صرفنظر از گرایشهای سیاسی افراد، احتمالا کمتر کسی پیدا میشود که اهمیت سال 1388 را به عنوان سالی ویژه و تاثیرگذار در تاریخ معاصر ایران انکار کند. بررسی ریشهها و علل وقوع بسیاری از رویدادهای سال گذشته که تاثیر آنها تا به امروز هم ادامه دارد بیتردید کار سادهای نیست. از طرف دیگر به نظر من همه باید تا حد توان و امکان سعی کنیم نگاه جامعتری به این وقایع جریانساز داشته باشیم.
اما هرگونه تلاش ما برای تحلیل و شناخت جریانها و رویدادهای سیاسی-اجتماعی سال گذشته (تا امروز) بدون تردید از پیشفرضها و اصول اولیهای که در ذهن خود داریم تاثیر میگیرد. این پیشفرضهای اولیه که به صورت الگوهای ذهنی «تقریبا بدیهی» درآمدهاند به ما کمک میکنند تا دستگاه استدلالی و تحلیلی خود را روی آنها بنیاد کنیم. به عبارت دیگر اینها سنگ بنای نگاه توصیفگرایانه (و یا تحولخواهانه) ما به سیستم سیاسی-اجتماعی ایران امروز هستند.
این پیشفرضها یا الگوهای ذهنی پایه، در صورتی که نادرست یا نادقیق باشند میتوانند نگرش و نگاه کلی ما را به وضعیت سیاسی-اجتماعی امروز ایران مخدوش کنند و تحلیلها و برداشتهایمان را به سمتی سوق دهند که وهم جای واقعیت را بگیرد و در نتیجه به راحتی بازیچهی دست سیاستگردانان قرار گیریم. نباید هرگز فراموش کنیم که نگاه سیاسی-اجتماعی اغلب ما بر مبنای همین پیشفرضها شکل گرفته است و در همان راستا است که تحلیلها را میخوانیم یا مینویسیم. این تحلیلها اگر چه در نگاه اول ممکن است موضوعی حاشیهای و کم اهمیت جلوه کنند، اما به دلایل مختلف بازنگری آنها و تلاش برای پالایش و تناقضزدایی از آنها لازم است. مهمترین این دلایل این است: در دراز مدت تنها استراتژی پیروزی برای جنبش سبزبالا بردن دائمی سطح آگاهی بدنهی جنبش و به دنبال آن تعیین، تثبیت و تعمیق خواستههای آن از طریق واقعگرایی و پرهیز از توهمات و تاکید مداوم بر عقلگرایی است.
پس اجازه دهید از برخی از متداولترین بدیهیات سیاسی-اجتماعیمان در ماههای اخیر شروع کنیم و سعی کنیم درستی یا دقت این الگوهای ذهنی را مورد بازبینی قرار دهیم. حتی درستی یا نادرستی گزارههایی مانند «در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 تقلب صورت گرفت.» که ارزش آن امروزه برای بسیاری از ما بدیهی مینماید را باید دوباره مورد ارزیابی قرار دهیم. این گزاره و بسیاری گزارههای مشابه آن هنوز قدیمی یا کهنه نشدهاند و در واقع امروز شاید بهترین زمان برای ارزیابی مجدد آنهاست.
این را هم همین اول کار بگویم که میدانم ارائهی تحلیل یا تصویر دقیق از واقعیت سیاسی-اجتماعی ایران امروز کار سادهای نیست و من هم ادعا نمیکنم که میتوانم چنین تصویری ارائه دهم. نکتهی مهم اما این است که معتقدم باید برای درک و فهم واقعیت سیاسی-اجتماعی امروز کشورمان تلاش کنیم، هر کدام از ما به شیوهی خود و در حد درک و توان خود.
.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
سلام جناب بامدادي
به نکته خيلي خوبي اشاره کرديد.»بازبيني پيش فرض ها» اما بايد در نظر داشته باشيد چنين بازبيني در يک جو احساسي و متاسفانه تک صدايي نه شنيده مي شود نه پيش فرض ها را اندکي پخته تر مي کند.اما در کنار تمام اين پيش فرض ها دو گزينه بيش از سايرين قابل بررسي هستند اول «انتخابات اخير» که با استفاده از نمونه گيري ها و آمارهاي معتبر و تطبيق آن با نتيجه انتخابات بهترين دستاورد را خواهد داشت يعني «شناخت جامعه ايراني».و دوم رويکرد انتقادي به تاريخ سه دهه اخير و بررسي گروه هاي سياسي و تطبيق چپ و راست و مستقل ها با اصلاح طلبان و اصول گرايان…..هرکس چنين قدمي را براي بلاگستان فارسي بردارد بايد برايش کلاه از سر برداشت و دست رابه نشان تشويق بر هم زد…اميدوارم موفق باشيد
لایکلایک
منطقی است کسانی که پیشفرضشان تقلب در شمارش آرا بوده در آن بازنگری داشته باشند و بیشتر در این زمینه بررسی کنند.
من در مورد خودم میتوانم بگویم برای من این پیشفرض در درجهی چندم اهمیت قرار داشت. چراکه عملکرد کل حاکمیت در تمام زمینهها و از جمله انتخابات دهم و نحوهی خاص برگزاری رقابتهای انتخاباتی و خود انتخابات خود جای اعتراض داشت. در مورد شمارش آرا نیز سوالات و ابهاماتی وجود داشت که به شکلی جدی نیاز بود به صورت شفاف و توسط نهادی بیطرف مورد رسیدگی واقع شود که نه تنها این امر اتفاق نیفتاد بلکه به شکلی بسیار بد و ناشایست برخورد شد و ماهیت دیکتاتوری حکومت را برای کسانی که احیانن تردیدی در آن داشتند روشن کرد.
اما سوالی که من از شما دارم این است که اگر شما تنها بر اساس پیشفرض تقلب در انتخابات اعتراض کردهاید، چرا حالا بعد از حدود ده ماه به این نتیجه رسیدهاید که باید در پیشفرضهایتان مطالعهی بیشتری انجام دهید یعنی نمیشد خیلی زودتر در این مورد بررسیهایتان را انجام دهید؟!
لایکلایک
همهی ما با توجه به پیشفرضها و همینطور استدلالهای خودمان عمل میکنیم.
اما در مورد سوال آخر شما اجازه دهید شاید وقتی که ادامهی این مطالب را نوشتم موضوع کمی روشنتر شود.
صحبت میکنیم. ممنون.
لایکلایک
من با بازنگری پیش فرض ها موافقم. آن هم نه یک بار، بلکه متناوب و گاه به گاه. بیشتر پندارها، گفتارها و کردارهای آدم ها بر اساس یک سری پیش فرض ها (یا به عبارت بهتر: گزاره ها)یی هستند که معمولا تا مدت ها برایشان ثابت و بدیهی است. اما یک سوال: تا کجا، تا چه مرحله ای و چه سطحی قرار است این پیش فرض ها بازبینی و احیانا اصلاح شوند؟
به طور مصداقی، مثلا در مورد موضوع بحث شده، گروه سبزِ الآن، معتقدند به گزاره «در انتخابات سال 88 تقلب (موثر و در سطح وسیع) شد»، و البته برای اثبات این گزاره که برایشان بدیهی شده استدلال هایی هم می آورد که آن هم مبتنی بر یک سری گزاره های دیگر است (مثل اینکه اصلا کل ج.ا.ا یا حداقل مجریان برگزاری انتخابات بی صلاحیتند و غیر قابل اعتماد). در مقابل، گروه حامیان حکومت، به گزاره نقیض آن اعتقاد دارند و البته آن ها هم برای اثبات آن استدلال هایی دارند که باز مبتنی بر یک سری گزاره های دیگر است. یعنی یک سری گزاره ها، فرزند گزاره(های) دیگرند و یک سری هم والد گزاره های دیگر.
حالا چرا دو تا آدم در مورد یک موضوع به دو گزاره ی کاملا نقیض می رسند؟ به نظر من جواب در تفاوت در فضا و جهان تفکری و پارادایمی است که این ها در آن فکر می کرده اند و خشت خشت بنای اندیشه شان در آن فضا بالا رفته تا رسیده به یک چنین تضادهایی. این تفاوت را در مورد مثال موضوع بحث می توان به راحتی مشاهده کرد.
مثلا گروه سبز به جریان حاکم بی اعتماد است. این بی اعتمادی (من فکر می کنم که) ربطی به انتخابات و تقلب هم ندارد. بلکه از رویه نظام و بیشتر، از ساختار و ماهیت نظام شاکی است و به آن معترض است. علتش همان طور که گفتم در پاردایم فکری ایشان است که اساسا چنین ساختاری را نمی پسندد ( و در مورد بخش قابل توجهی از آن ها نمی تواند بپسندد و تحمل کند) و به همین دلیل حرف هایی می زند و کارهایی می کند تا این ضدیتش را نشان دهد. طرف مقابل اما به خاطر بسترهای فکری و اعتقادی اش جور دیگری فکر می کند و حرف می زند و عمل می کند.
حالا جواب سوالی که اول کامنت نوشتم را این طور می دهم که قطعا و به ناچار در مسیر بازبینی پیش فرض ها، لازم می شود که برای بررسی درستی یکی از دو گزاره نقیضِ مدعای دو طرف، به خاستگاه فکری آن ها هم توجه کنیم و احتمالا بخواهیم آن ها را هم نقد و بررسی کنیم و … و حتی در مقام بحث شاید برسیم به اثبات توحید و نبوت و کیفیت آن ها و بحث اصلی را از آن مرحله شروع کنیم تا برسیم به بحث امروز جامعه.
این ها که نوشتم نتیجه هایی هستند که تازه دو سه سال است (بعد از کلی بحث بانتیجه و بی نتیجه با افراد با فکر مخالف) بهشان رسیده ام.
باید حرف بزنیم. سلامت باشید.
لایکلایک