1.
اوایل همین سال میلادی بود که اسرائیل به غزه حمله کرد. یعنی بهتر بگویم، دوباره حمله کرد. چون اسرائیل پیوسته در حال تهاجم به ماهیت مردم فلسطین و غزه بوده است. اسرائیلیها «همه» کاری کردند. دقیقا «همه» کاری کردند. حتی کارهایی که اگر بشنوید یا بخوانید «باور» نخواهید کرد.
ارتش منظم و مدرن اسرائیل به صفوف نامنظم خانههای مردم بیدفاع حمله کرد. هواپیماهای بلندپرواز و چابکاش موشکها و بمبها بر سر مردم ریختند. سربازها وارد شهر شدند و همانطور که مردم به خانههاشان پناه بردند با تانکها وارد خانهها شدند. بعد آدم کشتند. زن کشتند، بچه کشتند، غیرنظامی کشتند چرا که دیگر فرقی بین نظامی و غیرنظامی نبود. همه باید تنبیه میشدند. مدرسهی سازمان ملل پر از پناهجویان بیدفاع بمباران شد، مرکز پلیس بمباران شد، نیروگاه تعطیل شد، ادارهها بمباران شدند، خانهها به صورت فلهای تخریب شد و آدمها فوج فوج سلاخی شدند یا با بمبهای فسفرین سوزانده شدند.
حضور خبرنگاران ممنوع شد، دستگاه پروپاگاندای صهیونیسم محلی و جهانی خودش را مظلوم نشان داد. و بعد…
لحظهای رسید که دیگر چیزی برای خراب کردن و حریمی برای شکستن و جرمی برای مرتکب شدن باقی نماند. و جنایتکار در اوج قدرت، خلع سلاح شد چرا که دیگر بیش از آن جنایتی نمیتوانست انجام بدهد. او به نقطهی ماکسیمم تابع جنایت رسیده بود و از آن پس به جبر ریاضی وادار به سقوط بود. وقتی چیزی برای نابود کردن باقی نمانده باشد، وقتی جنایتی برای انجام دادن باقی نمانده باشد، وقتی قانونی برای شکستن باقی نمانده باشد، نابودگر از نابودگری دست برمیدارد، جنایتکار دست از کشتار میشوید و قانونشکن تسلیم قانون میشود.
برخی از تحلیلگران نوشتند، اسرائیل در هر جنگ سیستماتیک و منظمی پیروز میشود، اما مشکل اسرائیل این است که دیگر چیزی برای فتح کردن باقی نمانده است. مگر اینکه همهی مردم غزه را بکشد. مردم غزه از نظر علم نظامی شکست خوردند، اما چون هنوز زنده هستند پیروز شدهاند. اسرائیل وحشیانه ساختمانها و خانهها را ویران کرد و آدمها را کشت، اما نتوانست «زندگی» را بکشد.
این گونه است که در یک جنگ فرسایشی و نامنظم هیچ ارتش منظمی پیروز و کارآمد نیست. ارتشهای بزرگ به صورت منظم حمله میکنند و به راحتی ویران میکنند اما بعد که همهی هدفهای کلاسیک ویران شد در میمانند. آنها از سر ناچاری دست به دامن جنایت و خشونت میشوند و به سرعت قلههای قساوت و آدمکشی را هم فتح میکنند تا جایی که دیگر نه هدفی برای ویران کردن باقی میماند و نه جنایتی برای مرتکب شدن. آنگاه مثل لاشهای سنگین و متعفن روی وزن خود سقوط میکنند و با صدایی گوشخراش فرو میپاشند. آلمان در اروپا، آمریکا در ویتنام، شوروی در افغانستان، اسرائیل بارها و بارها در لبنان و فلسطین و … یادتان نرود.
2.
شبیه همین اتفاق میتواند در هر کشور دیگری رخ دهد. شاید همین امروز در ایران ما هم در حال رخ دادن باشد. دستگاهی عظیم (دستکم بخش قابل دیدن و قابل توجهی از آن) به کمک لشگری از مردان و زنان اقتدارگرایش، مجهز به پول، رسانه، قوای چندگانه و تشکیلات عظیم در سایه، دستگاههای کافکایی امنیتی و فوقامنیتی و نظامی و شبهنظامی و کنترلی و اطلاعاتی و «فداییان چماق و پول» به جان مردم افتادند. آنها شبکههای مخابراتی و رسانهای را به سود خود محدود کردند، به صورت کور و پراکنده حرکتهای اعتراضی مردم را سرکوب کردند، با استفاده از انواع حیلتهای روانشناسی جمعی (و فردی) ترس و وحشت عمومی را در جامعه تزریق کردند، رهبران جنبشهای غیرهمسو را دستگیر کردند، بایکوت خبری و اطلاعاتی درست کردند، خون، خون سرخ و گرم جوانهای بیگناه را روی سنگفرش خیابانهای شهر درست مقابل خانههایشان ریختند، چشمهای وحشتزدهی مردم را با انواع گازهای شیمیایی سوزاندند، به فرزندانشان در زندانها تجاوز کردند، شهروندان بیدفاع را شکنجه کردند و جوانهای مردم را مقابل خانههایشان دستگیر کردند تا حتی جسدهای سوختهشان را هم تحویل ندهند. آنها خانوادههای سوگوار قربانیان را به سرنوشتی شوم تهدید کردند تا در حالی که خون میگریند لبخندهای رضایت بزنند.
رسانههای انحصاری شرایط را وارونه نشان دادند. متجاوزان، قربانی معرفی شدند. جای مردم و آشوبگران عوض شد. جسدهای سوختهی فرزندان مردم انکار شد و چشمهای تاولزده از داغ فرزندان و گازهای کورکننده، سرشار از اشک شوق و رضایت اعلام شد. با وقاحت هر چه تمامتر، سرخوردگی و وحشت و یاس و نفرت داغدیدگان سیاهپوش، شور انقلابی چماقداران زندهخوار توصیف شد.
اما تا کجا تا چند میتوان جنایت کرد و همینطور پلههای ترقی جنایتکاری را طی کرد؟ جایی میرسد که دیگر جنایتی برای انجام دادن وجود ندارد. بالاتر از کشتار مستقیم مردم در خیابانها، دستگیری بیگناهان، تجاوز به بیدفاعان، دروغگویی در رسانههای انحصاری و خیانت تاریخی به مردم چه جرم و چه جنایتی میتواند کرد؟ آیا تابع وقاحت، خیانت و جنایت نقطهی ماکسیمم ندارد؟
در نقطهی ماکسیمم، متجاوزان در حالی که تا دندان مسلح هستند خلع سلاح میشوند. مثل گردنکلفتی که داخل اتاقی شروع به لگدپراکنی کند و همهی اشیاء داخل خانه را بشکند. لحظهای خواهد رسید که دیگر چیزی برای شکستن وجود ندارد و آنگاه او که جز مشت زدن هنری بلد نیست مجبور خواهد شد به دیوارها مشت و لگد بکوبد. اما زورش به دیوار نمیرسد. زورش به زمین نمیرسد. زورش به سقف نمیرسد. او در این چهاردیواری زندگی میکند و محبوس شده است. او به غیر از این چهاردیواری که حریمش را شکسته است و به آن بیاحترامی کرده است، جایی برای گریختن ندارد. و حال که همه چیز را شکسته جز مشت بر دیوار کوفتن تدبیری به ذهناش نمیرسد. اهل خانه اما صبورند، خیلی صبورند. به لات مشتزن اجازه میدهند چند کاسه و بشقاب و آباژور را بشکند و بعد آنقدر در حصار ایمن خانهشان تقلا کند تا قوایش تحلیل رود و به پستترین شکل ممکن جان دهد.
جنایتکار از داخل، بر دیوارهای خانهی ما مشت خواهد کوبید و اینقدر اینکار را ادامه خواهد داد تا خسته شود. خانه اما همینجاست؛ جایی نمیرود. مردم ایران هزاران سال است اینجا زندگی میکنند و احتمالا تا هزاران سال دیگر هم همینجا زندگی خواهند کرد. این خانه محکمتر از آن است که با مشتهای جاهلان لات خراب شود.
نقطهی ماکسیمم نزدیک است.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |