- نامه چهارم محمد نوریزاد به رهبر – این بار از زندان » آق بهمن
شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نمیبینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. مبادا من و شما را ازدحام مردمی که به استقبال یک مسئول و یا خود جنابعالی میآیند، بفریبد. شما اگر به دیگر افراد مشهور هم اجازه سخنرانی و حضور در کشورتان بدهید، غوغای مردمان ما فزونی خواهد گرفت. اجتماع فراوان این مردم، هیچگاه قابل استناد نبوده و نیست. امروز شما بر کشوری رهبری میکنید که مردمش از دست رفته است. کشوری که در گردونه چه کنمهای بسیاری گرفتار است. کشوری که اتحاد و یکپارچگیاش، به دست خود شما و اطرافیان شما، به حاشیه رفته است و نگرشی قلیل و تنگ به میدان آمده. نمیدانم امسال را سال چه نامیدهاید. شنیدهام که به کوشش و تلاش در آن اشاره شده است. این نامگذاری، نشان میدهد که بعضاً مشاوران شما، افراد صادق و کارآمدی نیستند. من و همه، آنجا به شما آفرین میگفتیم که امسال را سال آشتی ملی می نامیدید و خود برای این پیوند مبارک اما دشوار و سخت، پیشقدم میشدید. - برای شما که مادرید هر چند غیر نمونه » پیاده رو
یچکدام از ما خروج از واژن مادرمان را بخاطر نداریم. حتی طعم شیرش را هم بیاد نمی آوریم. یادمان نیست چند بار بین پایمان در نوزادی عرق سوز شده است. نمی دانیم غذاهایی که خوردیم فریزری بوده یا تازه . ولی پیاده روی با مادرمان در خیابان را یادمان می آید. آب بازی در حمام را. عصرانه حتی جلو تلویزیون را و بغلش را که گرم بود و خواب آور. این تبلیغ بیش از حد برای مادر نمونه بودن ، برای زایمان طبیعی ، برای شیر مادر دادن ، برای تهیه غذای تازه، برای گذراندن زمان مشخصی در روز با بچه و هزار مسئولیت دیگر از یادمان می برد که ما باید مادری هم بکنیم. برای مادر بودن باید گاهی وقت برای خودمان هم داشته باشیم. باید لباس خوب بپوشیم. باید از خودمان راضی باشیم. باید روابط عاشقانه هم داشته باشیم. یادمان بماند نمیریم اگر یک جایش مطابق برنامه پیش نرفت. بچه های شیر خشک هم زنده مانده اند و زندگی کرده اند. یادمان باشد که هنوز هستیم و تا مدتها باید باشیم. پراز انرژی و شاد . و از همه مهمتر زنده. - نسل آوینی، نقد آوینی » نقد فرهنگ
بندهی نوعی البته تقریبا از اول دبیرستان (سال ١٣٧١) تصمیم خود برای ادامه تحصیل در رشتههای علوم انسانی را گرفته بودم. دبیرستان ما در اصفهان یکی از بهترینها بود و طبعا همه دانشآموزان آن یا قرار بود دکتر بشوند و یا مهندس. یک روز دبیر علوم اجتماعیمان – که مرد شریف و فهیم و خوشفکری بود – سر کلاس یک سؤال پرسید. گفت: «شما بچههای باهوش و درسخوان که همهتان میخواهید یا پزشک شوید یا مهندس، هیچ فکر کردهاید چه کسانی قرار است در این مملکت اقتصاددان و جامعهشناس و صاحبنظر سیاسی و فرهنگی بشوند»؟ بعد از مکثی خودش جواب داد: «معلوم است دیگر. آنهایی که نمرهی لازم برای پزشکی و مهندسی را نمیآورند! آن وقت نگویید چرا وضع فرهنگ و اقتصاد و جامعهمان درست نمیشود ها!» اولین جرقه را در خرمن ما همان دبیر انداخت [٣]. با همین سوال سادهاش. البته سالها طول کشید که بفهمم چه کلاهی سرمان رفته است. چون بعدها دیدم که اتفاقا ادارهی جامعه و سیاست و فرهنگ و اقتصاد هم در تیول مهندسان و پزشکان – و حتی دامپزشکان – است. و چه بسا پارهای از مشکلات موجود هم ریشه در برخی نگاههای مهندسی و پزشکی و دامپزشکی به عالم جامعه و سیاست و فرهنگ داشته باشد! - فعالیت حقوق زنان یا آب بازی های کودکانه؟ » مجمع دیوانگان
دیدگاه خانم صدر مدعی تلاش برای رفع تبعیض علیه زنان است و در عین حال مدعی می شود که با همه مردان ایرانی باید مبارزه کرد. اصولا در این دیدگاه، جبهه نبرد از «متحجرین و متجددین» به سمت «زنان و مردان» کشیده می شود. گویی دارندگان چنین دیدگاهی هیچ گاه نمی خواهند از خود بپرسند که اگر صرف زن بودن به معنای همراهی با دیدگاهشان باشد پس پدیده هایی چون «فاطمه رجبی» را چگونه باید توجیه کرد؟ در نقطه مقابل اگر بپذیریم که هیچ مردی (تمام مردان ایرانی) قادر به حضور در جبهه مدافعین حقوق زنان و تلاش برای رفع تبعیض علیه زنان نیستند، پس آیا اساسا نباید به هسته اصلی ادعاهای برابری خواهانه شک کرد؟ نکند به واقع خانم صدر و موافقان دیدگاه ایشان به هیچ عنوان به رفع تضاد میان زنان و مردان باور ندارند و تنها هدفشان عوض کردن جای ظالم و مظلوم است؟ - مردسالار حقیری که منم » ترسا و قیلوله اش
در همین اعتراضات اخیر ببینید نسبت آسیبدیدهگان٬ زندانیان٬ و کشتهشدهگان مرد به زن را. مقایسه کنید پوشش خبری را که قتل ندا میگیرد با پوشش خبری دیگر ازدسترفتهگان وقایع بعد از انتخابات. این همان غلبهی ذهنی ارزشهای بطئی مردسالارانه است که می گوید جان زن از جان مرد ارزشمندتر است، که ادعا میکنم بذرش را از کودکی در ذهن همهی ما پاشیدهاند. پیش از این هم بارها گفتهام ٬به زعم من٬ مردان از کودکی٬ در دوران تحصیل٬ طی دورهی خدمت نظام وظیفه٬ و سپس در عرصهی اجتماعی چنان هدف خشونت قرار میگیرند که از ایشان موجودات پارادوکسیکال میسازد؛ ترسو و درعین حال متوحش٬ صلب و متعصب و در عین حال هرهری مذهب٬ ماجوران بیارج و بیشان. احقاق حقوق زن در چنین جامعهای مستلزم عوامل مختلف است و یکیش هم احیای شان انسانی مرد. وقتی اخلاق غالب در جامعهای اخلاق زور باشد٬ هرکس زورش بچربد و تیغش بیشتر ببرد زور میگوید و میبرد. هر مرد در ناخودآگاه خویش میداند ٬در شرایط برابر٬ آسانتر از یک زن هزینه میدهد٬ طعن میشنود٬ کتک میخورد٬ و شکنجه و کشته میشود. هر مردی میداند که قربانی نخست ارزشهای مردسالارانه خود اوست مگر خلافش ثابت شود.
.
* بدیهی است (هست؟) که این نقل قولها برای آشنایی و مطالعهی اولیه است و نه فقط اینجا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع میدهم یا نقل قولی میکنم «اکیدا» و «قویا» توصیه میکنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
با توجه به ف.ی.ل.ت.ر بودن بامدادی، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینهی بامدادی» پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
یک فکر برای “لینکهای روز: مردسالار حقیری که منم”