این نوشته را از زبان یک فعال ضدجنگ غربی که از خارج به ایران نگاه میکند نوشتهام: یعنی سعی کردهام خودم را جای او قرار دهم: «اگر من جای او بودم و مانور موشکی اخیر ایران را میدیدم، چهگونه فکر میکردم؟».برای سادگی به جای اصطلاح «تصمیمگیرندگان حاکمیت ایران» از کلمهی «ایرانی» استفاده کردهام.
این داستان آزمایش موشکی ایران در این میانهی بحران جنگ دیگر چه صیغهای بود؟ من که در عجبم. انگار ایرانیها نکته را درست نگرفتهاند. انگار حسابی تنشان برای یک لشگرکشی گسترده و بمبهای هوشمند و غیرهوشمند میخارد!
مثل اینکه ایرانیها حالیشان نیست که امپراطور جهان (و دار و دستهاش) تمام توان رسانهای، حقوقی و اقتصادی خود را متمرکز کرده برای اینکه کشورشان را له کند. له کردن که میگویم، منظورم دقیقا همان «له کردن» است یعنی «لگدکوب کردن، نابود کردن، با خاک یکسان کردن، زیر پا گذاشتن طوری که قرچ صدا کند و خونش بزند بیرون». انگار متوجه نیستند تهدید نظامی شدن از سوی امپراطور یعنی چه.
ما اما چکار کنیم که اینهمه داریم گلویمان را پاره میکنیم که به این افکار عمومی تخدیر شدهی جهان حالی کنیم ایران دنبال جنگ نیست؛ که ایران هیچ تهدیدی برای هیچ کشوری نیست. حالا با این همه موشک واقعی و فوتوشاپی که اینها هوا کردند، با چه رویی برگردیم و حرفهای ضدجنگمان را ادامه دهیم؟ این همه موضعگیریهای نسنجیده و سیاستخارجهی پراکنده و سلیقهای ایرانیها را چطور با منطق ضدجنگ ایران سازگار کنیم؟ چطور در برابر بمباران رسانهای ایران که از سالها پیش شروع شده بایستیم تا مانع بمباران و موشکباران ایران شویم؟

از این دلم میسوزد که انگار ایرانیها دلشان برای خودشان نسوخته است. طوری رفتار میکنند انگار دلشان هوای بمبهای خوشهای کرده است. انگار خودشان دلشان میخواهد کشورشان بشود سرزمین آلوده به اورانیوم سوختهی باقی مانده از سلاحهای ضدرزه آمریکایی و میدانی برای آزمایش سلاحهای جدیدی که پنتاگون میلیاردها دلار برای ساختنشان سرمایهگذاری کرده و حالا در به در دنبال جایی میگردد که آزمایششان کند. شاید هم اصلا نگران این نیستند که امپراطور طرحی را که در سال 2005 برای استفادهی سلاحهای هستهای تاکتیکی بر علیه کشورهایی که دارای سلاحهستهای نیستند تصویب کرده برای اولین بار روی کشورشان عملی کند؟
من اگر جای ایرانیها بودم و امپراطوری افسارگسیخته و تا دندان مسلح -که بارها هم ثابت کرده از به کار بردن نیروی نظامی و به خاک و خون کشیدن یک ملت پرهیزی ندارد– موشکهایش را به سمت کشورم نشانه گرفته بود، موشک هوا نمیکردم؛ سرم را پایین میگرفتم، کمتر حرف میزدم و سعی میکردم شرایط را آرامتر کنم تا آبها از آسیاب بیفتد. من اگر جای ایرانیها بودم، و طرح محاصرهی دریایی و مجوز استفاده از نیروی نظامی بر علیه کشورم در کنگرهی آمریکا در حال بررسی میبود، به جای موشک هوا کردن و مانور نظامی دادن و تهدید به بستن تنگهی هرمز کردن، به رایزنی بینالمللی و سیاست تنشزدایی رو میآوردم. سیاست خارجهام را انسجام میبخشیدم و درگیریهای درونجناحی و داخلی را رها میکردم تا به امنیت ملی و امنیت مردمام بیاندیشم.
اما من ایرانی نیستم و ایرانیها با این سیاست خارجی غیرمنسجم و استاتیکشان کار را برای من و دوستانم دشوارتر میکنند. ایکاش میتوانستند بفهمند چه خطر بزرگی کشورشان را تهدید میکند، ایکاش کمی واقعبین بودند.
مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی