تاریخ گاهی وقتها موجهایی به راه میاندازد و این موجها فاتحانی دارد و مغلوبانی. گروهی بالا میروند و گروهی زمین میخورند. گروه فاتح اگر زرنگ باشند یارکشی میکنند، پیر و جوان و سرخ و سیاه و سبز و سپید را دور خود جمع میکنند، چپ و راست را هماهنگ و همدل میکنند، نخبگان و تحصیلکردگان را تطمیع میکنند و خلاصه سیاستمداری میکنند تا نیرومند شوند. زیرکی میکنند و تدبیر از خود نشان میدهند تا دشمنانشان را بیطرف، بیطرفان را دوست و دوستانشان را فدایی کنند.
راهبرد اساسیشان اتحاد و دوستیابی است.
این است استراتژی بقای فاتحان مدبر.
اما فاتحان ابله و کوتهنظر اینگونه نیستند. موج تاریخی آمده و بدون آنکه خود خواسته باشند یا درک و نظرشان دامنه و عمق موج را درک کرده باشد فاتح شدهاند. اما از بس تنگنظر و کوتهبین هستند فکر میکنند موج همان چند قطرهای است که دور و برشان را گرفته و گمان میکنند خارج از دریا هم میشود موجسواری کرد. غافل میشوند از این نکتهی کلیدی که برای موجسواری کردن دریا لازم است و گردهای که بشود از آن کولی گرفت!
اینها مغرور از پیروزی یکشبهی خود شروع میکنند به دشمنتراشی. فداییهایشان را تبدیل میکنند به دوست. دوستانشان را به ناظرانی بیطرف، بیطرفها را به دشمن و دشمنان را به مهاجمان! گروههای مختلف را دانه به دانه از خود طرد میکنند. این گروه بد است، آن گروه خوب نیست، این یکی تند است، آن یکی کند است، یکی زیادی باهوش است، یکی زیادی باسواد است، یکی زیادی لیبرال است، یکی زیادی سوسیالیست است، یکی زیادی مردمی است، یکی زیادی صادق است؛ یکی زیادی حرفهای است… خلاصه تک تک گروهها و دستهها را از خودشان میرانند. آدم حسابیها قهر میکنند و میروند. آنها که میمانند طرد میشوند.
راهبرد اساسیشان خودبینی و دشمنتراشی است.
این است استراتژی فاتحان تنگنظر یک شبه.
یک سال و دو سال و چند سال و چند دهه میگذرد. کم کم کار به جایی میرسد که به جان خودشان هم میافتند و دیگر خودشانیها هم بو میدهند و باید طرد شوند. هر چه بیشتر طرد میکنند تنهاتر میشوند و هر چه تنهاتر میشوند مجبور میشوند بیشتر دست به دامان چاپلوسان و جاهلان چماق به دست شوند.
روزی میرسد که ناگهان متوجه میشوند حتی یک دانه آدم حسابی دور و برشان باقی نمانده. ماندهاند یک مشت لات بیسواد و بیسر و پای فرصتطلب و فرصتسوز. ناگهان متوجه میشوند که ای دل غافل، به این لات و لوتها هم که نمیشود اعتماد کرد. کافی است تقی به توقی بخورد که همینها بریزند و زنده زنده بخورندشان! کی تا حالا توانسته به لات و لمپن جماعت اعتماد کند و ضربه نخورد که الان دومیش باشد؟
اما دیگر دیر شده است. همهی آدم حسابیها و کسانی که سرشان به تنشان میارزد را راندهاند و دلچرکین کردهاند. دوستان سابق را کردهاند دشمن و دشمنان را هم تا دندان خشمگین و آمادهی حمله. بر و بچههای کافهی لاتخانه هم که فقط اسمشان دوست است ولی در واقع کسانی هستند که به خاطر یک دست چلو کباب حاضرند سر ببرند! کافی است یک لحظه حواسشان پرت شود؛ کافی است جیره و مواجب لاتها را یک روز با تاخیر پرداخت کنند! کافی است یک نفر پیدا شود و جیره و مواجب چرب$تری به این بیمخهای چماق به دست بدهد.
آی که آن وقت عجب وضعیتی خواهد شد. حتی دلم نمیآید توصیفاش کنم! ولی بگذارید خلاصه کنم:
فاتحان میتوانند با در پیش گرفتن استراتژی اول روی موجهای عظیم و نیرومند دریا تا مدتهای مدید موجسواری کنند و حظاش را ببرند. یا اینکه با در پیش گرفتن استراتژی دوم خودشان را توی خشکی توی یک استکان آب غرق کنند.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
سلام
بامدادی جون چرا اینقدر مرموز مینویسی؟ دلم میخواد بیشتر در مورد رویدادهای یکی دو ماه اخیر بنویسی. ببینم تحلیلت از این اتفاقات و تاثیرشون بر آینده کشور چی هست.
لایکلایک
بنظر من که به اندازه ی کافی مطالب گویا هستن،
شما توی این مدت از وضعیت وبلاگ نویسی و محدودیتهای اعمال شده اطلاع نداری؟
لایکلایک
عاليه!
لایکلایک
عالی بود مرسی
لایکلایک
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=57402
لایکلایک
البته این که جای شکر داره که آدم دشمن های ابلهی داشته باشه.
لایکلایک
jaleb bod
لایکلایک
من همیشه عاشق ذهن باز شما بوده و هستم. موفق باشید
لایکلایک