چرا آمریکا و اسرائیل کنفرانس ضدنژادپرستی سازمان ملل را تحریم کردند؟

آقای کریس هج (Chris Hedges) روزنامه‌نگار و برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر سال 2002 معتقد است که:

اسرائیل و ایالات متحده‌ی آمریکا، که [در صورتی که چیدمان جهانی قدرت به گونه‌ی دیگری می‌بود] ممکن بود به خاطر زیرپا گذاشتن قوانین بین‌المللی و ارتکاب جنایت‌ علیه بشریت به خاطر عملکردشان در غزه، عراق و افغانستان تحت پی‌گرد قانونی قرار بگیرند؛ کنفرانس جهانی سازمان ملل علیه نژادپرستی که در ژنو برگزار می‌شود را تحریم می‌کنند.

[به این ترتیب] ما تصمیم گرفتیم که نژادپرستی، بیماری‌‌ای که گریبان جوامع آمریکا و اسرائیل را گرفته است، موضوعی نیست که جامعه‌ی بین‌المللی بتواند در مورد آن تحقیق و تفحص کند. شاید باراک اوباما رئیس‌جمهور [آمریکا] باشد، اما ایالات متحده‌ی آمریکا هیچ تمایلی به پذیرفتن مسولیت‌ یا جبران‌کردن جنایت‌های گذشته‌اش ندارد: از کاربرد [قانونی] شکنجه گرفته، تا جنگ‌های تجاوزکارانه‌ی غیرقانونی (wars of aggression)، برده‌داری و نسل‌کشی‌‌ای (genocide)* که بنیاد این کشور بر اساس آن بنا گذاشته شده است.

ما مانند اسرائیل، ترجیح می‌دهیم دروغ‌هایی که درباره‌ی خودمان می‌گوییم را به جای حقیقت بپذیریم.

* احتمالا اشاره به نسل‌کشی رسمی سرخ‌‍پوستان در آمریکا

پروپاگاندا – هفت

این قانون مهم را برای شناسایی و تحلیل سوءاطلاع‌رسانی به خاطر داشته باشید: حقیقت مشخص و معین است، دروغ مبهم و غیرمعلوم است. همیشه در گزارش‌های خبری به دنبال «جزییات قابل لمس و آشکار» باشید و اگر تصویر ارائه شده واضح نیست، حتما دلایلی برای آن وجود دارد. — جورج سینسکی

Remember the following first rule of disinformation analysis: truth is specific, lie is vague. Always look for «palpable details» in reporting and if the picture is not in focus, there must be reasons for it.   — Gregory Sinaisky

پروپاگاندا – سه

دروغ اگر به اندازه‌ی کافی بزرگ باشد و مدام هم تکرار شود مردم عاقبت آن‌را باور خواهند کرد. حاکمیت فقط در صورتی که بتواند عواقب سیاسی، اقتصادی و/یا نظامی دروغ را از مردم پنهان کند خواهد توانست به دروغ‌پردازی ادامه دهد. بنابراین برای حاکمیت اهمیت حیاتی دارد تا از همه‌ی قدرت و امکاناتش برای سرکوب مخالفان استفاده کند، چرا که حقیقت دشمن خونین دروغ است و بنابراین می‌توان گفت حقیقت بزرگ‌ترین دشمن حاکمیت است. — ژوزف گوبلز (وزیر تبلیغات هیتلر)

Wenn man eine große Lüge erzählt und sie oft genug wiederholt, dann werden die Leute sie am Ende glauben. Man kann die Lüge so lange behaupten, wie es dem Staat gelingt, die Menschen von den politischen, wirtschaftlichen und militärischen Konsequenzen der Lüge abzuschirmen. Deshalb ist es von lebenswichtiger Bedeutung für den Staat, seine gesamte Macht für die Unterdrückung abweichender Meinungen einzusetzen. Die Wahrheit ist der Todfeind der Lüge, und daher ist die Wahrheit der größte Feind des Staates. — Joseph Goebbels

If you tell a lie big enough and keep repeating it, people will eventually come to believe it. The lie can be maintained only for such time as the State can shield the people from the political, economic and/or military consequences of the lie. It thus becomes vitally important for the State to use all of its powers to repress dissent, for the truth is the mortal enemy of the lie, and thus by extension, the truth is the greatest enemy of the State. — Joseph Goebbels

قدردانی: با تشکر از مانی ب. که کمک کرد معادل آلمانی این نقل قول را پیدا کنم.


لطفا مشترک شوید
بامدادی
نجواها
کلیک‌های خاموش
یک عکاس

لینک‌های روز: هفتان هم تحمل نشد

internet-cartoon

علت خیلی از فی.لترشدن‌ها (یا نشدن‌ها) را می‌توانم حدس بزنم، اما برایم سئوال است که سایتی مثل هفتان چرا تحمل نشد؟
  • آشنایی به کامپیوترهای کوانتومی
    انصافا پریزنتیشن ساده و مفیدی است. با تشکر از یک‌پزشک که در  یکی از پست‌هایش معرفی کرده بود.
    .
  • ریچارد فالک: برد و باخت در غزه »» ترجمه توسط خرچنگ‌زاده
    اکنون که آتش‌بس در غزه برقرار شده است ، سوالی که در این میان به وجود می‌آید این است که اسراییل چه چیزی را در این معرکه به دست آورده است. به طور قطع آمار و ارقام تلفات و هم چنین برتری و چیرگی ارتش اسراییل از او یک پیروز میدان جنگ ساخته است اما ارزیابی‌ای تحت عنوان «ماموریت به انجام رسید»، به مانند آنچه که در عراق شاهد بودیم یک ارزیابی شتاب‌زده و گمراه کننده  است. اگرچه حماس نتوانست در مقابل قدرت و زورمندی نیروهای مسلح اسراییل زور آزمایی و همتایی کند، اما ممکن است یک نبرد بزرگ و کلان را در میان قلب‌ها و اذهان فلسطینیان پیروز شده باشد.
    .
  • من تبلیغ می‌کنم »»‌ توکای مقدس
    من برای هر نمایشگاه خوبی تبلیغ می‌کنم، برای هر فیلم خوبی تبلیغ می‌کنم، برای تئاتر تبلیغ می‌کنم، برای کتاب تبلیغ می‌کنم، برای رستوران خوب و کافه‌ی خوب و رفیق خوب و قهوه‌ی خوب تبلیغ می‌کنم، برای هر روزنامه‌نگاری که سرش به تنش بیارزد- و به آن متصل باشد- تبلیغ می‌کنم. و …
    .
  • همه‌ی مشاوران رییس‌جمهور – آشنایی با تیم مشاور اوباما در کاخ سفید »» نون والقلم
    آشنایی بیشتر با والری جَرِت، سوزان رایس، رم امانوئل، جیمز جونز، تیموتی جیت‌نر و اسکات گریشن
    .
  • مدارس غزه باز شدند، دانش آموزانش اما پيش خدايند
    یک عکس خیلی عادی که خشونت پنهانش کشنده است.
    .
  • خبرنگاری بدون توهم و جوگیری
    داستان مصاحبه‌ی تاریخی دیوید فراست با نیکسون بعد از رسوایی واترگیت.
    .
  • یک تجربه‌ی عجیب و مهم
    احساس عجیبی بود ورق زدن ماهیچه های شکمش، ماهیچه های دست و پاش دقیقا شبیه عکس هایی بود که در کتابهای آناتومی میشه دید، منظم، زیاد و محکم. ریه عین اسفنج بود یا اسکاچ ظرفشویی. معده خیلی کوچیکتر از اونی بود که فکرش رو میکردم. شکمش نامنظم بود و لایه لایه. روده بزرگ رو که میگرفتی و باز میکردی شبیه یه دامن تمام کلوش بود.
    .
  • آن‌جا که حقيقت دروغ می‌گويد
    می‌گويد يک‌بار بنشينيد خصوصی‌ترين و پنهان‌ترين حس‌تان را بنويسيد. با همان کلماتی که بايد، بی‌ايهام بی‌استعاره بی‌پروا. بنشينيد يک‌بار رازی که از آشکار شدن‌اش می‌ترسيد را به تمامی بنويسيد. با همه‌ی لايه‌های درونی‌ش. با همه‌ی واژگان آب‌نکشيده‌ای که همان لحظه به ذهن‌تان می‌رسد. می‌نويسيد؟ می‌توانيد که بنويسيد؟ بلند بخوانيدش. می‌خوانيد؟ می‌توانيد که بخوانيد؟ برای محرم اسرارتان بخوانيد، برای صميمی‌ترين دوست‌تان، برای هم‌رازتان. می‌خوانيد؟
    می‌بينی؟ اين‌جاست که راه توی نويسنده از آن ديگری جدا می‌شود….
    .
  • سخنی با فی.لتر کنندگان: انتقادی سازنده و یک پیشنهاد »» آوای موج
    چند پیشنهاد عالی برای فی.‌لترکنندگان عزیز. حالا که فیل.تر می‌کنید دست‌کم مفید و کاربردی این کار را بکنید!

منبع: طرح از IHT.

در جستجوی آزادی

نوشته‌ی زیر را خانم دکتری به نام «مونا ال‌فرا» در وبلاگش به نام «از غزّه با عشق» نوشته است. وبلاگش را همیشه می‌خوانم. گفتم ترجمه کنم یک بار هم که شده با هم بخوانیم.

غزه‌ی آن‌روزها؛‌ نه سوخت، نه برق، نه گاز
کار خوبی نکردم که مدتی توی وبلاگم ننوشتم تا به شما درباره‌ی غزه بگویم. اما می‌دانم که شما درک می‌کنید، به خصوص که می‌دانید نوشتن برای من بیان واقعیت‌ِ بودنم است، بیان درونی‌ترین احساساتم. من می‌نویسم چرا که می‌خواهم شما حقیقت را درباره‌ی غزه بدانید و حس کنید که من هنوز زنده هستم و به یک «عدد» یا «شیء» تبدیل نشده‌ام. من می‌نویسم که ارتباط بین خودم و دنیای بیرون را حفظ کنم؛ «دنیای طبیعی و عادی بیرون». با این حال می‌دانم «من» مانند همه‌ی «ما» در غزه هستم: «ما به این دنیا دیگر تعلق نداریم.» ما به این دنیای ساکت‌ِ بی‌تفاوت تعلق نداریم. از وقتی که من تبدیل شدم به یک گزارش خبری، یک تکه‌ی خیلی کوچک از یک گزارش خبری که برای مدتی کوتاه‌ حس همدردی و توجه مردم جهان را به خود جلب می‌کند و حمله همچنان ادامه دارد، و جنایت علیه انسانیت هر روز ادامه دارد، و مجازات دسته‌جمعی مردم توسط نیروههای اشغال‌گر هر روز ادامه دارد، و ما فلسطینی‌ها نمی‌‌توانیم دره‌ی بین حماس و فتح (دو حزب بزرگ در فلسطین) را به هم وصل کنیم تا توافقی حاصل شود که بتوانیم در برابر اشغال مبارزه کنیم و به روش‌های مقاومت غیرخشونت‌آمیز متوسل شویم، تا به هدف ملی‌مان یعنی آزادی و عزت نفس برسیم. تا صلح مبتنی بر عدالت پیروز شود.

درباره‌ غزه شنیدن، با این‌که در غزه زندگی کنی،‌ خیلی فرق می‌کند.

بگذارید یک روز خودم در غزه را برایتان توصیف کنم.
چهارشنبه 11 جون 2008
امروز خیلی راضی و خوشحال هستم، انگار که تمام دنیا را به من داده باشند؛ چون بالاخره توانستم باک ماشینم را با 10 لیتر بنزین پر کنم. خدای من، آرزوها و هدف‌های ما به چه چیزهای بدیهی و ساده‌ای تقلیل پیدا کرده است! آخرین باری که بنزین گیرم آمده بود حدود 3 ماه پیش بود؛ بنابراین مطمئنم علت شادی کودکانه‌ی مرا درک می‌کنید.

خوب اما مشکل این بود که باید تصمیم می‌گرفتم با این سرمایه‌ی ارزشمند، این بنزین نایاب کجا باید بروم؟ به دیدن خواهرم که  در خان‌یونس زندگی می‌کند بروم؟ اما آن‌جا خیلی دور است (22 کیلومتر)،‌ حیف است همه‌ی بنزینم را مصرف کنم.
بروم به جبلیه؟ مرکز عصریه؟ بیمارستان الاودا؟ جمعیت هلال احمر غزه؟ …
عاقبت تصمیم گرفتم از ماشین استفاده نکنم و آن‌را برای روز مبادا نگهدارم. قدم‌زنان به سمت جمعیت هلال احمر غزه به راه افتادم. ماسکی هم روی صورتم کشیدم تا بوی روغن سرخ‌کردنی که این روزها خیابان‌های غزه را پر کرده حس نکنم.

برگشت به خانه
قدم زنان به آپارتمانم بازگشتم. پیاده‌روی مثلا باید کار لذت‌بخشی باشد، اما نه توی یک روز داغ تابستانی!!!
من گاز برای پخت و پز در آپارتمانم ندارم و نمی‌دانم چقدر دیگر طول خواهد کشید تا بتوانم یک کپسول گاز پُر گیر بیاورم. البته من خوشبختم چون یک خوراک‌پز برقی در خانه دارم. اما وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم برق قطع شده است.
کم‌کم هوا تاریک می‌شد و حوصله‌ام سر می‌رفت، هوا داغ بود و احساس خستگی و فرسودگی می‌کردم. تصمیم گرفتم شمع روشن نکنم و زود بخوابم. به این امید که رویاهای شیرین ببینم و نه کابوس…

اما چقدر من خوش‌خیالم. چطور می‌توانم رویای خوب ببینم وقتی همه‌ی شرایط می‌گویند که نمی‌توانم؟

صبح شده است
وقتی صبح بیدار شدم به خودم گفتم: آن‌ها هرگز نمی‌توانند اراده و تحمل مرا در هم بشکنند. آن‌ها هرگز نمی‌توانند ذهن و اراده‌ی من را برای این‌که بخشی باشم از تغییری که می‌خواهم در جهان و نه فقط در فلسطین ببینم، بشکنند. با این احساسات مثبت به جمعیت هلال احمر رفتم برای پی‌گیری ورود دارو به غزه از طرف MECA هدیه‌ای خوب از سوی مردم آمریکا که در رویای صلح و عدالت هستند و سخت تلاش می‌کنند که آن روز فرا برسد.

ارادتمند شما برای
بازگشت آزادی
صلح
عدالت
حقیقت

مونا


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی