تلویزیون، چرا من تلویزیون نگاه میکنم؟ جولانِ هر روزهی سیاستمداران، من فقط میخواهم صورتهای سنگین و تهی آنها را ببینم که حالت افسردگی و تهوع به من دست دهد. چهرههایی که من از دوران کودکی میشناسم. گردنکلفتهایی که ردیف آخر کلاس مینشینند، پسران استخوان درشت و تنِ لشی که رشد میکنند برای اینکه آیندهی ادارهی کشور را در دست گیرند. آنها با پدران و مادران، خالهها و عمهها، خواهران و برادرانشان، لشکر ملخها، طاعونهای ملخهای سیاه که به کشور حمله میکنند، بدون انقطاع میجوند و زندگیها را از بین میبرند. چرا باید با بیزاری و نفرت آنها را نگاه کنم؟ چرا باید آنها را درون خانه راه دهم؟ برای اینکه واقعیت آفریقای جنوبی حاکمیت ملخهاست و این حقیقت است که مرا مریض میکند. حقانیت چیزی نیست که آنها بدان اهمیت دهند، تنها چیزی که آنها را جذب میکند کسب قدرت و مستی ناشی از جنون قدرت است. بخورند و حرف بزنند، زندگیها را ببلعند و آروغ بزنند. بنشینند دور دایرهای بحثهای پوچ کنند، مثل ضربهی پتک حکم صادر کنند: مرگ، مرگ، مرگ. بیآنکه بوی تعفن مشامشان را بیازارد. پلکهای سنگین، چشمانِ خوکی، حیلهگر با نسلها سابقهی حیلهگری روستایی. آنها بر علیه یکدیگر نیز توطئه میکنند، از آن نوع توطئههای روستایی که دهها سال طول میکشد تا تکامل پیدا کند.
آفریقاییان جدید با شکمهای برآمده و فَکهای قوی که پشت میزهای اداری مینشینند: دینگانه (Dingane) و کِتشوایو (Cetshwayo) با پوستی سفید. آنها فشار میآورند، قدرتشان در زورشان است، با بیضههای بزرگ گاومیشی به زن و بچههایشان فشار میآورند و شور زندگی را از آنها میگیرند. در قلبهایشان شور زندگی باقی نمانده، پیام قلبهای سختشان به سنگینی لختهی خون به طور احمقانهای یکسان و ثابت است، بدون هیچ تحولی. شاهکارشان پس از سالها تفحص در علم لغتشناسی این است که حماقتشان را به تقدس تبدیل کردهاند.
.
— عصر آهن، جی ام کوییتزی (J.M. Coetzee)، ترجمهی جلال رجبیان، نشر کاکتوس، تهران 1385
.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |