سبز بودید، اما به زبان جهانی ما توهین کردید

هیچ چیز مقدس نیست.

هیچ‌چیز. هیچ‌چیز.

حتی موسیقی.

اما اگر بنا باشد از مجموعه‌ی دستاوردهای بشری، یکی، دست‌کم یکی را انتخاب کنیم آیا چیزی جز موسیقی می‌تواند باشد؟ جهانی‌ترین هنر. هنری که گیاه و حیوان آن‌را حس می‌کنند و جنایت‌کاران جنگی و شاعران نیز از آن لذت می‌برند. انتزاعی‌ترین هنر، بافته شده در تار و پود ژنتیکی ما آدم‌ها که از ورای همه‌ی زبان‌ها و همه‌ی نژادها و همه‌ی جنسیت‌ها و همه‌ی مذهب‌ها و همه‌ی گرایش‌ها و همه‌ی سابقه‌ها و همه‌ی گناه‌ها و همه‌ی جنایت‌ها و همه‌ی عطوفت‌ها و همه‌ی تاریخ بشر برای ما می‌نوازد.

هنری که ما را می‌بخشد و نوید رستگاری می‌دهد.

وقتی این خبر را خواندم دلم شکست…

+ ویدئو

+ ویدئو

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: درگذشت پدر حقوق بشر ایران

  • فیلم مادر، در سیزدهمین سالگرد درگذشت علی حاتمی » تردید
    فیلم به صورت کامل در یوتیوب قرار داده شده و می‌توانید تماشا (یا دانلود) کنید.
  • سقوط قاضی القضات شهر! » محمد نوری‌زاد
    نوشته‌ای که احتمالا یکی از دلایل بازداشت اخیر محمد نوری‌زاد بود.
  • شیادی زیر لوای نام مرحوم حسابی » یک لیوان چای داغ
    از حسابی بنيان‌گذار فيزيك دانش‌گاهی ايران، كه نظريه‌ای «غلط و بی‌ربط» (تاکید از چای داغ) در مورد ماده نوشت، و با پرداخت تقلبی ايرانش كردند، از حسابی كه تنها ده دقيقه در يكی از زمان‌های ديدار «اولين مرد علمی سال» دويست دلار عمومی انيشتين با وی صحبت كرده بود، اكنون امامزاده‌ای ساخته‌اند، سيدی و عارفی حافظ قرآن و دانشمندی در قد و قواره نيوتن و انيشتين (به كتب درسی مراجعه كنيد)، فرهيخته‌ای كه در يك مراسم نوروزی انيشتين، شرودينگر، فرمی، ديراك، و بور را در منزلش دعوت می‌كند، و اين دانشمندان را مسحور تمدن (تخيلی) ايران و آيين‌یهای ملی ما می‌كند.
  • خانه‌ی ما (علی‌اشرف درویشیان) » بهترین داستان‌ها
    آشورا جای مردنِ سگ‌های پیر بود. جای عشق‌بازیِ مرغابی‌ها بود. جای پرت‌کردنِ بچه‌گربه‌هایی بود که خواب‌را به‌مردم حرام کرده بودند. آشورا جای بازیِ ما بود. اوایلِ بهار یا اواخرِ پاییز که آسمان‌را ابرِ سیاهی می‌پوشاند، بابام ازمیانِ اتاق می‌نالید که: «خدایا غضب‌ات را از ما دور کن!» ولی خدا به‌حرفِ بابام گوش نمی‌کرد. سیل می‌آمد. خشم‌گین می‌شد. به‌خانه‌های بالای شهر که از سنگ و آجر ساخته شده بودند، نمی‌رسید. امّا به‌ما که می‌رسید، تمامِ دقّ دلش‌را خالی می‌کرد.
  • تاييد قتل بر اثر شكنجه در كهريزك » اين‌جا و اكنون
    فوق‌العاده مهم.
  • سلام آشیخ‌ حسین‌علی » خوابگرد
    دلم می‌گیرد وقتی یادم می‌افتد آن روز را که با لبخند گفتی: حصرخانگی هم لابد قاعده‌ای دارد، فقط نمی‌دانم چرا شب‌ها روی پشت‌بام راه می‌روند و پای‌شان را محکم می‌کشند، برای همین کم‌خواب شده‌ام. آشیخ سربلند، لابد آن لالایی شبانه‌ی چندساله را هم از یاد برده‌ای، نه؟
  • میرحسین برای حسین‌‌علی در ماه حسین اعلام عزا کرد » نگاهی دیگر
    از بد روزگار هم رهبر مخالفان تو اسمش باشد «میرحسین». این آقای «میرحسین» دستور عزاداری برای «حسینعلی» را می‌دهد. آن هم در دهه اول ماه محرم کوچه و شهر و در و دیوار پر است از تکیه و مجلس عزاداری در شهر و ده. بدتر از همه اینکه ظاهرا روز هفتم «حسینعلی» هم با روز عاشورا مصادف می‌شود (یا همان حدود است). همین است که گفتم باید «اِند» آدم‌های بدشانس باشی حالا برو ببینم می‌توانی جلوی عزاداری اعلام شده توسط میرحسین برای حسینعلی در ماه حسین را بگیری یا نه.
  • تو پدر «حقوق بشر» در ایران هستی‌ » شیرین عبادی
    ترا پدر می‌‌خوانم، زیرا حمایت از زندانیان سیاسی را از تو فرا گرفتم که بخاطر آنان از کلیه مناصب دولتی و حتی رهبری حکومت جمهوری اسلامی ایران چشم پوشیدی- ترا پدر می‌‌خوانم زیرا از تو آموختم چگونه از مظلوم دفاع کنم بدون آن‌ که علیه ظالم دست به خشونت زنم- از تو یاد گرفتم که سکوت مظلوم یاری رساندن به ظالم است و نباید که ساکت بنشینیم- پدر فراوان از تو آموختم، هر چند که رسم شاگردی و فرزندی را به جا نیاوردم.

بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

آیا شاه با خبر بود؟ — از زبان روزنامه‏‏ی کیهان

این نوشته در تاریخ 24 شهریور 1386 در روزنامه‏ی کیهان شماره 18899 منتشر شده است. قسمت‏هایی از آن را با هم بخوانیم.

اولین سؤالی که در ذهن مورخین و یا افراد علاقمند به تاریخ متبادر می شود این است که آیا محمدرضا شاه از جریاناتی که در کشور و خصوصاً کمیته مشترک اتفاق می‏افتاد مطلع بود و یا این که عده‏ای خودسرانه دست به هر اعمالی که می‏خواستند می‏زدند و باز این سؤال مطرح است که اگر او از جریان مطلع می‏گردید آیا با افراد خاطی برخورد می‏کرد و با معرفی آنها به افکار عمومی مانع از تکرار این گونه اعمال می‏گردید؟ برای روشن شدن این موضوع به کاوش برخی از اخبار مندرج در مطبوعات آن زمان و بازبینی گزارشات و اسناد موجود در پرونده‏های ساواک می‏پردازیم:

در ساواک و بویژه در کمیته‏ها رسم بر این بود که اگر شخصی دستگیر و یا به فعالیت گروهی خاتمه داده می‏شد چگونگی کشف گروه، تعداد افراد دستگیر شده و مدارک به دست آمده طی بولتن ویژه‏ای که نوشته می‏شد، به سلسله مراتب اداری داده می‏شد و بعداً به اطلاع شاه جلاد خائن می‏رسید.

شما چطور می توانید قبول کنید که در یک سازمان اداری با سازمان رسمی دارای سلسله مراتب اداری، کارمندی جرأت کند عملی بر خلاف نظریه مستقیم و سلسله مراتب خود، آنهم جرم بزرگی چون شکنجه دادن انجام دهد و رؤسای او از عمل آن کارمند بی اطلاع باشند و یا اگر مطلع شدند و موافق عملش نبودند، اجازه دهند همچنان به کار شنیع خود یعنی شکنجه دادن ادامه دهند. نعمت اله نصیری نه تنها از طریق بولتن‏هایی که همه هفته دوبار، در روزهای دوشنبه و پنجشنبه از کمیته مشترک ضد خرابکاری به او داده می‏شد در جریان شکنجه‏ها، دستگیری‏ها و شهادت‏های مبارزین و مجاهدین قرار داشت، بلکه خود عامل و ناظر سختگیری و شکنجه‏های بیشتر به آنها بود.


برای آنکه شاه خائن هم بداند دستوراتش درمورد شکنجه رعایت می‏شود، معمولاً در بولتن‏ها نوشته می‏شد، سرانجام متهم پس از مقاومت سرسختانه اعتراف نمود که فلان و این عبارت که در بولتن‏های کمیته مشترک ضد خرابکاری نوشته می‏شد به آن معنی بود که متهم در شرایط عادی و انسانی اعتراف نکرده بلکه این دژخیمان ساواک بوده‏اند که با کابل و انواع و اقسام وسائل شکنجه، زبان او را باز کرده‏اند. و یا در بولتن‏های شهربانی زمانی که شهربانی خود مستقلاً کمیته‏ای داشت، نوشته می‏شد، متهم پس از بازجوئیهای فنی اعتراف کرد فلان و این عبارت و بخصوص کلمه فنی به این معنی بود که شاه خائن بداند کارمندان و افراد مأمور خدمت در کمیته و شهربانی هم در شکنجه دادن شاید دست کمی از ساواک ندارند و سپهبد صدری رئیس وقت شهربانی که ضمناً اولین رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری بود هم مانند نصیری خدمتگذار و نوکر آستان است.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و من نه فقط این‌جا بلکه در لینک‌های روزانه، نقل‌قول‌ها و اصولا هر جا از منبعی لینک می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

ترس – دو

[در حالی‌که اعترافات گرفته شده توسط شکنجه ارزشی ندارند، هدف واقعی شکنجه، گرفتن اعتراف نیست، بلکه سکوت است] سکوتی که توسط ترس القا شود. ترس مسری است و به سرعت میان اعضای جامعه‌ی  مورد تجاوز منتشر می‌شود تا آن‌ها را ساکت و ناتوان کند.
.
تحمیل سکوت از طریق اعمال خشونت، هدف واقعی شکنجه است: به عمیق‌ترین و زیربنایی‌ترین شکل آن.
.
.— رخوما مارتون

.


.

[while confessions obtained by torture are of course meaningless, the real purpose is not confession. Rather, it is silence] silence induced by fear. Fear is contagious, and spreads to the other members of the oppressed group, to silence and paralyze them.
.
To impose silence through violence is torture’s real purpose, in the most profound an fundamental sense.
.
— Ruchama Marton
.

بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: به خصوصی‌سازی بی‌تفاوت نباشیم

  • یک ایده‌ی ساده: پرینتری که کتاب چاپ می‌کند
    نسخه‌ی دیجیتال خیلی از کتاب‌های کلاسیک یا نایاب وجود دارد. مشتری کتاب را انتخاب می‌کند، پولش را می‌دهد و چند دقیقه بعد کتاب صحافی شده از آن طرف پرینتر خارج می‌شود!
  • دستنوشته‌ها: حقوق بشر کیلویی چند…
    شاهزاده‌های عرب و غیر عرب برای خوشگذارانی‌هایشان به ینگه دنیا می‌آیند و جورج بوش و خلف و سلف‌اش دستشان را می‌فشارند و برمی‌گردند در کشور خود تا شن در حلق فروشنده افغانی که در معامله‌ای با خاندان سلطنت کم فروشی کرده بریزند و بعد عریانش کرده و با چوب میخ‌دار بزنندش و بعد نمک روی زخمش بپاشند و بعد از روی بدن نیمه‌جانش با مرسدس بنز آخرین مدلشان چند بار رد شوند تا حسابی حالش جا بیاید.بعد از دیدن این فیلم به این فکر می‌کردم که شاید به نفع مردم ما باشد که تا زمانی که از بر سر کار آمدن حکومتی که نماینده واقعی‌شان است مطمئن نشده‌اند، روابط بین ایران و کشورهای غربی بهبود پیدا نکند.
  • اين‌جا و اكنون: به خصوصي‌سازي بي‌تفاوت نباشيم
    وضعيت كنوني اين بحث در ايران وضعيت غريبي است. ما يك شبه اپوزيسيون داخلي داريم كه به اسم اصلاحات و «مردم‌سالاري» خواهان خصوصي‌سازي و آزادسازي اقتصادي هر چه بيش‌تر است؛ از طرف ديگر، يك پوزيسيون داريم كه آن‌هم باز طرفدار خصوصي‌سازي و آزادسازي اقتصادي است، و در حال حاضر عهده‌دار انجام آن.

    عده‌اي روشنفكر «منتقد» هم داريم، مانند آقاي غني‌نژاد و دوستان، كه تقريباً همه ليبرال‌هاي زنده ديگر نقاط دنيا از نظر ايدئولوژيك ازشان جا مي‌مانند. اين‌ها هم كه نياز به گفتن نيست؛ نه تنها طرفدار خصوصي‌سازي در ايران هستند، بلكه بعضي وقت‌ها اين‌طور از حرف‌هاي‌شان برمي‌آيد كه گويا به نظارت بيش‌تر دولت‌هاي غربي بر اقتصادِ به تلاطم افتاده‌شان هم اعتراض دارند؛ نظارتي كه عملاً براي حفظ سرمايه‌داران است.

    با توجه به اين وضع غالب، فكر مي‌كنم كساني كه به خطر خصوصي‌سازي واقف‌اند، و آن را احساس مي‌كنند خوب است بيش‌تر به اين مسئله حساسيت نشان دهند.

  • این‌جا و اکنون: خصوصی‌سازی: مورد بهزیستی
    سپردن مراكز خدمات بهزيستي به دست خيريه‌ها و يا بخش خدمات خصوصي نتيجه‌اي جز محروميت افراد كم درآمد و بي‌ درآمد از اين خدمات، و نيز افت كيفيت خدمات موجود به دليل وابسته شدن به كمك‌هاي «خيريه» يا سود گردانندگان نخواهد داشت. دور ريختن اين دستاورد رفاهي دولت مدرن در ايران، آن هم به بهانه كم كردن از حجم دولت و كم كردن از هزينه‌ها، جز اين كه به بروز تراژدي‌هاي انساني بيش‌تر بيانجامد، و براي يك عده هم بيلان درست كند كه اين‌قدر در خصوصي‌سازي پيش‌رفت كرديم، نتيجه‌اي در بر نخواهد داشت.

    كساني كه با چنين استدلال‌هايي اين كار را توجيه مي‌كنند، بايد توضيح دهند كه هزينه‌هاي كم شده قرار است در چه كار مهم‌تري صرف شوند؟ البته اگر مكانيسمي وجود داشت كه اين افراد مجبور به توضيح بودند، شايد اصلاً كار به طرح پرسش هم نمي‌كشيد.

  • نون والقلم – جامعه، پذيرش اجتماعي و انعطاف
    به نظر من در تبيين نحوه رفتار با دولت آمريكا -صرف نظر از اينكه با يك راهبرد زيركانه روبروييم يا يك پيشنهاد دوستانه و سخاوتمندانه- نبايد از اين نكته غافل شويم كه رييس جمهور كنوني اين كشور در ميان مردم جهان و مردم كشور خويش -روا يا ناروا- تصويري متفاوت با تصوير مخدوش جرج بوش دارد و طبيعي است كه تلقي افكار عمومي جهان از تقابل با اوباما ، متفاوت با تقابل با بوش خواهد بود و شايد همين نكته كليد افرادي چون «هوگو چاوز» را برآن داشت تا با درك احساس كنوني افكار عمومي جهان از شخصيت اوباما، با دست دادن و تقدیم یک کتاب (واكنش متناسب با تصوير افكار عمومي از اوباما )ضمن آنكه به انتظار ميزان واقعيت مستتر در رفتار جديد آمريكا مي نشيند، واكنش متفاوتي را -در قبال رفتار دوستانه او كه زير نگاه تيز بين افكارعمومي قرار دارد- نشان دهد تا مانع از جبهه گيري افكار عمومي مردم جهان و آمريكا عليه خود شود و به رويه اي غير قابل انعطاف و «يكسان در برابر هر الگويي» متهم نشود و اين برداشت را در اذهان ايجاد كند كه خصومت با آمريكا نه امري« ذاتي» بلكه « عرضي» است و تابعي از رفتار اين كشور خواهد بود.
  • جاسوسی که از ناحیه‌ی مخالفان آمد — عالی
    چگونه شهروندانی به کار جاسوسی می‌آیند و می‌توانند به مراکزی که اطلاعات حساس دارند، رسوخ کنند؟ خوب معلوم است که در «ایران اسلامی»، مثلاً مردی ریش تراشیده یا زنی شل حجاب به درد جاسوسی نمی‌خورد. در کشوری مثل ما جاسوسان باید ظاهری اسلامی داشته باشند؛ در ظاهر هم که شده مبادی به آداب شرعی باشند؛ از نظر سیاسی کاملاً با تفسیرهای رسمی حکومت همراه باشند؛ حتی کاسه‌ی خودشان را از آش حکومت داغ‌تر نشان بدهند؛ در مواردی که بین مسؤولان اختلاف است پشت سر کسی پناه بگیرندکه واجد بیشترین قدرت وکمترین آسیب‌پذیری باشد و …

    حالا اگر سر تا پای شما گواهی دهد که موافق حکومت نیستید یا اگر اصولاً شما مخالف دم و دستگاه حکومت باشید، بویژه مخالفی شناخته شده، چطورمی‌توانید جاسوس هم باشید و موفق شوید؟ اگر برای من وشما پاسخ این پرسش روشن باشد، برای دستگاه‌های اطلاعاتی به مراتب روشن‌تر است. دستگاه‌های اطلاعاتی «دشمن» نیز آن‌قدرها ابله نیستند که برای جاسوسی آدم‌هایی را استخدام کنند که حتی برای قضای حاجت هم به ساختمانی دولتی راهشان نمی‌دهند چه رسد به جمع‌آوری اطلاعات.

همه‌ی جانورهای بی‌رحم را نابود کنید – تحلیل نوآم چامسکی از وقایع غزه – قسمت دوم

نوشته‌ی زیر قسمت دوم صحبت‌های نوآم چامسکی درباره‌ی وقایع غزه است که به تدریج در حال ترجمه کردن آن هستم. اگر به موضوع علاقه‌مند هستید، پیشنهاد می‌کنم حتما از قسمت اول شروع کنید به خواندن. متن اصلی به انگلیسی هم که مسلما از ترجمه‌ی من گویاتر است.

جالب این‌جاست که کار ترجمه از آن‌چیزی که اول فکر می‌کردم جذاب‌تر پیش رفته و با همین چند صفحه علاوه بر درس تاریخ کلی هم لغت انگلیسی یاد گرفتم! جا داره از کسانی که توی سایت دانشگاه شریف نسخه‌ی آن‌لاین فرهنگ آریان‌پور رو گذاشتن (یا نوشتن) تشکر کنم :).

نکته 1: عبارت‌های داخل گیومه “” نقل قول مستقیم از منابع هستند.
نکته‌ 2: برای وصل شدن بهتر پاراگراف اول از قسمت اول تکرار شده است.

افسران ارتش اسرائیل به خوبی می‌دانند که یک جامعه‌ی غیرنظامی را نابود می‌کنند. اتان برونر از یک سرهنگ اسرائیلی نقل قول می‌کند که “جنگجوهای حماس چندان او و مردانش را تحت تاثیر قرار نداده‌اند”. یک تفنگدار اسرائیلی سوار بر نفربر زرهی گفت که “آن‌ها بیشتر دهاتی‌هایی هستند که اسلحه به دست گرفته‌اند”. آن‌ها شباهت بسیاری به قربانیان عملیات جنایت‌کارانه‌ی ارتش اسرائیل به نام «مشت آهنین» (iron fist) در نواحی اشغالی جنوب لبنان در سال 1985 دارند. عملیاتی که زیر نظر شیمون پرز (Shimon Peres)، یکی از بزرگ‌ترین فرماندهان دوران «جنگ با تروریسم» زمان ریگان (Reagan’s War on Terror) انجام شد. در جریان این عملیات، فرماندهان و تحلیل‌گران استراتژیک اسرائیلی توضیح دادند که قربانیان “تروریست‌های دهاتی” بودند و نابود کردن آن‌ها دشوار بود چرا که “این تروریست‌ها با حمایت بیشتر مردم منطقه فعالیت می‌کردند”. یک فرمانده‌ی اسرائیلی گلایه کرد که “تروریست‌… در این ناحیه چشم‌های بسیار دارد، چرا که او این‌جا زندگی می‌کند“. در همان‌حال خبرنگار جروسلم‌پست (Jerusalem Post) از مشکلات سربازان اسرائیلی در رویارویی با “مزدوران تروریست” (terrorist mercenary) و تندروهایی که جملگی این‌قدر متعصب بودند که خطر کشته شدن در برابر ارتش اسرائیل را به جان خریده بودند” می‌نویسد و معتقد است که “ارتش اسرائیل وظیفه دارد نظم و امنیت” را در نواحی اشغال‌شده‌ی جنوب لبنان برقرار سازد، علی‌رغم “بهایی که غیرنظامیان باید بپردازند”. مشکل مشابهی را آمریکایی‌ها در ویتنام جنوبی، روس‌ها در افغانستان، آلمان‌ها در مناطق اشغالی اروپا و سایر مهاجمانی که در حال اجرا کردن دکترین گور-ابان-فریدمن بودند داشتند.

جرجیس معتقد است که دولت ترور اسرائیلی-آمریکایی شکست خواهد خورد: «حماس بدون قتل‌عام کردن نیم میلیون فلسطینی قابل حذف شدن نیست. اگر اسرائیل موفق شود که رهبران حماس را بکشد، به سرعت نسل جدیدی که از رهبران امروز هم رادیکال‌تر هستند جانشین آن‌ها خواهند شد. حماس یک واقعیت است. حماس جایی نخواهد رفت و هر تلفات سنگینی هم که بدهد پرچم سفید بلند نخواهد کرد.»

معمولا تمایلی وجود دارد که کارآمد بودن خشونت را دست‌کم می‌گیرد. این تمایل به خصوص در آمریکا بسیار عجیب است. چرا ما این‌جا هستیم؟ [چامسکی اشاره می‌کند که اگر خشونت‌های مهاجران اولیه‌ی آمریکا در سرکوب سرخ‌پوستان نبود ما الان این‌جا نبودیم، پس نباید کارآمد بودن ابزار خشونت را دست‌کم بگیریم].

حماس معمولا با اصطلاح «حماس که از سوی ایران حمایت می‌شود و متعهد به نابود کردن اسرائیل است» توصیف می‌شود. شما به سختی می‌توانید عبارتی مانند «حماس که به صورت دموکراتیک انتخاب شده است، که مدت‌هاست هم‌صدا با وفاق بین‌المللی خواستار راه‌حل دو کشوری (two-state settlement) است» را بشنوید. راه حل دوکشوری، بیش از 30 سال است توسط آمریکا و اسرائیل بلوکه شده  و صراحتا و آشکارا حق مردم فلسطین برای تعیین سرنوشت خود را از آن‌ها دریغ کرده است. این‌ها همه حقیقت‌هایی هستند که کمکی به جریان سیاسی حاکم نمی‌کنند، بنابراین قابل نادیده گرفته شدن هستند.

جزییاتی شبیه آن‌چه ذکر شد، اگر چه کوچک هستند، اما درسی مهم درباره‌ی خودمان [آمریکایی‌ها] و دولت‌های اقماری‌مان  (client states) به ما می‌دهند. موارد بسیار دیگری هم هستند. به عنوان یک نمونه‌ی دیگر، همان‌طور که حمله‌ی اسرائیلی-آمریکایی اخیر به غزه آغاز شد، یک قایق کوچک به نام دیگنیتی (Dignity) از سمت قبرس در حال رفتن به غزه بود. دکترها و فعالان حقوق بشری که در آن قایق بودند قصد داشتند محاصره‌ی مجرمانه‌ی غزه از سوی اسرائیل را بشکنند و مقداری تدارکات پزشکی به مردم غزه برسانند. قایق توسط کشتی‌های اسرائیلی در میان آب‌های بین‌المللی مورد حمله قرار گرفت و تقریبا غرق شد، اگرچه موفق شد خود را به لبنان برساند. اسرائیل همان دروغ‌های مرسوم‌اش را منتشر کرد، ادعاهایی که روزنامه‌نگاران و مسافران قایق (شامل کارل پن‌هاول (Karl Penhaul) گزارش‌گر سی‌ان‌ان، نماینده‌ی سابق مجلس آمریکا و سینتیا مک‌کینی (Cynthia McKinney) نامزد ریاست‌جمهوری از حزب سبز) آن‌ها ‌را رد کردند. این یک جرم بزرگ بود، بسیار بدتر از مثلا ربودن قایق‌ها در سواحل سومالی. اما این موضوع بدون این‌که چندان توجهی به آن شود گذشت. پذیرش چنین جرائمی نشان دهنده‌ی‌ پذیرفتن این ادعاست که غزه یک منطقه‌ی اشغال شده [توسط حماس] است و اسرائیل حق دارد تهاجم خود را به آن ادامه دهد. برای این‌کار اسرائیل حتی مجوز پاسداران نظام بین‌المللی (guardians of international order) را هم برای ارتکاب جرم در دریاهای آزاد و اجرای برنامه‌های سرکوب‌سازی مردمی که از فرمان‌هایش تخلف کرده‌اند، کسب کرده است.

کم توجهی به چنین موضوعی البته باز هم قابل درک است. ده‌ها سال است که اسرائیل کشتی‌های غیرنظامی را در آب‌های بین‌المللی بین قبرس و لبنان ربوده است، مسافران را ‌کشته یا دزدیده‌، بعضا آن‌ها را به زندان‌هایی در اسرائیل (شامل زندان‌ها یا سیاه‌چال‌های شکنجه‌ی مخفی) منتقل کرده و سال‌ها به عنوان گروگان نگاه داشته است.  با توجه به این‌که این نوع رفتار از طرف اسرائیل عادی شده، چرا باید در واکنش به جرائم جدید بیش از یک خمیازه‌‌ی مایوسانه بکشیم؟ البته واکنش قبرس و لبنان در قبال این جریان به گونه‌ی دیگری بود، اما این دو کشور در چیدمان جهانی مگر چه برشی دارند؟

به عنوان نمونه‌ای دیگر، برای چه کسی مهم است که نویسنده‌‌ی روزنامه‌ی لبنانی دیلی‌استار (Daily Star)، که معمولا هم گرایش به غرب دارد، نوشت «حدود یک و نیم میلیون نفر مردم غزه زیر فشار وحشیانه‌ی یکی از پیشرفته‌ترین و در عین حال از نظر اخلاقی ارتجاعی‌ترین ماشین‌های جنگی جهان هستند. بیشتر وقت‌ها گفته می‌شود که فلسطینی‌ها برای دنیای عرب تبدیل به همان چیزی شده‌اند که یهودی‌ها برای اروپای قبل از جنگ جهانی دوم بودند و در این تفسیر حقیقتی نهفته است. همان‌طور که روی‌گرداندن آن موقع اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها [آمریکای شمالی] از هولوکاستی که توسط نازی‌ها مهیا می‌شد چندش‌‌آور بود، امروز نیز اعراب موفق شده‌اند در حالی که اسرائیلی‌ها کودکان فلسطینی‌ را سلاخی می‌کنند «هیچ کاری نکنند».» شاید در میان رژیم‌های عربی، شرمسارترین‌شان دیکتاوری سفاک مصر باشد، که بعد از اسرائیل بیش از هر کشور دیگری در منطقه از کمک‌های نظامی آمریکا سود می‌برد.

به گفته‌ی مطبوعات لبنان، اسرائیل هنوز «مکررا شهروندان لبنانی را از سمت لبنانی خط آبی (مرز بین‌المللی) می‌رباید، که آخرین آن در دسامبر 2008 بوده است» و البته «هواپیماهای اسرائیلی هر روز با تخلف از قطع‌نامه‌ی 1701 شورای امنیت به حریم هوایی لبنان تجاوز می‌کنند» (استاد دانشگاه لبنانی امل سعد قریب، دیلی استار، 13 ژانویه). این هم اتفاق جدیدی نیست و مدت‌هاست که رخ می‌دهد. در محکومیت حمله‌ی سال 2006 به لبنان، استراتژیست شهیر اسرائیلی به نام زیو مائوز (Zeev Maoz) در مطبوعات اسرائیل نوشت «اسرائیل از شش سال پیش که از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرد، تقریبا هر روز با انجام عملیات شناسایی هوایی به حریم هوایی لبنان تجاوز کرده است. درست است که این عملیات تلفات جانی دربر نداشته، اما به هر حال نقض حریم مرز، نقض حریم مرز است. در این مورد نیز اسرائیل التزام اخلاقی بهتری [نسبت به سایر رفتارهیش] ندارد.» در کل، هیچ مبنایی برای استدلال «دیوار-به-دیوار که در اسرائیل مورد پذیرش عام است وجود ندارد، که می‌گوید جنگ علیه حزب‌الله در لبنان یک جنگ درست و اخلاقی (a just and moral war) است». این توافق عمومی «برپایه‌ی حافظه‌ی انتخابی و کوتاه‌مدت (selective and short-term memory) بنا شده، بر اساس یک‌جهان‌بینی خودمحور و البته بر پایه‌ی استانداردهای دوگانه. این یک جنگ درست نیست، استفاده از قدرت نظامی بیش از حد نیاز و کور بوده و هدف نهایی آن اخاذی است.»

همان‌طور که مائوز به خواننده‌های اسرائیلی‌اش گوشزد می‌کند، حتی اگر پنج‌بار تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان از سال 1978 تا کنون را کنار بگذاریم، شکستن دیوار صوتی بر فراز لبنان برای ترساندن شهروندان از کوچک‌ترین جرائم اسرائیل در لبنان محسوب می‌شود: «در 28 جولای 1988، نیروهای ویژه‌ی اسرائیل (Israeli Special Forces) شیخ‌ عبید را دزدیدند. در 21 مه 1994، اسرائیل مصطفی دیرانی را دزدید که مسئول دستگیری خلبان اسرائیلی روان آراد [که در حال بمباران کردن لبنان در سال 1986 سقوط کرده بود] بود. اسرائیل این افراد و 20 لبنانی دیگر که در شرایط نامعلوم (undisclosed) دستگیر شده بودند را به مدت طولانی و بدون محاکمه نگاه داشت. آن‌ها به عنوان ابزارهای انسانی‌ چانه‌زنی (‹human `bargaining chips) نگاه داشته شده بودند. واضح است که ربودن اسرائیلی‌ها به منظور «تعویض زندانی» از نظر اخلاقی کاری بسیار نفرت‌آور است و اگر ربایش را حزب‌الله انجام دهد مجازات آن عملیات نظامی است، اما اگر اسرائیل مرتکب کار مشابهی شود [آدم‌ربایی به قصد چانه‌زنی]، این‌گونه نیست» و نظیر این مثال‌ها با مقیاسی بسیار بزرگ‌تر در طول سالیان سال ادامه داشته است.

این رفتار متداول اسرائیل، صرف‌نظر از چیزهایی که درباره‌ی مجرمیت اسرائیل و یا حمایت غرب از آن به ما می‌گوید، از جنبه‌ی دیگری نیز مهم است. همان‌طور که مائوز می‌گوید، این نوع رفتار نشان‌دهنده‌ی نهایت ریاکاری و تزویر ادعایی است که می‌گوید اسرائیل در سال 2006 حق داشت به لبنان حمله کند چرا که حزب‌الله چند سرباز اسرائیلی را اسیر کرده بود. از زمان عقب‌نشینی اسرائیل در سال 2000 از جنوب لبنان که 22 سال پیش بر خلاف قطع‌نامه‌های مکرر شورای امنیت به اشغال خود در آورده بود،‌ این اولین باری بود که حزب‌الله از مرز عبور می‌کرد، در حالی‌که اسرائیل تقریبا هر روز حریم مرزها را شکسته بود، البته با سکوت و مصونیت کامل از هرگونه مجازات.

باز هم این ریاکاری (hypocrisy) چیز جدیدی نیست و روال همیشگی است. بنابراین، توماس فریدمن که امروز توضیح می‌دهد  چگونه باید به موجودات پست‌تر (lesser breeds) با خشونتی تروریستی «درس آموخت»، قبلا هم نوشت که حمله‌ی سال 2006 اسرائیل به لبنان (که منجر به نابودی بخش بزرگی از جنوب لبنان و بیروت و کشته شدن 1000 غیرنظامی شد) فقط یک عمل «دفاع شخصی» بوده که در پاسخ به جنایت‌های حزب‌الله در «راه‌انداختن جنگی غیرمترقبه با عبور از مرزهای به رسمیت‌ شناخته‌ شده توسط سازمان ملل، آن‌هم وقتی که اسرائیل به طور یک‌جانبه (unilaterally) از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرده بود» انجام شده بود. حتی اگر این فریب‌کاری‌ها را کنار بگذاریم [و منطق توماس فریدمن را بپذیریم] با منطق مشابهی باید بگوییم که حملات تروریستی علیه اسرائیل با شدتی به مراتب هولناک‌تر و نابودکننده‌تر از حمله‌ی اسرائیل به لبنان که به مراتب شدیدتر از جرم حزب‌الله در دستگیر کردن دو سرباز در مرز بود، کاملا مجاز و پذیرفته شده خواهد بود. [جمله کمی طولانی شد، در واقع یعنی مطابق منطق فریدمن اگر پاسخ دزدیدن دو سرباز نابودی جنوب لبنان و کشته شدن 1000 غیر نظامی باشد، پس هرنوع پاسخ هولناک‌تر از این حمله نیز از سوی لبنان پذیرفته خواهد بود]. مسلما ایشان که کارشناس کهنه‌کار خاورمیانه در نیویورک‌تایمز است حتی اگر فقط روزنامه‌ی خودش را بخواند درباره‌ی این جنایت‌ها می‌داند: به عنوان نمونه، هجدهمین پاراگراف خبر مربوط به تعویض زندانیان در نوامبر 1983 که می‌گوید 37 زندانی عرب «اخیرا توسط نیروی دریایی اسرائیل در حالی که در تلاش برای رفتن از قبرس به تریپولی [شمال بیروت] بودند دستگیر شده بودند.»

تمام چنین نتیجه‌گیری‌هایی در مورد روش برخورد مناسب با ثروتمند و نیرومند مبتنی بر یک ایراد اساسی است: این ما هستیم و آن آن‌ها هستند. همین یک این اصل بسیار مهم، که عمیقا در فرهنگ غرب نفوذ کرده کافی است تا بی‌نقص‌ترین و منطقی‌ترین استدلال‌ها را تحت شعاع خود قرار دهد. [یعنی وقتی کسی قلبا اعتقاد داشته باشد که ما از آن‌ها برتریم، دیگر جایی برای بحث منطقی با او باقی نمی‌ماند].

الان که در حال نوشتن این یادداشت هستم، کشتی دیگری در حال حرکت از قبرس به سمت غزه است که «تدارکات پزشکی بسیار حیاتی‌ای را در جعبه‌های مهر و موم شده توسط اداره‌ی گمرگ فرودگاه بین‌المللی لارانکا و بند لارانکا» با خود حمل می‌کند. مسافران شامل اعضایی از پارلمان اروپا و همین‌طور پزشکان هستند. به اسرائیل درباره‌ی قصد انسان‌دوستانه‌ی آن‌ها اعلام قبلی شده است. با فشار مردمی کافی، شاید آن‌ها بتوانند این مامورت را به خوبی انجام دهند.

جنایت‌های جدیدی که آمریکا و اسرائیل در هفته‌های اخیر در غزه مرتکب شدند به سادگی در هیچ دسته‌بندی استانداردی قرار نمی‌گیرند — جز این‌که همه آشنا هستند. من چندین مثال آوردم و نمونه‌های دیگر هم خواهم آورد. محققا این جنایت‌ها در تعریف رسمی دولت آمریکا از «تروریسم» می‌گنجند، اما این کلمه به اندازه‌ی کافی گویای عظمت این جرائم نیست. آن‌‌ها را «تجاوز» (aggression) هم نمی‌توان خواند، چرا که در منطقه‌های اشغال شده (نکته‌ای که آمریکا با ناخرسندی تایید می‌کند) صورت گرفته‌اند. در تحقیق مفصل انجام شده درباره‌ی تاریخچه‌ی شهرک‌نشینی‌های اسرائیل در مناطق اشغالی به نام «اربابان زمین»، ایدیت زرتال (Idit Zertal) و آکیوا الدار (Akiva Eldar) اشاره می‌کنند که پس از این‌که اسرائیل در آگوست 2005 نیروهایش را از غزه خارج کرد، منطقه‌ی ویران‌شده‌‌ی باقی‌مانده «حتی برای یک روز از کنترل نظامی اسرائیل و یا بهای دوران اشغال که ساکنان آن هر روز می‌پردازند رها نشده… اسرائیل پشت سر خود زمین‌های بایر، امکانات شهری ویران شده و مردمانی که نه حال و نه آینده دارند باقی گذاشته. شهرک‌‌های یهودی نشین در حرکتی بخیلانه توسط اشغال‌گر فاقد بینش نابود شده‌اند. در واقع اسرائیل کنترل ناحیه را در دست‌های خود نگاه داشته و با نیروی نظامی مخوف خود به آزار و کشتار ساکنان آن ادامه می‌دهد.» — سناریویی که به لطف حمایت و همراهی آمریکا با حداکثر وحشی‌گری اجرا شد.

حمله‌ی آمریکایی-اسرائیلی به غزه در ژانویه‌ی سال 2006 شدت گرفت، چند ماه بعد از عقب‌نشینی رسمی اسرائیل از غزه، وقتی که فلسطینی‌ها یک جرم هولناک را مرتکب شدند: آن‌ها در یک انتخابات آزاد «اشتباهی رای دادند». مانند دیگران، فلسطینی‌ها هم آموختند که کسی نمی‌تواند بدون این‌که مجازات شود از دستورات ارباب سرپیچی کند، اربابی که هنوز هم «به یاوه‌گویی‌هایش درباره‌ی دموکراسی» ادامه می‌دهد، بدون این‌که [به خاطر این حرف‌هایش] توسط طبقه‌های تحصیل‌کرده مورد تمسخر قرار بگیرد، و این خود یک دستاورد بزرگ دیگر است.

از آن‌جایی که اصطلاحات «تجاوز» (aggression) و «تروریسم» [برای توصیف ابعاد این جنایت] کفایت نمی‌کنند، باید واژه‌ی جدیدی برای توصیف این شکنجه‌ی سادسیتی و زبونانه‌ی مردمی که در قفسی بدون فرار زندانی شده‌ بودند و توسط پیشرفته‌ترین سلاح‌های آمریکایی به غبار تبدیل شدند پیدا کرد. سلاح‌هایی که کاربرد آن‌ها خلاف قوانین بین‌المللی و حتی خود آمریکا است، اما برای دولت آشکارا نافرمان اسرائیل، این موضوع فقط یک نکته‌ی مزاحم کوچک است. همین‌طور از یک نکته‌ی مزاحم کوچک دیگر بگویم: در 31 دسامبر، وقتی که مردم غزه‌ وحشت‌زده از تهاجم بی‌رحمانه در جستجوی پناهگاه بودند، واشنگتن یک کشتی تجاری آلمانی را کرایه کرد تا یک محموله‌ی بزرگ را از یونان به اسرائیل حمل کند. 3000 تن «مهمات» با مشخصات اعلام نشده و نامعلوم. به نقل از رویترز به دنبال «اجاره‌‌ی یک کشتی تجاری برای حمل محموله‌‌های بزرگ‌ مهمات و تجهیزات نظامی از ایالات متحده به اسرائیل در ماه دسامبر و پیش از حمله‌‌ی هوایی به غزه». این‌ها البته سوای بیش از 21 میلیارد دلار کمک‌های نظامی کابینه‌ی جورج بوش به اسرائیل بود که بیشتر آن به صورت کمک بلاعوض بوده است. بنیاد آمریکای جدید (New America Foundation) که تجارت‌‌های اسلحه را زیر نظر دارد گزارش می‌دهد که «دخالت نظامی اسرائیل در نوار غزه توسط سلاح‌های آمریکایی و توسط دلارهای مالیاتی آمریکایی تغذیه شده است.» انتقال این محموله‌ی جدید با کارشکنی دولت یونان که استفاده از تمامی بندرهای یونان «برای کمک رساندن به ارتش اسرائیل را ممنوع اعلام کرد» متوقف شد.

پاسخ یونان به جنایت‌های اسرائیلی مورد حمایت آمریکا بسیار متفاوت از رفتار زبونانه‌ی بیشتر رهبران اروپا بود. این تضاد نشان می‌دهد که واشنگتن که تا زمان سرنگونی دیکتاتوری فاشیستی مورد حمایت آمریکا در 1974 یونان را بخشی از «خاور نزدیک» (Near East) و نه بخشی از اروپا محسوب می‌کرد، در ارزیابی خود از یونان کاملا واقع‌بین بوده است. شاید یونان برای این‌که بخشی از اروپا باشد، بیش از حد «متمدن» است.

اگر کسی کنجکاو باشد و بخواهد در مورد زمان انتقال این محموله‌ی اسلحه به اسرائیل بیشتر موشکافی کند، پاسخ نزد پنتاگون است: این محموله به موقع برای تشدید درگیری‌ها به اسرائیل نخواهد رسید، پس احتمالا (صرف‌نظر از محتوای آن) قرار بوده که در اسرائیل مستقر شود تا در «آینده» توسط ارتش آمریکا مورد استفاده قرار گیرد. شاید این احتمال درستی باشد. یکی از «چندین» خدمتی که اسرائیل برای اربابش انجام می‌دهد، در اختیار گذاشتن پایگاه نظامی ارزشمندی است که در دروازه‌ی بزرگترین ذخایر انرژی جهان برپاست. بنابراین اسرائیل می‌تواند «در صورت نیاز» به عنوان پایگاهی بسیار مطمئن برای «تجاوز آمریکا به منطقه» یا اگر بخواهیم فنی‌تر صحبت کنیم «دفاع از خلیج فارس» و «تضمین ثبات» به کار رود.

جریان عظیم تسیلحات به سوی اسرائیل اهداف جانبی مختلفی دارد. به اعتقاد معین ربانی (Mouin Rabbani) تحلیل‌گر سیاست‌های خاورمیانه، اسرائیل می‌تواند سیستم‌های تسلیحاتی جدید را در برابر اهداف بی‌دفاع آزمایش کند. این مساله برای آمریکا و اسرائیل «در واقع دوچندان سود‌آور است: نسخه‌های کمتر موثر این سیستم‌های تسلیحاتی در نهایت با قیمت‌های بسیار بالا به دولت‌های عربی فروخته می‌شود که مثل یارانه‌ی حمایتی صرف تقویت صنایع اسلحه‌سازی و همچنین وام‌های بلاعوض نظامی آمریکا به اسرائیل می‌شود.» این‌ها کارکردهای دیگر اسرائیل در سیستم خاورمیانه‌ی تحت سلطه‌ی آمریکا هستند که علت علاقه‌ و توجه مقامات دولتی و همین‌چنین طیف گسترده‌ای از شرکت‌های فوق‌مدرن (high-tech) و صنایع نظامی و جاسوسی آمریکا به اسرائیل را نشان می‌دهد.

پایان قسمت دوم /.

لینک‌های روز (20-06-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (18-06-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (04-06-2008)

لینک‌های روز (15-03-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

از تاشکند تا واشنگتن – تلاش برای قانونی کردن شکنجه

شکنجه توسط آب جوش به دو صورت اعمال می شود. در حالت اول محکوم ابتدا لخت گردیده و به آرامی وارد ظرفی که محتوی آب جوشان است می گردد. در حالت دیگر ابتدا متهم را در ظرف آب سرد گذاشته و به تدریج آب داغ می شود تا به نقطه جوش برسد. این روش یکی از روشهای باستانی شکنجه در اروپا و آسیا بوده است. (منبع)

ازبکستان چه ربطی به ما دارد؟
شاید بپرسید اوضاع حقوق بشر در ازبکستان چه ارتباطی با ایران و جامعه ایرانی دارد؟
در پاسخ باید بگویم که اعتقاد دارم این موضوع به ایران و به خصوص اصلاح طلبان یا کسانی که به هر دلیل دغدغه بهبود شرایط ایران را دارند مربوط می شود آن هم به دو دلیل مهم:

1. موضوعاتی مانند حقوق بشر، صلح، محیط زیست یا خلع سلاح موضوعاتی جهانی بوده و فقط به کمک اجماع و همبستگی جهانی قابل حل می باشند.

2. با مشاهده رویکرد دوگانه ای که کشورهای قدرتمند و مدعی نشر دموکراسی و حقوق بشر (به رهبری آمریکا و متحدانش) با فجایع بشری در کشورهای مختلف دارند، می توانیم به درک بهتری از مناسبت های بین المللی دنیای امروز برسیم. داشتن درک بهتر از مناسبت های روز جهانی به توانایی تحلیلی ما در پیش بینی و حتی بهبود وضعیت ایران کمک می کند.

در اینجا اشاره ای گذرا دارم به وضعیت نگران کننده حقوق بشر در ازبکستان و همینطور سکوت نسبی قدرت های بزرگ در این زمینه و متاسفانه در برخی شرایط حمایت و همکاری این کشورها با حاکمیت جبار این کشور. همچنین به برخی وقایع و تلاش ها در آمریکا اشاره خواهم کرد که نه تنها به موضوع ذکر شده در ازبکستان بی ارتباط نیستند، بلکه حتی می توانند زمینه ساز از بین رفتن اعتبار قوانین بین المللی حقوق بشر باشند. تا جایی که امکان داشته منابع را از میان روزنامه های معتیر و سازمان های بین المللی انتخاب کرده ام و سعی بر این بوده که به مطالب سایت های تندرو ارجاعی داده نشود.

افشاگری سفیر انگلستان در ازبکستان
موضوع حقوق بشر و شکنجه های هولناک در ازبکستان موضوع جدیدی نیست و در سراسر دهه 1990 و سالهای اخیر ادامه داشته است. ازبکستان پس از استقلال از شوروی سابق در سال 1991 به عنوان کشوری که موقعیت استراتژیکی ویژه ای در منطقه آسیای مرکزی داشت مورد نوجه آمریکا قرار گرفت. به خصوص بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبربه آمریکا روابط دو کشور گسترش یافت. به این ترتیب ازبکستان در جنگ آمریکا علیه افغانستان در زمره متحدین آمریکا قرار گرفت و اجازه استفاده از خاک خود را برای عملیات نظامی علیه افغانستان به آمریکا داد (پایگاه نظامی در Qarshi Hanabad).

همچنین در مقابل صدور مجوز استفاده از خاک خود، ازبکستان و آمریکا توافق نامه همکاری های بیشتر در زمینه های مختلف و به ویژه نظامی و امنیتی امضا کردند. این توافق نامه در سال 2002 توسط اسلام کریموف (رئیس جمهور ازبکستان) و جورج بوش در سفری که کریموف به آمریکا کرد امضا شد. جمع کمک های آمریکا در سال 2002 به ازبکستان به 500 مبلغ میلیون دلار رسید که 79 میلیون دلار از این مبلغ در اختیار پلیس و شبکه اطلاعاتی این کشور یا SNB که عامل اصلی اعمال شکنجه های گسترده است قرار گرفت. (منبع)

در آن روزها موضوع حقوق بشر و وضعیت اسف بار آزادی بیان ، حقوق مخالفین دولت و رفاه زندانیان مورد توجه اصلی آمریکا و متحد اصلیش انگلستان نبود و ازبکستان به عنوان متحد کلیدی استراتژیک آمریکا (و انگلستان) در جنگ علیه تروریسم تلقی می گرذید.

ماجرای اصلی نگرانی های بین المللی در مورد اوضاع رقت انگیز حقوق بشر در ازبکستان وفتی اوج گرفت که سفیر وقت انگلستان در ازبکستان، آقای کریگ مورای پس از مطلع شدن از موارد شکنجه و وجود روابطی میان سازمان اطلاعاتی ازبکستان و سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس (CIA و MI6) شروع به افشاگری هایی نمود. او برای اولین بار فاش کرد که سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا مضنونین دستگیر شده بین الملی را برای بازجویی و شکنجه به ازبکستان ارسال کرده و از اطلاعات به دست آمده که فاقد ارزش حقوقی بودند استفاده تبلیغاتی کردند. به دنبال این افشاگری های بی پروا بود که وی در اکتبر سال 2004 از سوی دولت انگلستان از سمت خود بر کنار شد. آقای مورای معتقد است علت برکناریش انتقاداتی بوده است که وی بر علیه دولت آقای کریموف، ارتباط سازمان اطلاعاتی ازبکستان با سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و موارد جدی نقض حقوق بشر و استفاده گسترده از شکنجه در راستای مبارزه علیه تروریسم کرده بود.

آقای مورای در زمینه روابط سازمان های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا با ازبکستان و همچنین ارسال مضنونین توسط این کشورها به ازبکستان، جایی که بدون نظارت برای کسب اعترافات و اطلاعات مورد نیاز شکنجه می شدند کتاب قتل در سمرقند را تالبف کرده است. با وجودیکه دولت انگلستان آقای مورای را از منتشر کردن برخی از اسناد مرتبط با این کتاب در سایت شخص اش منع کرده است، این اسناد به صورت گسترده ای در اینترنت و بخصوص وبلاگ ها پخش شده اند. به عنوان نمونه سایت های جالب LFCM ، BlairWatch و Nether World را ببینید. همچنین می توانید یکی از نامه های آقای مورای را که در زمان سفارتش در ازبکستان به دولت انگلیس نوشته است اینجا ببنید.

به گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر، دولت ازبکستان تحت عنوان مبارزه با تروریسم هزاران نفر از اعضای گروه های مختلف اسلامی را دستگیر، زندانی و حتی شکنجه کرده است. بسیاری از این افراد بدون محاکمه قانونی در زندان بوده و عده قابل توجهی نیز به حبس های طولانی مدت بین 5 تا 20 سال محکوم گشته اند. نمونه های گزارش شده شکنجه در ازبکستان عبارتند از تجاوز و آزار و اذیت جنسی، شوک های الکتریکی، سوزاندن محکومان توسط سیگار و روزنامه، خفه کردن توسط کیسه نایلونی، ضرب و شتم با میله فلزی و حتی انداختن محکومین در آب جوش. برای اطلاعات بیشتر گزارش دیده بان حقوق بشر را در مورد شکنجه به وسلیه جوشاندن در آب را ببینید.

ارتباط شکنجه های ازبکستان با سازمان اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و جنگ علیه تروریسم
شواهد قابل توجهی در دست است که نشان می دهد دولت آمریکا با وجود اطلاع از وضعیت هولناک حقوق بشر و استفاده گسترده از شکنجه در ازبکستان، بسیاری از متهمان مشکوک به همکاری با شبکه های تروریستی را برای بازجویی به این کشور (و برخی کشورهای دیگر از جمله مصر، اردن، سوریه، مراکش، عربستان صعودی، پاکستان) ارسال کرده است. ارسال متهمان به این کشورها که کارنامه منفی ای در استفاده از شکنجه دارند احتمالا به علت محدود بودن امکان بازجویی خشونت بار در آمریکا و کشورهای غربی صورت گرفته است. به گزارش سانفرانسیسکو کرانیکل تعداد 100 الی 150 نفر از متهمین توسط آمریکا به کشورهای ذکر شده و به خصوص ازبکستان ارسال گردیده اند. (آمار مربوط بهار 2005 است). مضنونین مربوطه جهت بازجویی به کشورهایی فرستاده می شدند که نظارت و کنترل چندانی بر وضعیت زندانیان آنها وجود ندارد (منبع). کریسفوفر بروچلی، روزنامه نگار در سایت کانترپانچ به کنایه می نویسد: ارسال متهمین به کشورهایی به غیر از آمریکا احتمالا به این دلیل است که ما در آمریکا زندانهای خوبی نداریم! (به این معنی که قوانین آمریکا دست و پای ما را برای اعمال شکنجه و محکومیت بدون محاکمه بسته است – توضیح از من است). آقای حکیمجان نوردینوف که پسرش یکی از قربانیان شکنجه در ازبکستان بوده است اعتقاد دارد کمک های آمریکا باعث ثروتمندتر و قدرتمندتر شدن اسلام کریموف شده است. (اینجا)
برای دیدن چند عکس از یکی از قربانیان شکنجه در ازبکستان اینجا را ببینید (هشدار: عکس ها به شدت ناراحت کننده هستند).
همچنین برای دیدن مجموعه جالبی از اسناد و مدارکی که نشان دهنده همکاری سازمان های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا با سازمان اطلاعاتی ازبکستان است اینجا را ببینید.

تعریف جدید شکنجه توسط رئیس اداره سیاست گذاری های حقوقی سازمان قضایی آمریکا
اما بد نیست در اینجا اشاره ای کنم به یادداشت مشهوری که توسط آقای جی بای بی، رئیس اداره سیاست گذاری های حقوقی سازمان قضایی دولت آمریکا در تابستان 2002 نوشته شده و به یادداشت بای بی یا یادداشت شکنجه مشهور است. این یادداشت درپاسخ به درخواست سازمان اطلاعاتی آمریکا از کاخ سفید جهت کسب اجازه برای بازجویی شدیدتر از مضنونین دستگیر شده رده بالای القاعده نوشته شده و تعریف کاملا جدیدی از شکنجه ارائه می دهد:

[برای اینکه بتوانیم عملی را شکنجه خطاب کنیم ] درد ناشی از آن باید از لحاظ شدت به اندازه درد ناشی از جراحت جدی مانند نقص عضو، از کار افتادن فعالبت های حیاتی بدن و یا حتی مرگ باشد. [و برای اینکه بتوانیم دردهای روانی را شکنجه خطاب کنیم درد و رنج مربوطه می بایست ] منجر به ایجاد آسیب های روانی جدی و به صورت کاملا ماندگار یعنی چندین ماه یا حتی سال شود. در غیر این صورت این احساس ناخوشنایند کمتر از درد بسیار شدید نمی تواند شکنجه تلقی شود. این موضوع ممکن است صرفا عملی غیر انسانی یا تحقیر کننده تلقی شود. (متن کامل نوشته آقای جی بای بی را اینجا ببینید.)

کنواسیون ژنو از رده خارج است!
اظهارات آقای جی بای بی را آقای آلبرتو گونزالس (مشاور کاخ سفید در سالهای 2001 تا 2005) تکمیل نموده و معتبرترین توافق نامه بین المللی را که تا به امروز توسط تقریبا همه کشورهای جهان پذیرفته شده است یعنی «توافق نامه ژنو» را از رده خارج و از مد افتاده نامید. جالب است بدانید که آقای گونزالس در سال 2005 از سوی جورج بوش به مقام دادستان عمومی آمریکا (مدعی العموم) منصوب گردید ولی به علت فشارهای مختلف در سال 2006 از این مقام عزل گردید.

معاهده نامه سازمان ملل در مخالفت با شکنجه آنرا این گونه تعریف می کند:

هرگونه عملی که به موجب آن درد یا رنج شدید جسمانی یا روانی به صورت عمدی بر فردی وارد شود و قصد آن

  • دریافت اطلاعات یا اقرار در مورد وی و یا شخص سوم،
  • مجازات برای عملی که وی یا شخص سوم انجام داده است یا مضنون با انجام دادن آن است
  • تهدید او یا شخص سوم
  • متقاعد کردن او یا شخص سوم
  • یا هر دلیل مبتنی بر تبعیض به هر شکل و هر گونه

باشد، و چنین درد یا رنجی توسط یا با موافقت یا آگاهی مقام عمومی یا هر کسی که دارای اختیارات رسمی است اعمال شده باشد.

بر اساس مجموعه قوانین تصویب شده تحت عنوان توافق نامه های ژنو شکنجه ممنوع می باشد. و به صورت خاص در درگیری های داخلی، مجروحان جنگی، شهروندان و غیرنظامیان در مناطق اشغال شده نظامی، شهروندان و غیرنظامیان در برخوردها و درگیری های بین المللی، و شهروندان و غیرنظامیان در درگیری های داخلی استفاده از شکنجه ممنوع می باشد.

همچنین مطابق قانون جنایت های جنگی که در سال 1996 پس از تصویت کنگره و امضای کلینتون به صورت قانون در آمریکا در آمده است هر گونه جنایت جنگی در صورت اثبات می تواند مجازات هایی در حد حبس ابد و حتی اعدام (در صورتی که فعل مجرمانه منجر به مرگ یک یا چند نفر از قربانیان شده باشد) به دنبال داشته باشد. بسیاری از گروه ها و فعالان در آمریکا دولت جورج بوش را متهم می کنند که با تلاش برای بازتعریف مفهوم شکنجه و جنایات جنگی، به دنبال گریز از محکوم شدن به جرم زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی و آمریکا در زمینه جنایت جنگی است. (برای نمونه اینجا را ببینید).

جمع بندی
پس از افشاگری های ذکر شده و جنجالی شدن موضوع جنایت های حکومت ازبکستان و روابط آن با غرب، حمایت های بی شاعبه آمریکا و بعضی از کشورهای غربی از ازبکستان رو به کاهش گذاشت. این موضوع همچنین به سقوط طالبان و حضور مستقیم آمریکا در افغانستان که نیازهای لوجستیکی به خاک ازبکستان را کمتر می کرد بی ارتباط نبود. با این وجود این کشور به هیچ عنوان توسط قدرت های غربی تحت فشار جدی جهت اصلاح یا بهبود وضعیت حقوق بشر نبوده است و به ویژه کمک های مالی آمریکا به دولت این کشور و به خصوص بخش های نظامی و امنیتی این کشور اگر چه کاهش ولی ادامه دارد.

موضوع افشای ارسال مضنونین تروریست (قبل از محاکمه) توسط سازمان های اطلاعاتی آمریکا و متحدانش به کشورهایی که در آنها وجود شکنجه محرز می باشد، اعتراف جورج بوش به وجود زندان های سری و بسیاری از موضوعات دیگرباعث مطرح شدن بحث های جدی در زمینه شکسته شدن قوانین بین المللی و قوانین آمریکا در زمینه حقوق بشر و امنیت جهانی گردید. در این راستا تلاش های بسیاری صورت گرفته است تا با ایجاد تفسیرهای جدید از موضوعاتی مانند شکنجه، سیستم دولتی آمریکا را از گزند اتهاماتی که می توانند مقاماتی حتی در سطح رئیس جمهور یک کشور را به جرم جنایت علیه بشریت به دادگاه بکشانند رهایی بخشد.

این خطر که کشورهای قدرتمند مانند آمریکا به صورت یک جانبه با ارائه تعریف های جدید و یک جانبه قوانین بین المللی و دستاوردهای تاریخی بشریت را که به دست آوردن آنها به بهای گزافی تمام شده است را عملا بی اعتبار کنند، بسیار جدی می باشد.

این نوشته را به صورت PDF داشته باشید.