چرا چین یک ابرقدرت جهانی نخواهد شد؟

این یادداشت کوتاه رو می‌نویسم چون دیدم دوستان در موردش توی گوگل‌پلاس صحبت کرده بودن و کامنتی که اون‌جا گذاشتم را همین‌جا به صورت کامل‌تر تکرار می‌کنم. بی‌بی‌سی فارسی مطلبی منتشر کرده (ترجمه از یک اقتصاددان) تحت عنوان «چین می‌خواهد چه نوع ابرقدرتی باشد؟» که با این جمله شروع می‌شه: «چین در راه تبدیل شدن به یک ابرقدرت است». به نظر من نگاه «اقتصادمحور» که جنبه‌های دیگر را در نظر نمی‌گیرد می‌تواند این نظریه را تقویت کند که چین راستی راستی در حال تبدیل به یک ابرقدرت جهانی است. دست کم عدد و رقم‌های اقتصادی که این‌طور می‌گویند. اما اگر جنبه‌های دیگر را در نظر بگیریم چطور؟

ابرقدرت جهانی یعنی قدرتی که بتواند در تمام نقاط جهان به صورت موثری اعمال نفوذ کند. به نظر من چین احتمالا هرگز تبدیل به یک ابرقدرت جهانی نخواهد شد.  چرا؟ دست کم به چهار دلیل (جمع همه‌ی دلایل با هم):

۱) اقتصاد چین «کاملا وابسته به صادرات» است، به خصوص وابسته به امکان صادرات از طریق خطوط دریایی به کشورهای ثروتمند اروپا و آمریکای شمالی. در ضمن  بازار داخلی چین هم به صورت نسبی فقیر است یعنی نمی‌تواند سرمایه یا تولیدات داخلی را جذب کند.

۲) شکاف عمیق و روز افزونی بین مناطق ساحلی چین که به خاطر نزدیکی به تجارت بین‌المللی و دریایی بیشترین منفعت رو از توسعه‌ی سریع چین برده‌اند و مناطق داخلی چین که سهم کمتری از این منافع می‌برند وجود دارد. مدیریت این شکاف و تلاش برای کاهش آن در دراز مدت هزینه‌ی پایدار نگاه داشتن کشور را بالا می‌برد تا جایی که این کشور منابع کافی برای اعمال قدرت موثر در نقاط دوردست جهان (لازمه ابرقدرت بودن) نخواهد داشت.

۳) یکی از دلایل موفقیت اقتصاد صادرات محور چین نیروی کار ارزان، شرایط کار نامناسب کارگران، قوانین کنترلی و زیست‌محیطی ضعیف و غیره در این کشور بوده است که امکان تولید کالا به صورت ارزان و رقابتی را فراهم می‌کرده است. به تدریج با کاهش جمعیت مفید کاری (سیاست‌های کنترل جمعیتی چین در دهه‌های آینده طبقه میان‌سال این کشور را تنک خواهد کرد)، بالاتر رفتن دستمزدها و تقویت قوانین کار و سخت‌گیرتر شدن قوانین نظارتی محیط زیستی و ایمنی صنعتی و تغییرات بلندمدت دیگر، تولید کالا در چین از حالت خیلی ارزان و رقابتی خارج خواهد شد و برتری نسبی کالاهای چینی از دست خواهد رفت و در نتیجه کالاهای صادراتی چین به اروپا و آمریکا (یا توجه به بعد فاصله که هزینه حمل و نقل را هم به داستان اضافه می‌کند) در مقایسه با کالاهایی که در بازارهای رو به رشد دیگر (مثلا مکزیک) تولید شده باشند مزیت خود را از دست می‌دهند و گزینه‌های رقیب نیز مطرح می‌شوند.

۴) موقعیت چین از نظر جغرافیایی به گونه ای است که دسترسی دریایی این کشور به اقیانوس هند و در نتیجه بازارهای آسیا و اروپا و آفریقا و شرق آمریکا به راحتی قابل بلاک شدن توسط یک نیروی دریایی رقیب یا برتر است. از طرف دیگر، چین از غرب و شمال غرب و جنوب غرب با هزاران کیلومتر سرزمین کم جمعیت یا همین‌طور کوهستان‌های عظیم هیمالایا عملا از سایر آسیا ایزوله شده است. یعنی راه دریایی تنها راه دسترسی چین به بازارهای جهانی مهم برای صادرات خود است. چین برای این‌که بتواند به یک ابرقدرت جهانی تبدیل شود باید نیروی دریایی کارآمد و بسیار بزرگی داشته باشد تا بتواند فرضا با نیروی دریایی آمریکا رقابت کند. این کار هم چندین دهه زمان می‌برد، هم بسیار گران است و در ضمن معلوم نیست ابرقدرت فعلی اجازه‌ی ظهور چنین نیروی دریایی عظیمی را به چین بدهد و قبل از آن‌که به مرحله‌ی رقابت جدی برسد متوقف خواهد شد.

به طور خلاصه: چین به خاطر مسائل جدی داخلی که تا مدت‌ها با آن درگیر خواهد بود و همین طور به خاطر برخی محدودیت‌های جغرافیایی تا آینده‌ی قابل تصور (تا چند دهه‌ی آینده شاید هم هرگز) به یک ابرقدرت اقتصادی-نظامی در عرصه جهان تبدیل نخواهد شد. رشد اقتصادی عظیم چین نمی‌تواند این‌طور ادامه یابد و دیر یا زود کند یا متوقف می‌شود و با توجه به وابستگی کامل طراحی آن به صادرات دچار مشکلات بزرگی خواهد شد. به هر حال این به آن معنا نیست که چین به عنوان یک بازیگر مهم در عرصه معادلات جهانی حضور نخواهد داشت.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

6 دیدگاه برای «چرا چین یک ابرقدرت جهانی نخواهد شد؟»

  1. بنده تمام موارد ضعفی که ذکر کردید رو رد می کنم. این درست است که چین هنوز یک ابر قدرت تمام عیار نیست ولی در این مسیر قرار دارد.
    مورد 1. درست است که وابسته به صادرات است اما چین با استفاده از رشد کنونی در حال تقویت و ایجاد راهکارهای جدید برای پول زایی است. ضمنا وابسته بودن به این صادرات دوجانبه هست یعنی کشورهای وارد کننده هم به شدت به کالای چینی وابسته شده اند. فقط یک لحظه تصور کنید شرکت اپل بخواد محصولات خود را در امریکا تولید کند. بلا فاصله قیمتها چند برابر می شوند. وابسته به صادرات بودن چیز بدی نیست.

    مورد 2. این شکاف در امریکا و ایالتهای آن هم وجود داشته و دارد. و نمیتواند جلوی ابرقدرت شدن یک کشور را بگیرد. اینطور نیست که ابر قدرتها حتما باید دارای ایالتهای مرفه باشند.

    مورد3 . این مورد در زمان حال درست است اما اگر چینی ها هوشمند باشند که احتمالا هستند می توانند از این برتری کنونی برای این مشکل آتی آماده شوند و تا آن زمان بتوانند در زمینه های دیگر که امروز ضعف دارند ، جلو رفته و این خلا را پوشش دهند. به عنوان مثال تلاش چین برای تسلط بر فضا که در چند سال اخیر پیشرفت قابل ملاحظه ای کرده و انسان به فضا فرستادند. این نشان میدهد چینی ها به فکرند و از برتری کنونی به خوبی برای پیشرفت استفاده می کنند.

    مورد 4. من نمی فهمم این چه استدلال اشتباهی است که شما می کنید. قرار نیست که چین و امریکا الان با هم بجنگند. چین به اندازه کافی مجاور به اقیانوس هست و بستن این راهها عملا نیاز به یک جنگ تمام عیار جهانی دارد ولی مگر قرار است چین و امریکا یا هر ابرقدرت دیگری با هم بجنگند؟؟؟؟؟؟؟ در ضمن چین در حال گسترش نیروهای دریایی و دیگر نیروهای خود است. درست است که امریکا موانع خاصی ایجاد میکند تا جلوی چین را بگیرد ولی قرار نیست که این دو با هم از لحاظ نظامی روبه رو شوند!!! این کار به نفع هیچکدام نیست و هر دو را از پا می اندازد. در چنین شرایطی امریکا نمی تواند یک سد کامل در برابر تقویت چین باشد.

    نکته دیگر اینکه در تمام این موازنه قدرت روسیه بیشتر هم پیمان چین خواهد بود.

    این مطالبی که اینجا ذکر کردید بیشتر به نظرم از کلیپی برداشتید که در یو تیوب هست. آن زمان هم که آن کلیپ را دیدم موارد اشتباه و مغالطه آمیز مطرح کرده بود.

    لایک

    1. ممنون از کامنت خوب شما. به صورت کلی شاید حق با شما باشد و من بر مواضع خودم اصرار نمی‌کنم. اما برای این‌که بحث را ادامه داده باشم اجازه دهید چند نکته بگویم:

      ۱) وابستگی بیش از حد به صادرات آن هم به بازارهایی معین آسیب‌پذیری ایجاد می‌کند. درست است که آن بازارها هم به چین نیازمند هستند اما چین آسیب‌پذیرتر است چون آن‌ها بازارهای ثروتمند خودشان را دارند و دانش تولید را هم دارند و در صورت بحران سویچ کردن برایشان امکان‌پذیرتر است. اما چین اگر نتواند صادر کند گزینه‌ی چندانی ندارد.

      ۲) صحیح. اما شکاف در چین به هم متصل و عمیق و روزافزون است. مثلا این نقشه را نگاه کنید (گوگل کردم شاید نقشه‌ی به روزی نباشد اما برای بحث من کافی است) که درآمد سرانه در استان‌های مختلف چین را نشان می‌دهد:

      مناطق عظیم داخلی چین با بیش از ۵۰۰ یا ۶۰۰ میلیون نفر جمعیت در فقر جدی به سر می‌برند در حالی که استان‌های ساحلی با حدود ۴۰۰ یا بیشتر میلیون نفر جمعیت وضع به مراتب بهتری دارند. این مساله فقط یک اختلاف ساده نیست. جهان‌بینی و نوع نگاه این دو قسمت چین با هم فرق می‌کند که روی حکومت مرکزی تاثیر می‌گذارد. این مساله توان و انرژی زیادی می‌گیرد و مادامی که اقتصاد چین صادرات محور است روند آن ادامه خواهد داشت.

      ۳) ممکن است این طور باشد. باید دید. با توجه به جمعیت بسیار زیاد چین بعید می‌دانم این کشور بتواند به این زودی‌ها (یا هرگز) مردم خود را به آن درجه از رفاه و سواد که فرضا در کشورهای غربی شاهد آن هستیم برساند.

      ۴) آمریکا همین الان هم بزرگترین حضور نظامی (ناوگان دریایی) را در منطقه‌های دور چین دارد و این مساله در سال‌های اخیر تشدید شده است. این به معنای این نیست که این دو قدرت امروز یا فردا (شاید هرگز) با هم مقابله نظامی خواهند کرد. ما نباید فراموش کنیم که این آمریکاست که امروز در تمام شاهراه‌های آبی جهان حضور نظامی موثر دارد. یعنی همه‌ی کشورها از جمله چین می‌دانند که در صورتی که بیش از حد به آمریکا فشار بیاروند شریان حیانی دریایی آن‌ها توسط آمریکا قطع می‌شود (صرف وجود داشتن چنین امکانی حتی اگر هرگز اجرا نشود اهمیت کلیدی دارد). کشوری که این طور به صادرات دریایی وابسته است «باید» بتواند امنیت دریایی مسیرهای تجارت خود را تامین کند. کاری که چین در حال حاضر و تا آینده‌ی نه چندان نزدیک (یک یا دو دهه دست کم در بهترین شرایط برای تولید نفرات مجرب و تجهیزات یک ناوگان جدی لازم است) به جز به صورت معدود و منطقه‌ای از عهده‌ی آن بر نمی‌آید.

      نه. از کلیپ برنداشتم. در واقع از هیچ جای مشخصی بر نداشتم و مجموعه‌ی از خوانش‌های من در سال‌های اخیر بوده. از استراتفور یا منابع دیگر. اگر کلیپ را به من نشان بدهید ممنن می‌شوم.

      لایک

  2. تجربه شخصی من می گه که چینی ها یک دسته مردم بی فرهنگحبه معنی به اصالت و وصل، حتا به گذشته خوشونن- و جوششی که از متن جامعه نباشه، یعنی به جای خود حقیقی جامعه، یک درجه نخبه فهمیده در جهان زی-که در چین کم هم به نظر می رسه؛ مثل همان که در ایران خودمون هست، و جامعه جامعیتش رو مرده- نقش بازی کنه، پایدار نخاهد بود. حرف درسته. چین یک دبی بزرگ خود ساختس اینبار که با تفسیر ملی تری که کسر کوچکی از خود جامعه بزرگتر چین رو نمایندگی می کنه، زیست می کنه.

    لایک

      1. فرهنگی که جهان زی نباشه، یا تمایلی به تزدیکی به یگانگی اعتبارهای همه پذیر نداشته باشه، اگرچه فرهنگه-که درست می گی-(که البته لغت هم تحدید می کنه تغریف رو) اما در اون صورت مردمانی رو که فرض کن…دختران رو هم ختنه می کنن و بر حسب اتفاق جغرافیایی در یک گوشه «باهم» زندگی آفریقایی با خاورمیانه ای دارند، رو باید با همه باور های دیگشون بک فرهنگ دونست. مشکل اینجاست که فرهنگ در زبان ما خوب ترجمه نشده، و بر خلاف زبان های دیگر، دارای یک بعد ارزش گذار هم هست، مثلن ما می گیم فلان کس خیلی آدم با فرهنگیه(منظورمون اینجا «فرهنگ» متداول در سایر متون نیست، صرفن می گیم اون آدم خیلی خیلی خوبه و چیزی راجع به معنی اون و محترای فرهنگ حرفی نمی زنیم…..و با این تعریف همون که تو می گی میشه، و مردم بی فرهنگ متناقض نما می شه و حتمن مردم فرهنگ دارند.چین یک لایه الیت داره که بر مردمان بی ریشه شده ای حکومت می کنند، که اتفاقن اون مردمان اون طرز رو اقتضا می کنند. مفایسه کن جمعیت چین رو با تمام نویسندگان مشهورش، آهنگ سازها، کارگردان ها، عکاس ها و ….حتا تعداد نوبل های دربافت شده(منظورم اونها که جهانی شدش)، اون جامعه جوشش داره؟
        پ.ن: امیر قطر می تونه با ابزارهای اقتصاد قطر رو به یه الگو تبدیل کنه در مدرن شدگی، اما مادام که جامعه «بی فرهنگ» جوشش نداره و تولید نداره، باید آدم های اون جامعه رو هم وارد کنه( که می بینی).

        لایک

  3. درود بر شما. دوست گرامی فراموش‌نکنید که هنگام تحلیل اقتصادی می‌باید اندکی دست‌به‌عصا رفت و با احتیاط سخن‌گفت. اوّلاً متحیّرم چگونه اقتصاد چین را «کاملاً وابسته به صادرات» دانسته‌اید، حال‌آنکه چین و هند مزیّتی دارند که هیچ‌کشور دیگری درجهان ندارد و آن جمعیّت بالای یک‌میلیاردنفری‌شان است، لذا قطع‌نظر از فقر چشم‌گیر در مناطق مرکزی و مشکلات توزیع درآمد و شدّت تقاضای مؤثّرِ کالا و خدمات، بازار داخلی‌شان می‌تواند به‌راحتی هزینه‌ی متوسّط بنگاه‌های تولیدی‌شان را بپوشاند بلکه به سودآوری هنگفت نیز برساند. ازآن‌سو استدعادارم باور بفرمایید که اقتصاد امروز دیگر اقتصاد سده‌ی 18 و 19 نیست که کوه و درّه بشوند مشکلات عدیدۀ اقتصادی، و اگر اشتباه‌نکنم صدسال یا بیشتر از اختراع هواپیما می‌گذرد. بعدش اگر همین ایران عقب‌مانده‌ی خودمان می‌تواند جابه‌جا تونل بسازد، چرا چین نتواند کوه‌هایش را ریشه‌کن کند؟ (البتّه اگر دولتمردان چینی هم از کوه و درّه درذهن خود غول بیابان ساخته‌باشند)
    ثانیاً منظورتان از «هزینه‌ی پایدار نگاه‌داشتن کشور» را نفهمیدم. مگر قرارست شوروی دوّم باشد؟ ثالثاً مجدّداً فراموش کرده‌اید که دارید از چین حرف می‌زنید نه آلمان و فرانسه و بریتانیا، و طبعاً یک‌ششم (بلکه یک‌پنجم) جمعیّت کرۀ زمین آنقدر زیاد هست‌که با سیاست یک‌فرزندی و دوفرزندی تحت چنددهه مستهلک نشود. بَعد آن «بُعد فاصله» و «هزینه‌ی حمل و نقل» که مرقوم فرموده‌اید هم‌اینک که باهم بحث می‌کنیم هم وجود دارد و اتّفاقاً در آینده با «پیشرفت تکنولوژی» –که از عوامل کلیدی در آنالیز اقتصادی‌ست و در تحلیل‌های غیرتخصّصی متأسّفانه همیشه نادیده گرفته می‌شود– به‌شدّت کاهش خواهدیافت.
    رابعاً مگر قرارست بین آمریکا با چین جنگ شود که راه‌های آبی آن بدبخت‌بیچاره‌ها بلاک‌شود؟ جهت اطّلاع‌تان عرض می‌کنم که ما در سده‌ی بیست‌ویکم زندگی می‌کنیم و استراتژی امپریالیسم مدّت‌هاست که از فرم نظامی به اقتصادی دگرگون شده و یادآور می‌شوم که دو جنگ در افغانستان و عراق کمر آمریکا را تاباند و متذکّر می‌شوم که چین عراق و افغانستان نیست نشان‌به‌آن‌نشان‌که وزیر خزانه‌داری همین آمریکا که قرارست راه‌های آبی چین را بلاک‌کند و به آن‌مملکت اجازۀ تأسیس نیروی دریایی ندهد، پاشد و رفت به دارالحکومه‌شان و رسماً التماس‌کرد که نرخ ارزشان را شناورکنند چون کمر اقتصاد آمریکا دارد خُرد می‌شود.
    بنده‌هم با شما موافقم‌که بزرگ‌ترین مشخّصۀ اقتصاد چین صنایع «کاربر» آنست امّا این‌را در درازمدّت «مزیّت» تلقّی نمی‌کنم و کاملاً برعکس، معتقدم بزرگ‌ترین چالش اقتصادی و – به‌استعانت از اعلی‌حضرت مارکس– اجتماعی و سیاسی چین در دهه‌های آینده، حرکت درجهت تبدیل ماهیّت صنایع آن‌کشور به «سرمایه‌بر» خواهدبود.

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: