آواز قوی چپ‌های اسرائیلی

مطلب زیر نوشته‌ی «اودی الونی» (Udi Aloni)‌ فیلم‌ساز و نویسنده‌ی آمریکایی-اسرائیلی (سازنده‌ی فیلم درخشان ”بخشش» (Forgiveness, 2006)) است که در پاسخ به مطلبی از نویسنده‌ی اسرائیلی «اجار کرت» (Etgar Keret) که در هارتص و لوس‌آنجلس تایمز منتشر شده نوشته است اما این روزنامه از انتشار آن سرباز زد. اصل این مطلب را به زبان انگلیسی می‌توانید این‌جا بخوانید.

Etgar Keret (Photo: Yanai Yechiel)

آواز قوی چپ‌های اسرائیلی

لا به لای خطوط نوشته‌ی اخیر اجار کرت درباره‌ی درگیری‌ خاورمیانه که در لوس‌آنجلس تایمز منتشر شده می‌توان صدای آواز قوی چپ‌های یهودی-اسرائیلی را شنید. {آواز قو کنایه از آخرین نمایش قبل از مرگ است}

ایده‌ی کرت در ظاهر خلاقانه به نظر می‌رسد. او معتقد است که «چپ» به جای این‌که ساده‌انگارانه درخواست صلح کند باید «اراده‌ی سازش» (will to compromise) داشته باشد. چپ به جای تمایلات مسیحایی‌اش باید به سیاست واقعی (realpolitik) بپردازد. اما از کی اردوگاه صلح اسرائیلی مسیحایی بوده است؟ این اردوگاه در سراسر دوران حیاتش شدیدا شبیه به حزب غالب و فرصت‌طلب کارگر در اسرائیل بوده است. از نظرگاه تاریخی روایت «اردوگاه صلح» اجرای نمایش «بکش و بعد گریه کن» بوده است.

اولین اصطلاحی که به کمک آن می‌توان جوهر گفتمان صهیونیست‌های چپ‌ اسرائیلی بعد از ۱۹۶۷ را توصیف کرد «سازش ارضی» (territorial compromise) است. این گفتمان درباره‌ی «دلجویی و ترمیم بی‌عدالتی تاریخی» یا «مبارزه برای عدالت» یا «تقاضای بخشش» یا «اعطای حق بازگشت آواره‌ها به وطن» نیست و هیچ چیز درباره‌ی «پرداخت خسارت» به خاطر تصفیه‌ی قومی فلسطینی‌ها که موسوم به نکبت (Nakba) است نمی‌گوید. این گفتمان هیچ اشاره‌ای به «همزیستی» یا «برابری» ملت‌ها نمی‌کند. چپ‌های اسرائیلی هیچ پیشنهاد صادقانه‌ای برای زندگی اشتراکی بر پایه‌ی برابری دو ملت نمی‌دهند. اما به جای همه‌ی موارد ذکر شده آن‌ها از «سازش ارضی» صحبت می‌کنند.

دقیقا به کمک همین کلمات یعنی «سازش ارضی» بود که چپ‌های اسرائيلی زیربنای آیین راست‌گرایان اسرائیلی را شکل دادند: «این سرزمین از آن ما و فقط ما است». این طور به نظر می‌رسد که چپ‌های صهیونیست هم معتقدند خداوند این سرزمین را به ما یهودی‌ها اعطا کرده است. تنها تفاوت چپ‌های صهیونیست با راست‌ها در این است که چپ‌ها حاضرند بخش کوچکی از این سرزمین را به «بومی‌‌ها»‌ بازگردانند – اما از قضا هدف‌هایشان مشابه راست‌ها است: جلوی اعتراض و مبارزه‌ی فلسطینی‌ها را بگیرند.

و به این ترتیب است که ما چپ‌ها همان‌طور که سرگشته‌ی هزارتوی آیین سکولار خودمان شده‌ایم در مقابل خود رقبای سیاسی‌ای داریم که غرق در ایدئولوژی هستند. متاسفانه این رقبا مردانی دارای اصول و بینش هستند، کسانی که می‌توانند یک ملت را به دنبال خود و در جستجوی مسیحا به بلندای «پرتگاه باثبات» (steadfast precipice ترجمه‌ی مستقیم نام عملیات فعلی اسرائیل در غزه) بکشانند تا گام بزرگی به سوی خودکشی بردارد. چپ اما هرگز مجهز به حقیقت‌ درونی‌ای که بتواند این رژه‌ی مهیب را متوقف کند نبوده است. هر آن‌چه تاکنون دیده‌ایم و شنیده‌ایم «آیین سازش» بوده است.

کرت می‌گوید ما نیاز به «سازش» داریم. اما مخاطب او کیست؟ آیا اهالی «اردوگاه صلح» که تسلیم سازش شده‌اند مورد نظر او هستند؟ یا این‌که مخاطب او «سازش نکردگان» هستند: یهودی-اسرائیلی‌های راست‌گرا، فاشیست‌های سرمستی که دیوانه‌وار می‌دوند و نوجوان فلسطینی را زنده زنده آتش می‌زنند؟

اگر چه استعداد کرت قابل احترام است اما او از همان بیماری‌ای رنج می‌برد که اغلب چپ‌های یهودی-اسرائیلی‌ به آن مبتلا هستند: «آن‌ها فلسطینی‌ها را به عنوان سوژه‌ی مبارزه نمی‌بینند، آن‌ها فقط خودشان را می‌بینند».

حتی استاد دانشگاهی مانند «اوا ایلوز» (Eva Illouz) که برخلاف کرت معتقد به «مبارزه برای صلح» است نیز گرفتار همین سندرم است. او درگیری در خاورمیانه را با جنگ‌های داخلی آمریکا به منظور آزادسازی برده‌ها مقایسه می‌کند، انگار که تلاش‌‌ها در منطقه‌ی ما را می‌توان به مبارزه بین یهودی-اسرائیلی‌های جناح چپ و یهودی-اسرائیلی‌های جناح‌ راست، یا بین نژادپرست‌های سفیدپوست و انسان‌گراهای سفیدپوست تقلیل داد. انگار که فلسطینی‌ها در این جنگ ایدئولوژیک بین اسرائیلی‌ها چیزی بیش از اشیایی منفعل نیستند. اما باور کنید این‌جا در اسرائیل-فلسطین هیچ درگیری واقعی‌ای بین یهودی‌های راست‌گرا و یهودی‌های چپ‌گرا وجود ندارد؛ «راست» همه چیز را کاملا تحت کنترل خود دارد. در حال حاضر آن‌چه ما واقعا با آن رو به رو هستیم کشمکش میان «یهودی-اسرائیلی‌های ظالم» و «فلسطینی‌های مظلوم» است. اکنون وقت آن رسیده است که ما چپ‌ها – هر چقدر هم که شکسته و از هم گسیخته باشیم – خودمان را جمع و جور کنیم و هویت‌مان را از نو اختراع کنیم.

خوشمان بیاد یا نه ما یعنی همین چپ از هم گسیخته‌ی اسرائیلی، بخشی از یک ملت اشغال‌گر هستیم. به همین دلیل است که وقتی برای اولین بار درباره‌ی مقاله‌ی کرت شنیدم امیدوار بودم که او استعداد خود را برای این‌که جان تازه‌ای به آن‌چه از چپ باقی مانده است بدهد به کار گرفته باشد؛ تا شاید به تدریج تکه‌های ناامیدی به جرقه‌های حیات تبدیل شوند؛ تا به ما یهودی‌ها مسئولیت‌مان را در قبال فلسطینی‌ها و خودمان یادآوری کند. امیدوار بودم که او به ما نیرو بدهد، چرا که کاملا محتمل است در آینده‌ی خیلی نزدیک لازم باشد ما عرب‌ها را از دست شبه‌نظامیان وابسته به سیاست‌مداران راست‌گرای جنگ‌طلب مانند نفتالی بنت (Naftali Bennett)، آیلت شاکد (Ayelet Shaked) و آویجور لیبرمان (Avigdor Lieberman) که می‌خواهند آن‌ها را دستگیر و در میدان مرکزی شهر جمع کنند در خانه‌های خود پنهان کنیم.

خشونت‌ورزی مظلومان گاهی توجیه‌پذیر است، اما همیشه ضروری نیست. وظیفه‌ی ما نیروهای چپ این است که تلاش کنیم فضای رادیکالی بسازیم که در آن مظلوم‌ها نیازی به دست یازیدن به خشونت نداشته باشند. ما باید تمام قد در پیوند برادری با مظلومان بایستیم و راه حل متفاوتی ارائه دهیم که در آن عشق به اسرائیل و عشق به فلسطین در یکدیگر تلفیق شوند. من امیدوار بودم که کرت چپ‌‌های اسرائیلی را ترغیب کند که از مشارکت در حمله به غزه خودداری کنند. امیدوار بودم او پیشنهاد دهد که ما از بدن‌هایمان برای جلوگیری از تخریب خانه‌های عرب‌ها در شهرهای مختلط اسرائيلی استفاده کنیم. امیدوار بودم که او به عنوان یک یهودی ممتاز در این شرایط دشوار کنار شهروندان فلسطینی اسرائیل بایستد– حتی اگر او کاملا با آن‌ها موافق نمی‌بود – و شهرت و موقعیت شخص خودش را به خاطر حقیقت به خطر بیاندازد.

«سازش بر سر زمین» چیزی است که به کسانی که رویای صلح را در سر می‌پرورند پیشنهاد شده است، آن‌هم در شرایطی که حماس پیشنهاد معاهده‌ی بلندمدت داده است. مشکل این است که میان ما اسرائیلی‌ها هیچ‌کس دیگر رویای صلح ندارد و هیچ‌کس رویای عدالت ندارد. آن‌ها که هنوز رویایی در سر دارند، به تصفیه‌ی نژادی می‌اندیشند و هیچ‌کس آن‌جا نیست که ما را از این کابوس بیدار کند.

بنابراین من به دنبال «سازش» نیستم. من در جستجوی «حرمت» و «تقدس» زندگی هستم. و چپ به ویژه به خاطر ضعف‌‌اش، امروز بیش از هر وقت دیگری نیاز به شعله‌های مسیحایی دارد.

پی‌نوشت مولف: هشت سال پیش من فیلم «بخشش» (Forgiveness) را ساختم. عنوان فیلم به عبری (Mechilot) دارای معنایی دوپهلوست: «بخشش» و «تونل‌های زیرزمینی». روش بهتری برای این‌که بتوانم کیفیت تجربه‌ام را از واقعیت امروز اسرائیل-فلسطین به اشتراک بگذارم نمی‌شناسم. واقعیتی که محصول خود-کلنجار رفتن بلندمدت آسیب ملی-روانی یهودی‌های اسرائيلی (psycho-national trauma of the Israeli Jews) است. آسیبی که خود را از ۱۹۴۸ تاکنون تکرار می‌کند. همچون گردابی که به سوی نابودی اخلاقی و ذهنی روح یهودیان اسرائیل شتاب می‌گیرد. امروز در حالی که ما فلسطینی‌ها را از سرزمین‌های خود به تونل‌های زیرزمینی می‌رانیم و وادارشان می‌کنیم که به «اجسادی زنده» تبدیل شوند، تصمیم گرفتم «بخشش» را به مدت یک ماه به صورت رایگان در اختیار شما قرار دهم. امیدوارم هم‌خوانش کنید، با آن فکر کنید و با آن حس کنید.

پی‌نوشت من: علاوه بر لینک بالا در یوتیوب که حدود یک ماه فعال خواهد بود فیلم «بخشش» را در این لینک نیز قرار داده‌ام که می‌توانید دانلود کنید.

پی‌نوشت ۲: اسرائیل یک معلول است. او چپ خود را از دست داده اما وقتی در آینه نگاه می‌کند دچار این توهم می‌شود که چپ دارد. اسرائيل! به تحمیق خود پایان بده و جهان با تو همراه خواهد شد. (از یک کامنت پای پست به زبان اصلی)


<

p style=»text-align:justify;»>با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

لینک‌های روز: روایت نوین چالش‌پذیر بودن روایت‌های کهنه جاری

  • چین: کارخانهٔ جهان » مجموعهٔ عکس
    حتما ببینید.
    .
  • فرود جنگنده‌های لیبی در فرودگاه مالتا » کیبورد آزاد
    آیادر یک مرحله ممکنه این آدم‌ها برگردن به نقطه اول و خودشون رو با روز اولشون مقایسه کنن؟ ببینن کی هستن و جلوی کی ایستادن و برای چی؟ یا مثلا با خودشون فکر کنن که چه چیزی با این ایستادن منفعت دار برای خودشون، داره تقویت می شه و چه چیزی تضعیف؟ اگر چشم‌هاشون رو باز کنن ممکنه نه فقط از کارهاشون دست بکشن که اینقدر هم به شجاعت برسن که بگن اشتباه کردن و اعلام کنن که با کشتن و شکنجه، عقیده‌شون به اعتلا نمی‌رسه. اما معمولا اینطور نیست. معمولا آدم‌ها فکر می‌کنن اگر فقط یک قدم دیگه هم بردارن دیگه این زشتی‌ها تموم می‌شه ولی خب تاریخ که جلو می‌ره زشتی و زیبایی از هم بیشتر و بیشتر تفکیک می‌شن و آدم‌ها خواهی نخواهی مجبورن به دو طرف طیف حرکت کنن. شکی هم نیست که قبول کردن جنگیدن در جبهه بد، هی سخت تر می شه چون قبول این مفهوم برابر خواهد بود با از هم پاشیدن هر چیزی که طرف تا امروز براش زنده بوده و خب ترس از بی هویتی اونقدر بزرگه که آدم ترجیح می ده توی یک هویت دروغین باقی بمونه و ساختن استدلال‌های پیچیده برای توضیح اینکه چرا اینکارهای زشت رو می‌کنیم هم از قبول کردن زشت بودن، راحت‌تره.
    .
  • روایتی نو : چالش‌پذیر بودن روایت‌های کهنه جاری » واژهٔ زمان
    شبکه‌ها هم برد دارند و هم عمق. شبکه‌‌ی خانوادگی و دوستی بردش بسیار کوتاه است اما عمقش کاملا بالاست. شبکه‌‌ی پخش رادیویی بردش بسیار بالاست اما عمقش محدودتر از مثلا تلویزیون است. معمولا شبکه‌های فراگیر به صورت انحصاری در دست کسانی است که سهم بزرگی از قدرت دارند. البته استثنا هم وجود دارد. مثلا شبکه‌ی مبلغین مذهبی در ایران قبل از انقلاب ۵۷ شبکه‌ای با درجه‌ی فراگیری بالا بود اما تا قبل از انقلاب در قدرت شریک نبود. در کشورهایی که داشتن رادیو و تلویزیون غیردولتی امکان‌پذیر است بعضی از رادیو و تلویزیون‌ها با آن که به سمت قدرت نگاه می‌کنند (یعنی فقط تفریحی نیستند و مثلا تفسیر مسائل روز و سیاسی را هم در دستورکار خود دارند) اما در قدرت شریک نیستند. این مسئله برای تلویزیون به دلیل هزینه‌ی بالای راه‌اندازی آن معمولا کمتر از رادیو است. یعنی کسی که تلویزیون راه می‌اندازد نیاز به پول بیشتری دارد و پول بیشتر معمولا یک رابطه‌ای با نزدیکی با ساختار قدرت دارد البته این مسئله هم استثناء زیاد دارد مثل وضعیت بازاریان قبل از انقلاب ۵۷ ایران.
    .
  • ترغیبِ از-راهِ-دورِ دیگران به حضورِ سبز » نسخه قابل انتشار
    سؤال‌ام این است: اگر حکومتِ ایران بد و ظالم است، چرا نمی‌آیید شخصاً مبارزه کنید؟ شاید وجوب‌اش کفایی است و عملِ دیگران تکلیف را از شما ساقط می‌کند؟ شاید شما رهبریِ جنبش را به عهده گرفته‌اید و خلقِ قهرمان نباید که از راهنمایی‌تان محروم شود؟ شاید عذرِ واقع‌بینانه‌تری دارید: دخترخاله‌ی همسایه‌تان را یک بار گرفته‌اند و شما با ایشان از طریقِ ئی‌میل مکاتبه داشته بوده‌اید و محقـَق است که به محضِ ورود به کشور بازداشت‌تان می‌کنند و تحتِ آزار و اذیت قرار می‌گیرید؟ یا شاید این شیردلی که شمایید ترسی از شکنجه و تجاوز و اعدام ندارید، اما دوست ندارید تحصیلات‌تان ناتمام بماند؟ یا نگرانِ این هستید که در این ایامی که در محبس خواهید بود شغل‌تان را از دست بدهید؟ یا یکی از نزدیکان‌تان اضطراب دارد واخلاقاً موظف هستید باعثِ نگرانی‌اش نشوید؟ اما، پس، چه کسانی را دارید به تظاهرات ترغیب می‌کنید؟ این بی‌شمارانِ بیداری که قرار است به خیابان بیایند آیا آشنای دستگیرشده ندارند؟ شاغل یا دانشجو نیستند؟ نزدیکان‌شان نگران نیستند؟ جان‌شان کمتر از جانِ شما عزیز است؟ در شکنجه کمتر از شما درد می‌کشند؟
    .
  • بلی من هم آنجا بودم: جلو سفارت جمهوری اسلامی در لندن! » دلقک ایرانی
    بگذارید حالا که هم تظاهرات عرب هارا دیدم وهم تظاهرات ایرانی هارا مشاهداتم را در قالب مقایسه بگویم که شما هم بتوانید تصویر مورد برداشت خودتان را بسازید. عرب‌ها خیلی خشمگین ومصمم نشان می‌دادند ولی ته چهرۀ همه‌شان یک نوع شوخی و شادی وامید رسوب کرده بود که من اسمش را گذاشتم «جشن خشمگین». ایرانی‌ها برعکس خیلی خندان وغیرمصمم وناجدی بودند ولی ته چهره‌شان نوعی غم وعزا و  نا‌امیدی ماسیده بود که من اسمش را گذاشتم «سوگواری خندان».
    .
  • ۲۵ بهمن همچنان در کانون توجه مسئولان نظام » فرشید آل داوود
    این مقام سپاه پاسداران ترس خود را از خواصی که پایگاه مردمی دارند و حامی جنبش سبز هستند پنهان نمی‌کند و می‌گوید: مهم‌ترین مانعی که امروز برای برخورد با فتنه‌گران وجود دارد، این است که ممکن است بعداز برخورد فیزیکی با فتنه‌گران، برخی خواص پشت صحنه و عناصری که پایگاه مردمی دارند در جهت مقابله با این برخورد و برای حمایت از فتنه‌گران اقدام‌هایی انجام دهند و آن وقت رسانه‌ها به دنبال چنین غائله‌ای می‌گردند تا افکار عمومی جهان را متوجه این مساله کنند و ما نمی‌خواهیم افکار عمومی جهان متوجه این مساله شوند.
    .
  • عنوان ندارد » ٤دیواری
    کافی‌ست به آدم‌هایی فکر کنیم که باید به طور منظم و مستمر برای آن‌ها مجالس عمومی سخنرانی برگزار کرد٬ میکرفن‌های رادیو و تلوزیون را در اختیار آن‌ها گذاشت٬ اما امروز دهان‌کوب٬ متواری یا گوشه‌نشین شده‌اند. به آن‌هایی فکر کنیم که باید موسیقی بسازند٬ اما روح آن‌ها تحت مناسبات حاکم چنان منقبض شده است٬ که کار درستی نمی‌تواند انجام دهند. واقعیت تراژیک یعنی این‌که امروز آن‌هایی که باید فیلم بسازند اگر زندانی یا فراری نباشند٬ پیش از این‌که فیلم را بسازند٬ مجبورند در دنیای تخیل خود درد انواع چماق‌های ممکن آینده را مزه مزه کنند. واقعیت تراژیک یعنی آن‌هایی که باید بروند سراغ معضلات اجتماعی٬ و کار جامعه‌شناسی کنند٬ عاطل و باطل شده‌اند. کافی‌ست به آدم‌های بلاتکلیفی فکر کنیم که «نقشه‌های آینده»شان روی دست آن‌ها مانده٬ یا نقش بر آب شده است. به تعداد کثیری از هموطنان فکر کنیم که در مناسباتی عادی می‌توانستند برای خود و کشورشان مفید باشند٬ و امروزه آواره چهار قاره‌اند. این آدم‌ها همه‌شان زنده‌اند٬ اما مناسبات حاکم به قیمت زندگی آن‌ها تمام شده است.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: به خصوصی‌سازی بی‌تفاوت نباشیم

  • یک ایده‌ی ساده: پرینتری که کتاب چاپ می‌کند
    نسخه‌ی دیجیتال خیلی از کتاب‌های کلاسیک یا نایاب وجود دارد. مشتری کتاب را انتخاب می‌کند، پولش را می‌دهد و چند دقیقه بعد کتاب صحافی شده از آن طرف پرینتر خارج می‌شود!
  • دستنوشته‌ها: حقوق بشر کیلویی چند…
    شاهزاده‌های عرب و غیر عرب برای خوشگذارانی‌هایشان به ینگه دنیا می‌آیند و جورج بوش و خلف و سلف‌اش دستشان را می‌فشارند و برمی‌گردند در کشور خود تا شن در حلق فروشنده افغانی که در معامله‌ای با خاندان سلطنت کم فروشی کرده بریزند و بعد عریانش کرده و با چوب میخ‌دار بزنندش و بعد نمک روی زخمش بپاشند و بعد از روی بدن نیمه‌جانش با مرسدس بنز آخرین مدلشان چند بار رد شوند تا حسابی حالش جا بیاید.بعد از دیدن این فیلم به این فکر می‌کردم که شاید به نفع مردم ما باشد که تا زمانی که از بر سر کار آمدن حکومتی که نماینده واقعی‌شان است مطمئن نشده‌اند، روابط بین ایران و کشورهای غربی بهبود پیدا نکند.
  • اين‌جا و اكنون: به خصوصي‌سازي بي‌تفاوت نباشيم
    وضعيت كنوني اين بحث در ايران وضعيت غريبي است. ما يك شبه اپوزيسيون داخلي داريم كه به اسم اصلاحات و «مردم‌سالاري» خواهان خصوصي‌سازي و آزادسازي اقتصادي هر چه بيش‌تر است؛ از طرف ديگر، يك پوزيسيون داريم كه آن‌هم باز طرفدار خصوصي‌سازي و آزادسازي اقتصادي است، و در حال حاضر عهده‌دار انجام آن.

    عده‌اي روشنفكر «منتقد» هم داريم، مانند آقاي غني‌نژاد و دوستان، كه تقريباً همه ليبرال‌هاي زنده ديگر نقاط دنيا از نظر ايدئولوژيك ازشان جا مي‌مانند. اين‌ها هم كه نياز به گفتن نيست؛ نه تنها طرفدار خصوصي‌سازي در ايران هستند، بلكه بعضي وقت‌ها اين‌طور از حرف‌هاي‌شان برمي‌آيد كه گويا به نظارت بيش‌تر دولت‌هاي غربي بر اقتصادِ به تلاطم افتاده‌شان هم اعتراض دارند؛ نظارتي كه عملاً براي حفظ سرمايه‌داران است.

    با توجه به اين وضع غالب، فكر مي‌كنم كساني كه به خطر خصوصي‌سازي واقف‌اند، و آن را احساس مي‌كنند خوب است بيش‌تر به اين مسئله حساسيت نشان دهند.

  • این‌جا و اکنون: خصوصی‌سازی: مورد بهزیستی
    سپردن مراكز خدمات بهزيستي به دست خيريه‌ها و يا بخش خدمات خصوصي نتيجه‌اي جز محروميت افراد كم درآمد و بي‌ درآمد از اين خدمات، و نيز افت كيفيت خدمات موجود به دليل وابسته شدن به كمك‌هاي «خيريه» يا سود گردانندگان نخواهد داشت. دور ريختن اين دستاورد رفاهي دولت مدرن در ايران، آن هم به بهانه كم كردن از حجم دولت و كم كردن از هزينه‌ها، جز اين كه به بروز تراژدي‌هاي انساني بيش‌تر بيانجامد، و براي يك عده هم بيلان درست كند كه اين‌قدر در خصوصي‌سازي پيش‌رفت كرديم، نتيجه‌اي در بر نخواهد داشت.

    كساني كه با چنين استدلال‌هايي اين كار را توجيه مي‌كنند، بايد توضيح دهند كه هزينه‌هاي كم شده قرار است در چه كار مهم‌تري صرف شوند؟ البته اگر مكانيسمي وجود داشت كه اين افراد مجبور به توضيح بودند، شايد اصلاً كار به طرح پرسش هم نمي‌كشيد.

  • نون والقلم – جامعه، پذيرش اجتماعي و انعطاف
    به نظر من در تبيين نحوه رفتار با دولت آمريكا -صرف نظر از اينكه با يك راهبرد زيركانه روبروييم يا يك پيشنهاد دوستانه و سخاوتمندانه- نبايد از اين نكته غافل شويم كه رييس جمهور كنوني اين كشور در ميان مردم جهان و مردم كشور خويش -روا يا ناروا- تصويري متفاوت با تصوير مخدوش جرج بوش دارد و طبيعي است كه تلقي افكار عمومي جهان از تقابل با اوباما ، متفاوت با تقابل با بوش خواهد بود و شايد همين نكته كليد افرادي چون «هوگو چاوز» را برآن داشت تا با درك احساس كنوني افكار عمومي جهان از شخصيت اوباما، با دست دادن و تقدیم یک کتاب (واكنش متناسب با تصوير افكار عمومي از اوباما )ضمن آنكه به انتظار ميزان واقعيت مستتر در رفتار جديد آمريكا مي نشيند، واكنش متفاوتي را -در قبال رفتار دوستانه او كه زير نگاه تيز بين افكارعمومي قرار دارد- نشان دهد تا مانع از جبهه گيري افكار عمومي مردم جهان و آمريكا عليه خود شود و به رويه اي غير قابل انعطاف و «يكسان در برابر هر الگويي» متهم نشود و اين برداشت را در اذهان ايجاد كند كه خصومت با آمريكا نه امري« ذاتي» بلكه « عرضي» است و تابعي از رفتار اين كشور خواهد بود.
  • جاسوسی که از ناحیه‌ی مخالفان آمد — عالی
    چگونه شهروندانی به کار جاسوسی می‌آیند و می‌توانند به مراکزی که اطلاعات حساس دارند، رسوخ کنند؟ خوب معلوم است که در «ایران اسلامی»، مثلاً مردی ریش تراشیده یا زنی شل حجاب به درد جاسوسی نمی‌خورد. در کشوری مثل ما جاسوسان باید ظاهری اسلامی داشته باشند؛ در ظاهر هم که شده مبادی به آداب شرعی باشند؛ از نظر سیاسی کاملاً با تفسیرهای رسمی حکومت همراه باشند؛ حتی کاسه‌ی خودشان را از آش حکومت داغ‌تر نشان بدهند؛ در مواردی که بین مسؤولان اختلاف است پشت سر کسی پناه بگیرندکه واجد بیشترین قدرت وکمترین آسیب‌پذیری باشد و …

    حالا اگر سر تا پای شما گواهی دهد که موافق حکومت نیستید یا اگر اصولاً شما مخالف دم و دستگاه حکومت باشید، بویژه مخالفی شناخته شده، چطورمی‌توانید جاسوس هم باشید و موفق شوید؟ اگر برای من وشما پاسخ این پرسش روشن باشد، برای دستگاه‌های اطلاعاتی به مراتب روشن‌تر است. دستگاه‌های اطلاعاتی «دشمن» نیز آن‌قدرها ابله نیستند که برای جاسوسی آدم‌هایی را استخدام کنند که حتی برای قضای حاجت هم به ساختمانی دولتی راهشان نمی‌دهند چه رسد به جمع‌آوری اطلاعات.

پنج دروغ بزرگ اسرائیل درباره‌ی حمله به غزه

یادمان باشد، یکی از مهمترین تکنیک‌های تبلیغات موثر «تکرار» است. اگر یک بار جایی ببینید کوکاکولا، احتمالا از کنارش بی‌تفاوت خواهید گذشت. اما اگر در سراسر عمرتان، روزی هزار بار ببینید کوکاکولا، دیگر راستی راستی باور می‌کنید که «حقیقی‌ترین نوشیدنی‌ دنیا همین کوکاکولاست». همین سیاست در رسانه‌های بزرگ هم البته با هدفی دیگر تکرار می‌شود، این بار هدف این نیست که کوکاکولا بخرید، هدف این است که «جهت‌گیری ذهنی‌تان با صاحبان رسانه همسو شود».  مثلا میلیاردها بار تکرار می‌شود «گروهک تروریستی حماس» و این کم‌کم به صورت یک اصل بدیهی در ذهن مخاطبان جا می‌افتد که خوب معلوم است دیگر، «حماس گروهک تروریستی» است. ولی اصولا وقتی بخواهی مته به خشخاش بگذاری (pinpoint) و ته ماجرا را در بیاری که خوب چرا حماس تروریست است؟ یا اگر هست چرا دولت اسرائیل یا آمریکا تروریست نیستند؟ متوجه می‌شوی که دلیل خاصی نداری که ارائه بدهی جز همان‌ها که از رسانه‌ها شنیده‌ای. واقعیت این است که حماس یک نهاد سیاسی است که شاخه‌ی نظامی هم دارد و در انتخابات کاملا آزاد توسط مردم فلسطین انتخاب شده. ممکن است حماس کارهای تروریستی انجام داده باشد، اما حتی در این صورت ماهیت تروریسم‌اش با تروریسم اسرائیل یا آمریکا یا اصولا هر دولت دیگری که مرتکب فعل تروریسم شود فرق ندارد. اما هیچ‌کس نمی‌گوید گروهک تروریستی کاخ سفید! یا اگر هم بگوید فرکانس‌اش اینقدر کم است که مثل «کوکاکولا» توی ذهن حک نمی‌شود.

دروغ‌هایی هستند که از بس در رسانه‌ها شنیده‌ایم دیگر به نظرمان بدیهی می‌رسند. بد نیست برخی از این بدیهیات رسانه‌ای را به چالش بکشیم و نگاهی بیاندازیم به چند دروغ بزرگ که «شاید» آن‌طور که اسرائیل و رسانه‌های حامی‌اش ادعا می‌کنند چندان هم بدیهی نباشند:


دروغ اول: اسرائیل فقط اهداف مجاز نظامی را هدف قرار می‌دهد و تلاش می‌کند که جان افراد بی‌گناه به خطر نیافتد. اسرائیل هیچ‌وقت [عمدا] غیرنظامیان را هدف قرار نمی‌دهد.

نوار غزه از نظر بافت جمعیتی، یکی از پرتراکم‌ترین مناطق جهان است. مطابق قوانین بین‌المللی حضور شبه‌نظامیان در میان مردم، مصونیت آن‌ها را در برابر مورد حمله قرار گرفتن سلب نمی‌کند. بنابراین هر گونه حمله به جمعیت مردم، به بهانه‌ی حمله به شبه نظامیانی که در بین آن‌ها پنهان شده‌اند، جنایت جنگی (war crime) محسوب می‌شود.

علاوه بر این، اسرائیل ادعا می‌کند اهداف اشاره شده، اعضای حماس هستند که اسرائیل آن‌را یک گروه تروریستی می‌داند. حماس مسئول حمله‌های موشکی به اسرائیل است که موشک‌های دقیقی نیستند و حتی اگر حماس هم بخواهد نمی‌تواند کنترلی روی آن‌ها داشته باشد و بنابراین  در صورت کشتن شهروندان اسرائیلی، این حملات جنایت جنگی محسوب می‌شود.

حماس یک شاخه‌ی نظامی دارد، اما یک سازمان سراسر نظامی نیست و یک تشکل سیاسی است. اعضای حماس به صورت دموکراتیک به عنوان نماینده‌ی مردم فلسطین انتخاب شده‌اند. تعداد زیادی از این رهبران منتخب مردم، توسط اسرائیل به گروگان گرفته شده و بدون اتهام در زندان‌های اسرائیل نگهداری می‌شوند. باقی هدف ترور بوده‌اند، مانند «نظار ریان»، که یکی از سران حماس بود. برای کشتن ریان، اسرائیل ساختمان مسکونی‌ای را که آپارتمان او در آن قرار داشت هدف قرار داد. این حمله نه تنها ریان را کشت، بلکه دو زن و چهار فرزندش را همراه با شش نفر دیگر نیز کشت. مطابق قوانین بین‌المللی چنین حمله‌ای هیچ‌گونه توجیهی (justification) نمی‌تواند داشته باشد. این یک جنایت جنگی است.

علاوه بر ساختمان‌های متعدد مسکونی، موارد دیگری که مطابق قوانین بین‌المللی مصونیت دارند نیز توسط اسرائیل بمباران شده‌اند: یک مسجد، یک زندان، پاسگاه‌های متعدد پلیس و یک دانشگاه.

علاوه بر این، اسرائیل برای مدت‌ طولانی کل غزه را تحت محاصره‌ قرار داده و فقط اجازه‌ی عبور بسیار محدود کمک‌های انسانی را داده است. اسرائیل شهروندان فلسطینی را بمباران می‌کند. تعداد بسیاری زخمی شده‌اند و امکانات پزشکی کافی برای درمان آن‌ها وجود ندارد. این مردم هم قربانیان سیاست اسرائیل هستند که اصولا به گونه‌ای طراحی شده که کل جمعیت غزه را تنبیه کند و نه فقط حماس یا چند نقطه‌ی معین نظامی را.

دروغ دوم: حماس آتش‌بس را نقض کرده است. حملات هوایی اسرائیل پاسخی به حملات موشکی فلسطینی‌هاست و به گونه‌ای طراحی شده که به این حملات پایان دهد.

در درجه‌ی اول اسرائیل هرگز آتش‌بس را [در عمل] قبول نکرده است. از همان ابتدای ظاهرا آتش بس، اسرائیل در داخل نوار غزه یک «ناحیه‌ی ویژه‌ی امنیتی» (special security zone) تعیین کرد و اعلام کرد فلسطینی‌هایی که داخل این ناحیه شوند مورد هدف قرار خواهند گرفت. به بیان دیگر، اسرائیل رسما بیان کرد که به سربازان خود مجوز داده است به کشاورزان یا افرادی که تلاش کنند سر زمین خودشان [اگر در این ناحیه می‌بود] بروند شلیک کنند، کاری که نه تنها تخلف از آتش‌بس بود بلکه تخلف از قوانین بین‌المللی نیز هست.

علی‌رغم موارد مختلفی که اسرائیلی‌ها به سمت فلسطینی‌ها شیلیک کردند و منجر به مجروح شدن چند نفر شد، حماس از لحظه‌ی شروع آتش‌بس یعنی 19 ژوئن 2008 تا روزی که اسرائیل در چهارم نوامبر 2008 به غزه حمله‌ی هوایی کرد و پنج فلسطینی را کشت و چند نفر را زخمی کرد و عملا [و علنا] به آتش‌بس پایان داد، به آن وفادار ماند.

همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، نقض علنی آتش‌بس از سوی اسرائیل منجر به انتقام‌گیری شبه‌نظامیان در غزه شد که در پاسخ به سوی اسرائیل موشک شیلیک کردند. شیلیک موشک از سوی غزه به اسرائیل که به عنوان بهانه‌ی حمله‌ی هوایی اسرائیل به غزه مورد استناد قرار گرفته در واقع پاسخ مستقیم حمله‌ی هوایی اسرائیل به غزه بوده است، [شکستن یک جانبه‌ی آتش‌بس از سوی اسرائیل چندان در رسانه‌ها منعکس نشده است].

قابل پیش‌بینی بود که عمل‌کرد اسرائیل و نقض آتش‌بس توافق شده از سوی این کشور، منجر به تشدید (escalation)  حملات موشکی به سوی اسرائیل می‌شود.

دروغ سوم: حماس از سپر انسانی استفاده می‌کند که یک جنایت جنگی است.

هیچ‌گونه شواهدی مبنی بر این‌که حماس از سپر انسانی استفاده کرده در دست نیست. واقعیت این است که همان‌طور که ذکر شد، غزه یک ناحیه‌ی خیلی کوچک است و از لحاظ جمعیت هم بسیار فشرده. اسرائیل از تسلیحاتی استفاده می‌کند که خشک و تر را نابود می‌کنند (indiscriminate warfare) (مانند روشی که نظار ریان را ترور کرد و خانواده و همسایه‌ها را هم کشت). در واقع قربانی‌های مانند کودکان نظار ریان هستند که اسرائیل در تبلیغات خود از آن‌ها به عنوان «سپر انسانی» یاد می‌کند. این‌نوع تفسیر از مفهوم «سپر انسانی»، هیچ‌گونه وجاهتی در قوانین بین‌المللی ندارد. در چنین شرایطی، این حماس نیست که از سپر انسانی استفاده می‌کند بلکه اسرائیل است که با تخلف از کنوانسیون ژنو و سایر قوانین بین‌المللی مرتبط، مرتکب جنایت جنگی می‌شود.

دروغ چهارم: ملت‌های عرب رفتار اسرائیل را محکوم نکرده‌اند، چرا که توجیه اسرائیل برای چنین حمله‌ای را درک می‌کنند.

مردم کشورهای عربی معترض حمله‌ی اسرائیل به غزه هستند و همین‌طور از دولت‌های خودشان برای این‌که حمله‌ی اسرائیل را محکوم نکرده‌اند و تلاشی هم برای پایان دادن به آن نکرده‌اند شاکی هستند. نکته این‌جاست که دولت‌های کشورهای عربی، نماینده‌گان مردم این کشور نیستند. جمعیت کشورهای عربی بارها تظاهرات مخلفتی در اعتراض به نه تنها رفتار اسرائیل بلکه انفعال دولت‌هایشان کرده‌اند که به نظرشان نوعی هم‌دست بودن با جنایت‌های اسرائیل محسوب می‌شود.
اما نکته‌ا‌ی دیگر در رابطه با سکوت کشورهای عربی (در محکوم نکردن حمله‌های اسرائیل). انفعال این کشورها به معنای تایید رفتار اسرائیل نیست، بلکه به این خاطر است که آن‌ها تابع اراده‌ی آمریکا هستند که کاملا از اسرائیل حمایت می‌کند. به عنوان نمونه، مصر از باز کردن مرزهایش به روی فلسطینی‌های زخمی -تا بتوانند در بیمارستان‌های مصر درمان شوند- سرباز زد. این کشور به شدت به کمک‌های آمریکا وابسته است و به خاطر همین هم توسط مردم کشورهای عربی مورد انتقاد قرار گرفته و از نظر آن‌ها به مردم غزه خیانت کرده است.
حتی بسیاری محمود عباس، رئیس‌جمهور فلسطین را به خاطر مقصر دانستن حماس در رابطه با رنج مردم غزه خیانت‌کار تلقی می‌کنند. فلسطینی‌ها همین‌طور سازش پنهانی محمود عباس با اسرائیل و آمریکا در رابطه با به حاشیه راندن دولت منتخب حماس (که به صورت دموکراتیک انتخاب شده بود) که در نهایت منجر به ضدکودتای حماس و اخراج فتح (شاخه‌ی نظامی تشکلیات خودگردان فلسطین) شد را خیانت می‌دانند. در حالی‌که به وضوح هدف محمود عباس، تضعیف حماس و تقویت موقعیت خود بوده است، فلسطینی‌ها و عرب‌های خاورمیانه آن‌چنان از عباس خشمگین هستند که بعید است او بتواند به صورت موثری حکومت‌ کند.

دروغ پنجم: اسرائیل مسئول کشته شدن غیرنظامیان نیست، چون که از قبل به فلسطینی‌ها هشدار داده بود فرار کنند تا مورد هدف قرار نگیرند.

اسرائیل ادعا می‌کند که از طریق رادیو و پیامک‌های تلفنی به مردم غزه هشدار داده بود که از خطر بمباران قریب‌الوقوع فرار کنند. اما مردم غزه جایی برای فرار کردن ندارند. آن‌ها در نوار غزه زندانی شده‌اند. اسرائیل طوری این ناحیه را طراحی کرده که آن‌ها نمی‌توانند از مرز فرار کنند. همین‌طور مطابق طراحی اسرائیلی‌ها آن‌ها حتی غذا، آب و سوخت کافی برای زنده ماندن ندارند. طبق طراحی اسرائیل بیمارستان‌های غزه الکتریسیته‌ ندارند و از امکانات درمانی بسیار پایینی برخوردار هستند تا بتوانند مانع از مردن زخمی‌ها شوند. اسرائیل مناطق گسترده‌ای از غزه را بمباران کرده است، تاسیسات زیربنایی غیرنظامی را  هدف قرار داده و نقاطی که از نظر قوانین بین‌المللی مصونیت دارند را تخریب کرده است.
هیچ نقطه‌ای در غزه امن نیست.

حقیقت غیرقابل انکار

آقای جف هارپر، فعال حقوق بشر اسرائیلی می‌نویسد:

اسرائیل: ملت مسلمان و یهود در بند

صادقانه بگویم، ما یهودیان اسرائیلی مشکل‌ساز اصلی هستیم. فلسطینی‌ها سال‌ها قبل حضور ما را در این کشور به عنوان مردم پذیرفته‌اند و مشتاق پذیرفتن هرگونه (هرگونه) راه‌حلی هستند -راه حل دو دولتی، یک دولتی، بدون دولت، هرچه باشد-. این ما هستیم که به صورت کاملا انحصاری «زمین اسرائیل» را می‌خواهیم و نمی‌توانیم آن را به صورت یک کشور مجسم کنیم، نمی‌خواهیم حضور ملی فلسطینی‌ها را بپذیریم (ما درباره‌ی «عرب‌ها» در کشور «خودمان» حرف می‌زنیم [نه درباره‌ی «فلسطینی‌هایی» که بخشی از کشور «همه‌ی ما» هستند]). این ما هستیم که هرگونه امکان رسیدن به یک راه حل دو-دولتی را با اشغال بیش از 80 درصد زمین‌های فلسطینی سلب کرده‌ایم. بنابراین غم‌انگیز است، واقعا غم‌انگیز است، که «دشمن‌های ما» صلح و همزیستی می‌خواهند و «ما» نمی‌خواهیم.

وقتی من در غزه بودم همه‌ در اسرائیل -حتی رسانه‌هایی که با من مصاحبه کردند- به من هشدار دادند که مراقب باشم، مواظب جانم باشم. از من پرسیدند «آیا شما نمی‌ترسید؟». راستش، در طول سفرم، تنها زمانی که واقعا ترس را حس کردم وقتی بود که به اسرائیل بازگشتم. از غزه که خارج شدم تا از ایستگاه بازرسی مرزی رد شوم (می‌خواستم نشان دهم که محاصره‌ی غزه فقط از سوی دریا نیست) در سمت اسرائیلی بلافاصله دستگیر شدم. به اتهام این‌که دستورات نظامی‌ای را که اسرائیلی‌ها را از رفتن به غزه برحذر می‌دارد شکسته بودم.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی