ما و لیبی:‌ لطفا با آزادی شوخی نکنید!

من دقیقا متوجه نمی‌شوم موفقیت ناتو و کشورهای غربی در به پیروزی رساندن یک گروه سیاسی جدید در لیبی چرا باید این‌قدر باعث خوشحالی جمعی از ایرانی‌ها باشد. علت شادمانی آن بخش از جامعهٔ لیبی که با قذافی مشکل داشتند برایم قابل درک است. علت ناراحتی آن بخش از جامعهٔ لیبی که حامی رژیم قذافی بودند و به زور موشک و بمباران عقب نشستند هم برایم قابل درک است. اما علت خوشحالی آدم‌هایی که از راه دور این‌طور برای تغییراتی که به هیچ عنوان آیندهٔ مشخصی ندارد اما می‌دانیم به دنبال تهاجم قانونی (قانونی فرمایشی و گزیشنی) و از هم گسیختگی و ویرانی گستردهٔ زیر و بالای جامعهٔ لیبی ایجاد شده است ذوق می‌کنند را نمی‌توانم بفهمم.

لیبی با هیچ‌کشور دیگری قابل مقایسه نیست و در عین حال همیشه می‌توانیم در ذهن‌مان لحظه‌ای را تصور کنیم که خروش توییتری مردم کشور «فرضیستان» در آن‌سوی حباب خاکی سرخ، از جنگ داخلی در ایران، بمباران وحشیانه و غیرقابل توجیه این کشور و حمایت از جنبش آزادی‌خواه «سازمان مجاهدین خلق» و ورود تانک‌ها به تهران خوشحال باشند و تند تند توی وبلاگ‌هایشان یک گام دیگر به سوی آزادی را جشن بگیرند.

چرا باید سرنوشت یک کشور را در یک فرد یا گروه خلاصه کنیم و آن‌قدر رفتن یا ماندن یک یا چند نفر را بزرگ کنیم که بشود به راحتی فاجعه‌هایی مثل ایجاد شکاف در جامعه، انداختن آن‌ها به جان هم‌دیگر و بعد هم عملیات نظامی به سود یک طرف و ضرر طرف دیگر را پشت آن پنهان کنیم و با خوشحالی دست‌افشانی کنیم که «یک گام دیگر به سوی آزادی»؟ شوخی می‌فرمایید حتما! کدام آزادی؟ آنان که لیبی را بمباران کردند به آن باور نداشتند. شما چقدر ساده‌دل هستید که باور می‌کنید. درست است که در این دنیای مسخ شده، مفاهیم عاری از معنا می‌شوند، اما خواهش می‌کنم تا این‌حد مفهوم آزادی را حقیر نکنید. برای ما آزادی باید ذره‌ای بیشتر از ترک‌تازی قدرتمند‌ترین کشورهای جهان و نابودی دلبخواهی کشورهای ضعیف به شکل‌ها و حیله‌های مختلف معنا داشته باشد. خواهش می‌کنم!


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

12 دیدگاه برای «ما و لیبی:‌ لطفا با آزادی شوخی نکنید!»

  1. به نظرم انتقاد نسبت به دخالت ناتو و یا نحوه دخالت آنها نباید باعث شود از تشابهات نادرستی استفاده کنیم:
    ناراحتی بخش از لیبی که طرفدار قذافی بوده‌اند، یک ناراحتی مشروع نیست چراکه لیبی ارث پدر قذافی و طرفدارانش نبوده است. خوشحالی آدم‌های دیگر قابل درک است چون می‌بینند یک تمامیت‌طلب دیکتاتور که برای دیگران حقی قائل نبوده شکست خورده. البته که خیلی بهتر بود دیکتاتوری نمی‌بود تا سیر حوادث این‌گونه رقم نخورد و البته که معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار مردم لیبی باشد اما این مسئله‌ی دیگری است.
    اصلن درک نمی‌کنم چگونه مجاهدین خلق و مخالفان قذافی را هم‌ردیف هم قرار می‌دهید. مجاهدین در ایران منفور هستند و پایگاه اجتماعی ندارند. این در حالی است که در لیبی مخالفان اولن یک تشکل منسجم خاصی نیستند. ثانیا طیف وسیعی از مردم را در برمی‌گیرند.
    اینکه چرا باید رفتن و ماندن یک نفر را بزرگ کرد، کاری بوده که قبل از ورود ناتو، مردم لیبی یا بخش قابل توجهی از آنان شروع کرده بودند و لابد دلایلی داشته‌اند و بعد هم که به شکل زننده‌ای مورد سرکوب قرار گرفتند. نمی‌توان به مردمی که طالب حق‌شان بوده‌اند، حق نداد که در برابر دیکتاتوری نایستند. تا کی می‌توانست چنان روندی ادامه پیدا کند؟ همان طور که گفتم کاش دیکتاتور لیبی سعی می‌کرد زمینه‌ی شروع جنگ داخلی و حضور بیگانگان را به وجود نیاورد.
    به نظرم می‌شود راحت نشست و کشورهای قوی را به واسطه‌ی دخالت یا درنده‌خویی یا هر چه که اسمش باشد محکوم کرد اما این کشورهای ضعیف را قوی نمی‌کند. فکر میکنم بهتر باشد ضعفا فکری به حال ضعفشان بکنند و دلشان به حال خودشان بسوزد قبل از اینکه دریده شوند!

    لایک

  2. می‌خواستم فقط کامنت بدهم بعد آنقدر بلند شد که تبدیل به پست وبلاگم کردمش:
    اول این که به طور کلی ورافتادن دیکتاتور خوشحالی دارد، به شرطی که به طرز مشخص و واضحی قرار نباشد که یک دیکتاتور دیگر و یا یک الیگارشی دیکتاتور جای آن بنشیند. حتی اگر که آینده‌‌ای مبهم و پرخطر در پیش رو باشد باز هم خوشحالی امروز سرجای خودش است. دلیلم بر این حرف دو نکته است. اول این‌ که وقتی که از آینده می‌گوییم از یک احتمال می‌گوییم و نه یک جبر حساب شده. دلیل ندارد که فکر کنیم در این اوضاع وضعیت لیبی آینده حتماً و جبرا یک وضعیت بدتر از امروز خواهد بود مگر اینکه واقعاً ذات این گروه‌های مخالف را از قبل شناخته باشیم. و بعد این که مسیر تاریخ برای یک ملت مسیر سعی و خطای مکرر است. نمی‌شود در یک جا درجا زد که شاید فردا روز سیاهتری باشد. باید وضعیت سیستم را از حالی به حالی تغییر داد تا یک روز بخت روزگار بهتر برسد. کافی است در این مورد مثلاً به تاریخ چند صد ساله اروپا نگاه کنیم و ببینیم که بسیاری از ملت‌هایی که امروز به زعم ما دارای نسبتی از رفاه سیاسی (ترکیب عجیبی است، نه؟!) هستند، چه هزینه‌های تاریخی پرداخت کرده‌اند تا به اینجا رسیده‌اند.

    بعد از این حرف چند نکته درباره‌ی لیبی‌ای که امروز می‌بینم/می‌بینیم:

    اصولاً اشتباه است که بخواهیم ناتو و کشورهای غربی را مالک پیروزی مخالفان حساب کنیم. این ناتو و کشورهای غربی نبودند که مخالفان را پیروز کردند. بلکه آن‌ها با درک یک موقعیت اشتراک منافع و بالا بودن احتمال پیروزی با این گروه همکاری کردند. دلایل آن‌ها برای این مسأله هم خیلی دور از ذهن نیست. منافع غرب در این زمینه به نظرم بیشتر امنیتی بوده است. یعنی آن‌ها از وجود کشوری غیرقابل پیشبینی و غیر متعارف با سابقه تخاصم (از نوع لاکربی) در مرزهای جنوبی اروپا می‌ترسند و ترجیح می‌دهند که یک نظام قابل تعامل‌تر در آنجا پدیدار شود. یادمان باشد که به غیر از داستان لاکربی، لیبی تا ۲۰۰۳ به دنبال سلاح اتمی و شیمیایی هم بوده است. همچنین با همین دلیل به نظر می‌رسد که غربی‌ها خیلی سعی کرده‌اند که با تمام ظرفیت با این گروه‌های مخالف بی‌شکل امروزی تعامل کنند و احتمالاً سعی در شکل‌دهی به آن‌ها را دارند تا آینده قابل پیش‌بینی‌تری در انتظار لیبی و ایضاً امنیت خودشان باشد. همچنین برای کشور روسیه که اصولاً هیچ مهره‌‌ی فشار بر غرب را بی‌خودی و حتی با هیچ ملاحظه‌ی اخلاقی از دست نمی‌دهد، یا این مسأله قابل درک بوده و یا به هر حال لیبی را سوخته به حساب آورده و یا اینکه معاملاتی پشت صحنه اتفاق افتاده که خیلی چوب لای چرخ همدستی کشورهای غربی با مخالفان برای براندازی قذافی نگذاشته است.

    من اعتقاد دارم که احتمال دشواری آینده برای لیبی بالاست.قدرت پیروز امروز بر بستری از توانمندی نظامی و آن‌ هم به صورت سلاح‌ در دست همگان به پیروزی دست یافته است که البته متأسفانه این میراث دیکتاتور است. توانایی در انحصاری کردن این قدرت در دست گروهی که خود مطیع یک گروه منتخب توسط جامعه باشند احتمالاً بزرگترین چالش پیش رو خواهد بود. معنی عملی این حرف جمع‌آوری سلاح‌ها و مهمتر از آن یک گروه کردن جنگ‌سالاران و مهمتر از هر دوی اینها، کنترل سیاست بر نظامی‌گری خواهد بود. البته من فکر می‌کنم که موردی مشابه در افغانستان داشته‌ایم و اصولاً مورد مورد لیبی نباید فراتر از آن باشد.

    ما امروز چیزی به اسم گروه‌های مخالف قذافی داریم که مهمترین وجه‌ همگنی‌ آن‌ها – همانطور که از اسمشان پیداست – مخالفت با قذافی است. وقتی که قذافی نباشد تازه زمان درک اختلاف‌ها فرا می‌رسد. خیلی سخت است برای کسانی که هر یک از موج عرق و خون گذشته‌اند تا پای میز سیاست بنشینند بتوانند/بخواهند که قواعد رفتار سیاسی را رعایت بکنند. متأسفانه فکر می‌کنم که در اینجا دخالت کوتاه مدت بیگانگان پرقدرت در امور سیاسی لیبی جدید – البته به شرط آنکه در صدد تثبیت یک نظام سیاسی غیر نظامی و قابل تغییر از طریق انتخابات ولو همسو با منافع یکسویه‌ی غرب باشد- بهتر از دخالت نکردن آن‌ها باشد.

    لیبی به طور غیر مترقبه‌ای (حداقل برای من) از شاخص‌های نسبتاً خوبی از لحاظ اقتصادی و توسعه انسانی برخوردار است (GDP و HDI). البته اگر که به نفت‌خیز بودن این کشور و جمعیت اندک ۶ میلیونی آن توجه کنیم شاخص اقتصادی و حتی شاخص انسانی قابل توجیه می‌گردند. با وجود این فکر می‌کنم که نه باورهای مدرن اجتماعی و صد البته که نه ساختارهای مربوطه، جای قابل قبولی در اجتماع لیبی داشته باشند. البته این یک حدس است اما به هر حال جاری بودن نظام‌های قبیله‌ای و همچنین چهل و اندی سال زندگی تحت لوای یک دیکتاتور، قاعدتاً نباید ما را خیلی خوش‌بین کنند. این مسأله ما را به ایجاد ساده‌ی پایداری سیاسی آتی ناخوشبین می‌کند.

    نکته‌ی دیگر این که من ساز و کار روابط قذافی با مردمانش را نمی‌دانم. اگر پای روابط ایدئولوژیک در میان باشد شاید که ما تا مدتها شاهد درگیری‌ها باشیم میان گروه‌ مخالفان با گروه‌هایی که هنوز بعد از چهل و اندی سال رؤیای اتوپیای قذافی را باور دارند. من این تصویر قذافی دیوانه‌ای را که در رسانه‌ها می‌بینیم، اندکی گمراه‌کننده می‌دانم. حدس می‌زنم برای جمعیتی از مردم لیبی قذافی چیزی در مرزهای جسارت، استقلال اندیشه، ساختارشکنی با دیوانگی باشد. به هر حال دیوانگان هم جسورند و هم استقلال فکر دارند و هم ساختارشکنند. این جماعت مخصوصاً وقتی که دیوانگی را کمتر ببینند و به جایش آن صفات سه‌گانه به علاوه رفاه نفتی و احیاناً رانت‌های صنفی خود را ببینند و ایضاً شاید روابط قبیله‌ای هم برایشان متصور باشد شاید که جمعیتی را تشکیل دهند که به این زودی‌ها دست از سر بقیه مردم برندارند.

    لایک

    1. لیبی از تمامی کشورهای عربی که در آنها انقلاب شده آینده اش روشن تر است:

      1. بالاترین میزان سواد در کشورهای عربی که انقلاب کرده اند (حتی بالاتر از مصر.
      2. سیاست های چهل ساله ی قذافی در اعزام وسیع دانشجو به خارج
      3. بهتر…ین اقتصاد قاره ی آفریقا از حیث درآمد
      4. دلایل «صرفا» سیاسی مردم لیبی در به پا خاستن علیه قذافی
      5. وفور منابع مالی که باعث خواهد شد انقلاب اگر به قدرت رسید، به خاطر فقر توده ها مورد بی توجهی قرار نگیرد…
      6. لیبی اولین قیام عربی است که در آن ناتوو غرب با انقلابیون روابطی بسیار گسترده و دوستانه داشته اند. بنابراین آینده لیبی برای ناتو و غرب بسیار مهم است. موفقیت لیبی و به خصوص موفقیت اقتصادی اش برای ناتو که یکی از دلایل بسیار مهم پیروزی بود از اهمیت فراوان بر خوردار است.
      7. لیبی بر خلاف مصر همسایه ی اسرائیل نیست و کلا اسرائیل «مسئله ی» لیبی نیست. در حالیکه «مسئله ی» اسرائیل در مصر موضوعی برای تنش و دعوای همیشگی بین نیروهای سیاسی مصری خواهد بود و بالتبع باعث فرسایش و یا حتی عدم پشتیبانی غرب و به خصوص آمریکا از مصر.

      به طور خیلی خلاصه من آینده لیبی را چیزی مثل دوبی –اما دموکراتیک– می بینم. حکومتی لیبرال با احتمالا 2-3 حزب اصلی که رویکرد اصلی شان گسترش روابط اقتصادی/سیاسی با متحدین غربی خواهد بود

      لایک

  3. دوست عزیز… دیدگاه شما در این زمینه کاملا می تواند درست باشد اما این یک مسئله نسبی است . به این معنی که از طرف دیگر هم می توان قضیه را دید. در واقع سقوط دیکتاتور همواره زیباست و شاید دلیل خوشحالی جمعی از ایرانی‌ها همین باشد چون در ایران هم به نوعی دیگر دیکتاتوری حاکم است. سرهنگ معمر القذافی، دیکتاتورِ لیبی، بدنبال قیام مردم خود لیبی ، دیروز 21 اوت 2011 سقوط کرد و از خبرگزاری ها چنین پیدا است که همانند صدام حسین بدنبال سوراخ و پناهگاهی است تا از خشمِ مردم در امان بماند. این در بدری و سیهروزگاری، سرنوشت همهِ دیکتاتورها است. حاکمانی که بجای تکیه بر ارادهِ توده ها، یا همانند مبارک و بن علی و…. دل به قدرت های بیرون از مرز می بندند و یا همانند قذافی و علی عبدالله صالح م بشار اسد وحکومت ایران با تکیه بر قدرت سرنیزه و استفاده از ابزارِ سرکوب به بستن دهان ها پرداخته و می کوشند بهر بهایی که شده چند صباحی بیشتر بر عمر حکومت خود بیفزایند.
    سقوط دیکتاتورها که از تونس و بن علی آغاز گشت و به اضمحلال مبارک انجامید، انگار سر ایستادن ندارد. شب پیش قذافی هم رفت تا بدنبال آن علی عبدالله صالح یمنی و بشار اسد سوری کاندیدای سقوط بعدی باشند. و شک نداشته باشید که ارادهِ تودها، دیگر بهیچوجه سرِ ایستادن نخواهد داشت و به جاهای دیگرهم خواهد رسید.

    لایک

  4. ]چقدر دایی جان ناپلیونی تو این سایت تحلیل میشه . من نمیدونم ماها حد وسط نداریم یا از اینور میافتیم یا از اونور .خیلی تحلیل های یک طرفه مینویسی . با تشکر

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: