مشغول خواندن مجموعه «خودکاوی بیتعارف» نوشته مانی ب. هستم. میپرسید «مگر تا به حال نخوانده بودمشان؟» با شرمندگی جواب میدهم: مثل خیلی زیاد کتاب و نوشته «خواندنْ لازم، اما امان از تنبلی» این هم دور از چشم و مجال مانده بود. این مجموعه این طور شروع میشود:
آن «من» که «ما» و آن ما که «من» است. (هگل)
این نمونه بحث روشنگرانه را همگی خوب می شناسیم: آیا نظام مسلمان، یا نظامی اسلامی در جمهوری ایران؟ آیا این ضعف روشنفکران بوده است که تأثیری در فرهنگ عامه نداشته اند یا ضعف عامه است که روشنفکران را نفهمیده اند )و البته هنوز هم نمی فهمند(؟ آیا روشنفکر دینی مرد دینداری است که فکرش روشن شده است یا روشنفکری است که دین دارد؟ آیا ترجمه آثار از زبان های بیگانه نوعی آفرینش ادبی است، یا مترجمان اشخاصی هستند که روی رکاب دیگران حال می کنند؟
– آقا ببخشید، آیا گورخر، الاغ سفیدی است که راه راه سیاه دارد، یا خر سیاهی است که راه راه های سفید دارد؟
– والا من اول باید ببینم هایدگر در این باره چی گفته!
علیرغم اینکه راه علاقهمندان به بحثهای بالا به ٤دیواری نمیافتد، باید توضیح دهم، مطلبی که در زیر میآید به «آنچه هست» میپردازد و ربطی به جدالهای فلسفی پستمدرن درباره گورخر ندارد.
*
هیچکس منکر وجود معضلات اجتماعییی که چندین قرن جامعه «ما ایرانیان» دچار آن است نمیشود. یک دسته از این معضلات مانند تقدیرگرایی، ذهنیت استبدادی، سودجویی، فقدان علاقه به کار، عرفانزدگی، عدم مسئولیتپذیری و غیره، آشکار است. اصحاب دانش، از اندیشمندان واقعی گرفته تا نقشهبردارهای جامعهشناس، فیلسوفهای قلابی، روزنامهنگارها و مسافرکشهای تهران، به اندازه کافی در مورد این معضلات قلم زده و سخنها گفتهاند. حتی شعر سرودهاند! در اینکه تا به امروز تأثیر روشنگرانه این تلاش بزرگ بسیار مأیوسکننده بوده است، تردیدی نیست. درست که مهارت «ما ایرانیان» در هنر دقمرگکردن اصحاب تفکر کم نیست، اما معضلات یاد شده نیز کوچک نیستند. سرعت تغییر در الگوهای فکری و رفتاری بسیار کند است. ذهنیت استبدادی از امروز به فردا تغییر نمیکند و «کار» نزد فرد عرفانزدهی سودجو به ناگهان دارای ارزش نمیشود. اما همینکه کسانی در جامعه ما بوده و هستند که نسبت به این مسائل خودآگاهی داشته و در واگذاری شناخت حاصل از این خودآگاهی میکوشند، نشان میدهد که خوشبختانه «عیوب» یادشده عمومیت ندارند و میتوان به بهبود آنها در درازمدت امید داشت، هرچند که این امید کوچک باشد.
اما اینها تنها نوع معضلات ما نیستند. در هر فرهنگ ویژگیهای «ناپیدایی» موجود است که در صورت ایجاد اختلال، جامعه را با معضلاتی روبرو میکنند که شناسایی آنها به دلیل «عمومیت» مشکل است، چرا که، وقتی یک خصوصیت «ناهنجار» در جامعهای عمومی و همهگیر باشد به هنجار تبدیل میشود و به عنوان «معضل» به نظر نمیآید. جایی که همه «سودجو» هستند، سودجویی عیب نیست، «نرمال» است. آنها نمیخواهند بیماریشان شفا یابد. آنها میخواهند بیماریشان به اندازه بیماری همسایهشان باشد. این سخن از اریش فروم (که آن را از ذهن نقل میکنم) به همین مناسبات اجتماعی اشاره دارد.
اینگونه «بیماری»ها اغلب منشأ بسیاری از معضلات آشکار اجتماعی است و تأثیر اختلالزای آنها در زندگی اجتماعی زیاد و اساسی است و ویژگی «عمومیت» آنها که نمیگذارد به موضوع «تفکر» تبدیل شوند، خطر آنها را بیشتر میکند. موضوع مورد بحث ما در اینجا یکی از – به نظر من – مهمترین ویژگی فرهنگی اختلالزا است که تا به حال کسی به آن نپرداخته است، یا حداقل من ندیدهام.
قصد من از ذکر اینکه «تا به حال کسی به آن نپرداخته است» پیش از اینکه پزدادن باشد(!) اشاره به نکته ظریفی است. جامعه فرهنگ دارد و فرد هویت. آنچه که جامعهای را از جامعهی دیگر متمایز میکند فرهنگ است و هویت همین نقش را بین افراد دارد. هویت فرد در روند تعلیموتربیت و اجتماعپذیری در تعامل با «دیگران» شکل میگیرد. موفقیت تعلیموتربیت و اجتماعپذیری به موفقیت «دیگران» در ایجاد «شعبه»ای از فرهنگ اجتماع درذهن کودک مشروط است. به این ترتیب از آنجایی که «خود» فرد نمونه کوچک اجتماع است، نقد اجتماعی واقعی از مسیر نقد «خود» میگذرد. و چنانچه بر کسانی که چشم بر واقعیت نمیبندند مشهود است، روشنفکران ما میانه خوبی با «نقد خود» ندارند. معمولا «حرفآخر» خود را در بیستوسهسالگی زدهاند و بقیه عمر خود را در انطباق مناسبات اجتماعی به «حرفآخر» خون دل و غصه میخورند. تنها وقتی که فردی از عهده شناسایی و تغییر ساختارهای هویتی خویش برآمد، به ابزاری دست مییابد که جهت کندوکاو در روابط اجتماعی مناسب است.
خواننده متأمل در ادامه بحث در خواهد یافت که پرداختن به ویژگی فرهنگییی که قصد مطرح ساختن آن را دارم، بدون نظارهکردن در حال «خود» میسر نیست و لازمه هرگونه تلاش برای مرتفعساختن یا تعدیل این ویژگی اختلالزا، ایجاد تغییر در خود است. تغییری که کمتر کسی به آن تن خواهد داد.
مطمئنم همین مقدمه به اندازه کافی برای شمای ایرانی جالب بوده که بخواهید همه این نوشتهها را بخوانید. برای اینکه خواندشان راحت باشد همه قسمتها را یکجا به صورت یک فایل پیدیاف جمع کردهام که میتوانید از اینجا دریافت کنید و خود ایرانیتان را بیتعارف بکاوید! صد البته که میتوانید اصل مطالب را در وبلاگ مانی ب. نیز مطالعه کنید.