قسمتهایی از این مقاله که در روزنامهٔ کیهان (مورخ دوشنبه 15 فروردین 1390) منتشر شده است را بخوانیم:
چگونه است که برای یک جریان مسئلهساز با این همه انحراف، امام زمان اما از زبانش نمیافتد؟! آیا واقعیت ماجرا و اصل قصه این نیست که عدهای، آخرین معصوم و کامل کننده دعوت همه انبیا و ائمه را – با عرض معذرت از ساحت مقدس امام عصر- آن قدر غایب فرض کردهاند که میخواهند در پوشش این نام مطهر و سلاله کوثر، همه انحرافات خود را رنگ دینی و امام زمانی بزنند؟! چگونه است از سویی حجاب را برنمی تابند و از دیگر سو دم از امام زمان میزنند؟… چون حضرت صاحب، نهج البلاغه ندارند؟ چون از نظرها پنهاناند؟ چون در پرده غیبتاند؟ چون از ایشان مثل بعضی از معصومین احادیث و روایات محکم در باب حجاب و نماز و دیگر احکام اسلام نیست؟! از دیگر سو چگونه است که شما از ماه هم به خورشید نزدیک ترید؟… بدانید و آگاه باشید که امام زمان آن قدر که شما فکر کردهاید، غایب از نظرها نیست. کرکره این دکان را لطفاً پایین بکشید. برای ما امر نائب امام زمان در عصر غیبت، همان امر امام زمان است. وقتی ماه هست، ما برای باخبر شدن از خورشید، حتماً به مهتابی دخیل نخواهیم بست. شاید حضرت صاحب الامر ظاهر نباشند، اما حتماً حاضر هستند و ولایت فقیه مهمترین تجلی این حضور است. ولایت فقیه یعنی خمینی. ولایت فقیه یعنی خامنهای. ولایت فقیه یعنی استمرار حرکت انبیاء. ولایت فقیه یعنی همان ولایت رسول الله. حضور خورشید در عصر غیبت و در این آخرین شبهای روزگار، فقط و فقط یعنی نور ماه. جمع کنید این بساط را که پرچم انتظار تنها زیبنده دست پیروان راستین ولایت فقیه است. «روات احادیثنا» یعنی ولایت فقیه. یعنی علمای آگاه. یعنی مراجع فرزانه. کاتبان مکتب ایرانی، راویان اشعار شاهنامهای هستند که به یقین آن را فردوسی ننوشته. این اثر شاید کار خود اسفندیار باشد که «امام زبان» خود را با «امام زمان» ما اشتباه گرفته است.
برداشت من از جملات بالا این است که برخی از جریانات سیاسی از طریق مطرح کردن بحثهای مربوط به مهدویت قصد تضعیفکردن جایگاه ولایت فقیه را دارند. اگر هنوز حدس نزدهاید از این به بعد گوش به زنگ باشید که کدام جریان سیاسی چنین تاکتیکی را در پیش گرفته و به طوفانهای سیاسی که عاقبت چنین حرکتهایی است فکر کنید.
.
دربارهٔ این موضوع حدسهایی میزدم، اما این نوشتهٔ این وبلاگنویس نکتهبین بهانهٔ نوشتن این پست شد.
.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
آرزوی حذف روحانیت سیاسی / اینروزها «کسیکه خوب تاریخ را خوانده» علاوهبر تمجید از ایران باستان و ملیگرایی، دست روی پاشنهی آشیل روحانیت یعنی مهدویت نهاده است
http://fararei.wordpress.com/2011/04/03/%d9%85%d8%b1%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d9%87-%d8%b1%d9%88%d8%ad%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%aa-%d8%a8%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%86%d8%af/
—————————————
سلام
ایکاش شما هموطنان سبز، بهجای آنکه تازه فقط «حدسهایی» بزنید دربارهی واقعیت آنچه پس از انتخابات 84 و بالطبع انتخابات 88، در حال رویدادن بوده و هست؛ خیلی پیشتر از اینها به واقعیت آنچه که در سپهر سیاسی ایران میگذرد پی میبردید. البته دیر نشده و میتوانید با «حمایت از تغییرات واقعی که توسط جریان جدید در حال پیگیری و عملیشدن است»، بر غنای این تغییرات و گشایشها افزوده و قوامبخش کنشمندیهای آزادیخواهانه و پیشروانه باشید.
لایکلایک
ماجرا فقط حدس و گمان نیست به اندازه ی کافی سند وجود داره از 320 صفحه اسنادی که جرس درباره ی کودتا منتشر کرد تا شاهدان عینی و ویکی لیکس. فرهاد جعفری دید بدی نداره به قضایا ولی موضعش نه انعطاف لازم داره و نه بعد علمی. و خب تبدیل شده به پروپاگاند احمدی نژاد( این فرق داره با فردی که ضمن داشتن دیدگاه تحلیلی به وقایع از احمدی نژاد هم طرفداری می کنه) دقیقاً مشکل بزرگ جعفری کیش شخصیته. و عدم تفکیکش بین پروپاگاند و حیطه ی عمل سیاسیه( البته این مشکل شایعه ایه در دو سوی طیف) در روند فعلی احمدی نژاد به سمت کنار زدن شخص اول مملکت شاید با یک کودتای بدون خون ریزی و رفتن به سمت یک دیکتاتوری نظامی می ره( به دوستان به جد توصیه می شه این اثر سترگ مارکس یعنی لویی بناپارت هجدهم برومر حتماً مطالعه شه به نظر میاد ما به صورت جذابی در همون موقعیت تاریخی قرار گرفتیم منتها با این تفاوت که بالنسبه جنبش سبز از حزب مونتنی فعال تره حالا این که چگونه می تونه جنبش از رفتن به سمت بناپارتیسم در مملکت جلوگیری کنه( هر چند خود من این سیستم رو نسبت به یه دیکتاتوریس مذهبی ارجح می دونم و البته متذکر می شم این سیستم به هیچ وجه به ایده آل من نزدیک نیست) اما اگر جنبش سبز فعالانه تر عمل کنه( از قضا تغییر شعارها به نظر من از احمدی نژاد به سمت شخص اول نظام خیلی هوشمندانه بود و خب به این ترتیب به نوعی ساخت سیاسی هدف قرار گرفته شد) با کمی دیپلماسی هوشمندانه می شه احمدی نژاد رو پلی کرد به سمت دموکراسی. و البته این نه به معنای رفتن تو بغل احمدی نژاده و نه تعطیل کردن کنش خیابانیه( آلکساندر هرتسن چه دقیق از لیبرال هایی حرف می زد که در عین این که در حال جویدن ریشه های منسوخ پیشین بودن به همون پایه ها چسبیده بودن و همین رو علت شکست اکثر انقلابای 1848 می دونست) و خب باید دقت کرد علت لیبرالیزه نشدن انقلاب ما نه کنار نیومدن با شاه( حرکتی که فی نفسه برای تغییر ساختار سیاسی و رفتن به سمت دموکراتیزاسیون درست بود) بلکه کنار نیومدن با بختیار بود. فقط ماجرا به دیپلماسی درست احتیاج داره و هدف رفتن ساخت سیاسی به جای گفتمان قانون اساسی موجود. ما در این زمینه شکست تجربه ی ماگناکارتا رو داریم و منشور 1314( اگر سال رو اشتباه نکرده باشم) که چگونه بدون اصلاحات واقعی به راحتی شورشیان سرکوب شدن. اگر این موضوع به همین نحو و بدون تغییر جدی در گفتمان پیش بره جنبش هم سر انجام دیگری نخواهد داشت.
لایکلایک
رحیممشایی، سینمای سیاست ایران و داستان «فتنهی 2»
http://www.radiofarda.com/content/f4_viewpoints_iran_politics_mashaei_/3546081.html
لایکلایک