چه وقت‌هایی جهل خوب است؟

آیا دانستن همیشه بهتر از ندانستن است؟ آیا جهل همیشه یک وضعیت منفی است؟ آیا می‌توانیم ادعا کنیم که «جهل همیشه بد است؟».

به این فکر می‌کردم که موقعیت‌هایی هست که در آن‌ها «جهل» نسبت به موضوعی به وضوح وضعیت بهتری نسبت به «علم» به آن موضوع ایجاد خواهد کرد (برای فرد جاهل یا برای اطرافیان یا برای همه، بسته به مورد). اما به جای تلاش برای فرمول‌بندی فلسفی (که کار ساده‌ای نیست) به عالم مثال رو می‌آورم. دو مثال اصلی می‌زنم و چندین مثال خلاصه. این‌ها مواردی هستند که جهل (دست کم جهل از نوع خرد یعنی جهل نسبت به موضوع خاص) می‌تواند وضعیتی مطلوب و چه بسا مفید باشد. دو مثالی که می‌زنم به دو دسته بزرگ تعلق دارند: جهل نسبت به دیگری و جهل نسبت به خود:

مثال یک (جهل نسبت به دیگری): معلمی را در نظر بگیرید که می‌خواهد برگه امتحانی دانش‌آموز (یا دانش‌جو)هایش را تصحیح کند. این معلم نسبت به حیطه درسی خودش اطلاعات و دانش کافی دارد و طبعا جهل در آن زمینه به ضرر رسالت معلمی‌اش عمل می‌کند. اما جهل نسبت به نام دانش‌آموزی که در حال صحیح کردن برگه‌ امتحانی‌اش است چطور؟ آیا اگر معلم بداند یک برگه خاص را فلان دانش‌آموز نوشته ممکن نیست حب و بغض شخصی‌ای که نسبت به آن دانش‌آموز داشته (و چه بسا به کیفیت درسی آن دانش‌آموز هم مربوط نمی‌شده) در نوع تصحیح کردن او تاثیر بگذارد؟ جهل مصحح از هویت دانش‌آموز برای بی‌طرف ماندن و در نتیجه عادلانه‌تر تصحیح کردن برگه‌های امتحانی دانش‌آموزان وضعیت بهتری است. به همین دلیل هم هست که بسیاری از امتحانات مهم (چه در ایران و چه در کشورهای دیگر) به صورت «هویت ناشناس» تصحیح می‌شود.

مثال دو (جهل نسبت به خود): نمونه دیگری که در آن جهل می‌تواند به صلاح باشد وضعیت فرضی «حجاب جهل» (Veil of Ignorance) است. مجلسی را در نظر بگیرید که افراد آن می‌خواهند در مورد اخلاقی بودن یا نبودن یک موضوع خاص تصمیم بگیرند (یا فرضا می‌خواهند قانون‌گذاری کنند). در این محفل همه افراد نسبت به موقعیت خود در جامعه جاهل هستند، یعنی هیچ‌کدام نمی‌دانند در جامعه فردی ثروتمند یا فقیر، باهوش یا معمولی، زن‌ یا مرد، یا  غیره هستند. در چنین وضعیتی افراد مجبور مي‌شوند موضع اخلاقی‌شان (یا نگاهشان به قانون) را به گونه‌ای تنظیم کنند که به زیان ضعیف‌ترین اقشار جامعه نباشد (چرا که ممکن است پس از برداشته شدن حجاب جهل، خود از میان کسانی باشند که آسیب‌پذیرند).

چند مثال دیگر: موارد متعددی را می‌توان تصور کرد که در آن‌ها جهل نسبت به موضوعی خاص می‌تواند مفید باشد (اگر چه جهان‌شمول بودن هر کدام از این موارد را می‌توان به چالش کشید). در نظر داشته باشید که موارد زیر لزوما مستقل از هم نیستند و بعضا هم‌پوشانی دارند:

  • شخصی که نسبت به نوع و زمان و مکان مرگ خودش در آینده جاهل است و در نتیجه با انگیزه زندگی می‌کند.
  • بیماری که نسبت به بیماری خود جهل دارد و در نتیجه با حفظ روحیه می‌تواند بر بیماری غلبه کند.
  • همسری که نسبت به خیانت همسر خود جهل دارد و در نتیجه عمری را با آرامش و خوشبختی در کنار همسرش سپری می‌کند.
  • فردی که نسبت به یک سری اطلاعات سری جهل دارد و در نتیجه حتی زیر شکنجه هم نمی‌تواند اطلاعاتی که می‌تواند به زیان کشورش باشد را لو دهد.
  • فردی که نسبت به عاقبت تصمیمی که می‌گیرد جهل دارد و در نتیجه می‌تواند جسورانه اقدام به تصمیم‌گیری کند.
  • فردی که انتهای داستان یا نمایشنامه یا فیلم را نمی‌داند و در نتیجه با علاقه و هیجان آن‌را تا پایان دنبال می‌کند.
  • فرد گرسنه‌ای که در بیابان به یک درخت میوه برخورد می‌کند و نمی‌داند که درخت یک مالک دیوانه دارد که هر کس را که به درخت دست بزند می‌کشد. او با لذت میوه‌های درخت را می‌خورد و از منطقه دور می‌شود.
  • فردی که نسبت به مفهوم معینی از خوشحالی یا لذت جهل دارد و در نتیجه از زندگی سگی فعلی‌اش لذت می‌برد.
  • فردی که نسبت به موضوع خاصی جهل دارد و بعد از تخلف یا آسیب رساندن به دیگری به همین عذر از سرزنش یا مجازات می‌گریزد (مثلا بیماری که فرد دیگری را ناخواسته به بیماری ایدز مبتلا کند).
  • مدیری که نسبت به تخلف بزرگ زیردستش جهل دارد و به این ترتیب مورد مواخذه قرار نمی‌گیرد.
  • فردی که نسبت به تناقض‌های فلسفی‌ای که در ذهن‌اش وجود دارد جهل دارد و در نتیجه با آرامش و بی‌جنجال درونی زندگی می‌کند.
  • فردی که نسبت به وقایع غم‌انگیز و وحشتناکی که در جای دیگری در حال رخ دادن است جهل دارد و در نتیجه می‌تواند آرامش زندگی خودش و اطرافیانش را حفظ کند.
  • دانشمندی که نسبت به کشف یا اختراعی که دانشمند دیگری در گوشه دیگری از جهان انجام داده جهل دارد و در نتیجه با تلاش و پشتکار به تحقیقات علمی خود ادامه می‌دهد.
  • فردی که نسبت به افکار درونی و قضاوت‌های اطرافیان نسبت به خودش جهل دارد و در نتیجه می‌تواند با آن‌ها همکاری کند.
  • فردی که نسبت به موضوعی خاص جهل دارد و در نتیجه می‌تواند لذت به دست آوردن شناخت نسبت به آن موضوع را تجربه ‌کند.
  • فردی که نسبت به بیماری روانی خود جهل دارد و در نتیجه در دنیای شیرین خیالی خود غرق در لذت است.
  • فردی که نسبت به اتفاقی که برایش مهم است جهل دارد و در نتیجه از انجام وظیفه در آن راستا معاف می‌شود.
  • فردی که نسبت به زندگی خصوصی آدم‌های ناشناس جاهل است و در نتیجه به حریم خصوصی آن‌ها تجاوز نکرده است.
  • انتخاباتی که در آن قانون‌گذار نسبت به هویت رای‌دهندگان جاهل است.
  • فرایند انتقادی که در آن شخص مورد نقد قرار گرفته نسبت به هویت منتقدان جاهل است و در نتیجه بی حب و بعض می‌تواند به انتقادها توجه کند.

به نظر می‌رسد این مثال‌ها چالش بزرگی برای این گزارش باشند که «جهل همیشه بد است». نظر شما چیست؟


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

2 دیدگاه برای «چه وقت‌هایی جهل خوب است؟»

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: