کاریکاتور روز: مهمان‌سرای صحرایی

طرح زیر را دیدم و از ایده و اجرای آن خوشم آمد.

desert_inn_1421695

این طرح به نام «مهمان‌سرای صحرایی» کار آقای هیوز فک (Huse Fack) است. دو شترمرغ سرهایشان را به زیر شن فرو برده‌اند و مشغول بحث و گفتگو هستند و معلوم است که حسابی بهشان خوش می‌گذرد. بالا، صحرا داغ و غیرقابل تحمل به نظر می‌رسد. پایین اما فضایی مطبوع و دوستانه وجود دارد.

طراح از تصویر جا افتاده و پذیرفته شده‌ی «شترمرغ‌ها به هنگام احساس خطر سرشان را زیر شن می‌کنند» برای ایجاد وضعیتی کمیک و معنادار استفاده کرده است. اما او این تصویر جا افتاده را به سطحی دیگر برده است. دنیای جدیدی که زیر شن‌های صحرا قرار دارد و در حالت عادی از دیدگان ما پنهان است، دنیایی است که در آن شترمرغ‌ها می‌توانند به راحتی یک سر به زیر شن فرو بردن، به محیطی دوستانه و پرآسایش برسند.

شاید کنایه‌ی نهفته در این تصویر طنزآلود این باشد که چنین یوتوپیای خوش‌آیندی در دسترس همه‌ی شترمرغ‌ها قرار دارد. کافی‌ست چشم‌هایشان را به روی واقعیت صحرا ببندند، و سرهاشان را به زیر شن فرو کنند تا به آن دست یابند. بستن چشم‌ها، تلاش برای ندیدن و ندانستن و سر را به زیر شن فرو بردن، حتی اگر موقتی و ناپایدار باشد، استراتژی برنده‌ی بسیاری از ما در رویارویی با واقعیت تلخ و ناگوار است.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

مرزهای پوچ صحرا

هر چقدر هم مجهز باشید، رانندگی توی بیابان بی‌آب و علف خسته کننده و کسالت‌بار است. مگر این‌که با پدیده جالب و هیجان انگیزی روبه‌رو شوید.

چند روز پیش که با ماشین مسیر چند صد کیلومتری را در بیابان طی می‌کردم در افق روبه‌رویم سراب تشکیل شده بود. شاید بگویید «سراب که چیزی نیست، توی هر بیابانی در هوای گرم سراب تشکیل می‌شود!»؛ و البته حق با شماست.

من سراب زیاد دیده‌ام و سراب به خودی خود موضوع نادر یا خاصی نیست ولی سرابی که آن‌روز دیدم از لحاظ تجربه شخصی خودم منحصر به فرد بود. برای اولین بار در عمرم سرابی می‌دیدم چنان بزرگ که قابل عکس‌برداری بود.

دوربین را برداشتم و دست به کار شدم. حاصل کار ارزش زیبایی‌شناسیک یا هنری ندارد، ولی بزرگی و زیبایی سراب را به خوبی نشان می‌دهد:

_MG_7829

سراب باورکردنی است!

در کودکی در داستان‌های قدیمی درباره صحرانوردانی که راه گم کرده بودند و در جستجوی آب بارها و بارها سراب را با دریاچه و برکه اشتباه می‌گرفتند، خوانده بودم. خودم که توی جاده‌ها سراب می‌دیدم به نظرم می‌رسید غیر ممکن است کسی این تصاویر محدود و لرزان را با آب واقعی اشتباه کند. همیشه به خودم می‌گفتم عجب خنگ‌هایی بوده‌اند این صحرانوردان قدیم!

_MG_7825

ولی باور کنید سراب می‌تواند خیلی واقعی جلوه کند. این را به شهادت تجربه شخصی‌ام می‌گویم. شاید توی عکس‌ها به خوبی واضح نباشد، اما وقتی به این سراب‌ها نگاه می‌کردم به خودم می‌گفتم، درست است که سراب است، ولی حتما آب باران یا چیزی در آن منطقه جمع شده! باور کردن این‌که آن‌جا هم مثل سایر قسمت‌های بیابان خشک و برهوت باشد‌ برایم دشوار بود.

شاید اگر من مسافری خسته و تشنه با پای پیاده بودم، این سراب‌ها را باور می‌کردم. شاید ساعت‌ها و ساعت‌ها برای رسیدن به آن‌ها می‌دویدم و از این که هرگز به این منظره‌ها نمی‌رسم حیران می‌ماندم.

_MG_7824

تجربه‌ی تکان دهنده

دیدن سراب‌هایی چنین واقعی و چنین باورکردنی،‌ تجربه‌ای تکان دهنده است. در زندگی روزمره همه‌ی ما هستند وقایع و پدیده‌هایی که دروغ و پوچند اما کاملا باورکردنی به نظر می‌رسند. به خودم می‌گویم، اگر چشم‌های من این سراب‌های ساده را با حوض‌چه‌های پر از آب اشتباه می‌کند، پس از کجا بدانم دروغ‌های پیچیده‌تر و فریباتر و پنهان‌تر را باور نمی‌کند (نکرده است)؟ آیا این امکان وجود ندارد که منِ امروز، همین «من‌ی» که این کلمات وب‌لاگی را می‌نویسد، اسیر دام سراب‌هایی باشم که خودم از آن‌ها خبر ندارم؟ شاید می‌دوم در پی چیزی که جز سرابی نیست؟


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی