نوشتهی قبلیام دربارهی فرق بین دانشجو و دانش-جو واکنشهای مختلفی ایجاد کرده. برخی از دوستان با آن کاملا موافق بودند، برخی موافق بودند و ایراداتی را مطرح کردند و برخی هم کاملا مخالفت.
در صحبتهای منتقدان احساس کردم نوعی سوءتفاهم نسبت به آنچه نوشتهام (که شاید به اندازهی کافی واضح یا گویا نبوده) وجود دارد. این را نمینویسم که آن دسته از دوستان که مخالف بودند، نظرشان عوض شود بلکه اینجا مواضعام را خلاصهتر تکرار میکنم که اگر سوءتفاهمی بوده برطرف شود. یعنی مخالفان/موافقان مردد به مخالفان/موافقان قسم خورده تبدیل شوند.
در نوشتهی قبلی «دانشجو» را در مقابل «دانش-جو» قرار دادهام. هر دوی اینها از نظر حقوقی یک نوع آدم را توصیف میکنند اما از نظر کیفی و نوع نگاهشان به دنیای اطراف فرق میکنند. این تفاوتهاست که من دوست دارم روی آنها تاکید کنم.
منظور من از «دانشجو» کسی است که باسواد اندک خود میخواهد کارهای بزرگ انجام دهد. کسی که درست نمیداند چکار میخواهد بکند، پر از شور یا شوق برای تغییر دادن است اما مناسبتهای اجتماعی و معادلات سیاسی را درست نمیشناسد و به همین خاطر بازی دست قدرتها و جناحهای مختلف میشود. از این دیدگاه «دانشجو» میتواند مذهبی یا غیرمذهبی باشد، میتواند مدرن یا سنتی باشد، میتواند شهری یا روستایی باشد، میتواند موافق یا مخالفت حکومت باشد، میتواند داخل یا خارج از دانشگاه باشد، میتواند زن یا مرد باشد، میتواند دگراندیش یا دگرباش یا هماندیش و همباش باشد… «دانشجو» با این چیزها از «دانش-جو» متمایز نمیشود. «دانشجو» حتی با منتقد بودن یا مبارز بودنش هم از «دانش-جو» متمایز نمیشود. تنها چیزی که آندو را از هم متمایز میکند این است که اولی با «جو» و «هیجان» حرکت میکند و دومی با فکر مستقل و آگاهی از کل جریان. اولی همین که ببیند جایی شلوغ شده و عدهای میگویند باید شلوغ کنیم به جریان میپیوندد و دومی «خودش» به صورت مستقل و بر اساس تحلیل و شناخت و دقت و مطالعه به این نتیجه میرسد که کاری بکند یا نکند.
عدهای از دوستان دانش-جویی که توصیف کرده بودم را گوسفند بیخاصیت خطاب کردهاند. کسی که هیچ برش اجتماعی ندارد و در عرصهی فرا-خود منفعل است. اگر چه در نوشته به وضوح تاکید کردهام اما تکرار میکنم که دانش-جو لزوما از نظر اجتماعی منفعل نیست. دانش-جو میتواند با درک و بینشی که به دست آورده، تبدیل به یک مبارز یا منتقد اجتماعی شود. صفت بارز دانش-جو انفعال یا گوشهگیری یا خرخوان بودنشاش نیست، صفت بارزش این است که در جریانی که از آن سر در نمیآورد وارد نمیشود و اگر هم دست به عملی بزند از سر مطالعه و بینش نسبی است.
از کسی که صدایش از سوادش بلندتر و جسارتش از کنجکاویاش بیشتر است پرهیز کنیم.
بامداد جان…ممنون که نوشتی. ولی منتقدین نوشته تو اکثرشان سوتفاهم براشان ایجاد نشده که نیاز به رفع شدن داشته باشد. آنها برعکس منظورت را فهمیده اند ولی به خاطر مواضع و جهت گیری های سیاسیشان دوست ندارند واقعیات را بپذیرند. فکر نمیکنم این نوع تعارضات قابلیت حل شدن داشته باشند
——————————————————————————————
بامدادی: فکر کنم در مورد بیشترشون همین حرف تو درست باشه. البته مواردی هم بود که به نظرم منصفانه نقد کرده بودن.
لایکلایک
تا حالا برات خیلی احترام قایل بودم، امام امروز فهمیدیم خیلی خیلی ….، خیلی.
——————————————————————–
بامدادی:خودتی
لایکلایک
مرسی که رفع ابهام کردین. خیلی چیزا برای من حل شد.
لایکلایک
کار خوبی کردی که این توضیح را اضافه کردی. من سبکی که در این نوشته استفاده کردهای را خیلی مناسبتر و شفافتر از نوشتهی قبلیات میدانم و حالا میتوانم بگویم با این توضیحی که نوشتی موافقم.
لایکلایک
خاک بر سرت سانسورچی
لایکلایک
سلام این کامنت رو اشتباهی واسه نوشته قبلیت گذاشتم
از لحن نوشتم ناراحت نشو ولی من هم تا دیروز برات احترام قائل بودم ولی الآن میبینم خیلی نون به نرخ روز خور هستی
واقعا برات متاسفم دقیقا بعد از ماجرای امیر کبیر میای اینجا این چیز ها رو مینویسی مگه تو آمریکا و اروپا دهه 60 و 70 میلادی دانشگاه ها سیاسی نبود همشون هم بقول شما دانشجو بودن ولی پیشرفت هم کردند
ازاین بخش نوشتت حالم بهم خورد «دانشجو بدون این که بداند چه خبر است در شلوغیهایی که «دیگران» طراحی کردهاند شرکت میکند و چون حواسش نیست و ساده است اولین کسی است که قربانی میشود. بعد مظلومانه میگوید، ای داد و بیداد دیدید چقدر مظلوم بودم؟ دانش-جو اما هرگز در بازیای که قواعدش را درست یاد نگرفته و بازیگردانهایش را هم نمیشناسد شرکت نمیکند» یعنی همه کسایی که تو 18 تیر یا همین ماجرای امیر کبیر اعتراض کردن یه مشت نفهم بودن که هیچی حالیشون نبود.عزیز من انگار فراموش کردی ما انسان هستیم و بدون هیچ مطالعه ای می تونیم ظلم رو درک کنیم
من تو وبلاگم در باره همین ماجرای 18 تیر نوشتم اگه دوست داشتی بیا یه چیز یاد بگیر و گرنه اگه می خوای همه افتخارت ترجمه وبلاگ خارجی باشه، قبول برو تو جهل خودت بمیر
لایکلایک
آقا معذرت دیدم خبر بازداشت حسین درخشان رو لینک دادی فهمیدم نون به نرخ روز خور نیستی بازم معذرت میخوام اصلا ادبیاتم خوب نبود
لایکلایک
من هم فکر میکنم تا حدود زیادی حق با پویا باشد. البته نه با یک یادداشت و یک کتاب و یک دیالوگ نمیشود این مشکلات را حل کرد. اما با بارها گفتن و نوشتن و خواندن، میشود دنیا را هم تغییر داد.
لایکلایک
سلام . من هم با نظر پويا موافقم. شما حتي اگر اين توضيح را هم نمي نوشتيد، باز مشخص بود. الان هم فكر نميكنم منتقدان شما دست بردارند!
لایکلایک
مهمتر از نظری که در این پست و پست قبلی نوشته ای، تغییر لحن این نوشته است. کاش اولی را اینجوری می نوشتی نه با آن همه عصبانیت خفته که از ابتدا می خواستی انکارش کنی و نشد که مجبور به نوشتن این دومی نشوی.
به هرحال از توضیحت ممنون.
لایکلایک
توضیح خوبی بود. برای من تعجب آور بود که دوستان در دنیای مجازی چه بیىحمانه حمله میکنند!
لایکلایک
بسيار جامع و تميز نوشته بودي.
لایکلایک
من هم با نظر پویا موافقم. راست می گوید : نظرتان را خوب فهمیدند ، خیلی خوب و دقیقا برای همین حمله کردند. اگر سر درنیاورده بودند اصلا محل نمی گذاشتند ولی ظاهرا زدید به هدف!!! بعلاوه هر زمانی که کسی فحش بر زبان آورد مطمئن باشید در موضع ضعف است و چون حرفی ندارد برای دفاع از خودش چاره ای نمی ماند جز فحش دادن ! فحش دادن کار آدمهای ضعیف است.
لایکلایک
خطاب به فرشته صادقی: یعنی چی کسی که فحش میده در موضع ضعف است چون حرفی ندارد برای دفاع از خودش چارهای نمی ماند جز فحش دادن تو چه اصراری داری نظریه بدی. آدم فحش میده چون عصبانیه همین عصبانیه چون میبینه یکی که خیلی ادعای آزادی صلح طلبی حامعه مدنی داره بعد ماجرای امیر کبیر که یه عده چماقدار میان دانشجو ها رو میزنن یه عده هم بازداشت میکنن سرش رو نه تنها سرش رو زیر برف میکنه بلکه میاد تفاوت دانش-جو و دانشجو رو تشریح میکنه
لایکلایک
زمان و لحن هر نوشته ای هدف از نوشتن اون رو نشون میده… خودت یکبار نوشته قبلی رو بخوان و بذار کنار زمانی که اون رو نوشتی.
لایکلایک
خطاب به علی ،
اصرار ندارم نظریه بدم. درست مثل شما، حق دارم نظر خودم را بدهم ، می توانید با آن موافق یا مخالف باشید ! اصراری برای قبولاندنش به شما هم ندارم. شما اگر بامدادی را قبول دارید که دارید پس با نوشته هایش هم موافقید ، اگر ندارید هم اشکالی ندارد می توانید نوشته هایش را بخوانید( مثل همه ما ) ومحترمانه به او جواب بدهید. نه اینکه بهش فحش بدهید و «نان به نرخ روز خور»ش بنامیدو بازهم نوشته هایش را بخوانید! اصلا خود شما چه کسی هستید که درباره دیگران قضاوت می کنید؟اگر بدانید قضاوت سخت ترین کار دنیاست و ما نمی توانیم برای دیگران راحت نسخه بپیچیم . قضاوت کار «او» یی است که همه چیز را می بیند.در ضمن همین چیزی که من نوشتم نشان داد عصبانی شدید :اگر حرفی دارید بزنید اگر نه ! یاد بگیرید از لزومات جامعه مدنی تحمل صدای مخالف است البته مخالف با دشمن فرق دارد !
در ضمن پلی تکنیک ، ملک پدر دانشجویانش نیست که برای دفن چند شهید در آن تصمیم بگیرند!و شلوغ بازی راه بیندازند و اجازه صادر کنند یا نکنند! آنها هم چند صباحی در آن درس می خوانند و می روند !چرا نظر همه دانشجویانش رانمی گویید. فقط یک عده 100-200 نفری را همه دانشجویان معرفی می کنید؟
لایکلایک
خطاب به فرشته صادقی: سلام در مورد آزادی به نظرم بین خیلی از ما ایرانی ها نادرست تعریف شده ( یا خودمون هیچ وقت نرفتیم دنبالش تا تعریف درستش رو بدونیم) متاسفانه من خودم خیلی از این عبارات شنیدم که میگن شمایی که انقدر ادعای آزادی واحترام به عقاید مخالف و زنده باد مخالف من … داری پس چرا به عقیده مخالفت توهین میکنی. سرکار خانم آزادی مسئله ای نیست که دربارش کم گفته و نوشته شده باشه از جان استوارت میل تا مارکس با تمام تفاوتی که نظراتشون در باره آزادی وجود داره کسی چنین تعریفی از آزادی و احترام به عقاید مخالف نداده .
اینجا باید یه چیزی رو روشن کنم اینکه میان این حرفا رو میزنن (احترام به عقیده مخالف و … ) منظور همون احترام به» آزادی بیان» هست نه اینکه اگه دیدی ( یا احساس کردی) یه نفر داره نظرات ریا کارانه ( یا اصلا فقط مخالف نظر خودت) داد بری واسش به به و چه چه بکنی بعد بگی مرسی که همچین نظر مخالف من دادی چون من آدمی هستم که به عقاید مخالفش احترام میذاره !!!
لایکلایک
ادامه: اگر من فرضا میگفتم جناب مدیر وبلاگ بامدادی اگر یه بار دیگه ببینم از این مطالب تو وبلاگت بذازی میزنم میکشمت یا میام وبلاگت رو هک میکنم ( اتفاقی که معمولا وسط بحث های دینی- مذهبی می افته) در اون صورت شما میتونستین بگین شما که ادعای آزادی بیان واحترام به عقیده مخالف دارید چرا از این حرفا میزنید ( که البته حق هم با شما بود و در اون صورت من هیچ پاسخی برای شما نداشتم ولی اینجا من نظرم رو گفتم البته به حالت توهین آمیز ولی به هیچ وجه نگفتم اجازه نمیدم دیگه از این حرفا بزنی ). یه مثال خیلی روشن از این موضوع جناب آقای مایکل مور میباشد که البته به لطف تلویزیون کسی نیست که بگه من نمیشناسمش. فکر میکنم همه ایشون رو به عنوان فردی که احترام به آزادی رو میشه در تمام نوشته هاش دید میشناسیم به نظر شما در فیلم های ایشون مثلا اونی که درباره یازده سپتامبر ساخته بخصوص بخش هایی که مربوط به بوش و نو محافظه کاران هست آیا چیزی جز توهین میشه پیدا کرد.
لایکلایک
ادامه : حالا برسیم به اینکه اصلا چرا من از این نوشته بامدای ناراحت شدم. توجه کن این قسمت خیلی مهمه : 1 ما اگه بیایم آدمها رو به دو دسته تقسیم کنیم ( این تقسیم بندی خودمه ) دسته اول که بیشتر آدما جزو این بخش هستن افرادی هستن که به فکر امور روزمره خودشون هستن البته شاید همین آدما تو دوره جوانیشون خیلی کتاب خون و خرد گرا و در پی حقیقت بودند ولی حالا دیگه براشون خیلی مهم نیست مجتهد شبستری چی گفته یا تو فلسطین کی پیروز شده یا چند نفر رو تو امیر کبیر بازداشت کردن ( حد اقل به اندازه حقوق ماهیانه و اجاره خونه مهم نیست) ولی دسته دوم که به هر دلیلی افراد خرد گرایی هستن که من نویسنده بامدادی رو جزو اون دسته میدونم باید خرد ورزیشون بر پایه اصولی استوار باشه که میشه به اصطلاح مرام ایشون گفت. مثلا خود من به آزادی – لیبرالیسم- روشنگری دینی و… اعتقاد کامل دارم. حالا اگه یه فردایی بیام تو وبلاگم مخالف آزادی بیان یا اقتصاد آزاد و این حرفا چیزی بنویسم باید دیروزش بگم کسایی که وبلاگم رو میخونید من دیگه یه لیبرال نیستم . اینجا هم در مورد بامدادی همین اتفاق افتاد من تا دیروز فکر میکردم ایشون به آزادی و نفی خشونت و حمایت از مظلوم اعتقاد دارند ولی متاسفانه نفی خشونت و حمایت از مظلوم مهمترین چیزی بود که تو این نوشته حتی به میزان یک جمله اثرش دیده نمیشد.2 حالا فرض کنیم نویسنده وبلاگ هنوز مرامش رو حفظ کرده و هنوز هم خشونت رو نفی میکنه ولی به هر دلیلی نخواسته درباره این موضوع بنویشه ( که در اون صورت باز هم کوبیدن طرف مظلوم به دلیل این احتمال شخصی که دچار احساسات شده و بی علم و بی منطق عمل میکنه غیر اخلاقیه – به خصوص در این برهه زمانی-) اینجا دیگه باید از ایشون پرسید شما چطور دانشجویی رو که حداقل مطمئنیم هوش بالایی داره ولی شک داریم در مورد این که با علم ومنطق داره عمل میکنه یا با احساس ، سرزنش میکنید ولی کودکان 13-14 ساله فلسطینی رو که عملیات شهادت طلبانه انجام میدن و در مورد باهوش بودنشون شک داریم ولی درباره احساسی عمل کردنشون مطمئنیم( به دلیل سن کم) سرزنش نمیکنیم .
لایکلایک
ادمه : درمورد بخشی ازپاسخ سرکار که گفتین به خاطر 100-200 نفر … ما که تا حالا نیومدیم نظر سنجی کنیم ببینیم چند درصد دانشجو ها مخالف دفن شهدا هستن و چند درصد موافق این کار، ولی فرض رو همین اقلیت 100-200 نفری که شما گفتین بذاریم حتی در اون صورت هم من از نویسنده وبلاگ بامدادی به عنوان فردی که تا دیروز فکر میکردم حد اقل به اصول اولیه آزادی که حقوق اقلیت ها رو هم شامل میشه ، پایبنده انتظار داشتم در برابر کتک خوردن و بازداشت این اقلیت بدلیل مخالفتش بابت دفن شهدا واکنش مناسب نشون بده. با اینکه به نظر بنده اگر حکومت هم مثل شما مطمئن بود که یه اقلیت 100-200 نفری داره مخالفت میکنه کافی بود در این مورد یه نظر سنجی تو دانشگاه برگزار کنه و بعد از پیروزی هم شهدای عزیر رو دفن کرده باشه و هم خودش رو مدافع همیشگی اصول دموکراتیک قلمداد کنه.در این باره من در وبلاگم تقریبا دو صفحه درباره دلایل برخورد قهری حکومت نوشتم که امیدوارم خونده باشید.
لایکلایک
بامدادی ببخشید که این بحثها پیش آمد ، من این را می نویسم و تمام .
خطاب به علی :
جناب آقا، مسئه سر بامدادی و عقایدش نیست. من گفتم شما حق ندارید فحش بدهید و سرحرف خودم هم هستم( آدم باشخصیت فحش نمی دهد) دوم: نظرات من و شما از این بابت متفاوت است که نگاه ما به مسئله از دو سو است. من هم می توانم بگویم کی گفته دانشجوها باهوشند؟ چون دانشگاه قبول می شوند ؟یا چه کسی گفته مظلومند. شما؟ اگر بامدادی با نظر شما هم عقیده نیست می شود » نان به نرخ روز خور» ؟ come on ! چرا دانشگاه باید از آنها نظر سنجی کند؟ مگر دانشگاه مال آنهاست ؟ می توانند بگویند ما موافق نیستیم. دلایل خودشان را هم اعلام کنند. نه آنکه قضیه را به زمانه و .. بکشانند و سیاسی کاری کنند. اقلیت ها حقوق دارند ولی همه چیز نمی تواند طبق خواست آنها باشد. مثل داستانی که در سری لانکا روی می دهد. همه فکر می کنند: بیچاره تامیلها! اما هیچ کس نمی گوید این اقلیت تامیل در زمان استعمار بریتانیا در این کشور طبقه نخبه اجتماعی بودند و هرکار خواستند کردند ؛ حکومت که از زیر یوغ استعمار بیرون آمد این امتیازات را گرفت. حالا برای این امتیازات خودشان را به موش مردگی هم بزنند. حنایشان دیگر رنگی ندارد.
ببخشید ولی در دهه گذشته این گروه هایی که پشت ماجراهای پلی تکنیک بودند_ بگیریم سرانشان- همه بورسهای تحصیلی را گرفتند و بدون آنکه کلمه ای زبان بلد باشند فقط با باند بازی و … توانستند حق دیگران را بخورند و با قبولی صوری در کنکوری هایی که نتایجش مشخص بود بروند خارج از کشور برای مدارک بالاتر! درس نخوانند ( توجه کنید : نخوانند) و برگردند. حالا که دیگر آن امتیازات از آنها گرفته شده ،( شما لابد می گویید به گروهی دیگر داده شده) ناراحتند و این وسط دانشجویان -به قول شما مظلوم- را می اندازند توی گود!
کتک خوردند ؟ لابد کاری کردند که کتک خوردند، هیچ کس بی دلیل کتک نمی خورد.
زمین و زمان را بهم دوختن در اصل قضیه فرقی ایجاد نمی کند. دفن شهدا یک بهانه بود برای نشان دادن نارضایتی های قدیمی. می خواهید قبول کنید یا نه ! من حرفم را زدم!همیشه نمی توان واقعیت را پشت ابر پنهان کرد!
مطلب برخورد قهری هاناآرنت را هم خواندم. هانا آرنت برای جامعه ما ننوشته است . بروید کسی را بیابید که بدون غرض ورزی و دشمنی و طرف یک جهت را گرفتن ، برای امروز ما نوشته باشد!
لایکلایک
برای چی
نظر منو پاک کردی برادر
لایکلایک
آقا شما دانشجو را پیر کردید!
شما یک شخصیت کامل و حکیم, دنیا دیده و عمر کرده را با یک هویت تازه نفس, سردو گرم نچشیده و در ابتدای راه, در دو کفه ی ترازو سنجیده, یکی را قابل و دیگری را ناقابل معرفی می کنید. انگار یک پیپ گذاشته باشید روی دهان یک کودک تا مثل اینشتین به نظر برسد و از آن پوستر ساخته اید.
به علاوه مقایسات شما در چندین قسمت یکدیگر را نفی می کنند; در جایی نوشته اید:
«دانشجو مطمئن است. دانش-جو تردید علمی دارد.»
و سپس آنرا نفی کرده اید:
«دانشجو فکر میکند سیاست بازی و شوخی است. دانش-جو
میداند سیاست خیلی جدی است و قوانین خودش را دارد.»
و یا:
«دانشجو سطحی و میانمایه است و بر سطحی بودناش هم اصرار دارد. دانش-جو از میانمایگی گریزان است و تلاش میکند عمیق و دقیق باشد.»
و دوباره نفی می کنید:
«دانشجو به زمین و آسمان دانشگاه حساس است و مثلا از اینکه «گروههایی» در حریم دانشگاه پیکرشهدا را دفن کنند شاکی میشود. این موضوع اهمیت چندانی برای دانش-جو ندارد چرا که دفن شهدا در دانشگاه منافاتی با دانش-گاه و دانش-جو بودن ندارد.»
بله استاد! دانشجو «حس می کند» که جاودانگی قبر شهید در حیاط دانشگاه/حیات مدرسه, سمبل سازی از چه شخصیت آرمانی را حکایت می کند و آنرا بر نمی تابد, همانگونه که در دوران دبستان رژه ی روزانه روی پرچم آمریکا را ساده بر نمی تابید!
دانشجو همواره به نماد سازی و نهاد پروری افراد و گروههای مختلف فکر/تردید میکند و ازین راه به معرفت می رسد
حکومتی که فاصله ی بین دانشجو و دانش جو که یک عمر پر بار و تجربه (همان فاصله)است نمی بیند و جوان را پیر/مرده می خواهد, شایسته تقدیر و مدارا نیست.
لایکلایک
اتفاقا مشکل دانش-جو دقیقا اینه که اطلاعاتش از محیط دور و بر در حد مرغه و بعد دانشگاه بشونیش برات صحبت کنه دو کلمه حرف ازش در نمی یاد.
لایکلایک
سلام
من هر دو مطلب را خواندم.اما نمی خواستم نظر بگذارم چرا که چیز جدیدی به گفته های نوشته شده اضافه نمی کند.اما در آخرین نظر داده شده توسط فرشته صادقی 2 مسئله گفته شده که کمی توضیح می خواهد.مورد اول در مورد امتیازات است که با نظر ایشان مخالفم اما بحثی ندارم.مورد دوم که برایم مهم است اینست که ایشان گفته اند «کتک خوردند ؟ لابد کاری کردند که کتک خوردند، هیچ کس بی دلیل کتک نمی خورد.»بی دلیل کتک خوردن برای این نسل اتفاقا بنده فکر می کنم عادت شده است و آن چنان عادت شده است که شاید حتی دلیل تراشی می کنیم برای دلیل کتک خوردنمان.
جناب بامدادی عزیز نظر نمی دم چون فکر می کنم این بحث که مطرح کردی خیلی باز و گسترده مطرحش کردی و با شناختی که از نوشته هات ازت دارم می دونم نظر خودت یه جایی اون وسطاست که اگه بشینیم پای بحث می بینیم خیلی با مخالفات فاصله نداره.اگه این جوری فکر نمی کنی می تونی یه چکیده از نظرتو بگب که دقیقا با چی «دانشجو» مشکل داری؟فقط بازی خوردن و از مسئولیتش که به نظر شما باید درس خواندن باشه یا نه چیز دیگه ای هم هست؟
لایکلایک
به نکات جالبی اشاره کردین…خوشمان آمد.
لایکلایک