این بخش دوم (و آخر) نوشتهی دوستم است که ترجمه میکنم. بخش اول را اینجا ببینید.
نکتههایی که در بخش اول این نوشته آورده شد، فقط چند نمونه از انبوه ادعاهایی است که مستند به ظاهر بیطرف بیبیسی بر ضد جنبش ملی مصدق در سالروز کودتای 28 مرداد روایت کرد. این که بعد از نیم قرن، بیبیسی اینطور مصرانه میخواهد افکار عمومی را گمراه کند جالب است. زخمی که مصدق بر پیکر سیاست خارجی انگلیس گذاشت هنوز تازه است. حتی بعد از کودتا، بعد از دستگیری و انزوای مصدق در تبعیدگاه، بعد از بیست و پنج سال بهرهمندی از صنعت نفت (بین 1953 تا 1979)، سام فال (Sam Fall) (دیپلمات انگلیسی در تهران در روزگار مصدق)، فراموش نکرده است که در روزهای اوج جنبش ملی شدن صنعت نفت، مصدق در حالی که بسترش را ترک نکرد، یک دیدار رسمی در خانهاش برگزار کرد. فال مدعی میشود که مصدق تظاهر به بیماری و کهولت کرد. شاید ما بتوانیم علت این موضع آقای فال را حدس بزنیم: مصدق با حفظ شان و غرور آنها را وادار کرد تحت شرایطی که او تعیین کرده بود مذاکره کنند. در شرایطی که خود در تختخوابش بود و دیگران در اطراف، مانند شاگردانی که باید آنچه گفته میشود را بپذیرند. این چیزی است که هیچ قدرت استعماریای هنوز فراموش نکرده است. این چیزی است که باعث میشود واشنگتن پست، جنبش ملی را به خاطر بیاورد و اهمیت آنرا به این بهانه که آمیخته با اسطوره و افسانه است ناچیز جلوه دهد.
.
از این تردیدها که بگذریم، مستند بیبیسی خیرهکننده است. این برنامه لحظهها، گوشهها، اشیاء، مکانها، بدنها، لباسها، ماشینها، تانکها، لات و لوتها، نخست وزیر و دیپلماتهایی از تاریخ ما را نشان میدهد که برایمان تازگی دارد. جذابیت مستند بیبیسی فارسی از قدرت آرشیو آن است، هر کس که به آرشیو دسترسی داشته باشد، قدرت روایت کردن تاریخ به شیوهای متناسب با منافعش را خواهد داشت.
.
اما، این نکته را از یاد نبریم که آرشیو بیبیسی از جنس تصویر است و تصویر ایهام دارد. در آینده ممکن است هزاران تفسیر دیگر به غیر از آنچه اختراع بیبیسی فارسی است، متولد شود. اما ما آرشیوی داریم که بسیار بزرگتر از آرشیو بیبیسی است. اگر به اطرافتان نگاه کنید هنوز میتوانید افرادی را پیدا کنید که میتوانند روزهای سال 1953 را به خوبی به یاد آورند. آنها تجربههای شخصیشان از سیاست، رادیو، روزنامهها، آنچه در مدرسهها، بازارها و ادارهها رخ داد را برایتان میگویند. مادر من در روزهای ملی شدن صنعت نفت دو سال داشت و داییاش او را به تظاهرات برده بود. مادربزرگم آنچه را که در خیابانهای آبادان، قلب صنعت نفت ایران در آن روزها، دیده تعریف کرده است. چگونه هزاران نفر از مردم به کارگران صنعت نفت پیوستند و به میدانهای نفتی رفتند و خطوط لوله را بستند. به این ترتیب روایت ما حتی میتواند روایت بیبیسی فارسی که تاریخچهای متمرکز بر تهران و شاه است را از مرکزیت خارج کند. آیا حافظهی جمعی ما از دست رفته است؟ آیا ایرانیها به راحتی فراموش کردند که به چه چیزهایی امید داشتهاند و به خاطرش رنج کشیدند؟ آن همه عشق و شور برای استقلال کجا رفت؟
.
در واقع دریچهی شخصی من به حافظهی جمعی ایرانیها از روزهای سال 1953، ادبیات بوده است. امیدها، دردها و رنجهای آن دورهی تاریخی در داستانهای کوتاه، رمانها و شعرهای ما به خوبی منعکس شده است. احمد شاملو، شاعر پیشرو دربارهی جانفشانیهای مردم در دوران جنبش نوشته است. جو تاریک، افسرده، بیحرکت، پراضطراب و کشندهی کشوری که توسط قدرتهای بیگانه و همکاران داخلیشان اداره میشد توسط نویسندگانی چون ابراهیم گلستان، غلامحسین ساعدی، شهرنوش پارسیپور، احمد محمود به دقت ثبت شده است. ما مالک آرشیو خیرهکنندهای هستیم که از آرشیو بیبیسی غنیتر، صادقتر و آگاهیبخشتر است.
.
در لحظات کودتا چه اتفاقی برای ایران، مردم کوچه و بازار، روشنفکران، افسرها، زنهای خیابانی، کارگران، سربازان، حزبها و میتینگها افتاد؟ کودتا با غرور و شور و هیجان آن روزها چه کار کرد؟ اجازه دهید بیبیسی فارسی را فراموش کنیم و فیلم «زنان بدون مردان» ساختهی شیرین نشاط (برپایهی رمانی از شهرنوش پارسیپور) را تماشا کنیم.
.
..
مرتبط:
- عکسهای این نوشته (بخش اول و دوم) از منابع عمومی موجود در اینترنت تهیه شدهاند.
- بیبیسی فارسی، “قیام ملی ۲۸ مرداد” و چند سوال از خوانندگان
- مقالهی واشنگتن پست که در بخش اول به آن اشاره شد.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
با توجه به فیلتر بودن بامدادی، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینهی بامدادی» پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
کسانی که ضد دکتر مصدق هستند و می خواهند اسم این بزرگ مرد حذف شود و از یاد برود، مزدور و وطن فروش و خائن می باشند. مانند کسانی که در جمهوری اسلامی حتی حاضر نیستند اسم یک خیابان یا میدان به نام این مرد بزرگ باشد. اینها مطمئنا» خائن هستند و از افتخارات ملی می ترسند.
از بی بی سی خوشم می آید چون آنقدر کارش حرفه ایست که همه ازش می ترسند. در ایران از ترس با هزینه های میلیاردی تمام سیگنالهای ماهواره بی بی سی رو قطع کردند چون می دونند اگه مردم بی بی سی ببینند دیگه فاتحه حکومت خوانده میشه واز ترس این کانال شبها خواب ندارند. اگه کسی میخواد با بی بی سی مقابله کنه باید یک بنگاه سخن پراکنی با کیفیت بهتر یا در حد اون درست کنه….کسی هست اینکار رو بکنه؟ حتی VOA هم خیلی کم میاره پیش اون
لایکلایک
بامدادی جان ممنون از ترجمه ی کامل متن. این پست را خانواده ی من هم خواندند و مادرم از من گله کرد! 🙂 اول این که من اشتباه کردم و مادرم دو ساله بوده (یعنی بیشتر می فهمیده؟!!) دوما این که مادرم عمو نداره و داییش اونو برده بوده تظاهرات. لطف کن و تذکرات مادرم رو لحاظ کن تا قبل از این که تاریخ مخدوش بشه!
لایکلایک
ممنون 🙂
اصلاح کردم تا تاریخ دست نخورد!
لایکلایک
عزیز من آقای بامدادی
شما که سیاسی می نویسید دیگر «دیدگاه شما چشم به راه بررسی است.» معنی ندارد. اگر کسی هم فحاشی کرد, خوانندگان خود مقتدر و متفکرند.
شاد باشید
لایکلایک
بله حق با شماست. این مدیریت کامنتها به دورانی بازمیگردد که بامدادی در ایران فیلتر نبود و قصد نداشتم به خاطر کامنتهای بیربط فیلتر شود. از این به بعد ممیزی کامنتها رو خاموش میکنم و البته این به آن معنا نیست که کامنتهای بیربط را به محض دیدن حذف نکنم.
با تشکر.
لایکلایک