به نظر شما حاکمیت ایران تمایل دارد چه نوع آیندهی سیاسیای را در مصر شاهد باشد؟ نسخهی ایرانی برای انقلاب محتمل مصر چیست؟
مصر (در کنار ایران و ترکیه) پرجمعیتترین کشور خاورمیانه است و با توجه به بافت جمعیتی و دینی و مجاورت آن با اسرائیل و نقشی که خواه ناخواه در تحولات سیاسی منطقه بازی میکند باید در کانون دغدغهی حکومت ایران قرار داشته باشد. پس احتمال اینکه ایران نسبت به سرنوشت تحولات مصر بیتفاوت باشد بسیار اندک است و چنین سیاستی را میتوان اشتباهی استراتژیک و مهلک تلقی کرد. از طرفی در تحلیل استراتژی ایران در قبال مصر باید چهار نکتهی مهم زیر را در نظر گرفت:
- غرب و اسرائیل نگران قدرت گرفتن نیروهای اسلامگرا در مصر هستند.
- نیروهای اسلامگرا نفوذ قابل توجهی در جامعهی مصر دارند؛ در عین حال بخش غیرقابل انکاری از مردم مصر، مخالف شکل گرفتن یک حکومت اسلامی در کشورشان هستند.
- نگرشهای مختلفی در میان طیفهای سیاسی حاکم بر کشورهای تاثیرگذار وجود دارد. این اختلافنظرها بر سر چگونهگی اعمال نفوذ در مصر با هدف پر کردن خلاء نسبی قدرت و مدیریت ناپایداری مقطعی ایجاد شده است.
- با توجه به زمینههای تاریخی و منطقهای، احتمال قدرت گرفتن جریان سیاسی همسو با ایران در مصر بسیار اندک است و «مصرِ آینده» حتی اگر اسلامی باشد یک «مصرِ ایرانی» یعنی شکل گرفته بر اساس الگوی حکومتی ایران نیست.
با در نظر گرفتن موارد بالا، میتوانیم با تقریب موضع احتمالی حکومت ایران دربارهی تحولات مصر را به دو دستهی کلی تقسیم کنیم:
فرض اول: ایران میخواهد تحولات مصر منجر به انقلاب اسلامی شود
آیا حکومت ایران تمایل دارد تحولات مصر به سمت نفوذ هر چه بیشتر گروههای اسلامگرا و شکلگیری حکومت اسلامی گرایش یابد؟
با در نظر گرفتن عوامل بالا، حمایت علنی و رسمی ایران از حرکت مصر به سمت انقلاب اسلامی، نه تنها به این تحول کمکی نمیکند که باعث افزایش حساسیت غرب و اسرائیل و اقشار سکولار جامعهی مصر نسبت به موضوع شده و ضمن کمک کردن به ایجاد موج رسانهای در قبال اسلامی شدن مصر به تقویت گرایشهای غیراسلامی در داخل مصر و قدرت گرفتن سیاستهای مداخلهجویانهی تندروانهتر از سوی غرب منجر خواهد شد.
در نتیجه اگر ایران واقعا مایل به قدرت گرفتن جریان انقلاب اسلامی در مصر باشد، بهترین روش حمایت پنهانی از گرایشهای اسلامگرا و رعایت بیطرفی ظاهری و حفظ ادبیات خنثی نسبت به نفوذ گرایشهای اسلامی در جریانات تحولخواه است. چنین سیاستی نه آتش رسانهای (و افکار عمومی) غرب و اسرائیل را به ضدیت با تحولات اسلامگرایانه بر میافروزاند و نه بهانه به دست سیاستورزان مداخلهگر افراطی غرب میدهد تا شدیدترین واکنشها را در قبال جلوگیری از تشکیل یک مصر اسلامی در پیش گیرند. مشابه چنین سیاستی از سوی گروههای بارز اسلامگرای داخل مصر در پیش گرفته شده است.
به عنوان مثال جریان اخوانالمسلمین با درک دقیق از حساسیت غرب و اسرائیل و طیفهایی از جمعیت مصر، با احتیاط و دقت فراوان سعی میکند خود را به مرکز رهبری ناآرامیها و اعتراضات شکل گرفته شده در مصر نزدیک نکند و با تاکید بر گفتمان آشنای غربی (مانند برگزاری انتخابات با حضور همهی جریانها) بدون ایجاد واکنش مستقیم، به حضور موثر خود در شکلدهی جریانات ادامه دهد.
فرض دوم: ایران نمیخواهد تحولات مصر منجر به انقلاب اسلامی شود
اما اگر ایران نخواهد تحولات مصر به ایجاد یک حکومت اسلامگرا ختم شود چطور؟ در این صورت استراتژی ایران در قبال این تحولات چگونه باید باشد؟
ایران نمیتواند مستقیما خواست خود را مطرح کند یعنی رسما اعلام کند که مخالف شکلگیری انقلاب اسلامی در مصر است. چرا که اینکار با تصویری که حکومت ایران در طول دههها از خود در افکار عمومی داخلی، منطقهای و جهانی ساخته در تناقض است و تخریب چنین تصویری بدون داشتن دلایل موجه بیتدبیری است.
در ثانی مخالفت مستقیم ایران با شکلگیری انقلاب اسلامی در مصر به صورت غیرمستقیم به سود گروههای اسلامگرا تمام خواهد شد. چرا که آنها میتوانند با آسودگی و بدون جنجال و ایجاد حساسیت جهانی (با تشکر از ایران) استراتژی خود را مبنی بر حفظ ادبیات دموکراتیک در ظاهر و تلاش عملی برای برای خطدهی جریان به سمت حکومت اسلامگرا ادامه دهند.
پس اگر ایران نمیتواند مستقیما با شکل گرفتن انقلاب اسلامی در مصر مخالفت کند چه روشی را باید در پیش بگیرد؟ با توجه به آنچه گفته شد، استراتژی ایران برای تضعیف جریانهای اسلامگرا و تقویت جریانهای سکولار میتواند با تاکید بر اسلامی شدن مصر هماهنگ باشد. اگر ایران بر اسلامی شدن مصر تاکید کند کار گروههای اسلامگرای مصر در رسیدن به چنین هدفی واقعا دشوار میشود! چرا که آنها کمکهای مستقیمی از ایران دریافت نمیکنند ولی در کوران رسانهای ایجاد شده و افزایش سطح نگرانی سکولارهای مصر و طیفهای سیاسی تصمیمگیرنده در غرب و اسرائیل ناگهان در برابر خود لشگر منسجم و نیرومندی از نیروهای غیراسلامی خواهند دید. در چنین شرایطی ادامهی استراتژی «ظاهرا دموکرات بودن و در عمل به سمت حکومت اسلامگرا رفتن» سختتر میشود.
موضع ایران چیست؟
موضع طیفهای سیاسی مختلف در حاکمیت ایران نسبت به سرنوشت سیاسی مصر متفاوت است. اما مهمترین صدای رسمی حکومت، مواضع عالیترین مقام سیاسی ایران است که روز جمعهی گذشته «قیام ملت مسلمان مصر» را «یك حركت اسلامی و آزادیخواهانه» خطاب کرد و از پیروزی انقلاب اسلامی در مصر حمایت کرد. با توجه به آنچه گفته شد، این مواضع میتواند نشانهای از عدم تمایل حکومت ایران به شکلگیری حکومت اسلامی در مصر باشد. موضوع جالبتر میشود اگر واکنش سریع اخوانالمسلمین را در مخالفت با این مواضع (یا دست کم در مخالفت با آنچه ممکن است از آن برداشت شود) در نظر بگیریم.
اگر این نتیجهگیری احتمالی درست باشد این سوال مطرح میشود که چرا باید ایران از شکلگیری حکومت اسلامگرا در مصر ناخشنود باشد؟
.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
شرایط خاص مصر پیچیدگیهای زیادی به هر نوع تحلیلی اضافه میکنه،
در شرایط فعلی که در مرحلهٔ گذر بسر میبریم در نظر گرفتن سناریوهای موجود بهترین راه حل به نظر میرسه،
موضع ایران در برابر اخوان المسلمین و تلاش ایران در ماههای گذشته برای نزدیکی به دولت حمایت شده توسط غرب مبارک و ناگهان چرخش در مواضع و حملههای تند به پیکر نیمه جان مبارک، واضحه که برای افکار عمومی و جوونهای مصری که میهن پرستی براشون کمتر از دین مهم نیست قطعاً تاثیر عکس داره و ایران هم به این موضوع واقف،من فکر میکنم ایران به تصویر بزرگتر نگاه میکنه و میخواد خودشو به عنوانه قطب اصلی رادیکالیزم دینی دولتی حفظ کنه…و ارتباطشو با المانهای داخلی دولت آینده مصر گارانتی کنه.
به هر حال من فکر میکنم ایران علاقهٔ خیلی زیادی هم به تشکیل یک دولت مشابه خودش در سواحل نیل نداره
لایکلایک
صرفنظر از چرخش ظاهری به نظرم در عمل موضع ایران نسبت به مصر تغییری نکرده و کماکان از روی کار آمدن قطب اسلامگرا در مصر حمایت نمیکنه.
لایکلایک
البته به نظر من ديدگاه حامد و تقليل دادن موضوع به تنها مدافع بنيادگرايي در منطقه کمي ساده سازي مسئله است. چون ايران تنها مدافع بنيادگرايي در منطقه نيست و نقش خاندان آل سعود در عربستان در اين امر به هيچ وجه نمي تونه ناديده گرفته شه مسئله اي که بايد مد نظر قرار داه بشه اينه که بر خلاف ظاهر سازي مسئولين جمهوري اسلامي و شعار دادن در باب اتحاد جهان اسلام بنيادگرايي شيعي همواره در تقابل و تنش با بنيادگرايي سني قرار داشته اين رو تو حتي بنرهاي تبليغاتي متفاوت هم مي تونين ببينين و همين طور اوج اين تقابل رو مي شه تو جريان کششتار حجاج در زمان جنگ ديد و به همين علته که بنده معتقدم حمايت ايران از حماس رو هرگز نبايد جدي گرفت حتي اين با مقايسه ي مبالغي که عربستان و ايران به حماس کمک کرده مشخصه و حتي با مقايسه ي مبلغي که ايران به حزب الله اختصاص مي ده بعد از سرنگوني حکومت طالبان و صدام ايران تا حدودي نقش مهمي در منطقه پيدا کرد اين نقش زماني مهم تر مي شه که حمايت هاي آشکار و پنهان ايران در اين دو جنگ رو در نظر بگيريم و اين که چه طوري منافع آمريکا و ايران اين جا به شدت به هم پيوند خورده و چرا آمريکا از جنبش سبز حمايت نکرد و چه طوري ايران اين جا نقش لولو خورخوره رو براي حکومتاي سني مذهب منطقه بازي مي کنه و خب طبيعيه که ايران به شدت از به قدرت رسيدن يک حکومت بنيادگراي سني نگران باشه اين يعني يکي به نفع عربستان.
اما در مورد حزب مصدق. اين مربوط به کمامنت چند مدت پيشمه ولي الان مي گم مصدق عضو حزب ناسيوناليت ايراني بوده که البته با حزب ايران به رهبري بهروز بقايي تفاوت داره
لایکلایک
بله موافقم. ایران مدافع بنیادگرایی دینی در منطقه نیست و در واقع میتوان گفت جمهوری اسلامی ایران با شعار «دین در سیاست» عملا مخالف بنیادگرایی دینی است. چرا که دین بنیادگرا را با سیاست روز کاری نیست و این دو باهم در یک جا جمع نمیشوند.
اون کامنت پای کدام پست بود؟
لایکلایک
در صورتی که مدیران خامنهای کورپوریشن مانند شما تحلیل نکنند (مطابق سیو چند سال اخیر) فرض دوم منتفی است.
لایکلایک
البته حرف شما یک گزارهی درست است.
اما اگر به صورت مستتر میخواهید بگویید که مدیران جمهوری اسلامی تحلیل نمیکنند باید بگویم که با شما کاملا مخالفم.
لایکلایک
کامنت بنده پاي پستي بود که راجع به برخورد بي بي سي با کودتاي 28 مرداد نوشته بود متاسفانه عنوان پست يادم نيست
خب البته من منظورم بيشتر تقابل تاريخي سني و شيعه در منطقه بود که از زمان شاه سليم و حکومت صفويه هميشه تا زمان حال با هم در حال رقابتند اما با اين که حکومت ايران مختصات يه رژيم بنيادگرا رو نداره موافقم. ايران بيشتر مختصات ديکتاتوري هاي ديگر منطقه رو داره که با کمي ظاهري ايدئولوژيک بزک شده باشه از اين لحاظ برا من پست آخر نيکوماخوس و مقايسه حکومت ايران با حسني مبارک و علي الخصوص قانون شرايط اضطراري و جنگ اعراب و اسرائيل که پيروش اين قانون وضع شد و مقايسه اش با جنگ ايران و عراق برا من فوق العاده جالب توجه بود
لایکلایک
mamnun az zahmatetun
be in site ham ye sari bezanid
bedardetun mikhore
ba tashakor
لایکلایک