داعشی‌ها خیلی هم افراطی نیستند (بی‌بی‌سی فارسی به مثابه شاخه‌ی رسانه‌ای ناتو)

پروپاگاندای شاخه‌ی رسانه‌ای ناتو به زبان فارسی (بی‌بی‌سی فارسی!) این روزها خیلی فعال است. خطوط اصلی این پروپاگاندا درباره‌ی تحولات عراق به این قرار است: (۱) داعش خاستگاه مردمی دارد و یک حرکت بومی در عراق است و از سوی کشورهای منطقه‌ای یا قدرت‌های غربی حمایت نمی‌شود، (۲) همه‌ی سنی‌ها موافق داعش هستند و اصولا این یک جنگ شیعه-سنی است، (۳) ظهور داعش به خاطر بی‌کفایتی دولت منتخب عراق است چون این دولت بی‌کفایت بوده و به مردم سنی عراق ظلم کرده. اما شاید از امروز خط چهارم این پروپاگندا هم کلید می‌خورد: (۴) داعشی‌ها خیلی هم افراطی نیستند!

تحلیل تاریخی زیر را که در سایت بی‌بی‌سی فارسی منتشر شده با هم بخوانیم. متن عینا منتقل شده (به غیر از چند پاراگراف آخر تحت عنوان اتحاد آزمایشی). شماره‌گذاری پاراگراف‌ها و جمله‌های داخل [] از من هستند. جمله‌های داخل [] نتیجه‌ی منطقی جمله‌های بی‌بی‌سی فارسی نیستند اما می‌توان تصور کرد (arguably) خوانش جمله‌هایی نظیر آن‌چه در این مطلب منتشر شده (و گزاره‌هایش کم و بیش به زبان‌های مختلف تکرار می‌شود و تکرار می‌شود و تکرار می‌شود تا تبدیل به «فکت» شود) نتایجی شبیه آن‌چه نوشته‌ام را در ذهن بسیاری از مخاطبانی که اعتبار ویژه‌ای برای پوشش خبری و تحلیلی بی‌بی‌سی فارسی قائل هستند القا کند.

داعشی‌ها چقدر افراطی هستند؟ (منتشر شده در بی‌بی‌سی فارسی)

۱

در شرایطی که با پیشروی سریع «دولت اسلامی عراق و شام» موسوم به گروه «داعش»، عراق گرفتار گرداب خشونت و بی‌ثباتی شده، یکی از مهمترین سوالات این است که این گروه را که از زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ مهم‌ترین خطر برای عراق محسوب می‌شود، چه کسانی تشکیل می‌دهند. شواهد دقیقی وجود دارد که داعش از شخصیت‌های مستقلی تشکیل شده که توانسته‌اند با موفقیت، توانایی نظامی، سیاسی و مذهبی را ترکیب کنند و نیروی قدرتمندی به وجود آورند که بتواند سربازان عراقی را فراری بدهد. آن عده که فرار نکردند با مجازات اعدام روبرو شدند.

[آیا داعش از شخصیت‌های مستقل تشکیل شده است یعنی کسانی که وابستگی به جایی یا کشوری یا سازمانی ندارند؟ شاید این شخصیت‌های مستقل مبارزانی هستند که برای آزادی و عقیده‌ می‌جنگند؟ در ضمن آیا داعش فقط سربازانی که فرار می‌کنند را با مجازات اعدام مواجه می‌کند؟ نویسنده ظاهرا فیلم‌ها و گزارش‌هایی که منسوب به داعش هستند را ندیده است یا این‌که دوست دارد تصور کند که آن‌ها را ندیده است.]

۲

چنین روشی به اضافه اجرای احکام و قوانین شرعی و از جمله کارهای عجیبی مثل قطع برق برای اینکه مردم تلویزیون تماشا نکنند، چهره ترسناکی از داعش پدید آورده است.

[آیا کارهای وحشتناک (!) داعشی‌ها به امثال اجرای احکام شرعی یا قطع کردن برق محدود می‌شود؟ آیا جدا از این اعمال وحشتناک مناسب نمی‌بود اگر از اعمال معمولی‌تر (!) داعش مثل اعدام ۱۷۰۰ جوانک دانشکده‌ی افسری عراق که احتمالا اغلب زیر ۲۰ سال داشته‌اند هم چیزی نوشته می‌شد؟]

۳

به علاوه داعش با استفاده گسترده از تبلیغات و شبکه‌های اجتماعی توانسته الهام‌بخش افراطیون از گروههای متعدد برای جنگ در سوریه و عراق باشد و پیروان جدیدی جذب کند.

[آیا شیوه‌ی سربازگیری داعش بر اساس الهام‌بخشی و فعالیت در سایت‌هایی نظیر فیس‌بوک و توییتر است یا از طریق پرداخت پول‌ و استخدام مزدور؟ آیا داعش به مانند یک رهبر اجتماعی «پیرو» جذب می‌کند، یا از طریق جذب سربازانی که استخدام می‌شوند یا مزدورانی که اجیر می‌شوند؟ دلایل افراطیون داعش برای اعمال تروریسم و آدم کشی چیست؟ ظاهرا از نظر نویسنده این‌ها تروریست یا مزدور یا نظایر آن نیستند بلکه پیکارجویان افراطی سنی‌ای هستند که شدیدا با شیعه‌ها و ایرانی‌ها دشمنند.]

۴

دانستن اینکه این گروه واقعا تا چه اندازه اعضای جهادی متعهد و افراطی دارد، کارسختی است؛ ولی می‌توانیم بگوییم مشخصه‌های یک گروه جهادی در داعش کمتر از آن است که خیلی‌ها تصور می‌کنند. در سوریه شاهد بودیم خیلی از افراد مستقل از پیوستن گروههای افراطی و تعهد به آداب و منش آنها برای مقاصد بلندپروازانه سیاسی خودشان استفاده می‌کنند. وضعیت درعراق تفاوت چندانی با سوریه ندارد. افرادی با انگیزه‌ها و خواست‌های متفاوت به جهاد پیوسته‌اند و زیر پرچم داعش گردهم آمده‌اند.

[به غیر از تعدادی پیکارجوی افراطی بدنه‌ی داعش یک بدنه‌ی معتدل و مستقل است (مراجعه شود به همان شخصیت‌ها که در بالا ذکر شد!)]

۵

در حالیکه بی‌ثباتی در عراق ربط مستقیم به اتفاقات همسایه‌اش سوریه دارد و خیلی از افراد که برای داعش در سوریه جنگیده‌اند حالا در عراق هستند، شورش در عراق بیشتر روی سیاست از هم گسیخته عراق متمرکز است. این تفاوت عمده هدف این گروه در مقایسه با سایر گروههای جهادی است.

[آن‌چه در عراق رخ می‌دهد شورش است و نه تجاوز نظامی عربستان و شرکا به عراق و فرایندی که ذاتا ژئوپولیتیک و فرا-عراق است. در ضمن این شورش به خاطر بی‌کفایتی دولت منتخب عراق رخ داده است و نباید دنبال علت دیگری باشید. در ضمن این گروه‌های جهادی با گروه‌های جهادی جاهای دیگر فرق می‌کنند.]

۶

شیخ احمد الدباش، یکی از اعضای قبیله سنی البطه و رهبر ارتش اسلامی عراق، اخیرا در مصاحبه‌ای با روزنامه دیلی‌تلگراف گفت، همه گروههای سنی علیه نوری مالکی، نخست‌وزیر، متحد شده‌اند.

[این یکی از اعضای قبیله‌ی سنی البطه اگر استراتژی ارتش اسلامی عراق را تکرار نکند چه بگوید؟ مگر قرار نیست ارتش ایشان دست در دست حامیان نظامی و رسانه‌ای‌اش جنگ ژئوپولیتیک در عراق را به عنوان جنگ سنی علیه شیعه جلوه دهند؟]

۷

نظامیان، بعثی‌های دوران حکومت صدام حسین، روحانیون و هر کسی که در این سالها تحت فشاربوده و صدایش خاموش شده در میان این مخالفان هستند.

[نظامیان و بعثی‌های دوران حکومت صدام در این سال‌ها تحت فشار بوده‌اند و نمی‌توانستند راحت حرف‌شان را بزنند. شاید از نظر نویسنده آن‌ها در اعتراض خود محق هستند؟]

۸

نارضایتی گسترده

اگر بحران عراق را هیجانات دیوانه‌وار عده ای متعصب افراطی تعریف کنیم به آن معنا خواهد بود که نابرابری‌های اجتماعی در عراق را نادیده گرفته‌ایم. در سفر به عراق از میزان فسادی که در سالهای گذشته مردم در شهرهای مختلف با آن روبرو بوده‌اند شوکه شدم. جنگجویانی که به سرعت در شهرهای مختلف عراق نفوذ کردند و به شصت کیلومتری پایتخت رسیدند فقط یک گروه نهیلیستی جهادی نیستند که در پی به راه انداختن یک امارات اسلامی باشند. این بیشتر یک قیام همگانی است توسط گروه بزرگی از ناراضیان در شمال غرب عراق، و محصول سالها محرومیت اجتماعی، دولت داری ضعیف و فساد دولت عراق است.

[حرکت داعش نه تجاوز تروریستی عربستان و شرکا به عراق که یک جنبش اصیل مردمی و قیام همگانی است که در اعتراض به نابرابری‌های موجود در شمال غرب عراق به واسطه‌ی بی‌کفایتی دولت نوری مالکی شکل گرفته است. با آن‌ها همدردی کنید: آن‌ها محروم هستند.]

۹

از لحاظ نظامی یکی ازدلایل اصلی پیشرفت داعش حضور پررنگ این گروه در مقابل نیروهای نظامی دولتی است و اینکه از آنها قوی‌تر ظاهر شده‌اند. مقامات پیشمرگه کرد که با آنها صحبت کردم می‌گویند گروه داعش خیلی پیشرفته است و پیشمرگه‌ها با دشواری توانسته‌اند کنترل نقاط کلیدی کرکوک را به دست بگیرد.

[اما دلیل اصلی این یکی از دلایل چیست؟ فکر شما نباید به سمت پول و تجهییزات عربستان و شرکا، حضور نیروهای سری کشورهای منطقه و غربی جهت آموزش نیروهای داعش و در اختیار آن‌ها قرار دادن اطلاعات امنیتی (intelligence) برود. بیشتر به این فکر کنید که عده‌ای بعثی همراه با حمایت مردم قسمت‌های محروم عراق عامل اصلی این موفقیت هستند.]

۱۰

[در تحلیل بالا که در بی‌بی‌سی فارسی منتشر شده چند عکس کار شده است. توضیح زیر عکس‌ها مربوط به خصوصیت‌های داعش، خاستگاه آن‌ها و موفقیت عمل‌کردشان است، فرضا: «نیروهای داعش به صورت پی درپی عملکرد بهتری نسبت به نیروهای ارتش عراق از خود نشان داده‌اند.» به انتخاب عکس‌ها دقت کنید. آیا در این عکس‌ها نشانی از اعدام‌های دسته‌جمعی و فوتبال بازی کردن با سر بریده‌ی قربانیان و رگبار بستن اختیاری ماشین‌های شخصی در جاده‌ها می‌بینید؟]


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

شاهین نجفی و توده‌های مردم

(۱) این کار آقای شاهین نجفی را دیدم و گوش دادم و برای این‌که مطمئن شوم چیز مهمی از قلم نیفتاده متن‌اش را هم با یک گوگل ساده پیدا کردم و خواندم. کاری نیست که چیزی جز اجبار حاصل از کنجکاوی مرا به حتی یک‌بار شنیدن‌اش وادار کند، اما انتظار داشتم خیلی تندتر از این‌ها باشد و کنایه و توهین به مقدسات در آن به وفور یافت شود که این‌طور نبود. خوب البته نظرها فرق می‌کند و می‌توانم تصور کنم که حرف‌هایی در همین سطح هم می‌تواند خیلی از دوستان مومن را برنجاند که ظاهرا هم رنجانده است. اما به همین دوستان مومن می‌توان این نکته را هم گفت که اگر ما عادت‌ها و مقدسات «موسی‌ وار» را داریم، صداقت‌ها و درد و دل‌های «شبان‌وار» را هم داریم و نباید تنها مجرای درد و دل کردن با سمبل‌های دین را به کانال‌های رسمی آشنای خودتان محدود کنید و هر چه خارج از آن شد را کفر تلقی کنید. یک ذره تحمل و مدارا و داشتن وسعت نظر جای دوری نمی‌رود، از من گفتن!

(۲) من علاقه‌ای به سبک هنری آقای نجفی ندارم و کارهای ایشان را هم به جز یکی دو مورد استثنایی دنبال نکرده‌ام و هیچ کدام از کارهایشان را هم توی مجموعه موسیقایی‌ام ندارم. از طرف دیگر، ضمن احترام و اعتقاد به مفهوم نسبی «آزادی بیان»، معتقد نیستم که به هر حرفی که «بیان» شود باید به عنوان یک «نظر» احترام گذاشت. خیر. بعضی نظرها هستند که نه تنها قابل احترام نیستند بلکه گوینده آن‌ها هم ممکن است به حق در معرض بازخواست عرفی یا قانونی قرار گیرد. حالا این‌که مصداق‌های چنین محدودیت‌هایی در آزادی بیان چه هست یا باید باشد بحث حقوق‌دان‌هاست، اما هر جامعه‌ای با توجه به مناسبت‌های خاص حاکم بر آن محدودیت‌های خاص خود را به «آزادی بیان» شهروندانش تحمیل می‌کند. این دو نکته را نوشتم که واضح باشد به خاطر «طرفداری از سبک هنری آقای شاهین نجفی» یا «اعتقاد به آزادی بیان بدون مرز» نیست که بند یک را نوشتم.

(۳) یادم هست توی یکی از شبکه‌های اجتماعی لینک‌های هم‌خوان شده توسط دوستی را می‌دیدم که گاه و بی‌گاه مطلب طنزی را با اشاره به نام یکی از ائمه شیعیان نقل می‌کرد. تا جایی که می‌دانم این دوست من آدم مذهبی‌ای نبود ولی آدم خورده شیشه داری هم نبود و احساس کردم این لینک‌ها را هم‌خوان می‌کند چون واقعا به نظرش خنده‌دار آمده‌اند. برایش به صورت خصوصی پیام فرستادم که این‌که شما مذهبی نیستید به جای خود محترم، اما این طور هزل و مسخره کردن «شخصیت‌ها» یا «مفاهیمی» که برای میلیون‌ها نفر پشتوانه امید هستند کاری نیست که در شان شما باشد. پاسخی نداد، اما من حرفم را زده بودم.

(۴) اولین باری که به حرم امام رضا رفتم (غیر از دوران خردسالی) را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. منظورم کل فرایند حرکت به سمت ضریح و عبور از رواق‌ها یا صحن‌های مختلف نیست (که واقعا هم قبل از رسیدن به ضریح مدتی در آن‌ها گشتم و مفتون معماری آن‌ها شدم)، بلکه منظورم دقیقا آن‌ لحظه‌ای است که می‌خواستم وارد روضه منوره شوم. صحنه‌ای که پیش رویم دیدم با انتظارات من متفاوت بود و مرا بهت‌زده کرد. فضا مملو از جمعیت فشرده شده بود که در سکوتی نسبی موج‌وار در هم تنیده بودند و در تلاش بودند که به ضریح برسند. چهره‌ها، لباس‌ها، دست‌ها متعلق به مردمانی بود که در شهر من زندگی نمی‌کردند. حضور فقر آن‌چنان پررنگ بود که بیننده تهرانی‌ای را که من بودم منکوب کرد. شنیده بودم خیلی از زائران حرم امام رضا «با پای پیاده» از روستاها یا شهرهای خود به این‌جا می‌آیند اما آن‌چه می‌دیدم فقری ورای تصور من را نشان می‌داد. برای دقایقی طولانی همان‌جا ایستادم تا بتوانم میزان امید مظلومانه‌ای را که در آن گونه‌ها و دست‌های ملتمسی که می‌خواستند به ضریح برسند وجود داشت درک کنم. ضریحی که به مثابه روزنه‌ای از نور که قرار بود به زمینه تاریک فقرشان بتابد در میان پژمردگی صورت‌ها و لباس‌هایشان می‌درخشید.

(۵) فقط در آن لحظه بود که معنای واقعی این جمله را که عزیزی فرزانه روزی به من گفته بود دریافتم: «هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند توده‌های مردم را دوست دارد، بدون آن‌که امام رضا را دوست داشته باشد». آن موقع که این حرف را گفته بود، گذاشته بودمش به حساب پیشینه‌های سنتی و مذهبی گوینده‌اش. اما در آن لحظه شهود، جلوه دیگری از عمق حقیقتی که در آن جمله وجود داشت بر من آشکار شد. نمی‌توانم مدعی دوست داشتن صاحبان این دست‌های محروم، این چهره‌های خشک شده از آفتاب و فقر و این دل‌های ساده‌دل معصوم باشم و به شاید مهم‌ترین و آخرین دستاویزشان برای زیستی‌ معنادار در این دنیا بی‌اعتنایی کنم، چه رسد که به آن بی‌احترامی کنم!

(۶) روزگاری نه چندان دور که آتش چپ‌های استالینیستی در ایران هنوز داغ بود، در یکی از نقاط محروم ایران شیخی به منبر می‌رود و خطاب به عوام شنونده می‌گوید: مردم می‌دونین کمونیست‌ها چی می‌گن؟ به زبان روسی «کمون» یعنی خدا و در واقع اینا می‌گن «خدا نیست»!

کار ندارم این ماجرا خاطره است یا لطیفه، اما حاوی نکته جالبی است. به نظر شما فردی که دوستار توده‌های مردم ساکن در یک منطقه بسیار محروم و دور افتاده است، چطور می‌تواند عشق واقعی‌اش را به آن‌ها نشان دهد؟ (۱) برود و پرچم «خدا نیست» دستش بگیرد؟ یا این‌که (۲) به آن‌ها یاد دهد قبل از غذا دست‌هایشان را با صابون بشویند؟ ظاهرا خیلی از «رفقا» روش اول را انتخاب کرده بودند، چون هم هیجان‌اش بیشتر بود و هم «روشن‌فکرپسندتر» و «حزب‌پسندتر» بود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

بی‌بی‌سی، اکثریت دردسر ساز شیعه و رژیم آپارتاید*

گزارش بی‌طرفانه بی‌بی‌سی درباره وقایع بحرین (اخبار بی‌بی‌سی، نقل از آقای فرانک گاردنر):

اکثریت شیعه قربانی تبعیض هستند، اما بقیه جمعیت از وقفه و تظاهرات مستمر خسته شده‌اند.

این جمله مرا به یاد استدلال مشابهی در دفاع از رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی می‌اندازد:

اکثریت سیاه‌پوست قربانی تبعیض هستند، اما بقیه جمعیت از وقفه و تظاهرات مستمر خسته شده‌اند.

چندان جالب نیست. موافق نیستید؟ بی‌بی‌سی منافع اکثریت دردسرساز را در چارچوب موضوع مهم‌تری که عبارت از آسایش ظالمان باشد قرار می‌دهد.

* اصل مطلب را این‌جا بخوانید.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

اتحاد القاعده و جندلله؛ افزایش حملات تروریستی در ایران

فاجعه‌ی بمب‌گذاری در مسجد شیعیان در زاهدان مرا به یاد تحلیلی در «تایمز آسیا» انداخت که روزنامه‌نگار سرشناس پاکستانی «سید سلیم شهزاد» نگاشته است. مطلب حدود نُه روز پیش نوشته شده و باوجودی که همان‌موقع متوجه اهمیتش شدم اما فکر نمی‌کردم به این زودی حادثه‌ای غم‌انگیز در راستای همان تحلیل رخ دهد. اگر این تحلیل درست باشد، دولت ایران باید برای مقابله با آن با هشیاری و زیرکی عمل کند، به خصوص این‌که موضوع به ناحیه‌ی حساس، محروم و آسیب‌پذیری مانند سیستان و بلوچستان ایران مربوط می‌شود و البته می‌تواند به سرعت دامن‌گیر نقاط دیگر نیز بشود.

به زبان خودم قسمت‌هایی را که به ایران مربوط می‌شود خلاصه می‌کنم:

  • بحث از درگیری‌های اخیر بین طالبان و ارتش پاکستان شروع می‌شود که باعث آواره شدن نزدیک به یک و نیم میلیون نفر از مردم منطقه‌ شده است.
  • القاعده پیش‌بینی کرده که واشنگتن با این هدف که از لحاظ جغرافیایی تروریست‌های القاعده را محصور کند، پاکستان و هند را به جبهه‌ی جنگ علیه تروریسم وارد خواهد کرد و حتی تلاش خواهد کرد در این زمینه با ایران وارد همکاری شود.
  • استراتژی القاعده برای مقابله با این طرح واشنگتن (محصور کردن تروریست‌ها) تحت کنترل گرفتن یک دالان استراتژیک است که افغانستان، پاکستان و بلوچستان ایران را به هم متصل می‌کند.
  • برای رسیدن به چنین هدفی شبه‌نظامیان (القاعده) در جستجوی متحدین جدید در منطقه هستند. به این ترتیب عبدلله ملک ریگی رهبر گروهک جندالله در ایران قرار است فرستاده‌ی القاعده‌ را در آینده‌ی نزدیک در یکی از شهرهای ساحلی واقع در بلوچستان پاکستان ملاقات کند تا نقشه‌ی عمیات مشترک در افغانستان، پاکستان، ایران و هند را بریزند.
  • جندلله گروه تروریستی با گرایشات سنی و مخالف با دولت مرکزی ایران است. پیش از این القاعده با احتیاط به جندالله نگاه می‌کرد چرا که به وابستگی این گروهک به سازمان‌های جاسوسی پاکستان و آمریکا مشکوک بود.
  • در سه سال اخیر، برخی گروه‌های ضدشیعه‌ی بلوچی-پاکستانی که وابسته به گروه‌هایی مانند لشگر جهنگوی (Lashkar-e-Jhangvi) بودند با جندالله همکاری کرده‌اند و این همکاری‌ها باعث نزدیکی القاعده و جندالله به هم شده است.

هدف جندلله ناپایدارسازی حاکمیت شیعه‌ در ایران است. القاعده می‌تواند در این زمینه به جندلله کمک کند. اما سود القاعده از کمک به جندالله چیست؟ القاعده دو هدف را از نزدیک شدن به جندلله دنبال می‌کند:

  • یکی این‌که عملکرد بندر چابهار را مختل یا به کلی نابود کند. چرا که این بندرگاه می‌تواند جهت رساندن پشتیبانی به نیروهای ناتو مورد استفاده‌ی آمریکا قرار بگیرد. مسیر فعلی (از طریق پاکستان) به شدت ناامن شده است و تحت حملات مداوم طالبان قرار دارد.
  • هدف دوم القاعده از حمایت کردن جندلله، برقراری زمینه‌ی حضور و نفوذ القاعده در ایران است تا با اجرای عملیات تروریستی داخل خاک ایران بتواند با برقراری نوعی توازن، نقش ایران در افغانستان و عراق را مهار کند.
  • در شرایط فعلی، جندلله از نظر سازمانی ابتدایی و از نظر مالی ضعیف است و در سال‌های اخیر حملات پراکنده با دامنه‌ی اثر محدود انجام داده است. القاعده قصد دارد این وضعیت را عوض کند یعنی جندلله را در ایران تقویت کند. همان‌طور که پیش از این همین کار را در مورد لشگر جهنگوی در پاکستان کرده بود. متاسفانه این کار با افزایش حملات تروریستی علیه جمعیت شیعه (و روحانیان شیعه) در ایران توام خواهد بود.

بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نگاه استراتژیک‌: پیام اوباما و نگاه ایران به آمریکا – قسمت اول

این سومین مجموعه‌ی نگاه استراتژیک در بامدادی است. مطالب نگاه استراتژیک معمولا گردآوری، ترجمه یا خلاصه‌سازی تحلیل‌های استراتفور است که تلاش می‌کند نگاه بی‌طرفانه و کارشناسی به اوضاع جهان داشته باشد.

پیام اوباما و نگاه ایران به آمریکا – قسمت اول

پیام تبریک نوروزی اوباما به ایران بی‌شک بخشی از استراتژی کلی‌تر او برای نشان دادن این نکته است که کابینه‌ی او قصد دارد سیاست خارجه‌ی آمریکا را تغییر دهد: دست‌کم تا حدی که بتواند با رژیم‌های دیگر (که ایران دشوارترین و بحث‌برانگیزترین آن‌هاست) گفتگوی مستقیم برقرار کند. در این زمینه استراتژی آمریکا خیلی واضح و سرراست است: اوباما تلاش می‌کند تا ذهنیت جهانی جدیدی در قبال ایالات متحده ایجاد کند. افکار جهانی، آمریکای جورج بوش را آمریکایی دیده بود که متمایل به مذاکره کردن با دولت‌های دیگر نیست: با دشمنانش مذاکره نمی‌کند و به حرف متحدانش گوش نمی‌دهد. از نظر اوباما، همین ذهنیت، با افزایش شکاکیت نسبت به آمریکا به خودی خود به سیاست خارجه‌ی این کشور آسیب وارد کرده است. بنابراین تبریک نوروزی اوباما به ایران بخشی از استراتژی او برای تغییر لحن سیاست امور خارجه‌ی آمریکاست.

از سوی دیگر تبریک نوروزی شیمون پرز -رئیس‌جمهور اسرائیل- به ایران نیز به این هدف بوده است که به ایرانی‌ها نشان داده شود که اسرائیل مانع حرکت آمریکا به سوی ایران نخواهد شد. اسرائیلی‌ها با صادر کردن این پیام تبریک موافقت کردند چرا که انتظار ندارند روابط ایران و آمریکا تغییر اساسی و مهمی بکند. همین‌طور آن‌ها با این حرکت نشان دادند که مسئول شکست احتمالی تلاش‌های اوباما برای ایجاد تغییر نیستند، نکته‌ای که برای روابط اسرائیل-آمریکا اهمیت دارد.

پاسخ سرد ایران هم البته قابل درک است. ایالات متحده‌ی آمریکا درخواست‌های متعددی از ایران کرده و در پاسخ عدم تبعیت ایران از این خواسته‌ها، این کشور را توسط تحریم‌های اقتصادی متعدد تحت فشار قرار داده است. بنابراین مفید خواهد بود اگر نگاهی بیاندازیم به زاویه‌ی دید ایرانی‌ها نسبت به آمریکا.

زاویه‌ی دید ایران نسبت به آمریکا

آمریکا دو خواسته‌ی مهم از ایران داشته است. اول این‌که از ایران می‌خواهد که برنامه‌ی هسته‌ای نظامی‌اش را متوقف کند. دوم (که خواسته‌ی بسیار مهم‌تری است) این‌که از ایران می‌خواهد نفوذ خود را در چیزی که آمریکا آن‌را تروریسم می‌نامد خاتمه دهد: از حزب‌الله لبنان گرفته تا گروه‌های شیعه در عراق. در صورت تمکین ایران امتیازی که ایالات متحده در نظر گرفته حذف تحریم‌های اعمال شده‌ی اقتصادی علیه ایران است.

اما از دید تهران، برداشته شدن تحریم‌ها پاداش بسیار کوچکی به ازای چنین عقب‌نشینی‌های استراتژیکی‌ مهمی است. اولا که تحریم‌ها چندان موثر نیستند. تحریم‌ها فقط وقتی موثر خواهند بود که اغلب قدرت‌های مهم جهانی نسبت به اجرای آن وفاق داشته باشند. اما روس‌ها و چینی‌ها برای اجرای دقیق و سیستماتیک تحریم‌ها علیه ایران آماده (مصمم) نیستند. بنابراین کمتر چیزی است که ایران حاضر باشد بهایش را بپردازد ولی به واسطه‌ی تحریم‌ها نتواند آن‌را به دست بیاورد. مشکل ایران این است که امکاناتی زیادی ندارد که بخواهد خیلی چیزها را به دست بیاورد و در واقع به خاطر مشکلات اقتصادی اصولا قدرت مالی‌اش چنین اجازه‌ای به او نمی‌دهد. اقتصاد ایران بیشتر به خاطر مشکلات داخلی در هم شکسته است تا به خاطر تاثیر تحریم‌ها. بنابراین از دید ایرانی‌ها، آمریکا امتیازهای استراتژیک‌ خیلی مهمی را طلب می‌کند، اما در مقابل امتیازهای اندکی را پیشنهاد می‌کند.

در ادامه‌ی مطالب این سری نگاه استراتژیک، نگاه دقیق‌تری خواهیم داشت به خواسته‌های کلیدی آمریکا از ایران و نشان خواهیم داد چرا ایران از نظر ژئوپولیتیکی نمی‌تواند این امتیازها را به آمریکا بدهد، دست‌کم نه تا وقتی که آمریکا حاضر شود به ازای آن‌ها امتیاز اساسی‌تری به ایران بدهد.


با من بمانید تا در مجموعه‌ی «نگاه استراتژیک» دینامیسم حاکم بر دنیای امروز را بهتر بشناسیم.


چرا من یک مسلمان شیعه هستم؟

من یک «مسلمان شیعه» هستم. چرا که در یک خانواده «مسلمان شیعه» متولد شده‌ام. پدر من یک «مسلمان شیعه» است. همچنین مادر من یک «مسلمان شیعه» است. همینطور بیشتر دوستان و آشنایان من «مسلمان شیعه» هستند.

قانون منطقی اول: هر چه را زیاد تکرار می‌شود بپذیر

من در کشوری زندگی می‌کنم که اکثریت مردم آن «مسلمان شیعه» هستند. یکی از مهمترین قوانین «منطق» که از کودکی با آن آشنا شده‌ام قانون «پذیرفتن در اثر تکرار» می‌باشد. بر اساس این قانون اگر موضوعی به دفعات متعدد و از طریق منابع یا اشخاص مختلف تایید شود، حتما درست است. به همین دلیل من از وقتی به دنیا آمدم یک «مسلمان شیعه» بودم چون از زبان همه اطرافیانم این‌طور شنیدم. من در مورد صحت انتخابم تردیدی ندارم چون انتخابم از لحاظ منطقی تایید شده است.

قانون منطقی دوم: هر چه را قبل از تو انجام می‌دادند، تو نیز انجام بده

یکی دیگر از قوانین «منطق» که من همیشه به آن اعتقاد داشته‌ام، قانون «دنباله‌روی» است. بر اساس این قانون بهتر است همیشه «روند موجود» و «وضعیت فعلی» را پذیرفت و به اصطلاح «دنباله‌روی» کرد. پذیرفتن «وضعیت موجود» برای همگان بهتر است. هم برای خود فرد و هم برای اطرافیانش. اصولا کسانی که با به پرسش گرفتن روند موجود به دنبال دردسر می‌گردند جایی در «منطق» ندارند. با توجه به این قانون و این واقعیت که پدر و مادر و همه بزرگتر‌های من، از مدت‌ها قبل از تولد من «مسلمان شیعه» بودند، من نیز تصمیم گرفتم که انتخاب «منطقی» و «درست» را انجام دهم و «مسلمان شیعه» شوم.

قانون منطقی سوم: ما مرکز جهان هستیم

روزی منطق‌دان بزرگی ثابت کرد که ما در مرکز جهان نشسته‌ایم. به همین ترتیب قانون منطقی «گروه محوری» پا به عرصه حیات گذاشت. این قانون به ما می‌گوید خصوصیت‌های متعلق به «گروه» ما از خصوصیت‌های سایر «گروه»‌ها بهتر و برتر است. بر اساس اعتقاد به همین قانون است که من «ملیت»، «دین» و «مذهب» خود را از سایر «ملیت‌ها»، «ادیان» یا «مذاهب» برتر می‌دانم.

ُ

نتیجه‌گیری

من در این‌جا با آوردن چند «برهان منطقی» علت «مسلمان شیعه» بودن خود را توضیح دادم. امیدوارم تک‌تک شما دوستان گرامی نیز به این موضوع بیاندیشید چرا که اصولا پذیرفتن هیچ «دین» یا «مذهبی» بدون بررسی کامل و داشتن «دلایل منطقی» کافی قابل قبول نیست.

پی‌نوشت: با تشکر از یکی از دوستان خوبم که تذکر داد «قابل‌قبول نمی‌باشد» صحیح نیست و فعل درست «قابل قبول نیست» است.