کاریکاتور روز: رقص

 عاشق نگاه آن هنرمندی باید شد که به خطوط مرده و سرد عابر پیاده نگاه کند و به یاد رقص و موسیقی بیفتد.

عنوان طرح: رقص

طراح: پناپای


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

شاهین نجفی و توده‌های مردم

(۱) این کار آقای شاهین نجفی را دیدم و گوش دادم و برای این‌که مطمئن شوم چیز مهمی از قلم نیفتاده متن‌اش را هم با یک گوگل ساده پیدا کردم و خواندم. کاری نیست که چیزی جز اجبار حاصل از کنجکاوی مرا به حتی یک‌بار شنیدن‌اش وادار کند، اما انتظار داشتم خیلی تندتر از این‌ها باشد و کنایه و توهین به مقدسات در آن به وفور یافت شود که این‌طور نبود. خوب البته نظرها فرق می‌کند و می‌توانم تصور کنم که حرف‌هایی در همین سطح هم می‌تواند خیلی از دوستان مومن را برنجاند که ظاهرا هم رنجانده است. اما به همین دوستان مومن می‌توان این نکته را هم گفت که اگر ما عادت‌ها و مقدسات «موسی‌ وار» را داریم، صداقت‌ها و درد و دل‌های «شبان‌وار» را هم داریم و نباید تنها مجرای درد و دل کردن با سمبل‌های دین را به کانال‌های رسمی آشنای خودتان محدود کنید و هر چه خارج از آن شد را کفر تلقی کنید. یک ذره تحمل و مدارا و داشتن وسعت نظر جای دوری نمی‌رود، از من گفتن!

(۲) من علاقه‌ای به سبک هنری آقای نجفی ندارم و کارهای ایشان را هم به جز یکی دو مورد استثنایی دنبال نکرده‌ام و هیچ کدام از کارهایشان را هم توی مجموعه موسیقایی‌ام ندارم. از طرف دیگر، ضمن احترام و اعتقاد به مفهوم نسبی «آزادی بیان»، معتقد نیستم که به هر حرفی که «بیان» شود باید به عنوان یک «نظر» احترام گذاشت. خیر. بعضی نظرها هستند که نه تنها قابل احترام نیستند بلکه گوینده آن‌ها هم ممکن است به حق در معرض بازخواست عرفی یا قانونی قرار گیرد. حالا این‌که مصداق‌های چنین محدودیت‌هایی در آزادی بیان چه هست یا باید باشد بحث حقوق‌دان‌هاست، اما هر جامعه‌ای با توجه به مناسبت‌های خاص حاکم بر آن محدودیت‌های خاص خود را به «آزادی بیان» شهروندانش تحمیل می‌کند. این دو نکته را نوشتم که واضح باشد به خاطر «طرفداری از سبک هنری آقای شاهین نجفی» یا «اعتقاد به آزادی بیان بدون مرز» نیست که بند یک را نوشتم.

(۳) یادم هست توی یکی از شبکه‌های اجتماعی لینک‌های هم‌خوان شده توسط دوستی را می‌دیدم که گاه و بی‌گاه مطلب طنزی را با اشاره به نام یکی از ائمه شیعیان نقل می‌کرد. تا جایی که می‌دانم این دوست من آدم مذهبی‌ای نبود ولی آدم خورده شیشه داری هم نبود و احساس کردم این لینک‌ها را هم‌خوان می‌کند چون واقعا به نظرش خنده‌دار آمده‌اند. برایش به صورت خصوصی پیام فرستادم که این‌که شما مذهبی نیستید به جای خود محترم، اما این طور هزل و مسخره کردن «شخصیت‌ها» یا «مفاهیمی» که برای میلیون‌ها نفر پشتوانه امید هستند کاری نیست که در شان شما باشد. پاسخی نداد، اما من حرفم را زده بودم.

(۴) اولین باری که به حرم امام رضا رفتم (غیر از دوران خردسالی) را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. منظورم کل فرایند حرکت به سمت ضریح و عبور از رواق‌ها یا صحن‌های مختلف نیست (که واقعا هم قبل از رسیدن به ضریح مدتی در آن‌ها گشتم و مفتون معماری آن‌ها شدم)، بلکه منظورم دقیقا آن‌ لحظه‌ای است که می‌خواستم وارد روضه منوره شوم. صحنه‌ای که پیش رویم دیدم با انتظارات من متفاوت بود و مرا بهت‌زده کرد. فضا مملو از جمعیت فشرده شده بود که در سکوتی نسبی موج‌وار در هم تنیده بودند و در تلاش بودند که به ضریح برسند. چهره‌ها، لباس‌ها، دست‌ها متعلق به مردمانی بود که در شهر من زندگی نمی‌کردند. حضور فقر آن‌چنان پررنگ بود که بیننده تهرانی‌ای را که من بودم منکوب کرد. شنیده بودم خیلی از زائران حرم امام رضا «با پای پیاده» از روستاها یا شهرهای خود به این‌جا می‌آیند اما آن‌چه می‌دیدم فقری ورای تصور من را نشان می‌داد. برای دقایقی طولانی همان‌جا ایستادم تا بتوانم میزان امید مظلومانه‌ای را که در آن گونه‌ها و دست‌های ملتمسی که می‌خواستند به ضریح برسند وجود داشت درک کنم. ضریحی که به مثابه روزنه‌ای از نور که قرار بود به زمینه تاریک فقرشان بتابد در میان پژمردگی صورت‌ها و لباس‌هایشان می‌درخشید.

(۵) فقط در آن لحظه بود که معنای واقعی این جمله را که عزیزی فرزانه روزی به من گفته بود دریافتم: «هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند توده‌های مردم را دوست دارد، بدون آن‌که امام رضا را دوست داشته باشد». آن موقع که این حرف را گفته بود، گذاشته بودمش به حساب پیشینه‌های سنتی و مذهبی گوینده‌اش. اما در آن لحظه شهود، جلوه دیگری از عمق حقیقتی که در آن جمله وجود داشت بر من آشکار شد. نمی‌توانم مدعی دوست داشتن صاحبان این دست‌های محروم، این چهره‌های خشک شده از آفتاب و فقر و این دل‌های ساده‌دل معصوم باشم و به شاید مهم‌ترین و آخرین دستاویزشان برای زیستی‌ معنادار در این دنیا بی‌اعتنایی کنم، چه رسد که به آن بی‌احترامی کنم!

(۶) روزگاری نه چندان دور که آتش چپ‌های استالینیستی در ایران هنوز داغ بود، در یکی از نقاط محروم ایران شیخی به منبر می‌رود و خطاب به عوام شنونده می‌گوید: مردم می‌دونین کمونیست‌ها چی می‌گن؟ به زبان روسی «کمون» یعنی خدا و در واقع اینا می‌گن «خدا نیست»!

کار ندارم این ماجرا خاطره است یا لطیفه، اما حاوی نکته جالبی است. به نظر شما فردی که دوستار توده‌های مردم ساکن در یک منطقه بسیار محروم و دور افتاده است، چطور می‌تواند عشق واقعی‌اش را به آن‌ها نشان دهد؟ (۱) برود و پرچم «خدا نیست» دستش بگیرد؟ یا این‌که (۲) به آن‌ها یاد دهد قبل از غذا دست‌هایشان را با صابون بشویند؟ ظاهرا خیلی از «رفقا» روش اول را انتخاب کرده بودند، چون هم هیجان‌اش بیشتر بود و هم «روشن‌فکرپسندتر» و «حزب‌پسندتر» بود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

رقصِ شکسته در غزه

گروه کمپز بریکرز (CampsBreakerz) یا اردوگاه شکن‌‌ها یک گروه موسیقی فلسطینی است که اعضای آن در نوار غزه زندگی می‌کنند. آن طور که این‌جا نوشته‌اند برخی از هدف‌هایشان شامل این است که رقص شکسته (break dance) را در غزه به شهرت برسانند، به دنیا نشان دهند که علی‌رغم شرایط ویژه‌ای که بر غزه حاکم است این هنر در آن‌جا وجود دارد، به همه نشان دهند که فلسطین کشور خوبی است و به صورت عملی علاقه فلسطینی‌ها را به صلح نشان دهند، وضعیت زندگی مردم فلسطین را در غزه در ویدئوها و کلیپ‌هایشان نشان دهند و باشگاهی جهت تمرین جوان‌ها ایجاد کنند.

«انقلاب بریک دنس در غزه» (Breakdance Revolution In GAZA) عنوان کلیپ معرفی این گروه در سال ۲۰۱۲ است. چیزی که برای من جالب است نه تنها موسیقی و رقص آن، بلکه پس‌زمینه و چشم‌اندازهاست:


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

اولین شبکهٔ خصوصی تلویزیونی در ایران

شما را نمی‌دانم، اما خواندن این خبر زیاد مرا متعجب نکرد:

با تصویب نهایی مجوز آغاز به کار شبکه موسیقی «ایرانیان» از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به نظر می رسد تریبون دار شدن خواننده های داخلی باعث کساد شدن روز افزون کار خواننده های آن ور آبی و به خصوص لس آنجلسی شود. این شبکه که به طور کامل از سوی بخش خصوصی اداره خواهد شد قرار است ویترینی برای ارائه آثار مجاز خواننده های داخلی شود تا هنرمندان داخل کشور بالاخره به آرزوی چندین و چند ساله شان برسند و بتوانند از شبکه ای رسمی و مجاز آثارشان را به مخاطبان داخلی و خارجی معرفی کنند. «ایرانیان» با وجود کسب مجوز نهایی از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در مرحله پیش تولید برنامه هایش قرار دارد و پیش بینی می شود تا سه ماه آینده بصورت رسمی آغاز به کار کند.

چرا تعجب نکردم؟‌ چون برایم بدیهی است که تحولات اجتماعی‌ای که شاهد آن هستیم باید به نوعی در ساختار سیاسی ایران منعکس شود. در صورتی که اولین شبکهٔ تلویزیونی خصوصی (آن‌هم در زمینهٔ‌ موسیقی!) در ایران راه‌اندازی شود یک اتفاق مهم تاریخی، اما کاملا منطقی و قابل پیش‌بینی در همین راستا خواهد بود. مساله دیگر به یک انتخاب ساده باز نمی‌گردد، بلکه ساخت سیاسی برای «بقاء خود» باید به نوعی به انحصار رسانه‌ای موجود در زمینهٔ‌ تلویزیون که از یک سو توسط رسانه‌های حکومتی و از سوی دیگر توسط رسانه‌های ماهواره‌ای ایجاد شده پایان دهد.

.

نکته: چرا اغلب سرویس‌های خبری فارسی‌زبان خارج از کشور، این خبر مهم را منتشر نکرده‌اند؟ مایهٔ شرم‌ساری است که بیشتر این رسانه‌ها این‌طور در پوشش دادن اخبار «مثبت»‌ و «امیدوار کننده» مربوط به ایران تعلل می‌کنند.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: روایت نوین چالش‌پذیر بودن روایت‌های کهنه جاری

  • چین: کارخانهٔ جهان » مجموعهٔ عکس
    حتما ببینید.
    .
  • فرود جنگنده‌های لیبی در فرودگاه مالتا » کیبورد آزاد
    آیادر یک مرحله ممکنه این آدم‌ها برگردن به نقطه اول و خودشون رو با روز اولشون مقایسه کنن؟ ببینن کی هستن و جلوی کی ایستادن و برای چی؟ یا مثلا با خودشون فکر کنن که چه چیزی با این ایستادن منفعت دار برای خودشون، داره تقویت می شه و چه چیزی تضعیف؟ اگر چشم‌هاشون رو باز کنن ممکنه نه فقط از کارهاشون دست بکشن که اینقدر هم به شجاعت برسن که بگن اشتباه کردن و اعلام کنن که با کشتن و شکنجه، عقیده‌شون به اعتلا نمی‌رسه. اما معمولا اینطور نیست. معمولا آدم‌ها فکر می‌کنن اگر فقط یک قدم دیگه هم بردارن دیگه این زشتی‌ها تموم می‌شه ولی خب تاریخ که جلو می‌ره زشتی و زیبایی از هم بیشتر و بیشتر تفکیک می‌شن و آدم‌ها خواهی نخواهی مجبورن به دو طرف طیف حرکت کنن. شکی هم نیست که قبول کردن جنگیدن در جبهه بد، هی سخت تر می شه چون قبول این مفهوم برابر خواهد بود با از هم پاشیدن هر چیزی که طرف تا امروز براش زنده بوده و خب ترس از بی هویتی اونقدر بزرگه که آدم ترجیح می ده توی یک هویت دروغین باقی بمونه و ساختن استدلال‌های پیچیده برای توضیح اینکه چرا اینکارهای زشت رو می‌کنیم هم از قبول کردن زشت بودن، راحت‌تره.
    .
  • روایتی نو : چالش‌پذیر بودن روایت‌های کهنه جاری » واژهٔ زمان
    شبکه‌ها هم برد دارند و هم عمق. شبکه‌‌ی خانوادگی و دوستی بردش بسیار کوتاه است اما عمقش کاملا بالاست. شبکه‌‌ی پخش رادیویی بردش بسیار بالاست اما عمقش محدودتر از مثلا تلویزیون است. معمولا شبکه‌های فراگیر به صورت انحصاری در دست کسانی است که سهم بزرگی از قدرت دارند. البته استثنا هم وجود دارد. مثلا شبکه‌ی مبلغین مذهبی در ایران قبل از انقلاب ۵۷ شبکه‌ای با درجه‌ی فراگیری بالا بود اما تا قبل از انقلاب در قدرت شریک نبود. در کشورهایی که داشتن رادیو و تلویزیون غیردولتی امکان‌پذیر است بعضی از رادیو و تلویزیون‌ها با آن که به سمت قدرت نگاه می‌کنند (یعنی فقط تفریحی نیستند و مثلا تفسیر مسائل روز و سیاسی را هم در دستورکار خود دارند) اما در قدرت شریک نیستند. این مسئله برای تلویزیون به دلیل هزینه‌ی بالای راه‌اندازی آن معمولا کمتر از رادیو است. یعنی کسی که تلویزیون راه می‌اندازد نیاز به پول بیشتری دارد و پول بیشتر معمولا یک رابطه‌ای با نزدیکی با ساختار قدرت دارد البته این مسئله هم استثناء زیاد دارد مثل وضعیت بازاریان قبل از انقلاب ۵۷ ایران.
    .
  • ترغیبِ از-راهِ-دورِ دیگران به حضورِ سبز » نسخه قابل انتشار
    سؤال‌ام این است: اگر حکومتِ ایران بد و ظالم است، چرا نمی‌آیید شخصاً مبارزه کنید؟ شاید وجوب‌اش کفایی است و عملِ دیگران تکلیف را از شما ساقط می‌کند؟ شاید شما رهبریِ جنبش را به عهده گرفته‌اید و خلقِ قهرمان نباید که از راهنمایی‌تان محروم شود؟ شاید عذرِ واقع‌بینانه‌تری دارید: دخترخاله‌ی همسایه‌تان را یک بار گرفته‌اند و شما با ایشان از طریقِ ئی‌میل مکاتبه داشته بوده‌اید و محقـَق است که به محضِ ورود به کشور بازداشت‌تان می‌کنند و تحتِ آزار و اذیت قرار می‌گیرید؟ یا شاید این شیردلی که شمایید ترسی از شکنجه و تجاوز و اعدام ندارید، اما دوست ندارید تحصیلات‌تان ناتمام بماند؟ یا نگرانِ این هستید که در این ایامی که در محبس خواهید بود شغل‌تان را از دست بدهید؟ یا یکی از نزدیکان‌تان اضطراب دارد واخلاقاً موظف هستید باعثِ نگرانی‌اش نشوید؟ اما، پس، چه کسانی را دارید به تظاهرات ترغیب می‌کنید؟ این بی‌شمارانِ بیداری که قرار است به خیابان بیایند آیا آشنای دستگیرشده ندارند؟ شاغل یا دانشجو نیستند؟ نزدیکان‌شان نگران نیستند؟ جان‌شان کمتر از جانِ شما عزیز است؟ در شکنجه کمتر از شما درد می‌کشند؟
    .
  • بلی من هم آنجا بودم: جلو سفارت جمهوری اسلامی در لندن! » دلقک ایرانی
    بگذارید حالا که هم تظاهرات عرب هارا دیدم وهم تظاهرات ایرانی هارا مشاهداتم را در قالب مقایسه بگویم که شما هم بتوانید تصویر مورد برداشت خودتان را بسازید. عرب‌ها خیلی خشمگین ومصمم نشان می‌دادند ولی ته چهرۀ همه‌شان یک نوع شوخی و شادی وامید رسوب کرده بود که من اسمش را گذاشتم «جشن خشمگین». ایرانی‌ها برعکس خیلی خندان وغیرمصمم وناجدی بودند ولی ته چهره‌شان نوعی غم وعزا و  نا‌امیدی ماسیده بود که من اسمش را گذاشتم «سوگواری خندان».
    .
  • ۲۵ بهمن همچنان در کانون توجه مسئولان نظام » فرشید آل داوود
    این مقام سپاه پاسداران ترس خود را از خواصی که پایگاه مردمی دارند و حامی جنبش سبز هستند پنهان نمی‌کند و می‌گوید: مهم‌ترین مانعی که امروز برای برخورد با فتنه‌گران وجود دارد، این است که ممکن است بعداز برخورد فیزیکی با فتنه‌گران، برخی خواص پشت صحنه و عناصری که پایگاه مردمی دارند در جهت مقابله با این برخورد و برای حمایت از فتنه‌گران اقدام‌هایی انجام دهند و آن وقت رسانه‌ها به دنبال چنین غائله‌ای می‌گردند تا افکار عمومی جهان را متوجه این مساله کنند و ما نمی‌خواهیم افکار عمومی جهان متوجه این مساله شوند.
    .
  • عنوان ندارد » ٤دیواری
    کافی‌ست به آدم‌هایی فکر کنیم که باید به طور منظم و مستمر برای آن‌ها مجالس عمومی سخنرانی برگزار کرد٬ میکرفن‌های رادیو و تلوزیون را در اختیار آن‌ها گذاشت٬ اما امروز دهان‌کوب٬ متواری یا گوشه‌نشین شده‌اند. به آن‌هایی فکر کنیم که باید موسیقی بسازند٬ اما روح آن‌ها تحت مناسبات حاکم چنان منقبض شده است٬ که کار درستی نمی‌تواند انجام دهند. واقعیت تراژیک یعنی این‌که امروز آن‌هایی که باید فیلم بسازند اگر زندانی یا فراری نباشند٬ پیش از این‌که فیلم را بسازند٬ مجبورند در دنیای تخیل خود درد انواع چماق‌های ممکن آینده را مزه مزه کنند. واقعیت تراژیک یعنی آن‌هایی که باید بروند سراغ معضلات اجتماعی٬ و کار جامعه‌شناسی کنند٬ عاطل و باطل شده‌اند. کافی‌ست به آدم‌های بلاتکلیفی فکر کنیم که «نقشه‌های آینده»شان روی دست آن‌ها مانده٬ یا نقش بر آب شده است. به تعداد کثیری از هموطنان فکر کنیم که در مناسباتی عادی می‌توانستند برای خود و کشورشان مفید باشند٬ و امروزه آواره چهار قاره‌اند. این آدم‌ها همه‌شان زنده‌اند٬ اما مناسبات حاکم به قیمت زندگی آن‌ها تمام شده است.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

سپاس‌گزارم ای قوی میرا

قطعهٔ «قوی میرا» (The Dying Swan) سحر کننده است و تا می‌توانستم اجراهای مختلف آن را در یوتیوب نگاه کردم. یکی از ظریف‌ترین‌ و بهترین اجراهای آن، اجرای آن توسط مایا پلیستسکایا (Maya Plisetskaya) است که با هم نگاه می‌کنیم. امیدوارم بتوانید ببینید…

لینک ویدئو در یوتیوب

.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

سبز بودید، اما به زبان جهانی ما توهین کردید

هیچ چیز مقدس نیست.

هیچ‌چیز. هیچ‌چیز.

حتی موسیقی.

اما اگر بنا باشد از مجموعه‌ی دستاوردهای بشری، یکی، دست‌کم یکی را انتخاب کنیم آیا چیزی جز موسیقی می‌تواند باشد؟ جهانی‌ترین هنر. هنری که گیاه و حیوان آن‌را حس می‌کنند و جنایت‌کاران جنگی و شاعران نیز از آن لذت می‌برند. انتزاعی‌ترین هنر، بافته شده در تار و پود ژنتیکی ما آدم‌ها که از ورای همه‌ی زبان‌ها و همه‌ی نژادها و همه‌ی جنسیت‌ها و همه‌ی مذهب‌ها و همه‌ی گرایش‌ها و همه‌ی سابقه‌ها و همه‌ی گناه‌ها و همه‌ی جنایت‌ها و همه‌ی عطوفت‌ها و همه‌ی تاریخ بشر برای ما می‌نوازد.

هنری که ما را می‌بخشد و نوید رستگاری می‌دهد.

وقتی این خبر را خواندم دلم شکست…

+ ویدئو

+ ویدئو

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

ترانه‌ی روز: مِه و تو

چند روز پیش یکی از دوستان خوبم آلبوم موسیقی‌ای را به من معرفی کرد که این روزها زیاد گوش‌ می‌دهم. کاری است از آقای پویا محمودی که هم نوازنده‌ و هم خواننده است. نکته‌ای که موسیقی او را جالب می‌کند تلاشش برای به کار گرفتن تم‌ها و ملودی‌های ایرانی و تلفیق آن با سبک‌های موسیقایی غربی مانند جاز و بلوز است.

در این روزهای تاریک شنیدن ترانه‌هایش می‌چسبد. با هم یکی از آن‌ها را گوش دهیم. ترانه‌ی «مِه و تو» از آلبوم «مهر»:

اگر خط اینترنت کند دارید، ابتدا فایل را از این‌جا دریافت کنید و بعد گوش دهید.

آلبوم ایشان رایگان نیست و بنابراین من نمی‌توانم همه‌ی آن‌را این‌جا بگذارم. در صورت تمایل می‌توانید از این‌جا سفارش دهید.در همان صفحه لینک شنیدن همه‌ی ترانه‌های این آلبوم هم وجود دارد.

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: جنبش‌های معیشتی از مسببین جنبش سبزاند

  • یک گمانه‌زنی در مورد پی‌آیند اعطای جایزه صلح نوبل به اوباما برای ایران » واژه زمان
    بررسی چند احتمال.
  • دانلود کل آلبوم «آخ» آخرین کار محسن نامجو
    چند روز بعد محسن نامجو در یک پیام ویدئویی‌‌‌ اعلام کرد که پخش و استفاده از آهنگ برای شهروندان داخل ایران آزاد است ولی مبلغ معادل آن را به موسسه‌ی محک‌ (حمایت از کودکان سرطانی) اهدا کنید.
  • کشیدن و نکشیدن چارپایه اعدام آنقدرمهم نیست که چطور کشیدنش » آیرونیک ایرانیان
    اعدام بهنود شجاعی بکمک قانون قصاص خیلی دردناک بود ولی استدلال های حقوق بشری مخالفان اعدام او به اندازه کافی خشونت قضیه را آشکار نمی کرد. معترضان اکثرا از موضع عدم پایبندی قوه قضاییه به مفاد کنوانسیون های بین المللی به انتقاد  پرداخته بودند.  ولی خشونتی که من می بینم در این داستان باید فراتر از کم و کاستی های یک دستگاه اداری تحلیل و نقد بشود. مسیله فقط این نیست که اعدام مذموم است خصوصا اعدام کودکان. بلکه باید دید که اعدام یک قاتل چه کودک چه بزرگسال  چه نسبت پنهانی دارد با خشونتی که مردم تحت لفافه قانون علیه هم بکار می برند تا  نص قانون مامنی نشود برای هیولای گنگ خشونت.
  • کشف » شور و شر
    یافتم، بالاخره یافتم ترکیب آن معجون سکرآوری را که هنگام گفت‌وگو باید نوشید. همین سه‌تاست: صداقت، حسن‌نیت و درگیر شدن با تمام وجود. هر کدام از این سه‌ نباشد یا ناخالص و زنگارگرفته باشد، گفت‌وگو دیگر آن غنا و درخشندگی ماندگار در ذهن را نخواهد داشت و هیچ بعید نیست تبدیل شود به یک وراجی‌ بیهوده و از سر ملال.
  • مرورگر فایرفاکس به زبان فارسی به صورت رسمی منتشر شد
    مرورگر فایرفاکس به زبان فارسی را از این نشانی دانلود کنید. وقتش است که با تنبل‌خانِ مایکروسافت بای‌بای کنید.
  • هارمونی‌ طرح و صدای دیجیتال
    توضیح دادنش مشکله. فکر می‌کنم بهتره این بیست واریاسیون ساده و جذاب و متفاوت رو خودتون ببینید و بشنوید.
  • جنبش‌های معیشتی از مسببین جنبش سبزاند » هزاردستان چمن
    حکومت جمهوری اسلامی از بدو تولد دو خصیصه‌اش را از جنبش‌های چپ قبل از انقلاب وام گرفته یا دزدیده است: یکی حمایت از مردم فلسطین و دیگری مواضع ضد امپریالیسم (البته امپریالیسم غربی نه شرقی!). همین دو خصیصه‌ی وام گرفته شده تمام فعالین سیاسی با گرایش چپ یا حتی لیبرال را خام کرده و همچنان می‌کند بطوری که عده‌ای از فعالین با گرایش چپ همچنان نمی‌دانند که چه موضعی در مقابل جمهوری اسلامی بگیرند حتی وقتی در روز روشن شهروندان بی‌گناه ایران مورد ظلم واقع می‌شوند.
  • نفی ترور جدا از حماقت های مرگبار است » لویاتان
    آیا واقعا انتظار است این همه گروه خرابکار و تروریست و قاچاقچی، دست روی دست بگذارند تا مسائل داخلی حل شود؟ آنها در بهشت خود زندگی می کنند. در افغانستان، طالبان می جنگد و اوضاع را به نفع خود برگردانده است. در پاکستان دولت با شبه نظامیان درگیر است و در ایران هم که اوضاع این گونه. از قضا هر سه کشور هم با مسئله مشروعیت مسئله دارند.
    باز هم تاکید می کنم نفی خشونت، امری بدیهی است نیازی به تایید و تکرار مکررات ندارد. اما کسانی دامن به کشته شدن افراد می زنند که هیچ چیز برای دفاع نگذاشته اند. خوی وحشیگری و خون طلبی را در جامعه دامن می زنند و خود به جان ملت خود افتاده اند. آنوقت از عبدالمالک ریگی انتظار می رود که چه کند؟  دستان کسانی که مشام خون را به کوسه ها می فرستند، آلوده است. این، آن‌ها هستند که باید جواب‌گو باشند. اگر مجلس ما مجلس بود، باید وزیر اطلاعات و فرمانده سپاه را به صلابه می کشید که چگونه حفاظت و اطلاعاتی دارند که نتوانسته یک ارزیابی بدهد و بگوید این سفر به صلاح نیست و یا با چه اقدامات امنیتی، سران خود را به چنین جایی بفرستید.
  • هیچ نماد و کنایه‌یی » شمس لنگرودی
    شعری از ۲۲ مرثیه در تیر ماه

* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و من نه فقط این‌جا بلکه در لینک‌های روزانه، نقل‌قول‌ها و اصولا هر جا از منبعی لینک می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب (های) اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

ویدئوی روز: آیا ماشین می‌تواند از ما انسان‌تر باشد؟

خبر داغ یا جدیدی نیست، اما این ویدئوی کوتاه بدجوری من را تحت تاثیر قرار داده و به فکر فرو برده. دیدن آن چشم‌های سرد و بی‌روح و آن حالت مصنوعی روبات که روی صحنه ایستاده است و بعد هم اگر چه ناشیانه، صدایی انسانی و آشنا از ویلون در می‌آورد تکان دهنده است. همین چشم‌های سرد و بی‌حالت از خیلی از «ما» نوع انسان‌ که نشان داده‌ایم می‌توانیم از هر ماشینی بی‌روح‌تر و از هر حیوانی وحشی‌تر باشیم، بااحساس تر به نظر نمی‌رسند؟

داستان بی‌نظیر «انسان دو قرنی» را احتمالا خوانده‌اید. آسیموف اگر زنده بود چه می‌گفت؟


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: یخچال انیشتین، محیط‌زیست و سلاح‌های بوگندو

بخچال اختراعی انیشتین، بی‌صدا، ارزان و بادوام است. اگر منبع حرارتی آن خورشید باشد، دوستار محیط زیست هم می‌شود.

مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (22-08-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

آلبوم جدید اعظم علی

چند وقت پیش یکی از دوستان چندتا از آلبوم‌های خانم اعظم علی را به من داد و من هم ریختمشان گوشه‌ی هارد اکسترنال و فرصت نشده بود روی iPod منتقل کنم. این بود که شنیده نشدند. دیشب شروع کردم به گوش دادن کارهایش و کلی لذت بردم. کارهایش زیبایی ویژه‌ای دارند، به خاطر تنوع فرهنگی‌ی که در بافتشان تنیده شده و به خاطر صدای زیبایش و البته کیفیت ساخت و اجرا و ضبط خوب.

ایشان متولد ایران است که در هند بزرگ شده و به آمریکا مهاجرت کرده. عاشق سنتور است و به چندین زبان از جمله فارسی،‌ هندی و انگلیسی ترانه می‌خواند. او با گروه‌های مختلفی همکاری می‌کند، از جمله گروه ایرانی-آمریکایی «نیاز» (Niyaz)

امروز در این‌جا دیدم که آلبوم جدیدی بیرون داده. این تقارن را به فال نیک گرفتم: دیشب برای اولین بار به آهنگ‌هایش گوش دادم و امروز خبر آلبوم جدیدش را گرفتم. نتیجه واضح بود؛ تصمیم گرفتم این چند خط را در موردش بنویسم.

یکی از ترانه‌های آخرین آلبوم گروه نیاز به نام «نه بهشت» (Nine Heavons) را گوش دهید. نام این آهنگ «عشق» است.

[آهنگ اصلی این‌جا]

این هم یکی از ترانه‌های فارسی‌اش به نام «غزال»:

  [آهنگ اصلی این‌جا]

مرتبط: وبلاگ اعظم علی

پی‌نوشت: چند تا از دوستان اشاره کردند که لینک آهنگ‌ها در ایران فی.ل.طر شده. سعی می‌کنم لینک‌های جایگزین پیدا کنم.

کار مشترک آریان و کریس‌دی‌برگ و برخورد سرد رسانه‌ها

به نظر می‌رسد رسانه‌های پرنفوذ جهانی که بی‌بی‌سی مثلا جزو  آزادترین‌هایشان محسوب می‌شود چندان علاقه‌ای به پوشش خبری سفر آقای کریس‌ دی‌برگ به ایران ندارند.

از سال ۱۳۵۷ تاکنون هیچ خواننده پاپ یا راک غربی اجازه نیافته است برای اجرای برنامه به ایران بیاید.

دیشب من چندین ساعت بی‌بی‌سی را روشن نگاه داشته بودم که ببینم انعکاس این خبر چگونه است. حدود ساعت 8 به وقت محلی این‌جا، چیزی در حدود 10 ثانیه یک نمای نزدیک از کریس ‌دی‌برگ نشان داد که معلوم نبود کجاست و چه کسانی دور و برش هستند. فقط یک بار به صورت گذرا اسم ایران آمد و حرف‌های کریس‌ دی‌برگ هم کامل پخش نشد. گوینده وعده داد که گزارش کامل‌تری در این زمینه پخش خواهد شد، ولی من چیزی ندیدم. این در حالی است که دست کم دو خبر بی‌اهمیت و چرند یکی در مورد شارون استون و یکی در مورد یک هنرپیشه دیگر جندین بار پخش شد.

کریس‌ دی‌‌برگ:  من می‌خواهم در ایران کنسرت بدهم و این برنامه آرزو و رویای من است.

بعضی خبرها خطرناک هستند و خیلی برنامه‌ریزی‌ها را به باد می‌دهند. کافی است مردم آمریکا یا کشورهای غربی فقط ده دقیقه چهره‌ی مردم ایران را ببینند تا متوجه شوند ایرانی‌ها موجودات هولناک و خطرناکی نیستند. بعد هم تمام رشته‌های «جنگ‌طلبان راست افراطی جهانی» پنبه شود. اخبار ایران فقط وقتی باید در رسانه‌ها منعکس شود که نکته‌ای «محکوم‌کننده» در خبر وجود داشته باشد یا دست‌کم بشود نوعی «اتهام» به آن چسباند.

کریس ‌دی‌برگ: تهران از لندن و نیویورک امن‌تر است.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (06-04-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز (05-04-2008)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

اگر بتهوون زنده بود فیلم می‌ساخت و ناخونکی هم به مجسمه‌سازی می‌زد؟

در خبرها خواندم نخستین اپرای فیلم‌ساز ایرانی آقای «عباس کیارستمی» قرار است به زودی در فرانسه اجرا شود. برای این‌که سوءتفاهم نشود همین اول کار تاکید می‌کنم از طرفداران آثار (فیلم و عکس) ناب و انسان‌گرای کیارستمی هستم و همیشه دید منحصر به فرد و جهانی او را در «فیلم‌ها» و «عکس‌هایش» ستوده‌ام. اما پرسش من این است آیا شایسته‌تر نیست آقای کیارستمی وقت و انرژی خود را در عرصه‌هایی که نبوغ و استعدادش را دارد صرف کند؟ شاید در دفاع از این موضوع گفته شود اپرا ریشه‌هایی در تئاتر دارد و تئاتر هم بی‌ارتباط به سینما نیست. اما متاسفانه اپرا بیشتر به رقص و موسیقی نزدیک است تا تئاتر.

kiarostami - 060609_2

قصد پیش‌داوری ندارم (گرچه نفس همین نوشته نوعی پیش‌داوری است!)‌ و باید منتظر باشیم و اپرای ایشان را که بر اساس یکی از آثار موتسارت است بشنویم و ببینیم و بعد قضاوت کنیم. اما به احتمال زیاد (تجربه تاریخ به ما می‌گوید آدم‌ها حتی بزرگان همه فن حریف نیستند) کار و اجرای چشمگیری نخواهد شد. گیرم کیارستمی یک اپرای دست سوم شل و ول هم در کارنامه هنری خودش ثبت کرد. خوب که چه؟ با همان وقت و انرژی شاید می‌توانست یک شاهکار سینمایی دیگر خلق کند. نشنیده‌ایم و نخوانده‌ایم میکل‌آنجلو (با آن‌همه استعداد و نبوغ) سمفونی بنویسد یا بتهوون (که نمونه‌اش دیگر شاید در عالم موسیقی پیدا نشود) ناخونکی هم به مجسمه‌سازی بزند. اتلاف استعداد و فرصت است آخر اگر میکل‌آنجلو مجسمه نسازد و بتهوون کاری غیر از موسیقی کند…

به گفته خود کیارستمی «همه ما موسیقی خلق می‌کنیم، اما با ابزار متفاوت…. به این نتیجه رسیده‌ام که روی صحنه بردن اپرا نباید چندان سخت‌تر از ساختن یک فیلم باشد. محدودیت‌های زیادی در اپرا هست، اما اینها مانع ادامه کار نمی‌شود.»

همانطور که گفتم باید صبر کنیم و ببینیم‌ و بشنویم…

KiarostamiExhibition03