یک کارگردان که نمیشناسمش (آقای «داوود توحیدپرست») فیلمی ساخته که به آن مجوز پخش داده نشده است. اما چنان از رفتار شورای نظارت دلچرکین شده که برداشته و نامهای گلایهآمیز خطاب به آقای «جمال شورجه» نوشته است. آقای «جمال شورجه» خودش «کارگردان» است و در حال حاضر از اعضای «شورای صدور پروانهی نمایش وزارت ارشاد» هم هست. چون «رنج» و «صداقت» را در لابهلای این نامه حس کردم به دلم نشست. پس مناسب دبدم بخشهایی از این نامه را با هم بخوانیم.
اما قبل از اینکه نامهی ایشان را بخوانیم اجازه دهید یک خاطره هم تعریف کنم.
اعتراف میکنم که آقای جمال شورجه را نمیشناسم. اما برادر ایشان را میشناسم. اول دبیرستان که بودم یک دورهی آموزش نظامی ویژه داشتیم که ایشان هم یکی از مربیهای آموزش نظامی ما بود. ایشان تکنیکهای آموزشی بسیار ویژهای داشت، مثلا در مراسم تمرین گاه صدای خمپاره از خودش در میآورد و همهی دانشآموزان باید بلافاصله روی زمین دراز میکشیدند که مثلا ترکش نخورند. بعد ایشان با پوتین نظامی روی بچهها راه میرفت. دقت کنید: روی بچههای پانزده ساله راه میرفت. چون بچهها باید آمادهی رزم میشدند.
این پاراگراف را پیش از خواندن نامهی آقای «توحیدپرست» نوشتم که برای خواندن این نوشته دچار پیشداوری شوید. بله من عمدا شما را به سوی پیشداوری سوق میدهم تا گوشی دستتان باشد بدانید سینمای این کشور را چه نوع ذهنیتهایی اداره میکنند.
حالا اجازه دهید نامه را بخوانیم. متن نامه را خلاصه کردهام و تاکیدها از من است.
همكار محترم، به شدت اعتقاد دارم كه اسلام، دين و راه و روش برتر زندگي در همه اعصار و زمان ها مي باشد و هيچ دين و راه و روشي برتر از آن نيست اما به شرطي كه برداشت انسان ها از آن مانند آيات و نشانه هاي برتر آن، به شدت علمي، عملي، راه گشا و حلال مشكلات بشريت باشد والاآسيب هاي آن غيرقابل تصور و صددرصد ضربه زننده به اصل دين خواهد بود. به عنوان نمونه امام علي(ع) و ابن ملجم مرادي لعنت الله عليه هر دو مسلمان بودند و هر دو برداشت هاي خاص خود را از اسلام داشتند ولي امام علي(ع) برترين مرد تاريخ در همه زمان هاست و توسل به او به انسان ها آگاهي، مقيد شدن به اعمال نيك، گشوده شدن همه جهالت ها و تاريكي ها و رفع گرفتاري و حل شدن همه مشكلات ذهني و عيني در خود و جامعه را به ارمغان مي آورد ولي ابن ملجم مرادي لعنت الله عليه منفورترين مرد تاريخ در همه زمان هاست و توسل به او به انسان ها، جهالت و گمراهي، مقيد شدن به اعمال زشت و ضدانساني، بن بست فكري و عملي و ايجاد مشكل و گرفتاري براي انسان ها[را] به همراه دارد.
يك سوال از نظر من خيلي اساسي [است] و آن اين است كه چرا اين شورا پس از اين همه وقت، هنوز به صورت كتبي و شفاف جواب من و تهيه كننده محترم را نداده است؟! حضرتعالي در همين گفت وگو فرموده ايد: من سخنگوي شورا نيستم و در مورد اين فيلم هنوز وارد بحث نشده ايم و نتيجه گيري كلي بوده است. اگر چنانچه لازم باشد فيلم اصلاحيه اي بخورد تا از محاق بيرون بيايد بايد با كارگردان صحبت شود و تعامل كنيم تا مواردي كه لازم است اصلاح شود و فيلم دوباره مورد توجه شورا قرار بگيرد… آقاي شورجه، پس كي قرار است به صورت قانوني اين اتفاق بيفتد؟! ما كه خواب و خوراك نداريم و نيمه جان شده ايم. چرا جلسه اي برقرار نمي شود و تعاملي صورت نمي گيرد؟ مگر دوستان شوراي پروانه نمايش في سبيل الله كار مي كنند؟! مگر حقوق نمي گيرند كه به مشكل مردم و ارباب رجوع رسيدگي كنند؟! مگر نمي دانند كه فيلم من در بخش خصوصي ساخته شده است و مثل خيلي از فيلم هاي دوستانمان بيت المالي نيست. اصلافرض بر اينكه اين دوستان حقوق نمي گيرند و گمارده شده اند كه براي مردم كار كنند. اين چه جور كار و رفتاري است كه همه ناراحتند. آيا در ما قبل قرون وسطي هم با مردم اينگونه رفتار مي كردند؟! آيا در عصر حجر و انسان هاي نئال درتال اينگونه به مردم بي احترامي مي كردند؟! اين چه جور برداشتي از دين برتر اسلام است كه حل مشكلات مردم هيچ جايگاهي ندارد و مردم و هنرمندان مدام تحقير مي شوند؟!
من اين فيلم را با آدم هاي متخصص و غيرمتخصص بسياري ديده ام. هيچ كدام از آنها نظر شما را ندارند و فيلم مرا يك فيلم ملودرام خانوادگي و اجتماعي مي دانند و وجود و نمايشش را به همين شكل براي مردم لازم و ضروري مي دانند ولي شما نظر ديگري داريد و اصرار مي ورزيد كه حتما قيچي معروفتان را به دست گرفته و فيلم را قلع و قمع و بي پدر و مادر كنيد تا زمان آن به 90 دقيقه برسد. آقاي شورجه مگر آيه محكم قرآن است كه فيلم حتما بايد 90 دقيقه باشد. گفته ايد كه من به پلان هاي فيلم بسيار حساس هستم. چرا نبايد حساس باشم. فيلم من عين بچه من است. چه معيوب و زشت و چه سالم و زيبا به شدت دوستش دارم و حاضر نيستم شما فرزند مرا معيوب كنيد.
آقاي شورجه، لطف ديگري به مردم و فيلمسازان بكنيد و قوانين حاكم بر شوراي صدور پروانه نمايش را به صورت كاملا روشن و آشكار بين فيلمسازان و منتقدان توزيع كنيد تا آنها بدانند كه شما با چه معيار و ميزاني به قضاوت فيلم ها مي نشينيد تا معايب آن را به نقد كشيده و اصلاح كنند و جلوي ضررهاي مادي و معنوي بسيار زيادي كه صرفا ناشي از عدم آگاهي از ضوابط مي باشد گرفته شود.
آقاي شورجه، آيا شما به توصيه خدا و رسولان و ائمه و رهبران دين و كشور عمل كرده ايد يا فقط حرف از عدالت زده ايد و همه مواهب مادي و معنوي را براي عده اي خاص خواسته ايد؟! آيا خبر داريد كه چه تعداد از فيلمسازان كشور بيكار هستند؟! آيا مي دانيد آنها زن و بچه دارند و مستاجر مي باشند؟! آيا مي دانيد كه خيلي از هنرمندان اين كشور از انواع بيمه ها بي بهره هستند؟! آيا خبر داريد كه خيلي از همكاران شما همانند حضرتعالي وابسته به دولت نيستند و از دولت حقوق نمي گيرند؟! آقاي شورجه، شما هر چه اراده كنيد در اختيارتان است! امتياز فيلم و سريال سازي درباره 124 هزار پيغمبر و پيغمبرزاده و معصومين عليهم السلام و امام زادگان عزيزشان و همه قصه هاي قرآني و غيرقرآني و غيره و غيره در اختيار شماست. آيا امام علي(ع) و رهبران عزيز جامعه به چنين عدالتي نظر دارند؟! آقاي شورجه انصاف داشته باشيد.
آقاي شورجه، شما را به خدا و به قرآن اذيت نكنيد و بگذاريد ذره اي از هوا در فضاي كشور وجود داشته باشد كه من و امثال من بتوانيم نفس بكشيم. باور كنيد تفكر شما، من و همنسلان من و جامعه را خفه خواهد كرد. همانگونه كه سينماي دفاع مقدس را خفه كرد. ما به خدا و رسولان خدا و روز قيامت به شدت ايمان داريم و نيكوكاري را پيشه خود ساخته ايم و شما نمي توانيد براي من و همنسلان من تعيين تكليف بكنيد. آقاي شورجه، يادتان باشد كه اختلاف داشتن مومنان بسيار خوب است و مومنان بايد به يكديگر حيات و زندگي و محبت اهدا كنند. آقاي شورجه من با ديگران كاري ندارم ولي از امروز خودم به عنوان يك مسلمان و شيعه مسوول در هر زمان و مكاني به نابرابري هايي كه شما و دوستانتان برايم به وجود بياوريد اعتراض دارم . من دزد نيستم. قاچاقچي نيستم. تجاوزگر نيستم. من يك بچه كارگر مسلمان و مومن از محله جواديه و نازي آباد هستم كه فقط و فقط دوست دارم شرافتمندانه براي مردم و كشورم كار كنم و حق حيات داشته باشم. آقاي شورجه، گرفتن حق كار و حق حيات كه در ما قبل تاريخ هم به رسميت شناخته شده را از من و همنسلان من نگيريد كه البته نمي توانيد بگيريد…
آقاي شورجه من و شما و ديگران مي توانيم، هم مانند امام علي(ع) باشيم و هم مانند ابن ملجم مرادي لعنت الله عليه. عزيز دل! من با گفتن اين مطالب فقط و فقط قصد پند و اندرز داشتم كه قرآن هم پند و اندرز است. آقاي شورجه، اگر فيلم سينمايي نامزد آمريكايي من ضددين و ضدمذهب و ضدكشور و ضدامنيت است بدين وسيله به شما اجازه مي دهم كه آن را به حبس ابد محكوم كرده و زنداني اش كنيد در غير اين صورت اجازه بدهيد كه من و همنسلان و همفكران من كه به شدت به دين و مذهب و كشور و امنيت و پويايي آن اعتقاد و ايمان داريم و ذره اي از بيت المال و منابع عمومي كشور سوءاستفاده نكرده ايم از آيين آباء و اجدادي خودمان دفاع كنيم تا كشور عزيز و نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران خداي ناكرده به دست نااهلال و نامحرمان نيفتد.
سینمای ماهم جزئی از جامعه ای است که هر گوشه آن به شکلی کاملا سلیقه ای اداره می شود. 😦
لایکلایک
صندوقک:
بله متاسافانه.
لایکلایک
بامداد عزیز گفته ای: «این پاراگراف را پیش از خواندن نامهی آقای «توحیدپرست» نوشتم که برای خواندن این نوشته دچار پیشداوری شوید. بله من عمدا شما را به سوی پیشداوری سوق میدهم تا گوشی دستتان باشد بدانید سینمای این کشور را چه نوع ذهنیتهایی اداره میکنند.» ولی توصیفی که کرده ای از برادر این بنده خداست و نه خودش. متن خوبی بود، ولی چرا از من خواننده میخواهی که با پیشداوری از روی برادر ابن آدم راجع به خودش قضاوت کنم، درحالیکه خودت هم گفته ای که خودش رو نمیشناسی؟ مگر برادرها لزوما همفکرند؟
لایکلایک
آزاده:
حرفت درسته. من اون قسمت رو از نظر احساسی باید مینوشتم. کاریش نمیتونستم بکنم، بدجوری سالها روی دلم مونده بود و باید گفته میشه. اصلا دلیل نوشتن این پست هم همین بود. یه کم به کنایه و طنز نوشتم که مخصوصا شما رو به سوی پیشداوری سوق میدم وگرنه همین جمله در واقع قراره به شما بگه که لطفا از این حرف دچار پیشداوری نشید چون درسته که مفهوم جمله اینه که پیشداوری بکنید ولی با اعلام این حرف و پیشکشیدن بحث پیشداوری هدفم آگاه کردن مخاطب بوده به این امر که مثلا پیشداوری نکنه.
به هر حال شاید زیاد واضح ننوشتم. 🙂
ممنون که گفتی.
لایکلایک
جالبه نمیدونستم این شورجه با اون شورجه برادره. من از اون دوره کوتاه عجیب، خاطراتی دارم که در هیچ یک از آموزش نظامیهای آینده تکرار نشد.
لایکلایک
من مطمئن نیستم ، یادم هست بارها و بارها بعدها این موضوع توسط بچهها و آدمهای مختلف تکرار شد.
شاید بهتر میبود این «مطمئننبودنم» رو طوری توی نوشته میگفتم، اما نگفتم. چرا؟
نمیدونم. مهم نبود به نظرم، چون حکایت چیز دیگری است.
لایکلایک
در كل با آزاده موافق هستم، اما با دنبال كردن متن و به ياد آوردم ظلمي كه به سينما شده نظرم عوض ميشود و گمان ميكنم كه هر دو برادر مثل هم هستند. در غير اينصورت داود توحيدپرست اين برادر را مخاطب قرار نميداد آن هم اينچنين.
لایکلایک
پرهام:
🙂 من هم همین حس رو داشتم.
لایکلایک
خودمون هستیم ولی این اقای توحیدپرست هم که سالوس و تملق کرده که از نامه اش حرفی بیرون نکشند و صد جا از خداو پیغمبر تعریف کرده . تکلیف اقای شورجه هم که معلومه : نور به قبرش بباره
لایکلایک
hvahn:
خوب به هر حال آقای توحیدپرست با زبان خودش نوشته، با توجه به گرایشهای فکری یا اعتقادیش.
لایکلایک
خوب آقای توحیدپرست مسلمان هست و حداقل تونسته اینطور اعتراض کنه. تصور کنید کسی که مسلمان یا شیعه نیست، اگر حقی را طلب کند، به چهچیز باید متوسل بشه که محکوم نشه؟ این ذهنیت همه جا هست و بدجوری هم با آبروی همه بازی میکنه.
لایکلایک
حنان:
میفهمم. حساب دگراندیشان در این ممکت که جداست و در بیشتر موارد چارهای جز سکوت ندارند.
لایکلایک
راستش بامداد عزیز، اثرش روی من این بود که سعی کردم متن تو رو بدون توجه به اون پاراگراف بخونم و برای همین هم ازش لذت بردم. نمیدونم هدفت این بود یا نه ولی اثرش رو من اینطوری بود. به هر حال بازهم ممنون از پست خوبت.
خوش باشی
لایکلایک
آزاده:
خوشحالم که اینطور متن رو خوندنی.
🙂
لایکلایک