یک دانه گاو، یک دانه بلدرچین (چند شوخی با آمار)

لطیفه‌هایِ زیر به معنایِ تحقیرِ علمِ آمار نیست. آمار یکی از قدرتمندترین ابزارهایی است که برایِ شناختنِ پدیده‌هایِ‌ پیرامون‌مان داریم و امیدوارم گردآوری و ترجمه‌ی این مجموعه‌ی کوچک بیشتر نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی من به علمِ آمار باشد تا چیزِ دیگر. طنز قالبی بی‌بدیل برایِ معرفی یا نقدِ سوءاستفاده‌های عمدی یا غیرعمدی و خصوصیت‌هایِ ذاتیِ علمِ آمار، شاملِ برخی محدودیت‌هایِ بنیادینِ آن است. این مجموعه‌ دارایِ ترتیبِ معینی نیست. همه‌ی لطیفه‌ها هم از یک جنس نیستند: برخی بر اساسِ رویدادهایِ واقعی بنا شده‌اند و برخی دیگر به کلی ساختگی‌اند، برخی به شکلی ظریف به خصوصیت‌هایی از علمِ آمار اشاره می‌کنند، در حالی که برخی دیگر را صرفاً می‌توان لطفیه‌هایی معمولی دانست که از مفاهیمِ آماری در ساختمانِ آن‌ها استفاده شده است. اگر لطیفه‌ای می‌شناسید که فکر می‌کنید باید به این مجموعه تعلق داشته باشد، لطفاً به صورتِ کامنت ذکر کنید تا اضافه کنم.

۱

کافی است موفق شوید تا صد سالگی زنده بمانید. دیگر می‌توانید آسوده زندگی کنید چون تعدادِ افرادِ بالایِ صدسالی که می‌میرند بسیار اندک است.

نسخه‌ی مرتبط:

جورج برنز (George Burns) در یک مصاحبه‌ی تلویزیونی به مناسبتِ صدمین سالگردِ تولدش شرکت کرده بود و در حالِ کشیدنِ یک سیگارِ برگ بود. مجری چیزهایی درباره‌ی مضراتِ سیگار و تأثیرِ منفیِ آن بر طولِ عمر گفت.
جورج برنز: بیست سال پیش دکترم به من گفت که این سیگارها مرا خواهند کشت.
مجری: الان چطور؟
جورج برنز: نمی‌دانم. او مرده است.

۲

دو آماردان در حالِ سفر از تهران به بندرعباس بودند. بعد از نیم‌ساعت پرواز خلبان اعلام کرد که یکی از موتورهایِ هواپیما از کار افتاده است. او اضافه کرد که جایِ نگرانی نیست چون سه موتورِ دیگر سالم هستند، ولی به خاطرِ این حادثه سفرِ آن‌ها به جایِ ۲ ساعت، ۴ ساعت طول می‌کشد.

کمی بعد خلبان اعلام کرد که دومین موتور نیز از کار افتاده، ولی دو موتور دیگرِ سالم هستند و سفرِ آن‌ها ۸ ساعت طول می‌کشد.

چند دقیقه بعد خلبان خبرِ از کار افتادنِ موتورِ سوم را نیز داد. با این‌حال تأکید کرد که جایِ نگرانی نیست چون هواپیما به راحتی می‌تواند با یک موتور به پروازِ خود ادامه دهد. اما سفرشان حدود ۱۵ ساعت طول می‌کشد.

در این لحظه یکی از آماردان‌ها به دیگری گفت: خدایِ من. امیدوارمِ‌ موتورِ آخری از کار نیفته، وگرنه باید تا ابد تو هوا بمونیم!

۳

آمار نقشِ مهمی در علمِ ژنتیک بازی می‌کند. به عنوانِ مثال به ما نشان می‌دهد که تعدادِ فرزندان یک خصوصیتِ وراثتی است. بنابراین اگر والدینِ شما فرزندی نداشته باشند، به احتمالِ زیاد شما نیز دارایِ فرزند نخواهید شد.

۴

آماردانی قصد داشت با اعتماد به نفسِ تمام از رودخانه‌ای که میانگینِ عمقِ آن یک متر بود عبور کند، اما در رودخانه غرق شد.

۵

یک مورخ، یک مهندس و یک آماردان به شکارِ اردک رفتند. همین‌طور که کمین کرده بودند اردکی در مقابلِ چشم‌هایشان پرواز کرد. مورخ شلیک کرد و تیرش از سه متری زیرِ شکمِ اردک عبور کرد. مهندس بلافاصله تفنگش را برداشت و تیری شلیک کرد که از سه متری بالایِ سرِ اردک عبور کرد. آماردان هیجان‌زده شد و فریاد کشید: زدیمش!

۶

عددها هم مانندِ آدم‌ها هستند. اگر به اندازه‌ی کافی شکنجه‌شان کنی هر چه بخواهی به تو خواهند گفت.

۷

برایِ هر پرسشِ ساده‌ای پاسخی ساده وجود دارد که اشتباه است.

۸

هر آمریکایی باید درآمدِ بالاتر از متوسط داشته باشد. اگر من رئیس‌جمهور شوم تلاش می‌کنم تا به این هدف برسیم.

(این جمله توسطِ بیل کلینتون گفته شده است.)

۹

این موضوع ثابت شده که جشنِ تولد به سلامتیِ فرد کمک می‌کند. آمارها نشان می‌دهند افرادی که زادروزهایِ بیشتری را جشن گرفته‌اند، از دیگران بیشتر عمر می‌کنند.

۱۰

۷۹/۴۸ درصد همه‌ی آمارها به کلی ساختگی هستند.

۱۱

به طورِ متوسط هر کدام از ما یک بیضه و یک پستان داریم.

نسخه‌ی دیگر:

یک انسانِ متوسط یک بیضه، یک پستان و کمتر از دو پا دارد.

نسخه‌ی مرتبط:

آیا می‌دانستید که تعدادِ پاهایِ بیشترِ افراد از میانگینِ تعدادِ پاهایِ هر فرد بیشتر است؟ به عنوانِ مثال از ۱۰۰ میلیون جمعیتِ کشورِ فرضینیا ۱۰۰۰۰ نفر فقط یک پا دارند و در نتیجه میانگینِ تعدادِ پاها در فرضینیا کمتر از ۲ است. اما اکثریتِ قاطعِ فرضینیایی‌ها دو پا دارند.

۱۲

می‌دونی؟ من به خاطرِ کارم زیاد سفر می‌کنم. جایی خوندم که طبقِ آمارها احتمالِ این‌که مسافری با یک بمب در هواپیما حضور داشته باشه یک در هزاره. به نظرم این احتمالِ زیادیه! به خصوص وقتی که زیاد سفر کنی. بنابراین من سعی کردم این احتمال را کاهش بدم. من همیشه با خودم یه بمب واردِ هواپیما می‌کنم و احتمالِ این‌که یه مسافرِ دیگه هم بمب داشته باشه یک در میلیونه. دیگه خیالم راحته!

۱۳

آماردان‌هایِ پیر نمی‌میرند، بلکه معنادار بودن‌شان را از دست می‌دهند.

۱۴

فرقِ بینِ یک آماردانِ برون‌گرا و درون‌گرا چیست؟

حینِ صحبت کردن، آماردانِ برون‌گرا به کفش‌هایِ «تو» نگاه می‌کند.

۱۵

یک آماردان قادر است سرش را تویِ حمامِ سونا و پاهایش را در برف بگذارد و حسِ میانگینِ مطبوعی داشته باشد.

۱۶

هوشِ نیمی از جمعیت از میانه‌‌ کمتر است (بنا به تعریف)، اما هوشِ بیش از نیمی از جمعیت از میانگین بیشتر است. علتِ این عدمِ تقارن را باید در محدود بودنِ نسبِ هوش و نامحدود بودنِ نسبیِ حماقت جستجو کرد.

۱۷

دانشجویِ آماری را می‌شناسم که هنگامِ رانندگی همیشه با سرعتِ بیشتری از تقاطع‌ها عبور می‌کرد. او می‌دانست که از لحاظِ آماری خطرِ تصادف در تقاطع‌ها بیشتر است، در نتیجه سعی داشت زمانِ کمتری را در آن‌ها سپری کند.

۱۸

آدم‌ها دو دسته هستند: آن‌هایی که می‌توانند بر اساسِ داده‌هایِ ناقص برون‌یابی کنند.

۱۹

مردی یک هندوانه‌ی بزرگ داخلِ کیفِ دستی‌اش گذاشته بود و وارد هواپیما شد. دوستش از او علت را پرسید. 

مرد: تا حالا شنیده‌ای هواپیمایی که یکی از مسافرهایش یک هندوانه‌ی بزرگ در کیفِ دستی‌اش داشته باشد سقوط کند؟
دوست: خیر.
مرد: دقیقاً. احتمالِ آن دقیقاً صفر است!

۲۰

یک فردِ کاملاً متوسطِ جامعه را در نظر بگیر و به این فکر کن که چقدر احمق است. بنا به تعریف، نصفِ جمعیت از او احمق‌ترند.

۲۱

از مردی که در یک رستوران نشسته بود پرسیدند احتمالِ این‌که موقعِ خروج از رستوران یک دایناسورِ واقعی را ببیند چقدر است؟ مرد پاسخ داد: پنجاه-پنجاه. یا می‌بینمش، یا نمی‌بینمش.

۲۲

آیا می‌دانستید ۸۷/۶۲۸۳۹۴۷۲ درصدِ آمارها ادعایِ دقتی را دارند که رویه‌یِ به کار گرفته شده در تولیدشان آن‌را توجیه نمی‌کند؟

۲۳

از یک آماردان پرسیدند نظرش را درباره‌ی همسرش بگوید. پاسخ داد: در مقایسه با چه کسی؟

۲۴

هشدارهایی مهم درباره‌ی مصرفِ‌ نان:

  • بیش از ۹۸ درصد مجرمان و جنایت‌کاران نان مصرف می‌کنند.
  • نیمی از کودکانی که در خانواده‌هایی که در آن نان به صورتِ روزانه مصرف می‌شود از ضریبِ هوشی پایین‌تر از میانگین رنج می‌برند.
  • در قرن هیجدهم که تقریباً همه‌ی نان‌ها در منازل طبخ می‌شد، میانگینِ طولِ عمر کمتر از ۵۰ سال بود، نرخ مرگ و میرِ کودکان بسیار بالا بود، تعدادِ زیادی از زن‌ها موقعِ زایمان می‌مردند و بیماری‌هایی نظیرِ تیفویید و تبِ زرد شیوع داشت.
  • بیش از ۹۰ درصد جرائمِ خشونت‌آمیز توسطِ افرادی انجام می‌شود که طیِ ۲۴ ساعتِ پیش از وقوعِ جرم حداقل یک‌بار نان مصرف کرده‌اند.
  • نان از ماده‌ای به نام خمیر ساخته می‌شود. خمیر خطرناک است، مثلاً ثابت شده که یک کیلوگرمِ آن می‌تواند یک خرگوش را در جا خفه کند. هر ایرانی به طورِ میانگین در هر ماه بیش از این مقدار نان مصرف می‌کند.
  • برخی جوامعِ بدوی نان مصرف نمی‌کنند. در این جوامع بیماری‌هایی نظیرِ سرطان، آلزایمر و پارکینسون به شدت نادر است.
  • ثابت شده که نان اعتیادآور است. آزمایشات نشان داده افرادی که از نان محروم می‌شوند و به جایِ آن فقط آب به آن‌ها داده می‌شود بعد از گذشتِ فقط دو روز به التماس می‌افتند که به آن‌ها نان داده شود.
  • نان معمولاً به عنوانِ دروازه‌ای به غذاهایِ مضرِ دیگری نظیرِ کره یا ژله عمل می‌کند و مصرفِ آن منجر به مصرفِ این غذاها نیز می‌شود.
  • نان جاذبِ آب است. ۹۰ درصد بدنِ انسان آب است. در نتیجه خوردنِ نان باعث می‌شود بدن‌تان توسطِ این ماده‌ی غذاییِ جاذبِ آب اشغال شود و به تدریج به فردی نرم، خیس و پف‌کرده تبدیل شوید.
  • نان می‌تواند نوزادان را خفه کند.
  • نان در دمای ۲۰۰ درجه‌ی سانتی‌گراد طبخ می‌شود. این دما برایِ انسان کشنده است.
  • اغلبِ نان‌خورها نمی‌توانند فرقِ میان شواهدِ علمی و چرندگویی‌هایِ آماری را تشخیص دهند.

با در نظر گرفتنِ این شواهدِ آماریِ ترسناک، ما خواستارِ وضعِ مقرراتِ زیر در رابطه با توزیع و مصرفِ نان هستیم.

  • ممنوع کردنِ فروشِ نان به کودکان و نوجوانان.
  • وضعِ مالیاتِ ۳۰۰ درصدی بر همه‌ی انواعِ نان. مصرف‌کنندگانِ نان باید هزینه‌ی واقعیِ نان را به جامعه پرداخت کنند.
  • ممنوع کردنِ نمایشِ نان خوردن در برنامه‌هایِ تلویزیونی و سینمایی.
  • ایجادِ منطقه‌هایِ پاک عاری از نان در مدارس و کتاب‌خانه‌ها.

۲۵

آیا می‌دانستید که سه نوع آماردان وجود دارد؟ آن‌هایی که بلدند بشمارند و آن‌هایی که بلد نیستند.

۲۶

بر اساسِ نظرسنجیِ انجام شده، ۵۱ درصدِ مردم در اکثریت هستند.

نسخه‌ی دیگر:

یک تحقیقِ ده ساله‌ی دولتی با بودجه‌ی بیش از سه میلیارد تومان نشان داد که سه چهارم مردمِ ایران ۷۵ درصدِ جمعیتِ آن‌را تشکیل می‌دهند.

۲۷

مردی که به تازگی یک ساندویچِ بلدرچینِ خیلی ارزان خورده بود از فروشنده پرسید که چطور می‌تواند ساندیچِ بلدرچین را چنین ارزان ارائه دهد.

فروشنده: من مقداری گوشتِ گاو هم باهاش مخلوط می‌کنم.
مرد: چقدر گوشتِ گاو بهش می‌زنی؟
فروشنده: ۵۰-۵۰ مخلوط می‌کنم. یه دانه گاو، یه دانه بلدرچین.

۲۸

یک فیزیک‌دان، یک معرکه‌بگیرِ‌ نیرومند و یک آماردان در جزیره‌ای غیرمسکونی و لم یزرع واقع در اقیانوس رها شده بودند. از اقبالِ بلندشان یک جعبه پر از غذاهایِ کنسروی در ساحل پیدا می‌کند. گفتگو درباره‌ی این‌که چطور می‌توانند کنسروها را باز کنند در می‌گیرد. فیزیک‌دان پیشنهاد می‌دهد که یک نفر بالایِ درختِ بلندی برود و کنسروها را پرت کند تا در اثرِ برخورد با سنگ باز شوند. معرکه‌بگیر می‌گوید نه! این کار بیشتر غذاها را هدر می‌دهد. من با استفاده از قدرتِ بازوهایم کنسروها را پاره می‌کنم. آماردان می‌گوید این‌روش‌ها خیلی کثافت‌کاری می‌کنند و من راهی بلدم که کنسروها را بدونِ کثافت‌کاری باز کنیم. «اول، فرض می‌کنیم که دربازکن داریم.»

۲۹

فرقِ بین اقتصاددان و آماردان این است که همه حرف‌هایِ اقتصاددان را درباره‌ی آینده باور می‌کنند، اما هیچ‌کس حرف‌هایِ آماردان درباره‌ی گذشته را جدی نمی‌گیرد.

۳۰

یک فیزیک‌دان، یک زیست‌شناس و یک آماردان رو به رویِ ساختمانی نشسته بودند. در همین حین دو نفر واردِ ساختمان شدند. کمی بعد سه نفر از ساختمان خارج شدند. 

فیزیک‌دان: احتمالاً مشاهده‌ی اولیه‌ی من اشتباه بوده است.
زیست‌شناس: کاملاً واضح است که آن دو نفر تولیدِ مثل کردند.
آماردان: اگر یک نفر دیگر واردِ ساختمان شود، هیچ‌کس داخلِ آن نخواهد بود.

۳۱

اثباتِ این‌که همه‌ی عددهایِ فردِ بزرگ‌تر از یک اول هستند.

ریاضی‌دان: ۳ اول است، ۵ اول است، ۷ اول است… به کمکِ استقراء به این نتیجه می‌رسیم که بقیه‌ی عددهایِ فرد هم اول هستند. 

آماردان: سه اول است، ۵ اول است، ۷ اول است، ۹ اول نیست اما این یک خطایِ اندازه‌گیری است و آن‌را حذف می‌کنیم، ۱۱ اول است، ۱۳ اول است… به کمکِ استقراء به این نتیجه می‌رسیم که بقیه‌ی عددهایِ فرد هم اول هستند.

حقوق بشر برای روبات‌ها

مطلب زیر نوشتهٔ «اسکات آدامز» (Scott Adams) کاریکاتوریست آمریکایی است که به خاطر خلق کمیک‌استریپ‌های «دیلبرت» (Dilbert) شهرت دارد. او همچنین به شیوه‌ای هجوآلود دربارهٔ چشم‌اندازهای ذهنی و اجتماعی جامعه‌های مدرن می‌نویسد. مطلب زیر یکی از نوشته‌های کوتاه اوست که به فارسی ترجمه کرده‌ام. مطلب اصلی به زبان انگلیسی را این‌جا مطالعه کنید.

حقوق بشر برای روبات‌ها

چه خواهد شد اگر روزی کامپیوترها بتوانند به اندازه‌ای خوب فکر کنند که اغلب ما دیگر نتوانیم بین انسان و کامپیوتر تفاوتی حس کنیم؟ آیا چنین ماشین‌هایی به نظر ما «زنده» اما «بی‌روح» خواهند رسید؟

همهٔ دین‌های اصلی جهان معتقدند که انسان‌ها دارای روح هستند. مشاهدهٔ این‌که روبات‌ها فکر و رفتاری دقیقاً مشابه انسان‌های واقعی دارند ولی حاوی روح نیستند، چه تأثیری بر این دستگاه‌های اعتقادی خواهد گذاشت؟ عصر روباتیک می‌تواند جایگزین دین‌ شود، دست کم برای جوان‌ترها. ما به بدن‌هایمان به صورت روبات‌هایی مرطوب خواهیم نگریست که بر اساس قوانین فیزیک کار می‌کنند، نه موجوداتی جادویی‌ که روح راهنمای رفتارهایشان است. به بیان دیگر، وقتی روبات‌ها دقیقاً مثل انسان‌ها رفتار کنند، به صورت همزمان انسان‌ها نیز بیشتر به خود به مانند روبات‌ها  خواهند نگریست. این احتمالاً‌ یک فرایند دوجانبه است.

اما آیا روبات‌های انسان‌نما نهایتاً به حقوقی مشابه «حقوقِ بشر» دست خواهند یافت؟ من فکر می‌‌کنم این اتفّاق در نهایت رخ خواهد داد، چرا که روبات یک دارایی ارزشمند است و در نتیجه حتی صرف دلایل اقتصادی انگیزهٔ کافی را برای وضع قوانین حقوقی مختلف در حمایت از روبات‌ها ایجاد خواهد کرد. به عنوان مثال، شاید روزی شاهد وضع قانونی باشیم که تبعیض علیه روبات‌های جویای کار را ممنوع کند. این کاملاً منطقی است، چرا که روبات‌ها در شمار دارایی‌های انسان هستند و انسان‌ها سعی می‌کنند بهره‌برداری اقتصادی از کارگر-روبات‌‌هایشان را با اشتغال آن‌ها در سمت‌های مختلف به حداکثر برسانند. در همین راستا، اعمال فشار (lobby) صنایع‌ِ ربات‌سازی منجر به عوض شدن ‌قوانین کار خواهد شد، به گونه‌ای که برابری فرصت‌های شغلی برای روبات‌ها و انسان‌ها تضمین خواهد شد؛ بدون آن‌که سود یا زیانی که به واسطهٔ این قوانین نسیب گروه‌های مختلف انسانی می‌شود چندان اهمیّتی داشته باشد.

روزی روزگاری در تاریخ انسان‌ (روزی که احتمالاً کودکان امروز شاهد آن خواهند بود)، انسان‌ها و روبات‌ها با هم و در کنار هم کار و زندگی  خواهند کرد و چه بسا قرارهای عاشقانه (date) هم بگذارند. روزی که ما شروع به گذاشتن قرارهای عاشقانه با روبات‌ها کنیم، انسان‌ها خواستار حقوقی مساوی برای همسرها و شرکای زندگی روبات‌شان خواهند شد. طبعاً اعمال فشار (lobby) برای حقوق مساوی برای انسان و روبات در راستای منافع و مدل‌های کسب و کار (business model) صنایع تولیدکنندهٔ روبات خواهد بود. در همین راستا، انسان‌ها روبات‌هایی تولید خواهند کرد که به مثابه فعالان (activist) حقوق روبات‌ها عمل کنند.

مجازات به «قتل رساندن» یک روبات در مقایسه به انسان کمتر خواهد بود. اما به مرور زمان، این تضاد هم کمرنگ خواهد شد. چرا که روبات‌ها به تدریج با توجه به تجربه‌های شخصی‌شان دارای هوّیت‌های مختص به خودشان خواهند شد. اگر یک هَکر حافظهٔ یک روبات و نسخهٔ اَبری پشتیبان (cloud backup) آن را پاک کند، انسانی که مالک آن روبات است بهترین دوست، همکار یا معشوق خود را از دست خواهد داد.

بنابراین جریمهٔ آسیب جسمی رساندن به روبات‌ها، با فرض این‌که نسخه‌های پشتیبان از حافظهٔ آن‌ها وجود دارد و جسم آن‌ها نیز بیمه است، احتمالاً ناچیز باقی خواهد ماند. این مشابه حقوق انسان‌هاست، از این نظر که مجازات مجروح کردن یک فرد کمتر از کشتن اوست. اما در نهایت، این امکان وجود دارد که روزی روزگاری در آینده، جریمهٔ نابود کردن بانک اطلاعاتی و حافظهٔ روبات و شخصیتی که به تدریج در او شکل گرفته، به خاطر خسارت عاطفی‌یی که به بازمانده‌های انسان او وارد می‌کند، با جریمهٔ به قتل رساندن انسان برابر شود.

روزی که روبات‌ها به مادرخوانده‌ها و پدرخوانده‌‌ها، معشوقه‌ها، دوست‌ها و همکارهای ما تبدیل شوند ما نسخهٔ پشتیبان اَبری آن‌ها را به مثابه «روح» آن‌ها تلقی خواهیم کرد و قوانینی وضع خواهیم کرد که کشتن یک انسان و پاک کردن حافظهٔ اَبری یک روبات را مشابه قلمداد کنند. شاید دور از ذهن به نظر برسد، اما من به احتمال ٪۹۹ پیش‌بینی می‌کنم که کودکی که امروز متولّد می‌شود، اگر طول عمر معمولی‌یی داشته باشد، در طول زندگی‌اش شاهد وضعِ قوانین «حقوق روبات‌» خواهد بود.

همچنین من تا ٪۹۹ مطمئن هستم که روزی در آیندهٔ قابل پیش‌بینی انسان‌ها «ذهن‌هایشان» را به کامپیوترها منتقل خواهند کرد. امّا تا وقتی که مطمئن نباشیم که بدن‌های جدید ما حقوقی مشابه بدن‌های قدیمی‌مان دارند مایل به این‌کار نخواهیم بود. در ضمن ما حاضر به زندگی به مثابه ذهن‌هایی بدون روح در روبات‌ها نخواهیم شد، مگر این‌که ابتدا به این نتیجه برسیم که روبات‌های مرطوب خودمان (بدن‌هایمان) فاقد روح هستند.

به غیر از فن‌آوری، انتقال ذهن‌های انسانی به کامپیوترها دو پیش‌شرط دارد: (۱) حقوق مساوی یا مشابه برای انسان‌ها و روبات‌ها و (۲) باور به این‌که روح وجود ندارد. این دو شرط در آینده برآورده خواهد شد. حدس من این است که فن‌آوری مورد نیاز نیز بین ده تا بیست سال آینده به دست خواهد آمد. از طرف دیگر من فکر می‌کنم احتمال این‌که روبات‌ها بتوانند دین را توسط کاهش اعتقاد به روح، به موضوعی نامربوط تبدیل کنند ٪۵۰ درصد است. به همین اندازه محتمل است که دین خود را با شرایط جدید وفق دهد، به این گونه که روبات‌ها را به عنوان آفریدهٔ خداوند توسط انسان‌هایی که مشوق الهی دارند در نظر بگیرد. مسلماً در آینده شاهد آمدن نوعی «چیپ الکترونیک ذی‌روح مورد تأیید کلیسای کاتولیک» به بازار خواهیم بود. همهٔ روبات‌ها این امکان را خواهند داشت که به کلیسا مراجعه کنند، به همان دلایلی که انسان‌ها این کار را می‌کنند.

حالا آیا در این‌که در آینده ما شاهد شکل‌گیری حقوق تقریباً مساوی روبات‌ها و انسان‌ها خواهیم بود با من موافق هستید؟

gilbert-CEO-robot


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

پیام اوباما به خلیفه

مطلب زیر با اندکی تغییرات از وبلاگ «ماه آلاباما» ترجمه شده است.

پیام اوباما به خلیفه

هواپیماهای F-18 آمریکایی تجهیزات زرهی ساخت آمریکایی «دا» را بمباران کردند. «دا» قصد داشت تا از آن‌ها برای حمله به اربیل واقع در کردستان عراق استفاده کند. این حملات به دنبال پیام اخیر اوباما خطاب به «خلیفه پل پت دوم» انجام شد که هشدار داده بود «دا» باید مناطفی که آمریکا در آن‌ها منافع کلیدی دارد را از گزینه‌های تخاصمی خود حذف کند. به بیان دیگر اوباما صراحتا مشخص کرد که:

  • اگر گردان‌های نظامی گروه‌های تندرو به سمت پایتخت کردستان اربیل – جایی که آمریکا کنسول‌گری و ستاد عملیات مشترک با ارتش عراق دارد – حرکت کنند ما به آن‌ها حمله خواهیم کرد.
  • چنان‌چه گروه‌های تندرو علیه تاسیسات ما در هر کجای عراق شامل اربیل و بغداد عملیاتی انجام دهند با اقدام ما مواجه خواهند شد…

اما شاید بتوانیم آن‌چه در پیام بالا به رهبر «دا» مستتر است را استنتاج کنیم. پیام غیرمستقیم (و کمی خودمانی‌تر اوباما) به خلیفه:

  • شما آزادین به هر جا که خواستین حمله کنین، فقط سفارت آمریکا در بغداد و منطقه‌ی کردستان عراق رو بی‌خیال باشین. چون شرکت‌های آمریکایی در صنعت نفت اون‌جا سرمایه‌گذاری زیادی کردن. در ضمن ما یه مرکز بزرگ اطلاعات و تجسس جدید هم اون‌جا داریم و تازه اسرائیلی‌ها هم مدت‌هاس که ازون‌جا مشغول عملیات تجسسی و اطلاعاتی علیه ایران هستن.
  • شما آزادین به هر کسی که دلتون خواست در سوریه و باقی عراق حمله کنین. ما هیچ‌کاری علیه‌تون انجام نمی‌دیم، حتی سلاح‌های سنگین‌‌تون رو بمباران نمی‌کنیم تا جلوی پیروزی کامل‌تون رو بگیریم. برای ما هم (درست مثل شما) اهمیتی نداره که سرنوشت فلان اقلیت یا بهمان اکثریت قومی یا مذهبی چی می‌شه. گور پدر یزیدی‌ها. (حالا خودمونیم، واقعا این‌ تلاش‌های شوکه کننده‌ی شما در روابط عمومی (PR) و پخش این همه فیلم کشتار لازمه؟ نمی‌گین این کارهاتون احمق‌های «مسئولیت برای حفاظت»‌ (Responsibility to Protect or R2P) رو تهییج می‌کنه؟ آخه می‌دونی اینا کاربرد اصلی اون دکترین رو نمی‌فهمن!)
  • شما به اندازه‌ی چهارتا لشگر سلاح سنگین خوش‌ساخت و مهمات «ساخت آمریکا» غنیمت گرفتین. این‌ها چیزای خیلی مرغوبی هستن. دست‌تون هم در استفاده ازشون بازه. البته ما می‌تونیم همه‌‌شونو بمباران کنیم بدون این‌که پامون به زمین اون‌جا باز شه. اما این در راستای منافع ما نیس. بگین «تانک/تشکر به‌ خاطر خاطره‌ها!» (thank / tank) هه هه. ما بازم از این‌ چیزا برای اون خنگای توی بغداد می‌فرستیم. هر وقت مهمات‌تون تموم شد حمله کنین، امیدوارم واسه غنیمت‌گیری روغن‌کاری شده و آماده باشن.
  • در ضمن اگه به سلاح‌های ضدتانک بیشتری احتیاج داشتین ما همین اخیرا یه تعداد موشک ضدتانک TOW به جنگ‌جوهای شمال غربی سوریه دادیم. فکر کنم با کمی «مذاکره» شانس خوبی دارین که بهشون دسترسی پیدا کنین.
  • به من خبر دادن که شما دارین خودتون رو واسه یه کار بزرگ آماده می‌کنید. خیلی بزرگ… یه چیزی مثل یازده سپتامبر. اوکی، اما لطفا ما رو دخالت ندین. ما فعلن سرمون با جبهه‌ی جنگ با روسیه گرمه. نظرتون در مورد جده چیه؟
  • اوم… دیگه… راستی، نظرتون درباره‌ی حمله به ایران چیه؟ بدم نمی‌اومد خودم این‌کارو می‌کردم اما این‌جا مردم نمی‌ذارن.
  • دست آخر هم بگم که من خیلی از این «فروشگاه جهادی» که تازه تو استانبول باز شده خوشم میاد. بچه‌هام مدام درخواست سوغاتی می‌کنند. کارت ویزا قبول می‌کنن؟

Giyim


<

p style=»text-align:justify;»>با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

آشنایی با بازی گروهی آدم‌کش‌ها

وقتی چند دوست دور هم جمع هستند، یکی از جذاب‌ترین سرگرمی‌هایی که می‌توانند داشته باشند انجام بازی‌های گروهی است. بازی‌های گروهی برخلاف بازی‌های کامپیوتری نیازمند انجام حرکت‌های فیزیکی در فضای داخل یا خارج از منزل یا محل کار هستند و از شما چه پنهان معمولا هیجان و لذت آن‌ها هم بیشتر است! در همین راستا،قبلا بازی گروهی مافیا را معرفی کردم. این‌بار نوبت بازی بسیار هیجان‌انگیز و اعتیادآور «آدم‌کش» یا «آدم‌کش‌ها» (Assassin) است. حتی خواندن قوانین این بازی هم هیجان‌انگیز است، چه برسد به بازی کردن آن! این بازی در برخی محیط‌های دانشجویی چنان محبوب و جدی است که  شرکت کردن در آن در برخی از دانشگاه‌ها جرم تلقی می‌شود و سر و کار بازی‌گرانش ممکن است به کمیته‌ی انضباطی دانشگاه بیفتد! البته وضعیت همه‌ی دانشگاه‌ها این‌طور نیست. در واقع این بازی در خیلی از دانشگاه‌ها وب‌سایت رسمی خودش را دارد که اخبار و گزارشات مربوط به بازی در جریان در آن منتشر می‌شود. مثلا دیدن وب‌سایت بازی‌ آدم‌کش‌ها در دانشگاه ام‌آی‌تی یا دانشگاه کمبریج خالی از لطف نیست.

این را هم بگویم که آدم‌کش‌ها با مافیا یا سایر بازی‌های از این دست فرق اساس دارد. در آدم‌کش‌ها، هر یک از بازیگرها دنبال زندگی و کسب و کار خودش می‌رود و همزمان بازی هم می‌کند. بازی ممکن است چند روز یا چند هفته (یا حتی چند ماه) طول بکشد.

خوب حالا که خوب دهانتان را آب انداختم اجازه دهید به اصل بازی بپردازیم:

شروع بازی

بازی یک برگزار کننده یا داور یا میزبان (Host) دارد. میزبان داوطلبان شرکت در بازی را شناسایی می‌کند و آن‌ها را برای جلسه‌ی توجیهی به محلی دعوت می‌کند (اگر با بازی آشنا نباشند). در جلسه‌ی توجیهی قوانین بازی (که همین‌جا خواهم گفت) برای بازیکنان شرح داده می‌شود.  میزبان سپس مشخصات بازی‌گر‌ها را ثبت می‌کند. بازی‌گرها جلسه را ترک می‌کنند و پی زندگی خودشان می‌روند و البته بازی از این لحظه شروع شده است.

روز بعد، میزبان برای تک‌تک بازی‌گرها ای‌میل (یا تلفن، یا پیامک یا …) می‌فرستد و در آن مشخصات یک فرد را به عنوان «قربانی» (Target) به بازی‌گر معرفی می‌کند. از این لحظه به بعد بازی‌گر تبدیل به یک آدم‌کش حرفه‌ای (Assassin) می‌شود که باید قربانی خود را بیابد و در محل و زمان مناسب ترور (حذف) (Eliminiate) کند. طبیعتا این اطلاعات محرمانه است و فقط میزبان بازی از آن‌ها با خبر است. هر بازی‌گر هم می‌داند که قرار است چه کسی را ترور کند. هر بازی‌گر از یک سو آدم‌کش است و از سوی دیگرقربانی بازی‌گر دیگری است.

به این ترتیب بازی‌گرها به شکار یکدیگر مشغول می‌شوند. هر بازی‌گر باید مراقب باشد که یک روز که از دم در خانه‌اش خارج می‌شود ناگهان توسط دوستی که پشت بوته‌ها کمین کرده ترور نشود، و همزمان باید شکار خود را زیر نظر بگیرد و برای ترور او در زمان و مکان مناسب نقشه بریزد.

روش‌های مجاز ترور کردن

قبل از شروع بازی، روش‌های مجاز ترور کردن به دقت و شفافیت مشخص شده است. این روش‌ها تا حدی سلیقه‌ای است اما معمولا به روش‌های سرد و بی‌ضرر مثل کوبیدن سر یک قاشق به بدن قربانی ختم می‌شود. در بعضی از بازی‌ها کشتن توسط تفنگ‌های آب‌‍اش از فاصله‌ی چند متری هم مجاز است.

نکته‌ی دیگر این است که آدم‌کش نمی‌تواند در حضور شاهد (یا در حضور عام) اقدام به ترور قربانی‌اش کند. چنین تروری مورد قبول واقع نمی‌شود و به عنوان جریمه، میزبان می‌تواند هویت آدم‌کش خاطی را علنی کند. اگر هویت یک آدم‌کش علنی شود، همه‌ی آدم‌کش‌های دیگر حق دارند او را ترور کنند.

قربانی از هویت آدم‌کش خود اطلاعی ندارد و نمی‌تواند او را ترور کند. اما درست در لحظه‌ی سوءقصد اگر به اندازه‌ی کافی زرنگ و آماده باشد می‌تواند شخص مهاجم را ترور کند. این ترور به عنوان ترور دفاعی شناخته می‌شود. با توجه به همین نکته، آدم‌کش‌ها باید احتیاط کنند و فقط وقتی به قربانی خود حمله کنند که از موفقیت سوءقصد مطمئن باشند.

برنده‌ی بازی

آدم‌کش پس از این‌که قربانی‌اش را با موفقیت ترور کرد به میزبان گزارش می‌دهد و میزبان قربانی جدیدی به او معرفی می‌کند (معمولا قربانی شخص قربانی به آدم‌کش معرفی می‌شود). به این ترتیب آدم‌کش به دنبال شکار قربانی جدیدش می‌رود و بازی به این ترتیب ادامه خواهد داشت تا این‌که همه کشته شوند و فقط یک نفر باقی بماند که برنده بازی است. برنده‌ی بازی معمولا جایزه‌ای را که از پیش با مشارکت بازی‌کنان پیش‌بینی شده است دریافت می‌کند.

برای افزایش درگیری‌ها و هیجان بیشتر می‌تواند برنده‌ی بازی را جور دیگری تعیین کرد. مثلا کسی که بیشتر از همه ترور کرده باشد (حتی اگر خودش تا آخر بازی زنده نمانده باشد). به این ترتیب بازی‌گرها تشویق می‌شوند که زیاد عافیت‌طلبی نکنند و برای شکار سریع‌تر قربانیان خود دل به دریا بزنند.

باز هم برای هیجان بیشتر میزبان ممکن است برای بازی‌گر‌ها بازه‌ی زمانی تعیین کند که دست‌کم در طول بازه‌ی زمانی معینی (مثلا یک هفته) یک ترور انجام داده باشند و در صورتی که بازی‌گری به علت گوشه‌گیری و عافبت‌طلبی در شکار کردن قربانی‌اش بیش از حد تاخیر داشته باشد، جریمه می‌شود.

اطلاع‌رسانی

بخش قابل توجهی از هیجان و اهمیت بازی در سیستم اطلاع‌رسانی آن است که توسط میزبان انجام می‌شود. همه‌ی بازی‌کنان به صورت پیوسته اخبار آخرین وضعیت خود و قربانی‌شان را به میزبان گزارش می‌کنند. مثلا «امروز من فلانی را در فلان نقطه به این روش ترور کردم.» یا «امروز من کشته شدم. فلانی من را ترور کرد.» یا «فلانی به من سوءقصد کرد اما من به موقع از دستش فرار کردم و زنده ماندم.» این اخبار همراه با کمی آب و تاب توسط میزبان در وب‌سایت بازی (سرویس‌های رایگانی برای این‌کار در اینترنت وجود دارد، یا به سادگی یک صفحه‌ی معمولی در فیس‌بوک یا اصلا یک وبلاگ رایگان) منتشر می‌شود.

منطقه‌های امن

برای رعایت عدالت بیشتر در بازی و همین‌طور برای این‌که افراد بازی‌گر بتوانند لحظات امنیت و آسودگی را هم تجربه کنند و زندگی عادی آن‌ها مختل نشود، میزبان مناطق امنی در بازی معرفی می‌کند. در این مناطق هیچ‌کس حق ترور کسی را ندارد و در نتیجه کسی که در این نقاط باشد می‌تواند با خیال راحت به کار و امورات جاری زندگی‌اش ب‍پردازد. چند مثال‌ از منطقه‌های امن احتمالی:  داخل کلاس‌های درس، داخل خانه‌های اشخاص، داخل سلف‌سرویس و غیره…

سپرهای دفاعی

میزبان همچنین می‌تواند برخی اشیا یا پوشش‌ها را به عنوان سپر دفاعی برای دوره‌ی زمانی معینی (مثلا به مدت یک روز) تعیین کند. در طول این مدت هر کدام از بازی‌گرها که پوشش مشابهی داشته باشد یا شی مورد نظر را با خود حمل کند از ترور شدن مصونیت دارد. معمولا سپرهای دفاعی به گونه‌ای طراحی می‌شوند که شخص حامل آن‌ها کاملا انگشت‌نما شود و این کار هم باعث افزایش هیجان بازی می‌شود و هم باعث می‌شود تعداد بیشتری از افراد کنجکاو از روند بازی مطلع شوند و در دوره‌های بعد بازی کنند. مثلا میزبان ممکن است اعلام کند که در چهل و هشت ساعت آینده هر بازی‌گری که دماغ خود را با ماژیک قرمز کند از ترور شدن مصون است.

حذف‌شدگان

میزبان در قوانین بازی وظایف یا نقش‌هایی هم برای کسانی که ترور و از بازی حذف شده‌اند در نظر می‌گیرد تا این افراد هم در جریان بازی باشند و حوصله‌شان سر نرود. این نقش‌ها کاملا بستگی به میزبان و سلیقه‌ی او دارد. حذف‌شدگان می‌توانند در نقش نیروی پلیس (برای شناسایی کسانی که قوانین بازی را رعایت نمی‌کنند) یا خبرچین یا محافظ یا غیره ظاهر شوند.

قوانین بازی آدم‌کش‌ها تقریبا کاملا اختیاری است و بسته به محیط و سلیقه‌ی بازی‌گرها قابل تغییر و تنظیم است. اکیدا پیشنهاد می‌کنم اگر جایی زندگی می‌کنید که گروهی از افراد کم و بیش همدیگر را هر روز می‌بینید این بازی را امتحان کنید. اما قول بدهید شورش را در نیاورید و مثلا موقعی که قربانی در حال سوپ داغ خوردن است ترور‌ش نکنید!

بازی آدم‌کش‌ها باعث می‌شود به همه‌ی دوستان و اطرفانیانتان مشکوک باشید و در نتیجه هر لحظه هوشیار باشید. درست مانند یک نینجای خوب!


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

یک بازی فکری ساده که همه در آن می‌بازند

چند روزی بود که در مورد بازی فکری بی‌نظیر «بازی» می‌خواستم بنویسم. اولین بار در لینکدونی بامدادی معرفی‌اش کردم. اما چون به نظرم نبوغ‌آمیز رسید، در این‌جا بیشتر توضیح می‌دهم.

«بازی» یک بازی دائمی است. هدف آن هم این است که در مورد خود بازی فکر نکنید. به محض این‌که در مورد «بازی» فکر کردید، بازی را باخته‌اید. پس از هر باخت برای مدت معینی (مثلا یک ساعت) از جریان بازی خارج هستید. بعد از آن به صورت خودکار وارد بازی می‌شوید و در بازی خواهید ماند تا وقتی که دوباره به یادش بیفتید و ببازید.

«بازی» (The Game) یک بازی دائمی است. یعنی تا وقتی که در مورد آن فکر نکنید در حال بازی کردن هستید و راهی برای خروج از بازی هم ندارید.

قوانین بازی «بازی»:

  1. همه‌ی مردم جهان درحال بازی کردن «بازی» هستند (یا همه‌ی کسانی که درباره‌ی «بازی» می‌دانند در بازی هستند).
  2. هرگاه درباره‌ی «بازی» فکر کنید، بازی را می‌بازید.
  3. هربار که باختید، باید باختتان را به صورت عمومی اعلام کنید!
  4. پس از هربار باختن به مدت یک ساعت در بازی نیستید. بعد از آن به صورت خودکار وارد بازی خواهید شد.

در تعریف دیگری از قوانین این بازی، همه‌ی افراد جهان در حال بازی کردن بوده‌اند، هستند و خواهند بود. مطابق این تعریف برای مشارکت در «بازی» نیازی به آگاه بودن نسبت به آن نیست.

«بازی» توسط صدها هزار نفر در کشورهای آمریکا، انگلستان، کانادا، هلند، برزیل، استرالیا، ژاپن و بلژیک بازی شده است. این بازی بعضی‌ها را روانی کرده است،‌ چون به نظرشان بیهوده می‌رسد، اما راه گریزی هم از آن ندارند.

بعضی از بازکنان برای این‌که دیگران را وادار به باختن کنند استراتژی‌هایی طراحی کرده‌اند. مثلا روی جایی که در معرض دید عموم باشد می‌نویسند «بازی». هر کس که نگاهش به آن نقطه بیفتد به یاد بازی می‌افتد و می‌بازد!

هیچ راهی ندارید: شما بازی می‌کنید و شما خواهید باخت

نکته‌ی عجیب و منحصربه‌فرد این بازی این است که به محض این‌که در موردش دانستید (مثلا بعد از خواندن این پست) دیگر‌ از آن گریزی ندارید. شما نمی‌توانید درباره آن ندانید، پس در بازی هستید. ممکن است ببازید، اما به صورت خودکار بعد از یک ساعت وارد بازی می‌شوید. این بازی برای باختن طراحی شده است. یک بازی هولناک که

  1. همه در آن بازی می‌کنند
  2. همه بدون استثنا خواهند باخت
  3. هیچ‌کس نمی‌تواند برای همیشه از بازی خارج شود

حتمی بودن باخت در این بازی به حدی جدی است که برخی به آن نام «بازی بازندگان» (The Losers Game) را داده‌اند! باختن در این بازی «دیر و زود» دارد اما «سوخت و سوز» ندارد.

«بازی» برنده ندارد

از وقتی فهمید‌ام که در حال بازی کردن «بازی» هستم و هیچ شانسی هم برای «نباختن» ندارم دچار یاس فلسفی شده‌ام. خوب که فکر کنید فلسفه‌ی پشت این بازی بی‌نهایت جبرگرایانه و سیاه است. این بازی برنده ندارد.

پدیده خرس قطبی

این بازی بی‌ارتباط به پدیده‌ی «خرس سفید» (White Bear Phenomenon) که اولین بار توسط «فئودور داستایوفسکی» بزرگ مطرح شد نیست. داستایوفسکی در این‌باره می‌گوید:

سعی کنید برای خودتان چنین هدفی تعیین کنید: «به یک خرس سفید فکر نکردن». متوجه خواهید شد که خرس لعنتی هر لحظه توی ذهنتان می‌آید!


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

خبرگزاری فارس و دو راه حل

مدیر عامل خبرگزاری فارس در مصاحبه‌ای فاش کرد نوشتن وب‌لاگ را برای خبرنگاران خبرگزاری فارس ممنوع کرده است:

من با این چیزی که بین خبرنگاران مُد شده که در حالی‌که فعال رسانه‌ای هستند وب‌لاگ هم درست می‌کنند، مخالفم و آن را مطلوب نمی‌دانم. این‌که یک خبرنگاری (که واجد ابزار رسانه‌ای برای ارایه پیام به جامعه است) وقت زیادی را برای وب‌لاگ شخصی‌اش بگذارد، بیش از آنکه نشان نخبه‌گرایی و اطلاع‌رسانی باشد، بخاطر «مطرح کردن» خودش است.

در صورتی که این صحبت‌ها واقعیت داشته باشد و تکذیب نشود یا محترمانه پس گرفته نشود، به نظر من دو راه حل برای خبرگزاری فارس وجود دارد:

راه حل اول:

خبرگزاری فارس هر روز صبح اول وقت خبر زیر را به سراسر جهان مخابره کند:
«به گزارش خبرگزاری فارس مرغ یک پا دارد و شتر خزنده‌ای با سه بال است. خورشید دور مکعبی به نام زمین می‌گردد. درخت یک حشره موذی است که در سواحل مریخ یافت می‌شود. در ضمن ماست هم سیاه است، همواره سیاه بوده و خواهد بود.»

راه حل دوم:

خبرگزاری فارس مدیرعامل این خبرگزاری را به علت قدم زدن در دوران ما قبل تاریخ و فاصله بی‌نهایت زیادی که با درک اهمیت و ضرورت رسانه‌های اجتماعی و فن‌آوری‌های شبکه‌ای و انقلاب انفورماتیک دارد برکنار کند.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

آشنایی با بازی گروهی مافیا

توجه: این نوشته در مورد بازی گروهی‌ای به نام «مافیا» است و هیچ ارتباطی به کامپیوتر یا بازی‌ کامپیوتری به همین نام ندارد.

من و دوستان شفیق‌ام هنوز هم وقتی در برنامه‌های گل‌گشت یا شب‌نشینی‌های دوستانه دور هم جمع می‌شویم بازی‌های گروهی می‌کنیم. یکی از این بازی‌های جالب و هیجان‌انگیز به نام «مافیا» را معرفی می‌کنم.

  • اول این‌که باید تعداد نفرات دست‌کم 5 یا 6 نفر باشد و بهترین تعداد 9 به بالاست.
  • دوم این‌که بهتر است همه با هم دوست باشید و رفتار و حالت‌های یکدیگر را بشناسید.

روند بازی

یک نفر می‌شود حاکم (یا راوی). حدود 40 درصد تعداد بازیگران هم می‌شوند دزد. یک‌نفر رئیس‌پلیس و باقی پلیس. البته هویت این‌ اشخاص هنوز معلوم نیست و با قرعه‌کشی به صورت ناشناس تعیین می‌شود. برای ساده‌گی فرض کنیم کلا 10 نفر باشیم. 1 نفر حاکم، 3 نفر دزد، 1 نفر ریس‌‌پلیس و 5 نفر هم پلیس می‌شوند.

lib018065

حاکم به هر یک از بازیگران برگه‌هایی می‌دهد که روی 3 تا از آن‌ها دزد نوشته شده (‌این مساله کاملا باید سری باشد).

1. به دستور حاکم همه چشم‌های خود را می‌بندند (و سرشان را هم پایین می‌گیرند)

2. به دستور حاکم دزدها چشم‌هایشان را باز می‌کنند. با این‌کار باند دزدها همدیگر را می‌شناسند و در طول بازی از یکدیگر حمایت خواهند کرد. بعد به دستور حاکم همه دوباره چشم‌هایشان را می‌بندند.

3. به دستور حاکم رئیس‌پلیس چشم‌هایش را باز می‌کند. فقط حاکم می‌داند رئیس‌پلیس کیست. رئیس‌پلیس هم از هویت دزدها یا سایر پلیس‌ها بی‌خبر است. بعد به دستور حاکم رئیس‌پلیس چشم‌هایش را می‌بندد.

4. روز می‌شود. به دستور حاکم همه چشم‌هایشان را باز می‌کنند. دور اول بازی آغاز می‌شود.

بازی به صورت دوره‌ای انجام می‌شود. در طول هر دور افراد مختلف صحبت می‌کنند یا به دیگران اتهام دزد بودن می‌زنند. افراد از خود دفاع می‌کنند یا دلیل می‌آورند چرا فکر می‌کنند شخص معینی دزد یا پلیس است. بعد از پایان این دوره رای گیری می‌شود و همه به کسانی که مشکوک هستند رای می‌دهند. کسی که بیشترین رای را بیاورد به عنوان دزد شناخته شده و از بازی خارج می‌شود. او اعلام می‌کند دزد بوده یا پلیس.

5. شب می‌شود. به دستور حاکم همه چشم‌هایشان را می‌بندند.

6. به دستور حاکم دزدها چشم‌هایشان را باز می‌کنند و بی‌صدا به یک نفر اشاره می‌کنند. آن شخص توسط دزدها به قتل می‌رسد. به دستور حاکم دزدها چشم‌های خود را می‌بندند.

7. به دستور حاکم رئیس‌پلیس چشم‌هایش را باز می‌کند. حاکم هویت یکی از دزدها را بی‌صدا و با اشاره برای رئیس‌پلیس افشا می‌کند. به دستور حاکم رئیس‌پلیس چشم‌هایش را می‌بندد.

8. روز می‌شود. به دستور حاکم همه چشم‌هایشان را باز می‌کنند. حاکم به همه اطلاع می‌دهد که یکی از پلیس‌ها شب گذشته به قتل رسیده و او را معرفی می‌کند. شخص کشته شده از بازی خارج می‌شود. دور دوم بازی شروع می‌شود.

9. تکرار مراحل 4 تا 8. به همین ترتیب بازی ادامه می‌یابد. در پایان هر دور رای گیری می‌شود و یک نفر به عنوان دزد از بازی خارج می‌شود.

10. در صورتی که همه دزدها از بازی خارج‌ شوند گروه پلیس‌ها برنده هستند. در صورتی که تعداد پلیس‌ها مساوی (یا کمتر) از دزدها شود گروه دزدها برنده است (چون پلیس‌ها دیگر شانسی در پیروز شدن رای گیری ندارند)

detective2

ظرافت‌های بازی

بازی پیچیده‌گی‌ها و ظرافت‌های خاصی دارد. چند نمونه از آن‌ها:

  • دزدها چون هویت هم را می‌شناسند با هم هماهنگ‌ هستند و می‌توانند افکار عمومی را طوری شکل دهند که یک پلیس به عنوان دزد از بازی خارج شود. همین‌طور هنگام رای دادن می‌توانند با هماهنگی و تمرکز آراء روی یک پلیس‌ خاص کاری کنند که او رای زیادی بیاورد و از بازی خارج شود.
  • از سوی دیگر، هماهنگی بیش از حد دزدها در جوسازی یا رای دادن می‌تواند باعث مشکوک شدن آن‌ها و فاش شدن هویت‌شان شود.
  • چون هر شب یک پلیس به قتل می‌رسد، پلیس‌هایی که زیاد باهوش باشند احتمالا به سرعت توسط گروه دزدها ترور می‌شوند. از طرفی اگر در طول یک دور گفتگو اختلاف جدی میان یک فرد و چند فرد دیگر باشد و آن فرد ترور شود، احتمالا گروه مخالف دزد بوده‌‌اند. پس دست دزدها در ترور افراد باهوش و خطرناک چندان هم باز نیست.
  • دزدها ممکن است برای گمراه کردن پلیس‌ها به یکدیگر اتهام دزدی بزنند و از پلیس‌ها دفاع کنند.
  • رئیس‌پلیس کم‌کم دزدها را می‌شناسد (چون هر شب حاکم یکی از دزدها ها را به او معرفی می‌کند). اما اگر اطلاعات مهمی که دارد را صریحا فاش کند دزدها حتما شب بعد او را ترور خواهند کرد. به‌علاوه معلوم نیست اگر ادعا کند رئیس‌پلیس است کسی حرفش را باور کند. چون ممکن است دزد باشد و دروغ بگوید.
  • رفتار آدم‌ها وقتی دزد هستند با وقتی پلیس هستند فرق می‌کند. پلیس‌ها یک چهره دارند و صادقانه برای حدس زدن این‌که چه کسی دزد است تلاش می‌کنند. اما دزدها دو چهره دارند و باید وانمود کنند پلیس هستند. این نکته باعث تفاوت‌های رفتاری یا گفتاری ظریفی در افراد می‌شود که می‌تواند در بازی بسیار کاربرد داشته باشد.

tt_sp

بازی گروهی یا شطرنج روانی؟

مافیا یک بازی جدی و بسیار فکری، تلفیقی از روان‌شناسی و دقت تحلیل و موشکافی منطقی و در عین حال فوق‌العاده هیجان‌انگیز است. حتما آن‌را در جمع‌های دوستانه و تفریحی خود امتحان کنید.

به صورت کامل‌تر قوانین این بازی در ویکی‌پدیا آمده که تقریبا مشابه همین است که ما بازی می‌کنیم و این‌جا تعریف کردم ولی نقش‌ها اسم دیگری دارد (مافیا یا مجرم به جای دزد، شهروند یا بی‌گناه به جای پلیس، راوی به جای حاکم). نسخه‌های متعددی از این بازی وجود دارد که بسته به تعداد و کشش روانی جمع می‌توانید آن‌را پیچیده‌تر کنید. نسخه‌های پیچیده‌تر این بازی هم این‌جا توضیح داده شده و قصد من معرفی است و نه روایت جزئیات.

خوش باشید و از این بازی لذت ببرید. مواظب باشید که در این بازی ممکن است میانه دوستان خیلی خوب یا حتی زن و شوهرها شکرآب شود!

پیش‌بینی‌های آرتور سی‌کلارک

jashn_small3دوستان گرامی من یک‌فتحی و زنگوله به صورت عام (و خاص) از همه دعوت کرده‌اند که به مناسبت رسیدن بهار و سال نو در «جشنواره نوروزی» شرکت کنند و یک مطلب جالب و سرگرم‌کننده به خواننده‌ها هدیه دهند. من هم بهار را دوست دارم، هم تخیل را و هم آرتور سی‌کلارک را که چند وقت پیش درگذشت.

هدیه نوروزی من ترجمه خلاصه شده‌ای است از نوشته ‌بی‌بی‌سی در مورد پیش‌بینی‌های آرتور سی‌کلارک که به صورت مستقیم در مقاله‌های علمی‌اش یا غیرمستقیم در داستان‌های علمی‌تخیلی‌اش کرده بود.

1. آسانسور فضایی

آسنانسور فضایی در اصل ریسمان-قرقره‌ای بزرگ است که بین سفینه فضایی و نقطه‌ای در زمین نصب شده و برای انتقال اجسام از زمین به فضا استفاده خواهد شد.

_40873654_space_elevator_nasa_203آرتور اولین بار این ایده را در سال 1972 در رمان «چشمه‌های بهشت» خود مطرح کرد که در آن مهندسین بر فراز کوهی که در میان یک جزیره خیالی قرار داشت یک آسانسور فضایی ساختند. کلارک ایده خود را با جزییات بیشتر در یک مقاله فنی به نام «آسانسور فضای تجربه ذهنی یا کلیدی به جهان؟» در سال 1981 مجددا مطرح کرد.

شاید فکر کنید این ایده فقط در حد داستان علمی تخیلی است، اما بسیاری آن‌را جدی می‌دانند. ناسا مدت‌هاست که روی پروژه آسانسور فضایی تحقیق می‌کند و دست‌آوردهای اخیر دانشمندان در زمینه ساخت نانوتیوب‌های کربنی احتمال ساخت ریسمانی که به اندازه مورد نیاز چنین کاربردی مقاوم باشد را بالا برده است.

حتی مسابقه‌ای به نام «آسانسور:2010» وجود دارد که به برنده‌گان جایزه‌های نیم‌میلیون‌دلاری می‌دهد و هدف آن تشویق تحقیق و توسعه در این زمینه است.

2. مشکل کامپیوترها در سال 2000

_40873646_clarke_bbc_203کلارک در یکی از رمان‌های خود پیش‌بینی کرده بود که در آستانه تحویل هزاره برخی از نرم‌افزارهای کامپیوتری در تشخیص سال 2000 به عنوان سالی که بعد از 1999 می‌آید دچار اشتباه خواهند شد. باگ سال 2000 دولت‌ها و شرکت‌ها و حتی مردم را نگران کرده بود تا حدی که برخی به مردم توصیه کرده بودند در آستانه تحویل سال از هواپیما استفاده نکنند.

در نهایت سال 2000 آمد و باگ 2000 مشکل چندانی برای شرکت‌ها یا دولت‌ها به وجود نیاورد.

3. فرود روی سیارک‌ها و نگاهبانی از زمین

_41051510_aster_jaxa_203این پیش‌بینی کلارک نه تنها به حقیقت پیوست بلکه به نام همان رمانی که در آن پیش‌بینی کرده بود یعنی «ملاقات با راما» شهرت دارد.

کلارک پیش‌بینی کرده بود یک شیء متعلق به تمدنی بیگانه به سمت منظومه می‌آید. اگر چه تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است اما آستروئید‌ها (سیارک‌های کوچک، بیشتر بین مریخ و مشتری) و شهاب‌سنگ‌های زیادی به زمین نزدیک شده‌اند.

در سال 2005 یک کاوش‌گر ژاپنی روی یکی از این اجسام که به اشیاء نزدیک زمین (Near Earth Objects) مشهور هستند فرود آمد.

4. ماهواره‌های مخابراتی

_44503661_geostation_sat_203inدر سال 1945 کلارک اولین فردی بود که به فکرش رسید با قرار دادن تعداد معینی ماهواره در مدارهای زمین‌ایستا (Geostatoinary orbit) می‌توان شبکه جهانی مخابراتی ایجاد کرد. ماهواره‌ای که در فاصله 35786 کیلومتر و بالای خط استوای زمین قرار بگیرد سرعتی مساوی حرکت وضعی زمین خواهد داشت بنابراین موقعیت خود را نسبت به زمین همواره حفظ می‌کند.

19 سال پس از انتشار مقاله کلارک یعنی در سال 1964 اولین ماهواره زمین‌ایستا به فضا پرتاب شد: سینکوم 3 (Syncom 3).

امروز تقریبا همه نقاط زمین تحت پوشش مخابراتی-ارتباطی ماهواره‌ها زمین‌ایستا قرار دارد.

5. مسافرت فضایی با سوخت هسته‌ای

_39150824_prom203cr«پیش‌درآمدی بر فضا» (Prelude to Space) نه تنها اولین رمان علمی‌تخیلی کلارک بود، بلکه مقدمه‌ای شد برای مجموعه ایده‌هایی که او برای مسافرت‌های فضایی انسان پیشنهاد کرد. سفینه فضایی تخیلی کلارک «پرومته» نام داشت و با سوخت هسته‌ای کار می‌کرد.

بعد‌ها شوروی چند ماهواره به فضا ارسال کرد که با راکتور هسته‌ای کار می‌کردند. یکی از آن‌ها کازموس 954 در سال 1978 در کانادا سقوط کرد و آلوده‌گی زیست‌محیطی به بار آورد.

چند سال پیش دانشمدان ناسا مجددا به ایده استفاده از سوخت هسته‌ای در کاوش‌گراها توجه نشان دادند: پروژه تحقیقاتی به نام «پرومته» که قرار بود کاوش‌گرهایی که با استفاه از سوخت هسته‌آی بتوانند مسیرهای بسیار طولانی را طی کنند طراحی کند. اما این پروژه ناموفق بود و به فراموشی سپرده شد.

به نظر نمی‌رسد در آینده قابل پیش‌بینی استفاده از فن‌آوری هسته‌ای در کاوش‌گرها در دستور کار هیچ موسسه تحقیقات فضایی قرار بگیرد.

6. جلوگیری از بروز زلزله

_44503311_quake203کلارک در داستانی علمی‌تخیلی به نام «ریشتر 10» روشی برای پیش‌بینی و جلوگیری از زلزله ارائه داد: جوش‌نقطه‌ای گسل‌های بزرگ در چندین نقطه مختلف که مانع از حرکت ناگهانی آنها و زمین‌لرزه بشود. جوش‌نقطه‌ای هم به کمک انفجار بمب‌های هسته‌ای قدرتمند در اعماق زمین انجام می‌شود.

با دانش امروز این پیش‌بینی کلارک در حد تخیل ‌علمی است. پیش‌بینی زمین‌لرزه دانشی غیرقطعی است که هیچ روش قابل تکرار و استانداردی برای آن وجود ندارد. علاوه بر این نیروهای تکتونیک لایه‌های زیرین زمین بسیار عظیم‌اند و کوه‌ها و بستر عمیق اقیانوس‌ها را پدید می‌آورند و تغییر می‌دهند. جوش‌دادن گسل‌های عظیم حتی اگر عملی شود، فقط می‌تواند اثر کوتاه مدتی در مهار این جنبش‌های عظیم داشته باشد.

7. پشتیبان‌گیری از مغز

کلارک به ایده پشتیبان‌گیری یا انتقال اطلاعات مغز انسان به کامپیوتر علاقه داشت. در کتاب «3001: ادیسه پایانی» او در مورد موجودات آینده می‌نویسد:

به محض این‌که ماشین‌ها بهتر از بدن‌هایشان شدند، زمان عظیمت فرا رسید. اول مغزها و بعد فقط افکارشان را به خانه‌های پر زرق‌ و برق جدید از جنس فلز و سنگ‌های بلورین منتقل کردند. در این کالبدهای جدید آن‌ها کهکشان‌ها را درنوردیدند. دیگر سفینه فضایی نساختند، آن‌ها خود سفینه فضایی بودند.

به نظر کلارک در صورت امکان‌پذیر شدن چنین ایده‌ای افراد می‌توانند حافظه و شخصیت‌ خود را در پایان زندگی‌شان به کامپیوتر منتقل کنند. او در یک گفتگوی تلویزیونی در سال 2005 به بی‌بی‌سی گفت:_44502012_clarke_ap203b

وقتی بدن‌ افراد شروع به تحلیل رفتن می‌کند افکارشان را منتقل می‌کنید، بنابراین آن‌ها جاودانه خواهند بود. فقط کافی‌است روی یک سی‌دی ذخیره‌اش کنید و بعد سی‌دی را توی دستگاه بگذارید – به همین ساده‌گی!!

اگر چه علم هنوز به چنین مرحله‌ای نرسیده است اما پروژه‌های مقدماتی در این زمینه در حال انجام است. مثلا مایکروسافت پروژه‌ای به نام «بیت‌های زندگی من» (MyLifeBits) شروع کرده است که هدف آن ذخیره دیجیتال «یک عمر مقاله، کتاب، کارت پستال، سی‌دی، نامه، یادداشت‌، کاغذ، عکس‌، نقاشی، پریزنتیشن‌، فیلم‌ خانه‌گی و سخنرانی‌ یا صدای ضبط شده» است… نوع ابتدایی ضبط و نگاهداری خاطره زنده‌گی.

8. منجمد کردن افراد

یکی از دغدغه‌های فکری کلارک مسافرت‌های بین‌سیاره‌ای بود. مسافرت‌هایی که ممکن است سال‌ها طول بکشد. کلارک از خود می‌پرسید چگونه انسان خواهد توانست در این‌گونه سفرها بر عامل زمان غلبه کند؟_44503394_alcorap203

یک راه حل که در داستان «ترانه‌های زمین دور» مطرح کرد «تعلیق در دمای پایین» (cryogenic suspension) بود. در این داستان خورشید در حال انفجار است و بشر مجبور است زمین را ترک کند.

در حال حاضر نگاه‌داری افراد زنده در دمای پایین ممکن نیست و در بسیاری از کشورها هرگونه تلاش برای چنین اقدامی ممنوع است. تاکنون بیش از 150 نفر پس از مرگ در نیتروژن مایع به صورت یخ‌ زده نگاه‌داشته شده‌اند. اگر چه شواهد نشان می‌دهد مغز ساختار خود را در این شرایط حفظ می‌کند هیچ تضمینی وجود ندارد که این یک فرایند بازگشت پذیر باشد و حتی در صورت بازگشت‌پذیر بودن،‌ معلوم نیست هویت یا شخصیت فرد محفوظ مانده باشد.

در پزشکی اعضای بدن را قبل از پیوند در محیط خیلی سرد نگاه‌داری می‌کنند.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

آقای رئیس‌جمهور کمی‌ بالاتر، کمی پایین‌تر!

فیلم انیمیشن-سینمایی «سیمپسون‌ها» (The Simpsons) را دیدم. سوای جالب و سرگرم‌کننده بودن، خصوصیتی که این مجموعه را برایم من جالب توجه می‌کند طنز نیرومند و سیاه‌اش است که کمتر نظیرش را در محصولات تلویزیونی با مخاطب عام سراغ دارم.simpsons-mr-burns

توجه: اگر قصد دارید این فیلم را ببینید این نوشته ممکن است حاوی اندکی ضدحال (Spoiler) باشد.

در میان انبوه قسمت‌هایی که چشمم را گرفت یکی از همه بیشتر توی ذهنم مانده. در صحنه زیر مترسک بودن «آقای رئیس‌جمهور» در برابر اراده «کانون‌های قدرت» به زیبایی و فصاحت هرچه تمام‌تر تصویر می‌شود:

«آقای مشاور» نزد رئیس‌جمهور می‌رود و به او می‌گوید برای حل مشکلی که پیش آمده 5 راه‌حل وجود دارد و او باید انتخاب کند. رئیس‌جمهور معتقد است که باید راه‌حل‌ها را بخواند. مشاور اما با شیطنت خط می‌دهد که اگر بنا باشد بعد از خواندن تصمیم بگیری که کاری ندارد، رهبر واقعی کارش رهبری (Leading) است نه خواندن (Reading) و می‌تواند ندیده و نخوانده انتخاب کند. رئیس‌جمهور متقاعد می‌شود.

  • رئیس‌جمهور: خیلی خوب. من 3 را انتخاب می‌کنم!
  • مشاور: دوباره امتحان کن!
  • رئیس‌جمهور: 1!
  • مشاور: برو بالاتر!
  • رئیس‌جمهور: 5؟
  • مشاور: خیلی بالاست!
  • رئیس‌جمهور: 3؟
  • مشاور: 3 رو یه بار گفتی.
  • رئیس‌جمهور: 6؟
  • مشاور: 6 ای در کار نیست.
  • رئیس‌جمهور: 2؟
  • مشاور: دو برابرش کن!
  • رئیس‌جمهور: 4!
  • مشاور: تصمیم تصمیم شماست!

مشاور از اتاق خارج می‌شود. البته راه حلی که انتخاب شده (از قبل انتخاب شده بود) یک راه حل نظامی و وحشیانه است: نابود کردن کامل شهری که مشکل‌ساز شده بود!

طول این صحنه به دو دقیقه هم نمی‌رسد ولی تدوین دینامیک و زاویه‌های دید شگفت‌انگیزی که فقط توی انیمیشن امکان استفاده از آن‌ها وجود دارد طنز و در عین حال خشونت مفهومی پنهان‌اش را به اوج رسانده است.

simpsons_couch


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

صفحه اول گوگل در سال‌ 1960

اگر گوگل در سال 1960 وجود می‌داشت احتمالا صفحه اول آن چیزی مثل این می‌بود:

google_circa_1960

گوگل

لطفا عبارت مورد جستجوی خود را با دست‌خط خوانا بنویسید.

آدرس پستی: …

لطفا به ما چهار الی شش هفته برای ارسال نتایج فرصت بدهید.

منبع: digg.com

جورج بوش وجود گازکربنیک را تایید کرد

نوشته زیر را از نشریه اینترنتی پیاز ترجمه کرده‌ام. نشریه پیاز یکی از مشهورترین وب‌‌گاه‌های طنز خبری-انتقادی آمریکا می‌باشد. امیدوارم از خواندن نمونه زیر لذت ببرید:

واشنگتن: در یک سخنرانی غیرمنتظره که دانشمندان و کارشناسان محیط زیست سراسر جهان آن‌را تکان‌دهنده ‌دانستند، رئیس‌جمهور جورج بوش، برای نخستین بار در دوران زندگی سیاسیش به دنبال انتشار گزارش «چشم‌انداز جهانی ‌محیط زیست» توسط سازمان ملل، رسما و به صورت علنی وجود «گازکربنیک» را تایید کرد.

وی گفت: «گاز کربنیک مولکولی است که از یک اتم کربن و دو اتم اکسیژن تشکیل شده است، به صورت طبیعی در محیط و در بازدم انسان یافت می‌شود و توسط گیاهان تجزیه می‌گردد.»

بوش خطاب به یکی از خبرنگاران حیرت‌زده کاخ سفید گفت «به عنوان کشور صنعتی پیشتاز در جهان، ما نمی‌توانیم بیشتر از این به وفاق عمومی میان دانشمندانی که در حال مطالعه اتسفر زمین هستند دارند بی‌توجه باقی بمانیم. گازکربنیک یک واقعیت است!»

Bush-Acknowledges.article

اظهارات اخیر بوشه تلویحا تایید می‌کند که احتمالا مفاهیم گوناگونی
مانند «بازدم»،« نوشیدنی‌های گازدار» و «فوتوسنتز» نیز وجود دارند.

با توجه به این‌که گازکربنیک -که برای نخستین بار در قرن هفدهم توسط فیزیکدان فنلاندی «جان باپتیستا فون هلمونت» به عنوان «روح وحشی» معرفی شده بود- توسط کابینه جورج بوش پیوسته انکار می‌شد، سخنان رئیس‌جمهور یک پیروزی بزرگ برای پشتیبانان نظریه وجود گازکربنیک محسوب می‌شود.

خانم لیندا ماتسون، معلم علوم مقطع سوم راهنمایی به خبرنگار ما گفت: «این سخنان یک قدم بزرگ به پیش برای شیمی پایه کشور می‌باشد. رئیس‌جمهور با این موضع‌گیری شجاعانه خود راه را برای تایید این نظر که سایر مولکول‌های شیمیایی مانند H2O نیز در واقع وجود دارند باز کرده است.»

با این وجود بسیاری از یاران و نزدیکان جورج بوش که وی آنان را از حامیان خود می‌دانست، ناامیدی و نارضایتی خود را از بیانات اخیر وی اعلام کردند. روحانی «لوک هاتفیلد» گفت: «هیچ چیز در مورد گازکربنیک در انجیل ذکر نشده است. بعد از این باید منتظر چه باشیم؟ لابد ادعاهایی مبنی بر این‌که به اصطلاح سوخت‌های فسیلی از موجودات افسانه‌ای مانند دایناسورها تشکیل شده‌اند؟ این یک گام رو به عقب برای کشور بوده است.»

یک سخنگوی کاخ سفید، سخنرانی اخیر را «محتاطانه» توصیف کرد و تاکید کرد رئیس‌جمهور هنوز آمادگی لازم را برای هرگونه موضع‌گیری در مورد وجود داشتن یخ‌های قطبی، لایه اوزون یا مفهوم بحث‌برانگیزی که بسیاری از دانشمندان آن‌را «آب و هوا» می‌نامند، ندارد.

اصل نوشته در نشریه پیاز

سهمیه‌بندی هوش با کارت‌های سوختمند: چگونه قانون دوم ترمودینامیک یادم داد فحش بدهم

no-fossile-fuel

رابطه قانون دوم ترمودینامیک و فحش
درست چند روز بعد از اعلام سهمیه‌بندی بنزین برنامه مسافرتی پیش‌ آمد به غرب ایران. ما 3 نفر بودیم و تصمیم گرفتیم که علاوه بر من که صاحب ماشین بودم و کارت سوخت خودم را داشتم، یکی دیگر از دوستان هم کارت سوخت ماشین پدرش را بیاورد. واحد شمارشمان هم باک بود. حساب کرده بودیم که کل سفر حدود 4 باک بنزین لازم دارد و قرار شد که من 3 باکش را از کارت خودم بدهم و باقی را دوستم از کارت پدرش. راه افتادیم. اما به جای اینکه وقت و انرژی‌مان صرف خوش گذراندن و چشیدن لذت‌های سفر شود؛ ماشین من تبدیل شده بود به سمینار مصرف بهینه سوخت همراه با کارگاه آموزشی. حضرات مهندسی که خودمان بودیم ضمن ثبت آمار مصرف ماشین در هر 100 کیلومتر سخت مشغول تهیه فهرست بلند‌بالایی از تدابیری که می‌توان به کمک آن‌ها با سوخت کمتری حرکت کرد شده بودیم. در راس فهرست هم عدم استفاده از کولر ماشین بود. همانطور که می‌دانید کولر ماشین به ازای خنک کردن داخل ماشین جهان پیرامون را گرم می‌کند و این یعنی سوزاندن سوخت بیشتر! طبیعتا زور ما که به قانون دوم ترمودینامیک نمی‌رسید اما می‌توانستیم کولر ماشین را روشن نکنیم. همین هم شد. مسافرت را ادامه دادیم اما بدون کولر!

باید اعتراف کنم که من شخصا نفرت عجیبی از هوای گرم دارم و یکی از سئوالات بزرگ زندگی‌ام هم این است که چطور ممکن است کسی حاضر باشد پول بدهد و با اراده خود داخل حمام سونا بشود. فکر می‌کنم نفرت من از گرما یک موضوع ژنتیکی باشد چون پدرم هم همینطور است و تحمل هوای گرم را ندارد. بر عکس من هیچ مشکلی با سرما ندارم و ترجیح می‌دهم از سرما یخ بزنم تا اینکه از فرط گرما سنکوب کنم. حالا می‌توانید حدس بزنید که با توجه به حساسیت ویژه اینجانب به گرما، برای من کولر ماشین از مهمترین اجزا آن محسوب می‌شود یعنی حتی از سیستم صوتی یا شیشه پنجره هم مهمتر! به هر حال عرق‌ریزان و با پاهای لرزان که مبادا ماشین بیش از حد نیاز گاز بخورد و بنزین بی‌بها بیشتر از حد سوخته شود مسیر را طی کردیم. تکرار می‌کنم بدون کولر!

در طول مسیر حدودا هر 5 دقیقه یک‌بار به کسانی که بنزین فروش آزاد اعلام نکردند فحش می‌دادیم. به گمانم همه فحش‌هایی که در طول زندگی یاد گرفته بودیم را دست‌کم یک‌بار حواله این برادران و خواهران دست‌اندر کار کردیم. باور کنید حواله کردن فحش‌های آب‌دار ناموسی توی هوای گرم داخل ماشین خیلی حال می‌داد و خنک‌مان می‌کرد (یک بار امتحان کنید!) . نکته جالب این است که فحش دادن دقیقا مانند کولر ماشین کار می‌کند. خودت را خنک می‌کند و کسانی را که بهشان فحش می‌دهی داغ! البته مطابق با قانون دوم ترمودینامیک جز این هم نمی‌تواند باشد.

سهمیه‌بندی هوش به کمک کارت سوختمند هوش :

در ادامه گفتگو‌ها به نظرمان رسید که طرح سهمیه‌بندی بنزین اگرچه در نفس خود اجتناب‌ناپذیر بود اما حضرات از ما بهتران برای این‌که دمب مردم را کماکان توی دست خودشان نگه‌ دارند بنزین آزاد اعلام نکردند. حالا نوبت بنزین بود که تبدیل شود به یک اهرم فشار داخلی جدید. بنزین هم شد چماقی که هر وقت لازم باشد بتوان با آن زد توی سر این مردم بی‌نوا. بنزین هم رفت جا خوش کرد کنار سایر ابزار‌های کنترلی مثل رسانه‌ملی و لشکر ذوب‌شدگان خیابانی (متخصص کشیدن گیس دختران) و … شاید بی‌دلیل نباشد که سوتی یکی از دوستان که اشتباها به جای کارت هوشمند سوخت گفت کارت سوختمند هوش فوری به دل همه نشست. چون هر چه نگاه می‌کنیم و چشم می‌گردانیم اثری از هوش و هوشمندی در این طرح نمی‌بینیم. واقعا این مملکت در سطح مدیر به بالا از کمبود شدید هوش رنج می‌برد. به نظر من یکی از بهترین راه حل‌ها برای حل مشکلات کشور برنامه ریزی و مدیریت مصرف هوش است. مثلا چه خوب که آقای رئیس‌جمهور به دنبال حرکت موثر و بسیار مفید سهمیه‌بندی بنزین،‌ قبل از خروج از کاخ ریاست جمهوری طرح سهمیه بندی هوش را هم در دستور کار خود قرار دهند. طبیعی است که کارت‌های سوختمند هوش در مرحله اول برای آن دسته از هموطنان عزیزی که به هوش نیاز مبرم و ضروری دارند صادر خواهد گردید. این طرح عظیم و مهم به عنوان یک حرکت اساسی و انقلابی در جهان مثل توپ صدا خواهد کرد و دیگر هرگز مدیران کشور با کمبود هوش مواجه نخواهند شد.alternative-fuel-7

بنزین مصرف نکنید: راه حل‌های دیگر هم هست!

همانطور که مقامات آگاه چندین بار تاکید کردند راه حل نهایی مشکل بنزین مصرف نکردن آن است. با توجه به اینکه دانش بشری امروز خیلی پیشرفت کرده است و متاسفانه دولت هم هیچ کمکی به تحقیقات در زمینه سوخت‌های جایگزین و انرژی‌های نو نمی‌نماید پیشنهاد می‌شود مردم ایران خود دست به دست هم داده و مساله سوخت جایگزین را یک بار و برای همیشه برای ایران و همه بشریت حل نمایند. این حقیر چند راه حل به ذهنم رسید که اینجا عرض می‌کنم باقی به عهده دانشمندان این مرز و بوم:

1. استفاده از ماشین‌های برقی (سوخت برق):

alternative-fuel-5

توضیح: فراموش نکنید شارژر ماشین‌تان را با خود ببرید.

2. استفاده از خودروهای بیومکانیکی (موتور بیولوژیکی و سوخت طبیعی)

alternative-fuel-1

توضیح: قابل توجه مناطق محروم کشور

3. استفاده از دوچرخه و سه چرخه (سوخت طبیعی)

alternative-fuel-3

توضیح: قابل توجه شهر‌های کوچک

4. استفاده از پیاده‌روی به عنوان یک ورزش مفرح که بنزین هم مصرف نمی‌کند (سوخت طبیعی)

alternative-fuel-6

توضیح: قابل توجه برادران ذوب‌شده. لازم به توجه است که در صورتی که پا‌ها خسته شدند، مالیدن کمی نشادر به برخی مناطق خیلی به راه رفتن و حتی دویدن کمک می‌‌کند.

5. استفاده از موشک برای مسیر‌های بین‌شهری (سوخت هیدروژن مایع)

alternative-fuel-6
توضیح: قابل توجه دبیرستان‌های دخترانه. لطفا بعد از کشف انرژی اتمی کمی هم به کشف فضا کمک کنید.

6. خودکشی (احتیاجی به سوخت ندارد)

alternative-fuel-2

توضیح: اگر بچه شما مریض بود و بنزین‌تان هم تمام شده بود و جایی بودید که کسی به شما سواری نداد (از ترس تمام شدن بنزینش) تنها راهی که دارید خودکشی است چون عرضه بنزین آزاد در دستور کار دولت خدمتگذار نیست!)

7. استفاده از حمل و نقل اتمی (سوخت هسته‌ای)

alternative-fuel-4

توضیح: بر منکرش لعنت!