لینک‌های روز: انتخابات

  • آبنبات چوبی » ٤دیواری
    الان یاد دختر بچه‌های مدرسه‌ای ایران افتادم. خیلی با هم دوستند. دیدید چقدر با هم دوستند؟ دختربچه‌های دبستانی این‌جاها هم همین‌طورین. از همین بلیزدامنا می‌پوشن و تو راه مدرسه، یا هرجای دیگه دست میندازن گردن هم. گاهی‌‌ام درگوشی به هم یه چیزی میگن، بعد میزنن زیر خنده. خیلی از دورهم بودن خوششون میاد. وقتی سه‌چارتاشون یه‌جا جم میشن، اونجا پر از شادی میشه. فرقی نمی‌کنه تو کدوم فصل، هرجا دختربچه‌دبستانیا جمع باشن، اونجا بهاره. جواهرن. اگه به من بگن مظهر شادی چیه، بی این‌که لازم باشه فکر کنم، می‌گم، جمع دختربچه‌دبستانیا. پنجره اتاق رویایی‌ای من، به یه حیاط وامیشه که دختربچه‌های مدرسه‌ای توش صب تا غروب لیله بازی می‌کنند. یا به یه کوچه خلوت، که حتی وقتی نیستند خطای گچی‌ رو آسفالت به وجودشون گواهی می‌ده.
  •  عکس‌هایی که با دیدن‌شون چند روز گذشته رو سرخوش بودم » کروسان با قهوه
    اگر در یک دنیای دیگه از من بپرسن «در یک جمله بگو از زندگی در اون دنیا چی دیدی؟»، جا داره بگم که این چند عکس پایین رو دیدم (به خصوص عکس آخری). همین چند عکس رو گواهی بگیرم که زندگی‌ای بود که پر از کشمکش بود برای زنده موندن و همین چند عکس رو شاهد بیارم که چرا موجودات این دنیا زنده موندن: زندگی همیشه راه خودش رو باز می‌کرد (حرکت خودسرانه‌ی دختر در عکس آخر یکی از قشنگ‌ترین صحنه‌هاییه که تا به حال دیده‌ام). این خانم، «لیچیا رونزولی» (اگر تلفظ اسم رو درست نوشته باشم)، یکی از نمایندگان ایتالیایی پارلمان اروپاست که دخترش ویکتوریا رو هم با خودش به محل کارش می‌بره. هفته‌ی پیش به خودش ایمیل زدم و گفتم که چه قدر از دیدن عکس‌هاشون لذت بردم و به پس‌زمینه‌ی دسکتاپ کامپیوترم راه پیدا کرده‌ان (و راست هم گفتم). امروز به ایمیلی که فرستاده بودم جواب داد!
  • هیروشیما آینده هسته‌ای ما را ترسیم می‌کند » نیشابور
    ژان پیر دوپی: در هر حال این چیزی است که تز رسمی ارائه می‌دهد، هنوز امروز در نظر ۹۰ در صد امریکایی‌ها حقیقت دارد. مخالف آنان‌ که معتقدند بمب نه لازم بود و نه کارآمد تا ژاپن را به تسلیم وادارد. اولین تز معروف به تجدیدنظرکننده‌ها به وسیله تاریخ‌پژوه گار الپروویز پرداخته شده: بمب لازم نیود چون ژاپن، بی‌رمق، آماده تسلیم بود. برای تسلیم شدن دو شرط لازم بود. به ژاپنی‌ها ضمانت داده می‌شد که به زندگی و جایگاه امپراطور دست برده نمی‌شود و تشویق استالین به اعلام جنگ به ژاپن. اما به هنگام کنفرانس پست‌دام که در ۱۷ ژوئیه ۱۹۴۵ آغاز شد، ترومن عمدا اولین شرط را رد می‌کند و تصمیم می‌گیرد شوروی‌ها در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و بمب را رها کند. می‌خواست در هر صورت از بمب هسته‌ای استفاده کند؟ روز قبلش، ۱۶ ژوئیه ، ازمایش الموگوردو در نیو مکزیک موفقیت‌آمیز بوده است. بمب آماده خدمت بود. الپروویز نتیجه می‌گیرد: امریکایی‌ها آتش هسته‌ای را افروختند، نه به خاطر، آنطور که ادعا می‌کنند، اجبار ژاپن که به کمتر از شر راضی شود، برای تحت تآثیر قرار دادن روس‌ها. شروع جنگ سرد و عمل منفور اخلاقی: ژاپنی‌ها موش آزمایشگاه شدند.
  • رشد اقتصادی » وبلاگ بدون نام
    عالی اگر نگویم کم‌نظیر. این وبلاگ با این بیان شیوا و ساده و در عین حال دقیق و آکادمیک  تقریبا در بین وبلاگ‌های فارسی منحصر به فرد است.
  • طرح کوتاهی از نظریه استبداد تاریخی ایران » محمد علی همایون کاتوزیان
    نظریه‌ی نگارنده درباره‌ی جامعه‌شناسی تاریخی ایران، که آن را می‌توان نظریه‌ی استبداد ایرانی نامید، به طور دقیق و منظم در کتاب اقتصاد سیاسی ایران، و نیز ـ با تفصیل بیش‌تر و تحلیل دقیق‌تری ـ در یک مقاله‌ی انگلیسی عرضه شده است. لازم به تأکید است که آن‌چه در این‌جا ارائه می‌شود، فقط رئوس اصلی این نظریه است و برای تفصیل شواهد و دلایل، باید به نوشته‌های یادشده مراجعه شود.
  • چند خطی درباره‌ی غم » کروسان با قهوه
    فرض کنین شما خودکاری دارین که همیشه از اون استفاده می‌کنین. همه‌ی نوشتن‌هاتون با اون بوده و همیشه هم همراه‌تون بوده. یک روز به داخل کیف دست می‌برین، ولی پیداش نمی‌کنین. خیلی می‌گردین، اما بی‌فایده است. به تمام جیب‌ها دست می‌زنین، نتیجه‌ای نداره. اطراف رو می‌گردین و باز هم پیدا نمی‌کنین. دوباره به سراغ جیب‌ها می‌رین و می‌گردین، با این که قبلا گشته بودین (این که جیبی رو می‌گردین که قبلا گشته بودین، نوعی باور نکردن و نپذیرفتنه که یکی از اولین عکس‌العمل‌ها در هنگام غمه).
  • انتخابات » بهاره آروین
    من در بخش آخر بازی اقلیت، این برابری قدرت میان حداقل دو طیف از نیروهای موجود در صحنه‌ی سیاسی  (موافقان و مخالفان دولت) را پیش‌بینی کرده بودم ولی فی‌الواقع حتی من  هم نمی‌توانستم این رقابت را تا به این حد نزدیک و سر به سر تخمین بزنم. با این اوصاف، دور دوم انتخابات مجلس در تهران، رقابت هیجان‌انگیز و بالقوه بسیار مستعد نقش‌آفرینی اقلیت است، اعم از این‌که این اقلیت اصلاح‌طلبان حامی مطالبات دموکراتیک باشند یا اصولگرایانِ‌ رانده شده از دو جناحی مثل علی مطهری، در هرحال این رقابت به شدت نزدیک، فرصت بی‌نظیری را برای نقش‌آفرینی اقلیت فراهم می‌کند به خصوص اگر توجه کنیم که مشارکت در دور دوم انتخابات در تهران، چندان عمومی نخواهد بود بلکه رای دهندگان عمدتا از میان هواداران پروپا قرصِ طرفین خواهند بود، افرادی برخوردار از آگاهی و حساسیت سیاسی بالاتر از سطح متوسط جامعه که سرنوشت انتخابات در تهران و پیروزی کاندیداهای مورد حمایت‌شان در نظرشان مهم و حیاتی جلوه می‌کند، درعین‌حال در دور دوم دیگر شرط کسب حد نصاب ۲۵ درصدی از کل آراء نیز وجود ندارد و این‌جاست که هر یک دانه رای، آن‌هم با این اختلاف بسیار ناچیز میان کاندیداهای مختلف، اهمیتی چشم‌گیر پیدا می‌کند. خلاصه که مجموعه‌ی این شرایط نمودار کننده‌ی یک فرصت سیاسی کمیاب برای نقش‌آفرینی اقلیت است، طبیعی است که فراهم شدن چنین فرصت بالقوه‌ای در نظر کسی مثل من با آن تعریف خاص از دموکراسی به عنوان نظام سیاسی حافظ حقوق اقلیت، وجهی امیدوارکننده از فضای سیاسی حاصل از انتخابات مجلس پیدا کند.

بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: چرا با تحریم اقتصادی ایران مخالفم؟

  • تاملی بر نشت فیلم حمله به کوی دانشگاه » کافه نادری
    مهمترین سوالاتی که با دیدن این فیلم به ذهن می رسد این است که اول: چه کسی این فیلم را به خارج کشور نشت داده است؟ دوم: هدف از این اقدام چه بوده و با در نظر گرفتن این اقدام چه تحلیلی از اوضاع کنونی می‌توان داشت. درک اینکه چه کسانی فیلم را نشت داده اند چندان دشوار نیست. برای تشخیص عاملین باید به  نکات زیر توجه کرد.
  • آرامش سبز » تلخ،مثل عسل
    آینده از آن ماست، در این هیچ تردیدی ندارم فقط باید مراقب باشیم اتفاقاتی مثل آن فیلم کوی دانشگاه بر همدلی ما تاثیر متضاد نگذارد و به تندروی یا انفعال نکشاند که در غیر این صورت، می‌ترسم نه از تاک نشانی بماند نه از تاک نشان.
  • سانسور برای آزادی! » راز سر به مُهر؛ خانه پنجم
    بی انصافی و بی وجدانی است اگر موفقیت نیروهای اطلاعاتی کشور را در بازداشت عبدالمالک ریگی تروریست، آن هم بدون این که نه خودش و نه کس دیگری صدمه ببیند، تحسین نکرد، سیاست زدگی صرف است اگر جنایت های او را مرور و محکوم نکرد، بلکه توجیه هم کرد و بدتر از همه «وقیح» است اگر کسی بخواهد تا بر اساس محاسبات سیاسی،موضوع ریگی «بایکوت» شود. از دیروز در برخی سایت ها و وبلاگ ها عده ای تحلیل نوشته و کامنت گذاشته اند که «این موضوع ریگی نباید ماجرای فیلم ضرب و شتم دانشجویان توسط نیروی انتظامی را در کوی دانشگاه تهران به فراموشی بسپارد»! از دیگران هم می خواهند ریگی را فراموش کنند و درباره او ننویسند! کسی منکر توجه جدی به جنایت ماموران در کوی دانشگاه نیست ولی این ها که چنین می نویسند سانسورچی های قهّار با پتانسیل بالا هستند و مثل همه سانسورچی ها بهانه مقدسی برای کارشان دارند. این ها به مراتب بدتر از کسانی هستند که سانسور را به بهانه «حفظ نظام» توجیه و تطهیر می کنند؛ بهانه این ها «آزادی» است؛ «سانسور برای آزادی»!
  • این آگهی تلخ! » خوابگرد
    این آگهی را امروز در یکی از روزنامه‌ها دیدم. اگر متن‌اش را با دقت بخوانید، متوجه می‌شوید که قصدم فقط کمک به آگهی‌دهنده نیست. این دو برادر هفت و هشت ساله، اگر زنده باشند اکنون سی و سی و یک‌ساله‌اند. جان‌به‌دربردگانی از جنگی که بیست و یک سال از پایان آن می‌گذرد؛ اما زخم‌های آن هنوز نه خوب شده نه حتا رو به بهبود است. با این همه زخمی که از جنگ بر دوش داریم هنوز، چگونه می‌توان به این دو عکس خیره شد، به پدر شهیدشان و مادر شکسته‌شان فکر کرد و سردارانی را پیش چشم نیاورد که این روزها چشم در چشم همه‌ی ما «ارواح گمشده‌ی جنگ» ایستاده‌اند و خصمانه می‌نگرند و می‌تازند بر ما که مبادا سخنی در دفاع از «مام گمگشته‌تر میهن» بگوییم که منافع قدرت ایشان را نشانه می‌گیرد؟
  • طغیان » مجمع دیوانگان
    من از اول تا آخرش کاملا مودب و خونسرد بودم. حق کاملا با من بود. با خیال راحت ایسادم و کوتاه نیامدم. خیلی برایش سنگین بود که اولا در زمین بحث و استدلال یک شکست خورده مطلق بود و در ثانی من حاضر نبودم با نگاه سنتی به رابطه «رییس و مرئوسی» حرفش را دربست بپذیرم و یک «چشم قربان» نثارش کنم. یک دفعه از کوره در رفت و شروع کرد به داد و بیداد و آخرش هم گفت «پاشو برو بیرون». من هم برای اولین و آخرین بار کمی صدایم را بلند کردم، تنها کمی که تحکم اراده ام را به نمایش بگذارد که «به حرف شما اینجا نیومدم که با حرف شما بخوام برم».
  • گروه يك » سی و پنج درجه
    يك سري آدم «گروه يك» هست اطراف من. اصولن توي اين دسته بندي، يك گروه يك هست و يك «بقيه». آدم‌هاي گروه يك من در تمام دنيا پراكنده‌ن. گروه يك الزامن دختر نيست، الزامن پسر نيست، الزامن مجرد يا متاهل نيست، الزامن ديده و لمسيده نيست. گروه يك، گروه آدمايي هستن كه وقتي ازشون ايميل دارم، اگر فرصت براي فكر كردن، مكث كردن قبل از جواب دادن نداشته باشم خيلي بعيده كه دست به كي-بورد ببرم.
  • چرا با تحریم اقتصادی ایران مخالفم؟ » نیاک
    در باره تحریم، همین ابتدا بگویم که من با تحریم اقتصادی علیه حکومت های مستبد مخالفم. تا آنجا که من می فهمم تحریم اقتصادی ای وجود ندارد که تقریبا همه فشارش روی مردم نباشد و من حرف حسابم اگر حرف حسابی باشد این است که این مردم به اندازه کافی از سوی دولت های غیر پاسخگو و سرکوبگرخود تحت فشار هستند، اگر نمی توانیم باری از دوششان بر داریم، حداقل برپشت شان سوار نشویم! به عوض، با تحریم سیاسی صددرصد موافقم که به آن می رسم.
  • گفتگو با میرحسین موسوی » کلمه
    مینه هر تغییر اساسی در جهت اصلاح گری، گسترش آگاهی است. بدون آگاهی گسترده در سطح جامعه، امکان تغییر وجود ندارد. افشاندن بذر آگاهی و گسترش آن به همه اقشار و همه نقاط کشور، تنها از طریق حضور خیابانی فراهم نمی آید، گرچه اجتماعات، حق مردم و یکی از امکانات آنها برای نیل به اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست. مهم آن است که در چهارچوب «هر شهروند، یک رسانه»، هر علاقمند به جنبش سبز، راهی برای گسترش این آگاهی و تعمیق آن در میان همه اقشار و بویژه در اقشار مستضعف جامعه پیدا کند. گسترش اگاهی ها، استراتژی اصلی جنبش است.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

چهار کلمه از زبان دیگران: جنبش سبز، ۲۲ بهمن، انقلاب رسانه‌ای، خیابان

ضمن تشکر از نویسنده‌ی وبلاگ «راز سر به مهر» که اشاره‌اش به مصاحبه‌ی آقای عباس عبدی با دویچه‌وله باعث شد این مصاحبه را بخوانم. نکته‌هایی که آقای عبدی در این مصاحبه مطرح کرده پیش از آن‌که در نفس خود مهم باشند (که احتمالا هستند) از این نظر اهمیت دارند که ضرورت بازبینی و نقد جریان‌های مختلف سبز را نشان می‌دهند. قسمت‌هایی از این مصاحبه را با هم بخوانیم (تلخیص و تاکیدها از من است):

آقای عبدی، راهپیمایی دیروز معترضان در ۲۲ بهمن را عده‏ای نوعی شکست حرکت‌های خیابانی تلقی کردند…

این‏گونه جریانات سیاسی در ایران بیش از آن که مبتنی بر یک برنامه و عقلانیت مشخصی باشد، مبتنی بر موج احساسات و عمل‏کرد طرف مقابل است. مثلا فکر می‏کنند چون طرف مقابل کارهای بدی انجام داده است، آن‏ها نیز مجازند هر نوع سیاست و هر نوع تاکتیکی را اتخاذ کنند.

همه‏ی کسانی که در اوضاع دقت می‏کردند، متوجه بودند که چنین شیوه‏‌هایی لزوماً منجر به نتیجه‌ی مطلوبی نخواهد شد. اما به دلایلی یا نمی‏توانستند بگویند یا فکر می‏کردند اگر نگویند، شاید بهتر باشد. همین فضای استبدادی‏‌ای که نسبت به آن اعتراض داریم، عملا در این نوع جنبش‌‏ها هم بازتولید می‏شود. اگر کسی بخواهد کوچک‏ترین چیزی بگوید، حتما به  صد اتهام منتسب و محکوم می‏شود. بنابراین بخشی از آن مربوط به این نوع برخورد است و بخش دیگر آن این که اصلا مشکل این نوع رفتارها، در درجه‏ی اول تاکتیک‏‌هایشان نیست.

در تمام دنیا وقتی این اتفاقات رخ می‏دهد، از ابتدا یک نوع مطالبه‏ی مشخص دارند و به دنبال آن نوع مطالبه می‏روند. اگر نرسند، تاکتیک‏های جدیدی را برای رسیدن به آن مطالبه و آن خواست امتحان می‏کنند. ممکن است تاکتیک‏هایشان را رادیکال‏تر کنند. اما در ایران اصلا قضیه معکوس است؛ یک مطالبه را اعلام می‏کنند و وقتی به آن نمی‏رسند، سطح مطالبه‏شان را بالا می‏برند. شعارهای ابتدای این حرکت را با شعارهای انتهای آن مقایسه کنید. اصلا هیچ تناسبی با هم ندارند. چگونه ممکن است طی چند ماه، چنین پروسه‏ای طی شود؟ من می‏فهمم چرا این پروسه طی می‏شود. اما فقط می‏فهمم و آن را هیچ قابل دفاع نمی‏دانم که چرا این اتفاق‏ها رخ می‏دهد.

فکر نمی‏کنید این که شعارها عوض شده و سطح مطالبات بالا رفته، به دلیل میزان خشونت اعمال شده باشد و نه به این دلیل که مردم به خواست‏های اولیه‏ی خود نرسیدند؟

این که گفته شود خشونت وحشتناک، باید قدری تاکل کرد. من با معیارهای جهان سوم دارم قضاوت می‏کنم؛ کتک خوردن یک نفر هم زیادی است، چه برسد به کشته شدن‏ش. اما این که طرف خشونت بورزد و این طرف مطالبه‌اش را بالا ببرد، خود این نشان می‏دهد جنبشی وجود ندارد. یعنی شعارها بازیچه‏ی دست سیاست‏های طرف مقابل می‏شوند.

فرضاً اگر شما پولی از یک نفر طلبکار باشید، پولتان را از او می‏خواهید. اگر پس نداد، دو نفر را واسطه می‏کنید؛ باز هم پس نداد، کار دیگری می‏کنید و یا شکایت می‏کنید. در نهایت هم ممکن است بر سر بازپس گرفتن پولتان دعوا بکنید، اما اگر پولتان را با صحبت نتوانستید بگیرید نمی‏روید جانش را بخواهید. کسی که نمی‏تواند پولش را پس بگیرد، چگونه می‏تواند جانش را بگیرد؟

جدا از آن، شما می‏توانید روی شعار اولیه‌‏تان یک بسیج نیرو داشته باشید. اما وقتی مطالبه‏تان را بالا ببرید، کلا همه، جا می‏زنند. مثلا وقتی شعارها به هر دلیلی به این مرحله می‏رسد، دو گروه عمده کنار می‏روند؛ یک گروه می‏گویند خواسته‏‌ی ما اصلا این نبود که این‏ها دارند می‏گویند. گروه دیگری هم می‏گویند حتی اگر خواسته‏‏ی ما همین باشد، حاضر نیستیم از این طریق‏ دنبال مطالبات‏مان برویم. برای این که تجربه‏ای دارند و می‏دانند نمی‏شود که طی چند ماه پس از شرکت در انتخابات به شعارهای عجیب و غریب برسد. ولو آن‏که آن طرف بزند و یا حتی بکشد، دلیل نمی‏شود که این طرف سیاست‏هایش را بر این اساس تعیین کند.

اما این طرف هم تعیین نمی‏کند. وقتی جنبش خیابانی می‏شود و رهبری‏ که کنترل کند، دستور بدهد و همه از آن تبعیت کنند نداشته باشد، مانند کامیون پرباری خواهد شد که در سراشیبی می‏خواهد دنده‏اش را خلاص کند، بنزین مصرف نکند، با انرژی جاذبه‏‌ی زمین پایین بیاید. خُب مقداری که آمد، سرعت‏اش به حدی می‏رسد که هیچ‏کس نمی‏تواند کنترلش کند. بعد هم برای این که همه را تحریک کنند که بیایند، خواسته‏های عجیب و غریب طرح می‏کنند. این یک مشکل اساسی است که در این جریان وجود دارد.

مشکل‏ کلیدی‏تری که این جریان دارد ولی به آن هنوز اصلا  توجه نکرده‏، انقلاب رسانه‏‌ای بود که اتفاق افتاد. انقلاب رسانه‏ای مرز داخل و خارج را برداشته، اما مساله این است که در داخل، آدم‏ها بر اساس شرایط کنونی‏شان حرف می‏زنند و فکر می‏کنند اما در خارج این محدودیت وجود ندارد. بنابراین بین واقعیت داخل و ایده‏ها و شعارهایی که داده می‏شود، شکاف بسیار عظیمی رخ می‏دهد. این شکاف ۳۰−۴۰ سال پیش و حتی ۱۰ سال پیش  اساساً وجود نداشت. بنابراین وقتی این شکاف رخ می‏دهد، کسی نمی‏تواند این دو را با هم جمع کند. کاری ندارد که یک نفر در خارج بنشیند و هرچه می‏خواهد بگوید. اما اگر قرار بود همان حرف را کسی بتواند در داخل بزند، دیگر اصلا این دعواها به‏وجود نمی‏آمد. اما این شکاف عظیمی که این وسط به‏‌وجود آمده است، مدتی به جلو می‏رود و بعد به بن‏بست می‏خورد.

آقای عبدی، شما معتقدید چون سطح مطالبات مرتب بالاتر رفت، منجر به چیزی شد که ما دیروز در مراسم ۲۲ بهمن دیدیم. ولی این اتفاق به نظر خیلی از ناظران در فاصله‏ی میان عاشورا و ۲۲ بهمن افتاد. تا مقطع عاشورا هم حضور بسیار گسترده بود و فقط دیروز بود که این حضور کم‏رنگ‏تر شد. بر مبنای نظر شما این حضور باید مرتب کم‏رنگ‏تر می‏شد و مثلا  از روز قدس که شروع شد، کم‏‏تر و کم‏تر می‏شد. ولی این اتفاق نیفتاد.

نخیر، منشاء آن از ۱۳ آبان بود اما به مرور خود را نشان داد و از عاشورا به بعد دیگر خود را شدیدتر نشان داد. در آن دوران هم جمعیت هیچ وقت به حد جمعیت ۲۵ خرداد یا حتی ۳۰ خرداد نرسید. به خاطر این که یک جنبش سیاسی ممکن است حتی مجبور شود مطالبه‏اش را کم کند تا نیروهای حامی‏اش را بیشتر بکند نه این که مرتب مطالبه را بیشتر کند و نیروهایش را کم کند. این که در این فاصله خود را نشان داد، بحث دیگری است، اما جریان از آن موقع شروع شد. از ۱۳ آبان این اتفاق افتاد. من خیلی در صدد آن نیستم که بگویم چرا این جریان از آن روز شروع شد؛ ولی کلا کسانی که در این قضیه مسئولیت دارند، باید پخته‏تر تصمیم می‏گرفتند و جلوی این اتفاق می‏ایستادند.

به نظر شما، اجرای دو حکم اعدام در این فاصله، دستگیری‏های گسترده و شدید فقط در هفته‏ی منتهی به ۲۲ بهمن و آزادی‏های شتاب‏زده‏ای که مثلا یک روز قبل از ۲۲ بهمن انجام می‏شد، بستن روزنامه‏‌ها و… تاثیری در قضیه‏ی دیروز نداشته است؟

… برای من مهم این است که تصمیم این طرف مستقل باشد. اگر قرار است رفتار آن‏ها روی رفتار این طرف تاثیر بگذارد، همین‏جا دیگر راهمان جدا می‏شود. یعنی کسانی که دارند به نام جنبش سبز حرکت می‏کنند، بیشتر از این که خودشان مستقل تصمیم بگیرند، رفتارشان واکنشی است نسبت به رفتار طرف مقابل. در این صورت، آن‏ها تعیین می‏کنند که این طرف چکار باید بکند. این حرف شما می‏تواند درست باشد. من هم با آن مخالف نیستم. اما اعتراض‏ام هم به همین است.

هیچ‏وقت یک جنبش سیاسی نباید این‏قدر منفعلانه و در واکنش به دیگران حرکت کند. این که اعدام می‏کنند؛ مگر در این مملکت کم اعدام شده که حالا شما دو مورد آن را دارید می‏شمارید؟ یا این که کتک می‏زنند، زندان می‏کنند یا هر چیز دیگری… این‏ها همه سابقه داشته، از قبل بوده و بعد از این هم خواهد بود. این‏ها اتفاق‏های جدیدی نیستند که بخواهیم بگوییم اتفاق خیلی خیلی مهمی رخ داده است. اما اگر به این وسیله دارند تعیین می‏کنند که این طرف چه نوع رفتاری بکند، نتیجه‏ی آن همین می‏شود. اعتراض من هم همین است.

البته منظور من تاثیر رفتار آن جناح بر سران جنبش نیست؛ منظورم بر بدنه‏‌ی جنبش و بر مردم است. مردم قرار است به خیابان بیایند.

مساله‏ی من هم همین است. وقتی مردم بدون رهبری به خیابان بیایند، همین می‏شود. جنبش اجتماعی باید رهبری داشته باشد. هنگامی که او می‏گوید بایستید! بایستند و وقتی بخواهد که جلو بروند، جلو بروند. یا تعیین کند که چه شعاری داده شود یا نه. وقتی کسی گوش نمی‏کند، آخرش به همین‏جا می‏رسد. آن کسی هم که حرف‏اش را گوش نمی‏کنند، باید به مسئولیت‏اش دقت کند. وقتی کسی گوش نمی‏کند و به خیابان می‏‏آیند، نتیجه‏اش هم همین است.

من با آمدن به خیابان، وقتی که روی آن کنترلی نباشد، صددرصد مخالف‏‌ام. به همین دلیل هم از ابتدا با آمدن در خیابان مخالف بودم. نه به خاطر این که این کار در جنبش سیاسی بد است. اما وقتی با آمدن توی خیابان موافق‏ام که رهبری صددرصد شناخته شده و مشخص و صاحب‏‌نفوذی داشته باشد که همه از او حرف بشنوند. وقتی شما به خیابان می‏آیید، ممکن است یک پلیس به شما حمله کند. شما باید چکار کنید؟ حق ندارید از خودتان دفاع کنید. به هیچ وجه! به خاطر این که این‏جا یک عمل جمعی است که دارد انجام می‏شود. این رهبری جنبش است که آدم‏ها را به خیابان آورده است و باید بگوید «اگر پلیس زد، بزنید» یا این که اگر «پلیس زد، فرار کنید» و یا «اگر پلیس زد، بشینید». او باید تعیین کند، نه این که هر کسی در خیابان برای خودش تصمیم بگیرد چه‏کار کند یا چه‏کار نکند.

دقیقاً آن‏چه را دست‏کم از طرف خیلی از تحلیل‏گران و ناظران به عنوان نقطه‏ی قوت جنبش سبز بیان می‏شده، یعنی نداشتن رهبری متمرکز و کاریزماتیک، شما به عنوان نقطه‏ی ضعف این جنبش می‏بینید. آیا برداشت من درست است؟

اولاً در کجای عالم نداشتن رهبر یک نقطه‏ی قوت است؟ این بازی مسخره‏ای بود که عده‏ای شروع کردند برای این که بگویند رهبری نداریم. خواستند دفاع هم بکنند. پس می‏گفتند این نقطه‏ی قوت‏اش است. اما کی گفته رهبری کاریزماتیک باید باشد؟ رهبری کاریزماتیک با رهبری قانونی و عرفی فرق می‏کند. شما می‏توانید یک جنبش داشته باشید که رهبری قدرت‏مندی داشته باشد، کاریزما هم نباشد و مبتنی بر عقلانیت باشد. اما کجای عالم و آدم می‏شود حرکتی را پیدا کرد که رهبری نداشته باشد، بعد بگوییم این نقطه‏ی قوت‏اش است؟

این همین بازی‏هایی است که درمی‏آورند. چون نمی‏توانند بپذیرند، می‏خواهند یک جریان بدون رهبری راه بیاندازند، بعد هم بگویند این نقطه‏ی قوت‏اش است. خُب حالا این هم نقطه‏ی قوت‏اش! ما باید چیزهایی بگوییم که مبتنی بر حداقل‏هایی باشد. یعنی چه که هر کسی رهبر خودش است؟ من نمی‏فهمم یعنی چه.

مثلا من ۱۰ نفر را به خیابان می‏آورم، پلیس حمله می‏کند؛ یکی از آن‏ها فرار می‏کند، دیگری می‏ایستد کتک می‏خورد و آن یکی هم پلیس را می‏زند. هرکدام خودشان تصمیم می‏گیرند دیگر. هیچ کس هم حق ندارد به آن دیگری دستور بدهد. نتیجه این می‏شود که هر سه چوب سیاست را می‏خورند، بدون آن که نان آن را بخورند.

آقای عبدی، الان با توجه به مجموعه‏ی آن‏چه که پیش رفته و جنبش به این‏جا رسیده، اگر برداشتم درست باشد نظر شما این است که جنبش باید به خواست‏های اولیه‏اش برگردد و یک رهبری متمرکز و قدرت‏مند داشته باشد. به نظر شما الان راهکار این است؟

نه من اصلا چنین راهکاری برای جنبش سبز ندارم. برای این که من به بنیان‏های آن همیشه اشکال‏هایی داشتم. من معتقدم  این نوع سیاست‏ها در ایران جواب نمی‏دهد و نمی‏تواند جلو برود. مسیرهای دیگری را باید طی کرد که متاسفانه این اوضاع عوض شده است. من هیچ توصیه‏ای برای جنبش سبز ندارم. حتما همین‏طور پیش خواهد رفت؛ خارج از اراده‏ی ما و خارج از خواست ما، خودش هرطوری که دوست دارد پیش می‏رود.

یعنی الان اگر  کسانی که به عنوان سران جنبش شناخته شده‏اند، مثلا آقای موسوی، آقای کروبی و آقای خاتمی بخواهند بشینند و راهی برای برون‏‌رفت از این مرحله پیدا کنند، شما به عنوان یک نظریه‏پرداز هیچ توصیه‏ای به آن‏ها ندارید؟

این‏جا من فقط یک طرف قضیه را صحبت کردم، طرف حکومت را هنوز صحبت نکرده‏ام. به نظر من، فارغ از همه‏ی این مسائل، اصل تصمیم را باید حکومت بگیرد. حکومت اشتباه مهلکی را انجام داده است. به نظر من، اتفاق دیروز همان‏قدر که برای جنبش سبز می‏توانست درس‏آموز باشد، حکومت هم باید از آن درس بگیرد.

جمع کردن یک مساله با حل کردن آن خیلی خیلی فرق می‏کند. قبلا هم که از من پرسیده بودند ۲۲ بهمن چه می‏شود، گفتم اتفاقی نمی‏افتد و این‏ها مساله را جمع می‏کنند. هیچ نکته‏ی خاصی رخ نمی‏دهد. دلایل خاص خودم را هم داشتم. اما همان‏جا به کسانی که این سؤال را می‏کردند، متذکر شدم که این خطری است که حکومت را تهدید می‏کند که فکر کند این مساله حل شده است. ماهیت این مساله نرم‏افزاری است و به هیچ وجه نمی‏توان آن را با ابزارهای سخت‏افزاری حل کرد.

… حال اگر قرار بر توصیه به آن‏ها باشد؛ فکر می‏کنم بیشترین کوشش جنبش سبز در درجه‏ی اول باید این باشد که توپ را توی زمین حکومت بیاندازد و حکومت را به جایی برساند که سیاست‏های خود را تعدیل کند و تغییر بدهد و این‏ها هم پاسخ مثبتی به او بدهند. وگرنه اگر با این نگاه‏های ایدئولوژیک که یکی سیاه و یکی سفید است به قضایا نگاه کنیم، واقعیت این است که هیچ اتفاق خوبی در مملکت رخ نمی‏دهد. در مجموع باید کوشش کنند راهی را بروند که توپ به زمین حکومت بیفتد و حکومت خودش مجبور شود تغییراتی را بپذیرد. اگر سیاست درستی را اتخاذ کنند −که من برای آن حتما پیشنهادهایی دارم− این اتفاق دیر یا زود رخ خواهد داد.

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

صحبت‌های یک مخالف در صدا و سیما

قسمت‌هایی از صحبت‌های آقای جواد اطاعت در برنامه‌ی «رو به فردا».

تقریبا همه‌ی صحبت‌های آقای جواد اطاعت با آقای علی‌رضا زاکانی جالب توجه بود و پخش شدن آن از صدا و سیما را باید واقعا به فال نیک گرفت. اما برای کسانی که مناظره را ندیده‌اند قسمت‌هایی از آن را می‌آورم. مثل همیشه پیشنهاد می‌کنم مطلب اصلی را کامل بخوانید یا گوش دهید تا منظور واقعی گوینده‌(ها) روشن باشد.

در انتخابات از جناب آقای موسوی حمایت کردم و به این حمایت افتخار می‌کنم و در ضمن احترام بسیار ویژه و مخصوصی نسبت به آقای کروبی دارم و از علاقه‌مندان و ارادتمندان به ایشان از گذشته بوده، هستم و خواهم بود.

من را بینندگان از این زاویه [منتقد وضع موجود] نبینند من مخالف وضع موجود هستم اصلا وضع موجود را بر نمی تابم، انتقاد جدی هم دارم نه تنها به بحث انتخابات، بلکه به سیاست‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در عرصه‌ی داخلی و خارجی.

بیشتر برنامه‌های صدا وسیما که من می‌بینم، همه چیز را به استکبار جهانی‌، آمریکا و صهیونیست‌ها و اینها وصل می‌کنید، این ذهن برای من بیننده ایجاد می‌شود که اگر همه چیز دست استکبار جهانی است پس ملت ایران کجاست‌، شعور و درک و فهم مردم چه می‌شود، اگر قرار باشد که پشت انتقاد و اعتراض مردم‌، آمریکا و استکبار جهانی و صهیونیست و اینها باشد اصلا انقلاب نباید می‌شد.

یک روز هم از من دعوت کردند که بیایم راجع به انقلاب مخملی صحبت کنم؛ تلفنی به آن دوست عزیز گفتم که انقلاب مخملی در کشورهای استبدادی اتفاق می‌افتد. شما وقتی این را می‌گویید در ایران انقلاب مخملی اتفاق افتاده، تالی فاسد و روی دیگر سکه‌اش این است که نظام جمهوری اسلامی انتخابات آزاد ندارد. خودتان ناخواسته می‌پذیرید. اگر انتخابات آزاد، فرایند دموکراتیک و عرصه‌ی رقابت آزاد باشد و سرنوشت در صندوق رای تعیین شود، مردم چرا بخواهند انقلاب کنند. انقلاب که یک چیز همین جوری نیست‌، یک ملت در طی چندین سده ممکن است یک بار انقلاب بکند و آن موقعی است که کارد به استخوانش برسد. حالا از نوع خشن، نرم، مخملی و یا رنگی سیاه، سفید، قرمز و زرد باشد. شما ناخواسته دارید می‌گویید جمهوری اسلامی کشور آزادی نیست و یک عده چون نمی‌توانند از راه‌های دموکراتیک به حقشان برسند می‌خواهند انقلاب مخملی بکنند.


اگر کسی خدای نخواسته در روز عاشورا خطایی را صورت داده همه ملت با او مخالف است و در این بحثی نیست. منتهی حرف من با دوستان خودم این است که عزیزان اگر در روز عاشورا کف و سوت زدن اشتباه است، زدن به مردم اشتباهش بالاتر است و کشتن مردم به مراتب خطایش بیشتر است.


مثلا پاره شدن عکس امام‌، یک نفرعکس امام را پاره کرده و حالا که بوده و یا نبوده معلوم نیست. این کار بدی است زیرا به حضرت امام اهانت شده است، تلویزیون بارها و بارها آن را پخش می‌کند، یک منکر را در سطح تیراژ بسیار و میلیونی برای ملت منتشر می‌کند. اگر آن منکر است، این‌که به مراتب بدتر و خلافش بیشتر است. مردم می‌بینند و ایراد می‌گیرند. اگر پاره شدن عکس حضرت امام منکر است که هست، آیا توهین به بیت امام منکر نیست، این کار خلافی نیست که شما یک فردی مثل آقای خاتمی انسانی متعهد و متدین، من می توانم قسم بخورم که کمتر فردی پیدا می‌شود تعهدش نسبت به اسلام، کشور، انقلاب، ملت و قانون اساسی مثل او باشد و بخواهد در روز عاشورای حسینی سخنرانی کند و جلسه سخنرانی او را به هم می‌زنند. مگر قرار است همه مثل هم صحبت کنند، هرکسی ممکن است قرائت خودش را از عاشورا داشته باشد. ممکن است آقای خاتمی انتقاد داشته باشد که دارد ولی قرار نیست یک مشت چماق بدست را واداریم که جلسه را بر هم بزنند، این زشت است که بعداز ۳۰ سال در جمهوری اسلامی این کارها را می‌کنند و آنوقت تلویزیون هم می‌شود سخنگوی این جریان و تفکر. باعث تاسف است.

تعجب می‌کنیم، چند روز پیش یکی از همکاران آقای دکتر زاکانی می‌گفت متقاضی راهپیمایی خودشان باید مسئولیت امنیت آن را برعهده بگیرند. پس ما برای چه به پلیس حقوق می‌دهیم، حقوق می‌دهیم که امنیت اجتماعات را حفظ کند، در انتخابات چطور در خیابان ولی عصر از میدان تجریش تا پایین خیابان، سبزها می‌آمدند از آقای میرحسین حمایت می‌کردند و امنیتشان هم حفظ می‌شد کسی هم شورش نمی‌کرد. راهپیمایی ۲۵ خرداد که سکوت بود، پلیس باید می‌آمد و امنیت را برقرار می‌کرد و اتفاقا اطلاعیه آنها از تلویزیون هم پخش می‌شد و مجوز هم می‌دادند تا ملت بیاید و انتقاد و اعتراضش را بیان کند و همه بدانند که در جامعه اعتراض است.

من اعتراض مردم را فراتر از آنهایی که در خیابان آمدند و هم فراتر از انتخابات می‌دانم.


در اصل ۵۶ قانون اساسی به زیبایی رابطه حاکمیت الله و حاکمیت ملت را روشن می‌کند و می‌گوید حاکمیت مطلق بر جهان انسان از آن خداست و همان انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است و هیچکس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند و یا در خدمت منافع فرد یا گروه خاصی قرار دهد و ملت این حق خداداد را در اصول بعد اعمال می‌کند.

می‌گویم پذیرش حاکمیت ملت را می‌پذیرفتید و ملت را رد صلاحیت نمی‌کردید. شما برای مجلس شورای اسلامی که ۲۹۰ نماینده دارد کافی است که ۱۵۰ نفر را که رای می‌آورند رد صلاحیت کنید اکثریت مجلس تغییر پیدا می‌کند. شما ۱۵ برابر را رد صلاحیت کردید. معلوم است که مردم انتقاد می‌کنند، در مجلس هشتم وضع را بدتر کردید و باز آنقدر رد صلاحیت کردید که جریان اصلاح طلب نمی‌توانست لیستش را تکمیل کند آن هم از نیروهای دست چندم.

[آقای اطاعت اصل 44 قانون اساسی را خواند و گفت ] شما همه زیرمجموعه‌های آن را خصوصی می‌کنید، اما به تلویزیون که می‌رسید شورای نگهبان تفسیر می‌کند که نمی‌شود رادیو تلویزیون را خصوصی کرد.


اطاعت با اشاره به بیانات امام علی در باره خوارج بسیار لجوج که به ایشان در مسجد توهین می‌کردند، گفت که امام به آنها می‌فرمود، شما را از نمازگزاردن در مساجد مانع نمی‌شویم، سهمیه بیت المال شما را قطع نمی‌کنیم و تا زمانی که دست به شمشیر نبرده‌اید با شما مبارزه نمی‌کنیم. متاسفم مسجدی که در جریان انقلاب به آن علاقه داشتم یعنی مسجد آقای دستغیب یک مرجع تقلید در شیراز را بسته‌اند. این با امام علی چه فاصله بعیدی را پیش پای ما می‌گذارد.شما دارید به انحای مختلف ملت را تحقیر می‌کنید، آن وقت می‌گویید ملت نباید اعتراض کند و به آن اجازه‌ی راهپیمایی هم نمی‌دهید، روزنامه‌ها را می بندید و فضای نقد و انتقاد را مانع می‌شوید.

شما در مجلس هفتم طرح تثبیت قیمت‌ها را آوردید چون پلکانی قیمت‌ها سالی ده درصد افزایش پیدا می‌کرد گفتید این عامل تورم است و آنقدر ساده‌انگاری کرده و فکر کردید که با بخشنامه و قانون می شود جلوی تورم را گرفت. دولت دچار کسری بودجه شد و ۸ هزار میلیارد تومان پول بدون پشتوانه چاپ کرد و ریخت در بازار و آن تورم سرسام‌آور بوجود آمد و امروز از آن طرف گود افتاده‌اید. در مجلس هفتم آقای سبحانی اقتصاددان مجلس گفت که بنزین باید بشود لیتری ۳۰ تومان ولی الان در مجلس هشتم می‌گویند بنزین باید لیتری ۶۰۰، ۷۰۰، ۵۰۰ و ۴۰۰ تومان به بالا باشد. خوب معلوم است که در بحث اقتصادی برنامه ندارید، شما باید برنامه چهارم توسعه را اجرا می‌کردید، متاسفانه برنامه چهارم توسعه را که با ارز ۱۹ و نیم دلار هر بشکه نفت بسته شده بود، برنامه‌ای را که خود من در آن مشارکت داشتم، اجرا نکردید. نفت بشکه‌ای میانگین حدود ۸۰ دلار فروختیم اما این برنامه اجرا نشد. امروز هم که می‌خواهید هدفمند کردن یارانه‌ها را اجرا کنید با مشکل مواجه می‌شوید و علت آن هم نداشتن برنامه و طرح است.

چرا قیمت گوشت در دوره اصلاحات در طی ۸ سال دولت آقای خاتمی بین ۳ هزار تا ۳ هزار و ۷۰۰ تومان نوسان داشت اما در دولت فخیمه فعلی و مجلس محترم به ۱۸ هزار تومان افزایش پیدا کرده یعنی ۵۰۰ درصد این یک مثال است. مسکن هم همین وضعیت را دارد. ملت از عملکرد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی شما ناراحت هستند.


مردم به اینها انتقاد دارند، چگونه باید انتقاد کنند، روزنامه‌های منتقد را که می‌بندید، اجازه راهپیمایی و اجتماعات هم که نمی‌دهید، ما باید چه کار کنیم در این کشور، آقای زاکانی توضیح بدهند و یک راه حل پیش پای ما بگذارید.

چرا قیمت گوشت در دوره اصلاحات در طی ۸ سال دولت آقای خاتمی بین ۳ هزار تا ۳ هزار و ۷۰۰ تومان نوسان داشت اما در دولت فخیمه فعلی و مجلس محترم به ۱۸ هزار تومان افزایش پیدا کرده یعنی ۵۰۰ درصد این یک مثال است. مسکن هم همین وضعیت را دارد. ملت از عملکرد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی شما ناراحت هستند.


ما در چهار سال اول دولت‌، دولت اقای احمدی‌نژاد بیش از سیصد میلیارد دلار درآمد داشتیم نفهمیدیم چی شد؟ کجا رفت، کجا هزینه شد؟ چه سازندگی صورت گرفت ؟ و در بحث انتخابات مثلا سازندگی از چه نوعی بود قطار شیرازی که من اهل آنجا هستم، آمدند و قطار را برای قبل از انتخابات روی خاک ریل راه آهن کشیدند می‌خواهم اینها را بگویم که مردم را عصبانی می‌کند، توهین به شعور ملت این هاست، یک مسافر را با این قطار به هر ضرب و زوری بود مسافر را از شیراز سوار کردند و برای سالگرد امام آوردند تهران، قطار بعدی که رفت از ریل خارج شد الان این قطار کجاست؟ تصویرهای آن را اقلا از روی اینترنت ببینیم. جایی که بنا بوده پل بزنند رودخانه‌ای که باید پر می‌کردند با کمپرسی با خاک پر کردند خط آهن کشیدند که فقط بخاطر رای این کار را انجام دادند.

این که می‌گویید نظام بیشتر از ظرفیت خودش به دوستان امکان داد، شما که اجازه راهپیمایی ندادید، یه عده هم که مثل آقای تاج‌زاده، آقای نبوی، آقای میردامادی، اصلاح طلبان و دوستان ما که فقط در انتخابات فعالیت کردند و سخنرانی انتقادی کردند، سیاست‌های دولت را نقد کردند زندان کردید. آخر این نظام چه ظرفیتی را برای ما ایجاد کرده که ما از آن ظرفیت خبر نداریم که بیایم از آن استفاده کنیم.

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

صدور فرمان مشروطه اول ماجرا بود

به مناسبت چهاردهم مرداد؛ سالروز صدور فرمان مشروطیت در ایران.

با افزایش فشارها، شاه موافقت اولیه با تشکیل مجلس را اعلام کرد و عین الدوله از صدراعظمی استعفا داد. سرانجام در روز چهاردهم مردادماه 1285 مظفرالدین شاه فرمان تشکیل مجلس شورای ملی و مشروطیت سلطنت ایران را صادر کرد. صدور فرمان مشروطه، تشکیل مجلس نمایندگان و نوشتن قانون اساسی سرآغاز جریانی بود که با مرگ مظفرالدین شاه و سلطنت محمد علی شاه سمت و سوی دیگری پیدا کرد. بسیاری از آنچه به «انقلاب مشروطه» می‏شناسیم، (وقایعی چون به توپ بستن مجلس، فتح تهران و خلع محمدعلی شاه) پس از صدور این فرمان رخ داد که خود داستان دیگری است. {+}

محمدعلی شاه که از زمان مرگ پدرش (مظفرالدین شاه‌) مایل به هیچ‏گونه سازش و مماشات با رهبران نهضت مشروطه نبود، عملاً روبه‏روی مردم‌، مشروطه‏خواهان و نمایندگان مجلس قرار گرفت‌. او پس از 2 سال مقاومت در برابر مشروطه‌، سرانجام در خرداد 1287 برنامه خود را برای سرکوب مشروطه‌خواهان به اجرا درآورد. وی یکی از درباریان ـ مشیرالسلطنه ـ را که کاملاً مطیعش بود به صدراعظمی برگزید. مقام وزارت جنگ را نیز به میرزاحسین پاشاخان امیربهادر سپرد و لیاخوف ـ سردار روسی ـ را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد. با این انتصاب در اولین روزهای تابستان 1287، نقاط حساس تهران به تصرف نظامیان قزاق تحت فرماندهی افسران روسی درآمد. اطراف میدان بهارستان و مدرسه سپهسالار محاصره شد و توپخانه و سواره‌نظام در مقابل مجلس مستقر شدند. تمام روزنامه‌ها توقیف شدند و جنگ بین قوای قزاق و مشروطه خواهان آغاز شد. روز دوم تیر 1287 که ساختمان مجلس به توپ بسته شد، اوج جنگ بود. این جنگ که در ساعات ظهر فروکش کرد، 300 تا 500 کشته و زخمی به جای گذاشت. بسیاری از بازداشت‏شدگان در باغ‏شاه تهران به زنجیر کشیده شدند و تعدادی از وعاظ، روزنامه‌نگاران‌، نمایندگان مجلس و سیاسیون به قتل رسیدند و تعدادی از آنان نیز به سفارت‏خانه‌های خارجی پناهنده شدند. حادثه دوم تیر سبب انحلال مجلس اول و به هم ریختن اوضاع تهران شد، ولی قیام‏هایی در تبریز، گیلان‌، اصفهان‌، مشهد و نقاط دیگر رخ داد. با این همه‌، استبداد صغیر دوامی نداشت و در کمتر از یک‏سال عمر حکومت محمدعلی شاه قاجار به پایان رسید. روز 25 تیر 1288 تهران به تصرف مخالفان محمدعلی شاه درآمد و در پی این واقعه شاه به اتفاق اعضای خانواده و صدها قزاق مسلح به باغ سفارت روسیه در زرگنده پناهنده شد وشورای 22 نفره‌ای که بعدها تشکیل شد، محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد. {+}

bamdadi-1


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.