1.
حزب نازی به دنبال قدرت گرفتنش در 1933، به وضع قوانین حمایتی از حیوانات پرداخت که بعضی از آن قوانین امروز هم در آلمان اجرا میشود. مثلا، در آلمان هیتلری مجازات افرادی که با حیوانات خانگی خود بدرفتاری میکردند تا دو سال زندان بود. نازیها تولید و فروش برخی محصولات غذایی حیوانی را محدود و جراحی بدون بیهوشی روی حیوانات خانگی را غیرمجاز اعلام کردند. در این دوران همچنین انجام تحقیقات علمی که طی آنها به حیوانات آسیب رسانده شود نیز به شدت محدود شد. حزب نازی آلمان اولین قانون منع سوءرفتار با حیوانات در فیلمهای سینمایی را تصویب کرد و روشهای کشتار انسانیتر دام و طیور (غذایی) را قانونی کرد. دولت آلمان در این دوره منطقههای حفاظت شده طبیعی به وجود آورد، درسی درباره برخورد انسانی با حیوانات در برنامه درسی دانشآموزان گنجانید و اولین کنفرانس حمایت از حیوانات را برگزار نمود. هرمان گورینگ در 1933 اعلام کرد که هر کس فکر کند میتواند با حیوانات مانند دارایی شخصیاش رفتار کند را به اردوگاه کار اجباری میفرستد. هاینریش هیملر جایی خطاب به یکی از دوستانش که شکارچی بود گفت: چگونه میتوانید از شلیک از پشت سر به موجودی که در حال گشت و گذار در بیشه است لذت ببرید… اینکار یک جنایت واقعی است. اما شاید عجیبترین جلوه حمایت نازیها از حیوانات، قانونی باشد که در سال 1942 وضع کردند. مطابق این قانون یهودیان از نگهداری حیوانات خانگی منع میشدند.
2.
آدولف هیتلر بدون شک خودش را یک دوستار حیوانات میدانست که موضوعی ثبت شده است. اما آیا او گیاهخوار بود؟ هیتلر معتقد بود گوشتخواری یکی از دلایل اصلی انحطاط تمدن انسانی است و گیاهخواری میتواند به احیاء مجدد آن کمک کند. در یادداشتهای گوبلز اشاره شده که «پیشوا یک گیاهخوار معتقد است. دلایل او برای گیاهخواری جدی و غیرقابل انکارند». البته میزان عملی التزام هیتلر به گیاهخواری دقیقا روشن نیست اما به هر حال حتی امروزه هم بسیاری از افراد گیاهخوار گاهی گوشت مصرف میکنند. عدهای هم معتقدند کل ماجرای گیاهخواری هیتلر در کنار پرهیز او از الکل و سیگار ساخته و پرداخته پروپاگاندای گوبلزی است.
3.
حزب نازی را به عنوان یکی از خشنترین و افراطیترین گروههایی که در تاریخ بشر به قدرت رسیده میشناسیم. اما رفتار ملایم و انسانی این حزب با حیوانات را چطور میتوان در کنار رفتار وحشیانه و خشن آنها با انسانها قرار داد؟ این تضاد عجیب را چطور میتوان توضیح داد؟ آیا این تضاد، چیزی بیش از یک کاریکاتور مشهور از میان میلیونها تناقض کوچک و بزرگی که پیرامون خود ساختهایم و بیتوجه به آزاردهندگی منطقی (و اخلاقی) شان ادامه میدهیم است؟
هم بله و هم خیر. بله چون بشر امروز بیشتر و حادتر از تمام اعصار پیشین با تضادهای فلسفی نسبت به گونه خود و محیط پیرامون خود رو به روست. آیا ما به عنوان یک گونه حیاتمند بخشی از طبیعت هستیم؟ اگر هستیم محیط طبیعی ما کجاست؟ آیا شهرها محیطهای طبیعی ما هستند؟ جنگلها چطور؟ آسمانها چطور؟ زیر زمین چطور؟ فضا چطور؟ اگر اینها محیط طبیعی ما هستند، پس این مشکل که محیط زیست طبیعی ما کم کم جایی برای زیست گونههای دیگر زمین باقی نمیگذارد را چطور میتوانیم حل کنیم؟ اما اگر این ناحیهها محیط زیست طبیعی ما نیستند، چطور و مطابق با کدام قانون میتوانیم آنها را از حیطه جولان طبیعی خود حذف کنیم؟ آیا اینطور نیست که ما توانایی تحرک در این ناحیهها را داریم و برای زیست خود به حضور و فعالیت و دخل و تصرف در آنها احتیاج داریم؟ پس آیا به همان ترتیبی که یک بیشه محیط زیست طبیعی یک گربه وحشی است، آیا کل کره زمین و آبها و خاکها و فضاهایش محیط زیست طبیعی گونه انسان امروزین نمیتوانند تلقی شود؟
اما خیر چون معضل اکوفاشیسم دوران آلمان نازی را به صورت خاص میتوان ریشهیابی کرد. صرف نظر از دیدگاههای بیمارگونه رهبران نازی، میتوان نوعی نگرش سبز را در مکتب فکری نازیسم مشاهده کرد. جایی در قلب تفکر نازی، گرایش به طبیعت و حفظ محیط زیست طبیعی به چشم میخورد. نازیها به مفاهیمی مانند مدیریت منابع جنگلی، کاهش آلودگی هوا و حفاظت از محیط زیست علاقمند بودند. درست است که این گرایش کم کم با نزدیک شدن جنگ جهانی دوم به حاشیه رفت اما فلسفه خطرناکی که در قلب مکتب دوستار محیط زیست نازی وجود داشت به صورتهای دیگر ادامه یافت: مفهوم «طبیعت» و «حمایت از طبیعت».
نازیسم یا سوسیالیسم ملی آلمان (Nationalsozialismus) یک جنبش طبیعتگرا و طرفدار محیط زیست بود. هیتلر مکتب نازی را «دین طبیعت» مینامید. همانطور که گرگها گوزن ضعیف را از گله شکار میکنند و در نتیجه به تدریج ژن گوزنها را از ژنهای ضعیف پاکسازی میکنند، نازیها هم میخواستند ارتباط مردم آلمان با طبیعت را با حذف هر آن چه (هر آن کس) که غیرطبیعی میدانستند احیاء کنند. رهبران نازی معتقد بودند جامعه آلمان به کمک «مرگ خودخواسته» (اوتانازی) و پاکسازی ژنتیکی میتواند به آمادگی زیستی بیشتری دست یابد. مطابق این تفکر، حذف آدمها یا موجوداتی که با اکوسیستم طبیعی جامعه آلمان هماهنگی ندارند قتل عام نامیده نمیشود، بلکه حرکتی در راستای پاک شدن جامعه آلمان و همبستگی بیشتر آن با «طبیعت» است.
4.
شاید فکر کنید تفکر «طبیعت محور» و «حفاظت از طبیعت» با اضمحلال آلمان نازی از میان رفته است. اما این تصور دقیقی نیست. در واقع این نوع تفکر در فلسفه بشر مدرن ریشهدارتر و عمیقتر از آن است که به نظر میرسد. صرف نظر از آن تفسیر افراطی و بیمارگونهای که نازیها از آن داشتند، این نگرش با ظهور نازیسم متولد نشد و با مرگ آن نیز از میان نرفت. اصولا اگر بخواهیم به یکی از شاخصترین نتایج تفکر مدرنیته (دوران بعد از عصر روشنگری) اشاره کنیم تفکیک حوزه شناخت انسان به دو ناحیه انسانی (فرهنگ) و طبیعی (طبیعت) خواهد بود. در واقع در قلب تفکر مدرن این تصویر وهمآلود وجود دارد که «انسان و جامعه انسانی» چیزی جدا از «هر آنچه غیر از انسان است» (طبیعت) است. اکوفاشیسم نازیها فقط یک نمونه کاریکاتوری از توهم بیمارگونه انسان-مرکز-پنداری انسان مدرن بود. حتی بسیاری از نهضتهای سیاسی و زیستمحیطی امروز هم در تلاش برای حفظ توهم تضاد و تفکیک بین انسان/طبیعت هستند و اصولا تفکیک انسان/طبیعت و تبعات ناشی از آن (نگاه به زیست کره به مثابه پدیدهای بیرونی و مجموعهای از منابع که باید مورد بهرهبرداری قرار بگیرند یا توسط ما محافظت شوند) زیربنای تمدن ما در سرتاسر دنیای امروزی است.
اما این توهم روز به روز در حال فرو پاشی است. چیزی به نام طبیعت (به آن معنا که ما بتوانیم شاهد و ناظر آن باشیم) وجود ندارد و تنها در ذهنیت ما انسانهای مدرن وجود داشته است. به واقع اول باید درک کنیم که ما هرگز مدرن نبودهایم! آنچه هست یک سیستم اکولوژیک عظیم و پیچیده است که ما نیز یکی از عوامل حاضر و تاثیرگذار «داخل» آن هستیم. «طبیعت» یک مفهوم استاتیک و بیرونی که ما مجاز به بهرهبرداری از آن و موظف به پاسداری از آن باشیم (کدام صورت آنرا و چه بخشی از آنرا میخواهیم پاسداری کنیم؟) نیست (هیچ توهمی خطرناکتر از این نیست) بلکه مجموعهای دینامیک است که ما به عنوان سوژههایی هوشمند که داخل آن قرار داریم باید برای درک مکانیسمهای آن تلاش کنیم برای اینکه بتوانیم شانس بقای گونه خود را در این دنیای موقتا مناسب برای زیستمان بیشینه کنیم.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.