هیچ حقی نمیتواند مجوزی برای «مجازات مرگ» صادر کند؛ چرا که من نشان دادهام که چنین حقی وجود ندارد. پس مجازات مرگ اعلان جنگ کل ملت علیه یک شهروند است که نابودی او را لازم یا مفید برای خوب همگان تشخیص دادهاند. اما، اگر من بتوانم از این هم فراتر روم و نشان دهم که [مجازات مرگ] ضروری یا مفید نیست، آنگاه توانستهام به انسانیت کمک کنم.
.
مرگ یک شهروند فقط در یک حالت ممکن است «ضروری» باشد: وقتی که، حتی اگر آزادیاش را از او بگیرند [زندانی باشد]، او از چنان قدرت و روابطی برخوردار باشد که بتواند امنیت کل کشور را به خطر بیاندازد؛ وقتی که «[زنده]بودن» او خطر بروز یک انقلاب خطرناک در برابر دولتی استقرار یافته را در بر داشته باشد.
.
اما حتی در چنین حالتی، [مجازات مرگ] وقتی «ضروری» خواهد بود که کشور در حال بازیابی و یا از دست دادن آزادیاش باشد؛ یا در شرایط آشوب مطلق باشد و بینظمی به جای قانون برقرار شده باشد.
.
اما در شرایطی که آرامش بر کشور حکمفرما باشد، در شرایطی که دولت با تایید و وفاق ملت بر سر کار باشد، در حاکمیتی که ایمن از خطر دشمنها باشد و توسط نیروهای درونی قدرت گرفته باشد؛ … در شرایطی که همهی قدرت در دست رهبران واقعی باشد؛ جاییکه ثروتمندان بتوانند لذت و نه نفوذ و نه اقتدار خریداری کنند، در آن صورت هیچ «ضرورتی» برای گرفتن جان یک شهروند نمیتواند وجود داشته باشد.
.
— چزاره بچاریا، جرم و مجازات، 1764*
.
.
The punishment of death is not authorized by any right; for I have demonstrated that no such right exists. It is, therefore, a war of a whole nation against a citizen, whose destruction they consider as necessary or useful to the general good. But, if I can further demonstrate that it is neither necessary nor useful, I shall have gained the cause of humanity.
.
The death of a citizen can be necessary in one case only: when, though deprived of his liberty, he has such power and connections as may endanger the security of the nation; when his existence may produce a dangerous revolution in the established form of government.
.
But even in this case, it can only be necessary when a nation is on the verge of recovering or losing its liberty; or in times of absolute anarchy, when the disorders themselves hold the place of laws.
.
But in a reign of tranquillity; in a form of government approved by the united wishes of the nation; in a state fortified from enemies without, and supported by strength within; . . . where all power is lodged in the hands of the true sovereign; where riches can purchase pleasure and not authority, there can be no necessity for taking away the life of a subject.
.
-Cesare Beccaria, Crime and Punishment (Dei delitti e delle pene), 1764
.
* یکی از قدیمیترین و مهمترین آثار حقوقی در زمینهی جرمشناسی کلاسیک
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
جالب بود… خسته نباشيد… .
لایکلایک
عالی بود.
لایکلایک
نمی دانم
لایکلایک
وصف الحال روزگار ما.
لایکلایک