لینک‌های روز: عروجِ مسعود

  • لاش و تلاش » خون و دلقک
    ایران، رو به افغانستان پیش می‌رود و افغانستان جای دوری نیست! افغانستان جغرافیایی همین‌جا بیخ گوش ماست در شمال شرقی ایرانمان و افغانستان سرنوشتی آفتاب فردای ما که از مشرق آینده‌مان طلوع خواهد کرد! افغانستان سرنوشت جامعه‌ای است که در آن تلاش‌های وحدت آفرین به مهر محتوم بیهودگی داغ شوند، سرنوشت ملتی‌ست که فریادهای مسالمت‌جویانه و آشتی‌طلبانه در گلو خفه شوند، افغانستان آینده‌ی کشوری‌ست که در آن همه‌ی راه‌ها به اعمال خشونت علیه همدیگر ختم شود، افغانستان جایی‌ست که فتواهای دینی بر ارتداد و طرد و لعن دیگری رقم خورد، افغانستان جایی‌ست که سرنوشت‌ها در کف خیابان‌ها تعیین می‌شود، افغانستان جایی‌ست که همه بر حقند! افغانستان جایی‌ست که طرف مقابل تو باید کشته شود، باید به زندان برود، باید اعدام شود، باید خرخره‌اش جویده شود، باید آتش بگیرد، باید …
    افغانستان جای دوری نیست !
  • قصه تکراری است؛ ولی ما دو نوع مردم داریم! » ملکوت
    وزارت خارجه به سرعت متهم و قاتل را پیدا می‌کند و می‌گويد کار، کار آمریکا و اسراييل است. تمام اين روندِ کشفِ حقیقت در يک نيم‌روز رخ می‌دهد. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی و پليس هنوز سرنخِ مشخصی ندارند که چه کسی این کار را انجام داده ولی وزارت خارجه‌، يعنی نامربوط‌ترین دستگاه قانونی برای کشف حقیقت و یافتنِ مجرم، پیشاپيش مجرم را شناسایی می‌کند. سؤال اين است: چطور در ماجرای کهریزک که زیر چشم نظام رخ داده است هنوز کسی نمی‌تواند متهم را پيدا کند و به دادگاه بکشاند آن هم بعد از چند ماه، ولی در يک نيم‌روز می‌توان آمران قتل يک استاد دانشگاه را پيدا کرد و بلافاصله انگشت اتهام را به سویی نشانه رفت که هنوز سندی دال بر آن یافت نشده (البته مسؤولان هم‌اکنون مشغول تولید سند هستند!).
  • طرزکارصحیح با کیبورد و ماوس » هفت شهر عشق
    استفاده نادرست از «كيبورد» و «ماوس» كامپيوتر موجب بروزعارضه‌ئی موسوم به «سندرم تونل كارپال» می‌شود. اين عارضه بسيار آزار دهنده و دردناك بوده و درمان و جراحی دشواری دارد. در زير چند عكس از عمل جراحی اين عارضه و همينطور تكنيك هاي  صحيح استفاده از اين دو ابزار و نيز چند نرمش ساده دست آمده، اميد است شما نیز اين اطلاعات را نشر داده و در اختیار دیگران قرار دهید.
  • آقای قاضی پیرعباس ! شما منتقد بودن را دلیل مجرم بودن بهمن دانسته اید! » ژیلا بنی‌یعقوب
    با خبر شدم شما برای محکومیت بهمن همین دفاعیات وکیل مدافعش را مورد استناد قرار داده و نوشته اید :همین که به همه دولت ها انتقاد می کرده نشان می دهد که مغرض است [و لابد مجرم!] (نقل به مضمون ) آقای قاضی پیرعباس !شما واقعا منتقد بودن را دلیل مجرم بودن می گیرید؟ ایا شما می دانید که وظیفه اصلی روزنامه نگاران نظارت بر قدرت و نقد آن است .روزنامه نگار با انداختن روشنایی بر نقاط تاریک جامعه تلاش می کند به اصلاح امور کمک کند.این یک اصل پذیرفته شده و بدیهی در جهان امروز است که اگر جامعه ای به اصل مترقى نقد پاي بند نباشد و نقدهاى ديگران را برنتابد، جامعه پویایی نخواهد بود .حتما شما هم بارها جملاتی با این مضمون را شنیده اید که اگر برنتابيدن نقد ديگران تبديل به فرهنگ یک جامعه شده باشد، آن جامعه مسیری جر تحجر و پسرفت را طی نخواهد کرد.
  • درباره مسعود علی‌محمدی؛ استاد دانشگاه تهران که ترور شد » آق بهمن
    آشنایی با  سوابق آکادمیک و گرایش سیاسی آقای علی‌محمدی.
  • آواتار، ظاهر زمخت فن‌آوری و باطن زيبای دعوت به درك روح جهان‌ » مصلوب
    يك نكته جالب اين فيلم آن بود كه «سالي جيك» وقتي می‌خواست به دنيای زيبای پاندورا برود به خواب می‌رفت و وقتي به دنيای زشت هم جنس‌های خودش باز می‌گشت، هوشيار می‌شد؛ اين حالت مرا به ياد اين شعر مولانا انداخت كه: در شهر يكی كس را هشيار نمی‌بينم … هريك بتر از ديگر صد عاقل و فرزانه
  • بیانیه ۵۰ چهره دانشگاهی در حمایت از بیانیه ۱۷ موسوی » آق بهمن
    بیانیه هفدهم بسیار بهنگام صادر شده و توانسته، دست کم برای مدتی، در بلوک قدرت شکاف ایجاد کند و پروژه خشونت‌ورزانه آنها را به تعویق اندازد.
  • عروج  مسعود » احمد شيرزاد
    در آستانه ی منزل جنازه ی خونین مسعود روی زمین بود و پارچه ای روی آن کشیده بودند. اطراف پر از خرده شیشه بود و مردم جمع بودند. چشمم به ایمان افتاد. در آغوشش گرفتم و بغضم ترکید. بوسیدمش و سرش را بر سینه ام فشردم. آن سوتر خانم مسعود بود، دخترش، مادر بیمارش که به عصای چارپایه تکیه داده بود و خواهر مسعود که بی تاب بود و خود را به در و دیوار می کوفت. قیامتی بود. آشنایان و همسایگان بهت زده بودند. همسر مسعود ناباورانه می گفت: صبح تا دم در بدرقه اش کردم، ماشین اش را از پارکینگ خانه خارج کرد و در را بست و لحظه ای نگذشت که دیدم باران شیشه بر خانه بارید و پنجره ها یکباره پایین ریخت. سراسیمه خود را به بیرون رساندم و دیدم که مسعود به حالت چمباتمه بر زمین افتاده است، او را برگرداندم و دیدم مغزش متلاشی شده است… می گفت و می گریید و آتش به حاضران می زد. شیون می کرد و می گفت: من دیدم، خودم دیدم، مغز متلاشی شده ی شوهرم را دیدم….
    خدایا این چه روزگار است که بر ما می گذرد.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نقطه‌ی ماکسیمم نزدیک است

1.

اوایل همین سال میلادی بود که اسرائیل به غزه حمله کرد. یعنی بهتر بگویم، دوباره حمله کرد. چون اسرائیل پیوسته در حال تهاجم به ماهیت مردم فلسطین و غزه بوده است. اسرائیلی‌ها «همه» کاری کردند. دقیقا «همه» کاری کردند. حتی کارهایی که اگر بشنوید یا بخوانید «باور» نخواهید کرد.

ارتش منظم و مدرن اسرائیل به صفوف نامنظم خانه‌های مردم بی‌دفاع حمله کرد. هواپیماهای بلندپرواز و چابک‌اش موشک‌ها و بمب‌ها بر سر مردم ریختند. سربازها وارد شهر شدند و همان‌طور که مردم به خانه‌هاشان پناه بردند با تانک‌ها وارد خانه‌ها شدند. بعد آدم کشتند. زن کشتند، بچه کشتند، غیرنظامی کشتند چرا که دیگر فرقی بین نظامی و غیرنظامی نبود. همه باید تنبیه می‌شدند. مدرسه‌ی سازمان ملل پر از پناه‌جویان بی‌دفاع بمباران شد، مرکز پلیس بمباران شد، نیروگاه تعطیل شد، اداره‌ها بمباران شدند، خانه‌ها به صورت فله‌ای تخریب شد و آدم‌ها فوج فوج سلاخی شدند یا با بمب‌های فسفرین سوزانده شدند.

حضور خبرنگاران ممنوع شد،‌ دستگاه پروپاگاندای صهیونیسم محلی و جهانی خودش را مظلوم نشان داد. و بعد…

لحظه‌ای رسید که دیگر چیزی برای خراب کردن و حریمی برای شکستن و جرمی برای مرتکب شدن باقی نماند. و جنایتکار در اوج قدرت، خلع سلاح شد چرا که دیگر بیش از آن جنایتی نمی‌توانست انجام بدهد. او به نقطه‌ی ماکسیمم تابع جنایت رسیده بود و از آن پس به جبر ریاضی وادار به سقوط بود. وقتی چیزی برای نابود کردن باقی نمانده باشد،‌ وقتی جنایتی برای انجام دادن باقی نمانده باشد، وقتی قانونی برای شکستن باقی نمانده باشد، نابودگر از نابودگری دست برمی‌دارد، جنایت‌کار دست از کشتار می‌شوید و قانون‌شکن تسلیم قانون می‌شود.

برخی از تحلیل‌گران نوشتند، اسرائیل در هر جنگ سیستماتیک و منظمی پیروز می‌شود، اما مشکل اسرائیل این است که دیگر چیزی برای فتح کردن باقی نمانده است. مگر این‌که همه‌ی مردم غزه را بکشد. مردم غزه از نظر علم نظامی شکست خوردند، اما چون هنوز زنده هستند پیروز شده‌اند. اسرائیل وحشیانه ساختمان‌ها و خانه‌ها را ویران کرد و آدم‌ها را کشت، اما نتوانست «زندگی» را بکشد.

این گونه است که در یک جنگ فرسایشی و نامنظم هیچ ارتش منظمی پیروز و کارآمد نیست. ارتش‌های بزرگ به صورت منظم حمله می‌کنند و به راحتی ویران می‌کنند اما بعد که همه‌ی هدف‌های کلاسیک ویران شد در می‌مانند. آن‌ها از سر ناچاری دست به دامن جنایت و خشونت می‌شوند و به سرعت قله‌های قساوت و آدم‌کشی را هم فتح می‌کنند تا جایی که دیگر نه هدفی برای ویران کردن باقی می‌ماند و نه جنایتی برای مرتکب شدن. آن‌گاه مثل لاشه‌ای سنگین و متعفن روی وزن خود سقوط می‌کنند و با صدایی گوش‌خراش فرو می‌پاشند. آلمان در اروپا، آمریکا در ویتنام، شوروی در افغانستان، اسرائیل بارها و بارها در لبنان و فلسطین و … یادتان نرود.

2.

شبیه همین اتفاق می‌تواند در هر کشور دیگری رخ دهد. شاید همین امروز در ایران ما هم در حال رخ دادن باشد.  دستگاهی عظیم (دست‌کم بخش‌ قابل دیدن و قابل توجهی از آن) به کمک لشگری از مردان و زنان اقتدارگرایش، مجهز به پول، رسانه، قوای چندگانه و تشکیلات عظیم در سایه، دستگاه‌های کافکایی امنیتی و فوق‌امنیتی و نظامی و شبه‌نظامی و کنترلی و اطلاعاتی و «فداییان چماق و پول» به جان مردم افتادند. آن‌ها شبکه‌های مخابراتی و رسانه‌ای را به سود خود محدود کردند، به صورت کور و پراکنده حرکت‌های اعتراضی مردم را سرکوب کردند، با استفاده از انواع حیلت‌های روانشناسی جمعی (و فردی) ترس و وحشت عمومی را در جامعه تزریق کردند، رهبران جنبش‌های غیرهمسو را دستگیر کردند،‌ بایکوت خبری و اطلاعاتی درست کردند، خون، خون سرخ و گرم جوان‌های بی‌گناه را روی سنگ‌فرش خیابان‌های شهر درست مقابل خانه‌هایشان ریختند، چشم‌های وحشت‌زده‌ی مردم را با انواع گازهای شیمیایی سوزاندند، به فرزندان‌شان در زندان‌ها تجاوز کردند، شهروندان بی‌دفاع را شکنجه کردند و جوان‌های مردم را مقابل خانه‌هایشان دستگیر کردند تا حتی جسدهای سوخته‌شان را هم تحویل‌ ندهند. آن‌ها خانواده‌های سوگوار قربانیان را به سرنوشتی شوم تهدید کردند تا در حالی که خون می‌گریند لبخندهای رضایت بزنند.

رسانه‌های انحصاری شرایط را وارونه نشان دادند. متجاوزان، قربانی معرفی شدند. جای مردم و آشوب‌گران عوض شد. جسدهای سوخته‌ی فرزندان مردم انکار شد و چشم‌های تاول‌زده از داغ فرزندان و گازهای کورکننده، سرشار از اشک شوق و رضایت اعلام شد. با وقاحت هر چه تمام‌تر، سرخوردگی و وحشت و یاس و نفرت داغ‌دیدگان سیاه‌پوش، شور انقلابی چماق‌داران زنده‌خوار توصیف شد.

اما تا کجا تا چند می‌توان جنایت کرد و همین‌طور پله‌های ترقی جنایت‌کاری را طی کرد؟ جایی می‌رسد که دیگر جنایتی برای انجام دادن وجود ندارد. بالاتر از کشتار مستقیم مردم در خیابان‌ها، دستگیری بی‌گناهان،‌ تجاوز به بی‌دفاعان، دروغ‌گویی در رسانه‌های انحصاری و خیانت تاریخی به مردم چه جرم و چه جنایتی می‌تواند کرد؟ آیا تابع وقاحت، خیانت و جنایت نقطه‌ی ماکسیمم ندارد؟

در نقطه‌ی ماکسیمم، متجاوزان در حالی که تا دندان مسلح هستند خلع سلاح می‌شوند. مثل گردن‌کلفتی که داخل اتاقی شروع به لگدپراکنی کند و همه‌ی اشیاء داخل خانه را بشکند. لحظه‌ای خواهد رسید که دیگر چیزی برای شکستن وجود ندارد و آن‌گاه او که جز مشت زدن هنری بلد نیست مجبور خواهد شد به دیوارها مشت و لگد بکوبد. اما زورش به دیوار نمی‌رسد. زورش به زمین نمی‌رسد. زورش به سقف نمی‌رسد. او در این چهاردیواری زندگی می‌کند و محبوس شده است. او به غیر از این چهاردیواری که حریمش را شکسته است و به آن بی‌احترامی کرده است، جایی برای گریختن ندارد. و حال که همه چیز را شکسته جز مشت بر دیوار کوفتن تدبیری به ذهن‌اش نمی‌رسد. اهل خانه اما صبورند، خیلی صبورند. به لات مشت‌زن اجازه می‌دهند چند کاسه و بشقاب و آباژور را بشکند و بعد آن‌قدر در حصار ایمن خانه‌شان تقلا کند تا قوایش تحلیل رود و به پست‌ترین شکل ممکن جان دهد.

جنایت‌کار از داخل، بر دیوارهای خانه‌ی ما مشت خواهد کوبید و این‌قدر این‌کار را ادامه خواهد داد تا خسته شود. خانه اما همین‌جاست؛ جایی نمی‌رود. مردم ایران هزاران سال است این‌جا زندگی می‌کنند و احتمالا تا هزاران سال دیگر هم همین‌جا زندگی خواهند کرد. این خانه محکم‌تر از آن است که با مشت‌های جاهلان لات خراب شود.

نقطه‌ی ماکسیمم نزدیک است.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز (05-05-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

استیضاح برای صلح

peaceFlag

روز به روز «راه‌های دیپلماتیک» برای رفع اختلافات میان آمریکا و ایران محدودتر می‌شود. بی‌طرفانه که بخواهیم قضاوت کنیم، بیشتر خط‌دهی ماجرا به سوی به بن‌بست رسیدن گزینه‌های دیپلماتیک از سوی آمریکا و متحدانش صورت می‌گیرد. ایران در طول یک سال اخیر به صورتی مستمر و پی‌گیر از مواضع خود کوتاه آمده است و اگر چه دست خودش را کاملا خالی نکرده، به صورت قابل توجهی سعی بر آرام کردن اوضاع و در واقع جلوگیری از اقدام نظامی بر علیه ایران کرده است.

در شرایطی که مقامات دولت عراق مستقیما از دولت ایران به خاطر همکاری‌ در برقراری امنیت عراق تشکر می‌کنند (تا جایی که مورد شماتت رئیس جمهور آمریکا قرار می‌گیرد)، آمریکا به صورت فزاینده‌ای ایران را متهم به ارسال سلاح و تربیت گروه‌های تروریستی بر ضد نیروهای آمریکایی می‌کند. {+}

همین سرنوشت در انتظار «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» است. مواضع رئیس این آژانس که به صورت محسوسی حکایت از روند مثبت پرونده ایران و شفاف بودن فعالیت‌های هسته‌ای صلح‌آمیز ایران می‌کند مورد برخورد تند مقامات آمریکایی قرار می‌گیرد تا جایی که وزیر امور خارجه آمریکا مستقیما گوشزد می‌کند که آژانس بهتر است وارد موضوعات سیاسی نشود و سیاست را به سیاست‌مداران بسپارد! {+}

تقریبا واضح به نظر می‌رسد که دولت فعلی آمریکا علاقه چندانی به حل مشکل ایران توسط شیوه‌های دیپلماتیک ندارد و مصمم و پی‌گیر مشغول زمینه‌سازی برای حمله نظامی به ایران می‌باشد. در همین راستا بخش بزرگی از «ارکستر رسانه‌ای» غرب مشغول «هیولاسازی» از ایران و مقامات ایرانی هستند. متاسفانه برخی از مقامات ایران در چند سال اخیر با مواضع غیرسیاسی و بعضا غیرکارشناسانه، لقمه راحت‌الحلقومی در اختیار ارکستر رسانه‌ای غرب قرار داده‌اند تا به سادگی با تیتر کردن برخی از جملات قصار ایشان، از ایران و مقامات آن هیولا بسازند.

در این شرایط به شدت بحرانی مقامات ایرانی باید بسیار هوشیار باشند. حرکت‌های غیرمستقیم سیاسی و ارسال انواع چراغ‌سبز به دولت آمریکا اگر قراربود نتیجه بخش باشد «نامه بسیار مهم مقامات ایرانی در سال 2003» که به مقامات همین دولت فعلی در آمریکا نوشته شده بود و در آن دعوت شده بود کلیه موضوعات مورد اختلاف ایران و آمریکا بررسی و رفع شود بدون پاسخ نمی‌ماند.

با توجه به این‌که بخش قابل توجهی از «ارکستر رسانه‌ای هیولاساز» بر روی یک «شخصیت خاص در ایران» متمرکز شده است{+}، شاید یکی از بهترین راه حل‌های ممکن برای خنثی کردن (دست کم موقتی) این تبلیغات و عوض کردن جلوه ایران در میان افکار عمومی آمریکا که به طرز خطرناکی بر علیه ایران شستشوی مغزی داده شده است، استیضاح و برکناری دولت فعلی از سمت خود باشد.

ایران باید به صورت سمبولیک هم که شده به جهانیان و افکار عمومی مردم آمریکا نشان دهد که با عراق فرق می‌کند. نهادهای جمهوریت در ایران فعلی بسیار ریشه‌دارتر و واقعی‌تر از نهادهای جمهوریت در عراق بعثی هستند.

با استیضاح دولت فعلی و برگزاری انتخابات مجدد و همچنین حمایت کلیه جناح‌های موجود در حاکمیت از یک شخصیت میانه‌رو و خبره سیاسی می‌توان امیدوار بود که تلاش‌ها برای تهاجم نظامی به ایران دست کم برای مدت زمان غیرقابل پیش‌بینی خنثی گردد. به این ترتیب جهانیان خواهند دید که ایران دیکتاتوری نظامی نیست و مردم یا نمایندگان آنها می‌توانند در صورت نیاز دست به تغییرات بنیادین در حاکمیت بزنند.

استیضاح دولت فعلی و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری شاید چیزی را در ساختارهای درونی حاکمیت ایران عوض نکند، اما حرکت سمبولیک چشم‌گیری خواهد بود که از یک‌سو ارکستر رسانه‌ای غرب را خدشه‌دار خواهد ساخت و از سوی دیگر به مردم جهان این پیام را می‌رساند که ایران، عراق بعثی نیست.

وقتی جنگ‌طلب‌ترین کشور جهان سپاه پاسداران را تروریست بداند

دولت آمریکا ممکن است برای اولین بار در تاریخ این کشور نیروهای نظامی یک کشور دیگر را در ردیف سازمان‌های تروریستی قرار دهد. تهدیدی که در صورت عملی شدن، یک چرخش جدی دیگر به سوی رویارویی محتمل با ایران تلقی خواهد گردید{+}. قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمان‌های تروریستی برای دولت آمریکا دست‌کم دو کارکرد خواهد داشت:

  1. از یک‌سو کمک به آرام کردن نسبی و دست‌کم موقتی سگ‌های جنگ در آمریکا که مصرانه در تلاش برای دیدن فرو ریختن بمب‌های آمریکایی بر فراز ایران هستند.
  2. از سوی دیگر حرکت دیگری برای منزوی کردن هر چه بیشتر ایران و فشار بر کشورهای دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل جهت اجرای تحریم‌های شدیدتر علیه ایران.

برای لحظه‌ای نه به عنوان یک ایرانی، بلکه به عنوان یک ناظر بی‌طرف (تا حدی که امکان دارد) به این موضوع نگاه کنید. آیا موضوع خنده دار به نظر نمی‌رسد؟ کشوری که نیروهای نظامیش بعد از جنگ جهانی دوم تقریبا در چهارگوشه جهان به صورت مستمر درگیر جنگ‌های مستقیم و غیرمستقیم بوده است، چطور از نظر اخلاقی به خود اجازه می‌دهد اصولا چنین موضوعاتی را پیش بکشد؟ آیا باید یک بار دیگر شاهد مرگ اخلاق سیاسی باشیم و باور کنیم که چیزی جز وقاحت سیاسی در دنیای امروز باقی نمانده است؟

جایی خواندم در پاپان جنگ جهانی دوم قاضی دادگاه نورنبرگ با استفاده از اصل اخلاقی «هر چه برای خودم می‌خواهم برای تو می‌خواهم» متهمین نازی را از اتهامات مربوط به استفاده از سلاح‌های شیمیایی تبرئه کرد. چرا که به اعتقاد وی همه طرف‌های درگیر از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرده بودند و از لحاظ اخلاق حقوقی کسی که خود مرتکب عملی شده باشد، حق ندارد شخص دیگری را به دلیل ارتکاب به همان عمل محکوم کند. کشور آمریکا جنگ‌طلب ترین کشور جهان در نیمه‌دوم قرن بیستم بوده است. به همان دلیلی که قاضی دادگاه نورنبرگ پس از جنگ جهانی دوم جنایت‌کاران نازی را از اتهامات مربوط به استفاده از سلاح‌های شیمیایی تبرئه کرد، آمریکا یا هیچ کشور جنگ‌طلب دیگری در جهان حق ندارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به بهانه مشارکت پنهانی در حمایت از سازمان‌های تروریستی و یا مداخلات نظامی مستقیم یا غیرمستقیم مورد مواخذه قرار دهد.

هشدار: هستند ایرانیانی که به خاطر وضعیت بحرانی و تشدید فشارهای داخلی حاکمیت تندروی ایران ناگهان به سیاست‌های آمریکا احساس نزدیکی می‌کنند. فراموش نکنید که خطر آمریکا برای مردم ایران میلیون‌ها بار بزرگ‌تر از خطری است که حکومت فعلی ایران ممکن است برای مردم داشته باشد. آمریکا می‌تواند از ایران جهنمی بسازد که قابل مقایسه با عراق امروز باشد. امیدوار هستم مثبت‌اندیشان ساده‌دل سیاسی که معمولا حافظه تاریخی اندکی هم دارند این موضوع را فراموش نکنند! در ضمن قبل از این‌که این‌جانب را به حمایت از خفقان سیاسی و ضدیت با دموکراسی‌خواهی محکوم کنید لازم می‌دانم تاکید کنم که من از منتقدین جدی وضعیت موجود در ایران هستم، اما خطری که از سوی آمریکا ایران و ایرانیان را تهدید می‌کند آن‌قدر بزرگ است که به هیچ عنوان حاضر نیستم به خاطر فرار از وضعیت موجود، به دامن دیو پناه ببرم.

اما یکHoward Zinn مطلب کوتاه هم می‌نویسم به نقل از تاریخ‌دان، دانشمند علوم سیاسی و منتقد اجتماعی برجسته آمریکایی آقای هوارد زین (Howard Zinn). ایشان از دهه 1960 به صورت فعال در جنبش‌های ضد جنگ در آمریکا حضور داشته است. وی چندین بار در نوشته‌هایش دوران معاصر را عصر کنایه‌های گزنده (Age of Irony) نام نهانده است. آقای زین با اشاره به سخترانی جورج بوش در آغاز عملیات نظامی علیه افغانستان که تاکید کرده بود آمریکا یک ملت صلح‌دوست است در کتاب جنگ و تروریسم می‌نویسد:

شما نمی‌توانید به سرخ‌پوستان آمریکا بگویید ما مردمان صلح‌دوستی هستیم، در حالیکه در سراسر آمریکا درگیر صدها نبرد خونین با آنها هستید.

در بیست سال اول قرن بیستم ایالات متحده دست‌کم در بیست برخورد نظامی در منطقه دریای کارائیب درگیر بود. از زمان جنگ جهانی دوم تا امروز نیز ما شاهد زنجیره پیوسته و بی‌پایانی از جنگ و دخالت‌های نظامی از سوی آمریکا بوده‌ایم.

فقط 5 سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم؛ ما در حال جنگ با کره بودیم. تقریبا بلافاصله بعد از آن در ایندوچین با تامین 80 درصد تجهیزات نظامی مورد نیاز فرانسوی‌ها به آنها کمک می‌کردیم و خیلی زود ما نیز در آسیای جنوب شرقی درگیر شدیم. ما نه تنها ویتنام، بلکه کامبوج و لائوس را نیز بمب‌باران کردیم.

zinnدر دهه 1950، همچنین ما مشغول انجام عملیات متعدد سری بودیم و دولت‌های ایران و گواتمالا را سرنگون کردیم. تقریبا به محض اینکه در ویتنام درگیر شدیم، نیروهایمان را به جمهوری دومینیکن فرستادیم. در همان دوران ما مقادیر عظیمی کمک در اختیار دولت اندونزی قرار دادیم در حمایت از دیکتاتوری سوهارتو که مشغول انجام عملیات نظامی بر علیه مخالفین داخلیش بود که منجر به کشته شدن چندصد هزار نفر شد. پس از آن و از سال 1975 دولت ایالات متحده آمریکا کمک‌ شایانی به برنامه گسترده اندونزی جهت سرکوب مردم تیمور شرقی کرد، که در طی آن صدها هزار نفر دیگر کشته شدند.

در دهه 1980، بلافاصله پس از ورود ریگان به کاخ سفید ما جنگ‌های پنهانی را در منطقه آمریکای مرکزی در ال‌سالوادور، هندوراس، کوستاریکا و به خصوص در نیکاراگوا آغاز کردیم. این کار به کمک تشکیل نیروی ضد انقلاب کنتراس که ریگان مبارزان آزادی خطابش می‌کرد انجام می‌شد. در 1978 حتی قبل از اینکه روس‌ها وارد افغانستان شده باشند، ما به صورت پنهانی تسلیحات برای نیروهای شورشی در افغانستان می‌فرستادیم، یعنی مجاهدین. بعضی از این افراد بعدها تحت عنوان طالبان شناخته شدند. کسانی که ناگهان دشمن ما شدند! مشاور امنیت ملی کارتر، برژینسکی گفت که می‌دانسته است کمک‌های آمریکا نهایتا به دخالت نظامی شوروی در افغانستان خواهد انجامید. و در واقع همین اتفاق هم افتاد و جنگی در افغانستان آغاز شد که ده سال طول کشید. جنگی که برای مردم افغانستان نابودگر بود و کشور را به ویرانه‌‌ تبدیل کرد. درست لحظه‌ای که جنگ در افغانستان تمام شد (بر علیه شوروی) آمریکا بلافاصله از افغانستان خارج شد. کسانی که ما از آنها حمایت کرده بودیم، یعنی بنیادگرایان تندرو،‌ قدرت را در افغانستان به دست گرفتند و رژیم خود را برپا ساختند.

تقریبا به محض این‌که جورج بوش پدر در 1989 به ریاست‌جمهوری رسید، جنگی را بر علیه پاناما به راه انداخت که شاید چندین هزار کشته بر جای نهاد. دو سال بعد ما در خلیج‌فارس بودیم تا با استفاده از بهانه تهاجم عراق به کویت حضور نظامی خود را در منطقه تشدید کنیم و نیروهایمان را در عربستان سعودی قرار دهیم. موضوعی که از مهمترین دلایل تحریک اسامه بن‌لادن و ملی‌گرایان سعودی بر علیه ما شد. پس از آن در زمان دولت کلینتون ما مشغول بمباران افغانستان، سودان، یوگوسلاوی و مجددا عراق بودیم.

پس برای اینکه جورج بوش ما را یک ملت صلح‌دوست خطاب کند، لازم است بخش بسیار بزرگی از تاریخ را فراموش کنیم. شاید کل این تاریخ بیش از حد درک جورج بوش باشد، اما حتی بخش کوچکی از آن هم به ما می‌گوید بهتر است بگوییم از زمان جنگ‌جهانی دوم هیچ ملتی جنگ‌طلب تر از آمریکا در جهان نبوده است.

machiavelli

جای نیکولو ماکیاولی خالی است
نیکولو ماکیاولی به عنوان یکی از بی اخلاق ترین تئوریسین‌های علوم سیاسی شناخته می‌شود، اما شهامت وی در بیان صریح عقایدش از او اسطوره‌ای ساخته است که پیروان زبون امروزی‌‌اش مگر فقط خوابش را ‌بینند. چند جمله از او:

  1. قبل از همه دیگران، مسلح باش.
  2. یک شریف‌زاده هرگز برای آوردن دلایل قانونی برای شکستن قولش دچار مشکل نمی‌شود.
  3. امنیت بیشتر را وقتی داری که از تو بترسند تا اینکه دوستت داشته باشند.
  4. فریب دادن فریب‌کار دوچندان لذت‌بخش است.
  5. فریبکار همیشه کسانی را که آماده گول‌خوردن هستند می‌یابد.
  6. سیاست هیچ ارتباطی به اخلاقیات ندارد.
  7. هیچ راه گریزی از جنگ نیست، فقط می‌توان آن را به سود دیگران به تعویق انداخت.

آیا این‌ جملات الگوی سیاست خارجی (و چه بسا داخلی) کشورهای بزرگ و به خصوص جنگ‌طلب ترینشان یعنی آمریکای عزیز نیست؟ واقعا جای ماکیاولی خالی که ببیند آموزه‌هایش سرفصل استراتژی کلان بزرگان قرار گرفته است.

مذاکرات ایران و آمریکا: گامی دیگر به سوی جنگ؟

از پوشش محدود و توجه اندکی که به مذاکرات ایران و آمریکا در عراق می‌شود تعجب نمی‌کنید؟ آیا دقت کرده‌اید که این مذاکرات همیشه در حاشیه اخبار رسانه‌های آمریکایی قرار داشته است و هر اشاره‌ رسمی‌ای هم که به آن شده فقط در جهت تاکید نقش ایران در ناامنی‌های عراق بوده است؟

آمریکا این مذاکرات را کاملا از موضع بالادست و در حالی‌که کارت‌های برنده بازی را در دست دارد به پیش می‌برد. از یک‌سو ایران محاصره شده توسط نیروهای نظامیش را به یک متهم ردیف اول در جامعه جهانی تبدیل کرده است که سایه تحریم‌های سنگین اقتصادی و به دنبال آن دخالت‌های نظامی بر سرش سنگینی می‌کند و از سوی دیگر آن‌چنان سناریوی مفصل و رنگینی در رسانه‌های جهانی جهت انسانیت‌زدایی از ایران و ایرانیان به راه انداخته است که شاید بتوان آن را با سناریوی انسانیت‌زدایی از عراق و عراقیان مقایسه کرد. اما پیش‌بینی مراحل بعدی این بازی شوم چندان هم دشوار نیست. در واقع خطوط اصلی این سناریو چندین و چند بار در سال‌های اخیر تکرار شده است:

1. انتخاب هدف:
هدف را از میان کشورهایی انتخاب می‌کند که دارای حاکمیت ضعیف یا شکست خورده که فاقد محبوبیت مردمی است بوده و از نظر بین‌المللی نیز کم و بیش منزوی است. مثال: کره شمالی،‌ افغانستان، یوگوسلاوی ،عراق، ایران، سودان،‌ …

2. بهانه گیری و منزوی کردن کشور هدف:
با توجه به نوع هدف انتخاب شده به راحتی نقاط ضعف مهم و حساسیت‌برانگیزی مانند حقوق بشر، دموکراسی، سلاح‌های کشتار جمعی، برنامه‌های هسته‌ای غیر‌صلح‌آمیز،‌ نسل‌کشی، حمایت از محافل تروریستی، … پیدا می‌کند و رسانه‌ها نیز آنها را در بوق و کرنا می‌کنند.

3. انسانیت‌زدایی از کشور هدف از طریق بزرگ‌نمایی بدی‌ها و نشان ندادن چهره واقعی:
با استفاده از تکنیک تبلیغاتی تکرار-تکرار-تکرار مردم جهان و به خصوص آمریکا را متقاعد می‌کند که کشور هدف چیزی جز حکومت آن نیست و حکومت آن هم جز بدی چیزی نیست. همانگونه که مردم در اثر تکرار متقاعد شده‌اند کوکاکولا نوشیدنی خوبی است، کم‌کم متقاعد می‌شوند میلوسویچ یا صدام یا احمدی‌نژاد مظهر و سمبل شرارت و بدی هستند و کشورهای هدف نیز کانون شرارت و فتنه.

4. مهر تایید توسط قانونی:
با فشار آوردن به سازمان‌های بین‌المللی و کشور‌های دیگر موضوع به سازمان‌های بین‌المللی کشانیده می‌شود و کشوری که از قبل چهره‌ای منفی و کریه در سطح افکار عمومی پیدا کرده بود از نظر قوانین بین‌المللی نیز محکوم می‌شود. به عبارت دیگر بهانه‌گیری‌ها دیگر جنبه شایعه یا ادعا ندارند، بلکه لباس قانون بین‌الملل نیز به تنشان پوشانیده شده است.

5. چند مذاکره فرمایشی انجام می‌شود (فقط برای اینکه ثابت شود اینها اصلا حرف حالیشان نیست!):
تلاش فرمایشی جهت نشان دادن اینکه همه راه‌های صلح‌آمیز به به بن بست رسیده است و اصولا کشور هدف از بس بد است که نمی‌توان به هیچ عنوان با آن به هیچ نتیجه عقلانی‌ رسید. در این چند مذاکره تشریفاتی که خبر آن در رسانه‌های مهم پخش می‌شود اما محتوای آن کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد صحبت‌ها، درخواست‌ها یا حتی پیشنهادات مصالحه یا عقب‌نشینی طرف مقابل با بی‌توجهی و سردی روبه‌رو می‌شود.

6. حالا همه می‌دانند و توجیه شده‌اند که راه حل نظامی تنها راه حل ممکن است، تلاش رسانه‌ای برای نشان دادن خطر روز افزون کشور هدف برای امنیت آمریکا تشدید شده است. هر روز اخبار هولناک‌تری از هیولایی که ساخته و پرداخته دست هنرمند رسانه‌هاست به گوش مردم می‌رسد. در این میانه حاکمیت ضعیف و ناکارآمد کشور هدف نیز با رفتار ناشیانه خود مهر تاییدی به ادعاهای قبلی آمریکا می‌زند. (مثلا: سرکوب دانشجویان و دگراندیشان ایران مهر تاییدی است به چهره‌ای که آمریکا از ایران به عنوان «یک کشور بد که همه چیز در آن بد است» به جهانیان نشان داده است.)

7. یک کاتالیزور تصادفا رخ می‌دهد. اگر هم رخ ندهد عمدا طراحی و پیاده‌سازی می‌شود (11 سپتامبر، حمله صدام به کویت، …)
یک حمله تروریستی مفصل در آمریکا کافی است که انگشت‌ها همه به سمت ایران نشانه رود. تصور کنید یک حمله تروریستی هسته‌ای در آمریکا اتفاق بیفتد. همه باور خواهند کرد که کار ایران بوده و بنگ!!!!

8. بدون هیچ بررسی و تحقیقاتی در رسانه‌ها اعلام می‌شود که کارکار فلانی بوده است. همه چیز آماده است و افکار عمومی هم باور می‌کند. همانطور که باور کرد صدام مرتبط با بن‌لادن‌ بوده است. حمله پیشگیرانه به منظور دفاع بر حق شخصی (حمله به افغانستان) هم که حق مسلم ابرقدرت نظامی و اقتصادی جهان است. بنگ!!

9. پس از حمله نظامی، ناگهان موضوع صحبت رسانه‌ها عوض می‌شود. تا به حال بحث بر سر خطرات کشور هدف برای امنیت آمریکا بود. اما موضوع بحث الان بازسازی و پیاده‌سازی دموکراسی است.

××××××××

وضعیت ایران و آمریکا در سناریوی بالا مرحله 5 می‌باشد. موج‌های اولیه مرحله 6 نیز کم‌کم در حال اوج گرفتن است و زمزمه‌هایش از گوشه و کنار به گوش می‌رسد.

اما آیا واقعا سناریوی شوم فوق در ایران تکرار خواهد شد؟

از تاشکند تا واشنگتن – تلاش برای قانونی کردن شکنجه

شکنجه توسط آب جوش به دو صورت اعمال می شود. در حالت اول محکوم ابتدا لخت گردیده و به آرامی وارد ظرفی که محتوی آب جوشان است می گردد. در حالت دیگر ابتدا متهم را در ظرف آب سرد گذاشته و به تدریج آب داغ می شود تا به نقطه جوش برسد. این روش یکی از روشهای باستانی شکنجه در اروپا و آسیا بوده است. (منبع)

ازبکستان چه ربطی به ما دارد؟
شاید بپرسید اوضاع حقوق بشر در ازبکستان چه ارتباطی با ایران و جامعه ایرانی دارد؟
در پاسخ باید بگویم که اعتقاد دارم این موضوع به ایران و به خصوص اصلاح طلبان یا کسانی که به هر دلیل دغدغه بهبود شرایط ایران را دارند مربوط می شود آن هم به دو دلیل مهم:

1. موضوعاتی مانند حقوق بشر، صلح، محیط زیست یا خلع سلاح موضوعاتی جهانی بوده و فقط به کمک اجماع و همبستگی جهانی قابل حل می باشند.

2. با مشاهده رویکرد دوگانه ای که کشورهای قدرتمند و مدعی نشر دموکراسی و حقوق بشر (به رهبری آمریکا و متحدانش) با فجایع بشری در کشورهای مختلف دارند، می توانیم به درک بهتری از مناسبت های بین المللی دنیای امروز برسیم. داشتن درک بهتر از مناسبت های روز جهانی به توانایی تحلیلی ما در پیش بینی و حتی بهبود وضعیت ایران کمک می کند.

در اینجا اشاره ای گذرا دارم به وضعیت نگران کننده حقوق بشر در ازبکستان و همینطور سکوت نسبی قدرت های بزرگ در این زمینه و متاسفانه در برخی شرایط حمایت و همکاری این کشورها با حاکمیت جبار این کشور. همچنین به برخی وقایع و تلاش ها در آمریکا اشاره خواهم کرد که نه تنها به موضوع ذکر شده در ازبکستان بی ارتباط نیستند، بلکه حتی می توانند زمینه ساز از بین رفتن اعتبار قوانین بین المللی حقوق بشر باشند. تا جایی که امکان داشته منابع را از میان روزنامه های معتیر و سازمان های بین المللی انتخاب کرده ام و سعی بر این بوده که به مطالب سایت های تندرو ارجاعی داده نشود.

افشاگری سفیر انگلستان در ازبکستان
موضوع حقوق بشر و شکنجه های هولناک در ازبکستان موضوع جدیدی نیست و در سراسر دهه 1990 و سالهای اخیر ادامه داشته است. ازبکستان پس از استقلال از شوروی سابق در سال 1991 به عنوان کشوری که موقعیت استراتژیکی ویژه ای در منطقه آسیای مرکزی داشت مورد نوجه آمریکا قرار گرفت. به خصوص بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبربه آمریکا روابط دو کشور گسترش یافت. به این ترتیب ازبکستان در جنگ آمریکا علیه افغانستان در زمره متحدین آمریکا قرار گرفت و اجازه استفاده از خاک خود را برای عملیات نظامی علیه افغانستان به آمریکا داد (پایگاه نظامی در Qarshi Hanabad).

همچنین در مقابل صدور مجوز استفاده از خاک خود، ازبکستان و آمریکا توافق نامه همکاری های بیشتر در زمینه های مختلف و به ویژه نظامی و امنیتی امضا کردند. این توافق نامه در سال 2002 توسط اسلام کریموف (رئیس جمهور ازبکستان) و جورج بوش در سفری که کریموف به آمریکا کرد امضا شد. جمع کمک های آمریکا در سال 2002 به ازبکستان به 500 مبلغ میلیون دلار رسید که 79 میلیون دلار از این مبلغ در اختیار پلیس و شبکه اطلاعاتی این کشور یا SNB که عامل اصلی اعمال شکنجه های گسترده است قرار گرفت. (منبع)

در آن روزها موضوع حقوق بشر و وضعیت اسف بار آزادی بیان ، حقوق مخالفین دولت و رفاه زندانیان مورد توجه اصلی آمریکا و متحد اصلیش انگلستان نبود و ازبکستان به عنوان متحد کلیدی استراتژیک آمریکا (و انگلستان) در جنگ علیه تروریسم تلقی می گرذید.

ماجرای اصلی نگرانی های بین المللی در مورد اوضاع رقت انگیز حقوق بشر در ازبکستان وفتی اوج گرفت که سفیر وقت انگلستان در ازبکستان، آقای کریگ مورای پس از مطلع شدن از موارد شکنجه و وجود روابطی میان سازمان اطلاعاتی ازبکستان و سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس (CIA و MI6) شروع به افشاگری هایی نمود. او برای اولین بار فاش کرد که سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا مضنونین دستگیر شده بین الملی را برای بازجویی و شکنجه به ازبکستان ارسال کرده و از اطلاعات به دست آمده که فاقد ارزش حقوقی بودند استفاده تبلیغاتی کردند. به دنبال این افشاگری های بی پروا بود که وی در اکتبر سال 2004 از سوی دولت انگلستان از سمت خود بر کنار شد. آقای مورای معتقد است علت برکناریش انتقاداتی بوده است که وی بر علیه دولت آقای کریموف، ارتباط سازمان اطلاعاتی ازبکستان با سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و موارد جدی نقض حقوق بشر و استفاده گسترده از شکنجه در راستای مبارزه علیه تروریسم کرده بود.

آقای مورای در زمینه روابط سازمان های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا با ازبکستان و همچنین ارسال مضنونین توسط این کشورها به ازبکستان، جایی که بدون نظارت برای کسب اعترافات و اطلاعات مورد نیاز شکنجه می شدند کتاب قتل در سمرقند را تالبف کرده است. با وجودیکه دولت انگلستان آقای مورای را از منتشر کردن برخی از اسناد مرتبط با این کتاب در سایت شخص اش منع کرده است، این اسناد به صورت گسترده ای در اینترنت و بخصوص وبلاگ ها پخش شده اند. به عنوان نمونه سایت های جالب LFCM ، BlairWatch و Nether World را ببینید. همچنین می توانید یکی از نامه های آقای مورای را که در زمان سفارتش در ازبکستان به دولت انگلیس نوشته است اینجا ببنید.

به گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر، دولت ازبکستان تحت عنوان مبارزه با تروریسم هزاران نفر از اعضای گروه های مختلف اسلامی را دستگیر، زندانی و حتی شکنجه کرده است. بسیاری از این افراد بدون محاکمه قانونی در زندان بوده و عده قابل توجهی نیز به حبس های طولانی مدت بین 5 تا 20 سال محکوم گشته اند. نمونه های گزارش شده شکنجه در ازبکستان عبارتند از تجاوز و آزار و اذیت جنسی، شوک های الکتریکی، سوزاندن محکومان توسط سیگار و روزنامه، خفه کردن توسط کیسه نایلونی، ضرب و شتم با میله فلزی و حتی انداختن محکومین در آب جوش. برای اطلاعات بیشتر گزارش دیده بان حقوق بشر را در مورد شکنجه به وسلیه جوشاندن در آب را ببینید.

ارتباط شکنجه های ازبکستان با سازمان اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و جنگ علیه تروریسم
شواهد قابل توجهی در دست است که نشان می دهد دولت آمریکا با وجود اطلاع از وضعیت هولناک حقوق بشر و استفاده گسترده از شکنجه در ازبکستان، بسیاری از متهمان مشکوک به همکاری با شبکه های تروریستی را برای بازجویی به این کشور (و برخی کشورهای دیگر از جمله مصر، اردن، سوریه، مراکش، عربستان صعودی، پاکستان) ارسال کرده است. ارسال متهمان به این کشورها که کارنامه منفی ای در استفاده از شکنجه دارند احتمالا به علت محدود بودن امکان بازجویی خشونت بار در آمریکا و کشورهای غربی صورت گرفته است. به گزارش سانفرانسیسکو کرانیکل تعداد 100 الی 150 نفر از متهمین توسط آمریکا به کشورهای ذکر شده و به خصوص ازبکستان ارسال گردیده اند. (آمار مربوط بهار 2005 است). مضنونین مربوطه جهت بازجویی به کشورهایی فرستاده می شدند که نظارت و کنترل چندانی بر وضعیت زندانیان آنها وجود ندارد (منبع). کریسفوفر بروچلی، روزنامه نگار در سایت کانترپانچ به کنایه می نویسد: ارسال متهمین به کشورهایی به غیر از آمریکا احتمالا به این دلیل است که ما در آمریکا زندانهای خوبی نداریم! (به این معنی که قوانین آمریکا دست و پای ما را برای اعمال شکنجه و محکومیت بدون محاکمه بسته است – توضیح از من است). آقای حکیمجان نوردینوف که پسرش یکی از قربانیان شکنجه در ازبکستان بوده است اعتقاد دارد کمک های آمریکا باعث ثروتمندتر و قدرتمندتر شدن اسلام کریموف شده است. (اینجا)
برای دیدن چند عکس از یکی از قربانیان شکنجه در ازبکستان اینجا را ببینید (هشدار: عکس ها به شدت ناراحت کننده هستند).
همچنین برای دیدن مجموعه جالبی از اسناد و مدارکی که نشان دهنده همکاری سازمان های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا با سازمان اطلاعاتی ازبکستان است اینجا را ببینید.

تعریف جدید شکنجه توسط رئیس اداره سیاست گذاری های حقوقی سازمان قضایی آمریکا
اما بد نیست در اینجا اشاره ای کنم به یادداشت مشهوری که توسط آقای جی بای بی، رئیس اداره سیاست گذاری های حقوقی سازمان قضایی دولت آمریکا در تابستان 2002 نوشته شده و به یادداشت بای بی یا یادداشت شکنجه مشهور است. این یادداشت درپاسخ به درخواست سازمان اطلاعاتی آمریکا از کاخ سفید جهت کسب اجازه برای بازجویی شدیدتر از مضنونین دستگیر شده رده بالای القاعده نوشته شده و تعریف کاملا جدیدی از شکنجه ارائه می دهد:

[برای اینکه بتوانیم عملی را شکنجه خطاب کنیم ] درد ناشی از آن باید از لحاظ شدت به اندازه درد ناشی از جراحت جدی مانند نقص عضو، از کار افتادن فعالبت های حیاتی بدن و یا حتی مرگ باشد. [و برای اینکه بتوانیم دردهای روانی را شکنجه خطاب کنیم درد و رنج مربوطه می بایست ] منجر به ایجاد آسیب های روانی جدی و به صورت کاملا ماندگار یعنی چندین ماه یا حتی سال شود. در غیر این صورت این احساس ناخوشنایند کمتر از درد بسیار شدید نمی تواند شکنجه تلقی شود. این موضوع ممکن است صرفا عملی غیر انسانی یا تحقیر کننده تلقی شود. (متن کامل نوشته آقای جی بای بی را اینجا ببینید.)

کنواسیون ژنو از رده خارج است!
اظهارات آقای جی بای بی را آقای آلبرتو گونزالس (مشاور کاخ سفید در سالهای 2001 تا 2005) تکمیل نموده و معتبرترین توافق نامه بین المللی را که تا به امروز توسط تقریبا همه کشورهای جهان پذیرفته شده است یعنی «توافق نامه ژنو» را از رده خارج و از مد افتاده نامید. جالب است بدانید که آقای گونزالس در سال 2005 از سوی جورج بوش به مقام دادستان عمومی آمریکا (مدعی العموم) منصوب گردید ولی به علت فشارهای مختلف در سال 2006 از این مقام عزل گردید.

معاهده نامه سازمان ملل در مخالفت با شکنجه آنرا این گونه تعریف می کند:

هرگونه عملی که به موجب آن درد یا رنج شدید جسمانی یا روانی به صورت عمدی بر فردی وارد شود و قصد آن

  • دریافت اطلاعات یا اقرار در مورد وی و یا شخص سوم،
  • مجازات برای عملی که وی یا شخص سوم انجام داده است یا مضنون با انجام دادن آن است
  • تهدید او یا شخص سوم
  • متقاعد کردن او یا شخص سوم
  • یا هر دلیل مبتنی بر تبعیض به هر شکل و هر گونه

باشد، و چنین درد یا رنجی توسط یا با موافقت یا آگاهی مقام عمومی یا هر کسی که دارای اختیارات رسمی است اعمال شده باشد.

بر اساس مجموعه قوانین تصویب شده تحت عنوان توافق نامه های ژنو شکنجه ممنوع می باشد. و به صورت خاص در درگیری های داخلی، مجروحان جنگی، شهروندان و غیرنظامیان در مناطق اشغال شده نظامی، شهروندان و غیرنظامیان در برخوردها و درگیری های بین المللی، و شهروندان و غیرنظامیان در درگیری های داخلی استفاده از شکنجه ممنوع می باشد.

همچنین مطابق قانون جنایت های جنگی که در سال 1996 پس از تصویت کنگره و امضای کلینتون به صورت قانون در آمریکا در آمده است هر گونه جنایت جنگی در صورت اثبات می تواند مجازات هایی در حد حبس ابد و حتی اعدام (در صورتی که فعل مجرمانه منجر به مرگ یک یا چند نفر از قربانیان شده باشد) به دنبال داشته باشد. بسیاری از گروه ها و فعالان در آمریکا دولت جورج بوش را متهم می کنند که با تلاش برای بازتعریف مفهوم شکنجه و جنایات جنگی، به دنبال گریز از محکوم شدن به جرم زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی و آمریکا در زمینه جنایت جنگی است. (برای نمونه اینجا را ببینید).

جمع بندی
پس از افشاگری های ذکر شده و جنجالی شدن موضوع جنایت های حکومت ازبکستان و روابط آن با غرب، حمایت های بی شاعبه آمریکا و بعضی از کشورهای غربی از ازبکستان رو به کاهش گذاشت. این موضوع همچنین به سقوط طالبان و حضور مستقیم آمریکا در افغانستان که نیازهای لوجستیکی به خاک ازبکستان را کمتر می کرد بی ارتباط نبود. با این وجود این کشور به هیچ عنوان توسط قدرت های غربی تحت فشار جدی جهت اصلاح یا بهبود وضعیت حقوق بشر نبوده است و به ویژه کمک های مالی آمریکا به دولت این کشور و به خصوص بخش های نظامی و امنیتی این کشور اگر چه کاهش ولی ادامه دارد.

موضوع افشای ارسال مضنونین تروریست (قبل از محاکمه) توسط سازمان های اطلاعاتی آمریکا و متحدانش به کشورهایی که در آنها وجود شکنجه محرز می باشد، اعتراف جورج بوش به وجود زندان های سری و بسیاری از موضوعات دیگرباعث مطرح شدن بحث های جدی در زمینه شکسته شدن قوانین بین المللی و قوانین آمریکا در زمینه حقوق بشر و امنیت جهانی گردید. در این راستا تلاش های بسیاری صورت گرفته است تا با ایجاد تفسیرهای جدید از موضوعاتی مانند شکنجه، سیستم دولتی آمریکا را از گزند اتهاماتی که می توانند مقاماتی حتی در سطح رئیس جمهور یک کشور را به جرم جنایت علیه بشریت به دادگاه بکشانند رهایی بخشد.

این خطر که کشورهای قدرتمند مانند آمریکا به صورت یک جانبه با ارائه تعریف های جدید و یک جانبه قوانین بین المللی و دستاوردهای تاریخی بشریت را که به دست آوردن آنها به بهای گزافی تمام شده است را عملا بی اعتبار کنند، بسیار جدی می باشد.

این نوشته را به صورت PDF داشته باشید.

سوال اساسی: آیا باید از حق ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای دفاع کرد؟

در طی ماه های گذشته فشارهای بین المللی به رهبری و هدایت آمریکا بر ایران برای کنار گذاشتن برنامه هسته ای خود به طور روزافزونی رو به افزایش گذاشته است. فشار به ایران در طی مذاکرات متناوبی که فی مابین ایران و اروپاییان انجام شد ادامه یافت و به دنبال امتناع ایران از متوقف کردن برنامه غنی سازی خود، کار به شورای امنیت سازمان ملل رسید که طی آن تاکنون دو قطعنامه بر ضد ایران صادر شده است. فطعنامه اول به شماره 1737 مورخ 31 آگوست 2006 را به عنوان آخرین مهلت ایران برای متوقف ساختن برنامه غنی سازی اعلام کرد و تحریم هایی را در مورد همکاری های بین المللی در زمینه فن آوری هسته با ایران قائل شد. به دنبال امتناع ایران، قطعنامه دوم به شماره 1747 مورخ 24 مارس 2007 از سوی شورای امنیت سازمان ملل صادر گردید که تحریم های پیشین را گسترش داده و صادرات تسلیحاتی ایران را نیز محدود نمود و مهلت دیگری برای ایران در نظر گرفته است.

ایران از سال 1970 تعهدنامه منع گسترش سالهای هسته ای یا همان NPT مشهور را امضا کرده است. مطابق با این تعهدنامه مهم اولا کلیه کشورهایی که دارای فناوری هسته ای نیستند از حق برخورداری از آن جهت استفاده صلح آمیز برخوردار می شوند و ثانیا کشورهایی که دارای سلاح هسته ای می باشند هرگونه گسترش و تولید سلاح های هسته ای را متوقف کرده و در راستای نابود سازی آنها گام برمی دارند.

متاسفانه هیچ یک از دو بند مهم NPT توسط کشورهای بزرگ جهان و به ویژه آمریکا مورد توجه و اجرای جدی قرار نگرفته است. آمریکا برنامه های تحقیقاتی خود را در زمینه گسترش سلاح های هسته ای متوقف ننموده است و به صورت پیوسته ای به دنبال طراحی و حتی استفاده از سلاح های هسته ای با قدرت انفجاری کمتر بوده است. تاکید بر تولید سلاحهای هسته با قدرت تخریبی کمتر و پر رنگ کردن نقش آنها در سیاسی خارجی آمریکا به دلایل مختلف صورت می گیرد. اولا این سلاح ها بر خلاف سلاح های هسته ای استراتژیک قابل استفاده هستند، چون استفاده از آنها از نظر نظریه پردازان نظامی آمریکا کم خطر است. ثانیا این سلاح ها در چهار چوب پیمان های کنترل تسلیحاتی که بین روسیه و آمریکا به امضا رسیده است قرار نمی گیرند. این سیاست توسط سایر کشورهایی هسته ای که بعضا حتی NPT را امضا نیز نکرده اند مانند هندوستان، پاکستان و اسرائیل پی گیری شده است. همچنین در مواردی مانند ایران، می بینیم که رویکردی دوگانه (double standard) با کشورهای مختلف می شود. به این ترتیب کشورهایی که مورد حمایت آمریکا نمی باشند از حق برخورداری از فن آوری هسته ای صلح آمیز محروم می گردند، حتی اگر هیچ گونه مدرکی از سوی آزانس بین المللی انرژی اتمی در مورد فعالیت های نظامی و یا غیر صلح آمیز ارائه نشده باشد.

از سوی دیگر در داخل ایران، موضوع دستیابی به فن آوری هسته ای توسط حاکمیت ایران به عنوان یک موضوع مناسب جهت برانگیختن حس وطن دوستی و غرور ملی ایرانیان تشخیص داده شده است و به طور خلاصه یه یک اهرم نیرومند تبلیغاتی مبدل شده است.

نقش مردم، طبقه تحصیلکرده و به ویژه آزاداندیشان ایرانی در این میان بسیار دشوار است. از یک سو مطابق با قوانین بین المللی تثبیت شده، این حق ایران است که به فن آوری هسته ای با مصارف صلح آمیز دست بیابد. از سوی دیگر با توجه به نگاه انتقادی که نسبت به عملکرد حاکمیت ایران وجود دارد نمی توانند به راحتی اجازه دهند که موضوع هسته ای ایران به عنوان یک موضوع تبلیغاتی داغ جهت برانگیختن عواطف ملی مورد استفاده قرار گیرد.

باز هم نباید فراموش کرد که اگر چه در یک جهان برابر و آزاد، این حق ایران است که به فن آوری صلح آمیز هسته ای دست بیابد و فطعنامه های شورای امنبت می بایست بر ضد مثلا اسرائیل صادر می گردید، ولی به هر حال واقعیت جهان امروز این است که حتی سازمان های بین المللی مانند شورای امنیت نمی توانند نگاه بی طرفانه و عادلانه ای به موضوعات روز جهان داشته باشند و خواه نا خواه سمت و سویی به طرف کشورهای غالب خواهند گرفت. در سابه چنین واقعیتی است که هم اکنون دو قطعنامه بر ضد ایران صادر شده است. صدور این دو قطعنامه بر ضد ایران را به هیچ عنوان نباید دست کم گرفت. چرا که همانطور که در بسیاری از تحلیل ها هم ذکر شده است، این قطعنامه ها زمینه ساز حرکات های خطرناک نظامی بر علیه ایران از سوی آمریکا و متحدانش خواهند شد. به طوریکه آمریکا به جهانیان نشان خواهد داد که همه تلاش های دیپلماتیک ، از جمله اعمال تحریم ها علیه ایران به شکست انجامیده است و تنها راه حل نظامی به عنوان آخرین گزینه باقی مانده است.

من شخصا فکر می کنم، حتی اگر ایران از مواضع هسته ای خود به شدت کوتاه بیاید به احتمال زیاد شاهد حمله آمریکا با ایران خواهیم بود. اما در صورتی که ایران به قطعنامه ناعدالانه اما به هر حال از لحاظ حقوقی الزام آور شورای امنبت تن در دهد، دست کم تا آینده غیر غابل پیش بینی بهانه ها و توجیهات آمریکا را جهت حمله نظامی به ایران پوچ خواهد کرد.

در درجه اول به عنوان یک ایرانی که در ایران زندگی می کند، و در درجه دوم به عنوان یک انسان که در این حباب خاکی کوچک زندگی می کند، امیدوار هستم که حاکمیت ایران جهت اجتناب از جنگ غریب الوقوع که بلایایش تا سالهای سال دامن مردمان ایران و کشورهای اطراف را خواهد گرفت به قطعنامه شورای امنیت تن در دهند. امیدوار هستم برخی جریانات جنگ طلب داخلی که حمله نظامی آمریکا به ایران را عامل تقویت و تثبیت خود در داخل ایران می دانند زمام تصمیم گیری در مورد چنین موضوع مهمی را به دست صاحبان خرد و دوراندیشی پسپارند که شاهد ادامه صلح و امنیت در ایران عزیزمان باشیم.

اگر ایران کوتاه بیاید

بیایید تصور کنیم ایران فردا رسما اعلام کند که کلیه فعالیت های صلح آمیز یا غیر صلح آمیز هسته ای خود را متوقف می کند و هرگز هم هیچ گونه ادعا و یا تلاشی برای شروع مجدد برنامه هسته ای خود نخواهد کرد. همچنین کلیه سایت های هسته ای ایران چه آنهایی که قبلا توسط بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی مورد بازرسی قرار گرفته اند و چه آنها که تا کنون مخفی بوده اند مورد بازرسی دائمی آژانس های بین المللی و ناظران سازمان ملل قرار بگیرد. همچنین ایران برای اینکه ایجاد حسن نیت کرده باشد، به سازمان های بین المللی و بازرسان آن اجازه بازرسی هر نقطه ای از خاک ایران را بدهد. به عنوان مثال حسن نیت ایران به حدی باشد که حتی منازل خصوصی سران جمهوری اسلامی ایران نیز مورد بازرسی قرار بگیرد. در این صورت به نظر شما ایران از بحران فعلی که آن را به آستانه تهدیدات نظامی از سوی آمریکا کشانده است خارج خواهد شد؟

بیایید به حافظه خود مراجعه کنیم. اما نه، اجازه دهیم به جای مراجعه به حافظه که در بسیاری از موارد ثابت کرده است چندان قابل اطمینان نیست به نوشته ها و خبر های سالهای نه چندان دور مراجعه کنیم. به نمونه زیر به عنوان مشتی از خروار توجه فرمایید (این را من در صفحه اول نتیجه جستجو در گوگل پیدا کردم):

دانلد رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا: کمبود شواهد وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق نشان دهنده این است که عراق چیزی را پنهان کرده است. (ژانویه – 2003)

این در حالی است که چند خط پایین تر ازهمان خبر می خوانید که بازرسین سازمان ملل کاخ های صدام حسین رو تفتیش کرده اند. می توانید تصور کنید دولت وقت عراق قبل از اینکه اجازه بازرسی کاخ های صدام را بدهد، اجازه بازدید بسیاری از مراکز کم اهمیت تر را داده است.

توجه کنید به منطق نهفته در این نوع استدلال، اگر اصولا بشود نام منطق به آن داد. به نظر می رسد وقتی بنا به دلایل استراتژیک و بر اساس اهداف بلند مدت، گروه حاکمیت در آمریکا به نتیجه ای رسیده باشد، -مثلا حمله نظامی به عراق- به هر حال دلایل کافی برای پشتیبانی از برنامه اش را خواهد یافت و اگر دلایلی هم پیدا نشد، حدس بدبینانه و احتمالاتی که بر پایه هیچ گونه مدرک مستندی نیستد را هم به عنوان توجیه عملکردش کافی خواهد دانست.

اگر این روزها به سرفصل روزنامه ها و خبرگزاری عمده جهانی نگاه کنید، رنگ و بوی حاکم بر نوشته ها و نوع استدلالات و توصیف هایی که از ایران و حاکمیت آن می شود به طور آزار دهنده ای شباهت به آنهایی دارد که 4 سال قبل در مورد عراق بود.