Blackboxing is the way scientific and technical work is made invisible by its own success. When a machine runs efficiently, when a matter of fact is settled, one need focus only on its inputs and outputs and not on its internal complexity. Thus, paradoxically, the more science and technology succeed, the more opaque and obscure they become. — Bruno Latour
در فلسفه لاتوری (Latourian) اصطلاح «جعبه سیاه» (black box) کاربرد مشخصی دارد. جعبه سیاه چیزی است که ما به محتوای آن کار نداریم و دربارهٔ اجزاء تشکیل دهندهاش سوالی نمیپرسیم و فقط به ورودها و خروجیهایش توجه میکنیم. یک گوشی تلفن همراه از دید یک کاربر عادی یک جعبه سیاه است که خصوصیتها و کارکردهای معینی دارد که همانها هم برای کاربر مهم است و کاربر علاقهای به اینکه تلفن همراه چگونه کار میکند ندارد. به عبارت دیگر کاربر ترجیح میدهد به تلفن همراه به صورت یک جعبه سیاه نگاه کند.
مطابق دیدگاه لاتور، فرایند جعبه سیاه شدن (black boxing) را میتوان تقریبا در مورد هر «کنش سانی» (actant) به کار برد. یک اختراع تازه را در نظر بگیرید. تا وقتی که اختراع جدید در آزمایشگاه قرار دارد، محتویات آن برای مخترع یا افراد کنجکاو یا علاقهمند باز است و در نتیجه اختراع جدید جعبه سفید است. اما به تدریج که اختراع جدید در سطح جامعه کاربران پخش میشود و ایرادهایش در سطح انبوه شناسایی و اصلاح میشوند محتوای آن مبهمتر و مبهمتر میشود. تا جایی که اگر به مرحلهای برسد که توسط میلیونها کاربر به صورت روزمره مورد استفاده قرار بگیرد و بیایراد و درست و تمیز هم کار کند محتوای آن کاملا تاریک میشود و میتوانیم بگوییم که فرایند جعبه سیاه سازی آن کامل شده است.
ماشین (machine) (باز هم در ادبیات لاتور) جعبه سیاهی است که خوب کار (runs by itself) میکند. کامپیوتر شخصی من یک جعبه سیاه است چون خوب کار میکند. اتوبوس شرکت واحد که گاهی سوارش میشوم یک جعبه سیاه است چرا که خوب کار میکند. پزشک دندان پزشک من یک جعبه سیاه است چون خوب کار میکند. به محض اینکه این ماشینها دچار ایراد شوند یعنی کارکردی که از آنها انتظار داریم را انجام ندهند ماشین فرو میریزد و ما به عنوان کاربران عادی دیروز به افراد کنجکاوی تبدیل میشویم که میخواهیم درب جعبهٔ سیاه را باز کنیم و ببینیم توی آن چه خبر است. جعبه سیاه تا وقتی جعبه سیاه است که ماشین باشد، یعنی خوب و بینقص کار کند. به محض اینکه خانم دندان پزشک آمپول را در نقطه نادرستی از دهان ما تزریق کند، جعبه سیاه دندان پزشکی و ادواتش برای ما فرو میریزد و ما شروع میکنیم به سوال کردن دربارهٔ اینکه چرا و چگونه آمپول تزریق شده و آیا دندان پزشک به اندازهٔ کافی حاذق هست و چند سال سابقه کار دارد و از کدام دانشگاه فارغ التحصیل شده و دستگاهی که استفاده میکند خارجی است یا ایرانی و غیره… و بسته به تلاش و دانشمان جعبه سیاه دندان پزشک را باز میکنیم و تویش سرک میکشیم.
اما چرا فرایند جعبه سیاه شدن حکومت در ایران (دست کم در نیم قرن اخیر) هرگز تکمیل نشده است؟ چرا حکومت به یک جعبه سیاه بزرگ تبدیل نشده است که ما کاربران بیآنکه به محتوای آن و ساز و کار درونیاش علاقهمند باشیم از کارکردهای آن استفاده کنیم؟ پاسخ آنی این سوال این است که چون حکومتها در ایران خوب کار نمیکنند و در نتیجه به کاربران (شهروندان) اجازه نمیدهند که نسبت به محتوای آن ها بیتفاوت شوند. به عبارت دیگر حکومت به معنای عام آن در ایران تبدیل به یک ماشین که خوب کار کند نشده است بلکه مثل خودرویی است که هر چند دقیقه یک بار ریپ می زند و خاموش می شود و راننده را وادار می کند که با چراغ قوه و آچار به جان موتور بیفتد بلکه ایراد آن را بیابد. تا وقتی که کارکرد خودرو از دید راننده بینقص نباشد، چراغ قوه و آچار دست راننده خواهد بود. به همین ترتیب تا وقتی که سیستم سیاسی حاکم بر جامعه درست کار نکند افراد مختلف جامعه با چراغ قوه (کنجکاوی سیاسی) و آچار (فعالیت سیاسی) به کلنجار رفتن با محتویات جعبه خواهند پرداخت.
ما به جعبه سیاه اعتماد میکنیم همان طور که به گوشی تلفن همراهی که کار میکند و جادهای که دست انداز ندارد و دندان پزشکی که بیدرد و تمیز مداوا میکند اعتماد میکنیم. همان طور که شهروندان یک کشور فرضی در اروپای شمالی به جعبه سیاهی به نام ساخت سیاسی در کشورشان اعتماد میکنند، من نیز علاقهای به محتوای گوشی تلفن همراهم ندارم و ترجیح میدهم از آن استفاده کنم. یک شهروند ممکن است علاقهای به ساز و کار ساخت سیاسی حکومت در کشورش نداشته باشد و ترجیح دهد از خدمات آن استفاده کند: امنیت اجتماعی و ثبات ملی و منطقهای وجود داشته باشد، نظم اجتماعی و اقتصادی بر قرار باشد، خدمات عمومی برقرار باشد، مدیریت کلان بر کشور حاکم باشد و خلاصه زیرساختها و ابزار لازم برای زیست اجتماعی فراهم باشد. اتفاقی که در بسیاری از کشورهای دنیا رخ داده است یعنی مردم به حکومت به صورت جعبه سیاهی نگاه میکنند که کار میکند و دلیلی برای کلنجار رفتن با محتوای آن نیست.
به نظر من دلیل اینکه بخش بزرگی از افراد جامعهٔ ما به تحلیلهای سیاسی علاقه دارند جعبه سیاه نشدن حکومت است. یعنی حکومتی که خوب کار نمیکند و در نتیجه کاربران را از بزرگ و توانا گرفته تا کوچک و ناتوان ترغیب میکند که با چراغ قوه و آچار به جان آن بیفتند. سیاست مدار شدن یک شهروند عادی از جنس همان فرایندی است که یک راننده معمولی یک خودروی سواری را به یک تعمیرکار (یا دست کم از راه مانده ای که تلاش میکند خودرو را راه بیاندازد) تبدیل میکند. همانطور که تلاش و دانش راننده برای تعمیر خودرویی که دیگر کار نمیکند لزوما کافی نیست، تلاش و دانش شهروندان برای تعمیر کردن ساختار سیاسیای که آن طور که باید و شاید کار نمیکند نیز لزوما نتیجه نخواهد داد. و البته یک نکته مهم را نیز نباید فراموش کرد که حکومت جعبهٔ سیاهی نیست که شهروندان در حال باز کردن درب آن باشند بلکه حکومت دست کم در ایران معاصر هرگز به جعبه سیاه تبدیل نشده است…
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
متافور خوب کاربرد خوب
لایکلایک
مرسی
لایکلایک
جاب بود ، ممنون
لایکلایک
ممنون از شما.
لایکلایک