فقط برای ثبت در تاریخ

این پست را می‌نویسم که این‌جا ثبت شود و بماند.  امروز روز انتخابات مجلس شورای اسلامی در ایران است و بسیاری از ما ایرانیان هنوز مصمم هستیم در صحنه انتخابات حاضر نشویم به قول معروف انتخابات را تحریم کنیم.این‌جا می‌نویسم که تاکید کرده باشم موافق حضور مردم در عرصه انتخابات هستم. می‌نویسم که اگر روزی روزگاری در آینده، اوضاع کشورمان از این که الان است بدتر شود، اگر روزی روزگاری خفقان و تباهی و سکوت و سرکوب بر گلوی مردمان طوری چنگ بیاندازد که این روزها  همچون رویایی بهشتی به نظرمان برسد، دست کم این‌جا حرف آخرم را زده باشم.

1. واقع‌بین باشیم و صبور
جامعه ایران را با فنلاند و نروژ مقایسه نکنید. باور کنید کسانی که این کار را می‌کنند دنبال دموکراسی در ایران نیستند و حسن نیت ندارند یا این‌که نادان‌اند. توزیع قدرت در جامعه یک‌شبه حاصل نمی‌شود، صبور باشید و بگذارید این سنگ‌سخت را آرام آرام صیقل دهیم.

2. نگذاریم اقتدارگرایان آسوده همه قدرت را در دست بگیرند و پله‌کان دموکراسی را خراب کنند
اقتدارگرایان در جستجوی متمرکز کردن قدرت در دست‌های خود هستند. عدم حضور ما در انتخابات بی‌تردید به پیروزی کامل اقتدارگرایان منجر خواهد شد. اگر اقلیت مخالفی (هر چند ضعیف) در مجلس نباشد،‌این خطر وجود دارد که اکثریت مطلق اقتدارگرا هر قانونی که دلش می‌خواهد تصویب کند و صدای کسی هم در نیاید و هیچ‌کس هم خبردار نشود. اجازه ندهید کسانی که مدت‌هاست محو «جمهوریت» را خواستار هستند آن‌را به شیوه قانونی و از طریق مجلس شورای اسلامی حذف کنند. آن‌وقت واقعا هیچ‌روش مسالمت‌آمیزی برای ترقی و رشد این کشور باقی نخواهد ماند.iz110033

3. شرکت نکردن ما کمکی به گسترش دموکراسی نمی‌کند
اگر در جستجوی تحریم انتخابات هستید که مثلا حاکمیت اقتدارگرا مشروعیت خود را از دست دهد سخت در اشتباهید. اولا که اصولا حاکمیت‌های اقتدارگرا در هیچ‌کجای جهان در جستجوی مشروعیت عام نیستند و مشروعیت‌خود را از قدرت مترکز خود و حمایت اقلیت هم‌فکرشان کسب می‌کنند. ثانیا تعداد قابل توجهی از مردم ایران به مشروعیت جمهوری اسلامی ایران اعتقاد دارند و این واقعیت را باید بپذیرید. اگر در انتخابات شرکت نکنید، دیگران به جای شما انتخاب می‌کنند. چه بهتر که در شکل دادن این انتخاب سهیم باشیم. راه دموکراسی از صندوق‌های رای می‌گذرد.

4. نگران امنیت ایران باشیم
ایران در وضعیت بسیار بحرانی از نظر بین‌المللی قرار دارد. به این فکر کنید که عدم حضور مردم در انتخابات و پیروزی گروه‌های تندرو می‌تواند باعث ادامه یا افزایش تنش‌های موجود در عرصه بین‌المللی شود. به این فکر کنید که این احتمال وجود دارد که به ایران حمله نظامی شود. به این فکر کنید که ممکن است ایران به خاک و خون کشیده شود، جنگ داخلی و خدا می‌داند فاجعه‌ای که کسی نمی‌تواند ابعاد یا عواقبش را پیش‌بینی کند. دست‌کم به خاطر محدود کردن تندروی گروه‌های اقتدارگرا هم که شده، در انتخابات شرکت کنیم.

election_invitation_card

شرایط خطرناک و بحرانی ایران

خسته‌ام و از خواندن وب‌لاگ‌ها و فضای نسبتا سردی که بر جامعه ایران حاکم است نیز تا حدی دل‌زده شده‌ام. البته احساس می‌کنم در این روزهای اخیر فضای عمومی طبقه متوسط نسبت به انتخابات اندکی مثبت‌تر شده، ولی اصولا وفاق و همبستگی لازم وجود ندارد. این خطرناک است، چرا که در سایه انفعال سیاسی گروه‌های نخبه و تحصیل‌کرده، گروه‌های اقتدارگرا که در ارگان‌های نظامی و شبه‌نظامی نیز نفوذ دارند منظم‌تر و سازمان‌یافته‌تر عمل می‌کنند. تجربه‌اش را البته در چند انتخابات مهم اخیر داشته‌ایم. مرده‌گی و وامانده‌گی نخبه‌گان فکری جامعه از یک‌سو و دلسردی و بی‌تفاوتی بدنه جامعه از سوی دیگر همراه با کاتالیزور فکری عناصر ضدمردمی که در واقع گرگانی در لباس بره هستند  و بر فراز همه این‌ها سایه شوم جنگ که امنیت من و شما و خانواده‌هایمان را هر لحظه تهدید می‌کند شرایط امروز ایران را از «بحرانی» به «خطرناک» ارتقا داده است.

نیازی به تاکید نیست. نگران آینده خودم و شما هستم.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

سهمیه‌بندی هوش با کارت‌های سوختمند: چگونه قانون دوم ترمودینامیک یادم داد فحش بدهم

no-fossile-fuel

رابطه قانون دوم ترمودینامیک و فحش
درست چند روز بعد از اعلام سهمیه‌بندی بنزین برنامه مسافرتی پیش‌ آمد به غرب ایران. ما 3 نفر بودیم و تصمیم گرفتیم که علاوه بر من که صاحب ماشین بودم و کارت سوخت خودم را داشتم، یکی دیگر از دوستان هم کارت سوخت ماشین پدرش را بیاورد. واحد شمارشمان هم باک بود. حساب کرده بودیم که کل سفر حدود 4 باک بنزین لازم دارد و قرار شد که من 3 باکش را از کارت خودم بدهم و باقی را دوستم از کارت پدرش. راه افتادیم. اما به جای اینکه وقت و انرژی‌مان صرف خوش گذراندن و چشیدن لذت‌های سفر شود؛ ماشین من تبدیل شده بود به سمینار مصرف بهینه سوخت همراه با کارگاه آموزشی. حضرات مهندسی که خودمان بودیم ضمن ثبت آمار مصرف ماشین در هر 100 کیلومتر سخت مشغول تهیه فهرست بلند‌بالایی از تدابیری که می‌توان به کمک آن‌ها با سوخت کمتری حرکت کرد شده بودیم. در راس فهرست هم عدم استفاده از کولر ماشین بود. همانطور که می‌دانید کولر ماشین به ازای خنک کردن داخل ماشین جهان پیرامون را گرم می‌کند و این یعنی سوزاندن سوخت بیشتر! طبیعتا زور ما که به قانون دوم ترمودینامیک نمی‌رسید اما می‌توانستیم کولر ماشین را روشن نکنیم. همین هم شد. مسافرت را ادامه دادیم اما بدون کولر!

باید اعتراف کنم که من شخصا نفرت عجیبی از هوای گرم دارم و یکی از سئوالات بزرگ زندگی‌ام هم این است که چطور ممکن است کسی حاضر باشد پول بدهد و با اراده خود داخل حمام سونا بشود. فکر می‌کنم نفرت من از گرما یک موضوع ژنتیکی باشد چون پدرم هم همینطور است و تحمل هوای گرم را ندارد. بر عکس من هیچ مشکلی با سرما ندارم و ترجیح می‌دهم از سرما یخ بزنم تا اینکه از فرط گرما سنکوب کنم. حالا می‌توانید حدس بزنید که با توجه به حساسیت ویژه اینجانب به گرما، برای من کولر ماشین از مهمترین اجزا آن محسوب می‌شود یعنی حتی از سیستم صوتی یا شیشه پنجره هم مهمتر! به هر حال عرق‌ریزان و با پاهای لرزان که مبادا ماشین بیش از حد نیاز گاز بخورد و بنزین بی‌بها بیشتر از حد سوخته شود مسیر را طی کردیم. تکرار می‌کنم بدون کولر!

در طول مسیر حدودا هر 5 دقیقه یک‌بار به کسانی که بنزین فروش آزاد اعلام نکردند فحش می‌دادیم. به گمانم همه فحش‌هایی که در طول زندگی یاد گرفته بودیم را دست‌کم یک‌بار حواله این برادران و خواهران دست‌اندر کار کردیم. باور کنید حواله کردن فحش‌های آب‌دار ناموسی توی هوای گرم داخل ماشین خیلی حال می‌داد و خنک‌مان می‌کرد (یک بار امتحان کنید!) . نکته جالب این است که فحش دادن دقیقا مانند کولر ماشین کار می‌کند. خودت را خنک می‌کند و کسانی را که بهشان فحش می‌دهی داغ! البته مطابق با قانون دوم ترمودینامیک جز این هم نمی‌تواند باشد.

سهمیه‌بندی هوش به کمک کارت سوختمند هوش :

در ادامه گفتگو‌ها به نظرمان رسید که طرح سهمیه‌بندی بنزین اگرچه در نفس خود اجتناب‌ناپذیر بود اما حضرات از ما بهتران برای این‌که دمب مردم را کماکان توی دست خودشان نگه‌ دارند بنزین آزاد اعلام نکردند. حالا نوبت بنزین بود که تبدیل شود به یک اهرم فشار داخلی جدید. بنزین هم شد چماقی که هر وقت لازم باشد بتوان با آن زد توی سر این مردم بی‌نوا. بنزین هم رفت جا خوش کرد کنار سایر ابزار‌های کنترلی مثل رسانه‌ملی و لشکر ذوب‌شدگان خیابانی (متخصص کشیدن گیس دختران) و … شاید بی‌دلیل نباشد که سوتی یکی از دوستان که اشتباها به جای کارت هوشمند سوخت گفت کارت سوختمند هوش فوری به دل همه نشست. چون هر چه نگاه می‌کنیم و چشم می‌گردانیم اثری از هوش و هوشمندی در این طرح نمی‌بینیم. واقعا این مملکت در سطح مدیر به بالا از کمبود شدید هوش رنج می‌برد. به نظر من یکی از بهترین راه حل‌ها برای حل مشکلات کشور برنامه ریزی و مدیریت مصرف هوش است. مثلا چه خوب که آقای رئیس‌جمهور به دنبال حرکت موثر و بسیار مفید سهمیه‌بندی بنزین،‌ قبل از خروج از کاخ ریاست جمهوری طرح سهمیه بندی هوش را هم در دستور کار خود قرار دهند. طبیعی است که کارت‌های سوختمند هوش در مرحله اول برای آن دسته از هموطنان عزیزی که به هوش نیاز مبرم و ضروری دارند صادر خواهد گردید. این طرح عظیم و مهم به عنوان یک حرکت اساسی و انقلابی در جهان مثل توپ صدا خواهد کرد و دیگر هرگز مدیران کشور با کمبود هوش مواجه نخواهند شد.alternative-fuel-7

بنزین مصرف نکنید: راه حل‌های دیگر هم هست!

همانطور که مقامات آگاه چندین بار تاکید کردند راه حل نهایی مشکل بنزین مصرف نکردن آن است. با توجه به اینکه دانش بشری امروز خیلی پیشرفت کرده است و متاسفانه دولت هم هیچ کمکی به تحقیقات در زمینه سوخت‌های جایگزین و انرژی‌های نو نمی‌نماید پیشنهاد می‌شود مردم ایران خود دست به دست هم داده و مساله سوخت جایگزین را یک بار و برای همیشه برای ایران و همه بشریت حل نمایند. این حقیر چند راه حل به ذهنم رسید که اینجا عرض می‌کنم باقی به عهده دانشمندان این مرز و بوم:

1. استفاده از ماشین‌های برقی (سوخت برق):

alternative-fuel-5

توضیح: فراموش نکنید شارژر ماشین‌تان را با خود ببرید.

2. استفاده از خودروهای بیومکانیکی (موتور بیولوژیکی و سوخت طبیعی)

alternative-fuel-1

توضیح: قابل توجه مناطق محروم کشور

3. استفاده از دوچرخه و سه چرخه (سوخت طبیعی)

alternative-fuel-3

توضیح: قابل توجه شهر‌های کوچک

4. استفاده از پیاده‌روی به عنوان یک ورزش مفرح که بنزین هم مصرف نمی‌کند (سوخت طبیعی)

alternative-fuel-6

توضیح: قابل توجه برادران ذوب‌شده. لازم به توجه است که در صورتی که پا‌ها خسته شدند، مالیدن کمی نشادر به برخی مناطق خیلی به راه رفتن و حتی دویدن کمک می‌‌کند.

5. استفاده از موشک برای مسیر‌های بین‌شهری (سوخت هیدروژن مایع)

alternative-fuel-6
توضیح: قابل توجه دبیرستان‌های دخترانه. لطفا بعد از کشف انرژی اتمی کمی هم به کشف فضا کمک کنید.

6. خودکشی (احتیاجی به سوخت ندارد)

alternative-fuel-2

توضیح: اگر بچه شما مریض بود و بنزین‌تان هم تمام شده بود و جایی بودید که کسی به شما سواری نداد (از ترس تمام شدن بنزینش) تنها راهی که دارید خودکشی است چون عرضه بنزین آزاد در دستور کار دولت خدمتگذار نیست!)

7. استفاده از حمل و نقل اتمی (سوخت هسته‌ای)

alternative-fuel-4

توضیح: بر منکرش لعنت!

آقای مزیدی – بازی ویکی پدیای فارسی – توسعه پایدار در وب فارسی

یکی از پرکارترین وبلاگ نویس‌های ایران آقای دکتر مزیدی در نوشته اخیر خود می‌گوید:

هرگاه وقتی با انگشت مي‌خواهم ماه را در اسمان به كسي نشان دهم و او محو نوك انگشتم مي‌شود، اوج ياس و استيصال را تجربه مي‌كنم. در ان لحظه از خودم متنفر مي‌شوم كه چقدر توانایی من كم است كه نمي‌توانم توجه او را به ان ماه زيبا در آسمان جلب كنم.

اولا که چقدر این اصطلاح (یا داستانک) به دلم نشست. واقعا هیچ چیز دلسرد کننده‌تر از این نیست که آدم با شور و علاقه بخواد چیزی رو که واقعا فکر می‌کنه زیبا یا مهم یا جالب هست به دیگری توضیح بده و بعد متوجه بشه که طرف نه تنها نکته را نگرفته بلکه حتی برداشت 180 درجه متفاوتی از موضوع کرده.

آقای مزیدی در نوشته‌های فراوانشان همیشه تاکید بر گروه‌گرایی، همبستگی، سازمان‌دهی و تقویت ارتباطات میان کاربران ایرانی دارند. من هم شخصا همیشه از خواندن نظریات و نوشته‌های ایشان استفاده برده‌ام. اما متاسفانه به دلیل مشغله کاری بیشتر خواننده هستم تا نویسنده و بیشتر مراجعه‌کننده هستم تا کامنت گذار.

چون فکر می‌کنم آدمهایی مثل آقای مزیدی باید توسط سایر کاربران حمایت شوند، به نوبه خود در این وبلاگ حقیر به دعوت ایشان به بازی ویکی‌پدیای فارسی پاسخ مثبت می‌دهم.

حالا چرا فکر می‌کنم آدمهایی مثل آقای مزیدی باید حمایت شوند؟ در این‌باره در نوشته دیگری توضیح خواهم داد. اما همین را بگویم که گرایشات و افکار آدم‌هایی مشابه آقای مزیدی از نوعی است که به تحولات پایدار خدمت می‌کند. شاید حرکت کوچکی باشد، ولی به هر حال ماهیت حرکت مهم است. من از ماهیت پیشنهاد آقای مزیدی در مورد تاکید بر ویکی‌پدیای فارسی حمایت می‌کنم چون به رشد و توسعه پایدار در جامعه اینترنتی ایران و به دنبالش جامعه ایران کمک می‌کند.

افتخار دارم اعلام كنم كه ويكی‌پديای فارسی از هم‌اكنون به ليست دوستان من اضافه شده است.اميدوارم اين كمك ناچيز، منجر به تقويت زبان و فرهنگ فارسي در دنياي ديجيتال شود.دست‌ ياری به سوی دوستانم دراز مي‌كنم تا همگی در افتخار اعتلای زبان فارسي باهم شريك باشيم.

اما در مورد دعوت از پنج نفر ترجيح مي‌دهم دايره را گسترده‌تر سازم و به تبعیت از الدفشن آن را تبديل به «دعوت عام» از خوانندگان گرامي اين وبلاگ كنم تا با مطالعه اصل دعوت، در صورت تمايل، به هر شكلي كه دوست دارند در اين حركت فرهنگي مشاركت و به ادامه‌اش كمك كنند…

کاری که اکبر گنجی به ضرر جامعه ایران انجام داد

دوران نه چندان دوری که روزنامه های پرخواننده و با انرژی جامعه، صبح امروز، نشاط و سایر روزنامه های به اصلاح زنجیره ای اصلاح طلبان منتشر می شد را حتما به خاطر دارید. روزهایی که شاید پرخواننده ترین و جذاب ترین آثار ژورنالیستی دوران اخیر را در ستون های مربوط به کسانی مانند عباس عبدی، ابراهیم نبوی و از همه شاخص تر اکبر گنجی می دیدیم.

بارها و بارها و در همان دوران می شنیدم که اطرافیان که اغلب از طیف دانشجو یا طبقات تحصیل کرده کشور بودد افکار و انتقادات آتشین گنجی را تحسین می کردند و به همان نسبت از روش و منش ملایم و مداراجویانه خاتمی انتقاد می کردند و وی را مورد شدیدترین انتقادها قرار می دادند. تا جایی که گاه خاتمی متهم به کم کاری، بی خاصیتی، ترسو بودن، آلت دست بودن و حتی مهره شطرنج بودن در بازی از پیش طراحی شده سیاست ایران می شد.

آن روزها گذشت. هم اکنون نه خاتمی رئیس جمهور ماست و نه روزنامه جامعه ای هست و نه اکبر گنجی در محیط روزنامه نگاری ایران قلم می زند. جنبش اصلاح طلبی ایران با همه خوبی ها یا بدی های که داشت از سوی مردم رانده و از سوی حاکمیت مطرود شد. بنیادگرایی جان دوباره ای گرفت و حضور شبه نظامی و امنیتی اش در سراسر زاویه های سیاسی – اجتماعی کشور سایه انداخت. قوای مجریه ، مقننه و قضاییه به حداکثر یک دستی و وفاق در دوران پس از انقلاب رسیدند و تاریک خانه ای که برای مدت کوتاهی به آن نور پاشیده شده بود، بار دیگر در تاریکی محض فرو رفت.

پرسش اساسی این است که آیا نقش رهبران فکری اصلاحات و به ویژه قهرمانانی مانند اکبر گنجی در این میانه مثبت بود؟ منظورم از مثبت بودن، نه ایجاد لذت آنی در مخاطبان و تحریک حس مبارزه جویی و آزاد اندیشی خوانندگان، بلکه تاثیر ماندگار و دراز مدت بر ذهن و روان مخاطبان از طریق بالابردن توانایی تجزیه و تحلیل و گسترش فرهنگ تحمل و مدارا است. آیا نوع انتقاد گنجی که مبتنی بر افشاگری های بی پروا و تندروانه و حمله مستقیم به ارباب قدرت بود، به ایجاد تحولات پایدار در ایران کمک کرد؟

برای ما امروز ساده است که حرکات و جمله های رئیس جمهور فعلی ایران را نقد کنیم و یا هم صدا با رسانه های غربی به او کنایه و پوزخند بزنیم. اما آیا فراموش کرده ایم که عملا خود ما بودیم که از یک سو با تندروی های مقطعی و کوتاه مدت و انتظارات بیش از حد (که امثال اکبر گنجی البته در شکل گیری آن نقش مهم داشتند) که فراتر از ظرفیت زمانی و مکانی جامعه ایران بود و از سوی دیگر با دلسرد شدن زودهنگام و کناره گیری و انفعال کاری کردیم که ردایی که روزی بر تن خاتمی کوچک بود، اکنون بر تن آقای احمدی نژاد گشاد باشد؟

فراموش نکنیم نقد و اصلاح و انقلاب و تغییر و توسعه در قالب ظرفیت ها و پتانسیل های اجتماعی و سیاسی یک جامعه رخ می دهد و هیجانات مقطعی منجر به تحولات ماندگار نمی شوند. اصلاحات وقتی ارزش دارد که پایدار باشد. واقع گرایی و تحمل و انتقاد مستمر ولی هوشمندانه و در چارچوب محدودیت های سیاسی – اجتماعی آسان نیست.

با همه احترامی که برای همه دل سوختگان و رنج کشیدگان این مرز و بوم و به ویژه کسانی مانند اکبر گنجی که از سلامتی و امنتیت شخصی خود برای اهداف نیک خود مایه گذاشتند قایل هستم ولی این طور فکر می کنم که ثمره رفتاری فعالانی مانند اکبر گنجی، نوشته هایشان و یا محکومیت و زندانی که تحمل کردند (می کنند) به سود ملت ایران تمام نمی شود. بلکه اضافه می شود بر بسیاری عوامل دیگر که مانند هیزم هستند بر آتشی که افروخته شده است تا نهال اصلاح طلبی واقعی و پایدار را در ایران بسوزاند.

PDF