چرا همه‌ٔ عددها جالب هستند؟

آیا همهٔ عددها* «جالب»** هستند؟ آیا عددی وجود دارد که «جالب» نباشد؟

فرض کنیم عدد یا عددهایی باشند که جالب نباشند و آن‌ها را غیرجالب بنامیم. حال مجموعهٔ عددهای غیرجالب را در نظر می‌گیریم و نشان می‌دهیم تهی است. فرض کنیم این مجموعه از «اعداد غیرجالب» تهی نباشد. در این صورت این مجموعه دست کم یک عضو دارد و طبق این اصل دارای کوچکترین عضو است. اما این عضو دارای خصوصیت منحصر به فرد «کوچک‌ترین عضو مجموعهٔ اعداد غیرجالب بودن» است. چون این عدد دارای این خصوصیت جالب است پس باید آن را از مجموعهٔ اعداد غیرجالب حذف کنیم. پس از حذف این عدد، مجموعه‌ٔ اعداد غیرجالب (اگر تهی نباشد) باز دارای کوچک‌ترین عضو خواهد بود که آن‌را هم باید از مجموعهٔ عددهای غیرجالب حذف کنیم. این کار را آن‌قدر ادامه می‌دهیم تا مجموعهٔ اعداد غیرجالب تهی شود. در نتیجه هیچ عدد غیرجالبی وجود ندارد و همه‌ٔ عددها جالب هستند.

حالا متوجه شدید چرا بعضی‌ها شیفتهٔ اعداد هستند؟

* منظور عددهای طبیعی است: یک، دو، سه، …
** «جالب بودن یک عدد» یک خصوصیت سیلقه‌ای است. از نظر من عددی که یک خاصیت منحصر به فرد داشته باشد حتما جالب است.

——————————————————————

پی‌نوشت: اگر شک کرده‌اید که یک جای کار می‌لنگد و حتما کاسه‌ای زیر نیم کاسه است، درست شک کرده‌اید.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

چرا من یک مسلمان شیعه هستم؟

من یک «مسلمان شیعه» هستم. چرا که در یک خانواده «مسلمان شیعه» متولد شده‌ام. پدر من یک «مسلمان شیعه» است. همچنین مادر من یک «مسلمان شیعه» است. همینطور بیشتر دوستان و آشنایان من «مسلمان شیعه» هستند.

قانون منطقی اول: هر چه را زیاد تکرار می‌شود بپذیر

من در کشوری زندگی می‌کنم که اکثریت مردم آن «مسلمان شیعه» هستند. یکی از مهمترین قوانین «منطق» که از کودکی با آن آشنا شده‌ام قانون «پذیرفتن در اثر تکرار» می‌باشد. بر اساس این قانون اگر موضوعی به دفعات متعدد و از طریق منابع یا اشخاص مختلف تایید شود، حتما درست است. به همین دلیل من از وقتی به دنیا آمدم یک «مسلمان شیعه» بودم چون از زبان همه اطرافیانم این‌طور شنیدم. من در مورد صحت انتخابم تردیدی ندارم چون انتخابم از لحاظ منطقی تایید شده است.

قانون منطقی دوم: هر چه را قبل از تو انجام می‌دادند، تو نیز انجام بده

یکی دیگر از قوانین «منطق» که من همیشه به آن اعتقاد داشته‌ام، قانون «دنباله‌روی» است. بر اساس این قانون بهتر است همیشه «روند موجود» و «وضعیت فعلی» را پذیرفت و به اصطلاح «دنباله‌روی» کرد. پذیرفتن «وضعیت موجود» برای همگان بهتر است. هم برای خود فرد و هم برای اطرافیانش. اصولا کسانی که با به پرسش گرفتن روند موجود به دنبال دردسر می‌گردند جایی در «منطق» ندارند. با توجه به این قانون و این واقعیت که پدر و مادر و همه بزرگتر‌های من، از مدت‌ها قبل از تولد من «مسلمان شیعه» بودند، من نیز تصمیم گرفتم که انتخاب «منطقی» و «درست» را انجام دهم و «مسلمان شیعه» شوم.

قانون منطقی سوم: ما مرکز جهان هستیم

روزی منطق‌دان بزرگی ثابت کرد که ما در مرکز جهان نشسته‌ایم. به همین ترتیب قانون منطقی «گروه محوری» پا به عرصه حیات گذاشت. این قانون به ما می‌گوید خصوصیت‌های متعلق به «گروه» ما از خصوصیت‌های سایر «گروه»‌ها بهتر و برتر است. بر اساس اعتقاد به همین قانون است که من «ملیت»، «دین» و «مذهب» خود را از سایر «ملیت‌ها»، «ادیان» یا «مذاهب» برتر می‌دانم.

ُ

نتیجه‌گیری

من در این‌جا با آوردن چند «برهان منطقی» علت «مسلمان شیعه» بودن خود را توضیح دادم. امیدوارم تک‌تک شما دوستان گرامی نیز به این موضوع بیاندیشید چرا که اصولا پذیرفتن هیچ «دین» یا «مذهبی» بدون بررسی کامل و داشتن «دلایل منطقی» کافی قابل قبول نیست.

پی‌نوشت: با تشکر از یکی از دوستان خوبم که تذکر داد «قابل‌قبول نمی‌باشد» صحیح نیست و فعل درست «قابل قبول نیست» است.