بیشتر از یک سال است که در بامدادی چیزی منتشر نکردهام، اگر چه در توییتر بیشتر فعال بودهام. دلیلِ ننوشتنم در بامدادی این بوده که فضایِ ذهنیام با نوعِ مطالبی که معمولاً در بامدادی منتشر میکنم فاصلهٔ بیشتری گرفته است: چند وقتی است که از جای خودم کنده شدهام و از جادههایِ آشنا دور افتادهام، در نتیجه دچارِ نوعی سرگشتگی و شیفتگی و بیتابی هستم که به شکلی غریب، هم امن و آسایش را از من گرفته و هم طمانینه و قرار را به من هدیه داده. به هر حال، در پیِ این تحولات، برایِ اینجا سه گزینه بیشتر ندارم: (۱) آنرا به حالِ خود بگذارم که نیمهمتروک باقی بماند و هر وقت که ذهنم نیاز به نوشتنیِ بامدادیگونه کرد—به آن معنایِ گذشتهاش—به آن سر بزنم؛ (۲) آنرا به کلی تعطیل کنم؛ یا (۳) سعی کنم هویتی جدید، سهلتر و متفاوت به آن بدهم تا بتواند سهمِ بیشتری از فراغتهایِ پراکندهٔ این روزهایم پر کند. گزینهٔ (۱) که ادامهٔ وضعِ فعلی است و پایا نیست؛ گزینهٔ (۲) را دوست ندارم، اگرچه احتمالاً منطقیترین گزینه است چون جا را برایِ چیزهای دیگر باز میکند؛ میماند گزینهٔ (۳) که برنامهٔ خاصی برایش ندارم، و گذاشتهام که به صورتِ خودبهخودی رخ دهد، یعنی نه سعی میکنم مانعش شوم، و نه سعی میکنم عمداً ایجادش کنم. این نوشته هم تلاشی است در همین راستا. نمیدانم قرار است به چه سمتی برود و در عینِ حال قصد ندارم آنرا به شکلِ معینی پیشمدیریت کنم.
شاید مهمترین موضوعِ روز مربوط به تحولاتِ کردستانِ عراق باشد که با برگزاریِ همهپرسیِ استقلال اقلیمِکردستان از عراق در حالِ اوج گرفتن است. چند نکته وجود دارد که این تحولات را به شکلی منحصر به فرد حساس و پیچیده میکند، به گونهای که به سختی میتوان راهِ درست را از صدها بیراههٔ خطرناکی که پیشِ روست تشخیص داد. من قصدِ ارائهٔ راهِ حل ندارم، صرفاً چند نکتهٔ به نظرِ خودمِ کلیدی را مطرح میکنم که خواهناخواه باید در رویکردِ درست به این قضیه لحاظ شوند:
اول اینکه نمیتوانیم آن روزهایی را که صدام حسین با بمبهایِ شیمیایی مردمانِ کرد را با وحشیگریِ بیمانندی قتلِ عام کرد فراموش کنیم. کردها مردمانِ صبور و غیوری هستند و این که نخواهند با شرایطِ مشابهی رو به رو شوند خواستهای عجیب نیست. اما شاید بپرسید آن واقعهٔ هولناک چه ارتباطی به همهپرسیِ امروز دارد؟ به نظرِ من ارتباطش واضح است: آن واقعه به این دلیل رخ داد که کردها حقِ تعیینِ سرنوشت و حقِ دفاع از خود نداشتند. اگر آن روز امکانِ تعیینِ سرنوشت و دفاع از خود را داشتند، تن به ظلمِ هیولایی مانندِ صدام نمیدانند. بنابراین، ارادهای که مردمِ کرد را به سویِ استقلالطلبی میبرد، به این تجربهٔ تلخِ تاریخی، و نمونههایِ مشابه، ولو کمرنگتر، گره خورده است. من شخصاً به این خواسته احترام میگذارم و با وجودی که در چند و چونِ آن بحثِ بسیار دارم، اما از لحاظِ اخلاقی به خودم اجازه نمیدهم طرفدارانِ آنرا در میانِ اقشارِ معمولیِ جامعه محکوم کنم.
دوم اینکه مسألهٔ کردستان فقط به اقلیمِ کردستان در شمالِ عراق ختم نمیشود. کردها در ترکیه، سوریه و ایران نیز زندگی میکنند و این ارادهٔ استقلالطلبانه—یا اگر دوست دارید «جداییطلبانه»—با شدت و حدتِ متفاوت در میانِ کردهایِ ساکنِ کشورهایِ همسایهٔ عراق نیز وجود دارد. شکی نیست که این ارادهای همهگیر نیست، اما به هر حال نمیتوان وجودِ آنرا نادیده گرفت. پررنگ شدنِ استقلالِ کردستانِ عراق اعتماد به نفسِ جداییطلبانِ کرد در کشورهایِ همسایهٔ عراق—از جمله ایران—را بالاتر خواهد برد و زمینه را برایِ جریانهایِ مدنی یا غیرمدنیِ جداییطلبانه فراهمتر خواهد کرد. اما این نوع جریانهایِ جداییطلبانه، با توجه به وضعیتِ پر تنشِ منطقه—که معمولاً متأثر از رقابتهایِ منطقهای و دخالتهایِ فرامنطقهای نیز هست—شکافهایِ اجتماعی را افزایش خواهند داد و میتوانند تا مرزِ ناآرامیهایِ غیرقابلِ مهار نیز پیش بروند. طبیعی است که از بیمِ چنین عاقبتی، حکومتهایِ مرکزی حساسیتِ ویژهای رویِ تمایلاتِ جداییطلبانه داشته باشند؛ حساسیتهایی که از یکسو قابلِ درک و حتی دفاع هستند، و از سویِ دیگر خشن و تمامیتخواهانه به نظر خواهند رسید. به هر حال، نه میتوان اهمیتِ ذاتی برایِ ایدهٔ حاکمیتِ مدرن قائل شد، تا حدی که به بهانهٔ حفظِ آن بتوانیم دست به هر جنایت و خشونتی بزنیم؛ و نه میتوانیم آنقدر سادهدل باشیم که امنیت و ثبات و آرامشِ حاکم بر یک کشور و یک جامعه را قربانی هوسها، دخالتها و فانتزیهای زودگذر کنیم و فتنهای بزرگتر از رویایِ استقلال ایجاد کنیم.
سوم اینکه نزدیکیِ رهبرانِ اقلیمِ کردستان به اسرائيل نشان دهندهٔ فرصتطلبی و کوتهاندیشیِ ایشان است که قطعاً عاقبتِ خوشی نخواهد داشت. در شرایطی که رژیمِ اشغالگر، استعمارگر و آپارتایدِ اسرائیل روزبهروز منزویتر و شکنندهتر میشود، این اتحاد نه تنها به سودِ کردستانِ عراق نیست، بلکه خواستهٔ قاعدتاً منطقی و قابلِ دفاعِ کردها را آلوده و مخدوش میسازد. از این گذشته، اسرائیل از مقایسهٔ تاریخِ خودش با جنبشِ استقلالطلبیِ کردها بهرهٔ فراوان میبرد و سرانِ کردها اگر ذرهای فراست میداشتند به هیچ عنوان نباید اجازه میدادند نزدیکیِ آنها به اسرائیل امکانِ این مقایسه و همانندپنداری را به وجود آورد. اسرائيل کشوری غصبی است که بر رویِ زمینهای دزدیده شده از اقوامِ دیگر بنا شده است، در حالیکه کردها ساکنانِ بومیِ سرزمینهایِ خودشان هستند. مقایسهٔ اسرائیل با کردستان، از یک سو این افسانهٔ موردِ علاقهٔ اسرائیل را تقویت میکند که «مهاجرانِ یهودیِ صهیونیست به سرزمینِ خودشان که تقریباً خالی از سکنه بود بازگشتند» و از سویِ دیگر کردهای عراق را «به دزدِ سرزمینِ دیگران»—اسرائیلی دیگر—شبیه میکند. سرانِ کردستانِ عراق احتمالاً نزدیکی به اسرائیل را به عنوانِ یک «فرصت» در نظر میگیرند که به آنها کمک خواهد کرد خواستهٔ خویش را پیش ببرند، اما همین تصورِ آنها که شراکت با اسرائیل را یک فرصت میبینند نشان دهندهٔ عمقِ کوتهنظریشان است. اسرائیل رژیمی ظالم و ناحق است و اتحاد با ظالم و ناحق نه تنها «فرصت» نیست بلکه ختمِ به خیر نیز نخواهد شد و فتنهها برپا خواهد ساخت.
چهارم مربوط به رویکردِ ایران، سوریه، ترکیه، و عراق در رابطه با ارادهٔ استقلالطلبی در کردستانِ عراق و کردهایِ ساکنِ این کشورهاست. نقشِ ایران بسیار کلیدی و ویژه است و درست به همین دلیل فراست یا اشتباهِ آن میتواند عواقبِ بسیار متفاوتی را در منطقه رقم بزند. در سوریه، کردها پس از رشادتهایی که در دفاع از سرزمینهایشان در مقابلِ تروریستهایِ داعش از خود نشان دادند، این سادگی را مرتکب شدند که خود را به نیروهایِ زمینی آمریکا تبدیل کنند تا در شرایطی که هیچ پایگاهِ اجتماعیِ واقعی در سوریه برایش باقی نمانده و عملاً قافیه را به جبههٔ مقاومت و روسیه باخته، بتواند به بازیگریِ خود در شرقِ سوریه ادامه دهد. اما شاید اشتباهِ بزرگترِ کردهایِ سوریه این بود که در بحرانیترین شرایطی که ارتشِ سوریه در حالِ جنگ با چندین جبههٔ مختلفِ تروریستی در مناطقِ مختلفِ این کشور بود، با نیروهایِ دولتی درگیر شدند و به این ترتیب آیندهٔ رابطهٔ خود با دولتِ مرکزیِ سوریه را به مخاطره انداختند. دور نیست روزی که آمریکا از سوریه عقب بنشیند و کردها مجبور باشند با همین دولتِ قانونی سوریه تعامل کنند و آن روز، دولتِ مرکزیِ سوریه تا جایی که بتواند کردهای سوریه را محدود خواهد ساخت. با همهٔ اینها، دولتِ سوریه، به واسطهٔ بحرانِ ناشی از جنگِ داخلی، دستِ کم تا آیندهٔ نزدیک نخواهد توانست نقشِ موثری بر تحولاتِ مربوط به کردستانِ عراق داشته باشد.
اما رابطهٔ کردهایِ مقیمِ ترکیه با حکومتِ مرکزیِ ترکیه—اگر چه نسبت به دهههایِ گذشته بهتر شده—پر از نقار، بیاعتمادی و نفرتِ نهفته است. کردها چیزی حدودِ یک سومِ جمعیتِ ترکیه را تشکیل میدهند و به همین نسبت رویکردِ ترکیه نسبت به تحولاتِ کردستانِ عراق کاملاً اقتدارگرایانه، تحکمآمیز و خشن است. طیِ سالهایِ بعد از شکلگیریِ کردستانِ عراق، ترکیه به بهانههایِ مختلف بارها به کردستانِ عراق حملهٔ نظامی کرده است که با سکوتِ نسبیِ محافلِ بینالمللی همراه شده است. البته، همراه با این حرکتهایِ خشن، ترکیه شریکِ مهمِ اقتصادیِ کردستانِ عراق نیز بوده، مثلاً عمدهٔ نفتِ این کشور از طریقِ بنادرِ ترکیه صادر میشود. در نهایت، تاریخچهٔ پر از تحکم و خشونتی که بینِ دولتِ ترکیه و اقلیمِ کردستان وجود داشته به این معناست که ترکیه نمیتواند نقشِ یک عاملِ میانه، ملایم و تعادلی را در قبالِ کردهایِ عراق بازی کند. اما دولتِ عراق نیز احتمالاً نخواهد توانست نقشِ ملایم و معتدلی بازی کند، چرا که مجبور به حفظِ تمامیتِ ارضیِ عراق است و حرکت در این مسیر خود به خود به معنایِ درگیری و دعوا بینِ کردستانِ عراق و دولتِ این کشور خواهد بود.
اما نقشِ ایران در این میان ویژه خواهد بود. اولاً، علیرغمِ محرومیتهایی که در منطقهٔ کردستانِ ایران وجود دارد و همینطور برخی تمایلاتِ احتمالیِ جداییطلبانه، پیوندِ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیِ کردهایِ ایران با سایرِ بخشهایِ ایران بسیار عمیق و گسترده است، به حدی که به سختی میتوان «ایران» را بدونِ حضورِ کردها تصور کرد، همانطور که ایران بدونِ حضورِ فارسها یا آذریها یا بلوچها غیرقابلِ تصور است. برخوردِ تندِ ایران با تحولاتِ کردستانِ عراق میتواند به ایجادِ شکافهایی عمیق در جامعهٔ ایران منجر شود که ممکن است به راحتی قابلِ ترمیم نباشند. ثانیاً، برخوردِ تند با کردهایِ عراق، صرفِ نظر از اینکه از نظرِ منطقِ کشورداری اشتباه است، از لحاظِ اخلاقی نیز قابلِ دفاع نیست؛ چرا که همانطور که عرض کردم این حقِ کردهاست که بخواهند حقِ دفاع از خود و حقِ تعیینِ سرنوشت داشته باشند. ثالثاً، حرکتهایِ تند نمیتواند این مسأله را حل کند و ایدهٔ کردستانِ مستقل را که در ذهنهای بسیاری شکل گرفته پاک سازد، بلکه صرفاً آنرا پررنگتر و موثرتر خواهد ساخت. حوزهٔ تمدنی ایران، شاملِ کردستان، آنقدر عمیق و نیرومند و جذاب هست که اگر دافعههایِ عمدی ایجاد نشود—به خصوص، خودِ حکومتِ ایران با بیدرایتی ایجاد نکند، بلکه برعکس، هوشمندانه عمل کند—خود به خود مانع از شیوعِ ایدههایِ جداییطلبی خواهد شد.