چهار کلمه از زبان دیگران: دولت، بازار آزاد، دموکراسی، حق رای

قسمت‌هایی از مصاحبه ناتمام با آقای احمد سیف (اقتصاددان) را در این‌جا می‌آورم تا هم شما بخوانید و هم در آرشیو بامدادی ذخیره شده باشد. آقای احمد سیف به دو سوال مهم در زمینه اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد و همین‌طور رابطه آن با دموکراسی پاسخ‌ می‌دهد.

مطلب اصلی را این‌جا بخوانید (اصل مصاحبه ناتمام سه سوال است).

نائومی کلاین سازمان تجارت جهانی را نهادی زورگو می‌داند، از این جهت که با تحمیل سیاست‌های خصوصی‌سازی و حذف مقررات دولتی، نظام سرمایه‌داری را به کشورها دیکته می‌کند. این اتهام تا چه حد می‌تواند جدی باشد و آیا در اختیار داشتن افسار اقتصاد باعث نمی‌شود که دولت‌ها بتوانند سیاست‌های مختلف خود را به جامعه تحمیل کنند؟

احمدسیف: همین پرسش شما چه‌ها که نشان نمی‌دهد از وضعیت کلی نگرش اقتصادی درایران. ادعای کلاین به جای خود، هرکسی که با ادبیات اقتصادی آشنا باشد می داند که درسی سال گذشته سه سازمان بین‌المللی -سازمان تجارت جهانی، صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی- با هزار و یک ترفند برای تحمیل  این سیاست‌ها برکشورهای جهان کوشیده‌اند. این که دریکی دو سال اخیر، اندکی فتیله این مباحث را پائین کشیده‌اند عمدتا به خاطر این است که پی‌آمد تحمیل این سیاست‌ها براقتصاد جهان به واقع فاجعه‌ آفرین بوده است. ولی این تکه از پرسش شما برای من خیلی جالب است که «آیا در اختیار داشتن افسار اقتصاد باعث نمی‌شود که دولت‌ها بتوانند سیاست‌های مختلف خود را به جامعه تحمیل کنند؟» برخلاف ادعاهائی که درایران می‌شود -و درهمین پرسش شما هم مستتر است- شما یک اقتصاد دراین عالم به من نشان بدهید که به قول شما «افسار» اقتصاد در دست دولت نباشد!

 
دراین‌جا عمده اقتصادهای سرمایه‌داری جهان حاضرند. دراتحادیهٔ‌ اروپا نزدیک به ۵۰ درصد اقتصاد دردست دولت و درامریکا و ژاپن هم این نسبت حدودا ۴۰ درصد است. تازه در ژاپن نقش دولت از ۱۹۸۶ تاکنون بیشتر هم شده است. برخلاف آن‌چه درایران مطرح است، پرسشی که باید به آن پرداخت درباره ماهیت و ساختار دولت است. یعنی آن چه که بد است مداخلهٔ فی‌نفسهٔ دولت نیست. بلکه مشکل این است که دولتی که دراقتصاد هم مداخله می‌کند، نه به آزادی انتخاب شده است و به آزادی کنار می‌رود و نه دربرابر کسی هم پاسخ‌گوئی دارد آن هم در جوامعی که کسی نمی‌تواند به آزادی نفس بکشد. درهمین یک سال گذشته شاهد عملکرد چهار تا از این نوع دولت‌ها درمنطقهٔ خاورمیانه بوده ایم. مصر، تونس، لیبی، و یمن. اگرانتخابات معنی‌دار و آزادی داشته باشید؛ اگر مطبوعات و رسانه‌های عمومی شما دریک فضای باز بتوانند نفس بکشند، در آن صورت دولت‌ها نمی‌توانند هر سیاستی را برجامعه «تحمیل» کنند. آنجا که به قول شما هر سیاستی تحمیل می‌شود پی‌آمد نبودن آزادی و فساد مزمن نهاد دولت است. و اما اگر دولت در آزادی و به آزادی از سوی مردم به قدرت رسیده باشد حتما دراین راستا به مردم اطلاع داده است که چه می‌خواهد بکند. و اگرشمای به قدرت رسیده، مقررات بازی را به رسمیت بشناسید وقتی هم که مورد قبول همان مردم نباشید خوب، از کار برکنار می‌شوید. و اما این را بگویم آن‌چه که درپشت این پرسش شما پنهان است، واقعیت تلخ دیگری است که درایران به آن توجه نمی‌شود.  یعنی، این «اقتصاد بازار آزاد» که درایران هوش و حواس خیلی ها را برده است، درجهان بیرونی وجود ندارد. این الگوئی است در درس‌نامه‌ها که برای کسانی مثل بنده که کارشان معلمی اقتصاد است کار ایجاد شود. به بازار کار بنگرید. وقتی در ۱۸۱۹ درپارلمان انگلیس کار کودکان غیر‌قانونی شد مخالفان این قانون مدعی شدند که اساس بازار آزاد به مخاطره افتاده است. امروز حتی کسانی چون فریدمن هم با کار کودکان مخالف‌اند. بنگرید به مقرراتی که برای بهداشت محیط زیست وضع شده است. یا در«بازارآزاد» آیا خرید و فروش هر چیزی «آزاد» است؟ البته که این طوری نیست. منظورم این جا تنها خرید و فروش اعضای بدن انسان و یا مواد مخدر نیست که دراغلب کشورهای غربی، غیر قانونی است. رای انتخاباتی، مشاغل دولتی، تصمیمات حقوقی و قضائی هیچ‌کدام از این موارد نمی‌تواند وارد « بازارآزاد» بشود و هرکس پول داشت «بخرد» و بنده و شما هم که لابد «پول» نداریم پشت دربمانیم. درحوزه‌های دیگر، آیا کشوری را می‌شناسید که آدم‌ها -بدون این که شرایط مشخصی که از سوی دولت تعیین می‌شود را داشته باشند- آزاد باشند تا درآن کشور طبابت و یا قضاوت کنند. از این نمونه ها زیاد است ولی از ذکر بقیه موارد می‌گذرم. دراغلب کشورهای غربی، میزان مزد، برخلاف تصوری که وجود دارد، با بازار آزاد تعیین نمی‌شود. تقریبا همه کشورها که این‌گونه برای آزادی تحرک سرمایه غش و ریسه می روند ولی برای تحرک آزادانه نیروی کار-مهاجرت نیروی کار- هزار و یک مانع قانونی و فراقانونی ایجاد کرده‌اند. من از جای دیگر خبر ندارم ولی درانگلستان که من درآن زندگی می‌کنم حتی خرده فروشی و تبلیغات تجارتی و هزار و یک مورد دیگر، هزار و یک قاعده و حساب و کتاب قانونی دارد که شما هرطور که دلتان می‌خواهد نمی‌توانید عمل بکنید. هرکس که عشقش بکشد نمی‌تواند بانک ایجاد کند. همان‌طور که هرچه دلتان بخواهد را نمی‌توانید در تبلیغات تجارتی ادعا کنید آن‌هم با این وعده که اگر ادعاهای تان دروغ بود، « بازارآزاد» شما را ادب خواهد کرد. و اما پرسشی که من دارم این است که این سازمان‌های بین‌المللی اگرخودشان به این الگوئی که مدافعش هستند باور و اعتقاد دارند چرا برای آزادی تحرک نیروی کار دراقتصاد جهان کاری نمی‌کنند؟ گفتم اگرمنظورتان هم اقتصاد ایران باشد، که مشکل نه نقش دولت، بلکه خرابی ساختارسیاست و نهاد دولت است. انتخاباتی که بی‌معنی است. مطبوعات آزادی که وجود ندارد. حق و حقوق فردی که رعایت نمی‌شود و هیچ مقامی هم پاسخگوئی ندارد که چرا حتی در حد آن چه که درقوانین خودشان جاری است به این امور توجه نمی‌شود و به آن احترام نمی‌گذارند. مطمئن باشید اگراین موارد را تصحیح نکنید، از دورن نظام بازار آزاد، هم اگریک نظام آدمخوار در نیاید، حتما یک اقتصاد مافیائی در می‌آید! نمی دانم نشانه‌های یک اقتصاد مافیائی را درایران مشاهده نمی‌کنید!

تصور رایجی که سال‌ها در باور عمومی مردم شکل گرفته است این است که دموکراسی دستاورد اصلی نظام سرمایه داری در اقتصاد است این تفکر ریشه در چه دارد و چگونه می‌توان آن را توجیه کرد؟ 

درجوامعی چون ایران که قرن‌هاست درزیر بختک ساختاری استبدادی و خودکامه عذاب می‌کشد، مقبولیت دموکراسی نه فقط طبیعی که اجتناب ناپذیر است. درچنین جامعه‌ای و با چنین سابقه دردناکی این که چگونه می‌توان به دموکراسی رسید مقوله‌ای است که هزار و یک اما و اگر دارد و اگراین مقوله پیچیده و ریشه دار آن گونه که سزاوار است مورد ارزیابی و سنجش قرار نگیرد، ای بسا که زمینه‌ساز تداوم بیشتر همین نکبت کنونی ولی به شکل و شمایل اندکی تازه‌تری باشد.

تردیدی نیست که دموکراسی برای توسعه اقتصادی لازم است چون اگردرست تعریف شود و از آن مهم‌تر به ضوابط و پیش‌گزاره های آن در عمل و نه تنها درحرف وفا شود -یعنی ضمانت اجرائی داشته باشد-  از شهروندان دربرابر زورگوئی و اجحاف خودکامگان حمایت می‌کند. ناگفته روشن است که اگرچنین حمایتی وجود نداشته باشد انگیزه زیادی برای انباشت سرمایه و ثروت هم نیست و با کمبود و یا نبود انباشت هم توسعه ای اتفاق نخواهد افتاد.

اگرچه شماری از نئولیبرال های ایرانی مدعی اند که بدون اقتصاد بازار آزاد، دموکراسی هم درایران به دست نمی آید، ولی نئولیبرالهائی را هم دیدهٰ‌ایم که دموکراسی را درپای بازارآزاد قربانی کرده بودند [بنگرید به آنچه در حمایت از دیکتاتور خونریز شیلی، ژنرال پینوشه کرده بودند.‌] البته شماری دیگر معتقدند اگراقتصاد با سیاست های مشوق بازار آزاد و تجارت آزاد توسعه یابد خود بخود زمینه برای دموکراسی بیشتر هم آماده می‌شود. درهمین راستا ادعا می‌شود که دموکراسی و بازار آزاد همزاد یکدیگرند و بازار آزاد مشوق دموکراسی است که به نوبه خود باعث توسعه اقتصادی خواهد شد. از سوی دیگر، وقتی امکان داشته باشد تا دولت بدون اعمال قهر از کار برکنار شود، بدیهی است که این عامل درضمن تنظیم کننده رفتار دولت‌مردان هم هست. یعنی آنها چون می‌دانند که این امکان وجود دارد طبیعتا هم با مسئولیت‌پذیری بیشتری تصمیم‌گیری می‌کنند و هم دراجرای بهتر تصمیمات می‌کوشند. از این جاست که این ادعا شکل گرفته است که دموکراسی و بازارهم زاد یک دیگرند و یک دیگر را تقویت می‌کنند. جریان هم این است که به این ترتیب، یک طبقه میانه با دانش ایجاد می‌شود که خواستار و خواهان دموکراسی است.

مواردی هم بوده است که شماری از لیبرالها و نئولیبرال‌ها و مدافعان ایدئولوژیک‌شان که این همه اندر فواید دموکراسی به دیگران پند و اندرز می‌دهند همین که به خودکامگان خودی و دوست می‌رسند به ناگهانی بیماری فراموشی می‌گیرند و یادشان نیست که برچه ضوابط و اصولی پای می‌فشرده اند و چه می‌گفتند. به تاریخ ۵۰ سال گذشته جهان بنگرید. می خواهد سوهارتو باشد دراندونزی، و یا ساموزا بوده باشد در نیکاراگوئه و یا مارکوس باشد در فیلیپین و حتی شاه سابق خودمان بوده باشد درایران قبل از بهمن ۱۳۵۷. اگرهم گمان می‌کنید که این حضرات از تاریخ درس هم گرفته‌اند، خوب اشتباه می‌کنید. به خاورمیانه بنگرید. مبارک، بن علی، و عبدالله صالح تازه‌ترین دست‌نشاندگان همین مدافعان دروغین دموکراسی هستند.

باهمه اختلاف نظرهائی که هست ولی دربین نئولیبرال ها یک نقطه مشترک وجود دارد و آن این که دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد یکدیگر را تولید و بازتولید می‌کنند.

به عبارت دیگر، دموکراسی در نبود بازار آزاد غیر ممکن است و درعین حال، دموکراسی موجب تقویت بازار آزاد می‌شود. چرا دموکراسی مشوق بازار آزاد است؟ چون اگرقرار است حکومت‌گران بدون خشونت و خونریزی جای‌شان را به دیگری بدهند باید ساز و کاری موثر برای مهار بد رفتاری‌های حکومت‌گران ایجاد شده باشد. اگر حکومت‌گران نگران از دست دادن قدرت نباشند، چه ضمانتی وجود دارد که مالیات‌های کمرشکن نستانند و یا حتی اموال خصوصی دیگران را غصب نکنند. ( اگرهم نمونه می‌خواهید به تاریخ خود ما بنگرید). وقتی چنین می‌شود انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاری و برای افزودن برثروت و انباشت سرمایه باقی نمی‌ماند. نظام بازار مختل می‌شود و درپی آمدش اقتصاد هم توسعه نمی‌یابد. به عکس وقتی دموکراسی وجود دارد، بدرفتاری‌های حکومت‌گران کنترل می‌شود، بازار آزاد هم عمل می کند و اقتصاد هم توسعه می‌یابد.

ازسوی دیگر، بازار آزاد هم مشوق دموکراسی است چون به توسعه اقتصادی منجر می‌شود و موجب می گردد تا صاحبان ثروت مستقل از دولت پیدا شوند و این صاحبان ثروت مستقل هم خواهان ساز و کاری خواهند بود- دموکراسی- تا بتوانند با خود سرانگی دولتمردان مقابله نمایند.

آنچه تا اینجا نوشته‌ام دیدگاهی است که هواخواهان زیادی دارد و تقریبا هرروزه هم تکرار می‌شود. ولی آیا به واقع، این گونه است؟

به عبارت دیگر، آیا به واقع بازارآزاد و دموکراسی آن گونه که ادعا می‌شود مشوق یکدیگرند؟ و دموکراسی بدون بازار آزاد غیر ممکن است؟

اگرچه پاسخ به این پرسش مفصل است و بسته به تعریفی که از دموکراسی می کنیم می‌تواند متفاوت باشد، ولی همین طور سردستی، ساده ترین تعریفی که از دموکراسی داریم اصل اساسی‌اش این است که «هر فرد، یک رای» که می تواند در انتخاباتی که بدون دخالت و تقلب برگزارشده باشد مورد استفاده شهروندان قرار بگیرد.

و اما اصل اساسی نظام بازار آزاد هم نه «هر فرد، یک رای» بلکه «هر دلار، یک رای» است.

روشن است که دموکراسی براساس اصلی که دربالا آورده‌ام مستقل از ثروت و فقر و رنگ و نژاد به افراد حق برابر می‌دهد تا به شیوه‌ای که می‌پسندد از آن استفاده نماید. به عکس دراصل حاکم بر بازار آزاد، هرچه بیشتر پول بدهید، بیشتر آش می‌خورید. به سخن دیگر، درست برعکس اصل حاکم بر دموکراسی، در نظام بازار آزاد، افراد برابر نیستند و البته که در نظامی که نابرابری باشد، درآن جا دموکراسی هم نیست.

می‌خواهم توجه را به این تناقض جدی جلب کنم که تصمیمات دموکراتیک ضرورتا با منطق حاکم بربازار آزاد همخوانی ندارند.

درواقع، یکی از عللی که بسیاری از لیبرال‌های قرن نوزدهمی با دموکراسی توافق نداشتند، همین تناقض بود. به گمان آنها دموکراسی به اکثریت فقیر جامعه امکان می دهد تا از اقلیت ثروتمند «بهره کشی» نمایند و حتی نمونه‌هائی هم می‌دادند، از جمله مالیات تصاعدی بر درآمد، و ملی کردن اموال خصوصی و معتقد بودند، که درآن صورت، انگیزه برای ثروت اندوزی از دست می‌رود و چنین سرانجامی برای رشد و توسعه اقتصادی مخرب است. و باز درهمین راستا بود که درکشورهای عمده اروپائی، حق رای داشتن پیش شرط‌هائی داشت:

  • داشتن میزان معینی ثروت
  • پرداخت میزان مشخصی مالیات بر درآمد

دربعضی از کشورها سواد داشتن و حتی داشتن مدارک آموزشی پیش شرط حق رای داشتن بود. درانگلیس، حتی پس از قانون اصلاحی معروف ۱۸۳۲ تنها ۱۸ درصد از مردها حق رای داشتند. در فرانسه قبل از قانون ۱۸۴۸، به خاطر این پیش شرط‌ها فقط ۲ درصد از مردها حق رای داشتند و در ایتالیا، حتی پس از قانون سال ۱۸۸۲ که سن رای دهندگان را به ۲۱ سال کاهش داد، به علت‌ پیش شرط ها تنها ۱۵ درصد از مردان حق رای داشتند.

همین جا باید تاکید کنم که حرف من اصلا این نیست که باید بساط بازار راجمع کرد. واقعیت این است که درجوامعی که درآن اصل « یک دلار یک رای» وجود نداشت نه اقتصاد کارآمدی داشتیم و نه دموکراسی وجود داشت.

درعین حال معتقدم که اگر تنها اصل حاکم بریک جامعه « یک دلار یک رای» باشد در چنین جامعه‌ای هم آجر روی آجر بند نمی‌شود و در چنین جامعه‌ای هم به دلایل پیش گفته دموکراسی وجود نخواهد داشت. به سخن دیگر، حوزه‌های زیادی در زندگی بشر وجود دارد که برای سلامت نظام بازار هم ضروری است که اصل اساسی نظام بازار برآنها حاکم نباشد. تصمیم‌گیری‌های حقوقی، ادارات و مقامات دولتی، مدارک دانشگاهی- به ویژه در رشته‌هائی مثل حقوق، پزشکی و تربیت معلم.

اگربتوان با خرید مدرک دانشگاهی دراین عرصه‌ها تصمیم‌گیری کرد روشن است که هم منابع اقتصادی تلف می‌شوند و هم جان و مال شهروندان به مخاطره می‌افتد.

اگراین ادعا راست است که اصل اساسی دموکراسی -هر فرد، یک رای- با اصل اساسی بازار آزاد -هر دلار یک رای- تناقض دارد در آن صورت، انتقال بخش‌های بیشتری از زندگی شهروندان به دایره نفوذ بازار آزاد که در آن اصل «یک دلار یک رای» حاکم است چگونه می‌تواند حرکتی در راستای تحقق و تعمین دموکراسی باشد؟ به عبارت دیگر، آن چه که در پرسش شما مطرح است در واقع مبنایش یک غلط مصطلح است که دائم تکرار می‌شود.


*بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: مناظره‌ی تاریخی

  • مناظره تاريخي » اين‌جا و اكنون
    تحلیل عالی علی معظمی از مناظره‌ی تاریخی رئیس‌جمهور و آقای موسوی
  • میرحسین توانست مخاطب را قانع کند که چرا احساس خطر کرده است  » واژگون
    نُه دلیل که نشان می‌دهد موسوی پیروز مناظره بوده است.
  • با کمال تاسف: برنده‌ی مناظره‌ها… » بوي بارون، قهوه، سيگار
    این مناظره‌ها برای من و شما و امثال ما نیست که وقتی هم پای این مناظره‌ها می‌نشینیم برای جمع بندی نهایی نشسته‌ایم یا شاید هم انگار که بخواهیم ادامه بازی را وقتی مهیج شده تماشا کنیم. پس لطفن با نگاه خودمان تحلیل نکنیم و آخر سر هم کف نزنیم که کاندیدای محبوب‌مان برنده بیرون آمد از این مناظره یا منازعه. عین تمام تاریخ روشنفکری ایران از نگاه خودمان تحلیل نکنیم تاثیر این مناظره‌ها را روی مردم. بعد از نتایج انتخابات هم بگیم ای داد! چرا این جور شد. اصلن تقلب شد. که امیدوارم هفته‌ی بعد به این جا ختم نشود.
  • توهم «کارشناسی ارشد» یک رییس‌جمهور » دیده‌بان
    حرفی که بیش از همه صحبت‌های رییس دولت نهم در این مناظره بر من گران آمد، گفتن و تکرار این جمله بود که «رییس‌جمهور خودش باید کارشناس ارشد باشد» و در همه زمینه‌ها روی نظر کارشناسان، نظر بدهد. (جمله دوم نقل به مضمون)
    رییس‌جمهور کشوری مثل ایران باید در زمینه سیاست داخلی، دیپلماسی، اقتصاد، فرهنگ، آموزش، بهداشت، امنیت، جامعه و … تصمیم بگیرد. اصلاً تصور وجود فردی که هم‌زمان در همه این زمینه‌ها در حد یک کارشناس معمولی هر یک از آن‌ها متبحر باشد، بسیار سخت است؛ چه برسد به این‌که یک نفر بیاید ادعا کند که در تمامی این حوزه‌ها یک کارشناس زبده و عالی‌رتبه است.
  • بر ساحل سلامت »  خدا زمانهای انتخابات را از ما نگیرد
    زمانهای انتخابات زمان های خوبی است. زمانهایی است که می شود کلی کار کرد چون هدف وسیله را توجیه می کند.
  • کروبی یا موسوی: یک محاسبه استراتژیک » یک لیوان چای داغ
    رای استراتژیک در اصطلاح انتخاب عمومی رایی است که غیرصادقانه ابراز شده است به این معنی که با وجود ترجیح نامزد الف به ب، فرد آگاهانه به ب رای می‌دهد. با این محاسبه که رای صادقانه به الف در هیچ سناریویی نتیجه را تغییر نمی‌دهد ولی رای به ب باعث می‌شود تا شانس گزینه نزدیک‌تر به ترجیحات رای‌دهنده بالا برود…
    … در شرایطی که رای نامزدها به هم نزدیک است رفتارهای استراتژیک می‌تواند نتیجه را زمین تا آسمان تغییر دهد.
  • نامه‌ی سرگشاده به مهندس » ترجمه و نوشته‌های امیرمهدی حقیقت
    اگر باز – همچون دوره‌ی آقای خاتمی- رمانی یا مجموعه داستانی را در تریبون مجلس یا تریبون‌های دیگر باز کنند و یک جمله از روش بخوانند که به زعم خودشان صحنه‌ای است غیراخلاقی و بخواهند با تحریک عوام، وزیرتان را بابت یک جمله و یک کلمه دراز کنند چه می‌کنید؟
  • من رسمن کم آورده و از موضع تحریم دست برداشتم
    جهت اطلاع خودم و تک و توک اطرافیان، باید بگویم: من تسلیم شدم. می‌گفتم تحریم را انتخاب می‌کنم. حالا با خودم می‌گویم ببین چه طور این‌قدر از مرحله پرت بوده‌ام. این‌جا که نافرمانی مدنی معنایی ندارد، حرف از تحریم زدن با احترام به تحریمی‌های گوناگون و حتا مختلف، کمی مسخره است، مشارکتی‌های‌ محترم‌مان هم که سرشان سلامت، گویا یا فکر می‌کنند به دموکراسی رسیده‌اند و یا فکر می‌کنند قدم‌هایی بسیار موثر دارند در آن جهت برمی‌دارند! با این وجود دوست‌تان دارم. خب من هم که تافته‌ای جدا بافته نیستم. بخواهم یا نخواهم و بخواهید یا نخواهید، یکی از شما هستم. پس از شما فرار نمی‌کنم که بروم در غاری کنج تنهایی‌ام ولی لطفن و عجالتن نخواهید مثل شما فکر کنم.
  • در مورد پرونده یک آقا می‌تونم چیزی به شما بگم؟ بگم؟ نه… بگم؟!
    بگم گفته بود «قیافه روشنفکری می‌گیرند ولی به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند»! نه… بگم؟!
  • پاسخ‌هايی هول‌هولكی به چند پرسش بنيادين
    برنامه اقتصادی میرحسین موسوی و همه مواضع انتقادی‌اش در این سال‌ها نسبت به پروژه نئولیبرالی‌ساختن اقتصاد ایران (مثلا سخنرانی سال گذشته او در موسسه دین و اقتصاد در یادبود مصطفی عالی‌نسب)، اختلالی است جدی در روند پروسه اقتصادسیاسی رسمی. برنامه‌ای بر اساس: احیای نظام برنامه‌ریزی و نظارت شورایی اقتصاد همچون مهاری بر خاصه‌پروری نفتی و نظامی؛ تقویت توان اقتصاد ملی، از طریق احیای صنایع و کشاورزی که در پی برنامه نئولیبرالی وارادات‌محور ورشکسته شده‌اند و نیز توجه به اشتغال ملی؛ توقف روند تصویب و اجرای برنامه‌ پنجم توسعه، طرح تحول اقتصادی و هدفمند ساختن یارانه‌ها که همگی بر منطق نئولیبرالیستی حادی استوارند؛ کاهش مصرف انرژی (به عنوان مولفه اساسی اقتصاد ایران) اما نه از طریق سهمیه/جیره‌بندی یا گران‌کردن بهای آب، برق، گاز و بنزین (که بی‌شک هجومی است به معیشت فرودستان بلکه با اصلاح ملی شیوه‌های تولید، توزیع و مصرف انواع انرژی. این برنامه‌ها زمانی متمایز می‌شوند، که آن‌ها را در کنار برنامه دیگر نامزدها باز بخوانیم؛ جایی که عمده‌ترین برنامه اقتصادی نامزد اصلاح‌طلب مطالبه‌محوری، کروبی، توزیع سهام نفت (بخوانید: چوب حراج زدن به ثروت ملی) است که نفتی است بر آتش نئولیبرالیسم یا به‌ویژه برنامه اقتصادی دولت حاکم که ریاست آن، در سخنرانی‌های انتخاباتی‌اش، با صراحت تهوع‌آوری به تعطیلی صنایع ملی، در عوض، افزایش مزیت‌های دانش و فناوری‌های نو در ایران افتخار می‌کند.

* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و من نه فقط این‌جا بلکه در لینک‌های روزانه، نقل‌قول‌ها و اصولا هر جا از منبعی لینک می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

چهار کلمه از زبان دیگران: نوآم چامسکی، آمریکا، چین، امپراطوری

امی ‌گودمن، برنامه‌ساز شبکه‌ی‌ «دموکراسی همین‌حالا»: امپراطوری آمریکا را ده، بیست یا سی سال دیگر چگونه می‌بینید؟

نوآم چامسکی: پیش‌بینی امورات انسانی پیچیدگی‌های بسیار دارد و احتمال موفقیت در آن بسیار اندک است. [اما] به نظر من ایالات متحده‌ی آمریکا، به احتمال بسیار زیاد به عنوان ابرقدرت برتر جهان از بحران اقتصادی بیرون خواهد آمد. حرف‌های زیادی درباره‌ی چین و هند زده می‌شود و البته واقعا هم این کشورها در حال تغییر کردن هستند، اما جان کلام این است که آن‌ها در این ردیف نیستند [که بتوانند ابرقدرت برتر جهان شوند]. منظورم این است که چین و هند، هر دو با مشکلات داخلی عظیمی دست به گریبان هستند که غرب با آن‌ها مواجه نیست.

برای داشتن یک ایده‌ی کلی از مشکلات عظیم داخلی این کشورها می‌توان به شاخص توسعه‌ی انسانی سازمان ملل (Human Development Index) نگاهی انداخت. آخرین باری که آن‌را دیدم هند حدود 125‌ام و چین حدود 80‌امین کشور جهان بود. البته اگر چین یک جامعه‌ی کاملا بسته نبود وضعیت آمار از این به مراتب بدتر می‌بود. در مورد هند داده‌های دقیق‌تری وجود دارد و به قول معروف شما می‌توانید ببینید آن‌جا چه خبر است. اما چین به نوعی کاملا بسته است. شما آن‌چه در مناطق روستایی چین می‌گذرد را نمی‌توانید ببینید، مناطقی که در بحران و آشوب هستند. همین‌طور این کشورها مشکلات زیست‌محیطی شدید دارند، صدها میلیون نفر از مردم این کشورها در آستانه‌ی گرسنگی شدید هستند.

ما [در آمریکا] مشکلات داریم اما چنین مشکلات عظیمی نداریم. در مورد رشد صنعتی که منجر به توسعه‌ی بخش‌هایی از جمعیت این کشورها شده است نیز اگر مثال هند را در نظر بگیریم (جایی که در موردش بیشتر می‌دانیم)، مناطقی از این کشور هستند که صنایع پیشرفته در آن‌ها توسعه یافته‌ و این مناطق واقعا رشد خیره کننده‌ای داشته‌اند. اما درست مجاور همین مناطق، آمار خودکشی دهقان‌ها به سرعت عجیبی در حال بالا رفتن است. ریشه البته مشابه است. سیاست‌های نئولیبرالی، که به دهک‌های معدودی از جامعه بهره می‌رساند و با قاطعیت باقی را رها می‌کند که به فکر خود باشند.


لینک‌های روز: استرالیا هم زیر تیغ می‌رود

censor211
  • ابتکار شرکت ژاپنی برای کم کردن گازهای گل خانه‌ای
    این شرکت از کارکنان خود خواسته که روی  پشت بام کار کنند تا هم مصرف برق کمتر شود و هم کارایی شان بالاتر رود!
    .
  • کشیدن ساعت به جلو کمکی به مصرف کمتر انرژی نمی‌کند
    بنجامین فرانکلین استدلال کرده بود با عقب کشیدن ساعت در تابستانها مردم به جای شمع با نور خورشید خانه هایشان را روشن می کنند.
    اما به نظر می‌رسد اگرچه نظر او که درباره‌ی شمع‌ها درست بود، اما مصرف بیشتر دستگاه‌های تهویه‌ی مطبوع و کولرها را لحاظ نکرده بود!
    .
  • حکومت‌ها و بحران اقتصادی در اروپا و آمریکا
    مسئله‌ی اصلی در بحران جهانی اقتصاد «کمبود سرمایه» نیست بلکه مشکل شناور نبودن این سرمایه بین موسسات مالی و بانک‌هاست. در حقیقت بانک‌ها و موسسات مالی جرات ریسک کردن و قرض دادن سرمایه را ندارند و این اقتصاد را در حالت سکون نگاه‌ داشته‌است. این بحران از آمریکا و اروپا شروع شد اما خیلی زود به آسیا نیز سرایت خواهد کرد. علت این تاخیر در آغاز بحران در آسیا نیز به «صادراتی» بودن اقتصاد کشورهای آسیایی از جمله چین و ژاپن باز می‌گردد. در تمام این کشورها اما مسئله اصلی همان شناور نبودن سرمایه است. به‌عبارتی سرمایه در بخش‌هایی از سیستم گردش پولی گیر کرده‌است.
    .
  • اینترنت در استرالیا هم سا.نس.ور می‌شود
    محدودیت به دوگونه اعمال خواهد شد. بخشی از آن اختیاری است که خانواده‌ها از آن برای محافظت از کودکان خود در برابر خطرات اینترنت استفاده می‌کنند. اما بخش دیگری از این محدودیت‌ها اجباری است و در سطح ملی اعمال می‌شود. مخالفین اعتقاد دارند و نگران‌اند که به وجود آمدن چنین سیستمی به دولت‌های آینده اجازه می‌دهد به تدریج شروع به گسترش سا.نس.ور و محدودیت‌ آزادی بیان کنند.
    .
  • بحران مالی بین‌المللی
    تحلیلی خواندنی از ریشه‌های بحران سرمایه‌داری موجود
    .
  • توییتر در خدمت یک خبرنگار
    کلیدواژه‌ی «بمبئی» را در توییتر جستجو کردم تا هزاران پیام زنده را دنبال کنم. همزمان یوتیوب و فیلکر و جستجو در وبلاگ‌ها  و ویکی‌پدیا چنان مرا غرق در اطلاعات کردند که انگار خودم در صحنه حاضر و ناظر بودم.

    از این لینک نمونه هم غافل نشوید.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

لینک‌های روز: سوسیالیسم برای ثروتمندان

  • حسین فهمیده و سمند تازه اش « هزاران نقطه
    بسیار تلخ، مهم و خواندنی
  • « سوسیالیسم» برای ثروتمندان و قمارخانه وال استریت – نئولیبرال‌ها اگر پاسخی دارند لطفا بدهند
    بر همکاران نئو لیبرال که درگذر این سالها اندر مزایای کارآئی بازار کم یقه درانی نکرده بودند، نمی دانم چه رفته است که در برابر این موج تازه «سوسیالیسم برای ثروتمندان» چیزی نمی گویند و شکوه ای نمی کنند! تو گوئی که کارآئی نظام بازار فقط درمواقعی است که همه چیز بروفق مراد می گذرد و برخلاف وعده هائی که می دهند، شرایطی فراهم می شود که زیان های بخش خصوصی باید به زیان مالیات دهندگان «اجتماعی» شود. این گونه که از قرائن پیداست، در این جا « مداخله دولت» نه فقط بد نیست که حتی ضروری هم شده است. اگر حرفم را قبول ندارید یک بار دیگر به فرمایشات آقای بوش، و رئیس بانک مرکزی و وزیر خرانه داری امریکا و حتی گوردن براون نخست وزیر انگلیس و حتی دیوید کامرون رهبر حزب محافظه کاران گوش بدهید تا صحت عرایض بنده برای شما روشن شود. عبرت آموز است آن موقع که اوضاع به نظر دلچسب می آمد، دولت آقای بوش از مالیات ها می کاست. که خبر داریم، بخش عمده این بذل و بخشش ها نصیب یک درصد ثروتمندان شد. وحالا که این « قمارخانه وال استریت» به گل نشسته است، هزینه اش را می خواهند بین همگان سرشکن کنند! سوسیالیسم برای ثروتمندان از این بهتر!
  • ای کاش «تروی دیویس» قرار بود در ایران اعدام شود
    سناریو برایتان آشنا نیست؟ آیا قصه همانی نیست که ما در ایران از آن می‌نالیم؟ آیا صحنه نمایش همان جامعه لیبرال دمکراتی نیست که برایش مبارزه می‌کنیم؟ خیلی به اینکه چند گروه سیاسی و حقوق‌بشری با تمام قدرتشان بتوانند اعدام دیویس را متوقف کنند امیدوار نیستم. با‌این‌حال یک نکته بسیار جالب است. اگر دیویس در ایران اعدام می‌شد هزار رادیو و تلویزیون گزارشش را مخابره کرده ‌بودند و این در حالی است که دیشب در پنل [آمریکا] همه داشتند فکر می‌کنند چه‌کنند که توجه رادیوی محلی را جذب کنند. دنیای غریبی است!
  • به وبلاگ ديرتش‌باد رای دهید
    «دیر تش باد» توانست به جمع ۱۱ وبلاگ برتر پنجمین دوره رقابت های مسابقه وبلاگ نوسی دویچه وله آلمان راه یابد. دیر تش‌باد تنها وبلاگ فارسی است که توانسته به جمع بهترین وبلاگ‌ها را یابد.
  • برنامه سینماهای تهران
  • هر شهروند یک خبرنگار است
    مقاله‌ی رسانک درباره‌ی پتانسیل‌های رسانه‌های اجتماعی در حال ظهور و مفهوم روزنامه‌نگاری شهروندی
  • توضیحات ضروری داور درباره مسابقه وبلاگی دویچه وله | امشاسپندان
    نوشته‌ای از زبان یکی از داوران جهت آشنایی با مسابقه‌ی وبلاگی دویچه‌وله، شیوه‌ی داوری و وبلاگ‌های فارسی نامزد شده
سوسیالیسم خوب است، اگر و تنها اگر به سود خوک‌های چاق تمام شود

وقتی جنگ‌طلب‌ترین کشور جهان سپاه پاسداران را تروریست بداند

دولت آمریکا ممکن است برای اولین بار در تاریخ این کشور نیروهای نظامی یک کشور دیگر را در ردیف سازمان‌های تروریستی قرار دهد. تهدیدی که در صورت عملی شدن، یک چرخش جدی دیگر به سوی رویارویی محتمل با ایران تلقی خواهد گردید{+}. قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمان‌های تروریستی برای دولت آمریکا دست‌کم دو کارکرد خواهد داشت:

  1. از یک‌سو کمک به آرام کردن نسبی و دست‌کم موقتی سگ‌های جنگ در آمریکا که مصرانه در تلاش برای دیدن فرو ریختن بمب‌های آمریکایی بر فراز ایران هستند.
  2. از سوی دیگر حرکت دیگری برای منزوی کردن هر چه بیشتر ایران و فشار بر کشورهای دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل جهت اجرای تحریم‌های شدیدتر علیه ایران.

برای لحظه‌ای نه به عنوان یک ایرانی، بلکه به عنوان یک ناظر بی‌طرف (تا حدی که امکان دارد) به این موضوع نگاه کنید. آیا موضوع خنده دار به نظر نمی‌رسد؟ کشوری که نیروهای نظامیش بعد از جنگ جهانی دوم تقریبا در چهارگوشه جهان به صورت مستمر درگیر جنگ‌های مستقیم و غیرمستقیم بوده است، چطور از نظر اخلاقی به خود اجازه می‌دهد اصولا چنین موضوعاتی را پیش بکشد؟ آیا باید یک بار دیگر شاهد مرگ اخلاق سیاسی باشیم و باور کنیم که چیزی جز وقاحت سیاسی در دنیای امروز باقی نمانده است؟

جایی خواندم در پاپان جنگ جهانی دوم قاضی دادگاه نورنبرگ با استفاده از اصل اخلاقی «هر چه برای خودم می‌خواهم برای تو می‌خواهم» متهمین نازی را از اتهامات مربوط به استفاده از سلاح‌های شیمیایی تبرئه کرد. چرا که به اعتقاد وی همه طرف‌های درگیر از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرده بودند و از لحاظ اخلاق حقوقی کسی که خود مرتکب عملی شده باشد، حق ندارد شخص دیگری را به دلیل ارتکاب به همان عمل محکوم کند. کشور آمریکا جنگ‌طلب ترین کشور جهان در نیمه‌دوم قرن بیستم بوده است. به همان دلیلی که قاضی دادگاه نورنبرگ پس از جنگ جهانی دوم جنایت‌کاران نازی را از اتهامات مربوط به استفاده از سلاح‌های شیمیایی تبرئه کرد، آمریکا یا هیچ کشور جنگ‌طلب دیگری در جهان حق ندارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به بهانه مشارکت پنهانی در حمایت از سازمان‌های تروریستی و یا مداخلات نظامی مستقیم یا غیرمستقیم مورد مواخذه قرار دهد.

هشدار: هستند ایرانیانی که به خاطر وضعیت بحرانی و تشدید فشارهای داخلی حاکمیت تندروی ایران ناگهان به سیاست‌های آمریکا احساس نزدیکی می‌کنند. فراموش نکنید که خطر آمریکا برای مردم ایران میلیون‌ها بار بزرگ‌تر از خطری است که حکومت فعلی ایران ممکن است برای مردم داشته باشد. آمریکا می‌تواند از ایران جهنمی بسازد که قابل مقایسه با عراق امروز باشد. امیدوار هستم مثبت‌اندیشان ساده‌دل سیاسی که معمولا حافظه تاریخی اندکی هم دارند این موضوع را فراموش نکنند! در ضمن قبل از این‌که این‌جانب را به حمایت از خفقان سیاسی و ضدیت با دموکراسی‌خواهی محکوم کنید لازم می‌دانم تاکید کنم که من از منتقدین جدی وضعیت موجود در ایران هستم، اما خطری که از سوی آمریکا ایران و ایرانیان را تهدید می‌کند آن‌قدر بزرگ است که به هیچ عنوان حاضر نیستم به خاطر فرار از وضعیت موجود، به دامن دیو پناه ببرم.

اما یکHoward Zinn مطلب کوتاه هم می‌نویسم به نقل از تاریخ‌دان، دانشمند علوم سیاسی و منتقد اجتماعی برجسته آمریکایی آقای هوارد زین (Howard Zinn). ایشان از دهه 1960 به صورت فعال در جنبش‌های ضد جنگ در آمریکا حضور داشته است. وی چندین بار در نوشته‌هایش دوران معاصر را عصر کنایه‌های گزنده (Age of Irony) نام نهانده است. آقای زین با اشاره به سخترانی جورج بوش در آغاز عملیات نظامی علیه افغانستان که تاکید کرده بود آمریکا یک ملت صلح‌دوست است در کتاب جنگ و تروریسم می‌نویسد:

شما نمی‌توانید به سرخ‌پوستان آمریکا بگویید ما مردمان صلح‌دوستی هستیم، در حالیکه در سراسر آمریکا درگیر صدها نبرد خونین با آنها هستید.

در بیست سال اول قرن بیستم ایالات متحده دست‌کم در بیست برخورد نظامی در منطقه دریای کارائیب درگیر بود. از زمان جنگ جهانی دوم تا امروز نیز ما شاهد زنجیره پیوسته و بی‌پایانی از جنگ و دخالت‌های نظامی از سوی آمریکا بوده‌ایم.

فقط 5 سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم؛ ما در حال جنگ با کره بودیم. تقریبا بلافاصله بعد از آن در ایندوچین با تامین 80 درصد تجهیزات نظامی مورد نیاز فرانسوی‌ها به آنها کمک می‌کردیم و خیلی زود ما نیز در آسیای جنوب شرقی درگیر شدیم. ما نه تنها ویتنام، بلکه کامبوج و لائوس را نیز بمب‌باران کردیم.

zinnدر دهه 1950، همچنین ما مشغول انجام عملیات متعدد سری بودیم و دولت‌های ایران و گواتمالا را سرنگون کردیم. تقریبا به محض اینکه در ویتنام درگیر شدیم، نیروهایمان را به جمهوری دومینیکن فرستادیم. در همان دوران ما مقادیر عظیمی کمک در اختیار دولت اندونزی قرار دادیم در حمایت از دیکتاتوری سوهارتو که مشغول انجام عملیات نظامی بر علیه مخالفین داخلیش بود که منجر به کشته شدن چندصد هزار نفر شد. پس از آن و از سال 1975 دولت ایالات متحده آمریکا کمک‌ شایانی به برنامه گسترده اندونزی جهت سرکوب مردم تیمور شرقی کرد، که در طی آن صدها هزار نفر دیگر کشته شدند.

در دهه 1980، بلافاصله پس از ورود ریگان به کاخ سفید ما جنگ‌های پنهانی را در منطقه آمریکای مرکزی در ال‌سالوادور، هندوراس، کوستاریکا و به خصوص در نیکاراگوا آغاز کردیم. این کار به کمک تشکیل نیروی ضد انقلاب کنتراس که ریگان مبارزان آزادی خطابش می‌کرد انجام می‌شد. در 1978 حتی قبل از اینکه روس‌ها وارد افغانستان شده باشند، ما به صورت پنهانی تسلیحات برای نیروهای شورشی در افغانستان می‌فرستادیم، یعنی مجاهدین. بعضی از این افراد بعدها تحت عنوان طالبان شناخته شدند. کسانی که ناگهان دشمن ما شدند! مشاور امنیت ملی کارتر، برژینسکی گفت که می‌دانسته است کمک‌های آمریکا نهایتا به دخالت نظامی شوروی در افغانستان خواهد انجامید. و در واقع همین اتفاق هم افتاد و جنگی در افغانستان آغاز شد که ده سال طول کشید. جنگی که برای مردم افغانستان نابودگر بود و کشور را به ویرانه‌‌ تبدیل کرد. درست لحظه‌ای که جنگ در افغانستان تمام شد (بر علیه شوروی) آمریکا بلافاصله از افغانستان خارج شد. کسانی که ما از آنها حمایت کرده بودیم، یعنی بنیادگرایان تندرو،‌ قدرت را در افغانستان به دست گرفتند و رژیم خود را برپا ساختند.

تقریبا به محض این‌که جورج بوش پدر در 1989 به ریاست‌جمهوری رسید، جنگی را بر علیه پاناما به راه انداخت که شاید چندین هزار کشته بر جای نهاد. دو سال بعد ما در خلیج‌فارس بودیم تا با استفاده از بهانه تهاجم عراق به کویت حضور نظامی خود را در منطقه تشدید کنیم و نیروهایمان را در عربستان سعودی قرار دهیم. موضوعی که از مهمترین دلایل تحریک اسامه بن‌لادن و ملی‌گرایان سعودی بر علیه ما شد. پس از آن در زمان دولت کلینتون ما مشغول بمباران افغانستان، سودان، یوگوسلاوی و مجددا عراق بودیم.

پس برای اینکه جورج بوش ما را یک ملت صلح‌دوست خطاب کند، لازم است بخش بسیار بزرگی از تاریخ را فراموش کنیم. شاید کل این تاریخ بیش از حد درک جورج بوش باشد، اما حتی بخش کوچکی از آن هم به ما می‌گوید بهتر است بگوییم از زمان جنگ‌جهانی دوم هیچ ملتی جنگ‌طلب تر از آمریکا در جهان نبوده است.

machiavelli

جای نیکولو ماکیاولی خالی است
نیکولو ماکیاولی به عنوان یکی از بی اخلاق ترین تئوریسین‌های علوم سیاسی شناخته می‌شود، اما شهامت وی در بیان صریح عقایدش از او اسطوره‌ای ساخته است که پیروان زبون امروزی‌‌اش مگر فقط خوابش را ‌بینند. چند جمله از او:

  1. قبل از همه دیگران، مسلح باش.
  2. یک شریف‌زاده هرگز برای آوردن دلایل قانونی برای شکستن قولش دچار مشکل نمی‌شود.
  3. امنیت بیشتر را وقتی داری که از تو بترسند تا اینکه دوستت داشته باشند.
  4. فریب دادن فریب‌کار دوچندان لذت‌بخش است.
  5. فریبکار همیشه کسانی را که آماده گول‌خوردن هستند می‌یابد.
  6. سیاست هیچ ارتباطی به اخلاقیات ندارد.
  7. هیچ راه گریزی از جنگ نیست، فقط می‌توان آن را به سود دیگران به تعویق انداخت.

آیا این‌ جملات الگوی سیاست خارجی (و چه بسا داخلی) کشورهای بزرگ و به خصوص جنگ‌طلب ترینشان یعنی آمریکای عزیز نیست؟ واقعا جای ماکیاولی خالی که ببیند آموزه‌هایش سرفصل استراتژی کلان بزرگان قرار گرفته است.

آشنایی با گرایش‌های سیاسی به کمک آزمون قطب‌نمای سیاسی

محدودیت طبقه‌بندی چپ-راست برای نشان دادن گرایشات سیاسی موجود در جهان مدت‌هاست که ثابت شده است. در ادبیات سیاسی ایران و جهان بارها و بارها به اصلاحات نئولیبرالیسم، فاشیسم، آنارشیسم، کمونسیم، راست افراطی و مانند آن‌ها برخورد می‌کنیم بدون اینکه دقیفا بتوانیم جایگاه مناسبی در الگوی کلاسیک راست-چپ برایشان بیابیم.

به کمک دوست خوبم کاتالاکسی (و دوستی که برایشان کامنت گذاشته بود)‌با سایت قطب‌نمای سیاسی آشنا شدم. این سایت با اضافه کردن یک بعد جدید به سیستم ساده و یک‌بعدی کلاسیک (همان سیستم راست-چپ) موفق می‌شود گرایشات غالب سیاسی امروز جهان را به خوبی توضیح دهد و رابطه آنها را با یکدیگر بهتر نشان دهد. علاوه بر مطالب این نوشته توصیه می‌کنم حتما به این سایت سر بزنید و به خصوص آزمون تعیین جهت‌گیری سیاسی آن را که به کمک مجموعه‌ای از سئوال و جواب که در نهایت مطابق با فرمول خاصی گرایش سیاسی شما را تعیین می‌کند انجام دهید. ترجمه سئوالات این آزمون جالب را در پایین همین نوشته آورده‌ام. ترجمه فارسی این سئوالات صرف‌نظر از اینکه ممکن است برای دادن آزمون اصلی که به زبان انگلیسی است به دردتان بخورد، به صورت مستقل نیز ارزش تامل دارد.

توصیه: برای این‌که بتوانید با ذهنیت دست‌اول در آزمون شرکت کنید پیشنهاد می‌کنم (همانطور که در کامنت‌ها هم دوستی تاکید کرد) قبل از خواندن این مقاله ابتدا آزمون را بدهید. اگر وقت دادن آزمون را ندارید،‌ خواندن این مقاله و مشاهده تحلیل‌ها و نمودارهای آن باز هم به شما کمک می‌کند که دیدگاه بهتری از گرایش‌های سیاسی موجود داشته باشید.

در دسته بندی کلاسیک نگرش‌های سیاسی‌ دیدگاه اقتصادی غالب است

به صورت سنتی گرایش‌های سیاسی را با نگرش غالب اقتصادی به دو قطب راست و چپ نقسیم می‌کرده‌اند. در این دیدگاه خصوصیت‌هایی مانند اعتقاد به بازار آزاد، رقابت آزاد، فردگرایی و مالکیت خصوصی را به راست‌گرایان و مالکیت یا تولید اشتراکی، رقابت محدود و کنترل شده و جمع‌گرایی را به چپ‌گرایان نسبت می‌دادند. اما واقعیت این است که به تدریج معلوم شده است این دسته‌بندی‌های یک‌بعدی به هیچ عنوان جوابگوی تنوع و پیچیدگی گرایش‌های سیاسی موجود در جهان امروز نیست. به عنوان مثال در این دسته‌بندی گرایش فکری صدام حسین و سالوادور آلنده هر دو به طیف چپ تعلق می‌گیرد. اما همه می‌دانیم که فاصله بسیاری میان تفکر سیاسی این دو شخصیت وجود دارد. نتیجه‌ اینکه گرایش‌های سیاسی دنیای امروز را نمی‌توان صرفا با یک متغیر سنجید.

نمودار زیر نمایشگر دسته‌بندی کلاسیک گرایشات سیاسی است:

image

به نظر می‌رسد جای متغیر اجتماعی در اینجا خالی است. نقش فرد و جامعه بدون در نظر گرفتن متغیرهای اقتصادی، می‌تواند در نگرش سیاسی تاثیرات مهمی بگذارد.

اضافه کردن یک متغیر جدید دردسته‌بندی نگرش‌های سیاسی‌: دیدگاه اجتماعی نیز تعیین کننده است

با اضافه کردن یک بعد جدید (متغیر جدید) به دسته‌بندی‌ گرایش‌های سیاسی به نوعی صفحه مختصات دست می‌یابیم. در این صفحه مختصات محور افقی همان محور راست-چپ ذکر شده در بالا بوده که با نگرش اقتصادی تعیین می‌شود. محور جدید (محور عمودی) محور اقتدارگراییآزادی‌گرایی بوده که با توجه به میزان اولیت دادن به قدرت مرکزی و حاکمیت دولت تعیین می‌شود. به این ترتیب صفحه مختصات سیاسی به چهار قسمت اصلی تقسیم می‌گردد:

  • طیف دیدگاه‌های سیاسی در محور عمودی (متغیر اجتماعی):
    اقتدارگرایی: از دولت، حاکمیت و سنت‌ها باید پیروی کرد‌(در حالت افراطی تبدیل به تمامیت‌گرایی می‌شود)
    آزادی‌گرایی: حداکثر آزادی‌های فردی (شخص آزاد است هر کاری دلش می‌خواهد با خودش یا مایملکش انجام دهد، به شرطی که به افراد دیگر هم همان آزادی‌ها را بدهد، یعنی مانع آزادی‌های مشابه دیگران نشود)
  • طیف دیدگاه‌های سیاسی در محور افقی (متغیر اقتصادی):
    چپ: تاکید بر تولید یا مالکیت گروهی یا غیر متمرکز
    راست: تاکید بر مالکیت و تولید خصوصی.

نکته مهم: گاه معادل فارسی Libertarianism را اختیارگرایی آورده‌اند، اما من لفظ آزادی‌گرایی را کمی بیشتر ترجیح می‌دهم.

با توجه به محورهای یاد شده، صفحه مختصات سیاسی به چهار قسمت تقسیم می‌شود. معمولا گرایشات سیاسی در یکی از غالب‌های چهارگانه زیر می‌گنجند:

  1. راست اقتدارگرا: از نظر اقتصادی متمایل به اقتصاد آزاد، از نظر اجتماعی متمایل به نقش دولت (یا سنت یا نهادهای دیگر) به عنوان قدرت مرکزی
  2. چپ اقتدارگرا: از نظر اقتصادی متمایل به اقتصاد کنترل شده، از نظر اجتماعی متمایل نقش دولت دولت (یا سنت یا نهادهای دیگر) به عنوان قدرت مرکزی
  3. راست آزادی‌گرا: از نظر اقتصادی متمایل به اقتصاد آزاد، از نظر اجتماعی متمایل به پراکندگی یا عدم تمرکز قدرت (تاکید زیاد بر آزادی‌های فردی)
  4. چپ آزادی‌گرا (یا آزادی‌گرای سوسیالست): از نظر اقتصادی متمایل به اقتصاد کنترل شده، از نظر اجتماعی متمایل به پراکندگی یا عدم تمرکز قدرت (تاکید زیاد بر آزادی‌های فردی)

image

چند تعریف:

با استفاده از صفحه مختصات فوق و تعاریف ذکر شده می‌توانیم برخی از اصلاحات سیاسی را از زاویه جدیدی تعریف کنیم:

  1. فاشیسم: بیشترین گرایش به اقتدارگرایی (مرکزیت کامل قدرت در یک نهاد مانند دولت)
  2. آنارشیسم:‌ نقطه مقابل فاشیسم. کمترین گرایش به اقتدارگرایی (دولت مرکزی وجود ندارد)
  3. کمونیسم: بیشترین گرایش به جمع‌گرایی اقتصادی (اقتصاد کاملا گروهی)
  4. نئولیبرالیسم: بیشترین گرایش به مالکیت خصوصی (شرکت‌های سهامی بزرگ)

اشتباهات مصطلح در ادبیات سیاسی:

  • فاشیسم نقطه مقابل کمونیسم نیست. نقطه مقابل کمونیسم در واقع نئولیبرالیسم می‌باشد.
  • آزادی‌گرایی (Libertariansim) با آزادمنشی (Liberalism) فرق می‌کند. اولی ضمن تاکید بر آزادی‌های فردی منکر حضور قدرت‌های سنتی مانند دولت، مذهب، سنت و غیره است اما دومی با این نهادهای قدرت مشکلی ندارد.
  • بیشترین فاصله از لحاظ تفکر اقتصادی-سیاسی میان چپ‌های آزادی‌گرا و راست‌های اقتدارگرا می‌باشد. همانطور که در نمودار می‌بینید، چپ‌های اقتدارگرا با راست‌های اقتدارگرا چندان فاصله‌ای ندارند.
  • کمترین آزادی‌های فردی در کمونیسم نیست، بلکه در سیستم‌های فاشیستی به چشم می‌خورد (اوج اقتدارگرایی).

با استفاده از طبقه‌بندی فوق نگاهی داشته باشیم به گرایشات سیاسی برخی از شخصیت‌های سیاسی مشهور جهان:

image

همینطور به نمودار گرایشات سیاسی حاکم در برخی از کشورهای اروپایی توجه کنید:

image

یک بازی هیچان‌انگیز!!!

با توجه به اطلاعات ذکر شده تصمیم گرفتم دست به یک کار هیجان‌انگیز بزنم که در واقع جنبه بازی دارد. به ذهنم رسید آزمون را مجددا بدهم ولی این‌بار خودم را در لباس شخصیت‌های مختلف فرض کنم و در پاسخ دادن به سئوالات به جای در نظرگرفتن خودم، با توجه به شناختی که از شخصیت‌های مورد نظر دارم به جای او‌(آنها) جواب بدهم. نظر شما چیست! من که خیلی از این بازی خوشم اومد.

نتیجه آزمون را می‌توانید در نمودار زیر ببینید:

image

خوب البته این نتایج با تلقی که من از این اشخاص (گروه‌ها) داشتم به دست آمده است. ممکن است شما اگر به جای مثلا طالبان امتحان دهید، نتیجه متفاوتی از آب درآورید. اگر کسی علاقه‌مند بود و آزمون را داد و نتایج متفاوتی به دست آورد لطفا به منم اطلاع دهد. برایم خیلی جالب است که بدانم.

آزمون جهت‌یابی سیاسی به زبان فارسی!

تاکید می‌کنم که آزمون تعیین گرایش سیاسی را حتما بدهید. این آزمون به زبان انگلیسی می‌باشد. در صورتی که زبان‌تان به اندازه کافی خوب نیست که متوجه مفهوم دقیق پرسش‌ها بشوید من ترجمه فارسی‌ آنها را اینجا آورده ام. سعی کرده‌ام تا حد امکان امانت‌دار باشم. سئوالاتی که باید جواب بدهید زیاد دشوار نیستند. هر سئوال را با انتخاب یکی از گزینه‌های شدیدا مخالفم، مخافلم، موافقم، شدیدا موافقم پاسخ دهید و در پاسخ دادن به آنها سعی کنید به حس درونی خود مراجعه کنید و نه آمار یا ارقام:

1. در مورد اینکه چگونه کشور و جهان را می‌بینید:

  • اگر جهانی‌شدن اقتصاد اجتناب‌ناپذیر باشد، در درجه اول باید در خدمت بشریت باشد تا اینکه در خدمت منافع شرکت‌های چند‌ملیتی.
  • من همیشه از کشورم جانب‌داری می‌کنم، چه جق با آن باشد و چه نباشد.
  • هیچ‌کس کشور محل تولد خود را انتخاب نمی‌کند، پس احمقانه است که به آن افتخار کند.
  • نژاد ما خصوصیات برتری نسبت به نژادهای دیگر دارد.
  • دشمن دشمن من، دوست من است.
  • اقدام نظامی بر خلاف قوانین بین‌المللی در برخی از موارد قابل قبول است.
  • امروزه اطلاعات و سرگرمی به صورت نگران‌کننده‌ای با هم آمیخته شده‌اند.

2. در مورد اقتصاد (به آمارها کاری نداشته باشید،‌ فقط گرایش خود را در نظر بگیرید)

  • مردم بیشتر توسط طبقات اجتماعی از هم جدا هستند تا ملیت.
  • کنترل تورم مهم‌تر از کنترل بی‌کاری است.
  • چون نمی‌توان به شرکت‌ها اعتماد کرد که از محیط زیست مراقبت کنند، آنها نیاز به مقررات نظارتی دارند.
  • «از هر کس به اندازه توانش، به هر کس به اندازه نیازش» یک نظر اساسا خوب است.
  • این یک موضوع غم‌انگیز است که در جامعه ما حتی آب خوردن نیز یک محصول مصرفی با بسته‌بندی و نشان تجاری می‌باشد.
  • زمین نباید کالایی قابل خرید یا فروش باشد.
  • این غم‌انگیز است که سرمایه‌های شخصی کلانی توسط کسانی که فقط با پول کار می‌کنند و هیچ نقشی مثبتی در جامعه بازی نمی‌کنند تولید می‌شود.
  • سیاست‌های حمایتی گاه در تجارت لازم است.
  • تنها وظیقه اجتماعی یک شرکت رساندن سود به سهام‌دارانش است.
  • ثروتمندان خیلی زیاد مالیات می‌پردازند.
  • کسانی که توانایی مالی بهتری دارند و می‌توانند بیشتر پول پرداخت کنند حق دارند از خدمات درمانی بهتری برخوردار شوند.
  • دولت‌ها باید شرکت‌هایی را که عموم مردم را گمراه می‌کنند جریمه کنند.
  • بازار آزاد واقعی نیازمند قوانینی است که جلوی تشکیل انحصار توسط شرکت‌های چند ملیتی را بگیرد.
  • هرچه بازار آزادتر باشد، مردم هم آزادتر هستند.

3. ارزش‌های اجتماعی شما:

  • سقط جنین در شرایطی که جان مادر در خطر نباشد، باید همیشه غیرقانونی باشد.
  • همه مقامات باید پاسخگو باشند.
  • چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان.
  • نباید از مالیات دهندگان انتظار داشت که از تئاتر یا موزه‌هایی که از نظر مالی نمی‌توانند مستقل باشند حمایت کنند. [نباید از بودجه دولت برای موسسات هنری یا فرهنگی غیر انتفاعی هزینه کرد]
  • مدارس نباید حضور دانش‌آموزان درکلاس‌ها را اجباری کنند.
  • همه مردم دارای حقوق هستند، اما برای همه بهتر است که دسته‌های مختلف مردم، حقوق مربوط به خودشان را داشته باشند.
  • والدین خوب گاهی باید فرزندان خود را تنبیه بدنی کنند.
  • این طبیعی است که بچه‌ها بعضی از رازهایشان را از پدر و مادر پنهان کنند.
  • همراه داشتن ماری‌جوانا [نوعی ماده‌ی مخدر]‌ برای استفاده شخصی نباید جرم جنایی به حساب بیاید. [با تشکر از خواننده سامان]
  • مهمترین رسالت مدارس باید این باشد که به نسل آینده بیاموزد چطور کار پیدا کنند.
  • اشخاصی که دارای بیماری‌ یا ناتوانی‌های وخیم قابل انتقال از طریق وراثت ژنتیکی هستند، نباید اجازه تولید مثل داشته باشند.
  • مهمرین چیزی که باید بچه‌ها یاد بگیرند پذیرش نظم است.
  • چیزی به اسم مردم وحشی یا متمدن وجود ندارد؛ فقط فرهنگ‌های مختلف وجود دارند.
  • کسانی که می‌توانند کار کنند،‌ اما این امکان را رد می‌کنند، نباید از جامعه انتظار حمایت داشته باشند.
  • وقتی آزرده خاطر یا ملول هستید، بهتر است در موردش فکر نکنید و سر خودتان را با موضوعات خوشحال کننده گرم کنید.
  • نسل اول مهاجران به کشورهای دیگر هرگز نخواهند توانست در کشور جدید کاملا جا بیفتند.
  • چیزی که برای اکثر شرکت‌های موفق خوب باشد همیشه در نهایت برای همه ما خوب است.
  • هیچ رسانه ارتباط جمعی حتی اگر محتوای برنامه‌هایش خیلی هم مستقل باشد، نباید از بودجه عمومی کمک دریاف کند (دولت نباید به هیچ رسانه ارتباط جمعی کمک مالی کند، فارغ از اینکه آن رسانه چقدر مستقل است).

4. چگونه شما جامعه بزرگتر را می‌بینید:

  • حق آزادی شهروندی ما به مقدار زیادی تحت عنوان مبارزه با تروریسم تحت شعاع قرار گرفته است.
  • حاکمیت تک حزبی یک خوبی بزرگ دارد: از بحث‌ها و اختلافاتی که باعث تاخیر توسعه در یک سیستم سیاسی دموکرات می‌شوند به دور است.
  • با وجودی‌که عصر الکترونیک استراق سمع رسمی را آسان‌تر کرده است، اما فقط مجرمان باید نگران این موضوع باشند.
  • مجازات اعدام در مورد اغلب جنایت‌های بزرگ باید قابل انتخاب باشد.
  • در یک جامعه متمدن، همیشه باید گروهی برای فرمان دادن و گروهی برای تبعیت کردن وجود داشته باشد.
  • هنرهای انتزاعی نمایانگر هیچ چیز بخصوصی نیستند و اصولا نباید به عنوان هنر تلقی شوند.
  • در قانون مجازات همیشه مجازات باید مهم‌تر از بازپروری باشد.
  • تلاش برای درمان یا بازپروری بعضی از مجرمان فقط وقت تلف کردن است.
  • یک شخص اهل کسب‌ و کار یا تولیدکننده مهمتر از یک نویسنده یا هنرمند است.
  • مادرها می‌توانند شغل داشته باشند، اما وظیفه اصلی آنها خانه‌داری و تربیت فرزندان است.
  • شرکت‌های چندملیتی به صورت غیراخلاقی در حال تاراج منابع ژنتیک گیاهی کشورهای در حال توسعه هستند.
  • آشتی کردن و پذیرفتن ساختار موجود یکی از مهمترین جنبه‌های پختگی و بلوغ است.

5. در مورد مذهب:

  • طالع‌بینی یا فال‌بینی می‌تواند خیلی از پدیده‌ها را دقیقا توضیح دهد.
  • اگر مذهبی نباشید، نمی‌تونید اخلاق‌گرا باشید.
  • برای حمایت از مردم واقعا نیازمند، امور خیریه بهتر از تامین اجتماعی است.
  • بعضی از مردم به طور کاملا طبیعی بداقبال هستند (بختشان تاریک است).
  • این برای من مهم است که مدرسه به فرزند من ارزش‌های مذهبی را القا کند.

6. در مورد روابط جنسی:

  • رابطه جنسی خارج از ازدواج معمولا غیراخلاقی است.
  • زوج متشکل از دو همجنس‌گرا که همدیگر را دوست دارند، نباید از امکان پذیرفتن فرزند محروم شوند.
  • دسترسی به محصولات پورنوگرافیک که توسط افراد بالغ و با رضایت آنها تهیه شده باشد، باید برای افراد بالغ قانونی باشد.
  • اتفاقاتی که در اتاق خواب خصوصی میان افراد بالغ و با رضایت آنها رخ می‌دهد هیچ ارتباطی به حکومت ندارد.
  • هیچ‌کس نمی‌تواند به صورت طبیعی احساس تمایل همجنس‌گرایی کند.
  • این روزها در مورد آزادی‌های جنسی خیلی افراط شده است. [با تشکر از خواننده سامان]

آشنایی با دو نشان:

lds_bw

نشان دوگانگی آزادی‌گرایی (Libertarian Duality Symbol)

150px-Anarchism_neat

علامت آنارشیسم به معنی نفی کامل قدرت و حداکثر آزادی‌فردی

واژه‌نامه:

معادل‌های فارسی برخی از اصطلاحات سیاسی

لینک‌ها به صفحه ویکی‌پدیای هر عنوان متصل است. در مورد لینک‌های فارسی صفحه ویکی‌پدیای فارسی را قرار داده‌ام. برخی از این صفحه‌ها خالی هستند و نیازمند فکر و دست شما هستند که آنها را پر کند!

انگلیسی فارسی
Left چپ
Right راست
Authoritarian اقتدارگرایی
Libertarian آزادی‌گرایی
Fascism فاشیسم
Neoliberalism نئولیبرالیسم
Anarchism آنارشیسم
Comunism کمونیسم
Authoritarian left چپ اقتدارگرا
Libertarian Left چپ آزادی‌گرا
Authoritarian Right راست اقتدارگرا
Libertarian Right راست آزادی‌گرا
Collectivism مالکیت یا تولید گروهی