لینک‌های روز: پس از کودتا

  • درباره ماجرای پیچیده مشایی » کلاشینکوف دیجیتال
    مدیران درجه دو و سوم امنیتی در هر جامعه ای، دقیق ترین و واقع بین ترین تحلیل و شناخت را از جامعه دارند، به خوبی شکاف ها، خطرها، نیروهای موثر، وزن واقعی جریانات و …را می شناسند و مطلع هستند، این طیف معمولا انسانهایی با درجه هوشی بالا هستند که جسارت بالایی هم دارند…. و باید بدانیم مشایی زمانی جزو همین مدیران میانی امنیتی کشور بوده است و  حتما باید بخشی از پیچیدگی های پدیده مشایی را از این پنجره نگاه کرد.
  • آزادگان آمدند، احمد نیامد » کلمه
    می دانی مفقود الاثر یعنی چه ؟‌  این واژه ای نیست که بتوانی در یک جمله معنی اش کنی و برود پی کارش. اصولا معنایش را همگان نمی دانند. جای آن همسری نبودی که دختر شیرخواره اش را تا هفت سالگی بزرگ کند و هر روز چشمهایش به در خانه باشد. جای آن مادر نبودی که با چشمان قرمزش، همیشه یک بشقاب اضافه برای سفره ی شام بیاورد. و آن پدر، که هر روز در مسجد محل، با عکس جگرگوشه اش در جیب، دنبال بچه های جبهه و همرزمان فرزند می گردد تا سراغی بگیرد. و جای آن فرزند، که حتی امروز، رویاهایش را چنین می سازد، که روزی پدر نادیده اش، خواهد آمد. اگر جای اینان بوده ای، که دیگر نخوان این نوشته را. که خود حدیث مفصل می دانی.
  • این یک دستور جدی به مطبوعات آلمان است » امیر مهدی حقیقت
    زبان به انسان‌های معمولی برای این داده شده است تا مافی‌الضمیر خود را بیان کنند، اما به انسان‌های زرنگ برای این داده شده است تا ما فی‌الضمیر خود را پنهان کنند.
  • چرا میرحسین موسوی رهبر مناسبی برای جنبش سبز نیست؟ » تلخ، مثل عسل
    می خواهید وقت‌تان تلف شود؟ می‌خواهید باز هم برایتان از لزوم توانایی رهبران در معانقه، مصافحه، مباهله، محاصره، مناظره و غیره بنویسم؟ یعنی لازم است باز هم میرحسین را با رهبرانی چون سوپرمن، بت‌من، گاندولف، آراگون یا حتی هری‌پاتر مقایسه کرده تا بدانید او رهبری ناتوان و ناکارامد است؟ حواس‌تان هست ما از مرد ضعیفی حرف می‌زنیم که ادعای گزافی چون تقلب در انتخابات را مطرح کرده بدون اینکه حتی یک‌بار شخصن خودش با دست خودش تک‌تک آرا را شمرده باشد؟
  • جنگ ایرانی ـ اسلامی زرگری است » میرحسین موسوی
    به جای طرح جنگ کاذب اسلامی ـ ایرانی با ملت صادق باشید
  • مسافر » برای خاطر کتاب‌ها
    من اما به مهاجرت نمی‌خوام تن بدم؛ مهاجر نیستم. همه‌ی عمرم رو هم اگر این‌ور و اون‌ور زندگی کنم مهاجر نخواهم بود چون توی ذهن‌م این‌طوری نیست. دلیلی که من الان شیراز زندگی نمی‌کنم اینه که می‌خوام جاهای دیگه هم زندگی کنم، دلیل‌ش این نیست که اون‌جا رو دوست نداشتم یا دیگه نتونستم یا توی ترازو وزن‌ش کم‌تر بوده… چی می‌گن به آدمی که مهاجر نیست اما توی شهر خودش زندگی نمی‌کنه؟ مسافر؟
  • پس از کودتا » شور و شر
    فرض بگیریم که در این مملکت کودتا شده است، این بساط خاطره‌گویی و نوستالژی‌بازی و شرح امید و آرزوهای بربادرفته که گویا قرار است خرداد هر سال به راه شود، کاری از پیش نمی‌برد، یعنی در بهترین حالتش می‌شود یکی از همان دوره‌های پربار هنری که چیز کمی هم نیست «اگر» بشود البته، اما به‌هرحال منشاء اثری در عرصه‌ی سیاسی نمی‌شود. در واقع این کنار کشیدن و به حال خود گذاشتن سیاست و پناه بردن به ادبیات و شعر و داستان و گزنده‌تر اگر بگویم، روضه‌های پر سوز و گداز، از سر ترس و محافظه‌کاری و بسته بودن فضا و بگیر و ببند فزاینده و هر چه باشد، یک پیامد بیشتر ندارد و آن رادیکالیزه شدن عرصه‌ی کنش سیاسی است. این را می‌گویم چون کمتر دیدم در سالگرد بیست و دوم خرداد، کسی از داخل ایران تحلیلی، پیشنهادی، راهکاری در باب کنش سیاسی ارائه دهد، وبلاگستان پر شده بود از اشک و آه و ناله و نفرین و الخ. روایت داستانی و خاطره‌گونه‌ی روزهای پیش و پس از انتخابات که اگر خیلی عمیق و اصیل باشد، شاید بتواند اثر هنری ارزشمندی خلق کند اما مطمئنا برای ما دموکراسی و کنش سیاسی دموکراتیک نمی‌سازد.
  • درباره نقش ناچیز آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد! » تورجان
    پنجاه و هفتمین سالگرد کودتای امریکایی – انگلیسی ۲۸ امرداد با مقاله ای که یک عضو شورای روابط خارجی امریکا به نام ری تکیه (ray takeyh) در روزنامه واشینگتن پست منتشر کرد و در برخی سایت های فارسی زبان انعکاس گسترده یافت، به حمله ای بی امان به روحانیت بدل شد و گفتگوی آقای بنی صدر نیز بر داغی مباحث افزود. آنگونه که در برگردان فارسی این مقاله آورده شده است، نویسنده از اینکه بیش از نیم قرن است که قدرت های غربی به عنوان عامل اصلی کودتا معرفی می شوند ناخشنود است. وی گفته است:« مسأله این است که در عالم واقعیت، نقش سازمان سیا در سقوط محمد مصدق ناچیز بود. واقعیت این است که بزرگترین نقش در سقوط مصدق را جامعه روحانیت ایران ایفا کرد و نبایستی به جمهوری اسلامی این اجازه داده شود تا گناه روحانیون را به راحتی پنهان کند.»
  • نیروگاه اتمی بوشهر؛ چرا آری – چرا نه؟ » راز سر به مهر
    آن چه «ایران» دچار آن است، نه نبود منابع انرژی، که نبود «مدیریت درست استفاده از منابع انرژی» است. نحوه تولید، یا مهار و سرانه بالای مصرف منابع انرژی حاصل از چاه های نفت، سدها و معادن نشان می دهد که قبل از خود «انرژی»، دغدغه انسان ایرانی باید «مدیریت تولید و مصرف انرژی» باشد. خطرناک بودن استفاده نادرست و کنترل نشده از انرژی وحشی و بی رحم «اتم»، این مشکل را به یک مصیبت کامل تبدیل می کند. این نگرانی در درجه نخست متوجه استفاده احتمالی نظامی از انرژی هسته ای نیست بلکه حفاظت از محیط زیست است که می تواند به طور جدی مورد نگرانی باشد.

* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: فرق بین فلسطین و دارفور

  • از ما کسی پیر نمی‌شود » ایمــــایان
    چند سال پیش به معاونت سینمایی که روی سانسور یکی از فیلهایم پافشاری می‌کرد گفتم که چندسالی بیشتر برایم باقی نمانده است؛ این سالهای باقیمانده هم آنقدر ارزش ندارند که بخواهم پا روی باورهایم بگذارم. امیر نادری می‌گفت:« جوری فیلم بساز که اگر سر صحنه سکته کردی و مردی، آخرین پلانت بهترین نمای همه‌ی عمرت باشد» می‌بینی چه راه حل خوبی برای کوتاهی عمرم پیدا کرده‌ام؟ این گونه فکر کردن به من جرأت می‌دهد،  جرأت می‌دهد که فیلم بد نسازم، به کسی باج ندهم و زیر بار سانسور نروم. این گونه فکرکردن مرا جوان و پرانرژی می‌کند چون نیازی به محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی نمی‌بینم؛ توانم را دوچندان می‌کند چون فرصت ندارم و باید بهترین فیلمی را که دوست دارم بسازم. این گونه فکرکردن نه تنها به ضرر من نیست بلکه به نفع من هم هست که بیشتر زنده بمانم و برای هر روزش خدا را شاکر خواهم بود  امّا اگر به موقع و در پنجاه‌وچندسالگی جهان فانی را وداع گفتم، در لحظه‌ی مرگ شرمنده‌ی سینما نخواهم بود. همانطور که در حال حاضر و خلوت خودم هرگز شرمنده‌ی فیلمهایی که ساخته‌ام نیستم؛ شاید اینگونه فکرکردن همان بی‌نیازی است.
  • به باد می‌ماند دل‌تنگی » تلخ،مثل عسل
    یک مجسمه کادو گرفته‌ام. مرد و زنی هستند که دارند می‌رقصند. جوری می‌رقصند که انگار تنیده شده‌اند در هم.  مرد کمر زن را گرفته و خمش کرده به عقب، جوری که کافی‌است دستش را بردارد تا زن بیافتد. زن دست راستش روی شانه مرد است. توی مجسمه معلوم نیست اما حتمن وقتی خم شده شانه مرد را فشرده، جوری که رد انگشتش بر پوست مرد باقی مانده. شاید زن هرگز نفهمد وقتی رقص تمام شد مرد در خلوتش جلوی آیینه ایستاده قرمزی شانه اش را تماشا کرده، رد انگشتان زن را با دست لمس که نه، نوازش کرده و لبخند زده؛ از آن لبخندها که باید عمری با کسی زندگی کنی تا بفهمی معنایش چیست.
  • دمکراسی از جنس » راز سر به مُهر
    مردم خوب می دانند «چه نمی خواهند» ولی دقیقا نمی دانند «چه می خواهند»؛ یا شاید هم می دانند و تعارف و عافیت و الباقی محذورات مجال ابرازش را نمی دهد … خلاصه جنس دمکراسی ما از جنس «نه» است نه «بله»
  • قدرت جنبش سبز در کتک خوردن است نه کتک زدن » عباس عبدی
    اگر جنبش سبز بيش از هميشه از رفتارهايي كه در اين جنبش، موجب تقويت خشونت در طرف مقابل مي‌شود پرهيز كند (پرهيز از دروغ به اسم جنبش، پرهيز از هر شعار راديكال و بي‌مبنا و خشونت زا، پرهيز از هر اقدام عملي خشونت‌آميز) قطعاً آينده اميدبخشي را بايد براي كشور انتظار كشيد، چون ترديدي ندارم كه اين شيوه از يك سو موجب انفعال جريان خشونت‌طلب حاكم مي‌شود، و از سوي ديگر زمينه را براي پذيرش مطالبات به حق جنبش از جمله رعايت قانون، بسط و رعايت آزادي‌ها و انتخابات نسبتاً آزاد فراهم خواهد كرد. براي اين كار كليه كساني كه خود را طرفدار اين جنبش مي‌دانند بايد صادقانه رفتار كنند. آنان اگر آقاي موسوي يا كروبي را قبول دارند، حتماً سعي كنند در چارچوب‌هاي اعلاني آنان اقدام كنند، نه اينكه كارهاي خودشان را به نام جنبش سبز انجام دهند
  • به چه راضی می شوند این کنار گود نشین ها؟ » مجمع دیوانگان
    اگر نخوانده اید بخوانید تا متوجه شوید که شیخ ما در پاسخ به بازجویان وزرت اطلاعات اینگونه به مرور وقایع و مصایب نپرداخته است. بلکه در برابر خبرنگار سبز لندن نشینی ناگزیر به دفاع از خود شده که در یک صبح دل انگیز بهاری هوس کرده تا به شیخ زنگ بزند و بپرسد «خب تا کجا به بیانیه صادر کردن و عمل نکردن به الزامات مبارزه  می خواهید ادامه دهید؟»
  • بدحجاب خواهر و مادر کسی نیست، بدحجاب یک نوع حیوان ِ دوپای جذاب است » کمانگیر
    جایی درمورد کلماتی که سربازان آمریکایی برای نام بردن ژاپنی ها در زمان جنگ جهانی دوم به کار می بردند می خواندم. به جای استفاده از چیزی مثل «ژاپنی»، آمریکایی ها از اصطلاح Jap استفاده می کردند. این نامگذاری ِ تحقیر‌آمیز به سرباز کمک می کرد که تلقی انسانی از سرباز ژاپنی را کنار بگذارد و راحت تر شلیک کند. نظیر همین فرایند در زمان جنگ ایران و عراق و به کمک عناوینی چون «مزدور بعثی» در جامعه ی ایرانی پیاده شد. به نظر من عنوان «بی حجاب» کارکرد مشابهی در جامعه ای دارد که نه دچار جنگ با مهاجم خارجی، که درگیر جنگ داخلی است.
  • اعتراف های صمیمانه ضرغامی » راز سر به مُهر
    نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد درصد بسيار بالايي از بييندگان «فارسي وان» اذعان دارند كه فيلم‌هاي اين شبكه فسادآميزاست. حال، اینكه چرا مردم اين شبكه را تماشا مي‌كنند، مساله ديگري است ( … جگر سوزترین اعتراف همین یکی است)
  • هرکجا قانون نباشد، پای یزید در میان است » محمد نوری‌زاد
    لیستی را که جلویش بود ورق زد و گفت: چرا باید روی زیرپیراهنی‌ات بنویسی «ما زنده‌ایم، پس زندگی می‌کنیم.» گفتم: این جمله‌ی ساده قرار است کجای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور ما را به لرزه اندازد؟ گفت: آدم را یاد سخن دکارت می‌اندازد که «من اعتراض می کنم، پس هستم!»
  • کتاب‌های محبوبِ ۸۲ وبلاگ‌نویس » خوابگرد
    فراخوان انتخاب «محبوب‌ترین و خوش‌اقبال‌ترین» کتاب داستانی سال، پس از مهلتی یک‌ماهه در ساعت ۱۲ شب دهم خردادماه ۸۹ با شرکت ۸۲ وبلاگ‌نویس به پایان رسید. پیش‌تر در آیین این برنامه  اعلام کرده بودم که اگر شمار شرکت‌کننده‌ها به عدد پنجاه برسد، نتیجه‌ی فراخوان را رسماً اعلام خواهم کرد و در جایی دیگر گفته بودم که با توجه به شناخت و تجربه‌ای که از این فضا دارم، شرکت‌کردن دستِ‌کم پنجاه نفر در این برنامه، پشتوانه‌ی خوبی برای آن خواهد بود. و اکنون خرسندم که در پایان این ضیافت وبلاگی به صرف کتاب، می‌توانم از برآیند امتیازاتی که ۸۲ شرکت‌کننده به کتاب‌های محبوب خود داده‌اند، سه کتابی را که بیش‌ترین امتیاز را به دست آورده‌اند به همگان معرفی کنم.
  • کشتی دیگری برای شکستن محاصره غزه راهی شده است » ٤دیواری
    تیتر انتخابی بی‌بی‌سی برای خبر حمله وحشیانه کماندوهای اسرائیلی به کاروان کمک‌های بشردوستانه این بود: «کماندوهای اسرائیلی در کشتی‌های امدادی عازم غزه پیاده شدند»!  یعنی تقریبا یه چیزی شبیه به این: لباس‌شخصی ها در کوی دانشگاه تهران قدم زدند!
  • نامه پنجم محمد نوری زاد به رهبر
    سران واقعی فتنه ، سران قدرت های در سایه اند . سرانی که میلیارد میلیارد پول بی زبان مردم را جابجا می کنند، وبه پروندۀ مفتوحۀ میلیاردها پول گمشده ، پوزخند می زنند. در این یک سال گذشته ، وبا غوغایی که از رسانه ها وتریبون های رسمی علیه سران فتنه در گرفت ، قدرت های در سایه ، بهترین فرصت را برای پیش برد مقاصد خود بلوکه کردند . قدرت های در سایه ، در این یک سال پر آشوب و پر هیاهو ، به قدر همه عمر خود به تحکیم مواضع خود پرداختند ، اما غافل از این که بخش وسیعی از مردم را از اطراف شما پراکندند . قدرت های در سایه ، به مردم احتیاج ندارند ، اما کدام رهبر است که بدون مردم ، همچنان رهبر باشد و رهبری کند ؟!
  • زندگی دیگران » خواب بزرگ
    من هم باید فکر می‌کردم کسی هستم. باید یک جوری سنگینی را تحمل می‌کردم. برای همین وفتی 13 سالم بود و برای اولین بار تقسیم‌بندی روشنفکر و عامی را از پدرم شنیدم کلی کیف کردم. تفاوت من (ما)  و دیگران می‌توانست به مرزمان معنی بدهد و تنهایی‌مان را موجه. دانشگاه که رفتم با کلی آدم حسابی آشنا شدم. دیگران زیادی جزء ما شدند. ناغافل فهمیدم مرز دارد بخار می‌شود. فهمیدم در این جهان وانفسا نه من خر یکه‌ای هستم ، نه بقیه عامی و خطرناک. فهمیدم این مرزبانی کار چرند و خسته‌کننده‌ایست. هر که باید بیاید می‌آید. قضیه به آن پیچیدگی نبود. بعد دیدم سالها گول خورده‌ام. عصرها هنوز دلگیر بودند، اما این‌بار دیگر دلیل موجهی برایشان نداشتم.
  • فرق فلسطین و دارفور » ایمــــایان
    در کنار اعتراض به دیگر موارد ظلم و جنایت در جهان، اسرائیل باید اولویّت نخست انتقاد روشنفکران دنیا باشد چون اوّلاً هیچ جای دیگر جنایت اینقدر آگاهانه، رسمی، دولتی و برنامه‌مند‌ انجام نشده است، ثانیاً در مورد هیچ کشور دیگری تا این حد لاپوشانی و حتّی تأیید قدرتهای اوّل جهانی همراه بیداد و ستم نبوده است و ثالثاً هیچ جای دیگری نعل وارونه‌‌ی مظلومیّت و دارابودن حقّ دفاع از خود برای اشغالگران و انگ ضدّصلح و تروریست بر ساکنان سرزمینهای اشغالی زده نشده است. اعتراض به دیگر موارد، اعتراض به عاملان و مسبّبان آنهاست امّا در فلسطین، اعتراض به ساختار بیمار و سترون نظم سیاسی جهانیست که نه تنها با سلاح وتو جلو رسیدگی به آن را می‌گیرد، بلکه آن را توجیه هم می‌کند و این تفاوت بسیار بزرگیست.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: برای بابک

  • چند سوال ساده از شادی صدر » Calabros
    خانوم صدر، محل ما، محله مرفه نشین ها نبود.. محله ما به جایی نزدیک بود که در کل شهر، وقتی اسمش را می بردند، یاد خلاف و جنایت و فقر و فلاکت می افتادند. در همین منطقه، چه پسر بچه هایی که از خانه ها بیرون رفتند و دیگر برنگشتند… می دانید چرا؟ چون همه می گفتند: «این پسره… می تونه از خودش مراقبت کنه». و چه پسرهاییکه از خانه بیرون رفتند و اتفاقاً برگشتند.. اما دیگر آن پسر قبلی نبودند… از خانه بیرون رفته بودند، اما پسر بودنشان، آنقدر که لازم بود نتوانسته بود ازشان دفاع کند. به نظر شما این ها مورد تجاوز واقع شدن نبود؟ یا این مورد تجاوز واقع شدن ها رسمیت ندارند؟ منظورم این نیست که حبس شدن دختران در خانه ها، سعادتمندشان کرد، اما بیرون ماندن ما پسر بچه ها هم باعث رستگاری ما نشد هیچ، ضربه هایی به ما زد که گذر زمان، مانع کوچک و ناچیزی بود در برابرشان برای فراموش شدن. خانوم صدر، همان فرهنگی که دختر 11 ساله را شوهر می داد، پسر 12 ساله را هم مجبور به تحمل اداره یک خانواده کامل می کرد. به تاراج رفتن بهترین روزهای زندگی، فقط اگر در مورد دختران باشد اسمش مورد تجاوز قرار گرفتن خواهد بود؟
  • سی و پنج درجه » تسليت
    خيلي دوست داشتم رسم بود كه در مراسم سوگ‌واري، با طرف دست مي‌دادي، نگاهي حاكي از هم‌دردي مي‌كردي و بدون حرف اضافه، زماني را كه قلبن دوست داشتي براي طرف صرف مي‌كردي و مي‌رفتي. اگر عزيزتر يود يا دوست‌تر، در آغوشش مي‌گرفتي، محكم. هرچقدر كه فكر مي‌كنم، واقعن جايي براي نطق‌هاي حاكي از ابراز تاسف نيست. مي‌شود سر فرصت چند دقيقه نشت و دوستانه گپ زد، گريه كرد، درد دل شنيد، اما حكايت صف ايستادن و صف نشستن و چاي و حلوا خوردن‌‌ِ تكليفي و بعد رفتن براي من يكي هيچ وقت قابل درك نيست.
  • آقای نیک آهنگ، زخمه بر زخم قربانی می زنید نه گزمه! » مصلوب
    من در شرايطي كه كه هركس بر مخده گرم خود تكيه زده وتئوري پردازي مي كند، هيچ سخني در شماتت نيك آهنگ كوثر ندارم و تنها به طرح دو پرسش بسنده مي كنم: آقاي نيك آهنك كوثر به نظر شما احمد زيدآبادي و باستاني و منتجب نيا و يك دو جين روزنامه نگار ديگر كه اگر نبود استقامت، استقلال و عزت نفسشان، اكنون يا در محيط امن آمريكا يا كانادا مشغول تئوري پردازي و خنديدن به ريش همقطارانشان بودند يا سر در آخور فلان صاحب منصب ذي نفوذ داشتند؛ بولتن نويس سياسي بودند؟ اگر آنها ر ا كاري با مصالحه يا مواجب بگيري سياسي بود چرا اكنون آنهايي كه مدعي آزادي و دموكراسي بودند هر كدام در پشت تريبوني و در فضاي امن كشوري بيگانه روده دراز يمي كنند واينان درمحبس، شرنگ تلخ عذاب را مي كشند؟
  • وب سایت بالاترین و داستان زاییدن قاشق » قاضی‌نوشته‌ها
    چند روز پیش فردی در بالاترین لینکی فرستاد که به دلیل حضور کروبی در نمایشگاه، خبر از ازدحام در چهار راه پارک وی می داد و بیش از 70 نفر هم رأی مثبت خویش را به پای این لینک ریختند و فردایش رسانه های کودتا این لینک و امتیازهایش را سند دروغ پردازی جنبشی خواندند که حتی خبر از تغییر محل نمایشگاه ندارد. متعاقب آن، برخی از کاربران بالاترین، بر آشفتند که چرا رسانه های کودتا فرق ارسال یک لینک توسط یک کابر را با جهت گیری کل سایت نشخیص نمی دهند. واقعیت این است نه با ارسال این لینک فاجعه ای رخ داده و نه با 70 امتیازی که به پایش خیرات شده؛ چرا که این، اقتضای چنین وبسایتی است که کاربرانش محدود و آماتور هستند. نه لینک گذار یک خبرگزاری رسمی است و نه کسانی بدان امتیاز دادند، امکان تحقیق برای صحت و سقم آن را دارند. فاجعه آن روزی رخ داد که کاربران فهیم بالاترین، زاییدن قاشق را با طیب خاطر پذیرفتند. فاجعه آن روزی رخ داد که شریعتمداری و 20:30 خبر از هدایت جنبش سبز توسط وبسایت بالاترین می دادند و آن روزها قند در دل کاربران این وبسایت آب می شد.
  • بیانیه میرحسین موسوی در واکنش به اعدام های اخیر » کلمه
    وقتی قوه قضائیه از طرفداری مظلومان به سمت طرفداری از صاحبان قدرت ومکنت بلغزد مشکل است که بتوان جلوی داوری مردم را در مورد ظالمانه بودن احکام قضایی گرفت. چگونه است که امروز محاکم قضایی از آمران وعاملان جنایتهای کهریزک و کوی دانشگاه و کوی سبحان وروزهای۲۵ و۳۰ خرداد وعاشورای حسینی میگذرند وپرونده های فساد های بزرگ را باز نشده می بندند وبه صورت ناگهانی در آستانه ماه خرداد ، ماه آگاهی وحق جویی پنج نفر را با حواشی تردید بر انگیز به چوبه های دار می سپارند؟ آیا این است آن عدل علوی که به دنبالش بودیم؟
  • دربارهٔ اعدام‌‌ها » مسیر یک ذره
    در چنین شرایطی نمی‌توانم فقط محکوم کنم و یک سوی ماجرا را ببینم. اگر این جرم‌ها واقعی باشند، اگر این آدم‌ها واقعاً اقدام به بمب‌گذاری کرده‌باشند، خوب مجازاتشان در سیستم قضائی ایران مشخص است. اعدام مجازات خیلی سنگینی است، اما اعدام شدن این چند نفر (هرچند بدون رعایت حداقل حقوق متهمان و خانواده‌های‌ آن‌ها)، اساساً خیلی هم بدتر از اعدام شدن چند قاچاقچی مواد مخدر در روز قبلش نیست. در مورد جرم‌های تروریستی، من مخالف قطعی اعدام نیستم. جامعه ما فاصله زیادی تا پذیرش آن دارد. مخالفت با اعدام در شرایط اجتماعی کنونی ایران به نظر من همان قدر معقول است که خواهان حکومتی کاملاً سکولار بودن. فاصله‌مان خیلی زیاد است. برای اعدام‌شدگان، و بیش از آن برای خانواده‌های آنها بسیار متأسفم. و از دیدن حساسیت عمومی نسبت به این مسأله خوشحالم. اما مجهول‌های داستان خیلی زیادند و نمی‌توانم نادیده‌شان بگیرم یا اهمیت‌شان را انکار کنم.
  • Public Relations » ٤دیواری
    توصیه می‌کنم حتما بخوانید.
  • برای بابک » تلخ،مثل عسل
    قوه قضاییه ظرف دوازده سال گذشته ابزار سرکوب اصلاح طلبی در ایران بوده است، روزنامه ها را توقیف، مردمان را زندانی و قاتلان را تشویق کرده است. هجده تیر 78 شبه نظامیان انصار و نیروی انتظامی به کوی دانشگاه تهران حمله بردند، رهبر حکومت مساله را محکوم کرد، قوه قضاییه می دانی چه کرد؟ بعد از کلی بردن و آوردن اینها، گروهبان عروجعلی ببرزاده را به اتهام سرقت یک فقره ریش تراش محکوم کرد و دیگر هیچ. تمام آن بگیر و ببند و بزن و بکش با محکوم کردن سرقت یک ریش تراش تمام شد و رفت. قتل های زنجیره ای هم همین، قتل های کرمان هم، ترور حجاریان ایضن…می توانم تا صبح از این نمونه ها برایت بشمارم که قوه قضاییه سنگ را بسته و سگ را گشوده است. حالا با چنین کارنامه درخشانی من چطور باید به حکم پشت درهای بسته ی این سیستم اعتماد و باور کنم فرزاد کمانگر معلم، تروریست بوده… که را کشته؟ کجا بمب گذاشته؟ دادگاه علنی اش کو؟ وکیل مدافعش چرا به پرونده اش دسترسی نداشته؟ هیات منصفه مان کجاست؟ کجا اقدام مسلحانه برای تجزیه طلبی کرده؟ تازه به همه ی اینها که شد جواب بدهیم باید برویم سراغ سوال اصلی: با قومیت های ایرانی چه کرده ایم که جوانان و نخبگانشان راه نجات را به غلط در تلاش برای تجزیه می جویند؟ دردمان کجاست و چطور باید درمان شود؟

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به ف.ی.ل.ت.ر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: پرزیدنت لهستان هرجا که بخواهد می‌تواند فرود بیاید

  • شین زائد و زشت؟ » باز هم از سر نو
    ماجرای «ش» هم از هم‌این نوع است. در صرف زبان فارسی معاصر، سوم شخص مفرد (چه مضارع و چه ماضی) شناسه ندارد. به قول زبان‌شناختیش فعل سوم شخص مفرد را با «شناسه‌ی صفر» می‌شناسیم. این شناسه‌ی صفر نوعی صرفه‌جویی زبانی است. انگار از میان شش نفر به پنج نفر کارت شناسایی بدهید و بگویید ششمی هم که کارت ندارد، معلوم است که کورش است. حالا انگار گروهی از فارسی‌زبانان – که بنا به گزارش آقای زراعتی کم هم نیستند – ترجیح می‌دهند برای سوم شخص هم شناسه به کار ببرند، اتفاقا باز هم حسن سلیقه داشته‌اند و از ضمیر ملکی سوم شخص مفرد به جای شناسه استفاده کرده‌اند. چرا حسن سلیقه؟ چون این شناسه هم بی توضیح اضافه‌ای من و شما را که تا حال این شکل صرف را ندیده‌ایم متوجه مقصود (صرف سوم شخص با شناسه) می‌کند، هم امکان تداخل بین دو وظیفه‌ی این «ش» در عمل صفر است. من اگر جای آقای زراعتی باشم، به جای توهین و تحقیر مردم، تمام ادب و احترام و بزرگ‌داشتی را که ازم برمی‌آمد نثارشان می‌کردم.
  • گدایان هند و خدایان هند » سيبستان
    بین دهلی و قاهره وجه مشترک کدام است؟ من تمام سفر به این فکر می کردم. این نوار دهلی تا قاهره مهم نیست که از کدام شهرها و کشورها می گذرد اما همه جا شباهتهای بسیار می بینی. رمز این شباهت از کجا ست؟ بین هندوئیسم هندی و اسلام پاکستانی و مصری چه شباهتی هست؟ ما تاریخ مان را چگونه می سازیم که فارغ از مذهبی که می ورزیم در فقر و نابرابری دست و پا می زنیم؟ میان دولت هند و دولت مصر تفاوت بسیار است. اما چرا نتیجه کار هر دو نهایتا توسعه ای نامتوازن است؟ توسعه ای بدریخت. این بدریختی توسعه است که پایتختهای ما را چنین آلوده کرده است از سر تا پا.
  • پرزیدنت لهستان هرجا که بخواهد می‌تواند فرود بیاید » ۴دیواری
    وبلاگ‌نویسی در اوج. حتما بخوانید.
  • حاشیه ای بر مفهوم «منافع ملی» »  رونوشت
    یک پاسخ ممکن شاید این باشد که ساخت و تعریف مفهوم «منافع ملی» در روابط بین الملل کلاسیک بسیار تحت تاثیر توزیع قدرت و ثروت در جهان است و مثلا کشورهای قدرتمند «حق بیشتری» به امنیت و پایه ای ترین منافع مملکتی دارند تا کشورهای ضعیف تر. برای مثال این نوع نگاه به روابط بین الملل به آمریکا اجازه میدهد آنچه در یک گوشه دیگر دنیا – در کویت در زمان جنگ اول خلیج فارس برای مثال – رخ میدهد را در چهارچوب «منافع ملی» خودش تلقی کند ولی کشوری مثل ایران حق ندارد حتی تهدید به حمله هسته ای آمریکا علیه اش را خطری برعلیه «منافع ملی اش» تلقی کند و اگر همچین تهدیدی را با ادبیاتی کوبنده و تند پاسخ دهد دارد «ایدئولوژیک» و «غیرخردگرا» رفتار میکند. به عبارت دیگر این نوع نگاه به «منافع ملی» به گونه ای روابط نواستعماری حاکم بر توزیع قدرت و ثروت در صحنه جهانی  را توجیه میکند و درحالی که برای دولت های قوی نوعی توجیه شبه-اخلاقی برای دخالت در سایر مناطق جهان ارائه میدهد.
  • رسیدن » سیاوشون
    آدم‌ها تا یک روزی از زندگی‌شان شاید فقط زندگی را خیال می‌کنند، زندگی را واقعا زندگی نمی‌کنند. خیال می‌کنند که فردا که زندگی‌شان شروع شود همه‌ی آن‌چیزها که باید یاد گرفته باشند را یاد می‌گیرند و از بهترین دانشگاه‌های دنیا بالاترین مدرک‌ها را می‌گیرند و آن خانه‌ی رویایی توی آن خیابان رویایی را می‌خرند و آن ماشین محبوب‌شان را سوار می‌شوند و با معشوق رویایی‌شان بالاخره ازدواج می‌کنند و بچه‌های‌شان را که زیباترین اسم‌های دنیا را برای‌شان انتخاب کرده‌اند برای درس خواندن به بهترین مدرسه‌ی شهر می‌فرستند. حتا اگر خیال‌پردازتر باشند، می‌توانند وقتی که اختتامیه‌ی جشنواره‌ای را می‌بینند خیال کنند که روزی بهترین فیلم دنیا را می‌سازند و از بهترین جشنواره‌های دنیا بهترین جایزه‌ی جشنواره را می‌گیرند و موقع تحویل گرفتن جایزه‌شان، روی سن، آن را به آدمی تقدیم می‌کنند که روزگاری ترک‌شان کرده است و ثابت می‌کنند به او که در انتخابش اشتباه کرده است…
  • قتل‌عام در عراق،‌ استثنا نبود » گلن گرین‌والد
    به دنبال نشت فیلم بحث برانگیز کشتار دو خبرنگار رویترز در عراق (همراه با چندین نفر دیگر) توسط نیروهای آمریکایی.
  • توالت » ‫رتوریک‬
    مقوا را بیرون می اندازی. ممکن است همان لحظه زندان بان ببیند، 20 دقیقه، 40 دقیه بعد و شاید هم خیلی بیشتر. بعد اگر کار خاصی نداشته باشد می آید دریچه ی بالایی را باز می کند و می پرسد چه کار داری. تو در جواب می گویی احتیاج به دستشویی دارم؛ ممکن است همان لحظه به تو چشم یندت را بدهد برای دست شویی رفتن اما جواب ها دیگری هم ممکن است بشنوی؛ «همین الان رفتی دست شویی چقدر …» یا مثل صبر کن تا برای وضو که بردمت استقاده کن؛ صبر کن میام می برمت؛ البته هیچ قاعده ندارد. گاهی آنقدر فشار می آید که علی رغم اینکه در زدن ممنوع است و ممکن است بخاطر آن تنبیه بشوی؛ مجبوری در بزنی تا بتوانی از دست شویی استفاده کنی.
  • آخ نه واویلا » سه روز پيش
    به قول مامان اگر به جای این کارها درسم را خوانده بودم به یک جایی رسیده بودم. به قول مامان اگر به جای کتاب خواندن درس می‌خواندم، اگر به جای حفظ کردن ابی و مهستی و شماعی‌زاده  درسم را حفظ کرده بودم،‌ اگر به جای ورق‌بازی،‌ کتاب‌های درسی‌ام را ورق می‌زدم، اگر به جای دنبال رفیق رفتن دنبال درسم بودم،‌ اگر به جای دویدن دور پارک دنبال یادگیری علم حالا ندو کی بدو کرده بودم الان یک چیزی می‌شدم. به نظر مامان الان من هیچی نیستم. به نظر مامان باید بروم از جوان‌های مردم یاد بگیرم. «جوان‌های مردم» یک چیز گنده‌ی انتزاعی است که فقط توی ذهن مامان است و وجود خارجی ندارد. مثلن وقتی به مامان می‌گویم کدوم جوون مردم، اگه می‌تونی با انگشت بهم نشون بده،‌ یک بار دستش را بالا نیاورده که با انگشت یکی را نشانم دهد.
  • همچنان از محمد نوری‌زاد » تلخ،مثل عسل
    تنها توجیهی که می‌توانم برای خودم بیاورم تا رفتار محمد نوری‌زاد را درک کنم، ایمان عمیق او به اصولی است که زندگیش را بر اساس آن بنا کرده، ایمانی که خواه ناخواه آدمی را به حیرت و احترام وا می‌دارد…برابر این ایمان جز تعظیم و ادای احترام، هیچ کار دیگری از آدمی بر نمی‌آید
  • افتتاح کارگاه آموزش خبرنگاری و روزنامه نگاری » لویاتان
    لویاتان به زودی پذیرای علاقمندان به روزنامه نگاری و خبرنگاری خواهد بود تا در یک کارگاه آموزشی شرکت کرده و بتوانند در سه سطح، این دوره را بگذرانند. اگر صاحب نظر یا کارشناس یا خبرنگار و نویسنده حرفه ای هستید و مایلید به هر شکلی در این پروژه حضور داشته باشید، با ای میل یا کامنت اطلاع دهید و به کسانی هم که می شناسید، بگویید.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به ف.ی.ل.ت.ر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: چرا با تحریم اقتصادی ایران مخالفم؟

  • تاملی بر نشت فیلم حمله به کوی دانشگاه » کافه نادری
    مهمترین سوالاتی که با دیدن این فیلم به ذهن می رسد این است که اول: چه کسی این فیلم را به خارج کشور نشت داده است؟ دوم: هدف از این اقدام چه بوده و با در نظر گرفتن این اقدام چه تحلیلی از اوضاع کنونی می‌توان داشت. درک اینکه چه کسانی فیلم را نشت داده اند چندان دشوار نیست. برای تشخیص عاملین باید به  نکات زیر توجه کرد.
  • آرامش سبز » تلخ،مثل عسل
    آینده از آن ماست، در این هیچ تردیدی ندارم فقط باید مراقب باشیم اتفاقاتی مثل آن فیلم کوی دانشگاه بر همدلی ما تاثیر متضاد نگذارد و به تندروی یا انفعال نکشاند که در غیر این صورت، می‌ترسم نه از تاک نشانی بماند نه از تاک نشان.
  • سانسور برای آزادی! » راز سر به مُهر؛ خانه پنجم
    بی انصافی و بی وجدانی است اگر موفقیت نیروهای اطلاعاتی کشور را در بازداشت عبدالمالک ریگی تروریست، آن هم بدون این که نه خودش و نه کس دیگری صدمه ببیند، تحسین نکرد، سیاست زدگی صرف است اگر جنایت های او را مرور و محکوم نکرد، بلکه توجیه هم کرد و بدتر از همه «وقیح» است اگر کسی بخواهد تا بر اساس محاسبات سیاسی،موضوع ریگی «بایکوت» شود. از دیروز در برخی سایت ها و وبلاگ ها عده ای تحلیل نوشته و کامنت گذاشته اند که «این موضوع ریگی نباید ماجرای فیلم ضرب و شتم دانشجویان توسط نیروی انتظامی را در کوی دانشگاه تهران به فراموشی بسپارد»! از دیگران هم می خواهند ریگی را فراموش کنند و درباره او ننویسند! کسی منکر توجه جدی به جنایت ماموران در کوی دانشگاه نیست ولی این ها که چنین می نویسند سانسورچی های قهّار با پتانسیل بالا هستند و مثل همه سانسورچی ها بهانه مقدسی برای کارشان دارند. این ها به مراتب بدتر از کسانی هستند که سانسور را به بهانه «حفظ نظام» توجیه و تطهیر می کنند؛ بهانه این ها «آزادی» است؛ «سانسور برای آزادی»!
  • این آگهی تلخ! » خوابگرد
    این آگهی را امروز در یکی از روزنامه‌ها دیدم. اگر متن‌اش را با دقت بخوانید، متوجه می‌شوید که قصدم فقط کمک به آگهی‌دهنده نیست. این دو برادر هفت و هشت ساله، اگر زنده باشند اکنون سی و سی و یک‌ساله‌اند. جان‌به‌دربردگانی از جنگی که بیست و یک سال از پایان آن می‌گذرد؛ اما زخم‌های آن هنوز نه خوب شده نه حتا رو به بهبود است. با این همه زخمی که از جنگ بر دوش داریم هنوز، چگونه می‌توان به این دو عکس خیره شد، به پدر شهیدشان و مادر شکسته‌شان فکر کرد و سردارانی را پیش چشم نیاورد که این روزها چشم در چشم همه‌ی ما «ارواح گمشده‌ی جنگ» ایستاده‌اند و خصمانه می‌نگرند و می‌تازند بر ما که مبادا سخنی در دفاع از «مام گمگشته‌تر میهن» بگوییم که منافع قدرت ایشان را نشانه می‌گیرد؟
  • طغیان » مجمع دیوانگان
    من از اول تا آخرش کاملا مودب و خونسرد بودم. حق کاملا با من بود. با خیال راحت ایسادم و کوتاه نیامدم. خیلی برایش سنگین بود که اولا در زمین بحث و استدلال یک شکست خورده مطلق بود و در ثانی من حاضر نبودم با نگاه سنتی به رابطه «رییس و مرئوسی» حرفش را دربست بپذیرم و یک «چشم قربان» نثارش کنم. یک دفعه از کوره در رفت و شروع کرد به داد و بیداد و آخرش هم گفت «پاشو برو بیرون». من هم برای اولین و آخرین بار کمی صدایم را بلند کردم، تنها کمی که تحکم اراده ام را به نمایش بگذارد که «به حرف شما اینجا نیومدم که با حرف شما بخوام برم».
  • گروه يك » سی و پنج درجه
    يك سري آدم «گروه يك» هست اطراف من. اصولن توي اين دسته بندي، يك گروه يك هست و يك «بقيه». آدم‌هاي گروه يك من در تمام دنيا پراكنده‌ن. گروه يك الزامن دختر نيست، الزامن پسر نيست، الزامن مجرد يا متاهل نيست، الزامن ديده و لمسيده نيست. گروه يك، گروه آدمايي هستن كه وقتي ازشون ايميل دارم، اگر فرصت براي فكر كردن، مكث كردن قبل از جواب دادن نداشته باشم خيلي بعيده كه دست به كي-بورد ببرم.
  • چرا با تحریم اقتصادی ایران مخالفم؟ » نیاک
    در باره تحریم، همین ابتدا بگویم که من با تحریم اقتصادی علیه حکومت های مستبد مخالفم. تا آنجا که من می فهمم تحریم اقتصادی ای وجود ندارد که تقریبا همه فشارش روی مردم نباشد و من حرف حسابم اگر حرف حسابی باشد این است که این مردم به اندازه کافی از سوی دولت های غیر پاسخگو و سرکوبگرخود تحت فشار هستند، اگر نمی توانیم باری از دوششان بر داریم، حداقل برپشت شان سوار نشویم! به عوض، با تحریم سیاسی صددرصد موافقم که به آن می رسم.
  • گفتگو با میرحسین موسوی » کلمه
    مینه هر تغییر اساسی در جهت اصلاح گری، گسترش آگاهی است. بدون آگاهی گسترده در سطح جامعه، امکان تغییر وجود ندارد. افشاندن بذر آگاهی و گسترش آن به همه اقشار و همه نقاط کشور، تنها از طریق حضور خیابانی فراهم نمی آید، گرچه اجتماعات، حق مردم و یکی از امکانات آنها برای نیل به اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست. مهم آن است که در چهارچوب «هر شهروند، یک رسانه»، هر علاقمند به جنبش سبز، راهی برای گسترش این آگاهی و تعمیق آن در میان همه اقشار و بویژه در اقشار مستضعف جامعه پیدا کند. گسترش اگاهی ها، استراتژی اصلی جنبش است.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌هایِ روز: تجربه‌هایِ تاریخی‌مان را فراموش نکنیم

  • نکاتی درباره بیانیه هفدهم موسوی؛ چیزی میان اتمام حجت و مانیفست » دبش
    بیانیه شماره 17 موسوی یکی از زیرکانه ترین بیانه‌های اوست. موسوی در حالی این بیانیه را می‌نویسد که تقریبا تمام مشاوران و اطرافیان او دستگیر شده‌اند و حکومت تمام برگه‌هایش برعلیه او را رو کرده است.
  • تجربه‌های تاریخی‌مان را فراموش نکنیم » عزت‌الله سحابی
    اینک نباید به هیچ وجه به شبیه‌سازی حوادث کنونی ایران با دوران انقلاب پرداخت. افراد آگاه و ناظران باتجربه و عمق‌نگر به خوبی می‌دانند که الان نه سال 42 است که حاکمیت بتواند جنبش اعتراض مسالمت‌آمیز مردم را سرکوب و نابود کند و نه سال 56 است که مردم و جامعه از یک سو و دولت و حاکمیت از سوی دیگر در شرایط یک انقلاب قرار داشته باشند. بنابراین دوستان عزیز نصیحت و انذار و هشدار این برادر پیرتان را بپذیرید و در آن تأمل کنید که نباید با دادن تحلیل‌های تند و اغراق‌آمیز و احساسی بر تنور احساسات آتش بریزید و حرف‌ها و کارهای بی‌پشتوانه را تشویق کنید.
  • درباره روشنفکری دینی و روحانیت » تورجان
    درباره نقش روحانیت در جنبش های آزادیخواهانه نباید دچار افراط و تفریط شد. تریبون های رسمی همواره سعی کرده اند در سی سال گذشته با بزرگنمایی نقش روحانیت در انقلاب اسلامی و حتی جنبش های پیش از انقلاب ۵۷ به نوعی مشروعیت زایی برای سیستم حاکم دست بزنند و طیف های دیگر اثرگذار در این تحولات را به دلیل آنکه در سیستم کنونی از منتقدان و مخالفان شمرده می شده اند نادیده بگیرند. از سوی دیگر شاهد بوده ایم طیف های گوناگون اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز در ورطه تفریط افتاده و کمترین نقش را به روحانیت داده اند تا به نوعی از رقیب و مخالف سیاسی خود مشروعیت زدایی تاریخی کرده باشند.
  • مهاجرت به راحتی ممکن است آدم رو کله پوک کند » وبلاگ بدون عنوان
    این ایرانی که اینجا هست نظر به اینکه هویتش روی هوا است مجبور می‌شود مدام روی مولفه‌های ایرانی اش ناکید کند تا کمتر احساس پوچی بکند اما ایرانی در ایران در آن هویت کذایی تا گلو فرو رفته و اصلا علاقه ندارد حالا بیاید و برجسته اش کند. معمولا هم وقتی میایی روی این ایرانی بودنت تکیه کنی می‌روی سراغ جنبه‌های دم دستی و متواتر فرهنگ ایرانی. همین که قرمه سبزیت را بخوری و سفره هفت سینت را بچینی و خبرهای جنبش سبز را بخوانی خوشجالی. البته بیشتر از این هم از تو بر نمی آید. در ننیجه تویی که اگر در ایران بودی صد سال هم سراغ این مقولات نمی‌رفتی و کاملا به دور از مرکز در لاک خودت چرا می‌کردی ناگهان حودت را در مرکز میراث بالنده ایرانی پیدا میکنی.
  • کریسمس خود را چگونه گذراندید؟ »  یک مهندس خسته
    روز ششم – تعطیلات طولانی مدت، امتحان رابطه زناشویی هست. کمتر دیده ام زوجی از این امتحان سربلند بیرون بیایند. از روز سوم به بعد زوجین هر کدام به مثابه یک تانکر هجده چرخ هستند، بار زده اند تا بیخ گلو، یکی با نیتروژن مایع و دیگری با بنزین هواپیما، با همدیگر کورس انداخته اند چراغ خاموش توی سر پایینی چالوس. جرقه غیر قابل اجتناب هست.
  • باور کردنش سخت است » سیاوشون
    من همه‌ی کافه‌های این شهر را بلدم. و می‌دانم که همه‌ی آن نوشته‌های «سیگار کشیدن ممنوع» را از ترس «اماکن» چسبانده‌اند به دیوارهای‌شان. وگرنه این‌جا همه چیز آزاد است، سیگار کشیدن آزاد است، ساعت پرسیدن آزاد است، ساعت مچی داشتن آزاد است، خواب دیدن آزاد است، تنها این من هستم که ساعت مچی ندارم، و متاسفم، باور کردنش سخت است، من هیچ‌وقت ساعت مچی نداشته‌ام.
  • چند جوک در مورد اتحاد شوروی سابق! » كلاشينـكـف ديـجيتال
    به برژنف یک توپ فوتبال هدیه کردند،او گفت: از شما برای این هدیه متشکرم، اما نمی توانم قبولش کنم، چون خیلی به خروشچف (رهبر معزول شده شوروی) شبیه است!
  • واكنش‌ها به بيانيه هفدهم موسوي » اين‌جا و اكنون
    به نظرم، خطي كه در نقل قول بالا پر رنگ كردم قسمت اصلي جواب به شخص رضايي است، و از آن به بعد، شايد نوعي جواب به همه كساني در اردوگاه راست باشد كه ممكن است بخواهند با استدلالي مشابه ولي نه از راهي كه رضايي اقدام كرده، عمل كنند – راهي كه در ابتداي سرمقاله مورد تخطئه شريعتمداري قرار گرفته. سرمقاله اخير اگرچه لحن معمول شريعتمداري را دارد، اما به نظرم به دليل موقعيتي كه در آن هستيم، آن را بايد بسيار جدي گرفت. شايد يكي از مهم‌ترين نوشته‌هاي آقاي شريعتمداري در ماههاي اخير باشد.
  • شوخی اشک آور مسلمانی » كافه ناصری
    مسجد قبا را در شیراز که محل نماز جماعت آیت الله دستغیب است به خاطر مخالفت های ایشان با آقایان تخلیه و پلمپ کرده اند. هیچ کس فکرش را می کرد در جمهوری اسلامی روزی مسجد پلمپ کنند؟ خدائیش جهان از این بامزه تر ممکن است بشود؟
  • مجله بخوانیم » تلخ، مثل عسل
    بیست و چهار. اولین شماره اش را دیروز خریدم و رفیق بی خوابی و بد خوابی دیشبم شد. مرا یاد سری اول مجله ی نقد سینما انداخت، قبل از آنکه نقد سینما توسط گروه جدید قبضه شود و از هویت تهی: تهی تهی. حداقل فایده  بیست و چهار این بود که خیالم آسوده شد فقط من نیستم که هر چه در همشهری کین می گردم فیلمی در حد برترین اثر تاریخ سینما نمی یابمش.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: راهِ آخر پیش از فروپاشی

بیشتر لینک‌های امروز درباره‌ی واکنش‌ها به بیانیه‌ی هفدهم آقای موسوی است.

  • بیانیه شماره 17 میرحسین موسوی و راه‌حل‌های برون رفت از بحران
    بنده به صراحت می گویم تا وجود یک بحران جدی در کشور به رسمیت شناخته نشود، راهی برای خروج از مشکلات و مسائل پیدا نخواهد شد. عدم اذعان به بحران ، توجیه گر ادامه راه حل های سرکوبگرانه خواهد شد. اذعان به وضعیت بحرانی می تواند راه حل را نه در سرکوب که بر سر آشتی ملی قرار دهد . تهمت بی دینی و همراهی با قدرتهای بیگانه مستکبر و افراد بدنام و جریانهای منحوسی چون منافقین به فرض آنکه به حذف فیزیکی تعدادی از خدمتگزاران اسلام و مردم منتهی شود ناشی از چشم بستن به ماهیت مشکلات ملی کشور است. من به عنوان یک دلسوز می گویم منافقین با خیانت ها و جنایت های خود مرده اند، شما برای کسب امتیازهای جناحی و کینه ورزی آنها را زنده نکنید.
  • متن کامل همه‌ی بیانیه‌های آقای میرحسین موسوی تاکنون
    برخلاف اغلب نوشته‌های سیاسی، این بیانیه‌ها مرجع هستند و خوانش دوباره و چندباره می‌طلبند.
  • بیانیه میرحسین: بازگشت عقلانیت به سیاست »  لویاتان
    چرا میرحسین باید راه حل بدهد؟ اتفاقن این اوست که باید راه حل بدهد چرا که جنبش سبز به بحران دچار نیست، از قضا از حمایت همه جانبه مردمی در داخل و خارج از کشور و از سوی جامعه بین المللی است. این حاکمیت است که با بحران روبرو شده: بحران ناکارآمدی و بحران مشروعیت. آن طرفی که به بحران دچار شده، باید با راه حل بیاید جلو که حاکمیت غیر از زور هیچ چیز به ذهنش نمی رسد و البته تقصیری هم ندارند، در آن جناح نه روشنفکر هست نه متفکر و نه استراتژیست، نه فهیم و نه سیاستمدار.
  • شعار نویسی دیواری، چه کسی و چرا؟ » کیبورد آزاد
    چون اولا می‌دونه که تبلیغات قبلی رو مردم باور نکرده‌اند و ثانیا می‌خواد به طرفدارانش نشون بده که وجود داره. این خیلی بانمکه که شما در قدرت باشین و ادعای همنوایی کامل همه با خودتون رو هم داشته باشید و کماکان احساس کنید که لازمه برای بقیه «علامت بذارین» که در جامعه حضور دارین؛ علامتی که نه توی تلویزیون باور شده و نه توی راهپیمایی
  • نرمش بدون سازش میرحسین: پایان جنبش سبز در برابر کنار رفتن دولت احمدی نژاد! » كلاشينـكـف ديـجيتال
    بیانیه اخیر میرحسین موسوی ، نامزد معترض انتخابات دهم ریاست جمهوری را که به مناسبت حوادث عاشورای تهران صادر شد را می توان در یک کلمه»نرمش بدون سازش» از سوی میرحسین توصیف کرد. موسوی سعی می کند با به رخ کشیدن این نکته که «بدون اطلاعیه وبیانیه» هم «مردمی خداجوی به صحنه آمدند و نشان دادند که شبکه های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به صورت خود جوش شکل گرفته است»، به «هواداران نظریه دستگیری فوری موسوی-کروبی» بگوید دستگیری او، کروبی و حتی خاتمی فایده ای برای برای فرونشاندن فتنه بعد از انتخابات خرداد 1388 ندارد. برخلاف بیانیه های سابق، میرحسین از موضوع «تقلب در انتخابات ریاست جمهوری» سخن نمی گوید، بلکه آشفتگی ها و بحران های امشکلات بر زمین مانده اقتصادی و معیشتی کشور که به دلیل ضعف مفرط دولت روزبروز وخیم‌تر می شود را به رخ مخاطبان خود در نظام می کشد.
  • بیانیه عاشورای موسوی؛ راه آخر پیش از فروپاشی » سيبستان
    اول باید گفت که سازش اسم اعظم سیاست ورزی است. سازش صدای عقلانیت است. آنهم وقتی شفاف صورت گیرد و با شرایطی مردم مدار. این در بیانیه موسوی هست و اصلا بد نیست. خود او گفته بود که اصل مبارزه نیست زندگی ست. این زندگی است که ادامه دارد. مبارزه برای بازکردن بند از دست و پای زندگی ست. نمی توان برای ابد جنگید. یکبار هشت سال بر این گمان بودیم و آخر هم ناچار شدیم سازش کنیم. این خطا را نباید تکرار کرد. باید راهی برای گفتگو باز گذاشت. پیش از آنکه دیر شود. دوم اینکه اگر مقصود از سازش بند و بست با سران حاکم است این خطا و بی انصافی بزرگی است. کسی که در بیانیه اش آمادگی خود را برای شهادت اعلام می کند بر سر چه چیزی می خواهد سازش کرده باشد؟ کسی که حاضر است از حق خود بگذرد و بر حق مردم تکیه می کند چه سازشی می تواند کرده باشد؟ کسی که تمام خطاهای درشت طرف مقابل را رو در رو به او می گوید و پیامد روش جاهلانه و متفرعنانه اش را به او گوشزد می کند چه اعتباری در حریف می بیند که بخواهد چیزی از او بگیرد؟ کسی که یک جمله اش می تواند میلیونها نفر را به خیابان بریزد چه چیزی بالاتر از آن می خواهد تا سازش کند و این قدرت را وانهد؟ و کسی که در هفت ماه گذشته هر بار که سخن گفته است خردمندی و آهستگی و سنجیدگی خود را نشان داده است چرا باید یکباره خسته شده باشد و از پیگیری آنچه می خواهد دست بردارد؟
  • همه بیانیه های آقای رئیس جمهور » كافه ناصری
    فرازهایی از بیانیه‌های میرحسین موسوی تا کنون. گل‌چین و مجموعه‌ای بسیار خواندنی.
  • به مرد نقاش اعتماد کنیم » تلخ، مثل عسل
    بیانیه ی هفدهم میرحسین از موضع قدرت صادر شده است و حداقل هایی هوشمندانه را بیان کرده تا فرصت اجماع بر سر آنان برای همه ی سبز ها فراهم شود. این حداقل ها ممکن است برای پیشروان جنبش کم یا برای آن دوستان انتهای صف زیاد باشد اما در نهایت نقطه ی اپتیموم امکانات و خواسته هاست. مهندس موسوی تا بحال ثابت کرده که خرد و دلاوری را با هم دارد. از یاد ها نرفته لطیفه ای که با حسرت دهان به دهان می شد و رییس جمهور ایده آل را کسی می دانست که شعور سید محمد خاتمی و شجاعت محمود احمدی نژاد را توامان داشته باشد، حالا به نظر جنبش سبز چنین نمادی را در کنار خود می بیند. سبز ها برخلاف نسل مسحور۵٧، رابطه ی مرید و مرادی با کسی ندارند. ذوب در کسی یا چیزی نیستند اما به نظر می رسد آنکه به جنبش سبز وعده ی ایستادگی داده بود همچنان بر سر پیمان خویش هست. مرد نقاش، که رنگ سبز امید پاشیده به آینده ی ایران، به گمانم می داند دارد چه می کند، به او اعتماد کنیم!

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.