لینک‌های روز: انتخابات

  • آبنبات چوبی » ٤دیواری
    الان یاد دختر بچه‌های مدرسه‌ای ایران افتادم. خیلی با هم دوستند. دیدید چقدر با هم دوستند؟ دختربچه‌های دبستانی این‌جاها هم همین‌طورین. از همین بلیزدامنا می‌پوشن و تو راه مدرسه، یا هرجای دیگه دست میندازن گردن هم. گاهی‌‌ام درگوشی به هم یه چیزی میگن، بعد میزنن زیر خنده. خیلی از دورهم بودن خوششون میاد. وقتی سه‌چارتاشون یه‌جا جم میشن، اونجا پر از شادی میشه. فرقی نمی‌کنه تو کدوم فصل، هرجا دختربچه‌دبستانیا جمع باشن، اونجا بهاره. جواهرن. اگه به من بگن مظهر شادی چیه، بی این‌که لازم باشه فکر کنم، می‌گم، جمع دختربچه‌دبستانیا. پنجره اتاق رویایی‌ای من، به یه حیاط وامیشه که دختربچه‌های مدرسه‌ای توش صب تا غروب لیله بازی می‌کنند. یا به یه کوچه خلوت، که حتی وقتی نیستند خطای گچی‌ رو آسفالت به وجودشون گواهی می‌ده.
  •  عکس‌هایی که با دیدن‌شون چند روز گذشته رو سرخوش بودم » کروسان با قهوه
    اگر در یک دنیای دیگه از من بپرسن «در یک جمله بگو از زندگی در اون دنیا چی دیدی؟»، جا داره بگم که این چند عکس پایین رو دیدم (به خصوص عکس آخری). همین چند عکس رو گواهی بگیرم که زندگی‌ای بود که پر از کشمکش بود برای زنده موندن و همین چند عکس رو شاهد بیارم که چرا موجودات این دنیا زنده موندن: زندگی همیشه راه خودش رو باز می‌کرد (حرکت خودسرانه‌ی دختر در عکس آخر یکی از قشنگ‌ترین صحنه‌هاییه که تا به حال دیده‌ام). این خانم، «لیچیا رونزولی» (اگر تلفظ اسم رو درست نوشته باشم)، یکی از نمایندگان ایتالیایی پارلمان اروپاست که دخترش ویکتوریا رو هم با خودش به محل کارش می‌بره. هفته‌ی پیش به خودش ایمیل زدم و گفتم که چه قدر از دیدن عکس‌هاشون لذت بردم و به پس‌زمینه‌ی دسکتاپ کامپیوترم راه پیدا کرده‌ان (و راست هم گفتم). امروز به ایمیلی که فرستاده بودم جواب داد!
  • هیروشیما آینده هسته‌ای ما را ترسیم می‌کند » نیشابور
    ژان پیر دوپی: در هر حال این چیزی است که تز رسمی ارائه می‌دهد، هنوز امروز در نظر ۹۰ در صد امریکایی‌ها حقیقت دارد. مخالف آنان‌ که معتقدند بمب نه لازم بود و نه کارآمد تا ژاپن را به تسلیم وادارد. اولین تز معروف به تجدیدنظرکننده‌ها به وسیله تاریخ‌پژوه گار الپروویز پرداخته شده: بمب لازم نیود چون ژاپن، بی‌رمق، آماده تسلیم بود. برای تسلیم شدن دو شرط لازم بود. به ژاپنی‌ها ضمانت داده می‌شد که به زندگی و جایگاه امپراطور دست برده نمی‌شود و تشویق استالین به اعلام جنگ به ژاپن. اما به هنگام کنفرانس پست‌دام که در ۱۷ ژوئیه ۱۹۴۵ آغاز شد، ترومن عمدا اولین شرط را رد می‌کند و تصمیم می‌گیرد شوروی‌ها در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و بمب را رها کند. می‌خواست در هر صورت از بمب هسته‌ای استفاده کند؟ روز قبلش، ۱۶ ژوئیه ، ازمایش الموگوردو در نیو مکزیک موفقیت‌آمیز بوده است. بمب آماده خدمت بود. الپروویز نتیجه می‌گیرد: امریکایی‌ها آتش هسته‌ای را افروختند، نه به خاطر، آنطور که ادعا می‌کنند، اجبار ژاپن که به کمتر از شر راضی شود، برای تحت تآثیر قرار دادن روس‌ها. شروع جنگ سرد و عمل منفور اخلاقی: ژاپنی‌ها موش آزمایشگاه شدند.
  • رشد اقتصادی » وبلاگ بدون نام
    عالی اگر نگویم کم‌نظیر. این وبلاگ با این بیان شیوا و ساده و در عین حال دقیق و آکادمیک  تقریبا در بین وبلاگ‌های فارسی منحصر به فرد است.
  • طرح کوتاهی از نظریه استبداد تاریخی ایران » محمد علی همایون کاتوزیان
    نظریه‌ی نگارنده درباره‌ی جامعه‌شناسی تاریخی ایران، که آن را می‌توان نظریه‌ی استبداد ایرانی نامید، به طور دقیق و منظم در کتاب اقتصاد سیاسی ایران، و نیز ـ با تفصیل بیش‌تر و تحلیل دقیق‌تری ـ در یک مقاله‌ی انگلیسی عرضه شده است. لازم به تأکید است که آن‌چه در این‌جا ارائه می‌شود، فقط رئوس اصلی این نظریه است و برای تفصیل شواهد و دلایل، باید به نوشته‌های یادشده مراجعه شود.
  • چند خطی درباره‌ی غم » کروسان با قهوه
    فرض کنین شما خودکاری دارین که همیشه از اون استفاده می‌کنین. همه‌ی نوشتن‌هاتون با اون بوده و همیشه هم همراه‌تون بوده. یک روز به داخل کیف دست می‌برین، ولی پیداش نمی‌کنین. خیلی می‌گردین، اما بی‌فایده است. به تمام جیب‌ها دست می‌زنین، نتیجه‌ای نداره. اطراف رو می‌گردین و باز هم پیدا نمی‌کنین. دوباره به سراغ جیب‌ها می‌رین و می‌گردین، با این که قبلا گشته بودین (این که جیبی رو می‌گردین که قبلا گشته بودین، نوعی باور نکردن و نپذیرفتنه که یکی از اولین عکس‌العمل‌ها در هنگام غمه).
  • انتخابات » بهاره آروین
    من در بخش آخر بازی اقلیت، این برابری قدرت میان حداقل دو طیف از نیروهای موجود در صحنه‌ی سیاسی  (موافقان و مخالفان دولت) را پیش‌بینی کرده بودم ولی فی‌الواقع حتی من  هم نمی‌توانستم این رقابت را تا به این حد نزدیک و سر به سر تخمین بزنم. با این اوصاف، دور دوم انتخابات مجلس در تهران، رقابت هیجان‌انگیز و بالقوه بسیار مستعد نقش‌آفرینی اقلیت است، اعم از این‌که این اقلیت اصلاح‌طلبان حامی مطالبات دموکراتیک باشند یا اصولگرایانِ‌ رانده شده از دو جناحی مثل علی مطهری، در هرحال این رقابت به شدت نزدیک، فرصت بی‌نظیری را برای نقش‌آفرینی اقلیت فراهم می‌کند به خصوص اگر توجه کنیم که مشارکت در دور دوم انتخابات در تهران، چندان عمومی نخواهد بود بلکه رای دهندگان عمدتا از میان هواداران پروپا قرصِ طرفین خواهند بود، افرادی برخوردار از آگاهی و حساسیت سیاسی بالاتر از سطح متوسط جامعه که سرنوشت انتخابات در تهران و پیروزی کاندیداهای مورد حمایت‌شان در نظرشان مهم و حیاتی جلوه می‌کند، درعین‌حال در دور دوم دیگر شرط کسب حد نصاب ۲۵ درصدی از کل آراء نیز وجود ندارد و این‌جاست که هر یک دانه رای، آن‌هم با این اختلاف بسیار ناچیز میان کاندیداهای مختلف، اهمیتی چشم‌گیر پیدا می‌کند. خلاصه که مجموعه‌ی این شرایط نمودار کننده‌ی یک فرصت سیاسی کمیاب برای نقش‌آفرینی اقلیت است، طبیعی است که فراهم شدن چنین فرصت بالقوه‌ای در نظر کسی مثل من با آن تعریف خاص از دموکراسی به عنوان نظام سیاسی حافظ حقوق اقلیت، وجهی امیدوارکننده از فضای سیاسی حاصل از انتخابات مجلس پیدا کند.

بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: با احترام به طلاب سربلند!

  • روزنامه‌نگاری، سياست و بی‌طرفی » داریوش ملکوت
    این تقابل مصلحت و حقیقت در چهارچوب بحث نیک‌آهنگ تقابل مصنوعی و نامربوط است. روزنامه‌نگاری که با جان انسان‌ها همان برخوردی را می‌کند که با سنگ و در و دیوار، از اولين مسؤوليت انسانی خودش فاصله گرفته است؛ دموکراسی هم برای در و دیوار نيست بلکه برای همين انسان‌هاست. حقوق بشر هم برای اشياء بی‌جان نيست بلکه برای آدميانی است که ارزش‌هایی دارند و احساسات و عواطفی دارند و در برابر ستم و بیداد واکنش نشان می‌دهند.
  • شوخی شوخی ترکید » توکای مقدس
    ظاهراً گروهی بر این باورند که بهترین راه نشان دادن صمیمیت باز کردن باب شوخی است اما مشکل آن‌جاست که همه تعریف یکسانی از شوخی و حد و مرزهایی که باید داشته باشد ندارند و گاهی کار را به استفاده‌ی شوخ‌طبعانه از شلنگ باد می‌کشانند… وقتی به جوان هفده ساله‌ای که نامه‌اش را با جمله‌ی محبت‌آمیز «چطوری کچل؟!» شروع کرده بود جواب ندادم یکی دو روز بعد نامه‌ی دیگری فرستاد پر از گله و شکایت از دنیا و من «… همه‌تون مثل هم هستید. حالا معلوم شد فقط ادعای روشنفکری می‌کنی و دوست داری کاریکاتور همه را بکشی اما خودت نه طاقت شنیدن انتقاد داری و نه جنبه‌ی شوخی…» فهمیدن این نکته زیاد سخت نیست که به رخ کشیدن برخی واقعیات مثل سر کچل من یا دماغ بزرگ شما یا قد کوتاه آن دیگری، اساساً نقد به حساب نمی‌آید چون در طول تاریخ این قبیل انتقادهای سازنده نتوانسته مو بر سر هیچ کچلی برویاند. از طرف دیگر خیلی سخت بتوان «چطوری کچل؟» را به حساب شوخی‌های متداول و مرسوم گذاشت. من هم احساس صمیمیت زیادی با تمام نویسنده‌ها و نقاش‌هایی که ندیده‌ام می‌کنم اما فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد اگر روزی وودی آلن را در خیابان ببینم و با جمله‌ی صمیمانه‌ی «چطوری ریقو؟» حالش را بپرسم؟
  • استراتژی شکست » شور و شر
    اما موسوی حالا یا هول شده بود یا جوگیر خبر فارس و ایرنا، به‌هرحال اعلام پیروزی قطعی کرده بود و با این‌کار خود را در راهی انداخته بود که گزینه‌های کمی برای انتخاب وجود داشت، او مجبور بود، به واقعی‌ترین معنای کلمه «مجبور بود»، مطالبه‌اش را یک مطالبه‌ی حداکثری مثل ابطال انتخابات قرار دهد، راه دیگری نداشت، اگر کوتاه می‌امد جواب هواداران میلیونی‌اش را چه می‌داد که یا او را بابت اعلام پیروزی قطعی دروغگو می‌دانستند یا ترسو بابت پیگیر نشدن برای تحقق این نتیجه‌ی واقعی و حق خودش و میلیون‌ها هوادارش را نستاندن و الخ. کاش ماجرا تا همین حد بود و فقط ابتکار عمل و انتخاب از میان گزینه‌های متعدد را از موسوی و حامیانش سلب می‌کرد، بدبختی بزرگتر این بود که این مطالبه‌ی حداکثری و مرغ یک‌ پا دارد و آن‌هم ابطال انتخابات است و لاغیر و خلاصه راه را بر هر نوع مذاکره و چانه‌زنی و مماشات بستن، رقیب شما را هم به همین اندازه در مسیری صفر و یکی و افراطی قرار می‌دهد. معادله‌‌ای ساده‌ و درعین سادگی هولناک است: شما می‌گویید یا مرگ یا ابطال و حواس‌تان نیست که برای رقیب‌تان هم این دو را هم‌عرض یکدیگر قرار می‌دهید جوری که او هم فکر کند واقعا مساله‌ی مرگ و زندگی است و یا او می میرد و انتخابات ابطال می‌شود یا شما می‌میرید و انتخابات ابطال نمی‌شود، راه سومی هم وجود ندارد، درواقع شما باقی نگذاشته‌اید نه برای خودتان نه برای او، این است که او به جای مرگ خودش به گزینه ی مرگ شما متمایل شود و تشییع جنازه‌ی فتنه را برپا کردن و الخ.
  • با احترام به طلاب سربلند! » دلقک ایرانی
    این نامه را  وقتی می‌خوانی که من برای همیشه از قم رفته‌ام، برای همین عذر تقصیر مرا بپذیر که از این رفتن همیشگی و سر به بیابان گذاشتن، چیزی به تو نگفتم، گرچه خودت حالم را در این پنج سال دیده‌ای که چه قدر مضطر بودیم. همین بد حالی دائم‌الایام من که این روزها تشدید هم شده بود. چند باری به بد خلقی هم ختم شد، چند باری به بگو و مگو هم رسید، حلالم کن، هرچه هست ظرف مصیبت برادرت پرشد.
  • فرق ما و اونا » چند حرف الفبا و من در سوئد
    مرد‌ها همیشه باید با خودشون کاندوم داشته باشن، این چیزی هست که از بچگی‌ از وقتی‌ هنوز سیبیلشون در نیومده بهشون یاد میدن. تا صبح لذت میبرن، این لذت چیزی نیست که برای یک مرد یا زن بیشتر باشه، برای هر دو به یک اندازه هست، صبح از خواب بیدار میشن، مهمون لباسش رو میپوشه و خدافظی‌ میکنه و میره، اگه خیلی‌ هم از هم خوششون اومده باشه چند کلمه حرف میزنن. در غیر این صورت ممکنه با یک جمله سر و ته همه چیز به هم بیاد. اگر همون روز یا فرداش یا هر وقت دیگه این دو نفر همدیگه رو ببینن حتا ممکنه به هم نگاه هم نکنن و از کنار هم بگذرن. اگر مردی با دوستش در حال راه رفتن باشه ممکنه هرگز نگه فلانی‌ نگاه کن، من اینی که داره ردّ می‌شه رو لالالا. دختره هم خودش رو گم به گور نمیکنه که آخ آخ فلانی‌ منو نبینه دوباره خیلی‌ زشته.
  • تیم کرسی‌ها » خواب بزرگ
    برنامه دیگرم – که روزی در همین زندگی اجرایش می‌کنم- این است که نیمه‌ تابستانی سال دو برابر کار می‌کنم و نیمه زمستانی سر کار نمی‌روم. در واقع نیمه زمستانی هیچ‌جا نمی‌روم. نقشه‌ ام این است. علم کردن یک کرسی بزرگ مقابل تلویزیون. کرسی که رویش لحاف رنگی‌چل تکه دارد و پای همه دوستانم زیرش جا بشود. تشک‌ام را همانجا می‌اندازم.لپ‌تاپ و اینترنت پر سرعت کنار دستم. تمام سریال‌های بالای نه ستاره- آی‌ام‌دی‌بی- چون کوهی کنارم. یک دوجین کتاب خوب پلیسی سمت دیگر.بساط هات‌چاکلت و اینها پهن و من از تاریخ یکم مهر آنجا مستقر خواهم شد تا 29 اسفند.

* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.