آیا قصاص قانونی اسیدپاش‌، مجازاتی درست است؟

فردا روز مهمی است؛ دست‌کم برای دو نفر. مرد و زنی که عامل و قربانی اسیدپاشی هستند. فردا قرار است مرد اسیدپاش توسط چکانیدن اسید در چشم‌هایش قصاص قانونی شود (آن هم توسط خود قربانی) و به این ترتیب بخشی از هزینهٔ مجازات جرمش را پرداخت کند. بخش دیگر این مجازات هم ظاهرا پرداخت نقدی به قربانی است. فردا هر اتفاقی که بیفتد زندگی این دو نفر برای همیشه تغییر خواهد کرد، اما این موضوع دیگری است.

برای ناظر علاقمند احتمالا این سوال مطرح می‌شود که آیا این مجازات قانونی، درست و عادلانه است؟ یا آن‌طور که عده‌ای معتقدند بازتولید خشونت است و به عنوان عملی ذاتا وحشیانه، نباید توسط نهادهای رسمی بازتولید و حمایت شود؟

من هیچ تخصصی در زمینهٔ حقوق و مجازات و قوانین مربوط به آن ندارم؛ اما به عنوان موضوعی که خواه‌ناخواه این روزها فکرم را مشغول کرده خلاصه‌ نظرم را می‌نویسم و از پرداختن به زاویه‌های مختلف اجتماعی یا حقوقی آن پرهیز می‌کنم:

هر جرم دست کم دو نوع مجازات دارد. از زاویه حق قربانی (شاکی) و از زاویه جامعه (مدعی العموم).

در مورد قسمت شخصی این جرم (یعنی حق قربانی) نظر من این است که قانون نباید این اجازه را به افراد دهد که خشونت یا وحشی‌گری را به صورت قانونی و تحت حمایت نهادهای رسمی بازتولید کنند.

از نظر اجتماعی (مدعی العموم) فکر می‌کنم تشخیص گناه‌کار یا بی‌گناه بودن فردی که مرتکب فعل خاصی شده است، در درجهٔ اول باید به عهدهٔ جامعه‌ای باشد که مجازات در آن رخ داده است. در نتیجه بهترین روش، برگزاری دادگاه (یا به روز رسانی قانون) توسط هیات منصفه‌‌ای* که درست و بدون حرف و حدیث انتخاب شده باشد است. یک هیات منصفه‌ٔ واقعی می‌تواند نماینده‌ای از وجدان عمومی جامعه (از نظر مکانی و زمانی و ارزشی) باشد. اگر وجدان عمومی مردم تهران (فرضا) تشخیص دهد که مجازات اسید پاشی قصاص است پس چاره‌ای نداریم جز این‌که همین مجازات را عادلانه و درست بدانیم حتی اگر از نظر شخص من نادرست و وحشیانه باشد (که هست).

به نظر من قبل از این‌که بخواهیم به این سوال جواب دهیم که «قصاص توسط اسیدپاشیدن مجاز است یا خیر» باید ببینیم نظر وجدان عمومی جامعه‌ای که این جرم در آن رخ داده (ترجیحا در سطح شهر و نه حتی در سطح کشور که کشور ما خود محیطی ناهمگن است) در این مورد چیست. آیا مردم تهران این نوع  مجازات قصاص اسیدپاش را مناسب و مجاز می‌دانند یا خیر؟

من هیچ آمار و ایده‌ای از نظر میانگین وجدان جامعه‌ تهران در این مورد ندارم. در نتیجه ترجیح می‌دهم نظر قطعی‌ای ندهم. این را هم بگویم نظر شخصی من این است که این مجازات وحشیانه و نادرست است، اما نظر شخصی من نمی‌تواند در جامعه‌ای که نوع دیگری می‌اندیشد مهم باشد.

این را هم بگویم که من به حقوق بشر جهانی (به جز شاید اصولی خیلی اولیه) اعتقادی ندارم و در نتیجه تعیین نوع مجازات را کاملا محلی و عرفی می‌دانم که در بهترین حالت باید توسط یک سیستم قضایی‌‌ به روز شده با وجدان اجتماعی همان جامعه تعیین شود. بنابراین اعتقادی به این نوع استدلال‌ها که چون در بعضی از کشورها این نوع مجازات قانونی است یا در بعضی از کشورها این نوع مجازات عملی وحشیانه است ‍پس در کشور ما هم باید چنین باشد یا نباشد ندارم. مجازات یک واکنش دفاعی توسط جامعه است که افراد را در چارچوب‌های مطلوبش مهار کند و بیشتر آن هم عرفی است و فقط در موارد خیلی جدی به صورت قانون در می‌آید. چنین قانونی نمی‌تواند مجرد از مکان و زمان و جامعه‌ای باشد که قرار است در آن اعمال شود.

اگر با قصاص اسیدپاش مخالفیم، به قانون کار نداشته باشیم. باید اول ببینیم کدام جامعه چنین مجازاتی را درست می‌داند.

* منظورم از هیات منصفه بیشتر به معنای سنجش وجدان عمومی جامعه است و به صورت خاص در مورد گروه چند نفره‌ای که قرار است حکم به گناه‌کاری یا بی‌گناهی بدهند (و نه تعیین نوع مجازات) صحبت نمی‌کنم.

در همین رابطه توصیه می‌کنم:

.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: مبارزه‌ی بی‌خشونت خشونت‌آمیز

  • در اندوه مرگ خالق ناتور دشت » پرده ناتمام
    سلینجر برای من و خیلی‌ از دوستان رمان‌خوانی که می‌شناسم یکی از محبوب‌ترین رمان‌نویس‌های معاصر بود. «ناتور دشت»اش را بارها خوانده بودم و قطعا تا آخر عمرم باز هم چند باری می‌خوانمش. با هولدن کالفید و سرگشتگی‌هایش مدت‌ها دست‌ به گریبان بودم. بعد از من هم خواهرم. نسل به نسل، دست به دست می‌شود این کتاب انگار. دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتمش، فرانی و زوئی‌اش که فیلم پری داریوش مهرجویی روایتی بود از همان داستان…  چه باید نوشت در سوگ یک نویسنده یا شاعر؟ وقتی همه‌ی زندگی آدم با شعرها یا داستان‌های یک نفر گره می‌خورد و بعد آن آدم یک‌هو بی‌خبر می‌میرد، آدم انگار از همه چیز تهی می‌شود.
  • چگونه به یک وبلاگ نويس موفق تبدیل شویم؟! » توصیه‌های یک اقتصاددان
    تفاوت اصلی میان وبلاگ‌نویسان و روزنامه‌نگاران حرفه‌ای آن است که هنگامی که روزنامه‌نگاران تمایل دارند که به یک مقاله خبری، به عنوان پایان یک جریان روزنامه‌نگاری، بیاندیشند، وبلاگ‌نویسان تازه در پی آنند که به عنوان شروع یک مکالمه، به یک پست جدید وبلاگ فکر کنند و دلیل اینکه چرا تواضع اهمیت دارد این است که: روزنامه‌نگاران از اینکه به دیگران اعتبار ببخشند متنفرند، در صورتی که وبلاگ‌نویسان به آن عشق می‌ورزند.
  • قصاص » سه روز پيش
    یا از هواپیما پیاده می‌شدید و عطای سفر تفریحی به اروپا را به لقایش می‌بخشیدید. یا وقت رنگ کردن دیوارهای خانه، سطل رنگ را می‌پاشیدید توی صورتش و می‌رفتید توی آشپزخانه برای خودتان چای می‌ریختید. یا وقت بریدن نان‌ها با چاقوی نان‌بری، چاقو را تا دسته توی شکمش فرو می‌کردید و می‌کشیدید بیرون و به بریدن نان‌ها ادامه می‌دادید. یا اگر همان لحظه به خواب می‌رفت بالش را می‌گذاشتید روی سرش آن‌قدر فشار می‌دادید که از دست و پا زدن بیفتد و متواری می‌شدید.
  • عکاسی از مردم » سام جوان‌روح
    عکاسی خیابانی درباره‌ی کسرهایی از ثانیه‌‌ است. درست در همان لحظه که فکر می‌کنی باید عکس را بگیری. در واقع اگر دقیق‌تر صحبت کنیم؛ عکس را باید درست یک لحظه قبل بگیری. عکاس‌های خوب آینده‌ی صحنه را پیش‌بینی می‌کنند.
  • مبارزه‌ی بی‌خشونت خشونت‌آمیز » ۴دیواری
    تحلیل مفصل، خواندنی و مهم مانی ب. درباره‌ی مفهوم مبارزه‌ی بدون خشونت.
  • مشق شب هزارباره » بلوط
    بعضی شعرها را باید هزارباره بخوانیم…
  • این‌که بگوییم عامل تمام وقایع بیگانگان هستند تبرئه کردن است!؟ » سعید مدنی
    باید بین جنبش‌های اجتماعی قدیم و جدید تفاوت قائل شد، جنبش‌های قدیم با شکل سازمان سلسله مراتبی بود که به یک رهبری کاریزماتیک ختم می‌شد که بر کل جنبش و اعضای آن سیطره داشت و همه‌ی بدنه‌ی اجتماعی جنبش منتظر دستور رهبر بود برای حرکت یا ایستادن؛ ولی جنبش‌های جدید مدیر دارند نه رهبر و شبکه‌ی روابط در آن هرمی نیست و افقی است؛ مثلا بسیار هوشیارانه مهندس موسوی می‌گوید چون شما از من برای حضور در نمازجمعه دعوت می‌کنید من می‌آیم و با همین هوشیاری هم در صف اول نمازجمعه قرار نمی‌گیرد و بین مردم می‌رود تا این‌که به این بدنه اجتماعی هویت ببخشد، در واقع این جنبش بی سر نیست بلکه سر جنبش وظایفش عوض شده است. به نظر من مهندس موسوی بر این واقف است که بنا نیست رهبر یک سازمان هرمی باشد بلکه با این بدنه بده و بستان دارد و پیام‌هایی به آن می‌دهد و پیام‌هایی می‌گیرد، همان‌طور که بدنه‌ی اجتماعی خودش را با سران جنبش هماهنگ می‌کند، مهندس موسوی هم خودش را با بدنه هماهنگ و تنظیم می‌کند و در عین حال تلاش می‌کند با مدیریت، نظم بیشتری به آن بدهد و سیاست‌های جنبش را مشخص کند نه راهکارهای جزئی و تاکتیک‌ها را؛ همان‌طور که ماکس وبر می‌گوید کاریزما بودن جنبش مقدمتا ناشی از این نیست که یک رهبر روحانی و قدرتمند در راس جنبش است بلکه ناشی از آن است که جنبش بر مواضع و دیدگاه‌های خود تا چه اندازه استوار است، هر چقدر یک جنبش بر مواضع و تحقق مطالبات خود استوار باشد کاریزماتر است. در جنبش‌های اعتراضی قدیم نمود این مقاومت رهبری بود، در جنبش‌های جدید کل جنبش چنین ایستادگی و پایداری را دارد. در چشم بدنه‌ی جنبش مهندس موسوی به عنوان یک رهبر مافوق نیست ولی مقاوم و شجاع است و همین‌طور در چشم مهندس موسوی، بدنه‌ی اجتماعی مقاوم است و بر سر مواضع خودش پایدار است و تا آخر ایستاده.
  • برای خودم می نویسم، که قرار نیست انقلاب کنم! » بر ساحل سلامت
    ین یکی دو روز مدام نوشته‌ها را می‌خوانم. یکی به گفته‌ی کروبی ایراد می‌گیرد، دیگری نامه‌ی خاتمی را سرزنش می‌کند و آن دیگری بیانیه‌ی موسوی را مثال می‌زند. و من مانده‌ام در تعجب از فضایی که ایجاد شده که حتی من نوعی هم جرات نمی‌کنم بیایم و بنویسم که من مشکلی با هیچ‌کدام از این سه تا  و اصل حرفشان نداشته‌ام. در ذهنم و در حرفم هم نمی‌خواهم مانند بسیاری قضایا را ماسمالی کنم و آن‌طور که خود می‌خواهم تعبیر و تفسیر نمایم. شک ندارم که هیچ‌کدام از این آقایون و بسیاری از مردمی که تا امروز آمده‌اند و خواهان اصلاح و تغییر هستند، قصدشان هیچ‌گونه فروپاشی ساختاری نیست. من عکس‌العمل های این آقایان را در واقع متصل کردن جنبش سبز به مردمی می‌دانم که به هیچ‌وجه به تندی جریان رادیکال نیستند. مردمی که می‌خواهند زندگی کنند و می‌خواهند خوب زندگی کنند و نه سیاست‌مدارند و نه  علاقمندند سیاست همیشه عنصر اساسی زندگیشان باشد.  موسوی و خاتمی و کروبی خواستشان اصلاح «نظام جمهوری اسلامی» است و هیچ‌کدام از ما در این شک هم نداریم. گاهی وقتی نوشته‌ها را می‌خوانم و عکس‌العمل‌ها را می‌بینم شک می‌کنم به شناخت خودم از افراد.
  • یک عکس یک برداشت » بارون نگار
    دلم نیومد شما را از دیدن این عکس محروم کنم. ذوق هنرمندانه را در این عکس می‌بینید؟ دیگر چه برداشتی می‌شود داشت؟ سکوت می کنم و محو زیبایی و خلاقیت نهفته در عکس می‌شوم.
  • ویدئو: وقتی اوباما نمی‌تواند پاسخ یک سوال عادی را بدهد
    دختر جوانی از اوباما سوال می‌کند چرا آمریکا موارد نقض حقوق بشر اسرائیل را نقض نمی‌کند؟ اوباما به شکل رقت‌انگیزی از پاسخ مناسب طفره می‌رود و در واقع پاسخ را می‌بافد. ‌باورکردنی نیست رئیس‌جمهور نیرومندترین کشور جهان این‌قدر در رابطه با موضوع اسرائیل محدودیت داشته باشد که حتی نتواند دو جمله‌ی پیش پا افتاده درباره‌ی آن بگوید.
  • به سادگی زدن چوب روی سر جلبک – جنبش سبز و توهم های فاصله » کمانگیر
    در این نظریه گفته می شود که افزایش فاصله ی سرباز از قربانی به سرباز در کشتن قربانی کمک می کند. اینجا فاصله صرفا فاصله ی فیزیکی نیست (هرچند نشان داده شده است آنچه در جنگ خلیج فارس به نام «جنگ نینتندو» مشهور شد، جنگی که به بازی کامپیوتری شبیه است، در افزایش رغبت سربازان به کشتن دشمن نقش موثری دارد). سه معیار مهم فاصله، فاصله ی اجتماعی، فاصله ی فرهنگی و فاصله ی اخلاقی هستند. برای ایجاد فاصله ی اجتماعی لازم است سرباز قربانی را عضو طبقه ی پست تری از انسان ها بداند. در فاصله ی فرهنگی مهم است که شخصیت انسانی قربانی در نظر سرباز نابود شود (Dehumanize شود). و در نهایت لازم است بین سرباز و قربانی فاصله ی اخلاقی ایجاد شود، یعنی سرباز متقاعد شود که به لحاظ اخلاقی بر قربانی برتری دارد.
  • مسلخ اندیشه » مجمع دیوانگان
    هیچ گاه تا کنون (دست کم تا جایی که من به یاد دارم) هیچ دادگاهی صراحتا داشتن یک عقیده را از اتهامات افراد معرفی نکرده بود تا اینکه «دادگاه» رسیدگی به اتهامات دستگیر شدگان روز عاشورا، اولین اتهام متهم ردیف سوم خود را «برخورداری از گرایشات کمونیستی موسوم به چپ نواندیش» اعلام کرد. من گمان نمی کنم حتی در دادگاه های فرمایشی استالینی هم صرف «برخورداری از گرایش های دست راستی» به تنهایی اتهام کسی ذکر شده باشد

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.