توی سینما بازی‌گر درجه سوم، توی چشم‌های ما سوپرمن

فیلمی ساخته شده که من هنوز آن را ندیده‌ام اما از شواهد و قرائن می‌توانم حدس بزنم فیلمی با رویکرد پروپاگاندا آن هم از نوع درجه سوم و نازل آن است. به خودم می‌گویم: این هم یک جفنگ دیگر که ساخته می‌شود و سرمایه‌ای که هدر می‌رود. شاید هم اگر فرصت کنم تماشایش بکنم آن‌هم برای این‌که ببینم «چه خبره» و نه به خاطر این‌که انتظار لذت یا بهره‌ دیگری داشته باشم. پس به همین سادگی از کنار این فیلم می‌گذرم. به همان سادگی که از کنار هر اثر ضعیف دیگری می‌گذرم و در حد اعتنایش نمی‌یابم.

اما چیزی که از آن نمی‌توانم به سادگی بگذرم برخوردی است که بعضی از دوستان متعلق به «کالت سبز» با بعضی از بازیگران این فیلم می‌کنند. برخوردهایی تند و بعضا حاوی کلمات توهین‌آمیز و حتی رکیک که خطاب به یکی از بازیگران جوان این فیلم گفته می‌شود. او دیگر نه یک بازیگر سینما،‌ که یک موجود مردم‌فروش، خیانت‌کار و طرد شده است {مثلا +، +، +}

تا دلتان بخواهد در این دنیا فیلم چرند ساخته می‌شود. همین‌طور تا دلتان بخواهد سیستم‌های حقیقی و حقوقی برای پروپاگاندا و تبلیغات پول خرج می‌کنند. غم‌انگیز است، بله، اما موضوعی فردی نیست بلکه یک بحث سیستمی است که راه حل یک شبه هم ندارد. چیزی که بیشتر مرا آزار می‌دهد نگاه خرده‌فرهنگی است که در آن از ستاره‌ها و شخصیت‌های معروف یا مشهور «انتظارهای ویژه» می‌رود. فوتبالیست باید الگوی اخلاق باشد، سیاست‌مدار باید اسطوره شرافت باشد، بازی‌گر سینما باید کنش‌گر سیاسی و قهرمان ملی باشد. شوخی نکنید لطفا!

یک بازیگر درجه اول یا دوم یا سوم سینما (حدس شخصی من این آخری است ولی ربطی به موضوع ندارد) که کارش بازی‌گری است (یعنی پول می‌گیرد که جلوی دوربین ظاهرا شود) و هیچ دلیلی هم ندارد و التزامی هم به جایی نداده که آدم متفکری باشد، سیاست‌مدار یا سیاست‌فهم باشد، قهرمان باشد،‌ سوپرمن باشد، شرافت ملی داشته باشد، و غیره آمده و مقداری پول گرفته و توی یک فیلم درجه سوم بازی کرده. چرا باید این موضوع برای من و شما اهمیت داشته باشد؟ جز آن است که ما توی خرده فرهنگ قهرمان‌ساز سوپرمن پرورمان انتظار داریم هر کس که توی ویترین جامعه قرار گرفت و سلبریتی شد خصوصیت‌های برتر و ویژه‌ای از خودش نشان دهد که او را فراتر از خواننده، ورزشکار، بازی‌گر و سیاست‌مدار بکند؟

جز آن است که ما نمی‌توانیم سیاست‌مدار را سیاست‌مدار، ورزشکار را ورزشکار، بازیگر سینما را بازیگر سینما بینیم؟
جز آن است که ما عادت کرده‌ایم سیاست‌مدار را قهرمان، ورزشکار را پهلوان و بازیگر سینما را متفکر ببینیم و هر وقت این الگوی ما شکسته شود، به زمین زمان فحش می‌دهیم؟!

شوخی نکنید لطفا!


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

من خشم خداوند هستم

در حال دوره کردن آثار ورنر هرتزوگ هستم. بیشتر فیلم‌های بلندش را چند بار دیده‌ام، اما چون مربوط به سال‌ها پیش می‌شده تصمیم گرفتم دوباره ببینم.

دربارهٔ «آگیره،‌ خشم خداوند» زیاد گفته شده و من قصد ندارم حرف‌هایی را که دیگران بهتر از من گفته‌اند تکرار کنم. اما نکتهٔ جالب تاثیر متفاوتی بود که از دیدن فیلم گرفتم. دست کم دو علت مهم برای این تاثیر متفاوت متصور می‌شوم. اول این‌که «من» در طول این سال‌ها (فکر می‌کنم آخرین باری که آگیره را دیدم حدود ۸ سال پیش بود) عوض شده‌ام و نگاهم نسبت به جهان و فیلم تغییر کرده است. دوم این‌که این‌بار فیلم را با پردهٔ بزرگ دیدم که باعث می‌شود جزییات بیشتری از فیلم مشخص شود. جزییاتی که کارگردان و بازیگر نقش آگیره (کلاوس کینسکی) به دقت پرداخت کرده‌اند.

آگیره به عنوان یک انسان جاه‌طلب، بی‌رحم و متوهم در جستجوی فتح سرزمین‌های بزرگ ناشناخته است و در این مسیر هر آن‌چه دارد فدا می‌کند و تا آخرین لحظه نیز در هذیان خود غوطه‌ور است. طبیعت، درخت‌ها، رودخانه و حتی بومی‌ها و افرادش فقط «وسیله‌هایی» هستند برای رسیدن به هدفی نارسیدنی و وهم‌آلود. نگاه سرد و بی‌روحش، در کنار جاه‌طلبی و توهم‌اش او را به موجودی ترسناک تبدیل کرده است. او علی‌رغم قدرتش هرگز به محیط اطراف مسلط نیست؛ رودخانه و طبیعت وحشی پیوسته از او قربانی می‌گیرند و بومیان ناپیدا از پشت درختان جنگل تیرهای زهرآگین به سوی او و افرادش پرتاب می‌کنند اما او می‌اندیشد که «خداوند زمین» است و می‌تواند این همه را به زیر یوغ خود در آورد. او موجودی است که با تمام قدرت و توان مادی و معنوی‌اش به سوی رویایی پوچ (نیستی) حرکت می‌کند.

آگیره فقط نمایندهٔ انسان اسپانیایی استعمارگر قرن شانزدهم نیست؛ بلکه نمایندهٔ انسان جاه‌طلب، مغرور و متوهم امروزی نیز هست: انسانی که در زلزله‌خیزترین منطقه‌ٔ زمین بیش از ۵۰ نیروگاه هسته‌ای می‌سازد؛ انسانی که به خاطر رسیدن به هدفش حاضر است دنیا را به جنگ بکشد؛ انسان مصرف‌گرایی که تولید بیشتر را تنها راه رسیدن به «هدف» می‌داند و مغرورانه می‌اندیشد که می‌تواند زیست‌کره را مهار کند اما «هیچ زمین سفتی که بتواند وزنش را تحمل کند نمی‌یابد».

آگیره، خشم خداوند، تنها گونه‌ای در کرهٔ‌ زمین است که این توانایی را دارد تا برای رسیدن به رویاهایش، بی‌رحمانه خود و اطرافیانش را از هستی ساقط کند.

* عنوان این پست نقل قول از آگیره است که می‌گوید‌: «من خشم خداوند هستم»

.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

فیلم‌های ورنر هرتزوگ را در یوتیوب به صورت کامل تماشا کنید

برای دوستانی که خط اینترنت پرسرعت دارند. هشت تا از فیلم‌های ورنر هرتزوگ (Werner Herzog) کارگردان مورد علاقه‌ی من (و شما؟) در سینمای آلمان به صورت کامل و با کیفیت خوب قابل دیدن در یوتیوب هستند.

فیلم‌های هرتزوگ عموما عالی هستند، اما آن‌هایی را که خودم شخصا دیده‌ام تضمین می‌کنم. این‌هم لینک‌هایشان:

فیلم‌ها در کانال یک شرکت توزیع‌کننده‌ی ویدئویی قرار داده شده‌ که یکی از شرکت‌های حمایت کننده‌ی حرکت یوتیوب برای پخش رایگان فیلم‌های سینمایی است. کانال این شرکت در یوتیوب را دنبال کنید تا فیلم‌های سینمایی دیگر را هم که به تدریج اضافه می‌شوند داشته باشید.

بجنبید تا نظر صاحبانش عوض نشده!

آقای رئیس‌جمهور کمی‌ بالاتر، کمی پایین‌تر!

فیلم انیمیشن-سینمایی «سیمپسون‌ها» (The Simpsons) را دیدم. سوای جالب و سرگرم‌کننده بودن، خصوصیتی که این مجموعه را برایم من جالب توجه می‌کند طنز نیرومند و سیاه‌اش است که کمتر نظیرش را در محصولات تلویزیونی با مخاطب عام سراغ دارم.simpsons-mr-burns

توجه: اگر قصد دارید این فیلم را ببینید این نوشته ممکن است حاوی اندکی ضدحال (Spoiler) باشد.

در میان انبوه قسمت‌هایی که چشمم را گرفت یکی از همه بیشتر توی ذهنم مانده. در صحنه زیر مترسک بودن «آقای رئیس‌جمهور» در برابر اراده «کانون‌های قدرت» به زیبایی و فصاحت هرچه تمام‌تر تصویر می‌شود:

«آقای مشاور» نزد رئیس‌جمهور می‌رود و به او می‌گوید برای حل مشکلی که پیش آمده 5 راه‌حل وجود دارد و او باید انتخاب کند. رئیس‌جمهور معتقد است که باید راه‌حل‌ها را بخواند. مشاور اما با شیطنت خط می‌دهد که اگر بنا باشد بعد از خواندن تصمیم بگیری که کاری ندارد، رهبر واقعی کارش رهبری (Leading) است نه خواندن (Reading) و می‌تواند ندیده و نخوانده انتخاب کند. رئیس‌جمهور متقاعد می‌شود.

  • رئیس‌جمهور: خیلی خوب. من 3 را انتخاب می‌کنم!
  • مشاور: دوباره امتحان کن!
  • رئیس‌جمهور: 1!
  • مشاور: برو بالاتر!
  • رئیس‌جمهور: 5؟
  • مشاور: خیلی بالاست!
  • رئیس‌جمهور: 3؟
  • مشاور: 3 رو یه بار گفتی.
  • رئیس‌جمهور: 6؟
  • مشاور: 6 ای در کار نیست.
  • رئیس‌جمهور: 2؟
  • مشاور: دو برابرش کن!
  • رئیس‌جمهور: 4!
  • مشاور: تصمیم تصمیم شماست!

مشاور از اتاق خارج می‌شود. البته راه حلی که انتخاب شده (از قبل انتخاب شده بود) یک راه حل نظامی و وحشیانه است: نابود کردن کامل شهری که مشکل‌ساز شده بود!

طول این صحنه به دو دقیقه هم نمی‌رسد ولی تدوین دینامیک و زاویه‌های دید شگفت‌انگیزی که فقط توی انیمیشن امکان استفاده از آن‌ها وجود دارد طنز و در عین حال خشونت مفهومی پنهان‌اش را به اوج رسانده است.

simpsons_couch


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی