لینک‌های روز: به رسم نیاکان اندیشه پاک، بیانداخت نارنجکی خوفناک

  • دهه 80، دههء انحطاط روشنفکران ایرانی » قاضی نوشته‌ها
    احمد زیدآبادی، اکبر گنجی، شیرین عبادی و… نامهای کوچکی نبودند که هریک از نگاهی یا از ضرورت عدم شرکت در انتخابات و یا از بی فایده بودن شرکت در انتخابات سخن می راندند. دههء 80، دهه ای بود که به واقع سیاست مداران ایران زمین چندین گام پیش تر از روشنفکران، مقتضیات روز را درک نموده و آگاهانه از پارادایم شیفتی سخن می راندند که لحظه به لحظه ایران به سمت پرتگاهی می برد که جمهوریت نظام را بلا موضوع کند و این همان چیزی بود که می بایست از سوی روشنفکران به سیاست مداران گوشزد می شد. اما سالهای 81 تا 88 پر است از نظریه پردازی روشنفکرانی سیاست زده که گاها در سطح نیروی یک حزب سیاسی تنزل درجه می دادند. برخی شان در سال 88 تغییر رویه دادند و برخی دیگر هم چنان بر طبل تحریم کوفتند تا فاشیست هایی کم سر و صدا اما بسیار پر مدعا بی هیچ زحمتی بر اریکهء قدرت تکیه زنند. اکبر گنجی درآستانهء انتخابات سال 84، به مدت یک هفته از زندان به مرخصی آمد، تا با استفاده از محبوبیت آن روزهای خود و با اعلام نظریهء تحریم انتخابات، بخشی از آرای دکتر معین را بکاهد. وی نه تنها حاضر نشد که مسئولیت خود را در آن انتخابات نزدیک و پایاپای بپذیرد، بلکه در انتخابات سال 88 همچنان از تحریم سخن راند و بی فایده بودن انتخابات در نظام سلطانی.
  • گر ز دست زلف مشکین ات خطایی رفت رفت » سيبستان
    تا اینجا خطاهای بزرگ و طولانی مدت من همه از عشق بوده است. عشق سرمایه فرهنگ و ادب من است. اما من در پیگیری آن و دنبال کردن اش در زندگی فردی و اجتماعی خود سخت به خطا رفتم. عشق در عالم فردی ار نوع یکسویه اش باید کنار گذاشته شود و در جامعه باید به بافت اجتماعی پیوند بخورد و از عالم سیاسی کلا باید به کنار نهاده شود. این مساله ولایت که همدوش عشق و اخلاص است در سیاست اسباب هزار فتنه است. در سیاست کار با حساب و کتاب است و با مصلحت ها ست. چنانکه می بینیم. و رند عالمسوز را با مصلحت بینی چه کار؟ این دو کنار هم نمی توانند نشست. از آدم سیاسی باید حساب کشید بی تعارف و دقیق. همه نظام سیاسی باید بر محور حساب کشی و پاسخگویی بنا شده باشد و گرنه نتیجه همین می شود که می بینیم. آدمهایی عادی که به خدایی رسانده می شوند. آدمهایی که سرمایه انسانی و ملی و منافع یک نسل و یک مملکت را بر باد می دهند.
  • تهران دستمال رنگی ندارد! » روشنائی‌های شهر
    آدم باید اهل شهری باشد که رقص محلی دارد.هوا که بهاری می‌شود، بیشتر از همیشه این را می دانم. رقص‌های محلی از کجا می‌آیند؟ از تکرار حرکات معمول آدمها در آن حوالی: تکرار بذرپاشیدن و دروکردن و نان در تنور گذاشتن. میوه چیدن و شکار و جنگیدن، ولی من اهل شهری‌ام که  از تکرار حرکات مردمش، رقص قشنگی در نمی‌آید.
  • آتش ایمانی و ایرانی » سيبستان
    ما میراث بزرگی داریم. اما برای درک آن به شیوه ای خداپسندانه و مردم پسندانه باید از روی و ریا و دروغ و ژازخایی دور بود. هر کسی از دین و قرآن و میراث مشترک ایران و اسلام چیزی در می یابد اما آنکه در مقابل مردم ایستاده است و دین خدا را به بازی گرفته است چه می تواند دریافت؟ می گوید در این مفسده ها ست. می گویم برادر! آقا! علما! صاحب فتوا! در دروغ و تقلب و حبس بی دلیل مردم ایران زمین و گروگان گرفتن دین و هتک آبروی بسیاری از مسلمین و ناصحین مفسده نیست؟ و کدام مفسده بزرگتر از مفسده هایی که نسل و حرث را نابود کرده است؟
  • به رسم نیاکان اندیشه پاک/ بیانداخت نارنجکی خوفناک » ۴دیواری
    جایی در وب دیدم که موتور آتش‌گرفته‌ی نیروهای سرکوب‌گر را به جای «بته» چهارشنبه‌سوری تجویز می‌کرد. تصاویر آتش‌هایی که در چند وبلاگ دیدم٬ پیش از این‌که تصاویر چهارشنبه‌سوری را در من زنده کند٬ تصاویری از آدم‌سوزی کلیسای قرون وسطی را به خاطرم می‌آورد. سازگارا به جای قاشق‌زنی ایرانی رسمی را توصیه می‌کند که اولین بار در شورش‌های سازمان‌دهی‌شده علیه حکومت آلنده برنامه‌ریزی و توسط زنان نظامیان اجرا شد.
  • نامه مادر حسین درخشان به صادق لاریجانی » ندای سبز آزادی
    بیش از ۵۰۰ روز است حسین در زندان شماست. و ما بیرون زندان «هر روز» منتظرش بوده‌ایم. چون شما هر روز به ما وعده‌ای جدید داده‌اید. اگر از خانواده ما حق آزادی فرزندمان را برای عید دوم هم ندادید، قضاوتش با خدا و وعده ما به روز حساب. لااقل این را بگویید که حسین و ما قرار است چند روز، چند ماه و یا احیانا چند سال دیگر در این بلاتکلیفی بمانیم؟ نظام اسلامی که قرار است پناه شهروندان باشد، از عذاب‌کشیدن یک خانواده منتظر چه سودی عایدش می‌شود؟

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: یارانه‌ها به صندوق دولت، به اختیار دولت

  • حسین تو را باید کشت » مجموعه مقالات
    از این جمع بی قراران، اول از همه تو کشف کردی و تو به ما رساندی که دنیا، مجازی شده است، شفاف شده، ریائی نیست. و شیرجه زدی در این دنیا. هیچ فکر نکردی ما که مانده ایم در ریاهایمان، ما که رنگ هایمان را می پوشانیم، ما که آموخته ایم چون به خلوت رفت باید آن کار دیگر کرد، تابت نمی آوریم. هیچ فکر نکردی دارت می زنیم. وقتی عریان می شوی، هر چه در کله پوچت هست را به دنیای مجازی می سپاری. آن وقت هم پلیس مرزی نیویورک و هم هر مامور دیگری پشت خط نگهت می دارند. و تو چه لقمه آسان هضمی شده ای، همه چیزت آشکارست، خطا ها که کرده ای، یاوه ها که گفته ای، بدها که نوشته ای. و در یک لحظه جهان پر می شود از قدیسان که گویا هرگز تقصیری نکرده اند، همه پاکدامنان که انگار هزار ساله به جهان پا گذاشته اند.
  • روی لبه‌ی ولی‌عصر» سیاوشون
    شعر
  • نشانی جدید وبلاگ اين‌جا و اكنون
    اگر امکان دسترسی به این وبلاگ مهم را ندارید از نشانی جدید آن استفاده کنید. یا این‌که مشترک فید (خوراک) آن شوید.
  • آن مرد، معمار است! » ملکوت
    ساختن اين جنس بيانيه‌ها، کار معمارانه است. حتی لزومی ندارد لفظ به لفظ اين‌ها را شخص ميرحسين نوشته باشد (هر چند هيچ نشانه‌ای نداريم که خودِ او اين‌ها را ننوشته باشد يا نتواند بنويسد). مهم برون‌دادِ چيزی است که به نام «بيانيه‌ی ميرحسين موسوی» در جامعه‌ی سبز (و سياه) ايرانی منتشر می‌شود. اين‌ها معمارانه است. کنار هم چيدن عناصر مختلف و ميناگری کردن نتيجه‌اش می‌شود جملاتی که گاهی به شعر می‌مانند و الهام. اين يعنی جوشش از درون. يعنی منافذِ‌ چشمه‌ای در رخدادهای اين خرداد گشوده شده‌اند که پيوسته اين‌ نکات حکيمانه، پخته و سنجيده از آن‌ها برون می‌تراود، گويی اين ماه‌ها،‌ ميرحسين ديگری را بيدار کرده است. من در اين ترديدی ندارم که ميرحسين هم، هم‌چون بسياری از ما، از نو متولد شده است و آدمِ دگری شده و «چيز دگر»ش آمده است. و اين همان «چيز» است که هم‌او گفته (با همان طنز و لطافت‌اش) و هم مولوی می‌گفت!
  • نامه دوم محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی ایران » گاه نوشت محمد نوری زاد
    پدرعزیز، برای اولین بار در تاریخ سی ساله عمر انقلاب، و در مراسم روز قدس و سیزده آبان امسال،  نه اسراییل از ما ترسید  و نه آمریکا، و البته  کشوری که بسیار ترسید، کشور خود ما بود.  با آ‌ن‌همه تسلیحات رسمی و غیررسمی که برای مقابله احتمالی مردم معترض به خیابان‌ها آورده بودیم.  این هشداری است برای همه ما که خواهان فردایی بهتر و شایسته‌تر برای این نظامیم.
  • میراث جنبش سبز و نمایندگی خارج‌نشینان » آرش غفوری
    در میان آنچه که به نام جنبش سبز و میراث آن نامیده می شود، این جنبش دارای یک رویه خارجی نیز هست. رویه ای که در ورای مرزهای ایران در شاخص ترین وجه خود شامل بخشی از اصلاح طلبان دیروز و ناراضیان سیاسی امروز است.
  • يارانه‌ها به صندوق دولت، به اختيار دولت » اين‌جا و اكنون
    به اين ترتيب، دولت مجاز است كه از فرداي تصويب اين لايحه، نه تنها يارانه سوخت، كه هر سوبسيد ديگري را هم كه در شمول لايحه آمده است – آب، برق، نان… – حذف كند و وجوه آن را برداشت كند.
    اگر يادمان باشد، دولت پيش از اين اجازه يافته بود كه يارانه نقدي را به هر ترتيبي كه خواست و با «تشخيص» خود به هر كس كه خواست – مستقل از دهك درآمدي، منتها بر اساس درآمد! – بدهد.
    پرسشي كه مي‌ماند اين است كه با دادن پول سوبسيدها به دولت از فرداي تصويب لايحه، و با دادن اختيار هزينه كردن آن به تشخيص دولت، ديگر معني «هدفمند كردن يارانه‌ها» چيست؟ كدام هدف؟
  • گزارش تصویری: دیوار برلین بیست سال بعد از سقوط
    بیست و سال و یک ماه پیش چند نفراز مردم برلین فکر می‌کردند دیوار آهنین خفقان شوروی یک ماه بعد فرو خواهد پاشید؟
  • و لایبقی مع‌ال؟ » چهاردیواری
    نظامی استوارتر و قدرت‌مندتر است که در سیستم قضایی آن مجازات اقدام علیه حکومت و امنیت ملی یک تا ده سال زندان است٬ یا نظامی که زندگی امثال احسان فاتحیان را نابود می‌کند؟
  • آقا ما فهمیدیم چکار کردی » همه می‌دانند [به مناسبت درگذشت مهدی سحابی]
    داشتم از دقت سحابی و تطبیق ترجمه‌‌ی این کتاب حجیم با بهترین ترجمه‌های ایتالیایی و انگلیسی می‌گفتم و تلاشی که برای نزدیک کردن ترجمه به متن اصلی کرده، خواستم نمونه‌ای نشانش بدهم. یکی از هشت جلد «در جستجو..» را همینطوری‌ از کتابخانه بیرون آوردم و یکی از توضیحاتش را الی‌الله برایش خواندم…

* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.

 


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: در دفاع از آزادی بیان

  • بی‌اخلاقی ژورناليسم ايرانی درتبعيد
    اصلاً اخلاق روزنامه‌نگاری به شما اجازه می‌دهد که اين همه شک کنيد؟ مگر حق شماست اين شک کردن‌ها؟ کجای دنيا روزنامه نگارها تئوری توطئه می‌بافند که شما می‌بافيد؟ با همين مبنی تئوری توطئه می‌شود گفت که چون فلانی می‌خواهد حسین درخشان را بدون سر و صدا بدون هزينه نگاه دارد، تمام اين سکوت شما در مسير برنامه اوست. خوب اين استدلال‌های شما شمشير دو لبه است. گيرم همه اينها بازی باشد، گيرم که ماجرا عوض شد. شما نمی‌توانيد خبر را اين بار با تحولات جدیدش چاپ کنيد؟ مگر شما اصلاً حق قضاوت داريد در اين موقعيت؟ کی شما را در مقام قاضی قرار داده است؟
    .
  • فراموش نکنیم که هنوز زن یعنی ناموس!
    خیلی سال گذشته از روزگاری که در مدرسه درس می خواندم. اما به ذهنم فشار می آورم که ببینم تصاویر زنان در کتابهایم چه بوده است. تصویر کوکب خانم زن باسلیقه با نیمرو و ماست سنتی اش به ذهنم می آید. تصویر زن مهربانی که حیوانات را از زیر باران به خانه راه می دهد و برایشان غذا و جای گرم تهیه می کند.بعضی روایات هم بود. اینکه مادر را غذا می دادند، در بستر بیماری. یا مادر از کسی راضی باید می بود. زنانه ترین هایش هم چند شعر پروین اعتصامی بود که قرار نبود اتفاقا زنانه باشد. کودک یتیم و پادشاه یا پیاز و دیگر میوه ها، نهایت زنانگی های شاعر زنمان بود. در کتاب های ما از فروغ و دیگران خبری نبود.آنقدر زنان تحصیلم کمرنگند که بسیار باید فکر می کردم ، تا بخاطر بیاورمشان! هرچه تصویر به یاد می آورم قرار است یادم دهند که باید مادر باشم. تنها زن را حمایت کننده و خدمت رسان مردان می یابم و بس!
    .
  • واقعیت‌های محاصره غزه « رونوشت
    با گوشه‌هایی از شیوه‌های آپارتاید به کار رفته در آفریقای جنوبی و اسرائیل آشنا شوید.
    .
  • نویسندگی‌ در امریکای لاتین- نویسندگی در ایران
    راز پیش‌تازی نویسندگان آمریکای لاتین در ادبیات چیست؟ این نوشته را بخوانید تا دستگیرتان شود.
    .
  • توکای مقدس – هیچ نسلی نسوخت
    پای درد دل آدم‌ها که بنشینید می‌بینید نظریه‌ی «سوختگی نسل»ها میان متولدین دهه‌ها‌ی بیست تا شصت طرفدارانی دارد که سرسختانه بر این باورند که فقط نسل آن‌ها سوخته و برای اثبات این مدعا جای سوختگی را به دقت نشان می‌دهند:…
    .
  • می شود کسی تعریف قتل را بگوید؟
    اگر کارشناسی دقیقا بداند و مطمئن باشد که آلودگی هوا به مرز بحرانی رسیده و رسما و علنن اعلام کند که هوا پاکیزه و خوب است و در عمل به بیماران قلبی اجازه‌ی خروج از منزل بدهد، اگر اسم این کار قتل از نوع عمد نیست پس چیست؟ اما ظاهرا برخی از مسئولین دقیقن همین‌کار را می‌کنند!
    .
  • نجواها به «نجواها دات کام» اسباب‌کشی کرد
    نجواها، آن نیمه‌ی دیگر من در دنیای مجازی است که از امروز در نشانی‌ جدید منتشرش می‌کنم: www.najvaha.com
    اشتراک خوراک نجواها :  http://feeds.feedburner.com/najvaha
    .
  • در دفاع از آزادی بیان – نامه‌ی سرگشاده‌ی گروهی از وبلاگ‌نویسان در اعتراض به دستگیری حسین درخشان
    در صورت تمایل شما هم با گذاشتن پیام می‌توانید به جمع معترضان اضافه شوید.

hoder1

متن نامه‌ی اعتراضی گروهی از وبلاگ‌نویسان در اعتراض به دستگیری حسین درخشان
ما امضا کنندگان ذیل، شرایط  دستگیری حسین درخشان، یکی از سرشناس ترین بلاگرهای ایرانی، توسط مقامات ایران را به شدت نگران کننده می دانیم.  ناپدید شدن، حبس در مکانی مجهول، عدم دسترسی به اعضای خانواده و وکلای مدافع، و اعلام نکردن اطلاعات شفاف در خصوص موارد اتهام احتمالی نامبرده همگی باعث نگرانی ما ست. جامعه وبلاگ نویسان ایران یکی از فعال ترین و بزرگترین جوامع اینترنتی جهان است.  از شهروندان معمولی تا رییس جمهور ایران،  بسیاری به امر نوشتن در وبلاگهای مختلف مشغول اند.  این وبلاگ نویسان دارای طیف وسیعی از عقاید و آرا هستند و نقش مهمی در مباحث اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی ایفا می کنند.

متاسفانه ظرف سالهای اخیر، وبسایت ها و وبلاگهای متعددی به صورت منظم توسط مقامات ایران فیلتر شده و شماری از وبلاگ نویسان با آزار و حبس روبرو شده اند.  بازداشت حسین درخشان تنها آخرین نمونه از این نوع برخوردها ست و به نظر می آید این اقدام در راستای ایجاد رعب و واداشتن وبلاگ نویسان به سکوت طراحی شده است.

مواضع حسین درخشان در خصوص تعدادی از کسانی که بدلیل عقایدشان زندانی شده اند باعث رنجش جامعه وبلاگ نویسان ایرانی بوده و همین موجب شده بسیاری از آنان از وی دوری بجویند.  با اینهمه، این موضوع این حقیقت را نفی نمی کند که آزادی بیان حقی مقدس است و باید برای همه در نظر گرفته شود، نه فقط کسانی که با آنها موافقیم.

بنابرین، ما از این منظر، به طور اصولی شرایط دستگیری و بازداشت حسین درخشان را محکوم می کنیم و خواهان آزادی فوری او هستیم.


We, the undersigned, view the circumstances surrounding the Iranian authorities› arrest of Hossein Derakhshan (hoder.com), one of the most prominent Iranian bloggers, as extremely worrying.  Derakhshan’s disappearance, detention at an unknown location, lack of access to his family and attorneys, and the authorities› failure to provide clear information about his potential charges is a source of concern for us.
.
The Iranian blogging community is one of the largest and most vibrant in the world.  From ordinary citizens to the President, a diverse and large number of Iranians are engaged in blogging. These bloggers encompass a wide spectrum of views and perspectives, and they play a vital role in open discussions of social, cultural and political affairs.
.
Unfortunately, in recent years, numerous websites and blogs have been routinely blocked by the authorities, and some bloggers have been harassed or detained.  Derakhshan’s detention is but the latest episode in this ongoing saga and is being viewed as an attempt to silence and intimidate the blogging community as a whole.
.
Derakhshan’s own position regarding a number of prisoners of conscience in Iran has been a source of contention among the blogging community and has caused many to distance themselves from him.  This, however, doesn’t change the fact that the freedom of expression is sacred for all not just the ones with whom we agree.
.
We therefore categorically condemn the circumstances surrounding Derakhshan’s arrest and detention and demand his immediate release.

دستگیری حسین درخشان و احتمال‌هایش

شخصا فکر می‌کنم امکانش را ندارم که بدانم ظاهر و باطن ماجرای دستگیری حسین درخشان (حودر) چیست. فقط می‌توانم چند تا حدس کلی بزنم. این حدس ها را هم می‌زنم که حرف توی دلم نمانده باشد و گرنه می‌دانم که به احتمال زیاد هیچ‌کدام از این حدس‌ها به تنهایی درست نیست. احتمالا واقعیت جایی آن وسط‌هاست شاید هم ترکیبی از همه‌ی آن‌ها باشد. شاید هم به کل چیز دیگری باشد. به قول بزرگی واقعیت آن قدر شگفت نیست که ما فکر می‌کنیم، گاهی واقعیت آنقدر شگفت‌انگیز است که حتی فکرش را هم نمی‌کنیم.

همین‌جا هم بر این نکته تاکید می‌کنم که امیدوارم حسین درخشان خیلی زود صحیح و سالم آزاد شود و خودش تعریف کند ماجرا چه بوده.

در این جا چهار حالت کلی را ذکر می کنم. حالت ها بر اساس مفهوم صداقت یا عدم صداقت نوشته شده‌اند. منظور از صداقت (یا عدم صداقت) هم این است که ماجرای پنهانی که متفاوت از آن چه در دید عموم قرار گرفته در جریان نباشد (یا باشد).

حالت اول. حسین درخشان آدم صادقی است؛ دستگیرکننده‌گانش صاف و سادهاند
بیچاره حسین درخشان. آدمی صاف و ساده که یک مدتی از این ور بام افتاد و یک مدتی هم از آن ور بام افتاد. دستگیر کننده‌هایش هم در کمال صداقت و شفافیت دستگیرش کردند آن هم به خاطر آن حودر سال‌های قبل؛ حرف‌هایی که زده بود و حتی رفته بود اسرائیل. حسین در این یکی دو سال اخیر هم رفتار و هم گفتارش به حاکمیت ایران نزدیک‌ شده بود. پس اگر مشکلی بوده مربوط به سال‌های قبل است.

حالت دوم. حسین درخشان آدم صادقی نیست؛ دستگیرکننده‌گانش صاف و سادهاند
عجب آدم زرنگی است این حسین درخشان. دیده بود چند وقتی است که حنایش رنگ چندانی ندارد و چندان مورد توجه و اقبال نیست و به فکر افتاده بود چطور می‌تواند فصل کاملا جدیدی از شهرت را برای خودش آغاز کند. درس‌اش که در انگلستان تمام شد به این نتیجه رسید چه چیزی بهتر از بازگشت به ایران. با توجه به این‌که تابعیت ایران و کانادا را همزمان دارد نوعی مصونیت خواهد داشت. پس تصمیم گرفت به ایران بازگردد تا سیستم امنیتی صاف و ساده‌ی ایران دستگیرش کند. چه چیزی بهتر از این برای مشهور شدن جهانی در حدی که حالا دیگر نیویورک تایمز هم درباره‌اش بنویسد و عکس‌اش را چاپ کند؟
حسین از بس زرنگ است، خوب حدس زده که ایران هیچ کاری نمی تواند با او بکند. نهایتا مدتی رسمی یا غیررسمی بازداشت‌اش کنند و ازش حرف بکشند. آخرش چه؟ او شهروند کاناداست و به هر حال شهرتی دارد به عنوان یکی از قدیمی‌ترین وبلاگ‌نویسان ایرانی (حالا پدر یا پدرخوانده بودنش بماند). بر و بچه‌های اطلاعاتی سادگی کرده‌اند؛ اول دستگیر می‌کنند بعد از چند ماه متوجه می شوند که  مجبورند آزادش کنند. حالا این وسط شهرتش می ماند برای آقای حودر.

حالت سوم. حسین درخشان آدم صادقی است؛ دستگیرکننده‌گانش هفت‌خط‌ند
بیچاره حسین صاف و ساده. نمی داند سیستم امنیتی یک کشور اگر لازم باشد سرهای خیلی بزرگ تر از او را زیر آب می کند. حالا چه این سر یک کانادایی باشد چه یک اسرائیلی، چه یک وبلاگ‌نویس گردن باریک. آقا حودر صاف و ساده که با کمال صداقت یک مدتی اصلاح طلب بود؛ بعد یک مدتی زد به مسیر افراط و خواست اسرائیل را با ایران آشتی دهد؛ بعد هم به تدریج  مواضعش تغییر کرد و بدل گشت به یک وبلاگ‌نویس طرف‌دار جمهوری اسلامی و منتقد جنبش زنان و اصلاح‌طلبان. شاید حسین در همه‌ی این مراحل واقعا صادق بوده است و الان هم قربانی سادگی خودش شده باشد. در این حالت باید برای حودر نگران شد.

حالت چهارم. حسین درخشان آدم صادقی نیست؛ دستگیرکننده‌گانش
هفت‌خط‌ند
در این حالت ماجرا پیچیده می‌شود و داستان علمی-تخیلی! اگر حودر آدم هفت‌خطی باشد و اگر دستگیرکننده‌گانش هم زرنگ وهفت‌خط باشند هر احتمالی را می‌توان متصور شد. می‌توان فرض کرد که اصلا همه‌ی این ماجرا، بازی حودر و اطلاعاتی‌هاست برای این که نشان دهند رابطه‌ی میان‌شان خراب است. یا می‌توان فرض کرد حسین برای نئو‌کان‌ها کار می‌کند و خودش را نزدیک به حکومت ایران نشان داده و حالا که ایران آمده دستش رو شده و بچه‌های اطلاعاتی دستگیرش کرده‌اند، شاید هم دستش رو نشده کاملا و اصولا قرار بوده که در همین حد لو برود تا بیشتر نفوذ کند. یا می‌توان فرض کرد که حسین وانمود کرده که وابسته به حکومت ایران است که وقتی ایران آمد بگیرندش و وقتی گرفتندش به آن‌ها پیشنهاد همکاری بدهد …

راستش این حالت چهارم را نمی شود کاملا باز کرد. چون اگر هر دو طرف ماجرا هفت‌خط باشند؛ دقیقا هر چیزی از دل این داستان برآید باورکردنی خواهد بود.

در همین رابطه هم بخوانید:


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (29-05-2008)

لینک‌های روز (08-05-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی