- افسر اسرائیلی اجازهی عبور نداد، زن فلسطینی در حال زایمان به بیمارستان نرسید
نه ضجههای زن، نه التماسهای مرد و نه حتی خونی که در ماشین جاری شده بود. هیچیک برای افسر اسرائیلی کافی نبود که به زن در حال زایمان اجازهی عبور دهد. آنها برای خرید نمیرفتند، برای تفریح نمیرفتند، مقصدشان تلاویو نبود. سفر مرگ و زندگی بود به مقصد یک بیمارستان. همین. و کودک زن از دست رفت. - بحران سرمایهداری و چپ
بحران سرمایهداری از راه رسیده است. تئوریهای سرمایهداری کازینویی تایید شدهاند. دولت آمریکا به تناقضگویی افتاده است و اعتماد به نفساش را به ستایش بازار آزاد از دست داده است. نئولیبرالها آخرین زورشان را میزنند و تئوریهای چپ تایید شدهاند. اما آیا چپ باید خوشحال باشد؟ آيا برای رویارویی با چنین بحرانی آمادگی تئوریک یا عملی دارد؟ آیا میتواند راهحلهای جایگزینی ارائه دهد برای هدایت موثر بحرانی که نتیجهاش چیزی جز ناامیدی، انزوا، بیکاری و فقر بیشتر مردم نیست؟ - خاتمی بیاید که چه بشود « هزاران نقطه
نظام جمهوری اسلامی عقل گریز است و خاتمی نماد حاکمیت عقل و قانون. سران دولت فعلی با وقاحت تمام هر چه میخواهند میکنند اما مقایسه کنید خاتمی نمیتوانست شفاف ترین کارها را بکند. رئیسجمهور میرود سخنرانی بوش را هم نگاه میکند اما هیات آمریکایی در زمان سخنرانی او سالن را ترک میکنند. کلینتون و آلبرایت، رییسجمهوری و وزیر خارجه وقت آمریکا، سخنرانی خاتمی را گوش میدادند و دست آخر بلند میشدند و برای او کف میزدند. او بهتر از همه میتوانست ما را به دنیا پیوند دهد، اما نگذاشتند. حالا که این یکی میخواهد، نه برای کشور که برای آینده سیاسی خودش، دیگر هیچ کس نمیخواهد. - آینده ایران، بن بست سیاسی و بمب اتمی « هزاران نقطه
هزاران نقطه در ابتدای این نوشته میگوید: «خوانندگان این وبلاگ گاه و بیگاه مطالب طولانی می بینند، اول عذر می خواهم، و بعد، باور کنید ارزشش را دارد. به محض این که شروع به خواندن کردم، فهمیدم این را باید ترجمه کرد تا همه با هم بخوانیم. کسی که این مطلب را نوشته (کنث پولاک رییس بخش تحقیقات مرکز سیاست های خاورمیانه و کارشناس امنیت ملی، امور نظامی و خلیج فارس)، آدم تاثیرگذار و مهمی است. حداقل از واقعگرایان ترین تحلیلگران ایران که سراغ دارم.» - سیاوشون: معمای معماها
پیدات کردهام، نیلوپرک. همانطور هستی که باید باشی: سرد و بلند و پرتافتاده. این انگشتها را که هر بار نزدیکت میآورم آهسته و پس میکشم، فقط کافیست چند ثانیهای نگهشان دارم روی تو، روی آهنهای بدنت، روی این سرمای بینهایتی که داری، تا از هر حرکتی خالیام کنی. آرامش درست در همین سرماست، آرامش در همین بیجنبشی است که از دستهایم به من میدهی، وقتی که ثانیههایی پیش از طلوع به سراغت آمده باشم…. (متن کامل این نوشتهی رویایی را از نویسندهای صاحب فکر و خیال بخوانید) - پادکست: فرندفید و فصلی نو
فرندفید از زبان جمعی از وبلاگنویسها و کاربران ایرانی. پادکست مفصلی که بچهها کلی برای تهیهی آن زحمت کشیدهاند و شنیدن صدای این همه دوست که خیلیهایشان را مستقیما نمیشناسم شخصا برای من خیلی جالب بود. تنها نکتهی که به نظرم برای بهبود پادکستهای بعدی میشود در نظر گرفت این است که سعی شود ارائهی پادکست خطی و یکنواخت نباشد تا مخاطبین را بیشتر به شنیدن آن ترغیب کند.

مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی
خیلی سپاس بامداد.
لایکلایک