آقای هارولد پینتر (Harold Pinter) در سنخرانیاش به مناسبت دریافت جایزهی نوبل ادبیات سال 2005*:
از بعد از جنگ جهانی دوم تا امروز، تکتک دیکتاتورهای راستگرای نظامی جهان توسط ایالات متحدهی آمریکا به وجود آمدهاند یا اینکه مورد حمایت این کشور بودهاند. منظور من اندونزی، یونان، اروگوئه، برزیل، پاراگوئه، هائیتی، ترکیه، فلیپین، گواتمالا، السالوادور و البته شیلی است. وحشتی که ایالات متحده در سال 1973 بر شیلی تحمیل کرد هرگز [از حافظهها] پاک نخواهد شد و هرگز بخشیده نخواهد شد.
صدها و هزاران مرگ در سراسر این کشورها رخ داد. آیا این [کشتارها] رخ دادند؟ آیا میتوان همهی آنها را به سیاست خارجهی آمریکا نسبت داد؟ پاسخ «بله» است. آنها به راستی رخ دادند و آنها با سیاست خارجهی آمریکا پیوند دارند. ولی شما نباید بدانید.
…
چند نفر آدم باید بکشید تا بتوان شما را جنایتکار جنگی یا قتلعام کننده خواند؟ صد هزار نفر؟ فکر میکنم این تعداد کاملا کافی باشد. بنابراین جورج بوش و تونی بلر را باید در دادگاه بینالمللی جنایات (International Criminal Court of Justice) محاکمه کرد. اما بوش زرنگ است. او [کشورش] هرگز حاضر نشده دادگاه بینالمللی را به رسمیت بشناسد… اما [کشور] تونی بلر دادگاه را به رسمیت شناخته و بنابراین برای محاکمه آماده است. در صورت تمایل دادگاه بینالمللی، میتوانیم میتوانیم نشانی او را بدهیم: لندن، خیابان داونینگ، پلاک 10.
…
اوایل حمله به عراق در صفحهی اول روزنامههای انگلیس عکسی از تونی بلر در حال بوسیدن گونهی یک کودک عراقی منتشر شد با عنوان «یک کودک قدرشناس». چند روز بعد، در یکی از صفحات داخلی روزنامه، داستان و عکسی بود از یک کودک چهارسالهی دیگر عراقی که بازوهایش را از دست داده بود. خانوادهاش در حملهی موشکی کشته شده بودند و او تنها زنده مانده بود. او پرسید: «کی بازوهایم را پس خواهم گرفت؟» و داستان به همینجا ختم میشد. تونی بلر او را در آغوش نگرفته بود، او هیچکدام از سایر کودکان معلول عراقی را نیز در آغوش نگرفت. او جسد هیچکدام از کودکان عراقی را هم در آغوش نگرفت. خون کثیف است. پیراهن و کراوات آدم را کثیف میکند و برای سخنرانیهای صمیمانه و پرمحبت در تلویزیون خوب نیست.
* بدیهی است (هست؟) که این نقلقولها برای آشنایی و مطالعهی اولیه است و من نه فقط اینجا بلکه در لینکهای روزانه، نقلقولها و اصولا هر جا از منبعی لینک میدهم یا نقل قولی میکنم «اکیدا» و «قویا» توصیه میکنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.
گاهی دقت در شیوههای موفقیت دیگران می تواند برای همهی ما درسآموز باشد. میخواهم در اینجا با اجازهی شما روش برخی وبلاگنویسان را برای کسانی که از راه و چاه این کار بی خبرند باز کنم. البته انتخاب اینجا برای درج این نوشته به دلیل موفقیت نسبی شما در پیاده کردن این شیوههاست. امیدوارم اجازه دهید سایرین نیز از این شیوهها استفاده کنند.
1. انتقاد از سیاستهای استعمارگران غربی: شما به راحتی میتوانید از جنگ در افغانستان و عراق انتقاد کنید. خصوصا اگر در ایران زندگی میکنید یا کارتان به نحوی است که با ایران سر و کار دارید این کار فواید زیادی برایتان خواهد داشت. ذیلا برخی از این فواید را ذکر میکنم:
الف: ایجاد احساس رضایتمندی بسیار بالا از خود: شما میتوانید به خودتان افتخار کنید چون در اخلاق و معرفت سنگ تمام را گذاشتهاید و حال استعمارگران ظالم را گرفته و در مقابلشان ساکت ننشستهاید.
ب: قرار گرفتن در مرتبهی پست استراکچری: شما می توانید به عنوان یک روشنفکر ضمن بررسی روند تاریخی مسئلهی استعمار و انواع مختلفش از گذشته تا به حال، ترفندهای استعمار نو را برای مخاطبانتان به تفصیل توضیح دهید. برای اینکه تاثیر کلامتان دوچندان شود کافی است در بین جملات ضد استعماریتان چند نقل قول از ادوارد سعید یا فوکو هم بگنجانید و یا به ژورنالهای موجود غربی سری بزنید و چند جمله از یکی از مقالههایی را که در نقد سیاستهای دول استعماری است ترجمهای کنید. مطمئن باشید که این حرکت، شما را تا درجهی یک روشنفکر پستمدرن بالا میبرد.
2. عدم انتقاد از حاکمان داخلی: کاری به کار حاکمان ضد امپریالیستی وطنی نداشتن، بسیار مفید و سودمند است. پر واضح میتواند باشد که هر چقدر هم حاکمان وطنی جنایتکار باشند، به پای استعمارگران و امپریالیستهای غربی نمیرسند و شما میتوانید بدون احساس گناه تنها از جنایتکاران کلان انتقاد کنید. البته نیازی نیست از حاکمان وطنی تعریف کنید. همین که در نوشتههایتان اصولا آنها و کارهایشان را در نظر نگیرید کافی است و اما فواید این گونه نوشتن عبارتند از:
الف: به دست آوردن مقبولیتی نسبی در بین موافقان و مخالفان حکومت. ب: در امان بودن از هزینههای انتقاد از طرف حکومت. ج:حتی میتوان بعد از رسیدن به درجه روشنفکر پستاستراکچر و مقبولیت در میان مخاطبان روی این شیوه به عنوان منبع درآمد نیز حساب کرد.
لایکلایک
ممنون از کامنت شما. متاسفانه این کامنت توی سیستم هرزگیر وردپرس رفته بود و من همین چند لحظهی پیش متوجهاش شدم. شرمنده از اینکه دیر منتشر شد.
این صحبتها اگر چه شاید مستقیما به سمت من نشانه گرفته نشده، ولی به هر حال همانطور که اشاره هم کردید و «من را در این زمینه موفق دانستهاید» به نوعی انتقاد مستقیم از من هم هست.
حرفهای شما هم درست است و هم درست نیست. درستاش این است که این روش واقعا هم میتواند جزییات و توصیفی مشابه همان که شما گفتید داشته باشد.
نادرستاش این است که «احتمالا» شما نمیتوانید دربارهی نوع سلیقهها، نیتها و علایق «من نوعی» مطمئن باشید و یا قضاوت کنید. به خصوص در عرصهای مانند وبلاگ که تریبونی شخصی است و درآمدی برای نویسندهی آن ندارد و «احتمالا» هرگز هم نخواهد داشت ولی ممکن است دردسرهای احتمالی برایش داشته باشد. شاید این موجودی که آنرا «کسی که برای کسب رضایت درونی و خودنمایی به عنوان یک روشنفکر میانمایهی فراساختارگرا تلاش میکند» نامیدهاید در وبلاگش به دنبال همان به دست آوردن حداقل حس رضایت باشد. شما حق ندارید این را از او بگیرید.
شما حق ندارید با چنین نگاه بدبینانه و شاید تحقیرآمیز، آزادی او را محدود کنید. آزادیای که به آزادی هیچکس لطمهای وارد نکرده است، آزادیای که وارد حریم شخصی هیچکس نشده است، آزادیای که اگر منتقد سینهچاک دستگاههای اقتدارگرای محلی و جهانی نبوده، اما مجیزگو و خدمتگذار هم نبوده است. بله شما حق ندارید آزادی او را محدود کنید. اما حاکمیت شاید حق داشته باشد و اگر چنین تصمیمی بگیرد من او را درک میکنم. حاکمیت به خاطر ماهیت اقتدارگرایی که دارد (اگر اقتدارگرا نباشد که دیگر حاکمیت نیست، هست؟) از نظرگاه حفظ، توسعه و یا تثبیب اقتدارش قابل درک است که بخواهد صداهای غیرهمنوا را خاموش یا تحدید کند،
اما شما چطور؟ شما از چه نظرگاهی به خود حق میدهید «کسانی را که برای کسب رضایت درونی و خودنمایی به عنوان یک روشنفکر میانمایهی فراساختارگرا تلاش میکنند» محکوم کنید؟
لایکلایک
چه متن اصلی قشنگی بود. بخصوص شعرها و آن شعری که خود پینتر گفته بود، راجع به مرگ. اما مسئله اینست که ظاهرا که این غربی ها همه چشم و گوش ها را بسته اند و نمی خواهند درک کنند امریکا به بهانه دموکراسی و آزادی ملت ها چه برسر دیگران نیاورده است. جالبه همه می دانند ولی هیچ کس هیچ چیز نمی گوید و همکاری هم می کنند. پس بی خود نبود وقتی چاوز به اوباما کتابی داد که در مورد دسته گل هایی بود که امریکا در امریکای لاتین به آب داده و خود امریکایی ها خیلی بهشان برخورد. چون چوب را که برداریم …
فقط ای کاش آنهایی که در ایران آنقدر سنگ آرمان های امریکا را به سینه می زدند می فهمیدند این ها فقط کلماتی یا برای رسیدن امریکا به امیالش است وگرنه امریکا چشمش را بروی همه گونه نقض این آرمانها در کشورهای دوست اش بسته و هیچ کس در مورد آنها جرات نداردابراز مخالفت کند. یا با ما یا علیه ما. ایران دومی را برگزیده ….
لایکلایک
ای کاش ما هم در کشورمان می توانستیم بدون ترس از عواقبش بگوییم سیاستهای نابخردانهی جمهوری اسلامی موجبات زیان های هنگفت فرهنگی٬ اقتصادی٬ آموزشی٬ اجتماعی٬ روانی و … برای مردم کشور شده است. اما افسوس که تنها عقب رفتن روسری یک دختر ۱۵ ساله٬ مصداق اشاعهی فرهنگ مبتذل غرب و تشویش اذهان عمومی و توهین به مقدسات و تلاش برای بر هم زدن امنیت ملی و … تلقی میشود.
لایکلایک
بامدادی عزیز
همین ویندوز٬ لینوکس یا مک یا هر سیستم عامل دیگری که استفاده می کنی آمریکایی است. هر بار که یک کلمه را گوگل می کنی٬ یا یک جمله را توئیت می کنی یا چیزکی در فرندفید می نویسی یا … چندین سنت به حساب یک شرکت آمریکایی واریز می کنی. هربار که سوار هواپیما میشوی٬ احتمالا نصف هواپیما آمریکایی است. دوست عزیز٬ آمریکا همه بدی نیست. بد مطلق در دنیا وجود ندارد. حداقل بزرگترین حسن آمریکا همین است که میتوان بدون ترس از عواقب چنین حرفهایی آنها را به سادگی بر زبان راند. کاش کمی هم معایب خود را ببینیم و درصدد رفع آنها برآییم. مقصر تمام بدبختی های ما آمریکا نیست.
———————————————————————————
بامدادی: فکر نمیکنم جایی نوشته باشم یا گفته باشم که آمریکا همه بدی است. من منتقد سیاست امور خارجهی آمریکا هستم که البته خود تابعی از سیستم اقتصادی حاکم بر این کشور که عملا حرف آخر را شرکتهای بزرگ میزنند است. اما چه کسی میتواند منکر ارزشهای نهادینه در جامعهی آمریکا مثل سختکوشی، آزادیگرایی شود؟
لایکلایک
آقای علوی
شما آمار UNAMA درباره گشته شدگان افغانستان را ذکر میکنید. این آمار را این سازمان از ناتو گرفته. هر بار ماموران دولت افغانستان و فعالان حقوق بشر کشتار مردم بیگناه را اعلام و مستند کرده اند دولت آمریکا آنرا انکار کرده. دولت شما دروغ میگوید.
ثانیا سازمان ملل اعلام کرد که در دهه 90 ششصد هزار کودک عراقی بر اثر تحریمهای کشور شما جان باختند.
ثالثا کشور های پاناما و گرانادا که شما به آن حمله کردید و هزاران بیگناه را در آنجا به قبل رساندید هیچ تحدیدی برای امنیت آمریکا نبودند.
لایکلایک
بهنام گرامی
میتوانید لطفا بگویید که بر اساس کدام سند و یا گزارش معتبر میگویید دولت ایالات متحده گزارش سازمان ملل را مبنی بر کشتار مردم افغان توسط ارتش ما را انکار کرده است؟ بر عکس، ما در مورد گزارشهای سازمان ملل و گزارشهای معتبر دیگر سازمانها تحقیق کرده و برای تصحیح اعمال نادرست سربازان خود قدمهای قانونی را برداشته ایم. در مواردی که عملیات ما منجر به کشته شدن غیر نظامیان شده است، ما خود اولین کسانی بوده ایم که چنین موارد تاسف بای را اعلام کرده ایم. اگر شما امروز وب سایت آیساف را نگاه کنید، بیانیه ای را در مورد تحقیقات ما در باره کشته شدن غیر نظامیان افغان به دست گروه کوچکی از سربازان را خواهید دید و این چیزی است که اگر ما خود آن را اعلام نمی کردیم، شما در این مورد حتی کلمه ای هم نمی شنیدید.
همانگونه که در نوشتار پیشین من دیدید، بر اساس گزارشهای سازمانهای بین المللی و مستقل،عامل اکثر کشته شدگان غیر نظامی افغان طالبان بوده اند.
و بر اساس چه سند و گزارش معتبری شما میگویید شصت هزاز کودک عراقی به دلیل تحریم ها جان خود را از دست داده اند؟ در واقع، به غیر از تبلیغات، تا به حال هیچ تحقیقی و یا ارگان معتبری سندی برای پشتیباتی از این اتهامات نتوادسته اند ارائه دهند. همچنین آن تحریم فقط از طرف ایالات متحده نبود. آن تحریمها از طرف شورای امنیت سازمان ملل و جامعه جهانی پس از اشغال کویت توسط صدام و عدم همکاری او با سازمان ملل در مورد برنامه های اتمی ا ش به کار بسته شدند. حتی زمانی که عراق تحت تحریم قرار داشت، سازمان ملل برنامه نفت در برابر غذا را به صدام حسین پیشنهاد کرد و به سازمانهای انساندوستانه اجازه داد تا به مردم عراق کمکهای انساندوستادنه ارائه دهند.
شما از سازمان ملل و جامعه جهانی به دلیل تحریمها بر علیه عراق در دوره صدام و از ایالات متحده به دلیل برکناری صدام ادنتقاد میکنید. آیا شما میگویید نه سازمان ملل و نه ایالات متحده نباید کاری بر علیه صدام انجام میدادند، در حالیکه او به کشورهای همسایه خود حمله میکرد و برای کشتار مردم خود از صلاهای شیمیایی استفاده میکرد؟
اگر شما حمله شیمیایی صدام بهم ردم عراق را فراموش کرده اید، لطفا از این ویدئو دیدن کنید:
در مورد پاناما و گرانادا، به جای اینکه خود را مشغول تاریخ کنیم، ما ترجیح میدهیم در حال حاضر زندگی کرده و برای آینده ای بهتر تلاش کنیم. ولی اگر قرار است در مورد تاریخ صحبت کنیم، ما باید همه زوایا و باکتورهایی در آن حادثه دخیل بوده اند نوجه کنیم. نخست، تاکید شما مبنی بر اینکه حمله نظامی ما به آن دو کشور باعث کشته شدن «هزاران» نفر گردید کاملا نادرست است. در گرانادا فقط 24 و در پاناما حدود 200 غیر نظامی کشته شدند.
ماوریس بیشاپ در سال 1979 پس از یک کودتای نظانی نخست وزیر گرانادا گردیده و یک رژیم کمونیستی را بر پا ساخت. روابط نزدیک او با کوبا و شوروی کمونیست و زخیزه صلاحهای شوروی در آن کشور نه تنها ایالات متحده بلکه کشورهای کارایب را نگران ساخت. با ابنکه آن رژیم کمونیست در حیات خلوت ایالات متحده تهدید آنی به امنیت ملی ما نبود ولی در دراز مدت تهدیدی بود به ایالات متحده و دیگر کشورهای همسایه. در دنتیجه،نیروهای ایالات متحده به همراه نیروهای چندین کشور کارایب وارد گرانادا شده و آن دولت کودتا را از کار برکنار کردند.
حالا پاناما و گرانادا هر دو صاحب دولتهای دموکراتیک هستند و مشگل و یا جنگ داخلی ندارند. حالا مردم آن دو کشور دولتهای خود را در انتخابات آزاد انتخاب میکنند و آنان را در مقابل مسئولیت و قولهایشان مسئول میدانند.
باید اضافه کنم ما هیچ وقت ادعا نکرده ایم که ایالات متحده مرتکب هیچ اشتباهی نشده است، و یا همه اعمالش در طی تاریخ غیر قابل انتقاد میباشد. فقط چنان انتقادهایی نباید بر اساس تحریف اسناد تاریخ و یا تصورات واحی از نیت اصلی ما باشد.
با احترام
علی علوی
«دی.ی.تی» فرماندهی مرکزی ایالات متحده
http://www.centcom.mil/index.php?lang=fa
سنتکام را دنبال کنید
Facebook: http://www.facebook.com/pages/frmndhy-mrzy-ylt-mtdh/408886170528
Twitter: http://www.twitter.com/CENTCOMNEWS
YouTube: http://www.youtube.com/user/ccdet
لایکلایک