خیلی وقتها من مشکل تصمیمگیری دارم. یعنی برای گرفتن یک تصمیم، حتی اگر بر سر یک موضوع نسبتا ساده باشد دچار مشکل میشوم. کلی معیار و پارامتر وارد موضوع میکنم و گاه اینقدر موضوع را پیچیده میکنم که عملا گرفتن تصمیم بسیار مشکل میشود. امروز با خواندن این نوشته فهمیدم که این فقط مشکل من نیست و ظاهرا یک خصوصیت نهادینه آدمها یا یا دقیقتر بگویم، اغلب کسانی که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفتهاند است. اگر این تحقیق را بشود به بیشتر آدمها تعمیم داد آنوقت معنیاش این میشود که ما موضوعات ساده را پیچیده میکنیم و به قول معروف «از کاه کوه درست میکنیم». یعنی افراد تمایل دارند تصمیمهای ساده و قابل پیشبینی را به موضوعاتی پیچیده و طاقتفرسا (به صورت نسبی) تبدیل کنند حتی اگر چنین پیچیدهسازیای اصلا لازم نباشد و هیچ کمکی به تصمیمگیری بهتر نکند. به این پدیده میگویند: پیچیده کردن انتخاب (complicating choice)
حالا محققان چطوری این گرایش آدمها به پیچیدهسازی تصمیمهای ساده را نشان دادهاند؟ با چند آزمون تجربی ساده. یکی از آنها نشان داده که خصوصیتهای ریزی که در حالت عادی اولیتهای پایینی دارند در شرایط تصمیمگیری ناگهان مهم میشوند. فرض کنیم من میخواهم از میان چند دانشگاه مختلف که خارج از شهر محل زندگیام قرار دارند یکی را برای تحصیل انتخاب کنم. برای سادگی فقط دو معیار کیفیت دانشگاه و فاصله هوایی تا شهر محل زندگیام را در نظر بگیریم که اولی معیار اصلی و دومی معیار فرعی من است. من دانشگاهها را به ترتیب کیفیت آموزشی مرتب میکنم و جدول زیر به دست میآيد:
دانشگاه «ج» اولیت سوم را در فهرست کیفیت دانشگاهها دارد در حالی که فقط یک ساعت نزدیکتر است. این یک ساعت فاصله هوایی کوتاهتر قاعدتا نباید مرا بین انتخاب دانشگاه «الف» یا «ج» مردد کند چون یک خصوصیت فرعی است. اما نتیجه تحقیق خلاف این را نشان میدهد. ما در تصمیمهایمان موضوعات کماهمیت را بیش از آنچه که باید بزرگ میکنیم و در نتیجه فرایند تصمیمگیری را دشوارتر و طولانیتر میکنیم.
محققان یک خصوصیت دیگر ما را هم که به سختتر شدن تصمیمگیری منجر میشود نشان دادهاند: وقتی عواقب ناشی از یک تصمیم بزرگتر باشند تصمیمگیری به صورت کاذبی برای ما دشوار میشود. این یکی شاید تا حدی واضح به نظر برسد، اما به خوبی توضیح میدهد که چطور گاهی در مواجهه با تصمیمهای مهم منفعل میشویم و گاه نمیتوانیم به موقع و درست تصمیم بگیریم. تصمیمهایی ساده (simple) که آسان (easy) نیستند.
این خیلی شبیه تئوری بازیهاست، یعنی دقیقا همونه! همینا رو میگه و تحلیل میکنه… به هرحال جالب بود
لایکلایک