لینک‌های روز: با احترام به طلاب سربلند!

  • روزنامه‌نگاری، سياست و بی‌طرفی » داریوش ملکوت
    این تقابل مصلحت و حقیقت در چهارچوب بحث نیک‌آهنگ تقابل مصنوعی و نامربوط است. روزنامه‌نگاری که با جان انسان‌ها همان برخوردی را می‌کند که با سنگ و در و دیوار، از اولين مسؤوليت انسانی خودش فاصله گرفته است؛ دموکراسی هم برای در و دیوار نيست بلکه برای همين انسان‌هاست. حقوق بشر هم برای اشياء بی‌جان نيست بلکه برای آدميانی است که ارزش‌هایی دارند و احساسات و عواطفی دارند و در برابر ستم و بیداد واکنش نشان می‌دهند.
  • شوخی شوخی ترکید » توکای مقدس
    ظاهراً گروهی بر این باورند که بهترین راه نشان دادن صمیمیت باز کردن باب شوخی است اما مشکل آن‌جاست که همه تعریف یکسانی از شوخی و حد و مرزهایی که باید داشته باشد ندارند و گاهی کار را به استفاده‌ی شوخ‌طبعانه از شلنگ باد می‌کشانند… وقتی به جوان هفده ساله‌ای که نامه‌اش را با جمله‌ی محبت‌آمیز «چطوری کچل؟!» شروع کرده بود جواب ندادم یکی دو روز بعد نامه‌ی دیگری فرستاد پر از گله و شکایت از دنیا و من «… همه‌تون مثل هم هستید. حالا معلوم شد فقط ادعای روشنفکری می‌کنی و دوست داری کاریکاتور همه را بکشی اما خودت نه طاقت شنیدن انتقاد داری و نه جنبه‌ی شوخی…» فهمیدن این نکته زیاد سخت نیست که به رخ کشیدن برخی واقعیات مثل سر کچل من یا دماغ بزرگ شما یا قد کوتاه آن دیگری، اساساً نقد به حساب نمی‌آید چون در طول تاریخ این قبیل انتقادهای سازنده نتوانسته مو بر سر هیچ کچلی برویاند. از طرف دیگر خیلی سخت بتوان «چطوری کچل؟» را به حساب شوخی‌های متداول و مرسوم گذاشت. من هم احساس صمیمیت زیادی با تمام نویسنده‌ها و نقاش‌هایی که ندیده‌ام می‌کنم اما فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد اگر روزی وودی آلن را در خیابان ببینم و با جمله‌ی صمیمانه‌ی «چطوری ریقو؟» حالش را بپرسم؟
  • استراتژی شکست » شور و شر
    اما موسوی حالا یا هول شده بود یا جوگیر خبر فارس و ایرنا، به‌هرحال اعلام پیروزی قطعی کرده بود و با این‌کار خود را در راهی انداخته بود که گزینه‌های کمی برای انتخاب وجود داشت، او مجبور بود، به واقعی‌ترین معنای کلمه «مجبور بود»، مطالبه‌اش را یک مطالبه‌ی حداکثری مثل ابطال انتخابات قرار دهد، راه دیگری نداشت، اگر کوتاه می‌امد جواب هواداران میلیونی‌اش را چه می‌داد که یا او را بابت اعلام پیروزی قطعی دروغگو می‌دانستند یا ترسو بابت پیگیر نشدن برای تحقق این نتیجه‌ی واقعی و حق خودش و میلیون‌ها هوادارش را نستاندن و الخ. کاش ماجرا تا همین حد بود و فقط ابتکار عمل و انتخاب از میان گزینه‌های متعدد را از موسوی و حامیانش سلب می‌کرد، بدبختی بزرگتر این بود که این مطالبه‌ی حداکثری و مرغ یک‌ پا دارد و آن‌هم ابطال انتخابات است و لاغیر و خلاصه راه را بر هر نوع مذاکره و چانه‌زنی و مماشات بستن، رقیب شما را هم به همین اندازه در مسیری صفر و یکی و افراطی قرار می‌دهد. معادله‌‌ای ساده‌ و درعین سادگی هولناک است: شما می‌گویید یا مرگ یا ابطال و حواس‌تان نیست که برای رقیب‌تان هم این دو را هم‌عرض یکدیگر قرار می‌دهید جوری که او هم فکر کند واقعا مساله‌ی مرگ و زندگی است و یا او می میرد و انتخابات ابطال می‌شود یا شما می‌میرید و انتخابات ابطال نمی‌شود، راه سومی هم وجود ندارد، درواقع شما باقی نگذاشته‌اید نه برای خودتان نه برای او، این است که او به جای مرگ خودش به گزینه ی مرگ شما متمایل شود و تشییع جنازه‌ی فتنه را برپا کردن و الخ.
  • با احترام به طلاب سربلند! » دلقک ایرانی
    این نامه را  وقتی می‌خوانی که من برای همیشه از قم رفته‌ام، برای همین عذر تقصیر مرا بپذیر که از این رفتن همیشگی و سر به بیابان گذاشتن، چیزی به تو نگفتم، گرچه خودت حالم را در این پنج سال دیده‌ای که چه قدر مضطر بودیم. همین بد حالی دائم‌الایام من که این روزها تشدید هم شده بود. چند باری به بد خلقی هم ختم شد، چند باری به بگو و مگو هم رسید، حلالم کن، هرچه هست ظرف مصیبت برادرت پرشد.
  • فرق ما و اونا » چند حرف الفبا و من در سوئد
    مرد‌ها همیشه باید با خودشون کاندوم داشته باشن، این چیزی هست که از بچگی‌ از وقتی‌ هنوز سیبیلشون در نیومده بهشون یاد میدن. تا صبح لذت میبرن، این لذت چیزی نیست که برای یک مرد یا زن بیشتر باشه، برای هر دو به یک اندازه هست، صبح از خواب بیدار میشن، مهمون لباسش رو میپوشه و خدافظی‌ میکنه و میره، اگه خیلی‌ هم از هم خوششون اومده باشه چند کلمه حرف میزنن. در غیر این صورت ممکنه با یک جمله سر و ته همه چیز به هم بیاد. اگر همون روز یا فرداش یا هر وقت دیگه این دو نفر همدیگه رو ببینن حتا ممکنه به هم نگاه هم نکنن و از کنار هم بگذرن. اگر مردی با دوستش در حال راه رفتن باشه ممکنه هرگز نگه فلانی‌ نگاه کن، من اینی که داره ردّ می‌شه رو لالالا. دختره هم خودش رو گم به گور نمیکنه که آخ آخ فلانی‌ منو نبینه دوباره خیلی‌ زشته.
  • تیم کرسی‌ها » خواب بزرگ
    برنامه دیگرم – که روزی در همین زندگی اجرایش می‌کنم- این است که نیمه‌ تابستانی سال دو برابر کار می‌کنم و نیمه زمستانی سر کار نمی‌روم. در واقع نیمه زمستانی هیچ‌جا نمی‌روم. نقشه‌ ام این است. علم کردن یک کرسی بزرگ مقابل تلویزیون. کرسی که رویش لحاف رنگی‌چل تکه دارد و پای همه دوستانم زیرش جا بشود. تشک‌ام را همانجا می‌اندازم.لپ‌تاپ و اینترنت پر سرعت کنار دستم. تمام سریال‌های بالای نه ستاره- آی‌ام‌دی‌بی- چون کوهی کنارم. یک دوجین کتاب خوب پلیسی سمت دیگر.بساط هات‌چاکلت و اینها پهن و من از تاریخ یکم مهر آنجا مستقر خواهم شد تا 29 اسفند.

* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: فرق بین فلسطین و دارفور

  • از ما کسی پیر نمی‌شود » ایمــــایان
    چند سال پیش به معاونت سینمایی که روی سانسور یکی از فیلهایم پافشاری می‌کرد گفتم که چندسالی بیشتر برایم باقی نمانده است؛ این سالهای باقیمانده هم آنقدر ارزش ندارند که بخواهم پا روی باورهایم بگذارم. امیر نادری می‌گفت:« جوری فیلم بساز که اگر سر صحنه سکته کردی و مردی، آخرین پلانت بهترین نمای همه‌ی عمرت باشد» می‌بینی چه راه حل خوبی برای کوتاهی عمرم پیدا کرده‌ام؟ این گونه فکر کردن به من جرأت می‌دهد،  جرأت می‌دهد که فیلم بد نسازم، به کسی باج ندهم و زیر بار سانسور نروم. این گونه فکرکردن مرا جوان و پرانرژی می‌کند چون نیازی به محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی نمی‌بینم؛ توانم را دوچندان می‌کند چون فرصت ندارم و باید بهترین فیلمی را که دوست دارم بسازم. این گونه فکرکردن نه تنها به ضرر من نیست بلکه به نفع من هم هست که بیشتر زنده بمانم و برای هر روزش خدا را شاکر خواهم بود  امّا اگر به موقع و در پنجاه‌وچندسالگی جهان فانی را وداع گفتم، در لحظه‌ی مرگ شرمنده‌ی سینما نخواهم بود. همانطور که در حال حاضر و خلوت خودم هرگز شرمنده‌ی فیلمهایی که ساخته‌ام نیستم؛ شاید اینگونه فکرکردن همان بی‌نیازی است.
  • به باد می‌ماند دل‌تنگی » تلخ،مثل عسل
    یک مجسمه کادو گرفته‌ام. مرد و زنی هستند که دارند می‌رقصند. جوری می‌رقصند که انگار تنیده شده‌اند در هم.  مرد کمر زن را گرفته و خمش کرده به عقب، جوری که کافی‌است دستش را بردارد تا زن بیافتد. زن دست راستش روی شانه مرد است. توی مجسمه معلوم نیست اما حتمن وقتی خم شده شانه مرد را فشرده، جوری که رد انگشتش بر پوست مرد باقی مانده. شاید زن هرگز نفهمد وقتی رقص تمام شد مرد در خلوتش جلوی آیینه ایستاده قرمزی شانه اش را تماشا کرده، رد انگشتان زن را با دست لمس که نه، نوازش کرده و لبخند زده؛ از آن لبخندها که باید عمری با کسی زندگی کنی تا بفهمی معنایش چیست.
  • دمکراسی از جنس » راز سر به مُهر
    مردم خوب می دانند «چه نمی خواهند» ولی دقیقا نمی دانند «چه می خواهند»؛ یا شاید هم می دانند و تعارف و عافیت و الباقی محذورات مجال ابرازش را نمی دهد … خلاصه جنس دمکراسی ما از جنس «نه» است نه «بله»
  • قدرت جنبش سبز در کتک خوردن است نه کتک زدن » عباس عبدی
    اگر جنبش سبز بيش از هميشه از رفتارهايي كه در اين جنبش، موجب تقويت خشونت در طرف مقابل مي‌شود پرهيز كند (پرهيز از دروغ به اسم جنبش، پرهيز از هر شعار راديكال و بي‌مبنا و خشونت زا، پرهيز از هر اقدام عملي خشونت‌آميز) قطعاً آينده اميدبخشي را بايد براي كشور انتظار كشيد، چون ترديدي ندارم كه اين شيوه از يك سو موجب انفعال جريان خشونت‌طلب حاكم مي‌شود، و از سوي ديگر زمينه را براي پذيرش مطالبات به حق جنبش از جمله رعايت قانون، بسط و رعايت آزادي‌ها و انتخابات نسبتاً آزاد فراهم خواهد كرد. براي اين كار كليه كساني كه خود را طرفدار اين جنبش مي‌دانند بايد صادقانه رفتار كنند. آنان اگر آقاي موسوي يا كروبي را قبول دارند، حتماً سعي كنند در چارچوب‌هاي اعلاني آنان اقدام كنند، نه اينكه كارهاي خودشان را به نام جنبش سبز انجام دهند
  • به چه راضی می شوند این کنار گود نشین ها؟ » مجمع دیوانگان
    اگر نخوانده اید بخوانید تا متوجه شوید که شیخ ما در پاسخ به بازجویان وزرت اطلاعات اینگونه به مرور وقایع و مصایب نپرداخته است. بلکه در برابر خبرنگار سبز لندن نشینی ناگزیر به دفاع از خود شده که در یک صبح دل انگیز بهاری هوس کرده تا به شیخ زنگ بزند و بپرسد «خب تا کجا به بیانیه صادر کردن و عمل نکردن به الزامات مبارزه  می خواهید ادامه دهید؟»
  • بدحجاب خواهر و مادر کسی نیست، بدحجاب یک نوع حیوان ِ دوپای جذاب است » کمانگیر
    جایی درمورد کلماتی که سربازان آمریکایی برای نام بردن ژاپنی ها در زمان جنگ جهانی دوم به کار می بردند می خواندم. به جای استفاده از چیزی مثل «ژاپنی»، آمریکایی ها از اصطلاح Jap استفاده می کردند. این نامگذاری ِ تحقیر‌آمیز به سرباز کمک می کرد که تلقی انسانی از سرباز ژاپنی را کنار بگذارد و راحت تر شلیک کند. نظیر همین فرایند در زمان جنگ ایران و عراق و به کمک عناوینی چون «مزدور بعثی» در جامعه ی ایرانی پیاده شد. به نظر من عنوان «بی حجاب» کارکرد مشابهی در جامعه ای دارد که نه دچار جنگ با مهاجم خارجی، که درگیر جنگ داخلی است.
  • اعتراف های صمیمانه ضرغامی » راز سر به مُهر
    نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد درصد بسيار بالايي از بييندگان «فارسي وان» اذعان دارند كه فيلم‌هاي اين شبكه فسادآميزاست. حال، اینكه چرا مردم اين شبكه را تماشا مي‌كنند، مساله ديگري است ( … جگر سوزترین اعتراف همین یکی است)
  • هرکجا قانون نباشد، پای یزید در میان است » محمد نوری‌زاد
    لیستی را که جلویش بود ورق زد و گفت: چرا باید روی زیرپیراهنی‌ات بنویسی «ما زنده‌ایم، پس زندگی می‌کنیم.» گفتم: این جمله‌ی ساده قرار است کجای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور ما را به لرزه اندازد؟ گفت: آدم را یاد سخن دکارت می‌اندازد که «من اعتراض می کنم، پس هستم!»
  • کتاب‌های محبوبِ ۸۲ وبلاگ‌نویس » خوابگرد
    فراخوان انتخاب «محبوب‌ترین و خوش‌اقبال‌ترین» کتاب داستانی سال، پس از مهلتی یک‌ماهه در ساعت ۱۲ شب دهم خردادماه ۸۹ با شرکت ۸۲ وبلاگ‌نویس به پایان رسید. پیش‌تر در آیین این برنامه  اعلام کرده بودم که اگر شمار شرکت‌کننده‌ها به عدد پنجاه برسد، نتیجه‌ی فراخوان را رسماً اعلام خواهم کرد و در جایی دیگر گفته بودم که با توجه به شناخت و تجربه‌ای که از این فضا دارم، شرکت‌کردن دستِ‌کم پنجاه نفر در این برنامه، پشتوانه‌ی خوبی برای آن خواهد بود. و اکنون خرسندم که در پایان این ضیافت وبلاگی به صرف کتاب، می‌توانم از برآیند امتیازاتی که ۸۲ شرکت‌کننده به کتاب‌های محبوب خود داده‌اند، سه کتابی را که بیش‌ترین امتیاز را به دست آورده‌اند به همگان معرفی کنم.
  • کشتی دیگری برای شکستن محاصره غزه راهی شده است » ٤دیواری
    تیتر انتخابی بی‌بی‌سی برای خبر حمله وحشیانه کماندوهای اسرائیلی به کاروان کمک‌های بشردوستانه این بود: «کماندوهای اسرائیلی در کشتی‌های امدادی عازم غزه پیاده شدند»!  یعنی تقریبا یه چیزی شبیه به این: لباس‌شخصی ها در کوی دانشگاه تهران قدم زدند!
  • نامه پنجم محمد نوری زاد به رهبر
    سران واقعی فتنه ، سران قدرت های در سایه اند . سرانی که میلیارد میلیارد پول بی زبان مردم را جابجا می کنند، وبه پروندۀ مفتوحۀ میلیاردها پول گمشده ، پوزخند می زنند. در این یک سال گذشته ، وبا غوغایی که از رسانه ها وتریبون های رسمی علیه سران فتنه در گرفت ، قدرت های در سایه ، بهترین فرصت را برای پیش برد مقاصد خود بلوکه کردند . قدرت های در سایه ، در این یک سال پر آشوب و پر هیاهو ، به قدر همه عمر خود به تحکیم مواضع خود پرداختند ، اما غافل از این که بخش وسیعی از مردم را از اطراف شما پراکندند . قدرت های در سایه ، به مردم احتیاج ندارند ، اما کدام رهبر است که بدون مردم ، همچنان رهبر باشد و رهبری کند ؟!
  • زندگی دیگران » خواب بزرگ
    من هم باید فکر می‌کردم کسی هستم. باید یک جوری سنگینی را تحمل می‌کردم. برای همین وفتی 13 سالم بود و برای اولین بار تقسیم‌بندی روشنفکر و عامی را از پدرم شنیدم کلی کیف کردم. تفاوت من (ما)  و دیگران می‌توانست به مرزمان معنی بدهد و تنهایی‌مان را موجه. دانشگاه که رفتم با کلی آدم حسابی آشنا شدم. دیگران زیادی جزء ما شدند. ناغافل فهمیدم مرز دارد بخار می‌شود. فهمیدم در این جهان وانفسا نه من خر یکه‌ای هستم ، نه بقیه عامی و خطرناک. فهمیدم این مرزبانی کار چرند و خسته‌کننده‌ایست. هر که باید بیاید می‌آید. قضیه به آن پیچیدگی نبود. بعد دیدم سالها گول خورده‌ام. عصرها هنوز دلگیر بودند، اما این‌بار دیگر دلیل موجهی برایشان نداشتم.
  • فرق فلسطین و دارفور » ایمــــایان
    در کنار اعتراض به دیگر موارد ظلم و جنایت در جهان، اسرائیل باید اولویّت نخست انتقاد روشنفکران دنیا باشد چون اوّلاً هیچ جای دیگر جنایت اینقدر آگاهانه، رسمی، دولتی و برنامه‌مند‌ انجام نشده است، ثانیاً در مورد هیچ کشور دیگری تا این حد لاپوشانی و حتّی تأیید قدرتهای اوّل جهانی همراه بیداد و ستم نبوده است و ثالثاً هیچ جای دیگری نعل وارونه‌‌ی مظلومیّت و دارابودن حقّ دفاع از خود برای اشغالگران و انگ ضدّصلح و تروریست بر ساکنان سرزمینهای اشغالی زده نشده است. اعتراض به دیگر موارد، اعتراض به عاملان و مسبّبان آنهاست امّا در فلسطین، اعتراض به ساختار بیمار و سترون نظم سیاسی جهانیست که نه تنها با سلاح وتو جلو رسیدگی به آن را می‌گیرد، بلکه آن را توجیه هم می‌کند و این تفاوت بسیار بزرگیست.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: جستجوپذیری و پروفایل شخصی در گوگل