از پوشش محدود و توجه اندکی که به مذاکرات ایران و آمریکا در عراق میشود تعجب نمیکنید؟ آیا دقت کردهاید که این مذاکرات همیشه در حاشیه اخبار رسانههای آمریکایی قرار داشته است و هر اشاره رسمیای هم که به آن شده فقط در جهت تاکید نقش ایران در ناامنیهای عراق بوده است؟
آمریکا این مذاکرات را کاملا از موضع بالادست و در حالیکه کارتهای برنده بازی را در دست دارد به پیش میبرد. از یکسو ایران محاصره شده توسط نیروهای نظامیش را به یک متهم ردیف اول در جامعه جهانی تبدیل کرده است که سایه تحریمهای سنگین اقتصادی و به دنبال آن دخالتهای نظامی بر سرش سنگینی میکند و از سوی دیگر آنچنان سناریوی مفصل و رنگینی در رسانههای جهانی جهت انسانیتزدایی از ایران و ایرانیان به راه انداخته است که شاید بتوان آن را با سناریوی انسانیتزدایی از عراق و عراقیان مقایسه کرد. اما پیشبینی مراحل بعدی این بازی شوم چندان هم دشوار نیست. در واقع خطوط اصلی این سناریو چندین و چند بار در سالهای اخیر تکرار شده است:
1. انتخاب هدف:
هدف را از میان کشورهایی انتخاب میکند که دارای حاکمیت ضعیف یا شکست خورده که فاقد محبوبیت مردمی است بوده و از نظر بینالمللی نیز کم و بیش منزوی است. مثال: کره شمالی، افغانستان، یوگوسلاوی ،عراق، ایران، سودان، …
2. بهانه گیری و منزوی کردن کشور هدف:
با توجه به نوع هدف انتخاب شده به راحتی نقاط ضعف مهم و حساسیتبرانگیزی مانند حقوق بشر، دموکراسی، سلاحهای کشتار جمعی، برنامههای هستهای غیرصلحآمیز، نسلکشی، حمایت از محافل تروریستی، … پیدا میکند و رسانهها نیز آنها را در بوق و کرنا میکنند.
3. انسانیتزدایی از کشور هدف از طریق بزرگنمایی بدیها و نشان ندادن چهره واقعی:
با استفاده از تکنیک تبلیغاتی تکرار-تکرار-تکرار مردم جهان و به خصوص آمریکا را متقاعد میکند که کشور هدف چیزی جز حکومت آن نیست و حکومت آن هم جز بدی چیزی نیست. همانگونه که مردم در اثر تکرار متقاعد شدهاند کوکاکولا نوشیدنی خوبی است، کمکم متقاعد میشوند میلوسویچ یا صدام یا احمدینژاد مظهر و سمبل شرارت و بدی هستند و کشورهای هدف نیز کانون شرارت و فتنه.
4. مهر تایید توسط قانونی:
با فشار آوردن به سازمانهای بینالمللی و کشورهای دیگر موضوع به سازمانهای بینالمللی کشانیده میشود و کشوری که از قبل چهرهای منفی و کریه در سطح افکار عمومی پیدا کرده بود از نظر قوانین بینالمللی نیز محکوم میشود. به عبارت دیگر بهانهگیریها دیگر جنبه شایعه یا ادعا ندارند، بلکه لباس قانون بینالملل نیز به تنشان پوشانیده شده است.
5. چند مذاکره فرمایشی انجام میشود (فقط برای اینکه ثابت شود اینها اصلا حرف حالیشان نیست!):
تلاش فرمایشی جهت نشان دادن اینکه همه راههای صلحآمیز به به بن بست رسیده است و اصولا کشور هدف از بس بد است که نمیتوان به هیچ عنوان با آن به هیچ نتیجه عقلانی رسید. در این چند مذاکره تشریفاتی که خبر آن در رسانههای مهم پخش میشود اما محتوای آن کمتر مورد توجه قرار میگیرد صحبتها، درخواستها یا حتی پیشنهادات مصالحه یا عقبنشینی طرف مقابل با بیتوجهی و سردی روبهرو میشود.
6. حالا همه میدانند و توجیه شدهاند که راه حل نظامی تنها راه حل ممکن است، تلاش رسانهای برای نشان دادن خطر روز افزون کشور هدف برای امنیت آمریکا تشدید شده است. هر روز اخبار هولناکتری از هیولایی که ساخته و پرداخته دست هنرمند رسانههاست به گوش مردم میرسد. در این میانه حاکمیت ضعیف و ناکارآمد کشور هدف نیز با رفتار ناشیانه خود مهر تاییدی به ادعاهای قبلی آمریکا میزند. (مثلا: سرکوب دانشجویان و دگراندیشان ایران مهر تاییدی است به چهرهای که آمریکا از ایران به عنوان «یک کشور بد که همه چیز در آن بد است» به جهانیان نشان داده است.)
7. یک کاتالیزور تصادفا رخ میدهد. اگر هم رخ ندهد عمدا طراحی و پیادهسازی میشود (11 سپتامبر، حمله صدام به کویت، …)
یک حمله تروریستی مفصل در آمریکا کافی است که انگشتها همه به سمت ایران نشانه رود. تصور کنید یک حمله تروریستی هستهای در آمریکا اتفاق بیفتد. همه باور خواهند کرد که کار ایران بوده و بنگ!!!!
8. بدون هیچ بررسی و تحقیقاتی در رسانهها اعلام میشود که کارکار فلانی بوده است. همه چیز آماده است و افکار عمومی هم باور میکند. همانطور که باور کرد صدام مرتبط با بنلادن بوده است. حمله پیشگیرانه به منظور دفاع بر حق شخصی (حمله به افغانستان) هم که حق مسلم ابرقدرت نظامی و اقتصادی جهان است. بنگ!!
9. پس از حمله نظامی، ناگهان موضوع صحبت رسانهها عوض میشود. تا به حال بحث بر سر خطرات کشور هدف برای امنیت آمریکا بود. اما موضوع بحث الان بازسازی و پیادهسازی دموکراسی است.
××××××××
وضعیت ایران و آمریکا در سناریوی بالا مرحله 5 میباشد. موجهای اولیه مرحله 6 نیز کمکم در حال اوج گرفتن است و زمزمههایش از گوشه و کنار به گوش میرسد.
اما آیا واقعا سناریوی شوم فوق در ایران تکرار خواهد شد؟
یه جا نوشتید «عراق ایران» بینش ویرگول بذارید اگه خواستید.
نظرتون راجع به مرگ بر آمریکا چیه؟ (هم این پست هم پستِ کانال سوئز مصر و معدنای مس شیلی)
نظر کوتاهتون ( 🙂 ) درباره ی نتیجه ی این مذاکرات کنونی چیه؟
لایکلایک
ممنون اصلاح کردم.
مرگ بر آمریکا یک شعاره و هدفی جز ایجاد یک ذهنیت جبرگرایانه در عموم نداره. ذهنیتی که بر اساس آن آمریکا موجودیتی است که دارای یک جوهر و ذات مشخص است و بعد آن ذات به گونهای است که منفی و مضر است و باید طرد شود. در حالی که آمریکا، مثل هر مفهوم اجتماعی دیگری یک «ساختمان» یا «برساخته» است. یعنی هر لحظه در حال «شدن» است. خاستگاه این شعارها را باید درک کرد (استعمار و تجربهی تلخ مردمان کشورهایی مثل ما) اما نمیتوانم انتشار آنرا مفید بدانم.
لایکلایک
چه اشکالی داره در کنار آگاه سازی، شعار سازی هم بشه؟ همه ی دنیا دارن ازش استفاده می کنن، بالاخره همه ی مردم اون سطح از درک رو ندارن که بتونیم به راحتی فکر همشون رو درست کنیم. و در ضمن همین الان این مردم پر از شعارها هستن، چه اشکالی داره ما هم یه مقدار شعار (که از نظرمون درسته) رو داخل فکرشون کنیم، این شعار توی فکر می تونه زمینه ساز اصلاح فکر هم باشه (البته این آخری رو مطمئن نیستم، درباره ی بقیه نوشته ام هم یه مقدار حس کثیفی دارم!)
چرا انتشارش رو مفید نمی دونید؟
لایکلایک
چون توهمآلود است. چون به جای اینکه مسیری را نشان دهد که در چشمانداز آن تلفیق فرهنگی و تعامل و صلح قرار دارد، مسیری را نشان میدهد که شکاف، جدایی و جنگ قرار دارد. توهم آلود است، چون آمریکا یا ایران یا هر مفهوم سیاسی و اجتماعی دیگری پدیدههایی ذاتی (مثل فرضا بار الکترون یا قانون جاذبه) نیستند بلکه مفاهیمی هستند که قابل تغییر هستند. چنین شعارهایی ذهنیتی دگم و جبرگرایانه و جوهرمحور را ترویج میکند. روی دیگر این شعارها، اورینتالیسم است که فرایند فرهنگیای است که بسیج اجتماعی و نظامی و اقتصادی جهان پیشرفته غرب علیه جهان موسوم به سوم را امکانپذیر کرده است. هر دوی این رویکردها، خطرناک هستند و باید نقد و باطل شوند.
لایکلایک
آمریکا تابحال اینکار رو تو خیلی از کشور ها کرده. و در خیلی از دفعات سود برده. به نوعی سبک استعمار آمریکاست که خودش رو به عنوان مدافع دموکراسی نشون بده و با «دیکتاتور» بسازه. مجید تفرشی یک بار داشت می گفت که حتی دلیل وجود برخی دیکتاتور ها و به قدرت رسیدن دیکتاتور ها برداشته شدنشون در سال های بعدیه (با پشتیبانی یه استعمارگر دیگه) این اون چیزیه باعث شد یه زمانی خمینی یه حکومت دینی رو بیاره که برای آمریکا خوب بود چون مقابله با کمونیسم شوروی بود و یه زمانی از جریانی مثل جنبش سبز حمایت بشه تا همون حکومت دینی برامده از دولت استعمارگر سرنگون شه.(حالا درسته این دفعه صفرا فزود اما معمولا جواب میدهمثل بیش تر کشور های بهار عربی)
لایکلایک