ما اینجا هستیم که به تصمیمگیرندگان در کنگرهی ایالات متحده بگوییم که از تدبیر رئیسجمهور اوباما یاد بگیرند و سعی نکنند از شرایطی که ممکن است به نظرشان آب گلآلود برسد ماهی بگیرند. ریشهها و جنبش خودجوش حقوق بشر در ایران آب گلآلود نیست. بلکه بسیار شفاف، سالم و زیباست. این جنبش هیچ احتیاجی به حمایت کنگرهی آمریکا ندارد، لطفا فقط به آن آسیب نرسانید. یک نقل قول حکیمانه از مارتین لوتر کینگ* یا تئودور پارکر مبارز طرفدار لغو بردهداری در قرن نوزدهم که «منحنی اخلاق جهانی اگر چه طولانی است، اما به سمت عدالت میرود» به اندازهی کافی لطف مردم آمریکا را برای تشویق ما به ثابت قدم ماندن در مسیرمان نشان خواهد داد.
نه به تغییر رژیم مهندسی شده توسط آمریکاییها، نه به پروژههای دموکراسی اتاقهای فکر (think tank)، نه به بودجههایی که از طرف بنیاد ملی دموکراسی (National Endowment for Democracy) آمده باشد، نه به تحریمهای اقتصادی، نه به محاصرههای زمینی یا دریایی و صد در صد نه به حملهی نظامی.
لطفا همانجا آرام روی صندلیها بنشینید و کاری نکنید و اجازه دهید روحیهی شکستناپذیر ملت ایران به شما تلاشهای مشابه خودتان را برای رسیدن به عدالت، برابری، حاکمیت قانون، احترام به کرامت انسان، حقوق بشر، حقوق شهروندی و حقوق زنان یادآوری کند. لطفا فقط تماشا کنید و اگر مایل بودید چند کلمهی فارسی هم یاد بگیرید.
به دقت به ما نگاه کنید: چرا که ما هم از تاریخ شما الهام گرفتهایم و در حال نوشتن منشور حقوق (Bill of Rights) خودمان هستیم.
* اشاره به این جملهی مارتین لوتر کینگ: ما میتوانیم کوهی از ناامیدی را به تخته سنگی از امید تبدیل کنیم.
*بدیهی است (هست؟) که این نقلقولها برای آشنایی و مطالعهی اولیه است و من نه فقط اینجا بلکه در لینکهای روزانه، نقلقولها و اصولا هر جا از منبعی لینک میدهم یا نقل قولی میکنم «اکیدا» و «قویا» توصیه میکنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.
این نوشته، چهارمین مطلب از سری پستهایی است که تحت عنوان «نگاه استراتژیک» نگاشته میشود. در «نگاه استراتژیک» سعی میکنم کوتاه بنویسم تا مطالب راحتتر خوانده شوند، همینطور در این نوشتهها از بیان نظرات شخصیام پرهیز میکنم و نقل قول میکنم از مطالب تهیه شده توسط تحلیلگران حرفهای و بیطرف. بنابراین این نوشتهها قبل از اینکه نظرات من باشند، نتیجهی تحلیل حرفهایترین موسسات دنیا هستند و در میان انبوه اطلاعات و تفسیرهای «غیردقیق» یا «غیرمستند» یا «تحریف شده» یا «ایدئولوژیک»، خواندن آنها میتواند بسیار روشنگر باشد.
اولین سری مجموعهی نگاه استراتژیک با استفاده از مقالهها و تحلیلهای «استراتفور» که گاه و بیگاه به دستم میرسد نوشته شده است. اصل مقالهها اغلب طولانی هستند، بنابراین آنها را به قسمتهای کوتاهتر تفکیک میکنم و سعی میکنم هر کدام استقلال معنایی خود را حفظ کند.
خلاصهی قسمتهای قبل
در قسمتهای قبل دیدیم که ریشهی تضاد منافع آمریکا و روسیه به اختلاف اساسی میان استراتژیهای این دو کشور باز میگردد. آمریکا متمایل به حفظ برتری «کنترل قارهای» است و به این منظور با استراتژی گسترشطلبانهی روسیه که تلاش دارد با بلعیدن کشورهای همسایهی خود یک لایهی حایل دفاعی پیرامون خود به وجود آورد مقابله میکند. همینطور دیدیم که کشورهای آمریکای لاتین به تنهایی نمیتوانند تهدیدی برای آمریکا محسوب شوند، اما در صورت حضور یک قدرت از نیمکرهی شرقی میتوانند به اهرم فشار خطرناکی بر ضد منافع آمریکا تبدیل شوند. به این ترتیب روسیه برای خنثی کردن قدرت فرامرزی آمریکا تلاش میکند بحرانهایی دور از مرزهای خود برای آمریکا به وجود آورد و با توجه به سیستم جاسوسی قدرتمند خود، بخش قابل توجهی از تلاشهایش را در منطقهی آمریکایی لاتین متمرکز کرده است و خواهد کرد.
مثلث قدرت هوایی چیست و چرا آمریکا از تشکیل آن میترسد؟
شاید کهنسالترین و دائمیترین دغدغهی سیاستگذاران آمریکایی موضوع «محدودیت دسترسی دریایی» (Naval Interdiction) بوده است. از لحاظ تاریخی پس از اینکه ایالات متحدهی آمریکا کنترل زمینی نواحی آمریکای شمالی را به دست آورد، مهمترین تلاشش را بر کنترل همهی شاهراههای دریاییای که به آمریکایی شمالی منتهی میشوند متمرکز کرد. کلیدیترین سیاست در این استراتژی، خنثی کردن «کوبا» بود. داشتن بزرگترین یا قدرتمندترین حضور دوربرد دریایی معنای بسیار اندکی دارد، اگر کوبا همزمان یک کشور متخاصم باشد و به پایگاه یکی از قدرتهای نیمکرهی شرقی هم تبدیل شده باشد.
نواحی ساحلی ایالات متحدهی آمریکا در خلیج مکزیک، نه تنها قلب صنعت انرژی این کشور هستند، بلکه به آمریکا اجازه میدهد که به عنوان یک عامل سیاسی و اقتصادی منسجم (unified polity and economy) عمل کند. حوزهی آبریز رودهای اوهایو، میسوری و میسیسیپی به نیواورلئان و خلیج مکزیک منتهی میشود. قدرت اقتصادی این حوزهها وابسته به دسترسی آنها به کشتیرانی اقیانوسی (oceanic shipping) است. یک قدرت متخاصم مستقر در کوبا به سادگی میتواند «تنگهی فلوریدا» (Straits of Florida) و کانال یاکاتان (Yucatan Channel) را ببندد، و خلیج مکزیک را به یک دریاچهی بزرگ تبدیل کند.
با در نظر گرفتن واهمهی ایالات متحدهی آمریکا از «محدودیت دسترسی دریایی»، شوروی سابق متوجه یک گنج استراتژیک دیگر در منطقه شده بود که بیتردید از دید روسیه نیز غافل نخواهد ماند: «کانال پاناما».
هم به دلایل اقتصادی و هم به دلایل نظامی، برای آمریکاییان به شدت سهلتر است که محبور به دور زدن قارهی آمریکای جنوبی نباشند، به خصوص اینکه قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا بر پایهی «دسترسی و قدرت دریایی» (maritime power and access) بنا شده است.
روسیه در جستجوی ایجاد مثلث قدرت هوایی
در دوران جنگ سرد، روسها روابط دوستانهای با نیکاراگوئه برقرار کرده بودند. آنها برای تحولات سیاسی متمایل به منافع خود در جزیرهی گرانادا واقع در دریای کارائیب نیز برنامهریزی کرده بودند. مانند کوبا، این دو منطقه به تنهایی دارای اهمیت استراتژیک چندانی نیستند. اما آنها (کوبا، گرانادا، نیکاراگوئه) را با هم در نظر بگیرید و به هر کدام یک پایگاه هوایی شوروی اضافه کنید و به مثلث قدرت هوایی شوروی/روسیه (triangle of Soviet airpower) میرسید که میتواند دسترسی به کانال پاناما را به مخاطره بیاندازد و همینطور دسترسی خلیج مکزیک به اقیانوس اطلس را تهدید کند.
این مثلث در تاریخ جنگ سرد هرگز به مرحلهی تشکیل و تثبیت نرسید و روسیهی امروز هم میداند ایجاد آن شاید هرگز عملی نباشد. اما مطمئنا حرکت یا برنامهریزی برای ایجاد آن را به عنوان تاکتیک موثری برای پخش کردن قدرت آمریکا و ضعیفتر ساختن تمرکز قدرت این کشور در منطقهی اوراسیا و به خصوص مرزهای روسیه، در دستور کار قرار خواهد داد. تلاش روسیه برای برقراری ارتباطات صمیمانه با ونزوئلا یا کوبا و خبرهایی مانند «فرود بمبافکنهای راهبردی روسیه در ونزوئلا» که ممکن است در نگاه اول چندان معنیدار به نظر نرسند را باید در راستای همین تاکتیک روسیه تحلیل کرد.
در ادامهی بحثهای نگاه استراتژیک، دو تاکتیک مهم دیگر روسیه در منطقهی آمریکا لاتین به منظور پخش/تضعیف قدرت دوربرد آمریکا در پیرامون مرزهای روسیه را بررسی خواهیم کرد. پس از آن نگاهی خواهیم انداخت به گرایشهای امروز منطقهی آمریکای لاتین در قبال روسیه.
ایجاد مثلث قدرت هوایی روسیه میتواند دو شاهرگ مهم اقتصاد و قدرت آمریکا را به مخاطره بیاندازد: دسترسی خلیج مکزیک به اقیانوس اطلس و امنیت کانال پاناما
مطالعهی دقیق نوشتههای قبلی به درک بهتر این نوشته کمک میکند:
این نوشته، سومین مطلب از سری پستهایی است که تحت عنوان «نگاه استراتژیک» نگاشته میشود. در «نگاه استراتژیک» سعی میکنم کوتاه بنویسم تا مطالب راحتتر خوانده شوند، همینطور در این نوشتهها از بیان نظرات شخصیام پرهیز میکنم و نقل قول میکنم از مطالب تهیه شده توسط تحلیلگران حرفهای و بیطرف. بنابراین این نوشتهها قبل از اینکه نظرات من باشند، نتیجهی تحلیل حرفهایترین موسسات دنیا هستند و در میان انبوه اطلاعات و تفسیرهای «غیردقیق» یا «غیرمستند» یا «تحریف شده» یا «ایدئولوژیک»، خواندن آنها میتواند بسیار روشنگر باشد.
اولین سری مجموعهی نگاه استراتژیک با استفاده از مقالهها و تحلیلهای «استراتفور» که گاه و بیگاه به دستم میرسد نوشته شده است. اصل مقالهها اغلب طولانی هستند، بنابراین آنها را به قسمتهای کوتاهتر تفکیک میکنم و سعی میکنم هر کدام استقلال معنایی خود را حفظ کند.
خلاصهی قسمتهای قبل
در قسمت اول نگاه استراتژیک با عنوان «روسیه به مثابه یک قلب تپنده» دیدیم که کشور روسیه به لحاظ تاریخی برای حفظ امنیت خود مانند قلبی تپنده رفتار میکند: در دوران قدرت باز میشود و کشورها و منطقههای مجاورش را میبلعد و در دوران ضعف، این مناطق را از دست میدهد. در ادامه و در قسمت دوم تحت عنوان «آمریکا: تلاشی مستمر برای حفظ کنترل قارهای» اختلاف منافع آمریکا و روسیه را توضیح دادیم و دیدیم که آمریکا به دلیل اینکه تنها کشوری در جهان است که به طور موثری یک قارهی کامل را کنترل میکند، مایل به حفظ این برتری خود از طریق جلوگیری از ظهور قدرت بزرگی در اوراسیا است. به همین دلیل با تشکیل ائتلافهای مختلف در سراسر مرزهای روسیه، مانع از گسترش روسیه میشود. از این دیدگاه دیدیم که استراتژی امنیتی روسیه (ایجاد لایههای امنیتی و حایل پیرامون خود) کاملا در تضاد با استراتژی آمریکا در اوراسیا است.
در ادامه نگاهی میاندازیم به پاشنهی آشیل آمریکا و روشهایی که روسیه برای فشار آوردن به آن در پیش خواهد گرفت (گرفته است).
چگونه روسیه میتواند هژمونی آمریکا را هدف قرار دهد؟
همهی جبهههای رویارویی قدرتهای بزرگ در اوراسیا (Eurasia) نیست. تا امروز، اعمال قدرت آمریکا در مرزهای روسیه، این کشور را در وضعیت تدافعی قرار داده است. این وضعیت برای روسیه خطرناک است، چرا که دیر یا زود یا درگیر ناآرامیهای داخلی میشود (گفتیم که روسیه دارای اقلیتهای بسیار ناهمگون است) یا اینکه تنشها به درگیری زمینی منجر خواهد شد (نمونهی کوچکش را در گرجستان دیدیم). روسیه باید تلاش کند، قدرت ایالات متحدهی آمریکا را تا حد امکان پخش کند، به خصوص در رویدادهایی که از مرزهای روسیه دور باشند. اما روسیه در کدام نقطهی جهان میتواند از نقطهی ضعف آمریکا بهره جوید؟
به خاطر وضعیت جغرافیایی ایالات متحده، این کشور برتری خود را از طریق ایجاد ائتلافهایی مبتنی بر منافع مشترک و دور از مرزهای خود به دست میآورد. همگنی نسبی و هماهنگی داخلی (internal U.S. harmony) در این کشور به حدی است که چندان نیازی به داشتن سیستمهای جاسوسی یا امنیتی خیره کننده برای حفظ امنیت داخلی خود ندارد. برخلاف روسیه، آمریکا تعداد زیادی جمعیت نافرمان، خشمگین، فتح شده و ناهمگون که احتیاج به «سر جای خود نشانده شدن» داشته باشند ندارد. اما درست برعکس، روسیه برای حفظ ثبات داخلی کشورش، به بازوی امنیتی و جاسوسی نیرومند احتیاج دارد. دستگاههای جاسوسی روسیه در کوران «کنترل اقلیتهای روسیه» چنان مهارت و تجربهای به دست آوردهاند که به جرات میتوان گفت یکی از نقاط قدرت این کشور، بازوی جاسوسی نیرومند آن است.
اما هیچ منقطهای در جهان به اندازهی «آمریکای لاتین» قدرت دستگاههای جاسوسی روسیه و ضعف نسبتی دستگاههای جاسوسی آمریکا را نشان نمیدهد.
به صورت سنتی ایالات متحده از ناحیهی «حیاط خلوت» (backyard) خود چندان احساس خطر نمیکند. آمریکای لاتین یک قارهی توخالی است، از این لحاظ که فقط حاشیههای آن توسعهی شهری یافته است. به خاطر همین موضوع (نداشتن حمایت زمینی گستردهی داخلی) هرگز نمیتواند به یک قدرت همبستهی بزرگ (single hegemonic power) تبدیل شود. آمریکای مرکزی و نواحی جنوبی مکزیک نیز به شدت از لحاظ جغرافیایی شکسته و خرد هستند. مکزیک شمالی (مانند کانادا) به شدت از لحاظ اقتصادی به ایالات متحده وابسته است و بنابراین هرگز تقابل جدی با ایالات متحدهی آمریکا را در دستور کار خود قرار نخواهد داد.
با توجه به موارد ذکر شده، طبیعی است که ایالات متحدهی آمریکا «چندان» نگران باقیماندهی نیمکرهی غربی (آمریکای مرکزی و لاتین) نباشد. اما وقتی یک قدرت خارجی بخواهد از این منطقه «بازدید» کند، داستان بسیار فرق میکند.
نقطهی ضعف ایالات متحده در کجاست؟
از زمان «دکترین مونرو» (Monroe Doctrine) تاکنون، استراتژی آمریکا در قبال آمریکای لاتین بسیار ساده بوده است. در این منطقه، ایالات متحده از ناحیهی هیچ قدرت محلیای احساس خطر نمیکند، اما «به شدت» از ناحیهی اتحاد یک قدرت نیمکرهی شرقی (Eastern Hemispheric power) با قدرتهای محلی در آمریکای لاتین احساس خطر میکند. کشورهای آمریکا لاتین، به خودی خود نمیتوانند چندان آسیبی به منافع آمریکا برسانند، اما میتوانند مانند یک اهرم عظیم توسط قدرتهای نیمکرهی شرقی بر علیه قدرت آمریکا مورد استفاده قرار گیرند. این نکته، قانون مطلق حاکم بر نگاه ایالات متحده به آمریکای لاتین است.
با توجه به آنچه گفتیم، نتیجهگیری اینکه روسیه اصلیترین تلاشهایش را در «کجای جهان» متمرکز خواهد کرد چندان دشوار نیست. کافی است نگاهی به تاریخ جنگ سرد بیاندازیم؛ تلاشهای آیندهی روسیه نیز چندان متفاوت نخواهد بود. روسیه با در پیش گرفتن سه تاکتیک مهم در منطقهی آمریکای لاتین، میتواند هژمونی آمریکا را به طور جدی به خطر بیاندازد.
در قسمتهای بعدی «نگاه استراتژیک» این تاکتیکها را تحلیل خواهیم کرد.
کشورهای آمریکای لاتین به تنهایی تهدیدی برای منافع آمریکا محسوب نمیشوند، اما حضور عامل سوم داستان را عوض میکند.
با من بمانید تا در مجموعهی «نگاه استراتژیک» دینامیسم حاکم بر دنیای امروز را بهتر بشناسیم.