لینک‌های روز: پریشان‌نویسی

  • دولت در خیابان، مردم در پیاده‌رو » مهدی جامی
    مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است.
  • از حزب الله تا حزب لا » درویشی نشسته بر پوست پلنگ
    من زمانی عضوی از جماعت موسوم به حزب الله بودم. طومارهای تحصن هفتاد و هشت را خطاب به سید محمد خاتمی من نوشتم. خط خوبی داشتم. مثل همه‌ی آن‌ها فکر می‌کردم. بهتر بگویم دیگران برایم فکر می‌کردند. مطمئناً هیچ‌گاه در ذهن خودم تحلیل نمی‌کردم آیا هجوم به دفتر و خانه‌ی مرحوم آیت الله منتظری و آیت الله آذری قمی درست است یا نه. دیگران به جای من فکر می‌کردند و من با اعتمادی که به‌شان داشتم، می‌پذیرفتم.
  • سكوت به نشانه اعتراض » پارسانوشت
    میپرسم پس این همه تدبیر و عقل و خردمندی فعالان سیاسی خارج از كشور، كسانی كه یك‌ عمر هیاهو میكنند و حرفهای خوب میزنند، امروز كه روز آزمون آزادیخواهی، دموكراسی‌طلبی و دفاع از حقوق بشر است، اینها كجا هستند؟ تك تك این فعالان خارج از كشور كه همه را در ایران شیر میكنند جلوی گلوله و باتون بروند اما خودشان حاضر نیستد در این حد «فداكاری» (!) كنند كه زیر یك سقف با رقیب سیاسی خود چند جمله حرف بزنند و حول مشتركاتی برای یكماه هم شده به تفاهم موقت برسند، اینها به چه دردی میخورند؟ نه واقعاً به چه دردی میخورند؟ ما صدهزار خارج كشوری كه داد كشیدیم: «موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه» ، به چه دردی میخوریم؟
  • ماجرای گوتنبرگ را شنیدید؟ » ٤دیواری
    منظورم مخترع صنعت چاپ نیست٬ بلکه وزیر امور خارجه آلمان است. همان که در رساله دکترای خود چندین صفحه از آثار علمی دیگران سرقت کرده بود٬ و چند روزی باعث جاروجنجال در رسانه‌های آلمان شده بود. نشنیدید؟
  • آيا مصنوعات هم سياست‌ دارند؟ » لنگدون وينر » ترجمهٔ شاپور اعتماد
    اين ترجمه در دی‌ماه و بهمن ماه سال 1383 در سه شماره در روزنامه شرق منتشر شده است. الان آرشيو آن سال‌های اين روزنامه ديگر در روی اينترنت موجود نيست. من مقاله را ضبط كرده بودم و بعد از بحث‌هايی كه در مورد زلزله ژاپن و آسيب ديدن نيروگاه فوكوشيما شد فكر كردم اينجا بگذارمش شايد علاقه‌ای به خواندنش باشد.
  • پریشان‌نویسی ۱ » ٤دیواری
    اخیرا نیروی جدیدی وارد عرصه واقعیت اجتماعی و افکار عمومی شده است که از آن‌ها با عنوان «جوانانی که با تکنولوژی‌های جدید آشنا هستند» یاد می‌شود. اگر فکر کنید حتما به این مفهوم «جوانانی که با تکنولوژی‌های مدرن آشنا هستند» برخورده‌اید. و حتما مثل من دیده‌اید که این‌جا و آن‌جا هم اشخاصی از این «جوانان آشنا با تکنولوژی‌های جدید» تعریف و تمجید می‌کنند٬ لی‌لی به لالا/ و هندوانه زیر بغل آن‌ها می‌گذارند و آستین آن‌ها را باد می‌کنند.
  • پیوستگی و پایداری » مسیر یک ذره
    از میان چیزهایی که تاکنون تلاش کرده‌ام بیاموزم، نسبیت عام و نظریه کوانتومی میدان‌ها دشوارترین موضوع‌ها بوده‌اند. در مورد این دو شاخه به وضوح دیده‌ام که خواندن پراکنده و ناپیوسته‌شان فایده ندارد. هم حجیم هستند و هم پیچیده. اگر هیچ یک از این دو شاخه را هم به خوبی یاد نگرفتم، دست‌کم از تلاش برای آموختن‌شان بسیار آموختم، و یکی همین که یاد گرفتن این جور چیزها پیوستگی و شدت می‌طلبد، که نیازمند پایداری است. و برای مدت زیادی در این فکر بوده‌ام که منبع این پایداری از کجا باید باشد.
  • سنگی بر گور انسانیت » بر ساحل سلامت
    جلوتر می روم ، صدای جمعیت را می شنوم. نیروهای آتش نشانی در تلاشند که فرد را از پرتاب کردن خودش از روی پل منع کنند و مردم برای پیرمرد شمارش معکوس می خوانند و یک صدا «بپر دیگه» می گویند. رهگذران هم با طعن و خنده از اینکه علافشان کرده صحبت می کنند. جلوتر که می روی، مردمانی  را می بینی که از میانشان تعدادی سکه به سمت پیرمرد پرتاپ می کنند. علیرغم اینکه تردید در چهره پیرمرد بود، با وجودیکه تشک آتش نشانی زیر پایش بود، مردد مانده بود، آتش نشان ها نزدیکش شده بودند، اما هیاهوی توخالی مردم در لحظه آخر باعث شد پیرمرد از بالای پل به پایین بپرد. شاید بودن تشک باعث شده باشد، نهایتا دست و پایی از مرد شکسته باشدکه سریع با آمبولانس منتقلش کردند. اما تمام مدت فکر می کردم من این مردمان کوچه و خیابان را دیگر نمی شناسم. مردمی که علاف پیرمردی شده اند و خرید و فروش شب عیدشان کمی با تعویق رو به رو شده و می خواهند مردی شکسته که به یقین زندگی اینچنین بازی بر او داشته را مجبور به کاری بکنند که حتی خودش در آن تردید کرده است.
  • آن روی آقای جامعه‌شناس » کلمه
    لیبی به عنوان یک دولت تک حزبی چندان سرکوب‌گر نیست. آن طور که به نظر می‌رسد، واقعاً بین مردم محبوب است. بحث ما [با کلنل قذافی] بر سر حقوق بشر بیشتر بر آزادی رسانه‌ها متمرکز بود. او دیدگاه‌های متنوع‌تر در کشور را می‌پذیرد؟ چنان چیزی در حال حاضر وجود ندارد. خب، به نظر می‌رسد که او موافق این امر است.
  • دیدن لحظه‌ی مرگ یک انسان » كروسان با قهوه
    برای اولین بار بود که تنم تا این اندازه لرزید. انتظار نداشتم که این قدر وحشت کنم. قبول دارم که مرگ خواست طرف بوده و این زندگی براش زجرآور بوده و تحمل‌اش مشکل. اما در عین حال دیدن مرگ به این شکل هم خیلی ساده نیست. حتمن برای نزدیکان و به خصوص همسرش هم که باید خیلی سخت‌تر بوده باشه. همیشه اعتقاد داشته‌ام که اتانازی حق هر شخصیه و باید گزینه‌اش (در عین در نظر گرفتن مسایل مختلف مثل جنبه‌های حقوقی و جنایی) برای همه وجود داشته باشه. اما هیچ وقت تا این اندازه نزدیک تصویرش رو ندیده بودم و درست درک نکرده بودم که به هر حال یک طرف قضیه مرگه.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: سیاست رادیکال، راه‌حل‌های محافظه‌کار

  • نگاه نویسنده » کورش
    پاراگراف اول، بخشی از متنی است که آقایی به نام مهرداد فرهمند نوشته. او خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی است و این نوشته جزئی از خاطرات او از سفر اخیرش به مصر. پاراگراف دوم را من بر اساس اطلاعاتی که در متن او یافتم نوشته‌ام. تا جایی که من می‌فهمم اطلاعی نیست که در متن او آمده باشد و در بازنوشته‌ی من نباشد. متن او 104 کلمه است و متن من 58 کلمه. اما نوشته‌ی او چیزهایی دارد که نوشته‌ی من ندارد؛ بامزگی، جهت‌گیری و قضاوت.‏
    .
  • ایرانیوم، بازسازی عراقی دیگر در ایران » آزاده
    این فیلم عصبانی کننده بود، چون تنها هدفش هموار کردن راه جنگ با ایران و مداخله در ایران بود. متاسفم که محسن سازگارا با دستبند سبز در این فیلم مشارکت کرده بود. نمیدانم چطور میشود دستبند سبز داشت، ادعای همراهی با جنبشی را داشت که همواره مخالف هرنوع مداخله نظامی و غیر نظامی دولتهای دیگر در امور ایران است، و در چنین فیلمی همکاری کرد.
    .
  • حقوق‌بشر/ تقسیم‌ناپذیر » ٤دیواری
    سفر لغو شدهٔ جورج بوش به ژنو و مقایسهٔ پوشش خبری مطبوعات اتریشی و بی‌بی‌سی فارسی.
    .
  • روایت آیت الله موسوی خوئینی ها در باره تاریخ انقلاب و تسخیر سفارت امریکا » پارلمان نیوز
    منفعت این حرکت برای نظام این بود که آن همه درگیریها و تشتت ها و اختلافات در مملکت ناگهان با این حرکت، تبدیل به یک انسجام و وحدت شد. کسانی که تا دیروز علیه هم می جنگیدند و در همین دانشگاه تهران بر ضد هم اسلحه جمع می کردند در این قضیه کنار هم ایستادند یعنی این حرکت این چنین وحدت بخش بود و و مردم مثل آب حیات آن را تشخیص داده و به سمتش رفتند. حال چرا ما باید بگوییم که ملت ایران اشتباه کردند که آن حمایت وسیع و گسترده را انجام دادند؟ این چه حماقتی است که می گویند این اقدام طراحی خود آمریکایی ها بوده است؟!
    .
  • واكنش ما خارج كشوری‌ها » پارسانوشت
    عالی. عالی.
    .
  • سیاست رادیکال، راه‌حل‌های محافظه‌کار » مهدی جامی
    اعتراضات 25 بهمن که با رادیکال شدن جنبش اعتراضی همراه بود کمک کرده است که کلید مهار سیاست های رادیکال زده شود. چشم انداز سیاسی اینک تغییر کرده و رسیدن به نوعی راه حل بدون رادیکالها دست یافتنی تر است تا با وجود آنها. اصولا رادیکالها و جنس سیاسی حزب الله بازی برای عبور از گردنه های سیاسی است نه برای اتکا به عنوان روش عمومی. بدون مهار این رادیکالیسم پیامدهای سنگین در انتظار ساخت سیاسی است. بنابرین، این درک سیاسی نظام را به سوی محافظه کاری سوق می دهد.
    .
  • وارسی 25 بهمن در دورنمای‌ آن » پرده
    اشتباهی را باید تصحیح کرد. جنبش اعتراضی مترادف با آمدن به خیابان نیست. اعتراض خیابانی باید قله نمایان کوه یخی باشد که حجم اصلی آن در عمق ناپیداست. در یک سال گذشته چقدر برای امروز زمینه‌سازی/سازماندهی شد؟ و اگر نشد، پس انتظاراتمون چقدر واقعبینانه است؟
    عمل سیاسی محتاج تدارک است. این که یک روز بسم الله بگوییم برویم خیابان و امیدوار باشیم به صرف یک روز یا یک هفته یا یک ماه حضور در خیابان، انشالله کارهایمان روبراه می‌شود، فقط خوشخیالی و قدری‌گرایی نیست، نشان از عدم بلوغ سیاسی هم دارد.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: باز هم مرجعیت

  • حاشیه نشینِ حاشیه ساز » تورجان
    داستان آیت الله طالقانی و خبرگان داستان غریبی است. شاید هیچ کس به اندازه طالقانی در شکل گیری خبرگان و حتی نامگذاری آن نقش نداشت و هیچ کس همچون او موفق به جلب آرای گسترده مردم نشد و البته هیچ نماینده ای همچون او در خبرگان حضور متفاوتی نداشت. او نه حاضر بود بر صندلی های نمایندگان مجلس سنا تکیه بزند و نه همراهی و کنشگری فعالی در خبرگان داشت. خیلی زود هم از جمع خبرگان رخت بربست و جای خالی اش نیز پر نشد.
  • داستان برره ره و فروپاشی فرهنگی ما » ناصر فکوهی
    این پستی ها را به موضوع هایی سرگرم کننده برای خود تبدیل کنیم و بر آنها بخندیم و از آنها لذت ببریم، و حتی از آن بدتر کوکان و نسل آینده خود را نیز به تماشای آنها بنشانیم تا مطمئن شویم آنها نیز همچون ما و بدتر از ما، آدم هایی ضد ارزشی و ضد اخلاقی خواهند شد که میراث فرهنگی گذشتگانشان، ارزش هایی که صدها وهزاران سال است این جامعه را برغم تمام یورش هایی که علیه آن اتفاق افتاده است، به هر شکل و با تحمل مصیبت هایی وصف ناپذیر حفظ کرده اند، به سخره بگیرند و آنها را بدل به آخرین دغدغه های خود کنند، برای آنکه اگر اندک چیزی هم از به اصطلاح حافظه و هویت تاریخی، از زبان ها و گویش های قومی مان گرفته تا جامگان و لباس های محلی، و از آبروی زنان و مردانمان گرفته تا روستائیان و سادگی روحی و پاکی و بی آلایشی شان، از ساختارهای دولتی هنوز شکل ناگرفته تا فرایندهای اجتماعی در هم شکسته مان باقی مانده است زیر بمبارانی روزانه بگیریم تا هیچ چیز، واقعا هیچ چیز دیگری از آنها باقی نماند.
  • مردان کتک خورده » سبک‌سر
    بر اساس تحقیقات بین‌المللی سهم زنان در اعمال خشونت خانگی در حال حاضر در غرب برابر است با سهم مردان در اعمال خشونت خانگی. با این تفاوت که در جامعه این موضوع به هیچ‌وجه مطرح نمی­شود. حتی موسسات تحقیقاتی هم رویکردی یکسونگرانه نسبت به این موضوع دارند و بیشتر خشونت مردانه را مطرح می­کنند. یکی از موضوعاتی که این جامعه‌شناس به آن پرداخته این است که مردان قربانی خشونت، دوست ندارند خودشان را در نقش قربانی بپذیرند و آن را انکار می­کنند در صورتی‌که زنانی که قربانی خشونت هستند به راحتی این مسئله را قبول می‌کنند و اگر فرصتی پیش بیاید آن را بیان می­کنند.
  • دعوت به مردنويسی » آواره بر فراز دریای مه
    من مردانِ ايرانی را به مردنويسی دعوت می‌کنم. در زبانِ مردسالار انسان، کم‌وبيش هميشه، هم‌ارزِ با مرد است. خودِ واژه‌یِ «مرد»، چه در زبانِ فارسی و چه-تا جايي که می‌دانم-در زبان‌هایِ ديگر، در حالتي کلّی‌تر بر «انسان» دلالت می‌کند. در نوشته‌هایِ مردان من کم‌تر پافشاری‌اي بر «مرد» بودنِ آن‌ها می‌بينم. آن‌ها هميشه از خود به عنوانِ «انسان» سخن می‌گويند. آن‌ها به‌سختی می‌توانند مصائبِ خود را مصائبِ «مردانگیِ» خود، يا دستِ‌کم بخشي از آن را برآمده از موقعيّتِ خود به‌عنوانِ يک مرد، بدانند. صرفِ سخن‌گفتن از دردهایِ مردانه در نظمِ جنسيّتیِ موجود برابر با نقصِ مردانگیِ يک مرد و سخني وقيحانه است، زيرا حس‌کردنِ درد دور از شأنِ خدايیِ مرد است-چه رسد به بر‌زبان‌آوردنِ آن. نگاهي به رسانه‌هایِ جمعیِ عصرِ برابری‌خواهی بيندازيد. در اغلبِ آن‌ها بخشي ويژه‌یِ مصائبِ زنان وجود دارد، امّا کم‌ترين رسانه‌اي را می‌توان يافت که همانندِ چنين بخشي را برایِ بيانِ مصائبِ مردان در نظر گرفته باشد.
  • پاسداشت مجال دادن به دیگران! » پارسانوشت
    وقتی در شرایط فعلی كار زیادی از دست آدم برنمی‌آید، بهتر این است كه پهنای باند رسانه‌ای و ظرفیت توجه كردن و جذب آدمهای باقیمانده پیگیر وقایع سیاسی را آدم با داد و بیداد و بزن بزن و جنجال درست كردن بیهوده، «اشغال» نكند. خوب است هركس بیاید یكی دو تا كار كوچك یا بزرگ را (بسته به توان و وقت خودش) آرام آرام پیش ببرد و اجازه بدهد دیگران هم حرف بزنند. الان بهترین موقع برای كارهای آرام و پایه‌ای است. خصوصاً ما خارج كشوری‌ها نیازی نیست این همه حرف بزنیم و هی نسخه بپیچیم و هی سوال در سوال درست كنیم و حواس همه را به صدجا پرت كنیم. آن مردم در داخل كشور درد دارند. برایشان مساله‌های اصلی، زنده ماندن و با حداقلهای معیشتی ساختن و در این دنیای مسخره پرشتاب و پرهیاهو، با این تغییرات سرسام‌آور اجتماعی و تكنولوژیك، با دست خالی و بدون امكانات مالی حركت كردن و كمتر جا ماندن مساله است. تكنولوژی و پویایی جابجایی در قدرت در همه ابعاد، همه را كلافه و سرگردان كرده است و چیزی نیست كه مردم عادی هم آن را نبینند. باری، دغدغه بخش عمده مردم، دغدغه‌هایی از جنس سیاسیون و فعالان خارج كشوری نیست. چه زمانی قرار است از زیربار هژمونی گفتمان غالب روشنفكری خارج كشوری كه فقط دغدغه حقوق سیاسی دارد – كه بحق هم هست اما این گفتمان سرطانی بزرگ شده و جایی برای بقیه گفتمانها باقی نگذاشته است – بدر آییم و مجالی هم بدهیم برای توجه به مسائل مهم دیگر؟
  • بیچاره پلنگی که ما هستیم » واژه‌ی زمان
    اما وقتی صیاد پلنگی را دنبال کند و پلنگ از ترس جانش بیست متر بالای دکل فشار قوی برود و صیاد با سماجتی دیو گونه برای کشتنش، آن جا با گلوله‌های کلاشینکفش آخرین حق نفسش را از او بستاند، که چه شود، که چه شهوت کشتاری در درونش سیراب شود، که چه عقده‌ای در درونش گره‌خورده‌تر شود، که چه تلنبار تاریکی در درونش سنگین‌تر شود،‌ آن وقت دیگر مثل چیزهای دیگر نیست…. آن وقت یک نمونه‌ی هشدار دهنده و یک تعبیر نامبارک از اضمحلال عمیق و عمیق و عمیق اخلاقی است. یک پرتگاه بر کنار دره‌ی آتش است که لبه‌اش که بایستی و نگاه کنی، می‌ترسی و خیلی می‌ترسی. یک تباهی و فساد وحشتناک و ترسناک که مشام امیدت را سخت افسرده می‌کند وقتی که صحنه را از نگاه و از درون صیاد بازسازی می‌کنی. و آدم می‌اندیشند که این ناآدم با چنین خویی وقتی که کلاشینکفش را بر ما دیگر آدم‌ها – که جای خیلی بزرگتری از پلنگ را از ملک طلق او گرفته‌ایم – نشانه رود، چه جهنمی را از خویش روایت خواهد کرد.
  • بازگشت به هیچ کجا  » واژه زمان
    دوستی برای جمعمان یک ایمیل فوروارد کرده بود به مضمونی که در زیر می‌بینید. دلیل کارش هم بدون شک تحذیر ما از یک زندگی ناسالم بوده است. اما من با محتوای این ایمیل مشکل داشتم و پاسخی برایش نوشتم که آن را در ادامه این پست می‌بینید.
  • باز هم مرجعیت » تورجان
    این نخستین باری نیست که گرفتار برخی توهم ها و هنجارشکنی های آقایان هستیم. آنها به خود حق می دهند که برای گذار به مدینه فاضله، همه پایه های سنت در ایران را به کودکانه ترین وجه ممکن به چالش بکشند و فراموش کنند که بدون همین پایه ها و نهادهای ریشه دار، سخن گفتن از گذار به دموکراسی رؤیای کودکانه ای بیش نیست.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: نگاهی به بلاگ‌سپهر در هفته‌ی وبلاگ‌نویسی

  • تفاوت‌هاي موگابه و ماندلا »‌ آینده
    تفاوت سوم به نظرم اهميت بيشتري دارد. هر دو نفر در مبارزه شجاعت لازم را داشتند، اما ماندلا شجاعت مصالحه را هم داشت. شجاعتي كه بسيار ضروري‌تر از شجاعت مبارزه و مکمل آن است. براي يك مبارز؛ مبارزه كردن راحت‌تر از مصالحه است. البته مصالحه بدون مبارزه هم بي‌فايده است و نتيجه‌اي ندارد و بهتر است، نام تسلیم پذیری را بر آن گذاشت.
  • Of Socks 11 » سلسله احادیث آزموسیث
    اعتراف می‌کنم که گاهی به کیف مادرم دستبرد می‌زدم و یک سکه‌ی پنج تومنی کش می‌رفتم. اما دوست دارم پیش از آنکه برای قطع انگشتانم خیز بردارید، دلایلم را بشنوید. پول‌توجیبی اندک من در همان هفته‌ی اول ماه تمام می‌شد. ما تمام بعد از ظهرهای سوزان تابستان را توی کوچه فوتبال بازی می‌کردیم. روال کار به اینصورت بود که از یک‌جایی شروع می‌کردیم و بعد که صاحبخونه‌های بغل صداشون در میومد، دروازه‌ها رو یه سی-چل‌ متری دورتر می‌بردیم.
  • سرآغاز، مزخرف‌ترین فیلمی که در سال 2010 دیدم » دوربین
    علی‌رغم تلاش عمده‌ی کارگردان برای پیچیده نشان دادن داستان که بیشتر در سطح فرم و بازی ابزارگرایانه با تدوین صورت گرفته است، داستان فیلم به صورت بسیار ساده و خطی روایت می‌شود. فیلم تقریبا فلاش بک و فلاش فوروارد ندارد و از این نظر یک روایت بسیار ساده است. به فیلمی که داستان‌پردازی ساده ولی فرم پیچیده داشته باشد چه می‌گوییم؟ شما را نمی‌دانم، برای من این نوع رفتار بوی ریاکاری و بازی کردن با عقل و حس مخاطب می‌دهد.
  • ايران، اسرائيل و بمب؛ بازگشت جفری گلدبرگ » عبدالله شهبازی
    جفري گلدبرگ شماره اخير ماهنامه متنفذ آمريکايي آتلانتيک (سپتامبر 2010) را به مسئله حمله هوايي احتمالي اسرائيل و بمباران ايران اختصاص داده و بحثي جنجالي پديد آورده است با عنوان «اسرائيل، ايران و بمب». نوشته روي جلد شماره سپتامبر ماهنامه آتلانتيک اين است: «اسرائيل براي بمباران ايران آماده مي‌شود؛ چگونه، چرا و براي چه؟»
  • وبلاگ‌هایی که فرصتی برای هم اندیشی‌اند » سیبستان
    دیدم دوستان دارند 5 وبلاگ خوبی که می شناسند معرفی می کنند به بهانه روز جهانی وبلاگ. من هم پرونده گوگل خوان ام را باز کردم و دستچینی از بهترین مطالبی که سال پیش خوانده ام (که چندین برابر این فهرست است) انتخاب کردم. یعنی هم وبلاگ را نشان داده ام و هم آن مطلبی را که نشان کرده بودم که از خواندن اش کیف کرده بودم و به نویسنده آفرین کرده بودم. این است آن فهرست که از جدید به قدیم مرتب شده است یعنی از تازه ترین مطلبی که برچسب خورده تا اوت سال پیش.
  • نگاهی به بلاگ‌سپهر در هفته وبلاگ‌نویسی (۱) » پارسانوشت
    بی‌انصافی و كج اندیشی تا آنجا كه اینهمه وبلاگهای جدی و خوب در سال گذشته تحلیل و تفسیر از جنبش سبز ارائه دادند و اینهمه وقایع دست اول گزارش دادند، همه اینها را ندیده بگیریم و بگوییم شبكه‌های اجتماعی كار وبلاگها را تمام كردند و «وبلاگستان» رو به افول است. نمفهمم اینكه چارتا پوستر موسوی را همخوان كنیم و سرود یاردبستانی را در فلان دانشگاه از این زاویه و از آن زاویه با مبایلهای مختلف پوشش بدهیم، نباید چشم ما را به روی وبلاگها ببندد. شبكه های اجتماعی هم برای پوشش شبكه ای باید باشند، وبلاگها را هم البته باید دید و برصدر نشاند. هیچ چیز جای وبلاگ را در شهروند روزنامه نگاری نخواهد گرفت و بجد با این نظر كه كتایون هم آن را بخوبی تبیین كرده بود و در این هزارتوی پیچ در پیچ دویچه وله لینكش را متاسفانه نتوانستم پیدا كنم، موافقم. بدنبال یافتن لینك مصاحبه كتایون بلاگر باسابقه «سایه» در دویچه وله، همین الان هم دیدم كه آرش آبادپور و نیما اكبرپور هم خوشبختانه از این نظر دفاع كرده‌اند.
  • زبان حالِ حکایتهای آیندۀ اقتصاد ایران » مسعود نیلی
    تحلیلی از چالش های آیندۀ اقتصاد ایران

شد.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: باز هم دکتر لوکس

  • یک خمینی دیگر » قاضی نوشته‌ها
    همین که نامت خمینی باشد و از سلالهء روح الله باشی، کافی است که خواب را از چشم کسانی بربایی که بیست سال تمام سیادت را به زور سپاه و اطلاعات و پایین کشیدن همهء نامهای بزرگ، کسب کرده اند. سید حسن تنها وارث نام خمینی نیست. او نه فقط در سیما، بلکه در شجاعت و متانت و زیرکی نیز، یادآور نام خمینی است. بی جهت نیست که آیت الله محمدی گیلانی از وی با نام «امید آینده بیت خمینی کبیر» یاد می کند.
  • فقط «دست خدا» می تواند فوتبال را نجات دهد » مجمع دیوانگان
    توهم جهان شناسی از پس کانال های رسانه ای احساسی است که سبب می شود گروهی تصور کنند سنگ عیار ایران و سیاستمدارانش همه جا کاربرد دارد. این گروه باور ندارند آمریکای لاتین جهان متفاوتی است که گروهی به واقع در آن شیفته مردم هستند، با توده مردم نفس می کشند، در شادی آنان پایکوبی می کنند و در اعماق وجودشان نیز هیچ نیتی برای فریب آنان ندارند. اینان نمی توانند تصور کنند نیرنگ بازهای دروغ گو و عوام فریب در آنجا** کاپشن های چرمی به تن نمی کنند که اتفاقا گرانبهاترین کراوات ها را با برازنده ترین کت و شلوارهای اتوکشیده هماهنگ می کنند و در برابر دوربین های تلویزیونی لفظ قلم صحبت می کنند و امیدوار می مانند تا عطرهای چندین هزاردلاری بوی تعفن تمامی کثافت کاری هایشان را پوشش دهد. اما مارادونا از این جنس نیست، حتی اگر به خاطر علاقه به دخترانش کت و شلوار بپوشد.
  • How could you run when you know? » یک مهندس خسته
    سال ۱۹۷۰ ریچارد نیکسون رییس جمهور آمریکا توی تلویزیون اعلام می کند که می خواهند به کامبوج لشکرکشی کنند. بعد توی دانشگاهی در اوهایو دانشجوها تظاهرات می کنند. پلیس هم تیراندازی می کند. چهار نفر می میرند، نه نفر زخمی، یکی از زخمی ها هم فلج می شود. یک عکاسی هم از صحنه ضجه خانمی بالای سر یکی از کشته شده ها عکس می گیرد و پولیتزر برنده می شود  (ویکیپدیا). عکس را که دیدم یاد ندا آقا سلطان خودمان افتادم.
  • می‌روم و نمی‌رود » ٤دیواری
    برا فهم‌ش باید  شتر رو تصور کرد. قیافه شتر رو دیدین؟ صبورتر و بی‌اعتناتر از قیافه شتر٬ قیافه‌ای نیست. حیوون زمختیه. پونصد کیلو سنگ‌نمک بارش می‌کنند٬ دماغشو میبندن به دم شتر بعدی/ پشت‌سرهم زیر آسمونی که ازش آتیش میباره  همینطور میرن.  میرن … میرن …
  • بی‌بی‌سی فارسی هم؟ » یک وحید
    الان متن کامل سخنرانی ممدوف را دیدم و به نظرم بی‌بی‌سی فارسی کاملا به عمد ادامه صحبت‌های ممدوف را در خبرش نیاورده بود. این روش درست خبررسانی نیست. ادامه حرف‌های ممدوف گرچه که بوی بد تبعیض جهانی در مورد کشورهای غیرهسته‌ای را می‌دهد ولی از بار جمله اولیه در مورد ایران شدیدا می‌کاهد. بخش مربوط سخنرانی ممدوف را به نقل از تابناک می‌آورم، تا یادم بماند در این دنیا به هیچ چیز نمی‌شود اعتماد کرد. در بزنگاه‌ها بی‌بی‌سی فارسی هم گاهی به رفتار کیهانی نزدیک می‌شود
  • رویكرد دوباره به استقلال (۲) » پارسانوشت
    استقلال به معنی این نیست كه از خارجی كمك نگیریم. استقلال به این معنی است كه خودمان برنامه ریزی كنیم و خودمان كار جمعی راه بیندازیم و منفعت عمومی را بسنجیم. از خارجی هم لازم شد در مدیریت و برنامه‌ریزی كمك میگیریم و در هرحال متواضعانه می‌آموزیم ازشان. اما روشها و راهحلها را برمیگزینیم و بومی میكنیم و با فیدبك مستمر مسیرها را اصلاح میكنیم. استقلال به معنی این است كه ایرانی در كنار آزادی فردی به مسوولیت شناسی جمعی و تعهد شهروندی هم توجه كند و كشورش را خودش بسازد و منتظر آسمان و بوش و اوباما و امام زمان و عزراییل نشود كه بیایند كشورش را درست كنند.
  • یادگار نماز جمعه سبز » راز سر به مهر
    می گفت: «گلوله اشک آور را مستقیم شلیک می کردند طرف صورت مردم»؛ نماز جمعه 26 تیر سال قبل؛ همانی که رفسنجانی خطیبش بود … یکی از پوکه ها را به یادگاری برداشته؛ تویش گل بنفشه کاشته. می گفت: فکر نمی کردم ریشه بگیرد. ولی گرفت … روبان سبزی را هم که همان روز بسته بود به دو انگشتش، حالا گره زده دور همین پوکه … این یادگاری عزیز را همه می بینند؛ وقتی مهمان خانه اش هستند
  • پراکنده‌هایی از کارو لوکس » سولوژن
    کلی دلیل داشت که آدم‌ها شیفته‌ی کارو لوکس شوند. ظاهری‌ترین‌اش به شکل و حرکات و لحن دکتر باز می‌گشت. این‌که خیلی‌ها او را با بابا نوئل مقایسه می‌کنند بر کس‌ای پوشیده نیست. کافی است عکس‌اش را دیده باشید تا بدانید چه می‌گویم. اما حرکات‌اش هم منحصر به فرد بود. مثلا یکی‌اش همین که برای تایید چیزی سرش را برخلاف بیش‌تر آدم‌ها که سرشان را به جلو خم می‌کنند، به یک سو (چپ یا راست؟ یادم نیست) خم می‌کرد. من یکی -احتمالا چون خیلی‌های دیگر- پس از چند ماه که در دانش‌گاه تهران بودم ناخودآگاه این حرکت را تقلید می‌کردم.
  • باز هم از دکتر لوکس: فرار مغزها » کروسان با قهوه
    یک بار دکتر اعرابی این طور می‌گفت (سعی می‌کنم با کمک حافظه نقل به مضمون کنم و جمله‌ها الزاما دقیق نیستن): «وقتی که درسم تموم شده بود، دو دل بودم که به ایران برگردم یا در آمریکا بمونم. به دکتر لوکس زنگ زدم که مشورت بگیرم. دکتر لوکس گفت اگه تنها برای وطن‌پرستی یا ایثار یا چیزهای شبیه به این می‌خوای برگردی ایران، نیای به‌تره. اگه این‌جا رو دوست داری و از زندگی در ایران لذت می‌بری، برگرد. من هم برگشتم».

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.