لینک‌های روز: منافع ملی ايران؛ تعبير ايرانی يا نئوکانی

  • منافع ملی ايران:‌ تعبير ايرانی يا نئوکانی؟ » ملکوت
    مقاله‌ی خلجی اگر به قلم فردی از دستگاه سياست خارجی آمريکا (آن هم از موضع نئوکانی) نوشته شده بود کاملاً قابل‌فهم بود. اما وقتی اين مقاله را کسی می‌نویسد که خود را مدافع منافع ملی ایران قلمداد می‌کند و در لباس خیرخواهی و دلسوزی به ما ایرانيان – و مشخص‌تر از آن به جنبش سبز – هشدار می‌دهد و به آن‌ها راه و چاه نشان می‌دهد که چگونه باید از منافع ملی‌شان دفاع کنند، مشکل شروع می‌شود. قلب مسأله‌ی نوشته‌ی خلجی در این است که منافع ملی ایران را بر حسب تابعی از منافع ملی آمريکا و اسرايیل می‌فهمد و تعبیر می‌کند. تعبیر روشن و صريح‌اش اين است: برای این‌که منافع ملی ايران حفظ شود (بخوانید: جنگی در نگیرد)، بهتر است که به منافع ملی آمريکا و اسرايیل تن بدهند تا مصیبت جنگ را از سر خود دور کند. اما چرا باید سبز‌ها چنین تعبیری از منافع ملی ایران را بر‌گیرند؟ چرا منافع ملی آمريکا-اسرايیل را تعيين‌کننده‌ی منافع ملی ایران بدانند آن هم پس از اعمال تحريم‌های بهانه‌جويانه و خفه‌کننده‌ای که نه تنها هدف‌دار نیست و در عمل به تضعیف سپاه پاسداران منجر نمی‌شود بلکه دقيقاً باعث تضعیف جامعه‌ی مدنی و بدنه‌ی ملت و بنیه‌ی دموکراسی‌خواهی درون‌زای ایرانی می‌شود؟ و پس از آن با تهدید جنگِ فراگیر، چرا باید در اين يارگیری کنار آمريکا (و منافع ملی آن‌ها) ايستاد؟ دقت کنید که داریم از موضع منافع ملی ایران به ماجرا نگاه می‌کنيم نه از موضع نئوکانی. این استدلال، طابق النعل بالنعل استدلالی است که می‌شود تصور کرد کسی از موضع روسیه در باره‌ی عهدنامه‌ی ترکمان‌چای بگیرد: نگاه به منافع ملی از زاویه‌ی روسی یعنی منافع شما ایرانیان در این است که تن بدهید به پيشنهادی که ما برای ترک مخاصمه می‌دهیم و شما خودتان بهتر می‌دانيد که جنگ چيز بدی است و راه توسعه‌ی درازمدت شما را دورتر می‌کند!
  • در دفاع از تدبيرِ اعتراضِ موسوی » آواره بر فراز دریای مه
    از سویِ ديگر، در اين‌ميان يک نکته اغلب از ياد برده می‌شود: دلايلِ سبزها حتا اگر برایِ اثباتِ وقوعِ قطعیِ کودتایِ انتخاباتی ـ يعنی تقلب در حد و اندازه‌یِ ساقط کردنِ دولتِ قانونیِ ميرحسينِ موسوی ـ کافی نباشد، زمينه‌چينیِ حاکميت برایِ يک کودتایِ انتخاباتی و فراهم آوردنِ امکانِ وقوعِ آن را به‌خوبی اثبات می‌کند؛ و همين برایِ اثباتِ مخدوش بودنِ بنيادیِ انتخابات و بنابراين قانونی نبودنِ دولتِ کنونی کافی ست. به بيانِ ديگر، جنبشِ سبز برایِ اثباتِ قانونی نبودنِ دولتِ کنونی به هيچ‌رو نيازي به اثباتِ اين‌که اکثريتِ مردم به موسوی رأی داده اند ندارد: کافی ست نشان دهد که به دليلِ نقضِ گسترده‌یِ قانونِ انتخابات اساساً انتخاباتي در کار نبوده است.
  • تدبیرِ اعتراض (یا اخلاقِ شکست؟) » نسخه‌ی قابل انتشار
    به نظرِ‌ من اینکه آقای میرحسین موسوی همان شبِ بیست‌ودومِ خردادِ هشتادوهشت در کنفرانسی مطبوعاتی گفت که برنده‌ی قطعی‌ِ انتخابات است کارِ بسیار بدی بود. آقای موسوی بر پایه‌ی کدام اطلاعات این را گفت؟ رأی‌ها را شمرده بودند؟ این کارِ ایشان، مثلِ انتشارِ بیانیه‌‌های اولیه‌شان، دعوت به شورش بود. به نظرِ‌ من هیچ شهروندِ مسؤولیت‌شناسی چنین نمی‌کند. یا دست‌کم وقتی هنوز همه‌ی راه‌های قانونی را امتحان نکرده چنین نمی‌کند.
  • در دفاع از ادعای تقلب و اعلام پیروزی زودهنگام موسوی » آق بهمن
    کاوه لاجوردی در وبلاگش یادداشتی نوشته با عنوان «تدبیر اعتراض (یا اخلاق شکست؟)». پیشنهاد می‌کنم اول نوشته کاوه را بخوانید و بعد این نوشته را که به نوعی پاسخ به یادداشت اوست.
  • فتنه‌ی جدید و شدید! » عطاء الله مهاجرانی
    فتنه ای شدید و جدید در انتظار ملت ایران است؟
  • خودخواهي راهبر کنش جمعي نيست » نوآم چامسکی
    اعتقاد به اين که خودخواهي يک غريزه غالب انساني است بسيار مناسب حال صاحبان ثروت و قدرت است که اميد دارند نهادهاي اجتماعي بنيان نهاده بر حس همدردي، همياري و کمک متقابل را ويران کنند. بي رحمترين عناصر ثروتمند و قدرتمند (…) مصمم اند که تأمين اجتماعي، برنامه‌هاي بهداشتي، مدرسه‌ها و در‌ واقع تمام حاصل مبارزات مردمي را که به کار برآوردن نيازهاي عمومي مي‌آيد و تنها تأثيري ناچيز بر ثروت و قدرت آنان دارد نابود نمايند. براي آنان بسيار آسان است که نظريه‌هاي خيال پردازانه اي ببافند که خود خواهي را در کانون طبيعت بشر قرار مي دهند و به اين ترتيب نشان دهند که اينکه انسان در فکر اين باشد که آيا زن بيوه معلولي که در سوي ديگر شهر زندگي مي‌کند دسترسي به غذا و پرستاري دارد، يا کودک روبرويي دسترسي به آموزش درخور دارد خطاست (يا بنا بر ادبيات مرسوم «بد» است). آُيا هيچ استدلال محکمي در توجيه اين نظريه‌هاي مناسب حال کساني که مطرحشان مي‌کنند وجود دارد؟ من که سراغ ندارم.
  • جریان مشایی » راز سر به مهر
    سال آینده انتخابات مجلس برگزار می شود و از همین رو عجله جریان مشایی برای طرح مسائلی که گمان می کنند منتقدان نظام را خوش می آید و صندوق آن ها را از رأی پر می کند، طبیعی به نظر می رسد.
  • آن ربّنا، این ربّنا » تورجان
    این روزها خبر ممنوعیت پخش ربناهای استاد شجریان شوک بزرگی بر محافل فرهنگی وارد کرده است. با آنکه مواضع سیاسی شجریان در حوادث پس از انتخابات از همیشه تندتر شده بود و افکار عمومی آماده واکنش تند رسانه ملی به مخالف خوانی های مکرر این استاد بی بدیل موسیقی ایران بود، اما باز هم رمضان بدون صدای شجریان برای خیلی ها باورکردنی نبود.

* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: مردسالار حقیری که منم

  • نامه چهارم محمد نوری‌زاد به رهبر – این بار از زندان » آق بهمن
    شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نمی‌بینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. مبادا من و شما را ازدحام مردمی که به استقبال یک مسئول و یا خود جنابعالی می‌آیند، بفریبد. شما اگر به دیگر افراد مشهور هم اجازه سخنرانی و حضور در کشورتان بدهید، غوغای مردمان ما فزونی خواهد گرفت. اجتماع فراوان این مردم، هیچ‌گاه قابل استناد نبوده و نیست. امروز شما بر کشوری رهبری می‌کنید که مردمش از دست رفته است. کشوری که در گردونه چه کنم‌های بسیاری گرفتار است. کشوری که اتحاد و یکپارچگی‌اش، به دست خود شما و اطرافیان شما، به حاشیه رفته است و نگرشی قلیل و تنگ به میدان آمده. نمی‌دانم امسال را سال چه نامیده‌اید. شنیده‌ام که به کوشش و تلاش در آن اشاره شده است. این نام‌گذاری، نشان می‌دهد که بعضاً مشاوران شما، افراد صادق و کارآمدی نیستند. من و همه، آنجا به شما آفرین می‌گفتیم که امسال را سال آشتی ملی می نامیدید و خود برای این پیوند مبارک اما دشوار و سخت، پیشقدم می‌شدید.
  • برای شما که مادرید هر چند غیر نمونه » پیاده رو
    یچکدام از ما خروج از واژن مادرمان را بخاطر نداریم. حتی طعم شیرش را هم بیاد نمی آوریم. یادمان نیست چند بار بین پایمان در نوزادی عرق سوز شده است. نمی دانیم غذاهایی که خوردیم فریزری بوده یا تازه . ولی پیاده روی با مادرمان در خیابان را یادمان می آید. آب بازی در حمام را. عصرانه حتی جلو تلویزیون را و بغلش را که گرم بود و خواب آور. این تبلیغ بیش از حد برای مادر نمونه بودن ، برای زایمان طبیعی ، برای شیر مادر دادن ، برای تهیه غذای تازه، برای گذراندن زمان مشخصی در روز با بچه و هزار مسئولیت  دیگر از یادمان می برد که ما باید مادری هم بکنیم. برای مادر بودن باید گاهی وقت برای خودمان هم داشته باشیم. باید لباس خوب بپوشیم. باید از خودمان راضی باشیم. باید روابط عاشقانه هم داشته باشیم. یادمان بماند نمیریم اگر یک جایش مطابق برنامه پیش نرفت. بچه های شیر خشک هم زنده مانده اند و زندگی کرده اند.  یادمان باشد که هنوز هستیم و تا مدتها باید باشیم. پراز انرژی و شاد . و از همه مهمتر زنده.
  • نسل آوینی، نقد آوینی » نقد فرهنگ
    بنده‌ی نوعی البته تقریبا از اول دبیرستان (سال ١٣٧١) تصمیم خود برای ادامه تحصیل در رشته‌های علوم انسانی را گرفته بودم. دبیرستان ما در اصفهان یکی از بهترین‌ها بود و طبعا همه دانش‌آموزان آن یا قرار بود دکتر بشوند و یا مهندس. یک روز دبیر علوم اجتماعی‌مان – که مرد شریف و فهیم و خوشفکری بود – سر کلاس یک سؤال پرسید. گفت: «شما بچه‌های باهوش و درسخوان که همه‌تان می‌خواهید یا پزشک شوید یا مهندس، هیچ فکر کرده‌اید چه کسانی قرار است در این مملکت اقتصاددان و جامعه‌شناس و صاحب‌نظر سیاسی و فرهنگی بشوند»؟ بعد از مکثی خودش جواب داد: «معلوم است دیگر. آنهایی که نمره‌ی لازم برای پزشکی و مهندسی را نمی‌آورند! آن وقت نگویید چرا وضع فرهنگ و اقتصاد و جامعه‌مان درست نمی‌شود ها!» اولین جرقه را در خرمن ما همان دبیر انداخت [٣]. با همین سوال ساده‌اش. البته سالها طول کشید که بفهمم چه کلاهی سرمان رفته است. چون بعدها دیدم که اتفاقا اداره‌ی جامعه و سیاست و فرهنگ و اقتصاد هم در تیول مهندسان و پزشکان – و حتی دامپزشکان – است. و چه بسا پاره‌ای از مشکلات موجود هم ریشه در برخی نگاه‌های مهندسی و پزشکی و دامپزشکی به عالم جامعه و سیاست و فرهنگ داشته باشد!
  • فعالیت حقوق زنان یا آب بازی های کودکانه؟ » مجمع دیوانگان
    دیدگاه خانم صدر مدعی تلاش برای رفع تبعیض علیه زنان است و در عین حال مدعی می شود که با همه مردان ایرانی باید مبارزه کرد. اصولا در این دیدگاه، جبهه نبرد از «متحجرین و متجددین» به سمت «زنان و مردان» کشیده می شود. گویی دارندگان چنین دیدگاهی هیچ گاه نمی خواهند از خود بپرسند که اگر صرف زن بودن به معنای همراهی با دیدگاهشان باشد پس پدیده هایی چون «فاطمه رجبی» را چگونه باید توجیه کرد؟ در نقطه مقابل اگر بپذیریم که هیچ مردی (تمام مردان ایرانی) قادر به حضور در جبهه مدافعین حقوق زنان و تلاش برای رفع تبعیض علیه زنان نیستند، پس آیا اساسا نباید به هسته اصلی ادعاهای برابری خواهانه شک کرد؟ نکند به واقع خانم صدر و موافقان دیدگاه ایشان به هیچ عنوان به رفع تضاد میان زنان و مردان باور ندارند و تنها هدفشان عوض کردن جای ظالم و مظلوم است؟
  • مردسالار حقیری که منم » ترسا و قیلوله اش
    در همین اعتراضات اخیر ببینید نسبت آسیب‌دیده‌گان٬ زندانیان٬ و کشته‌شده‌گان مرد به زن را. مقایسه کنید پوشش خبری را که قتل ندا می‌گیرد با پوشش خبری دیگر از‌دست‌رفته‌گان وقایع بعد از انتخابات. این همان غلبه‌ی ذهنی ارزش‌های بطئی مردسالارانه است که می گوید جان زن از جان مرد ارزشمندتر است، که ادعا می‌کنم بذرش را از کودکی در ذهن همه‌ی ما پاشیده‌اند. پیش از این هم بارها گفته‌ام ٬به زعم من٬ مردان از کودکی٬ در دوران تحصیل٬ طی دوره‌ی خدمت نظام وظیفه٬ و سپس در عرصه‌ی اجتماعی چنان هدف خشونت قرار می‌گیرند که از ایشان موجودات پارادوکسیکال می‌سازد؛ ترسو و درعین حال متوحش٬ صلب و متعصب و در عین حال هرهری مذهب٬ ماجوران بی‌ارج و بی‌شان. احقاق حقوق زن در چنین جامعه‌ای مستلزم عوامل مختلف است و یکیش هم احیای شان انسانی مرد. وقتی اخلاق غالب در جامعه‌ای اخلاق زور باشد٬ هرکس زورش بچربد و تیغش بیشتر ببرد زور می‌گوید و می‌برد. هر مرد در ناخودآگاه خویش می‌داند ٬در شرایط برابر٬ آسان‌تر از یک زن هزینه می‌دهد٬ طعن می‌شنود٬ کتک می‌خورد٬ و شکنجه و کشته می‌شود. هر مردی می‌داند که قربانی نخست ارزش‌های مردسالارانه خود اوست مگر خلافش ثابت شود.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به ف.ی.ل.ت.ر بودن بامدادی، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: استراتژی اسرائیل در غزه : یا بمیر یا خشن باش

gaza

هم‌صدا با حامیان نیرومند اسرائیل، خیلی‌ها حماس را مقصر اصلی کشتار اخیر می‌دانند: مگر تقصیر حماس نبود که به اسرائیل موشک انداخت؟ راستی چرا حماس «نمی‌فهمد» که نباید با نیرومندتر از خود درگیر شود؟ چرا حماس صلح نمی‌خواهد؟ چرا مردم غزه دست از سر اسرائیل بر نمی‌دارند و بروند زندگی آرامش‌شان را بکنند؟
ولی یک نکته‌ی مهم را نباید فراموش کنیم، اسرائیل به حماس یا اصولا «مردم غزه» اجازه‌ی «زنده ماندن آرام نمی‌دهد» یعنی استراتژی‌ای که در پیش گرفته این است که هیچ راه چاره‌ای برای مردمی که جایی ندارند بروند باقی نگذارد: «یا بمیر، یا خشن باش» که دومی اولی را هم توجیه می‌کند که «دیدی چقدر خشن بودی، پس حق دارم بکشمت». در راستای همین استراتژی، تحریک‌ها و حتی تهاجم‌های بی‌وقفه و سیستماتیک اسرائیل به غزه در رسانه‌ها انعکاس ملایمی پیدا می‌کند (گاهی هم اصلا منعکس نمی‌شود) در حالی‌که کوچکترین پاسخی از سوی غزه بزرگ‌نمایی می‌شود که یعنی «این‌ها صلح نمی‌خواهند، این‌ها خودشان جنگ را شروع می‌کنند، و …». داستانی مشمئز کننده و در عین حال حکایتی تکراری…

و اما لینک‌های روز:

  • نمایی از مانهاتان از فراز برج های مرکز تجارت جهانی نیویورک که دیدنش دیگر ممکن نیست
    الان این عکس برای من خیلی هولناکه. یعنی تصور می‌کنم مسافران اون هواپیماها یا مردمانی که توی ساختمان همزمان با دیدن این منظره در انتظار سوختن و مرگ بوده‌اند…
    بیشتر شبیه یک کابوس می‌مونه، کابوسی که «خودمان برای خودمان ایجاد کرده‌ایم و باز هم می‌کنیم».
  • با ویرگول به جنگِ دشمنت نرو!
    فکر کنم اگر کامل هم پی‌گیری نکرده باشید دست‌کم یکی دو تا پست در رابطه با «دعوای ویرگولی» خوانده‌اید. این نوشته‌ی محسن حاتمی را بخوانید تا به پوچ بودن و سطحی بودن کل ماجرا بیشتر واقف شوید. این هم نظر من:
    تا کی می‌خواهیم «زبان» را در قالب‌های تنگ و تاریک دانشکده‌ی ادبیات و آدم‌های فسیل به زور جا دهیم؟ زبان دینامیک و زنده است و از این جور «این کار را بکن تا بشوی زبان درست» ‌ها بر نمی‌تابد.
  • بوسه‌ی وداع – 1
    پرتاب کفش به سوی جرج بوش به عنوان رئیس‌جمهور قدرت اول جهان و نماد زورگویی٬ تروریسم٬ دروغ‌گویی/ و شروع کننده‌ی جنگ غیرقانونی علیه عراق٬ مخالفان قدرت٬ خشونت٬ جنگ و خونریزی را به شوق و تحسین واداشت*. عمل منتظر الزیدی خبرنگار عراقی یک اکسیون هوشمندانه و متهورانه بود با بزرگترین تأثیر ممکن در عرصه‌ی جهانی. چگونه/ با چه زبانی می‌شود به مسبب اصلی یک میلیون کشته٬ صدهاهزارنفر زخمی٬ خانه‌های خراب٬ یک میلیون آواره‌ی دربدر٬ تجاوز و آدم‌کشی اعتراض کرد؟
  • بوسه‌ی وداع – 2
    دو پیشنهاد: اول که وبلاگ معرکه‌ی چهاردیواری (مانی ب.) را از دست ندهید. بعد هم این که این پست‌اش را که یکی از بهترین‌های چند وقت اخیرش است مطالعه کنید.
  • یک عکس تکان دهنده
    عکس در نگاه اول ساده به نظر می‌رسد، چند جوان و یک پیرزن در حال دوبیدن هستند. اما با کمی دقت و خواندن توضیح آن ابعاد داستانی ناشناخته و هولناک بازتر می‌شود.
  • به احترام روز جهانی مهاجرت
    از زبان یک افغانی: کجا باید برویم آخر؟ در هرجا وحشت و ناآرامی با ماست. در هرجا شکننده‌گی و خطر ما را همراهی می‌کند. نمونه‌اش هم این پسربچه 13 ساله افغانی است که چند روز پیش در شهر مستری ایتالیا زیر چرخ‌های تریلی له شد. خانواده این پسربچه 13 ساله منتظرند خبر خوشی بشنوند که فرزند شان اروپا رسیده و پول می‌فرسته، هان؟
  • خواندن کل اين متن بيشتر از 3 دقيقه زمان شما را نخواهد گرفت
    عجله نکنید. راز کیفیت در آهستگی است.
  • آق بهمن: ۲۲۰ کشته در یک روز: شدیدترین حمله اسرائیل به غزه در ۴۰ سال اخیر
    البته معقول به‌نظر می‌رسد که یک دولت شلیک خمپاره به خاکش را تحمل نکند، و هر کاری برای توقفش بکند. اما خب کسی نمی‌گوید که اسرائیل چندین ماه است که غزه را محاصره کرده و نمی‌گذارد غذا و دارو و سوخت درست و حسابی به غزه برسد، و رسماً دارد ذره ذره یک و نیم میلیون ساکن این باریکه را می‌کشد. دو طرف شش ماه آتش‌بس کرده بودند، و حماس تا حدود زیادی به آتش‌بس وفادار بود. اسرائیل هم در کل آتش‌بس را رعایت می‌کرد. یعنی حمله نظامی زیادی به غزه نمی‌کرد. اما محاصره غزه کم‌تر از حمله نظامی است؟ دوره شش ماهه آتش‌بس تمام شد و حماس گفت اسرائیل به روح آتش‌بس وفادار نیست (که اشاره‌شان هم به همین محاصره بود) و آتش‌بس را تمدید نکرد. نمی‌دانم چه بگویم. برای چندمین بار: خودتان را بگذارید جای یکی از اهالی غزه که در انتخابات سه سال پیش، که همه دنیا پیش از انتخابات و بعد از آن می‌گفت انتخابات آزاد و سالمی بوده، به حماس رای داده و حماس هم در کل فلسطین ۶۰ درصد رأی آورده و دولت تشکیل داده است و آن وقت کل دنیا این پیروزی را قبول نکرده و گفته این دولت را به رسمیت نمی‌شناسد. چه حالی به شما دست می‌دهد؟ بعد هم بین حماس و فتح درگیری شده و حماس غزه را گرفته و فتح، کرانه باختری را. بعد از مدتی هم اسرائیل، غزه را محاصره کرده و باقی ماجرا. حالا هم که ظرف یک روز ۲۲۰ نفر از همین اهالی غزه را کشته است. حالا خیلی عجیب است که این آدم اهل غزه دنبال این باشد که از هر راهی که شده انتقام خون یکی از اعضای حانواده‌اش (خواهرش، برادرش، پدرش، همسرش، بچه‌اش) را بگیرد؟
  • ماجراها با کافه ها و رستوران های تهران « آقا اجازه؟
    عالی!!! سال‌هاست این غرغرها را این جا و آن جا می‌کنم اما هیچ‌وقت این‌طور جامع و مانع و ساده و روان حرف‌هایم را کسی یک جا نگفته بود. توصیه می‌کنم با آرامش و دقت کل این متن کم‌نظیر را بخوانید.