تیرباران کودکان افغان و توضیحات تکمیلی

دیروز در مورد خبر قتل عام کودکان افغان توسط نیروهای آمریکایی نوشتم و چند تا از دوستان به حق و به درستی خواستار معرفی منبع رسمی برای این خبر شدند. البته من یکی از منابع را همان‌جا ذکر کرده بودم. اما شاید منظور از منابع رسمی چیز دیگری باشد. راستش را بخواهید در دنیایی که دولت‌ها توی روز روشن دروغ می‌گویند من دیگر نمی‌دانم منظور از منبع رسمی چیست و اصولا تا چه حدی می‌شود به کدام منبع رسمی اعتماد کرد. به هر حال:

  • اگر منظور از منبع رسمی گزارش بازرسان سازمان ملل باشد که اصولا داستان از همان‌جا شروع شد که چنین گزارش مقدماتی‌ای توسط بازرس ویژه‌ی سازمان ملل مطرح شد.
  • اگر منظور از منبع رسمی، سخن‌گوی دولت‌‌ها باشد که آقای کرزای رئیس‌جمهور افغانستان در این مورد واکنش نشان داده و خواستار تحویل نظامیان جنایت‌کار شده است، این هم خبر از سایت رسمی رئیس‌جمهور افغانستان.
  • اگر منظور روزنامه‌های تحت وب باشد که تایمز‌آن‌لاین دست‌کم در دو مورد به این موضوع پرداخته. این‌جا و این‌جا.
  • و اگر منظور روزنامه‌های کثیرالانتشار و مشهور باشد که نیویورک‌تایمز این‌جا و این‌جا در موردش نوشته، اگر چه طوری خبر را در مقایسه با توجیهاتی مانند حمله به تروریست‌ها و عملیات ضدطالبان بی‌اهمیت جلوه داده که باید با میکروسکوپ آن‌را پیدا کنید. اما اگر دقت کنید پیدایش می‌کنید. روزنامه‌ی جروسلم‌پست هم در این زمینه خبری دارد.
  • اگر منظور رای و حکم قانونی دادگاه باشد که هنوز دادگاهی تشکیل نشده است و صادقانه بگویم فکر می‌کنم همان‌قدر تشکیل شود که دادگاه جنایت‌های جنگی ارتش آمریکا و ارتش‌های کشورهای قدرتمند دیگر در شصت سال اخیر تشکیل شده است.
  • اگر منظور وبلاگ‌ها و منابع شخصی باشند که دیگر بی‌شمارند و با یک جستجوی ساده توی گوگل قابل دسترسی.

اما حالا بگذارید کمی هم نتیجه‌گیری کنیم.

صرف‌نظر از اصل خبر که بخش کوچکی از تراژدی انسانی‌ای که در افغانستان در حال رخ دادن است را به ما نشان می‌دهد، نکته‌ی غم‌انگیز دیگر این است که اگر این خبر جور دیگری، مثلا خبر کشته شدن سه سرباز اسیر آمریکایی در خواب توسط نیروهای طالبان بود، به احتمال زیاد وضعیت کاملا فرق می‌کرد.

اولا که به جای چند منبع رسمی در حاشیه‌ی خبرها،‌ هزاران روزنامه و خبرگزاری و شبکه‌ی تلویزیونی به صورت 24 در 7 گزارش و تفسیر و مقاله تهیه می‌کردند تا هیچ جای تردیدی باقی نماند که حتی مرغ‌های توی آسمان و ماهی‌های زیر آب در سراسر کره‌ی زمین هم این خبر را بشنوند.

ثانیا «من» یعنی من استریوتایپ‌زده‌ که بخش قابل توجهی از ذهنیتم از دنیایی دورتر از خانه‌ و شهرم را پارادیم رسانه‌ای غربی شکل داده است حتی به ذهنم هم خطور نمی‌کرد که بپرسم، اِ کشتند؟ سرباز اسیر کشتند؟ مدرکش کو؟ منبعش کو؟ کدام خبرگزاری رسمی در موردش نوشته؟ آیا سازمان ملل بیانیه داده؟ گزارشش‌ کو؟ نه… از این جور سوال ها به ذهنم هم خطور نمی‌کرد. چون با استریوتایپ ذهنی-رسانه‌ای من سازگار بود. خوب طالبان‌اند دیگر. یک مشت وحشی. کشته‌اند، می‌کشند و این طبیعی است. حتما خبر درست است. مگر می‌شود درست نباشد.

اما وقتی خبر جنایت آشکار و تابلوی سربازان غربی را می‌شنوم چون با استریوتایپ ذهنی من از انسان غربی سازگار نیست، کنجکاوی و حساسیت منطقی‌ام بیشتر خودش را نشان می‌دهد. به خودم می‌گویم، نه نمی‌تواند درست باشد. غربی هستند بابا! این‌جوری نیستند که. این‌جوری نمی‌کشند.  تازه گیرم که بکشند، این‌طوری که نمی‌کشند. انسان غربی معمولا تمیز و عام و سیستماتیک و پست‌مدرنی می‌کشد. انسان غربی که نمی‌آید کودک‌های دوازده ساله را در خانه‌شان تیرباران کند… پس لابد جایی از خبر می‌لنگد. دروغ است. پروپاگاناست…

حالا اشتباه برداشت نشود. منظورم این نیست تا خبری بر ضد غرب یا آمریکا بود آن را بپذیریم. برعکس. کلن تاکید من این است که روی اعتبار همه‌‌ی خبرها به یک اندازه موشکاف و حساس باشیم. این را در مورد همین داخل ایران خودمان هم در نظر داشته باشیم. حتما شما بهتر از من می‌دانید که خیلی از این ای‌میل‌ها و خبرهایی که به ظاهر طرفدار جنبش سبز هستند و دست به دست می‌شوند بی‌مبنا، غیرمستند، غیردقیق یا دست‌کاری شده (یا همه‌ی این‌ها باهم) هستند؟ آیا در مورد آن‌ها هم موشکافی می‌کنیم و سر و ته منبع‌هایشان را در می‌آوریم یا تا یکی از این‌جور خبرهای آن‌چنانی سبز به دستمان می‌رسد فوری توی ای‌میل و فیس‌بوک و این‌جا و آن‌جا برای همه‌ی دوستان و آشنایان فورواردش می‌کنیم؟

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

بازی شطرنج روز: کاسپاروف با مهره سفید – پوتین با مهره سیاه

یکی از قهرمانان دوران نوجوانی من «گاری کاسپاروف» بازیگر شطرنج روسی بود. بازی‌هایش را مرور می‌کردم، اخبار مربوط به مسابقه‌هایش را با هیجان پی‌گیری می‌کردم و از دقت، عمق و سرعتِ عمل او در تحلیل بازی‌های شطرنج حیران بودم! اگر با شطرنج آشنا باشید حتما می‌فهمید من چه می‌گویم!

کاسپاروف اما فقط قهرمان نوجوانی من نبود. او در جامعه شطرنج‌دوست روسیه هم بسیار محبوب بود و عاقبت هم این محبوبیت او را به صرافت این انداخت که به صورت جدی وارد عرصه سیاست روسیه شود. البته او از بیش از دو دهه قبل فعالیت‌های سیاسی داشت (مثلا حمایت از بوریس یلتسین در سال 1996) اما این بار لحن و تصمیم او جدی‌تر بود.

او با تاسیس جبهه متحد مردم (United Civil Front)‌ به سرعت خود را به عنوان یکی از منتقدین جدی سیاست‌های دولت فعلی روسیه معرفی کرد. او همچنین نقش پررنگی در تاسیس ائتلاف «روسیهٔ‌ دیگر» داشت که متشکل از گروه‌ها و احزاب مخالف «ولادیمیر پوتین»  است اما بیشتر طیف چپ را شامل می‌شود. کاسپاروف در پاییز 2007 رسما اعلام کرد که نامزد ریاست جمهوری روسیه به نمایندگی از ائتلاف «روسیه دیگر» خواهد بود و قول داد برای «روسیهٔ دموکراتیک و مردمی» مبارزه کند.

کتک خوردن کاسپاروف با صفحه شطرنج!

اوایل سال 2005 یکی از مخالفین کاسپاروف درست پس از این‌که روی یک صفحه شطرنج چوبی از او امضا گرفت، صفحه شطرنج را محکم به سر کاسپاروف کوبید. وی گفت «من تو را به عنوان یک بازیگر شطرنج دوست داشتم اما کاسپاروف سیاسی را دوست ندارم!».

kasparov19

 

کسانی که با صدای بلند حرف می‌زنند مرده‌اند!

اولگ کالوگین از مقامات سابق سازمان امنیتی جاسوسی روسیه (کی.جی.بی) می‌گوید:‌

من زیاد از جزییات حرف نمی‌زنم. کسانی که جزییات را می‌دانستند همه مرده‌اند چرا که آن‌ها با صدای بلند حرف می‌زدند. من ساکت هستم. فقط یک مرد هست که دارای صدای بلند است و او احتمالا دچار دردسر خواهد شد: «قهرمان سابق شطرنج جهان گری کاسپاروف». او در حمله به پوتین شاخص بوده است و فکر می‌کنم احتمالا نفر بعدی در فهرست [سیاه] باشد!

 

کاسپاروف بازداشت شد

در این‌که کاسپاروف بتواند رئیس‌جمهور روسیه شود تردید دارم. مواضع انتقادی و نگرش چپ‌گرایانهٔ او نسبت به حاکمیت اقتدارگرای روسیه و به ویژه ولادیمیر پوتین اگر چه ممکن است خوش‌آیند گروه‌های بزرگی از مردم باشد، خوش‌آیند مردان قدرت و ثروت روسیه نیست. بنابراین بعید می‌دانم او بتواند از موانع مختلفی که پیش رویش خواهد بود عبور کند و وارد کرملین شود. راستش شخصا هم ترجیح می‌دهم او رئیس‌جمهور نشود. به نظرم او (یا هر شخص دیگر) در لباس محقر منقد سیاسی-اجتماعی مفیدتر است تا جامه فاخر سیاست.

 

در این‌باره: