آیا قصاص قانونی اسیدپاش‌، مجازاتی درست است؟

فردا روز مهمی است؛ دست‌کم برای دو نفر. مرد و زنی که عامل و قربانی اسیدپاشی هستند. فردا قرار است مرد اسیدپاش توسط چکانیدن اسید در چشم‌هایش قصاص قانونی شود (آن هم توسط خود قربانی) و به این ترتیب بخشی از هزینهٔ مجازات جرمش را پرداخت کند. بخش دیگر این مجازات هم ظاهرا پرداخت نقدی به قربانی است. فردا هر اتفاقی که بیفتد زندگی این دو نفر برای همیشه تغییر خواهد کرد، اما این موضوع دیگری است.

برای ناظر علاقمند احتمالا این سوال مطرح می‌شود که آیا این مجازات قانونی، درست و عادلانه است؟ یا آن‌طور که عده‌ای معتقدند بازتولید خشونت است و به عنوان عملی ذاتا وحشیانه، نباید توسط نهادهای رسمی بازتولید و حمایت شود؟

من هیچ تخصصی در زمینهٔ حقوق و مجازات و قوانین مربوط به آن ندارم؛ اما به عنوان موضوعی که خواه‌ناخواه این روزها فکرم را مشغول کرده خلاصه‌ نظرم را می‌نویسم و از پرداختن به زاویه‌های مختلف اجتماعی یا حقوقی آن پرهیز می‌کنم:

هر جرم دست کم دو نوع مجازات دارد. از زاویه حق قربانی (شاکی) و از زاویه جامعه (مدعی العموم).

در مورد قسمت شخصی این جرم (یعنی حق قربانی) نظر من این است که قانون نباید این اجازه را به افراد دهد که خشونت یا وحشی‌گری را به صورت قانونی و تحت حمایت نهادهای رسمی بازتولید کنند.

از نظر اجتماعی (مدعی العموم) فکر می‌کنم تشخیص گناه‌کار یا بی‌گناه بودن فردی که مرتکب فعل خاصی شده است، در درجهٔ اول باید به عهدهٔ جامعه‌ای باشد که مجازات در آن رخ داده است. در نتیجه بهترین روش، برگزاری دادگاه (یا به روز رسانی قانون) توسط هیات منصفه‌‌ای* که درست و بدون حرف و حدیث انتخاب شده باشد است. یک هیات منصفه‌ٔ واقعی می‌تواند نماینده‌ای از وجدان عمومی جامعه (از نظر مکانی و زمانی و ارزشی) باشد. اگر وجدان عمومی مردم تهران (فرضا) تشخیص دهد که مجازات اسید پاشی قصاص است پس چاره‌ای نداریم جز این‌که همین مجازات را عادلانه و درست بدانیم حتی اگر از نظر شخص من نادرست و وحشیانه باشد (که هست).

به نظر من قبل از این‌که بخواهیم به این سوال جواب دهیم که «قصاص توسط اسیدپاشیدن مجاز است یا خیر» باید ببینیم نظر وجدان عمومی جامعه‌ای که این جرم در آن رخ داده (ترجیحا در سطح شهر و نه حتی در سطح کشور که کشور ما خود محیطی ناهمگن است) در این مورد چیست. آیا مردم تهران این نوع  مجازات قصاص اسیدپاش را مناسب و مجاز می‌دانند یا خیر؟

من هیچ آمار و ایده‌ای از نظر میانگین وجدان جامعه‌ تهران در این مورد ندارم. در نتیجه ترجیح می‌دهم نظر قطعی‌ای ندهم. این را هم بگویم نظر شخصی من این است که این مجازات وحشیانه و نادرست است، اما نظر شخصی من نمی‌تواند در جامعه‌ای که نوع دیگری می‌اندیشد مهم باشد.

این را هم بگویم که من به حقوق بشر جهانی (به جز شاید اصولی خیلی اولیه) اعتقادی ندارم و در نتیجه تعیین نوع مجازات را کاملا محلی و عرفی می‌دانم که در بهترین حالت باید توسط یک سیستم قضایی‌‌ به روز شده با وجدان اجتماعی همان جامعه تعیین شود. بنابراین اعتقادی به این نوع استدلال‌ها که چون در بعضی از کشورها این نوع مجازات قانونی است یا در بعضی از کشورها این نوع مجازات عملی وحشیانه است ‍پس در کشور ما هم باید چنین باشد یا نباشد ندارم. مجازات یک واکنش دفاعی توسط جامعه است که افراد را در چارچوب‌های مطلوبش مهار کند و بیشتر آن هم عرفی است و فقط در موارد خیلی جدی به صورت قانون در می‌آید. چنین قانونی نمی‌تواند مجرد از مکان و زمان و جامعه‌ای باشد که قرار است در آن اعمال شود.

اگر با قصاص اسیدپاش مخالفیم، به قانون کار نداشته باشیم. باید اول ببینیم کدام جامعه چنین مجازاتی را درست می‌داند.

* منظورم از هیات منصفه بیشتر به معنای سنجش وجدان عمومی جامعه است و به صورت خاص در مورد گروه چند نفره‌ای که قرار است حکم به گناه‌کاری یا بی‌گناهی بدهند (و نه تعیین نوع مجازات) صحبت نمی‌کنم.

در همین رابطه توصیه می‌کنم:

.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

چگونه نسبت به حکم‌ اعدام واکنش نشان دهیم؟ – قسمت اول

به لطف وجود رسانه‌های اجتماعی و همین‌طور تمرکز سیاسی و رسانه‌ای جهانی‌ای که بر اوضاع ایران وجود دارد کم و بیش هر روز یا هر هفته در جریان حکم اعدامی که در ایران صادر یا اجرا می‌شود قرار می‌گیریم. لحن رسانه‌های غربی بیشتر این را تداعی می‌کند که این احکام عموما ظالمانه و وحشیانه هستند و بر هر فرد آزاده و انسان‌دوستی است که در دل یا زبان آن‌ها را محکوم کند. برای من (و آدم‌هایی مثل من) که حقوق‌دان نیستیم و دسترسی به منابع حقوقی از جمله پرونده و روند دادرسی متهمان هم نداریم هر گونه اظهار نظر جدی درباره‌ی ارزش حقوقی یک حکم خاص غیرممکن است. چگونه من می‌توانم بدون داشتن کمترین زمینه‌ی اطلاعاتی وتخصصی درباره‌ی حکم متهمی که به صورت رسمی توسط سیستم قضایی صادر شده، اظهار نظر کنم؟ از طرفی به عنوان کسی که دغدغه‌ی انسانیت دارد، نمی‌توانم این احتمال را که فردی مجازاتی به مراتب بیشتر از جرم خود دریافت کند نادیده بگیرم.

پس راه حل چیست؟ اگر بحث موافقت یا مخالفت با اصل مجازات اعدام را کنار بگذاریم (موقتا)، برای واکنش نشان دادن نسبت به احکام قضایی در ایران سه روی‌کرد اصلی می‌توانم داشته باشم:

روی‌کرد اول: کل سیستم قضایی را زیر سوال ببرم و بدون این‌که دغدغه‌ی تحلیل کارشناسی مورد به مورد احکام قضایی را داشته باشم، همه را صرفا چون سیستم قضایی را قبول ندارم رد کنم.

من این روش را مفید نمی‌دانم. درست است که می‌توان ایرادهای فراوانی از سیستم قضایی ایران گرفت، اما نمی‌توان واقعیت عینی، مرجعیت و قدرت اجرایی آن‌را نادیده گرفت. دستگاه قضایی در ایران «وجود» دارد و بستن چشم‌ها به روی آن و قطع تعامل با آن فقط «من» را منزوی می‌کند و فایده‌ای به حال متهمانی که مورد ظلم قضایی واقع شده‌اند نخواهد داشت. 

روی‌کرد دوم: سیستم قضایی به صورت کل را قبول داشته باشم و احتمال بروز خطای جدی در صدور احکام شدید (مانند اعدام) را چنان اندک بدانم که جای اعتراض نداشته باشد. در واقع به دقت و درستی احکام صادر شده اعتماد داشته باشم.

این حالت را هم نمی‌توانم بپذیرم. موارد بسیاری بوده‌اند که روند قضایی به صورت قانونی یا دقیق اجرا نشده و در نتیجه احکام صادر شده بحث برانگیز بوده‌اند. این گونه موارد نشان می‌دهد که دستگاه قضایی مصون از خطاهای جدی (و حتی مکرر)‌ نیست و در نتیجه اعتماد کامل به دقت و سلامت آن ساده‌انگاری است.

روی‌کرد سوم: سیستم قضایی به صورت کل را قبول داشته باشم، اما احتمال دهم که خطاهایی در آن رخ می‌دهد و در نتیجه باید با انجام دادن کار کارشناسی و تحلیل حقوقی پرونده‌ی متهمان در هر مورد‌، اظهار نظر کنم. با توجه به این‌که من حقوق‌دان نیستم در این نوع موارد در درجه‌ی اول به اظهارات وکیل متهم توجه می‌کنم و در درجه‌ی دوم به اظهارات سایر حقوق‌دانان.

این گزینه‌ی من است. اما متاسفانه کار را برای اظهار نظر سخت می‌کند. در این حالت من اگر چه کارشناس نیستم باید اخبار و تحلیل‌های مربوط به کارشناسان و دست‌کم وکیل یا وکلای متهم را به دقت مطالعه کنم و ضمن این‌که به آن‌ها اعتماد می‌کنم بر اساس آن در مورد ارزش حقوقی یک حکم صادره تصمیم بگیرم.

فرض کنید مجازات اعدامی به صورت غیرمتناسبی با جرم صادر شده باشد. این عدم تناسب را چه کسی می‌تواند تشخیص دهد؟ کسی که اولا با قوانین حقوقی ایران آشنا باشد، ثانیا رویه‌های رسمی و غیررسمی قضایی را بشناسد و ثالثا در جریان روند دادرسی این پرونده‌ی خاص بوده باشد. چنین شخصی معمولا باید یک حقوق‌دان تمام و عیار و درگیر در پرونده باشد. فرضا وکیل متهم. اما اگر متهم وکیل نداشته باشد چطور؟ یا وکیل او دستگیر شده باشد؟ در این صورت جای شبهه‌ی جدی در صحت و سلامت روند قانونی دادرسی و حکم صادره خواهد بود. اما اگر وکیل داشته باشد و روند قضایی را تایید کند چه؟ در این صورت من جای اعتراض جدی‌ای خواهم داشت؟ خلاصه‌ این‌که به جز اطلاعاتی که از طرف وکیل متهم در رسانه‌ها منتشر می‌شود، من به عنوان یک فرد غیرکارشناس در بهترین حالت فقط می‌توانم از سیستم قضایی بخواهم رویه‌ی قضایی را به درستی اجرا کند و فرضا نمی‌توانم بدون دانستن جزییات پرونده حکم صادره را تایید یا رد کنم.

مثال: دو حکم اعدام اخیر 1. دانشجوی کرد 2. متهم میدان کاج

در خبرهای این روزها آمده که یک دانشجوی کرد به اعدام محکوم شده است. به عنوان یک فرد غیرکارشناس اما دغدغه‌مند، اولین کاری که می‌کنم جستجو کردن درباره‌ی اظهارات وکیل این پرونده است. متاسفانه تقریبا هیچ کدام از سایت‌های رسمی یا خبرگزاری‌های مهم چندان اشاره‌ای به اظهارات وکیل این پرونده نکرده‌اند و در نتیجه اطلاعات مربوطه را فقط می‌توان از سایت‌های زیرزمینی یا فیلتر شده یا غیرمتعبر (یا همه باهم!) پی‌گیری کرد. اما با مقداری صرف وقت و مقایسه متن خبرها با هم می‌توان فهمید که وکیل این پرونده از روند دادرسی راضی نیست و اشکالاتی به آن وارد کرده و در نتیجه حکم صادره را صحیح نمی‌داند. مثلا:

ما از ابتدا یک ایرادی به این پرونده ها داریم از این بابت که در قانون اخیرالتصویب دادگاه های عمومی و انقلاب (سال ۸۳) موضوعاتی که مجازاتش مرگ یا اعدام باشد در صلاحیت دادگاه کیفری استان است یعنی باید با حضور ۵ قاضی رسیدگی بشود ولی درمواردی که در صلاحیت دادگاه انقلاب است با حضور یک قاضی رسیدگی می کنند. ما معتقدیم که مجازات اعدام نتیجه یک اتهامی هست باید در دادگاه پنج نفره رسیدگی بشود نه دادگاه یک نفره. این اشکال بر این پرونده وارد است. بعدش برای مدتی احکام اعدامی که در دادگاه انقلاب صادر می شد مرجع تجدیدنظرش همان مرکز استان بود که به این هم ایراد داشتیم که الان دیگر آن نیست و دیوان عالی کشور است. پس از آنجا که باید قانون را به نفع متهم تفسیر کرد، بله، دادگاهی که ایشان را محاکمه کرده صلاحیت ندارد به لحاظ اینکه نتیجه دادگاه اعدام است و باید برود در دادگاه کیفری استان رسیدگی شود مرجع تجدید نظر هم نمی تواند دادگاه تجدید نظر استان باشد. آن هم باید بیاید در دادگاه دیوان عالی کشور.

علاوه بر موارد دیگری که وکیل مطرح می‌کند، ایراد وارده ظاهرا بسیار جدی است و در نتیجه وکیل درخواست مهلت بیشتر کرده است. درخواستی که خوشبختانه پذیرفته می‌شود.

در خبر دیگری آمده که متهم قتل‌ میدان کاج به اعدام محکوم شد. در این مورد به خاطر غیرسیاسی بودن و همین‌طور اهمیت اجتماعی موضوع اطلاعات بیشتری در اینترنت پیدا می‌شود. مثلا سایت تابناک مشروح دادگاه پرونده را آورده که به راحتی قابل یافتن است. با خواندن قسمت دفاعیات وکیل متهم پیچدگی بحث‌های قضایی بیشتر روشن می‌شود. در میان دلایل مختلف در دفاع از متهم، وکیل می‌گوید:

آنچه كه موكل صريحا اقرار كرده است آن است كه مجني عليه را با ضربه چاقو زده‌ام اما اينكه نوعا اين عمل منجر به قتل شده يا نه جاي بررسي دارد. وي افزود: ضرباتي كه متهم وارد كرده 4 ضربه سطحي بوده است و به نظر مي‌رسد مقتول به علت خونريزي فوت كرده نه با ضربات چاقو و آنچه قابل بررسي است اين است كه آيا عمل موكل به نوعي بوده كه مجني عليه را به بيمارستان منتقل كند يا خير. وي ادامه داد: مجني عليه به علت خونريزي فوت كرده و عمل موكل به نوعي نبوده كه دست و پاي نيروي انتظامي و ديگران بسته شود. در واقع ما معتقديم عمل موكل ايراد ضرب با چاقو است نه قتل.

بحث‌ها مفصل‌تر از این‌هاست و من که به قوانین حقوقی آشنا نیستم فقط بیشتر سردرگم می‌شوم. بالاخره متهم جرم قتل را مرتکب شده یا فقط مقتول را زخمی کرده و تعلل نیروی انتظامی و ناظران بوده که این زخم را به مرگ تبدیل کرده است؟ نمی‌دانم. باز هم سعی می‌کنم اظهارات وکلای مدافع را بعد از اعلام حکم اعدام بخوانم. جستجو می‌کنم و چیزی پیدا نمی‌کنم. شاید هنوز موضع‌گیری خاصی نکرده‌اند، شاید هم حکم صادره را تایید می‌کنند.

من به عنوان یک ناظر غیرکارشناس علاقه‌مند با دو حکم اعدام مواجه هستم. اولی حکم اعدام یک «جوان» «دانشجوی» «کرد» به دلایل «سیاسی/امنیتی» و دومی یک «مرد» «معامله‌گر املاک» «تهرانی» به دلایل «جنایی/اجتماعی». هر دو متهم به اعدام محکوم شده‌اند. اگرروی‌کرد اول را در نظر بگیرم هر دوی این احکام باطل هستند چون اصولا مگر ممکن است سیستم قضایی ایران حکم درست هم صادر کند؟ اگر روی‌کرد دوم را داشته باشم هر دوی این احکام درست هستند، چون احتمال این‌که سیستم قضایی ایران خطا کند بسیار ناچیز است. اگر روی‌کرد سوم را در پیش بگیرم، در مورد اولی به این نتیجه‌ی مقطعی می‌رسم که حکم صادره اشکال دارد و باید بیشتر بررسی شود و در مورد دومی به نتیجه‌ی خاصی نمی‌رسم چون نظر هیچ کارشناس یا وکیلی که در جریان پرونده بوده باشد را نخوانده‌ام.

 

این بحث ادامه دارد.

.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

مجازات‌های زمینی – چهار

من فکر می‌کنم نهادِ «مجازاتِ مرگ» این تصور که حاکمیت مالک حیات مردم است را تقویت می‌کند. چیزهای مختلفی بر ضد مجازات مرگ می‌توان گفت، اما یکی از مرتبط‌ترین نکته‌ها به بحث ما این است که قدرت حاکمیت برای نابود کردن عامدانه‌ی زندگی‌ بی‌خطر (حتی گناه‌کار) ابراز این خواسته‌ی پنهان است که به حکومت اجازه داده شود هرکاری که دلش می‌خواهد با «زندگی» انجام دهد.  بی‌رحمی موجود در مجازات مرگ مشابه سبعیت جنگ است.

— جورج کیتب، اقیانوس درون: فردگرایی و فرهنگ دموکراتیک

.

I also think that the institution of capital punishment strengthens the sentiment that the state owns the lives of the people. Many things can be said against capital punishment, but one of the most relevant in our context is that the state’s power deliberately to destroy innocuous (though guilty) life is a manifestation of the hidden wish that the state be allowed to do anything it pleases with life. The ruthlessness of capital punishment is of a piece with that of war.

— George Kateb, The Inner Ocean: Individualism and Democratic Culture

.
.
.

بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

مجازات‌های زمینی – سه

ما آن‌قدر دیوانه‌ نیستیم که فکر کنیم می‌توانیم دنیایی بسازیم که در آن قتل رخ ندهد، بلکه برای ساختن دنیایی مبارزه می‌کنیم که در آن قتل قانونی نباشد. — آلبر کامو

.

We are not so mad as to think that we shall create a world in which murder will not occur. We are fighting for a world in which murder will no longer be legal. — Albert Camus (1913-1960)
.

بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

مجازات‌های زمینی – دو

یکی از این دو حالت است: اول این است که شما انسانی را نابود [اعدام] می‌کنید که خانواده، وابستگان یا دوستانی در این دنیا ندارد. پس او نه از آموزش برخوردار بوده و نه از راهنمایی، نه ذهن او تیمار شده و نه قلب‌اش. بنابراین شما به چه حقی چنین یتیم بی‌نوایی را می‌کشید؟ شما او را مجازات می‌کنید چون عدم بلوغ‌اش او را روی زمین نگاه داشته: بدون تنه، بدون شاخه، بدون حمایت. او را وادار می‌کنید جریمه‌ی انزوایی که او را در آن قرار داده‌اید بپردازد. هیچ‌کس به او نیاموخت که بداند چکار می‌کند؛ این مرد در نادانی زندگی کرده است؛ تقصیرکار خودش نبود که سرنوشت‌اش بود. شما یک بی‌گناه را نابود می‌کنید.
.
حالت دیگر این است که این مرد خانواده‌ای دارد. آیا فکر می‌کنید ضربه‌ی مهلک [اعدام کردن] او را به تنهایی مجروح خواهد کرد؟ آیا پدر، مادر یا فرزندان او رنج نخواهند کشید؟ شما با کشتن او، خانواده‌ی او را مجروح می‌کنید و بنابراین بی‌گناهان را مجازات می‌کنید. مجازاتی بیمارگونه و کور…
.
هر کدام از این دو حالت که باشد، بی‌گناهی هدف قرار می‌گیرد.
.
— ویکتور هوگو

.


.
The alternatives are these: first, the man you destroy is without family, relations or friends in the world. In this case, he has received neither education nor instruction; no care has been bestowed either on his mind  or heart; then, by what right would you kill this miserable orphan? You punish him because his infancy trailed on the ground, without stem, or support; you make him pay the penalty of the isolated position in which you left him. No one taught him to know what he was doing; this man lived in ignorance; the fault was in his destiny, not himself. You destroy one who was innocent.

Or secondly: the man has a family; and then do you think the fatal stroke wounds him alone? – that his father, his mother, or his children will not suffer by it? In killing him, you vitally injure all his family; and thus again you punish the innocent! Blind and ill-directed penalty …

on whatever side it turns, strikes the innocent!

— Victor Hugo (1802-1885)


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

مجازات‌های زمینی – یک

هیچ حقی نمی‌تواند مجوزی برای «مجازات مرگ» صادر کند؛ چرا که من نشان داده‌ام که چنین حقی وجود ندارد. پس مجازات مرگ اعلان جنگ کل ملت علیه یک شهروند است که نابودی او را لازم یا مفید برای خوب همگان تشخیص داده‌اند. اما، اگر من بتوانم از این هم فراتر روم و نشان دهم که [مجازات مرگ] ضروری یا مفید نیست، آن‌گاه توانسته‌ام به انسانیت کمک کنم.

.

مرگ یک شهروند فقط در یک حالت ممکن است «ضروری» باشد: وقتی که، حتی اگر آزادی‌اش را از او بگیرند [زندانی باشد]، او از چنان قدرت و روابطی برخوردار باشد که بتواند امنیت کل کشور را به خطر بیاندازد؛ وقتی که «[زنده]بودن» او خطر بروز یک انقلاب خطرناک در برابر دولتی استقرار یافته را در بر داشته باشد.

.

اما حتی در چنین حالتی، [مجازات مرگ] وقتی «ضروری» خواهد بود که کشور در حال بازیابی و یا از دست دادن آزادی‌اش باشد؛ یا در شرایط آشوب مطلق باشد و بی‌نظمی به جای قانون برقرار شده باشد.

.

اما در شرایطی که آرامش بر کشور حکم‌فرما باشد، در شرایطی که دولت با تایید و وفاق ملت بر سر کار باشد، در حاکمیتی که ایمن از خطر دشمن‌ها باشد و توسط نیروهای درونی قدرت گرفته باشد؛ … در شرایطی که همه‌ی قدرت در دست‌ رهبران واقعی باشد؛ جایی‌که ثروتمندان بتوانند لذت و نه نفوذ و نه اقتدار خریداری کنند، در آن صورت هیچ «ضرورتی» برای گرفتن جان یک شهروند نمی‌تواند وجود داشته باشد.

.

— چزاره بچاریا، جرم و مجازات، 1764*

.


.

The punishment of death is not authorized by any right; for I have demonstrated that no such right exists. It is, therefore, a war of a whole nation against a citizen, whose destruction they consider as necessary or useful to the general good. But, if I can further demonstrate that it is neither necessary nor useful, I shall have gained the cause of humanity.
.
The death of a citizen can be necessary in one case only: when, though deprived of his liberty, he has such power and connections as may endanger the security of the nation; when his existence may produce a dangerous revolution in the established form of government.
.
But even in this case, it can only be necessary when a nation is on the verge of recovering or losing its liberty; or in times of absolute anarchy, when the disorders themselves hold the place of laws.
.
But in a reign of tranquillity; in a form of government approved by the united wishes of the nation; in a state fortified from enemies without, and supported by strength within; . . . where all power is lodged in the hands of the true sovereign; where riches can purchase pleasure and not authority, there can be no necessity for taking away the life of a subject.
.
-Cesare Beccaria, Crime and Punishment (Dei delitti e delle pene), 1764
.

* یکی از قدیمی‌ترین و مهم‌ترین آثار حقوقی در زمینه‌ی جرم‌شناسی کلاسیک


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

چشم در برابر چشم به کجا ختم می‌شود؟

قبلا هم نوشته بودم. اما انگار به مناسبت همه‌ی حرف‌ها و حدیث‌هایی که طرف‌داران پرشور نظریه‌ی «چشم در برابر چشم» می‌زنند باید حرف گاندی بزرگ را دوباره تکرار کنم. عجب مناسبتی دارد این جمله با این حادثه و حکم اخیر که بحث من اصلا بر سر این حکم هم نیست، بیشتر روی سخنم با سینه‌چاک‌های آن است:
چشم در برابر چشم همه‌ی جهان را کور می‌کند.
— مهاتما گاندی
.
An eye for an eye makes the whole world blind.
— Mahatma Gandhi
.
باشد دوستان، مخالف گاندی باشید، حرفی نیست و این حق شماست.
ولی دست کم به جمله‌ی بالا «چند لحظه» فکر کنید. «احساساتی شدن+خشونت‌گرایی» به کجا ختم خواهد شد؟

مرتبط:
  • بی‌بی‌سی: با مجرمان چگونه برخورد باید کرد؟
  • کمانگیر:‌ چشم در برابر چشم روش آدمیزاد نیست
  • فرنگی: واکنش کامنت گذاران هلندی به حکم کور کردن جوان اسید پاش در ایران
  • بلوط: چشم در برابر چشم
    برای دادن حکم عادلانه که فقط نباید عین عمل رو دوباره بازسازی کرد. عدالت می‌تونه مجبور کردن فردخاطی باشه به جبران. مثلا خرج عمل زن رو دادن. دادن جریمه نقدی که قربانی بتونه از اون امرار معاش کنه یا حتی مجبور کردنش به انجام یک خدمت برای جامعه. حرفه مجرم چی بوده؟ نمیشه مجبورش کرد که فلان قدر کار مجانی انجام بده؟ آیا اینها بیشتر به سلامت عمومی جامعه کمک نمی‌کنه تا کور کردن اون؟
  • حاجی کنزینگتون:‌ چشم برای چشم سکوت برای چه؟
  • رونوشت: چشم، نه اسید!
  • امین ثابتی: اسیدپاشی نفرت‌انگیز است، اما…
    اگر بگویم که آن حیوان نباید قصاص چشم شود، شاید عدالت زیر سوال برود و اگر بگویم که آن حیوان باید قصاص شود، با این گفته‌ام تمام عقایدی که برای بدست آوردنش سال‌ها تلاش کرده‌ام را زیر پا می‌گذارم! ولی با همه‌ی این‌ها به این اعتقاد دارم که آدمی باید جلوی خشونت را در یک جایی بگیرد وگرنه خون، خون می‌آورد و بس!
  • صندوقک: اسید را باید با چه جواب داد؟
    من روانشانس نیستم نمی دانم چطور اینچنین آدم!!ی را می توان به جزا رساند ، اما ریختن قطره قطره اسید در چشم هم واقعا وحشتناک است.
  • پندار: درمان دردهای جامعه علامتی نیست
    با همه این قوانین شدید در مقابل وقوع جرم و جنایت است که ایران در رتبه های نخستین اعدام در جهان قرار دارد.  سال گذشته تعداد اعدامها در ایران  نسبت به دو سال پیش افزایش داشته است و این مگر نه نشانه این است که اعدام درمان جنایت را نمی کند، چرا که لابد جنایت افزایش یافته که اعدام زیاد شده است. حقیقت این است که جامعه درست مثل بشر است. اگر بخشی از ان خوب کار نمی کند درست مثل یکی از دستگاههای بدن است که لابد بیمار شده و باید درمان شود. تا درد را نشناسیم، علت را ندانیم، شیوه پیشرفتش را بلد نباشیم چگونه می توانیم تشخیص درست بدهیم و درمان صحیح آغاز کنیم و متاسفانه ما کماکان برای تمام دردهایی جامعه مان به دنبال درمانهای علامتی هستیم و نه علتی.

(احتمالا این فهرست تکمیل‌تر می‌شود)


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی