لینک‌های روز: پریشان‌نویسی

  • دولت در خیابان، مردم در پیاده‌رو » مهدی جامی
    مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است.
  • از حزب الله تا حزب لا » درویشی نشسته بر پوست پلنگ
    من زمانی عضوی از جماعت موسوم به حزب الله بودم. طومارهای تحصن هفتاد و هشت را خطاب به سید محمد خاتمی من نوشتم. خط خوبی داشتم. مثل همه‌ی آن‌ها فکر می‌کردم. بهتر بگویم دیگران برایم فکر می‌کردند. مطمئناً هیچ‌گاه در ذهن خودم تحلیل نمی‌کردم آیا هجوم به دفتر و خانه‌ی مرحوم آیت الله منتظری و آیت الله آذری قمی درست است یا نه. دیگران به جای من فکر می‌کردند و من با اعتمادی که به‌شان داشتم، می‌پذیرفتم.
  • سكوت به نشانه اعتراض » پارسانوشت
    میپرسم پس این همه تدبیر و عقل و خردمندی فعالان سیاسی خارج از كشور، كسانی كه یك‌ عمر هیاهو میكنند و حرفهای خوب میزنند، امروز كه روز آزمون آزادیخواهی، دموكراسی‌طلبی و دفاع از حقوق بشر است، اینها كجا هستند؟ تك تك این فعالان خارج از كشور كه همه را در ایران شیر میكنند جلوی گلوله و باتون بروند اما خودشان حاضر نیستد در این حد «فداكاری» (!) كنند كه زیر یك سقف با رقیب سیاسی خود چند جمله حرف بزنند و حول مشتركاتی برای یكماه هم شده به تفاهم موقت برسند، اینها به چه دردی میخورند؟ نه واقعاً به چه دردی میخورند؟ ما صدهزار خارج كشوری كه داد كشیدیم: «موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه» ، به چه دردی میخوریم؟
  • ماجرای گوتنبرگ را شنیدید؟ » ٤دیواری
    منظورم مخترع صنعت چاپ نیست٬ بلکه وزیر امور خارجه آلمان است. همان که در رساله دکترای خود چندین صفحه از آثار علمی دیگران سرقت کرده بود٬ و چند روزی باعث جاروجنجال در رسانه‌های آلمان شده بود. نشنیدید؟
  • آيا مصنوعات هم سياست‌ دارند؟ » لنگدون وينر » ترجمهٔ شاپور اعتماد
    اين ترجمه در دی‌ماه و بهمن ماه سال 1383 در سه شماره در روزنامه شرق منتشر شده است. الان آرشيو آن سال‌های اين روزنامه ديگر در روی اينترنت موجود نيست. من مقاله را ضبط كرده بودم و بعد از بحث‌هايی كه در مورد زلزله ژاپن و آسيب ديدن نيروگاه فوكوشيما شد فكر كردم اينجا بگذارمش شايد علاقه‌ای به خواندنش باشد.
  • پریشان‌نویسی ۱ » ٤دیواری
    اخیرا نیروی جدیدی وارد عرصه واقعیت اجتماعی و افکار عمومی شده است که از آن‌ها با عنوان «جوانانی که با تکنولوژی‌های جدید آشنا هستند» یاد می‌شود. اگر فکر کنید حتما به این مفهوم «جوانانی که با تکنولوژی‌های مدرن آشنا هستند» برخورده‌اید. و حتما مثل من دیده‌اید که این‌جا و آن‌جا هم اشخاصی از این «جوانان آشنا با تکنولوژی‌های جدید» تعریف و تمجید می‌کنند٬ لی‌لی به لالا/ و هندوانه زیر بغل آن‌ها می‌گذارند و آستین آن‌ها را باد می‌کنند.
  • پیوستگی و پایداری » مسیر یک ذره
    از میان چیزهایی که تاکنون تلاش کرده‌ام بیاموزم، نسبیت عام و نظریه کوانتومی میدان‌ها دشوارترین موضوع‌ها بوده‌اند. در مورد این دو شاخه به وضوح دیده‌ام که خواندن پراکنده و ناپیوسته‌شان فایده ندارد. هم حجیم هستند و هم پیچیده. اگر هیچ یک از این دو شاخه را هم به خوبی یاد نگرفتم، دست‌کم از تلاش برای آموختن‌شان بسیار آموختم، و یکی همین که یاد گرفتن این جور چیزها پیوستگی و شدت می‌طلبد، که نیازمند پایداری است. و برای مدت زیادی در این فکر بوده‌ام که منبع این پایداری از کجا باید باشد.
  • سنگی بر گور انسانیت » بر ساحل سلامت
    جلوتر می روم ، صدای جمعیت را می شنوم. نیروهای آتش نشانی در تلاشند که فرد را از پرتاب کردن خودش از روی پل منع کنند و مردم برای پیرمرد شمارش معکوس می خوانند و یک صدا «بپر دیگه» می گویند. رهگذران هم با طعن و خنده از اینکه علافشان کرده صحبت می کنند. جلوتر که می روی، مردمانی  را می بینی که از میانشان تعدادی سکه به سمت پیرمرد پرتاپ می کنند. علیرغم اینکه تردید در چهره پیرمرد بود، با وجودیکه تشک آتش نشانی زیر پایش بود، مردد مانده بود، آتش نشان ها نزدیکش شده بودند، اما هیاهوی توخالی مردم در لحظه آخر باعث شد پیرمرد از بالای پل به پایین بپرد. شاید بودن تشک باعث شده باشد، نهایتا دست و پایی از مرد شکسته باشدکه سریع با آمبولانس منتقلش کردند. اما تمام مدت فکر می کردم من این مردمان کوچه و خیابان را دیگر نمی شناسم. مردمی که علاف پیرمردی شده اند و خرید و فروش شب عیدشان کمی با تعویق رو به رو شده و می خواهند مردی شکسته که به یقین زندگی اینچنین بازی بر او داشته را مجبور به کاری بکنند که حتی خودش در آن تردید کرده است.
  • آن روی آقای جامعه‌شناس » کلمه
    لیبی به عنوان یک دولت تک حزبی چندان سرکوب‌گر نیست. آن طور که به نظر می‌رسد، واقعاً بین مردم محبوب است. بحث ما [با کلنل قذافی] بر سر حقوق بشر بیشتر بر آزادی رسانه‌ها متمرکز بود. او دیدگاه‌های متنوع‌تر در کشور را می‌پذیرد؟ چنان چیزی در حال حاضر وجود ندارد. خب، به نظر می‌رسد که او موافق این امر است.
  • دیدن لحظه‌ی مرگ یک انسان » كروسان با قهوه
    برای اولین بار بود که تنم تا این اندازه لرزید. انتظار نداشتم که این قدر وحشت کنم. قبول دارم که مرگ خواست طرف بوده و این زندگی براش زجرآور بوده و تحمل‌اش مشکل. اما در عین حال دیدن مرگ به این شکل هم خیلی ساده نیست. حتمن برای نزدیکان و به خصوص همسرش هم که باید خیلی سخت‌تر بوده باشه. همیشه اعتقاد داشته‌ام که اتانازی حق هر شخصیه و باید گزینه‌اش (در عین در نظر گرفتن مسایل مختلف مثل جنبه‌های حقوقی و جنایی) برای همه وجود داشته باشه. اما هیچ وقت تا این اندازه نزدیک تصویرش رو ندیده بودم و درست درک نکرده بودم که به هر حال یک طرف قضیه مرگه.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: بسط مفهوم نژادپرستی

  • چند کیلو خرما برای مراسم تدفین » بته جقه
    نگاهی به فیلمی به همین نام ساخته سامان سالور
    .
  • مشایی علیه منتقدان اصلاح‌طلب حرفی نمی‌زند! » صادق زیباکلام
    گفتگو با صادق زیباکلام.
    .
  • بسط مفهوم نژادپرستی » مسیر یک ذره
    همه پیچیدگی‌های ترجیح‌های نژادی و قومی را در یک کلمه نژادپرستی جمع کردن، بهترین راه برای حل کردن مسأله نیست. ساده‌انگاری است. اگر نژادپرستی واقعاً منش نادرستی است (که به نظر من، چنین است) ریشه‌های پیدایش آن در بینش و عادت‌های‌مان را باید بجوییم. این جستجو و تأملی که باید در پس آن باشد، نقش کاربردی دارد و نه فقط اهمیت نظری. اگر به ریشه رفتارها و اندیشه‌های نژاد‌گرایانه‌مان توجه نکنیم، تلاش برای تعدیل نمودن‌شان همواره تلاشی کورکورانه و عذاب‌آور خواهدبود.
    .
  • همسنجی جنبش ایران و مصر » نیکوماخوس
    پس از این جنگ نظامی ها دست بالا را در اداره حکومت مصر گرفتند. اصلی ترین نمود بیشتر شدن تاثیر نظامیان در حکومت مصر، شکل مصری قانون شرایط اضطراری یا قانون مارشال (martial law) است. طبق این قانون مصری ها از زمان جنگ یعنی سال 1967 تا کنون- به استثنای دوره ای 18 ماهه در 1980 – تحت قانون شرایط اضطراری زمان جنگ زندگی می کنند. از زمان ترور انور سادات در سال 1381 به دست اسلامگرایان و روی کار آمدن حسنی مبارک قانون شرایط اضطراری هر سه سال یکبار در مصر تمدید شده است. این قانون اختیارات ویژه ای به رئیس جمهور به عنوان فرماندهی کل قوای مصر و نیروهای پلیسی- نظامی- امنیتی تحت امر او برای کنترل اوضاع داخلی می دهد. در قانون شرایط اضطراری حقوق اساسی شهروندان مندرج در قانون اساسی می تواند به بهانه شرایط اضطراری ملغی شود: هرگونه تظاهرات می تواند برای حفظ امنیت ملی ممنوع شود، نیروهای نظامی می توانند افراد مظنون را بطور خودسرانه بازداشت کنند تا امنیت نظام به خطر نیفتد و حکومت می تواند رسانه ها و روزنامه ها را سانسور کند و روزنامه هائی را مورد پسند حکومت نیستند تعطیل کند. ایجاد قوانین منع آمد و شد بین برخی مناطق در شرایط لازم از دیگر اختیاراتی است که قانون شرایط اضطراری به حسنی مبارک داده است. خلاصه آنکه در مصر پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل به واسطه قانون شرایط اضطراری اختیار مطلق نیروهای مسلح به رئیس جمهور داده شده است.
    .
  • پس از تظاهرات ميليوني «جمعة الرحيل»، انقلاب مصر به کجا خواهد رفت؟ » عبدالله شهبازی
    به‌نظر مي‌رسد طرح انتقال قدرت از مبارک در رايزني ميان دولت اوباما و قدرت‌هاي بزرگ اروپاي غربي و هيئت حاکمه مصر، به رهبري حسني مبارک و عمر سليمان، فراهم شده است و هم‌اکنون عمر سليمان، اين چهره مقتدر و پيچيده اطلاعاتي خاورميانه، مي‌داند چه مي‌کند و از حمايت آمريکا و بريتانيا اطمينان دارد. انتقال قدرت از شخص مبارک قطعي است ولي مي‌خواهند ساختار سياسي و امنيتي و نظامي مصر محفوظ بماند. احتمالاً نقشه اين است که طي يک دوره انتقالي سريع، مثلاً شايد با برگزاري انتخابات زودهنگام، قدرت به شخصي مقبول انتقال يابد ولي ساختار در دست عمر سليمان و مهره‌هاي تعيين‌کننده رژيم مصر، منهاي مبارک، باقي بماند و شايد حتي ژنرال سليمان نيز به پشت پرده رود و مهره‌هاي جوان‌تر و ناشناخته، که بدنام نيستند، جايگزين او و ديگران شوند.
    .
  • درجه حرارت سیاسی جامعه بالا رفته » عباس عبدی
    محتوي واقعي آنچه كه اختلاف ميان اصولگرايان خوانده مي‌شود چيست؟ در نزديكي به اصلاح‌طلبان معني دارد يا از مقوله ديگري است؟ و می‌تواند به كار پيشرفت مبارزه مدني موجود بيايد؟
    .
  • وقایع مصر در یک رسانه آلمانی زبان » ٤دیواری
    این مقاله را از «بیلدتسایتونگ» آلمان ترجمه کردم. بیلدتسایتونگ متعلق به کنسرن رسانه‌ای قدرتمند «اشپرینگر» است. اشپرینگر صاحب چندین رسانه است و هم در عرصه رسانه‌ای آلمان و هم در برخی از دیگر کشورهای اروپایی حضور دارد. تعهد به پشتیبانی از حقوق ملت اسرائیل یکی از شروط استخدام در این کنسرن است.
    .
  • Why fear the Arab revolutionary spirit? » Slavoj Žižek
    The hypocrisy of western liberals is breathtaking: they publicly supported democracy, and now, when the people revolt against the tyrants on behalf of secular freedom and justice, not on behalf of religion, they are all deeply concerned. Why concern, why not joy that freedom is given a chance? Today, more than ever, Mao Zedong’s old motto is pertinent: «There is great chaos under heaven – the situation is excellent.»
    .
  • خدمت وظیفه » برانیسلاو نوشیج، ترجمهٔ سروژ استپانیان
    این داستان کوتاه در اولین شمارهٔ کتاب جمعه منتشر شده و مدت‌ها پیش خوانده بودم. به نقل از صفحهٔ اول «سایت بایگانی مطبوعات ایران پروژه‌ای است برای آن‌لاین کردنِ نشریه‌هایی که اغلب در کتابخانه‌های شخصی خاک می‌خورند. این پروژه با آن‌لاین کردنِ بایگانی كتاب جمعه شروع شده است و امیدواریم که با همکاری شما ادامه پیدا کند.»

* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: برای بابک

  • چند سوال ساده از شادی صدر » Calabros
    خانوم صدر، محل ما، محله مرفه نشین ها نبود.. محله ما به جایی نزدیک بود که در کل شهر، وقتی اسمش را می بردند، یاد خلاف و جنایت و فقر و فلاکت می افتادند. در همین منطقه، چه پسر بچه هایی که از خانه ها بیرون رفتند و دیگر برنگشتند… می دانید چرا؟ چون همه می گفتند: «این پسره… می تونه از خودش مراقبت کنه». و چه پسرهاییکه از خانه بیرون رفتند و اتفاقاً برگشتند.. اما دیگر آن پسر قبلی نبودند… از خانه بیرون رفته بودند، اما پسر بودنشان، آنقدر که لازم بود نتوانسته بود ازشان دفاع کند. به نظر شما این ها مورد تجاوز واقع شدن نبود؟ یا این مورد تجاوز واقع شدن ها رسمیت ندارند؟ منظورم این نیست که حبس شدن دختران در خانه ها، سعادتمندشان کرد، اما بیرون ماندن ما پسر بچه ها هم باعث رستگاری ما نشد هیچ، ضربه هایی به ما زد که گذر زمان، مانع کوچک و ناچیزی بود در برابرشان برای فراموش شدن. خانوم صدر، همان فرهنگی که دختر 11 ساله را شوهر می داد، پسر 12 ساله را هم مجبور به تحمل اداره یک خانواده کامل می کرد. به تاراج رفتن بهترین روزهای زندگی، فقط اگر در مورد دختران باشد اسمش مورد تجاوز قرار گرفتن خواهد بود؟
  • سی و پنج درجه » تسليت
    خيلي دوست داشتم رسم بود كه در مراسم سوگ‌واري، با طرف دست مي‌دادي، نگاهي حاكي از هم‌دردي مي‌كردي و بدون حرف اضافه، زماني را كه قلبن دوست داشتي براي طرف صرف مي‌كردي و مي‌رفتي. اگر عزيزتر يود يا دوست‌تر، در آغوشش مي‌گرفتي، محكم. هرچقدر كه فكر مي‌كنم، واقعن جايي براي نطق‌هاي حاكي از ابراز تاسف نيست. مي‌شود سر فرصت چند دقيقه نشت و دوستانه گپ زد، گريه كرد، درد دل شنيد، اما حكايت صف ايستادن و صف نشستن و چاي و حلوا خوردن‌‌ِ تكليفي و بعد رفتن براي من يكي هيچ وقت قابل درك نيست.
  • آقای نیک آهنگ، زخمه بر زخم قربانی می زنید نه گزمه! » مصلوب
    من در شرايطي كه كه هركس بر مخده گرم خود تكيه زده وتئوري پردازي مي كند، هيچ سخني در شماتت نيك آهنگ كوثر ندارم و تنها به طرح دو پرسش بسنده مي كنم: آقاي نيك آهنك كوثر به نظر شما احمد زيدآبادي و باستاني و منتجب نيا و يك دو جين روزنامه نگار ديگر كه اگر نبود استقامت، استقلال و عزت نفسشان، اكنون يا در محيط امن آمريكا يا كانادا مشغول تئوري پردازي و خنديدن به ريش همقطارانشان بودند يا سر در آخور فلان صاحب منصب ذي نفوذ داشتند؛ بولتن نويس سياسي بودند؟ اگر آنها ر ا كاري با مصالحه يا مواجب بگيري سياسي بود چرا اكنون آنهايي كه مدعي آزادي و دموكراسي بودند هر كدام در پشت تريبوني و در فضاي امن كشوري بيگانه روده دراز يمي كنند واينان درمحبس، شرنگ تلخ عذاب را مي كشند؟
  • وب سایت بالاترین و داستان زاییدن قاشق » قاضی‌نوشته‌ها
    چند روز پیش فردی در بالاترین لینکی فرستاد که به دلیل حضور کروبی در نمایشگاه، خبر از ازدحام در چهار راه پارک وی می داد و بیش از 70 نفر هم رأی مثبت خویش را به پای این لینک ریختند و فردایش رسانه های کودتا این لینک و امتیازهایش را سند دروغ پردازی جنبشی خواندند که حتی خبر از تغییر محل نمایشگاه ندارد. متعاقب آن، برخی از کاربران بالاترین، بر آشفتند که چرا رسانه های کودتا فرق ارسال یک لینک توسط یک کابر را با جهت گیری کل سایت نشخیص نمی دهند. واقعیت این است نه با ارسال این لینک فاجعه ای رخ داده و نه با 70 امتیازی که به پایش خیرات شده؛ چرا که این، اقتضای چنین وبسایتی است که کاربرانش محدود و آماتور هستند. نه لینک گذار یک خبرگزاری رسمی است و نه کسانی بدان امتیاز دادند، امکان تحقیق برای صحت و سقم آن را دارند. فاجعه آن روزی رخ داد که کاربران فهیم بالاترین، زاییدن قاشق را با طیب خاطر پذیرفتند. فاجعه آن روزی رخ داد که شریعتمداری و 20:30 خبر از هدایت جنبش سبز توسط وبسایت بالاترین می دادند و آن روزها قند در دل کاربران این وبسایت آب می شد.
  • بیانیه میرحسین موسوی در واکنش به اعدام های اخیر » کلمه
    وقتی قوه قضائیه از طرفداری مظلومان به سمت طرفداری از صاحبان قدرت ومکنت بلغزد مشکل است که بتوان جلوی داوری مردم را در مورد ظالمانه بودن احکام قضایی گرفت. چگونه است که امروز محاکم قضایی از آمران وعاملان جنایتهای کهریزک و کوی دانشگاه و کوی سبحان وروزهای۲۵ و۳۰ خرداد وعاشورای حسینی میگذرند وپرونده های فساد های بزرگ را باز نشده می بندند وبه صورت ناگهانی در آستانه ماه خرداد ، ماه آگاهی وحق جویی پنج نفر را با حواشی تردید بر انگیز به چوبه های دار می سپارند؟ آیا این است آن عدل علوی که به دنبالش بودیم؟
  • دربارهٔ اعدام‌‌ها » مسیر یک ذره
    در چنین شرایطی نمی‌توانم فقط محکوم کنم و یک سوی ماجرا را ببینم. اگر این جرم‌ها واقعی باشند، اگر این آدم‌ها واقعاً اقدام به بمب‌گذاری کرده‌باشند، خوب مجازاتشان در سیستم قضائی ایران مشخص است. اعدام مجازات خیلی سنگینی است، اما اعدام شدن این چند نفر (هرچند بدون رعایت حداقل حقوق متهمان و خانواده‌های‌ آن‌ها)، اساساً خیلی هم بدتر از اعدام شدن چند قاچاقچی مواد مخدر در روز قبلش نیست. در مورد جرم‌های تروریستی، من مخالف قطعی اعدام نیستم. جامعه ما فاصله زیادی تا پذیرش آن دارد. مخالفت با اعدام در شرایط اجتماعی کنونی ایران به نظر من همان قدر معقول است که خواهان حکومتی کاملاً سکولار بودن. فاصله‌مان خیلی زیاد است. برای اعدام‌شدگان، و بیش از آن برای خانواده‌های آنها بسیار متأسفم. و از دیدن حساسیت عمومی نسبت به این مسأله خوشحالم. اما مجهول‌های داستان خیلی زیادند و نمی‌توانم نادیده‌شان بگیرم یا اهمیت‌شان را انکار کنم.
  • Public Relations » ٤دیواری
    توصیه می‌کنم حتما بخوانید.
  • برای بابک » تلخ،مثل عسل
    قوه قضاییه ظرف دوازده سال گذشته ابزار سرکوب اصلاح طلبی در ایران بوده است، روزنامه ها را توقیف، مردمان را زندانی و قاتلان را تشویق کرده است. هجده تیر 78 شبه نظامیان انصار و نیروی انتظامی به کوی دانشگاه تهران حمله بردند، رهبر حکومت مساله را محکوم کرد، قوه قضاییه می دانی چه کرد؟ بعد از کلی بردن و آوردن اینها، گروهبان عروجعلی ببرزاده را به اتهام سرقت یک فقره ریش تراش محکوم کرد و دیگر هیچ. تمام آن بگیر و ببند و بزن و بکش با محکوم کردن سرقت یک ریش تراش تمام شد و رفت. قتل های زنجیره ای هم همین، قتل های کرمان هم، ترور حجاریان ایضن…می توانم تا صبح از این نمونه ها برایت بشمارم که قوه قضاییه سنگ را بسته و سگ را گشوده است. حالا با چنین کارنامه درخشانی من چطور باید به حکم پشت درهای بسته ی این سیستم اعتماد و باور کنم فرزاد کمانگر معلم، تروریست بوده… که را کشته؟ کجا بمب گذاشته؟ دادگاه علنی اش کو؟ وکیل مدافعش چرا به پرونده اش دسترسی نداشته؟ هیات منصفه مان کجاست؟ کجا اقدام مسلحانه برای تجزیه طلبی کرده؟ تازه به همه ی اینها که شد جواب بدهیم باید برویم سراغ سوال اصلی: با قومیت های ایرانی چه کرده ایم که جوانان و نخبگانشان راه نجات را به غلط در تلاش برای تجزیه می جویند؟ دردمان کجاست و چطور باید درمان شود؟

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به ف.ی.ل.ت.ر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: اصلن شايد همين‌جوری‌هاست

  • مسعود علی‌محمدی » مسیر یک ذره
    صفحه وب مقاله‌‌هایش را نگاه می‌کنم و حسرتم بیشتر می‌شود. نه فقط از این که معلوم است آدم باسوادی بوده، بلکه با همان یک نگاه می‌فهمم آدم باشعوری هم بوده. هر کس در ایران کار پژوهشی کرده‌باشد می‌داند که دسترسی به مقاله‌ها دشوار است. دکتر علی‌محمدی فایل بیشتر مقاله‌هایش را هم برای دانلود گذاشته‌ است. آدم باشعور. روانش شاد باشد. کشتنش برای عوام یک مفهوم دارد (همان دانشمند هسته‌ای و این اراجیف) و برای دانشگاه پیام دیگری دارد. آنها می‌کشند و اهمیتی نمی‌دهند چه کسی را می‌کشند. به همین سادگی می‌کشند. با بمب هم می‌کشند که پیامشان واضح باشد، دیگر تصادف رانندگی و سالاد قرص‌آلود در کار نیست. با این‌ها چه باید کرد؟
  • مگر جنگ در دانشگاه است که استاد دانشگاه ترور می شود؟ » جامعه ایرانی – مدرنیته ی ایرانی
    اینکه دعوای در حوزه نظامی بین صاحبان سلاح باشد قابل انتظار است. ولی کسی که اسلحه اصلی‌اش کتاب و قلم و کلاس است و آنقدر در زندگی اهل اداب و فرهنگ شده است که در صورت دزدیده شدن شناسنامه‌اش نیز نمی‌داند که به چه کسی مراجعه کند، چرا می‌بایستی قربانی بحرانی مهم شود. این بحران چرا نمی‌بایستی در حوزه سیاسی باقی بماند و به دیگر عرصه‌ها سرایت نکند. چرا سیاست‌مداران کشور در این زمینه آنقدر شجاعت و صداقت ندارند که به حل مسئله بپردازند و از مردم و دانشمندان و صالحان و مدعیان اخلاق و اعتدال انتقام می‌گیرند. هر وقتی که صدایی در جامعه برپا می‌شود فوری به سراغ کلاس درس استاد می‌آیند و او را مورد عتاب و خطاب قرار می‌دهند این‌بار هم به منزل استادی رفته و او را قربانی می‌کنند. اینکه گفته شده است استاد فیزیک هسته ای بوده و به دلیل دانش و کار در این زمینه قربانی جور ظالم و دشمن شده است جای شبهه دارد. اول می‌بایستی ثابت شود که او دانشمند هسته‌ای بوده است و به دلیل درگیری با این حوزه به دست مخالفان توسعه دانش هسته‌ای ایران کشته شده است. شواهد نشان از امری دیگر است. به نظر می‌آید فرصت برای بسیاری برای انتقام‌گیری از حوزه علم و دانشگاه بدست آمده است. اینکه چه کسی قربانی شود تعیین نشده است. اولین مسئله ایجاد ترس در میان اساتید دانشگاه است. دومین مسئله طیف‌بندی -مخالف و موافق – در دانشگاه‌ها می‌باشد. و سومین مسئله، توسعه فضای بحرانی کشور از حوزه سیاسی و مدیریتی و اداری به فرهنگی و علمی و اقتصادی است. این ترور اولین گام در انتقال بحران از حوزه سیاسی به حوزه‌ی علمی و دانشگاه است.
  • یک قانون، یک لایحه، یک برنامه » IRPD ONLINE JOURNAL
    بنا به تجربۀ برنامه‌های اقتصادی در ایران و اکثر کشورهای در حال توسعه، به نظرم بخش دوم، یعنی پرداخت نقدی یارانه‌ها، تا چند سال به طور ناقص اجرا و بعد رها خواهد شد. در این چند سال مقادیری پول به برخی خانوارها داده خواهد شد و بسیاری دیگر بی‌نصیب خواهند ماند. دلیل این امر این است که مهمترین سؤالی که همواره در برابر توزیع نقدی یارانه‌ها وجود داشت، یعنی نحوۀ شناسایی افراد و خانوارها و تفکیک آنها بر حسب درآمد، بی‌پاسخ مانده است [حاشیه: پرسشنامه‌های توزیع شده هم بیشتر به شوخی می‌ماند]. احتمالاً گروه‌هایی که می‌توانند صدای خود را به حاکمیت برسانند، مانند کارمندان دولت، روش‌هایی را پیدا خواهند کرد که بوسیلۀ آنها جبران کاهش قدرت خرید را بکنند. کارگران بخش خصوصی و روستاییان، مانند همیشه، بازندگان اصلی خواهند بود.
  • تصاویر: يادی از خاطرات كودكی
    مجموعه‌ی عکس که بدجوری حال و هوای روزهای دبستان را تداعی می‌کند. از آن مدادپاک‌کن‌های پلیکان که به نظرم بوی خوبی می‌دادند و ذوق می‌کردم که جوهر پاک کن هم دارند بگیر تا آن سکه‌ها که یکی یا دوتایش پول تو جیبی یک روزم بود.
  • که اصلن شايد همين‌جوری‌هاست » آهومه اصن، بی‌که حلزون باشم
    که اصلن شايد همين‌جوری‌هاست که فيلم‌های اروپايی، که زن‌های فيلم‌های اروپايی با سينه‌های کوچک و پوست کک‌ومک‌دار و اندام نامتناسب و چهره‌های رنگ‌پريده و چشم‌های بی‌آرايش اين‌جوری به دلِ آدم می‌نشينند. بس‌که از جنس خودِ زندگی‌اند. بس‌که نزديک‌اند به لايه‌ی واقعیِ زندگی. بس‌که آدم‌های فيلم‌های اروپايی، همان‌جور صبح از خواب بيدار می‌شوند که ما؛ بی‌آرايش و بی‌اتوکشيده‌گی و همان‌جور که هست. بس‌که می‌شود اين زن‌ها را، اين آدم‌ها را باور کرد، شناخت‌شان، دوست‌شان داشت، با تمام نقص‌های انسانی و کژی‌ها و دوست‌ندارم‌ها و خوشم نمی‌آيدها و زشتی‌ها و بدخلقی‌ها و بدبويی‌ها و تمام …هايی که آدم‌ها توی خلوت خودشان دارند. برخلافِ ورسيون‌های هاليوودی، که يک عمر تصوير زن‌های مرمرينِ بی‌نقصِ خوش‌آب‌ورنگ‌شان تو را از آينه پرهيز می‌داد. اعتماد به نفست را زير سؤال می‌برد. هيچ زنی توی فيلم زشت نبود و بدهيکل نبود و شکم نداشت و باسن تخت نداشت و سينه‌های دفرمه و چشم‌های معوج و ابروهای کم‌پشت نداشت. که حتا توی حمام و وسط گريه و ميان هم‌آغوشی هم ترکيب آرايش‌شان به هم نمی‌خورد، خوش‌لباسی و خوش‌بويی و طنازی‌شان سر جای خودش بود. بعد اما زن‌های اروپايی که پای‌شان به فيلم‌ها باز شد، دنيا جای بهتری شد. حالا می‌شد آدم‌ها را با پيژامه ببينی، همان‌جور که توی زندگیِ واقعی. که اصلن دوست‌داشتنِ آدم‌ها، عاشقی‌هاشان انسانی‌تر شد، نسبی‌تر شد، از آن عوالم آرمانی و مرمری و توی قصه‌ها بوده‌گی درآمد، شد مثل همين دو کوچه پايين‌ترِ خودمان، شد مثل همين چار خيابان آن‌طرف‌ترِ خودمان. شدند آدم‌هايی که هم‌ديگر را همه‌جوره ديده‌اند، همه‌جوره دوست دارند. که بوی عرق تن و ملافه‌های مانده و نمِ اتاق و ظرف‌های نشسته و شورتِ عوض‌نکرده گره خورد با آدم‌هايی که دوست‌شان داشتيم. شد عينِ زندگیِ واقعی. همان‌جور که بود. همان‌جور که هست.
  • سرانجام جنبش ما – بخش هفتم – فراموش کرده ایم » مجمع دیوانگان
    من گمان می کنم جنبش سبز دو نقطه قوت مهم خود را از دست داده است. اولی تقسیم کاری بود که به قصد جلب نظر اقشار مختلف مردم انجام می شد. این روزها تمام چهره های باقی مانده از رهبران جنبش سبز تنها حاکمیت را خطاب قرار می دهند و تنها در خواسته هایی نظیر احترام به قانون، آزادی زندانیان و در بالاترین حالت مجازات متخلفان محدود شده اند. دومین نقطه قوت بیان دغدغه های اقشار مختلف مردم به عنوان شعارها و مطالبات واقعی است. اگر بخش عمده ای از زنان کشور با قوانین تبعیض آمیز مشکل داشتند این مسئله بلافاصله به یک شعار بدل می شد. اگر بخش عمده ای از جامعه زیر بار گرانی روز افزون کمر خم کرده بود این مسئله هر روز باید مورد تاکید قرار می گرفت. اما این روزها دیگر تمام دغدغه های مردم مورد توجه چهره های شاخص جنبش سبز قرار ندارد. دیگر کسی سنگ کارگر بیکار شده را به سینه نمی زند. کسی از نابودی تولید ملی سخن نمی گوید. دیگر کسی از مسافرتش به شالیزارهای شمال خاطره تعریف نمی کند؛ کسی برای آذری زبان ها پیام آذری نمی فرستد؛ کسی برای احقاق حقوق اقلیت های قومی و مذهبی وعده نمی دهد و …
  • چند نکته براي بھبودِ شیوه‌ی نگارشِ فارسی » داریوش آشوری
    با كمي دقت در ساختارِ جمله و چیرگی بر برخى عادت‌ھای دیرینه در نوشتن، با نگاهِ سنجش‌گرانه به نوشته‌ی خود و دیگران، می‌توان از نابسامانی‌ھا کاست و بر رساییِ نوشته‌ھا افزود. آن‌چه در این جستار مى‌آید عمومى‌ترین و فراوان‌یاب‌ترین مسائلِ این گونه متن‌ھاست.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: از خون‌ریزی بپرهیز

  • آزادی‌های پیش پا افتاده » واژه دلتنگ سكوت
    غروب آفتاب بر رودخانه ی تایمز
    از غروب های زاینده رود که سهل است،
    از غروب در انتهای بزرگراه نیایش حتی
    ……………………………….. ذره ای زیباتر نیست.
  • دو نوشته‌ از محمد نوری‌زاد: اولی نامه‌ی سرگشاده به رهبر که نوشته‌ی فوق‌العاده تکان‌دهنده‌ای است و دومی نوشته‌ی از آن سوی : رو به اندرون در رابطه با خریداری سهام عمده‌ی شرکت مخابرات ایران توسط سپاه.
  • وای، چه بر سر روحانیت امده است؟ » هزاردستان چمن
    حالا حساب اعتراض های بعضی روحانیون به حضور چاوز در حرم امام رضا است اینها عکس العملی که شابسته باشد در قبال قتل و خون بی گناهانی که روی زمین و سنگ فرش های کهریزک و اوین ریخته شده است نشان نداده اند ولی برای حضور چاوز در حرم امام رضا فریاد وا اسلاما سر می دهند. وای چه بر سر روحانیت امده است! انچه آبروی اسلام را بر باد داد نه حضور چاوز در حرم امام رضا بلکه قتل شهید ترانه موسوی و شهید سعیده پوراقایی و باقی بود.
  • ویدئو: مستند ایاک والدما – از خون‌ریزی بپرهیز
    فیلم مستند ایاک والدما – از خونریزی بپرهیز، که برخی شایعات تولید آن‌را زیر نظر آقای ابراهیم حاتمی‌کیا می‌دانند. اگر سرعت اینترنت‌تان اجازه می‌دهد حتما ببینید.
  • موتور جستجوی کتاب‌های دیجیتال رایگان
    با تشکر از نیما اکبرپور به خاطر معرفی
  • رنگ آقا » مسیر یک ذره
    به سختی ممکن است کسی بتواند به خوبی نویسنده‌ی این وبلاگ حرف دل من را درباره‌ی مجید مجیدی و فیلم‌هایش بزند.
  • خصوصي چيست؟ » اين‌جا و اكنون
    تيتر زده‌اند كه «مخابرات در 35 دقيقه خصوصي شد». مبارك باشد، اما معني‌اش اين است كه شركتي كه چند دهه با سرمايه‌گذاري ملي ساخته شد، شركتي كه با فروش سيم كارت‌هاي يك ميليون توماني در دهه 1370 براي توسعه خيز برداشت، شركتي كه به طور انحصاري تلفن‌هاي ثابت را در اختيار داشته و دارد، ظرف 35″ دقيقه» مالكيت بيش از نيمي از آن، و به تبع قدرت تصميم‌گيري در مورد آن، به «مالك خصوصي» واگذار شده است؛ بدون اين كه از صاحبان اصلي، يعني همه مردم، اجازه‌اي گرفته شده باشد.
  • مشروعیت و رهبری » فلُّ سَفَه
    اقتضای طبیعت این نیست که ناخدا از سرنشینان کشتی تقاضا کند که سکان کشتی را به او بسپارند یا «دانشمندان به در خانۀ توانگران بروند». هرکه چنین ادعایی کرده است، دروغ گفته، زیرا طبیعت خلاف این را اقتضا می‌کند: بیمار، خواه توانگر باشد و خواه تنگدست، باید به در خانۀ پزشک برود و آنکه نیازمند رهبری است باید دست تقاضا به سوی کسی دراز کند که در رهبری استاد است. بنابراین کسی هم که شایستگی زمامداری دارد نباید از دیگران تقاضا کند که به فرمان وی گردن بنهند [باید منتظر باشد تا دیگران به سراغ او آیند و او را به رهبری برگزینند]. (افلاطون، جمهوری، ۱۰۹۴/۴۸۹)
  • آق بهمن: خواهش عمومی
    آق‌بهمن به دنبال فلفلی شدن وبلاگش پیشنهاد کرده که همه مشترک فید (خوراک) وبلاگش بشوید. اگر خواننده‌ی این وبلاگ خوب هستید مشترک فید آن شوید. این‌جاhttp://feeds.feedburner.com/bahmanagha
  • حالا می‌توانیم با انگشت نشان بدهیم و بگوییم ایناهاش: «خصوصی‌سازی» » همه می‌دانند
    «عقب افتاده‌هایی که در این سالهای بعد از برنامه‌ی سوم توسعه هر جا مخالفتی با خصوصی‌سازی شنیدند و خواندند مثل عجوزه‌‌ها ــ از هر دو جنس ــ گیس کشیدند که ناموس قیاس‌آبادی لیبرالیسم به فنا رفت، حالا چاره‌ای ندارند جز اینکه همه‌ی آن حرف‌هایی که به تدریج با زبان خوش نفهمیدند را در عرض سی و پنج دقیقه شیرفهم شوند، با واگذاری مخابرات به سپاه (این خصوصی‌سازی در عرض سی و پنج دقیقه هم دست کمی از هشتاد و پنج صدم درصد کروبی ندارد).»

* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و من نه فقط این‌جا بلکه در لینک‌های روزانه، نقل‌قول‌ها و اصولا هر جا از منبعی لینک می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب (های) اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.