لینک‌های روز: چرا با تحریم اقتصادی ایران مخالفم؟

  • تاملی بر نشت فیلم حمله به کوی دانشگاه » کافه نادری
    مهمترین سوالاتی که با دیدن این فیلم به ذهن می رسد این است که اول: چه کسی این فیلم را به خارج کشور نشت داده است؟ دوم: هدف از این اقدام چه بوده و با در نظر گرفتن این اقدام چه تحلیلی از اوضاع کنونی می‌توان داشت. درک اینکه چه کسانی فیلم را نشت داده اند چندان دشوار نیست. برای تشخیص عاملین باید به  نکات زیر توجه کرد.
  • آرامش سبز » تلخ،مثل عسل
    آینده از آن ماست، در این هیچ تردیدی ندارم فقط باید مراقب باشیم اتفاقاتی مثل آن فیلم کوی دانشگاه بر همدلی ما تاثیر متضاد نگذارد و به تندروی یا انفعال نکشاند که در غیر این صورت، می‌ترسم نه از تاک نشانی بماند نه از تاک نشان.
  • سانسور برای آزادی! » راز سر به مُهر؛ خانه پنجم
    بی انصافی و بی وجدانی است اگر موفقیت نیروهای اطلاعاتی کشور را در بازداشت عبدالمالک ریگی تروریست، آن هم بدون این که نه خودش و نه کس دیگری صدمه ببیند، تحسین نکرد، سیاست زدگی صرف است اگر جنایت های او را مرور و محکوم نکرد، بلکه توجیه هم کرد و بدتر از همه «وقیح» است اگر کسی بخواهد تا بر اساس محاسبات سیاسی،موضوع ریگی «بایکوت» شود. از دیروز در برخی سایت ها و وبلاگ ها عده ای تحلیل نوشته و کامنت گذاشته اند که «این موضوع ریگی نباید ماجرای فیلم ضرب و شتم دانشجویان توسط نیروی انتظامی را در کوی دانشگاه تهران به فراموشی بسپارد»! از دیگران هم می خواهند ریگی را فراموش کنند و درباره او ننویسند! کسی منکر توجه جدی به جنایت ماموران در کوی دانشگاه نیست ولی این ها که چنین می نویسند سانسورچی های قهّار با پتانسیل بالا هستند و مثل همه سانسورچی ها بهانه مقدسی برای کارشان دارند. این ها به مراتب بدتر از کسانی هستند که سانسور را به بهانه «حفظ نظام» توجیه و تطهیر می کنند؛ بهانه این ها «آزادی» است؛ «سانسور برای آزادی»!
  • این آگهی تلخ! » خوابگرد
    این آگهی را امروز در یکی از روزنامه‌ها دیدم. اگر متن‌اش را با دقت بخوانید، متوجه می‌شوید که قصدم فقط کمک به آگهی‌دهنده نیست. این دو برادر هفت و هشت ساله، اگر زنده باشند اکنون سی و سی و یک‌ساله‌اند. جان‌به‌دربردگانی از جنگی که بیست و یک سال از پایان آن می‌گذرد؛ اما زخم‌های آن هنوز نه خوب شده نه حتا رو به بهبود است. با این همه زخمی که از جنگ بر دوش داریم هنوز، چگونه می‌توان به این دو عکس خیره شد، به پدر شهیدشان و مادر شکسته‌شان فکر کرد و سردارانی را پیش چشم نیاورد که این روزها چشم در چشم همه‌ی ما «ارواح گمشده‌ی جنگ» ایستاده‌اند و خصمانه می‌نگرند و می‌تازند بر ما که مبادا سخنی در دفاع از «مام گمگشته‌تر میهن» بگوییم که منافع قدرت ایشان را نشانه می‌گیرد؟
  • طغیان » مجمع دیوانگان
    من از اول تا آخرش کاملا مودب و خونسرد بودم. حق کاملا با من بود. با خیال راحت ایسادم و کوتاه نیامدم. خیلی برایش سنگین بود که اولا در زمین بحث و استدلال یک شکست خورده مطلق بود و در ثانی من حاضر نبودم با نگاه سنتی به رابطه «رییس و مرئوسی» حرفش را دربست بپذیرم و یک «چشم قربان» نثارش کنم. یک دفعه از کوره در رفت و شروع کرد به داد و بیداد و آخرش هم گفت «پاشو برو بیرون». من هم برای اولین و آخرین بار کمی صدایم را بلند کردم، تنها کمی که تحکم اراده ام را به نمایش بگذارد که «به حرف شما اینجا نیومدم که با حرف شما بخوام برم».
  • گروه يك » سی و پنج درجه
    يك سري آدم «گروه يك» هست اطراف من. اصولن توي اين دسته بندي، يك گروه يك هست و يك «بقيه». آدم‌هاي گروه يك من در تمام دنيا پراكنده‌ن. گروه يك الزامن دختر نيست، الزامن پسر نيست، الزامن مجرد يا متاهل نيست، الزامن ديده و لمسيده نيست. گروه يك، گروه آدمايي هستن كه وقتي ازشون ايميل دارم، اگر فرصت براي فكر كردن، مكث كردن قبل از جواب دادن نداشته باشم خيلي بعيده كه دست به كي-بورد ببرم.
  • چرا با تحریم اقتصادی ایران مخالفم؟ » نیاک
    در باره تحریم، همین ابتدا بگویم که من با تحریم اقتصادی علیه حکومت های مستبد مخالفم. تا آنجا که من می فهمم تحریم اقتصادی ای وجود ندارد که تقریبا همه فشارش روی مردم نباشد و من حرف حسابم اگر حرف حسابی باشد این است که این مردم به اندازه کافی از سوی دولت های غیر پاسخگو و سرکوبگرخود تحت فشار هستند، اگر نمی توانیم باری از دوششان بر داریم، حداقل برپشت شان سوار نشویم! به عوض، با تحریم سیاسی صددرصد موافقم که به آن می رسم.
  • گفتگو با میرحسین موسوی » کلمه
    مینه هر تغییر اساسی در جهت اصلاح گری، گسترش آگاهی است. بدون آگاهی گسترده در سطح جامعه، امکان تغییر وجود ندارد. افشاندن بذر آگاهی و گسترش آن به همه اقشار و همه نقاط کشور، تنها از طریق حضور خیابانی فراهم نمی آید، گرچه اجتماعات، حق مردم و یکی از امکانات آنها برای نیل به اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست. مهم آن است که در چهارچوب «هر شهروند، یک رسانه»، هر علاقمند به جنبش سبز، راهی برای گسترش این آگاهی و تعمیق آن در میان همه اقشار و بویژه در اقشار مستضعف جامعه پیدا کند. گسترش اگاهی ها، استراتژی اصلی جنبش است.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

پروپاگاندا – نه

طراح و مجری پروپاگاندا سالن اجاره می‌کند، ایستگاه رادیویی در اختیار می‌گیرد، استادیوم بزرگی را پر از آدم می‌کند، یک میلیون‌ یا دست‌کم تعداد زیادی آدم را در تظاهرات‌ رژه می‌برد. او از نشانه‌ها، رنگ‌ها، موسیقی، حرکت‌ و همه‌ی هنرهای نمایشی استفاده می‌کند. او ما را وادار می‌کند تا نامه بنویسیم، تلگرام بفرستیم و در جنبش او مشارکت کنیم. او به خواسته‌ای که در بیشتر ما مشترک است دست می‌اندازد: «هم‌رنگ جماعت شدن»*.

از آن‌جا که مبلغ می‌خواهد ما هم‌رنگ جماعت شویم و جماعت را توده‌وار دنبال کنیم، خواسته‌اش را به گروه‌هایی که پیوندهای مشترکی با یکدیگر دارند وصل می‌کند: پیوندهای ملی، مذهبی، نژادی، جنسیتی یا صنفی.

بنابراین مبلغی که برای حمایت یا نقد برنامه‌ای تلاش می‌کند به ما به عنوان کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها یا یهودی‌ها نزدیک می‌شود… به عنوان کشاورزان یا معلم‌های مدرسه؛ به عنوان زن‌های خانه‌دار یا کارگران معدن. او از همه‌ی ابزارهای پروپاگاندا و ترفندهای چاپلوسی استفاده می‌کند تا از ترس‌ها، نفرت‌ها، تعصب‌ها و پیش‌داوری‌ها، ارزش‌ها و آرمان‌های مشترکی که بین اعضای یک گروه مشترک‌اند استفاده کند. بنابراین هیجانی تولید می‌شود که ما را به عنوان عضوی از گروه به سوی «همرنگ با باقی اعضای گروه شدن» می‌کشاند و هل می‌دهد… همه دارند همین کار را می‌کنند، و تو نیز باید! — موسسه‌ی بررسی‌های پروپاگاندا

* «هم‌رنگ جماعت شدن» را معادل «از قطار جا نماندن» ترجمه کرده‌ام.

.


.

The propagandist hires a hall, rents radio stations, fills a great stadium, marches a million or at least a lot of men in a parade. He employs symbols, colors, music, movement, all the dramatic arts. He gets us to write letters, to send telegrams, to contribute to his cause. He appeals to the desire, common to most of us, to follow the crowd.

Because he wants us to follow the crowd in masses, he directs his appeal to groups held together already by common ties, ties of nationality, religion, race, sex, vocation.

Thus propagandists campaigning for or against a program will appeal to us as Catholics, Protestants, or Jews…as farmers or as school teachers; as housewives or as miners. With the aid of all the other propaganda devices, all of the artifices of flattery are used to harness the fears and hatreds, prejudices and biases, convictions and ideals common to a group. Thus is emotion made to push and pull us as members of a group onto a Band Wagon… Everyone else is doing it, and so should you! — Institute for Propaganda Analysis, 1938.

.

آشنایی با بازی گروهی مافیا

توجه: این نوشته در مورد بازی گروهی‌ای به نام «مافیا» است و هیچ ارتباطی به کامپیوتر یا بازی‌ کامپیوتری به همین نام ندارد.

من و دوستان شفیق‌ام هنوز هم وقتی در برنامه‌های گل‌گشت یا شب‌نشینی‌های دوستانه دور هم جمع می‌شویم بازی‌های گروهی می‌کنیم. یکی از این بازی‌های جالب و هیجان‌انگیز به نام «مافیا» را معرفی می‌کنم.

  • اول این‌که باید تعداد نفرات دست‌کم 5 یا 6 نفر باشد و بهترین تعداد 9 به بالاست.
  • دوم این‌که بهتر است همه با هم دوست باشید و رفتار و حالت‌های یکدیگر را بشناسید.

روند بازی

یک نفر می‌شود حاکم (یا راوی). حدود 40 درصد تعداد بازیگران هم می‌شوند دزد. یک‌نفر رئیس‌پلیس و باقی پلیس. البته هویت این‌ اشخاص هنوز معلوم نیست و با قرعه‌کشی به صورت ناشناس تعیین می‌شود. برای ساده‌گی فرض کنیم کلا 10 نفر باشیم. 1 نفر حاکم، 3 نفر دزد، 1 نفر ریس‌‌پلیس و 5 نفر هم پلیس می‌شوند.

lib018065

حاکم به هر یک از بازیگران برگه‌هایی می‌دهد که روی 3 تا از آن‌ها دزد نوشته شده (‌این مساله کاملا باید سری باشد).

1. به دستور حاکم همه چشم‌های خود را می‌بندند (و سرشان را هم پایین می‌گیرند)

2. به دستور حاکم دزدها چشم‌هایشان را باز می‌کنند. با این‌کار باند دزدها همدیگر را می‌شناسند و در طول بازی از یکدیگر حمایت خواهند کرد. بعد به دستور حاکم همه دوباره چشم‌هایشان را می‌بندند.

3. به دستور حاکم رئیس‌پلیس چشم‌هایش را باز می‌کند. فقط حاکم می‌داند رئیس‌پلیس کیست. رئیس‌پلیس هم از هویت دزدها یا سایر پلیس‌ها بی‌خبر است. بعد به دستور حاکم رئیس‌پلیس چشم‌هایش را می‌بندد.

4. روز می‌شود. به دستور حاکم همه چشم‌هایشان را باز می‌کنند. دور اول بازی آغاز می‌شود.

بازی به صورت دوره‌ای انجام می‌شود. در طول هر دور افراد مختلف صحبت می‌کنند یا به دیگران اتهام دزد بودن می‌زنند. افراد از خود دفاع می‌کنند یا دلیل می‌آورند چرا فکر می‌کنند شخص معینی دزد یا پلیس است. بعد از پایان این دوره رای گیری می‌شود و همه به کسانی که مشکوک هستند رای می‌دهند. کسی که بیشترین رای را بیاورد به عنوان دزد شناخته شده و از بازی خارج می‌شود. او اعلام می‌کند دزد بوده یا پلیس.

5. شب می‌شود. به دستور حاکم همه چشم‌هایشان را می‌بندند.

6. به دستور حاکم دزدها چشم‌هایشان را باز می‌کنند و بی‌صدا به یک نفر اشاره می‌کنند. آن شخص توسط دزدها به قتل می‌رسد. به دستور حاکم دزدها چشم‌های خود را می‌بندند.

7. به دستور حاکم رئیس‌پلیس چشم‌هایش را باز می‌کند. حاکم هویت یکی از دزدها را بی‌صدا و با اشاره برای رئیس‌پلیس افشا می‌کند. به دستور حاکم رئیس‌پلیس چشم‌هایش را می‌بندد.

8. روز می‌شود. به دستور حاکم همه چشم‌هایشان را باز می‌کنند. حاکم به همه اطلاع می‌دهد که یکی از پلیس‌ها شب گذشته به قتل رسیده و او را معرفی می‌کند. شخص کشته شده از بازی خارج می‌شود. دور دوم بازی شروع می‌شود.

9. تکرار مراحل 4 تا 8. به همین ترتیب بازی ادامه می‌یابد. در پایان هر دور رای گیری می‌شود و یک نفر به عنوان دزد از بازی خارج می‌شود.

10. در صورتی که همه دزدها از بازی خارج‌ شوند گروه پلیس‌ها برنده هستند. در صورتی که تعداد پلیس‌ها مساوی (یا کمتر) از دزدها شود گروه دزدها برنده است (چون پلیس‌ها دیگر شانسی در پیروز شدن رای گیری ندارند)

detective2

ظرافت‌های بازی

بازی پیچیده‌گی‌ها و ظرافت‌های خاصی دارد. چند نمونه از آن‌ها:

  • دزدها چون هویت هم را می‌شناسند با هم هماهنگ‌ هستند و می‌توانند افکار عمومی را طوری شکل دهند که یک پلیس به عنوان دزد از بازی خارج شود. همین‌طور هنگام رای دادن می‌توانند با هماهنگی و تمرکز آراء روی یک پلیس‌ خاص کاری کنند که او رای زیادی بیاورد و از بازی خارج شود.
  • از سوی دیگر، هماهنگی بیش از حد دزدها در جوسازی یا رای دادن می‌تواند باعث مشکوک شدن آن‌ها و فاش شدن هویت‌شان شود.
  • چون هر شب یک پلیس به قتل می‌رسد، پلیس‌هایی که زیاد باهوش باشند احتمالا به سرعت توسط گروه دزدها ترور می‌شوند. از طرفی اگر در طول یک دور گفتگو اختلاف جدی میان یک فرد و چند فرد دیگر باشد و آن فرد ترور شود، احتمالا گروه مخالف دزد بوده‌‌اند. پس دست دزدها در ترور افراد باهوش و خطرناک چندان هم باز نیست.
  • دزدها ممکن است برای گمراه کردن پلیس‌ها به یکدیگر اتهام دزدی بزنند و از پلیس‌ها دفاع کنند.
  • رئیس‌پلیس کم‌کم دزدها را می‌شناسد (چون هر شب حاکم یکی از دزدها ها را به او معرفی می‌کند). اما اگر اطلاعات مهمی که دارد را صریحا فاش کند دزدها حتما شب بعد او را ترور خواهند کرد. به‌علاوه معلوم نیست اگر ادعا کند رئیس‌پلیس است کسی حرفش را باور کند. چون ممکن است دزد باشد و دروغ بگوید.
  • رفتار آدم‌ها وقتی دزد هستند با وقتی پلیس هستند فرق می‌کند. پلیس‌ها یک چهره دارند و صادقانه برای حدس زدن این‌که چه کسی دزد است تلاش می‌کنند. اما دزدها دو چهره دارند و باید وانمود کنند پلیس هستند. این نکته باعث تفاوت‌های رفتاری یا گفتاری ظریفی در افراد می‌شود که می‌تواند در بازی بسیار کاربرد داشته باشد.

tt_sp

بازی گروهی یا شطرنج روانی؟

مافیا یک بازی جدی و بسیار فکری، تلفیقی از روان‌شناسی و دقت تحلیل و موشکافی منطقی و در عین حال فوق‌العاده هیجان‌انگیز است. حتما آن‌را در جمع‌های دوستانه و تفریحی خود امتحان کنید.

به صورت کامل‌تر قوانین این بازی در ویکی‌پدیا آمده که تقریبا مشابه همین است که ما بازی می‌کنیم و این‌جا تعریف کردم ولی نقش‌ها اسم دیگری دارد (مافیا یا مجرم به جای دزد، شهروند یا بی‌گناه به جای پلیس، راوی به جای حاکم). نسخه‌های متعددی از این بازی وجود دارد که بسته به تعداد و کشش روانی جمع می‌توانید آن‌را پیچیده‌تر کنید. نسخه‌های پیچیده‌تر این بازی هم این‌جا توضیح داده شده و قصد من معرفی است و نه روایت جزئیات.

خوش باشید و از این بازی لذت ببرید. مواظب باشید که در این بازی ممکن است میانه دوستان خیلی خوب یا حتی زن و شوهرها شکرآب شود!