رسم است که بزرگ‌ مجلس آخر وارد می‌شود،‌ اما…

امروز از آن روزهاست که بی‌تاب هستم. بی‌تابی شخصی نه، بی‌تابی از نوع کنجکاوی خبری. که هر پنج دقیقه تیتر سایت‌های خبری را نگاه کنم در انتظار اخبار جدید. توی فیس‌بوک و گوگل‌پلاس بی‌صدا چرخ بزنم و واکنش‌ها، گمانه‌زنی‌ها، جوک‌ها و دغدغه‌ها را بخوانم. به دوستانم زنگ بزنم و در مورد اخباری که هر لحظه می‌رسد گپ بزنم. با این‌که اخبار ماه‌ها و هفته‌های اخیر را کامل و دقیق دنبال نکرده‌ام، اما بعضی مشاهدات اخیرم را می‌نویسم:

  • رئیس قوه‌ی مجریه هنگام ثبت نام یکی از کاندیداهای ریاست‌جمهوری (آقای مشایی) همراه با او به وزارت کشور می‌رود. این حرکت عادی نیست. قوه‌ی مجریه مسئولیت اجرای سالم و بی‌طرفانه‌ی انتخابات را دارد و این حرکت رئیس قوه‌ی مجریه اگر چه غیرقانونی نیست، اما خارج از عرف سیاسی است و احتمالا بازتاب مثبتی نخواهد داشت. رئیس قوه‌ی مجریه از اعتبار حقوقی خود برای تقویت جایگاه یکی از نامزدها استفاده می‌کند و به سایر رقبا و بازیگران سیاسی (نظیر شورای نگهبان) این علامت را می‌دهد که رد صلاحیت احتمالی او به معنای رد صلاحیت دولت خواهد بود.
  • چندین نفر از روحانیون ارشد (شامل چند مرجع تقلید و همین‌طور روحانیونی که اگر چه مرجع تقلید نیستند اما پایگاه سیاسی قدرتمندی دارند) در پیام‌هایی که شباهت به فتوای دینی دارد از یکی از کاندیداها (آقای هاشمی) می‌خواهند که نامزد انتخابات شود. تا آن‌جا که به یاد دارم این حرکت عادی‌ نیست. نقش روحانیت سنتی در انتخابات معمولا این‌طور مستقیم و علنی نبوده است.
  • شیوه‌ی وارد شدن آقای هاشمی به کارزار انتخابات عادی نبود. با توجه به سن و جایگاه سیاسی ایشان، طبیعی است که جزو اولین کسانی که در انتخابات ثبت نام می‌کنند نباشد. رسم داریم که بزرگ‌ مجلس آخر وارد می‌شود. اما از زمان دیرهنگام ثبت نام ایشان که بگذریم (در دقایق پایانی مهلت ثبت نام) مجموعه‌ی حرف‌ها و حدیث‌ها و پیغام‌هایی که از طرف خود او، اطرافیان نزدیک و همین‌طور بازی‌گران سیاسی و اجتماعی و دینی مختلف شنیده می‌شد، نشان از خاص بودن وضعیت و این‌که تصمیم نهایی مبنی بر آمدن یا نیامدن از قبل‌ها اخذ نشده و یک فرایند واقعی تصمیم‌گیری در جریان است داشت. فرایند تصمیم‌گیری‌ای که نتیجه‌‌ی آن فقط با نزدیک شدن به ساعت‌های پایانی ثبت‌نام و با در نظر گرفتن معادلات سیاسی و این‌که آرایش سیاسی نیروها به کدام سو خواهد رفت می‌توانست مشخص شود. خواه ناخواه، این دیرآمدن و حرف و حدیث‌های پیرامونش یک موج تبلیغاتی وسیعی هم ایجاد کرد. کمتر محفل ایرانی را می‌دیدی که در مورد آمدن یا نیامدن ایشان صحبت نکند. این در حالی است که تا همین چند ماه پیش کل بحث شرکت در انتخابات برای منتقدان سیستم جای تردید داشت. این موج تبلیغاتی که به صورت طبیعی ایجاد شد باعث شد که آمدن آقای مشایی که روزگاری هر حرکتی می‌کرد در صدر اخبار قرار می‌گرفت (متخصص این‌کار هستند) کاملا تحت شعاع اخبار مربوط به آقای هاشمی قرار بگیرد. از طرفی فکر می‌کنم در مجموع و به دلایل مختلف آقای مشایی این حالت همزمانی ثبت نام با آقای هاشمی را ترجیح می‌داد.
  • آقای هاشمی می‌داند که این حرکت (نامزد شدن و برنده شدن یا نشدن در انتخابات) ممکن است آخرین حرکت سیاسی‌اش باشد. به نظر من او دست کم به دو چیز فکر می‌کند. اول شرایط کشور و این‌که آیا آمدن او می‌تواند به بهتر شدن اوضاع (و یا بدتر نشدن آن) کمک کند یا خیر. آمدن ایشان طبعا به این معناست که ایشان به این نتیجه رسیده که باید بیاید و این آمدن به سود کشور است. نکته‌ی دیگری که آقای هاشمی به آن فکر می‌کند خوش‌نام ماندن یا شدن (بسته به دیدگاهی که دارید) در قضاوت امروز و تاریخی جامعه است. شیوه‌ی آمدن آقای هاشمی که به نظر می‌رسید تحت فشارهای زیاد از طرف عوامل سیاسی و اجتماعی مختلف به ایشان انجام شد، باعث شد که آمدن ایشان به نوعی با عزت انجام شود و این معنا را داشته باشد که: شما خواستید بیایم و من هم با در نظر گرفتن شرایط بحرانی کشور ایثار کردم و آمدم در حالی که خودم و خانواده‌ام دوست‌ داشتیم شرایط به گونه‌ای می‌بود که وادار به آمدن نمی‌شدم.
  • روند بازی سیاسی در ایران به گونه‌ای بوده که روز به روز از تعداد بازیگران با وزن سیاسی زیاد کاسته شده و به تعداد بازی‌گران با وزن سیاسی متوسط افزوده شده (این‌که این موضوع چه معنایی می‌دهد بماند برای بحث دیگری). آقای هاشمی از معدود سیاست‌مداران وزن‌دار حساب می‌شود که هنوز داخل سیستم هستند. بنابراین او در شمار تک‌-نفرهایی است که توانایی تاثیرگذاشتن بر سیستم سیاسی داخلی یا حتی بین‌المللی را دارند. از آن طرف او می‌داند که این احتمالا آخرین حرکت سیاسی اوست و جز بهتر شدن اوضاع و خوش‌نام شدن/ماندن دغدغه‌ی دیگری هم ندارد. پس آقای هاشمی با شرایطی که دارد چیز زیادی برای از دست دادن ندارد. مجموعه‌ی این خصوصیت‌هاست که باعث می‌شود آمدن ایشان بیش از هر شخص دیگری در فضای سیاسی امروز ایران با حساسیت سیستم سیاسی بسته اما متکثر مواجه شود. او این پتانسیل را دارد که بدون واهمه از چیزی وزن سیاسی خود را در راستای تغییر در سیستم سیاسی به کار گیرد. به عبارت دیگر، آمدن آقای هاشمی در این دوره، حرکتی انقلابی و حتی رادیکال است و از این نظر شبیه آمدن آقای موسوی در انتخابات قبلی است. خواه نظر آقای هاشمی این باشد یا نباشد، چنان‌چه نفس آمدن ایشان چنین پیامی را به سمت توده‌های زخم‌خورده ارسال کند می‌تواند باعث ایجاد شور اجتماعی قابل توجهی شود.
  • با دوستی در مورد افراد مختلفی که نامزد شده‌اند صحبت می‌کردم و بحث به این‌جا رسید که چرا بعضی از نامزدهایی که ظاهرا تجربه‌ی سیاسی زیادی هم دارند در این چند هفته‌ی اخیر حرکت‌های ناپخته انجام می‌دهند و به نظر می‌رسد به این در و آن در می‌زنند. نکته‌ای که گفت جالب بود: شما برای این‌که به این در و آن در نزنید باید دارای یک فلسفه‌ی سیاسی و قوام فکری باشید. آدمی که فلسفه‌ی سیاسی و قوام فکری دارد، پخته عمل می‌کند و هر کجا می‌رود به کانون توجه سیاسی یا رقابت سیاسی تبدیل می‌شود، اما کسی که بی‌فلسفه است مجبور است دست به دامن این یا آن شود و هر لحظه به یک ساز برقصد. هر ایرادی که بشود به آقای هاشمی گرفت، این را باید تایید کرد که ایشان دارای فلسفه‌ی سیاسی و نظر است و به همین خاطر هم همیشه هر جا که رفته و بوده در کانون توجه بوده است و دیگران دورش جمع می‌شوند تا او بخواهد دور کسی خوش رقصی کند.
  • به نظر من این‌که آقای هاشمی رای بیاورد و یا پیروز انتخابات شود قطعی نیست. او سابقه‌ی پر فراز و نشیبی دارد و در ذهن خیلی‌‌ از افراد جامعه نقاط تاریک و علامت‌ سوال‌هایی  نسبت به شخصیت سیاسی ایشان وجود دارد. در نتیجه او ممکن است حتی در یک رقابت سالم هم بازی انتخابات را به نیروهای تازه‌نفسی که حامیان نیرومندی هم دارند واگذار کند.  در شرایط غیرمتعارف انتخاباتی هم که هر اتفاقی ممکن است رخ دهد. اما در هر صورت حریف آسانی برای هیچ‌کدام از رقبای سیاسی‌اش نخواهد بود، چه آن‌هایی که می‌خواهند در صندوق انتخابات او را شکست دهند و چه آن‌هایی که وسوسه می‌شوند به روش‌های غیر-انتخاباتی حریفش شوند.
  • هر چه شود، هفته‌های هیجان‌انگیز و مهمی پیش رو داریم، هر چند از بیشتر ما کاری جز نظاره کردن کنجکاوانه  بر نمی‌آید.

در همین رابطه این نوشته را بخوانید: هاشمی رفسنجانی دقیقه ۸۸


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلامانع است.

فصل‌های پنج‌گانه تاریخ پس از انقلاب اسلامی ایران

این روزها سالروز حماسه آزادسازی خرم‌شهر است. درود به شجاعت و شرف همه آن کسانی در آن روزها به قصد دفاع از من و شما دست به سلاح بردند و جان‌فشانی کردند. نوشته زیر به صورت مستقیم به آزادسازی خرم‌شهر مربوط نمی‌شود، اما آن‌را در کنار وقایع مهم دیگر در چارچوب فراز و نشیب‌های متعددی می‌بیند که نظام جمهوری اسلامی ایران در طول حیات بیش از سه دهه‌ای خود طی کرده است. من این فراز و نشیب‌های تاریخ معاصر ایران (تاریخ بعد از انقلاب) را به پنج‌ دسته تقسیم می‌کنم. در نظر داشته باشید، این دسته‌بندی‌ها تقریبی است و اتصال آن‌ها به یکدیگر نیز یک شبه رخ نداده و یک فرایند تدریجی بوده است. در ضمن فکر نمی‌کنم لازم به گفتنش باشد، اما به هر حال می‌گویم. متن زیر یک متن مستند تاریخی نیست و این دسته‌بندی صرفا جمع‌بندی فعلی من از تاریخ معاصر ایران است و بیشتر جنبه «تلنگر فکری» دارد تا یک جمع‌بندی اکادمیک.

فصل‌های پنج‌گانه تاریخ پس از انقلاب اسلامی ایران

۱) دوران انقلابی

بازه تقریبی: از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸

در این دوره که از لحظه پیروزی انقلاب تا کمی بعد از پایان جنگ تحمیلی به طول انجامید، انقلابیون با همه تکثری که داشتند در تلاش برای به دست گرفتن کنترل اوضاع و به حاشیه راندن رقبای دیگر انقلابی خود بودند. حوادث مهم و تاریخ‌سازی مانند اشغال سفارت آمریکا و ماجرای گروگان‌گیری و ماجرای طبس، اولا خیال همسایه نیرومند شمالی ایران را راحت کرد که تا دهه‌ها رابطه ایران و آمریکا به حالت عادی (چه رسد به دوستانه) باز نخواهد گشت و ثانیا عرصه را برای گروه‌های میانه‌رو و لیبرال تنگ کرد. بعد هم انقلابیون تا آمدند به خودشان بجنبند و عمق بحرانی را که به خاطر ماجرای اشغال سفارت و گروگان‌گیری در آن فرو رفته بودند را هضم کنند، با حمله نظامی عراق بعثی به ایران مواجه شدند که شرایط کشور را از ویژه هم ویژه‌تر کرد و دیگر تقریبا هیچ جایی برای حضور حتی حداقلی نیروهای معتدل‌تر و سکولار در حکومت باقی نماند.

۲) دوران میانه‌روی و احتیاط

بازه تقریبی: ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶

از کمی بعد از پایان جنگ تا انتخابات سال ۱۳۷۶، فاصله‌ زمانی‌ای داریم در حدود ۸ سال که آن‌را به عنوان دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی می‌شناسیم. این دوران را می‌توانیم به تقریب دوران میانه‌روی و احتیاط بنامیم. دوران انقلابی‌گری و به دنبال آن جنگ، یعنی دوران وضعیت اضطراری سپری شده بود و عرصه مدیریت سیاسی کشور نیازمند رویکردی از لحاظ سیاسی میانه‌رو و از نظر اقتصادی فعال داشت.  به این ترتیب دوران موسوم به سازندگی را می‌توانیم تقریبا دورانی محتاط از نظر سیاسی که بدون درگیری‌های شدید سیاسی سپری شد بدانیم که تمرکز اصلی آن روی ترمیم ساختارهای آسیب‌دیده اقتصاد در دوران جنگ بود.

۳) دوران چرخش به سوی ارزش‌های لیبرالی و رشد پوپولیسم طبقه‌های میانی

بازه تقریبی: ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴

با آمدن آقای محمد خاتمی فصل جدیدی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران رقم خورد که آن‌را به نام عصر اصلاحات می‌شناسیم (حدود ۸ سال). در این دوران عملکرد اقتصادی‌ای که در دوران سازندگی آغاز شده بود ادامه یافت، اما جناح حاضر در عرصه نمایش سیاسی ایران (جریان اصلاح‌طلبی) گام‌های بلندی در راستای باز کردن فضای سیاسی و اجتماعی کشور در راستای مطالبات لیبرالی برداشت. این دوران که با استقبال شدید آحاد مختلف مردم به خصوص اقشار شهری و تحصیل‌کرده که خسته از رکود دوران جنگ (دوره یک) و سکون سیاسی دوران سازندگی (دوره دوم) بودند رو به رو شد. به لطف فضای باز شده سیاسی و حمایت انبوه در میان اقشار تحصیل‌ کرده جامعه، تریبون‌های رسانه‌ای اصلاح‌طلبان چنان قوی و موثر عمل کردند که هسته‌های اصلی نظام احساس کردند اگر اوضاع همین‌طور ادامه یابد، به زودی نظام لیبرالی جایگزین نظام جمهوری اسلامی خواهد شد. در این دوران به لطف فعالیت روشن‌فکران رسانه‌مند سطح انتظارات و توقعات بخش بزرگی از اقشار جامعه به حدی بالا رفت که از دولت اصلاحات انتظار داشتند شرایطی شبیه دموکراسی‌های سکولار اروپای شمالی در ایران فراهم کند. رقبای جریان اصلاح به دو طریق بر علیه آن عمل کردند: (۱) از طریق تضعیف پایه‌های رسانه‌ای و حذف تدریجی شخصیت‌های کلیدی آن و (۲) از طریق دامن زدن به انتظارات و توهمات «ایران باید اروپای شمالی شود ظرف یک دهه». نتیجه این شد که با پیشرفت سیاست اول، عامل دوم منجر به گسترش ناامیدی و فترت سیاسی در جامعه شد تا حدی که در سال‌های پایان دوران اصلاحات،  در برخی محافل طرفداران سابق اصلاحات حتی اجازه صحبت کردن به رئیس جمهور خاتمی را نمی‌دادند و جو عمومی جماعت احساسی و متوهم این شد که «نتوانست ایران را نروژ کند. بی‌خاصیت بود».

۴) دوران فاصله گرفتن از ارزش‌های لیبرالی و رشد پوپولیسم طبقه‌های فرودست

بازه تقریبی: ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲

دست کم چهارعامل اصلی شامل (۱) سیاست‌های ضعیف و کوته‌نظرانه و ضعف تئوریک و همین‌طور قدرت‌طلبی طیف‌های کثیری از اصلاح‌طلبان، (۲) نیرومند شدن رقبای جریان اصلاح‌طلبی در داخل نظام، (۳) شرایط بحرانی منطقه و همین‌طور بی‌توجهی غرب (آمریکا) نسبت به سرنوشت بخش‌های عقلانی و معتدل اصلاح‌طلبی و (۴) انتظارات و توقعات شدت گرفته در جامعه که به سرعت به دلسردی و رکود سیاسی فراگیر تبدیل شد باعث شدند که عرصه سیاست در ایران چرخشی به سمت پوپولیسم از نوعی که مخاطبان اصلی آن طبقه‌های محروم و فرودست‌تر جامعه (و نه طبقه‌های متوسط شهری) بکند. در سایه سکوت و انفعال سیاسی طبقه‌های تحصیل کرده و نسبتا مرفه جامعه، نیروهای تازه نفس سیاسی به نمایندگی آقای محمود احمدی‌نژاد چنان قدرتی گرفتند که تا مدت‌ها همه ناظران سیاسی و حتی نیروهای مرکزی نظام را به حیرت فرو بردند. این نیروها تقریبا در تمامی عرصه‌های اقتصادی و سیاسی کشور ریشه دوانیدند و همزمان با سیاست‌ها و شعارهای پوپولیستی توده‌گرا، بیشترین هزینه‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را بر اقشار متوسط و شهری تحمیل کردند به گونه‌ای که در این دوران مشروعیت نظام اگر چه نزد طبقات فرودست افزایش نسبی یافت، اما نزد اقشار میانی جامعه به حداقلی تاریخی رسید. در این دوران شکاف‌های اجتماعی افزایش یافت، شکاف‌های داخلی نظام تقویت و آشکار شد، فشارهای بین‌المللی بر ایران دو چندان شد و به تدریج وضعیت نظام سیاسی در ایران از «پر تنش» به «بحرانی» و از «بحرانی» به «خطرناک» و از «خطرناک» به «بسیار خطرناک» تبدیل گردید.

۵) دوران عبور از وضعیت خطرناک و تثبیت نظام

بازه تقریبی: از ۱۳۹۲ به بعد

این دوران مربوط به آینده است و در نتیجه نمی‌شود در مورد آن با قطعیت صحبت کرد. اما می‌توان تصور کرد که مغزهای متفکر نظام سیاسی در ایران، نهایت تلاش خود را بکنند تا نظام را از وضعیت بسیار خطرناک فعلی به سلامت به درآورند بدون آن‌که هزینه‌های کلانی مانند زیر سوال رفتن تمامیت ارضی کشور و یا به خطر افتادن صلح و امنیت عمومی به جامعه تحمیل شود. نمونه عزم نظام برای حرکت به سوی تحقق چنین سناریویی، صحبت‌های آقای محمدباقر قالیباف شهردار تهران -از شخصیت‌های کلیدی و به شدت حفاظت شده نظام- در تلویزیون ملی ایران در روزهای قبل از انتخابات اسفند ماه۱۳۹۰ دوره نهم مجلس شورای اسلامی بود (نقل به مضمون) که به احتمال زیاد به صورت فی‌البداهه و بدون هماهنگی با مراکزعالی تصمیم‌گیری در نظام گفته نشده است:

«مردم من از شما عاجزانه خواهش می‌کنم اشتباهات قالیباف را به پای نظام نگذارید و در انتخابات شرکت کنید. ما هم قول می‌دهیم از این به بعد سعی و خطا نکنیم و اشتباهات گذشته‌مان را تکرار نکنیم.» 

و در این زمینه حرف و سخن بسیار است…


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

چگونه باید با ایران تعامل کرد؟

 

متن زیر (منتشر شده در نشریه Foreign Affairs برگردان از من) نوشته آقای حسین موسویان، محقق دانشگاه پرینستون و سخنگوی سابق ایران در رابطه با پرونده هسته‌ای است. در این نوشته آقای موسویان توضیح می‌دهد که در دو دهه اخیر قدم‌های مهمی در راستای توسعه روابط با آمریکا از سوی ایران برداشته شده است که به دلایل مختلف تا امروز مورد توجه یا پذیرش آمریکا قرار نگرفته است. در پایان او پیشنهادهایی جهت خروج از وضعیت خطرناک فعلی ارائه می‌کند و معتقد است این گزینه هنوز «امکان‌پذیر» است.

از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، دو نگرش عمده بر سیاست خارجه ایران تاثیر گذاشته است. بر اساس نگرش اول، ایران و ایالات متحده می‌توانند با در نظر گرفتن اصل احترام متقابل با یکدیگر تعامل کنند، در امور داخلی یکدیگر دخالت نکنند و در راستای منافع مشترک با هم همکاری کنند. آن‌ دسته از افرادی که پشتیبان چنین دیدگاهی هستند، تاریخ پر از دشمنی و اندوه روابط بین دو کشور را تایید می‌کنند، اما چنین باور دارند که عادی‌سازی روابط امکان‌پذیر است. نگرش دوم، بدبین‌تر است و عمیقا اعتمادی به ایالات متحده ندارد و باور دارد که واشنگتن آمادگی و عزم لازم برای حل اختلافات موجود بین دو کشور را ندارد.

روزی ‌که من وارد گفتگوهای مربوط به این دو دیدگاه شدم، بیش از ۳۰ سال بود که در دولت ایران و بیشتر از یک دهه بود که به عنوان معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی فعالیت می‌کردم (بخش اعظم سال‌های بین ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵). اولین تجربه من در این موارد به سال‌های پایانی دهه ۱۹۸۰ باز می‌گردد، هنگامی که موضوع مورد دغدغه آمریکا و اروپا آزادسازی گروگان‌های غربی در لبنان بود.

در آن دوران، ایران ده‌ها پیام از طرف واشنگتن دریافت کرد که خواست رئیس‌جمهور وقت آمریکا آقای جورج بوش (پدر) را که در سخنرانی آغاز به کار خود نیز مطرح کرده بود منعکس می‌کردند: «حسن نیت در برابر حسن نیت».

همان سال، بوش به رئیس‌جمهور ایران آقای هاشمی رفسنجانی پیشنهاد معامله‌ای را داد: اگر ایران جهت آزادسازی گروگان‌های آمریکایی و غربی در لبنان همکاری کند، با پاسخ مثبت ایالات متحده رو به رو خواهد شد. در پاسخ، تهران بر انتظاراتی که از آمریکا داشت تاکید کرد: آزادسازی و بازپرداخت میلیاردها دلار از دارایی‌های ایران که در آمریکا بلوکه شده بودند. در پایان مذاکرات رهبران ایران به این باور رسیده بودند که در مقابل آزادسازی گروگان‌های غربی، اسرائیل نیز گروگان‌های لبنانی را آزاد خواهد کرد، به خصوص شیخ عبدالکریم عبید، رهبر حزب‌الله.

دو مکتب فکری یاد شده وارد عمل شدند. آقای رفسنجانی باور داشت که این معامله می‌تواند باعث اعتمادسازی و منتهی به از سرگیری روابط شود. رهبر ایران، آیت‌الله خامنه‌ای علیه اعتماد کردن به ایالات متحده هشدار داد و معتقد بود این ساده‌انگاری است که انتظار داشته باشیم ایالات متحده پاسخ تلاش‌های ایران را به نیکی خواهد داد. ایشان در آن دوران (مانند امروز) معتقد بود که ایالات متحده در جستجوی چیزی کمتر از تغییر رژیم در ایران نیست. اما در نهایت، ایران تصمیم گرفت که نقش کلیدی‌ای در آزادسازی گروگان‌های غربی در لبنان بازی کند. اما ایالات متحده نه تنها دارایی‌های بلوک شده ایران را بازنگرداند، بلکه در راستای آزادسازی گروگان‌های لبنانی نیز قدمی برنداشت.

علی‌رغم مخالفت شفاهی، آیت‌الله خامنه‌ای در سال‌های بعد مانع از تلاش‌های آقایان رفسنجانی یا محمد خاتمی برای بهبود روابط با غرب نشد. به عنوان مثال ایران در سال ۱۹۹۷ «معاهده سلاح‌های شیمیایی» را امضا کرد و بر اساس آن قبول کرد تا سال ۲۰۱۲ کلیه سلاح‌های شیمیایی خود را نابود کند. در همان سال، ایران به «معاعده سلاح‌های بیولوژیکی» پیوست. از سال ۲۰۰۱ به بعد ایران به آمریکا کمک کرد تا در اغلب بخش‌های افغانستان بر طالبان چیزه شود و برای ۲۰ ماه متوالی بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی همکاری کرد. بنا به درخواست آژانس، دولت ایران درهای مراکز نظامی متعددی را جهت بازرسی گشود، فعالیت‌های مربوط به غنی‌سازی اورانیوم را به حالت تعلیق درآورد و بندهای مربوط به پروتوکل الحاقی را اجرا کرد.

اگرچه ایران انتظار داشت که این رفتار راهی برای ادامه برنامه هسته‌ای‌اش (که به عنوان یک امضا کننده پیمان منع تولید و گسترش سلاح‌های هسته‌ای مجوز چنین برنامه‌ای را دارد) بیابد، ایالات متحده و غرب به سادگی مجموعه جدیدی از شکایت‌ها را علیه ایران مطرح کردند. به عنوان مثال: سوالات مختلفی پیرامون برنامه‌ هسته‌ای ایران، نیات ایران در قبال اسرائیل و مخالفت و دشمنی با نقش نظامی آمریکا در منطقه به خصوص در عراق و افغانستان. ایالات متحده به جای این‌که به ایران به خاطر همکاری و تعاملش پاداش دهد، مجموعه‌ای از تحریم‌های جدید را علیه آن اعمال کرد و تلاش‌هایش را جهت افزایش فشارهای بین‌المللی بر تهران شدت بخشید.

آیت‌الله خامنه‌ای از رفتار واشنگتن متعجب نشد. در این دوران، او چندین بار مذاکره مستقیم با آمریکا را به قصد برقراری ارتباط رد کرد. او استدلال می‌کرد که آمریکا مایل است از موضع قدرت مذاکره کند و در نتیجه دست به تهدید، فشار و تحریم می‌زند تا ایران را بترساند و رام کند. واکنش خصمانه روزافزون غرب نسبت به آن‌چه که رهبر ایران سیاست‌های معتدل ایران می‌دانست، در نهایت دست بالا را در سیاست‌ داخلی کشور به گروه‌های رادیکال داد. که در نهایت به قدرت گرفتن آقای محمود احمدی‌نژاد منتهی شد.

دشوار است که به گذشته نگاه بیاندازیم و فهرست کاملی از کارهایی که هر یک از دو طرف می‌توانستند انجام دهند تا روند نزولی روابط بین دو کشور را معکوس کنند تهیه کنیم. بدون تردید، غرب و به خصوص ایالات متحده، فرصت‌های بزرگی را در دوران ریاست‌جمهوری افراد میانه‌رویی مانند آقایان رفسنجانی و خاتمی از دست دادند. اما با قطعیت بیشتر می‌توان گفت که هر دو طرف نیازمند عزم جدی‌تری برای عوض کردن نوع رابطه میان ایران و آمریکا بوده‌اند.

ريس‌جمهور آمریکا، آقای باراک اوباما در نطق آغاز به کار خود پیشنهاد فرصتی برای آغاز نوینی در روابط را داد. به محض ورود به کاخ سفید، او تمایل خود را برای مذاکره با جمهوری اسلامی ایران در زمینه‌های متعدد نشان داد که قرار بود به هدف از بین بردن بیش از ۳۰ سال دشمنی بین دو کشور انجام شود و «پیوندهای سازنده» بین دو کشور ایجاد کند. به اعتقاد من، اگر چه رهبر ایران هنوز درباره توانایی آقای اوباما در عوض کردن سیاست‌های تثبیت شده آمریکا تردید داشت، اما نیت‌های شخصی ایشان را باور کرد. به همین دلیل، رهبران ایران تصمیم گرفتند این امکان را آزمایش کنند و دست آقای احمدی‌نژاد را در مدیریت روابط با واشنگتن بازتر کردند.

بدون شک، بخش قابل توجهی از گفتمان سیاسی آقای احمدی‌نژاد درباره روابط با غرب تند بوده است. اما ایران چندین حرکت مثبت بی‌سابقه نیز انجام داد. همان‌طور که آقای محمد البرادعی رئیس سابق آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای در یادداشت‌های خود فاش ساخت، آقای احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور ایران تمایل خود را برای گفتگوی مستقیم با آمریکا و مذاکرات دوجانبه با این کشور بدون هیچ پیش‌شرطی ابراز کرده بود. گفتگوها بنا بود بر پایه احترام متقابل انجام شوند و ایران قبول می‌کرد که به آمریکا در افغانستان و سایر مناطق کمک کند. آقای اوباما پاسخی نداد.

از آن روز به بعد، تقریبا همه غربی‌ها تهران را به خاطر رد کردن موقعیت‌هایی که برای برقراری ارتباط ایجاد شده است سرزنش می‌کنند. آن‌ها به طرحی اشاره می‌کنند که بر اساس آن قرار بود ایران ذخیره اورانیوم با درجه غنی‌سازی بالای خود را با میله‌های سوخت که درجه غنی‌سازی کمتری دارند تعویض کند. این طرح را روسیه و آمریکا در ژنو در اکتبر ۲۰۰۹ پیشنهاد کردند. به فاصله اندکی بعد از آن جلسه، دولت ایران به آقای البرداعی گفت که تهران مایل است چنین معامله‌ای را مستقیما با آمریکا انجام دهد. واشنگتن پیشنهاد را رد کرد. ایران متعاقبا توافق‌نامه مشابهی را با برزیل و ترکیه امضا کرد که می‌توانست یک اقدام مهم در راستای اعتمادسازی تلقی شود، اما آمریکا آن را نیز رد کرد.

در دسامبر ۲۰۱۰، آمریکا برای نخستین بار تمایل خود را برای پذیرفتن حق مشروع ایران جهت غنی‌سازی اورانیوم به مقاصد صلح‌آمیز را اعلام کرد. وزیر امور خارجه آمریکا، خانم هیلاری کلینتون در مصاحبه با شبکه بی‌بی‌سی اعلام کرد که ایران می‌تواند به غنی‌سازی ادامه دهد به شرط آن‌که نشان دهد که می‌تواند این کار را به صورت مسولانه‌ای و در تطابق با تعهدات بین‌المللی‌اش انجام دهد. در پاسخ ایران گام‌های مثبت جدیدی را به سمت آمریکا برداشت. یک منبع موثق به من گفت که در جریان کنفرانسی در کشور سوئد که فوریه ۲۰۱۱ برگزار شد، یکی از مقامات ارشد وزارت خارجه ایران دعوت‌نامه رسمی به مارک گروس‌مان، نماینده ویژه آمریکا در افغانستان و پاکستان تقدیم کرد تا جهت گفتگو درباره همکاری در افغانستان به ایران سفر کند. واشنگتن این دعوت را رد کرد.

سپس در اکتبر ۲۰۱۱، ایران هیات آژانس انرژی اتمی را به رهبری مقام ارشد این سازمان آقای هرمان ناکرتس (Herman Nackaerts) به بازدید از مراکز تحقیقات آب سنگین و تاسیسات سانتریفیوژ خود دعوت کرد. یک منبع موثق به من گفت که در طی این بازدید، آقای فریدون عباسی-دوانی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران یک چک سفید به آژانس انرژی اتمی پیشنهاد کرد: اعطای شفافیت کامل، باز بودن همه درها جهت بازرسی و همکاری کامل با آژانس. او همچنین آقای ناکرتس را نسبت به تمایل ایران جهت قرار دادن برنامه هسته‌ای ایران تحت نظارت کامل آژانس و همین‌طور اعمال کامل پروتکل الحاقی به مدت ۵ سال به شرط برداشته شدن تحریم‌های اعمال شده علیه ایران مطلع کرد.

آقای احمدی‌نژاد که قصد داشت نیت مثبت ایران را شفاف‌تر کند، در سفر خود به نیویورک در سپتامبر ۲۰۱۱ اعلام کرد که دو رهنورد آمریکایی که در ایران بازداشت شده بودند آزاد خواهند شد. او همچنین آمادگی ایران برای توقف غنی‌سازی اورانیوم تا سقف ۲۰ درصد را به شرط این‌که آمریکا سوخت‌های هسته‌ای لازم برای راکتور حقیقاتی تهران بدهد اعلام کرد. این یک حرکت بسیار بزرگ جهت تامین خواسته‌های غرب بود و نشان می‌داد که ایران در جستجوی اورانیوم با درصد غنی‌سازی بالا نیست.

اما ایالات متحده مجددا پاسخ منفی داد. واشنگتن ایران را متهم به طرح نقشه ترور سفیر عربستان در آمریکا کرد. آمریکا همچنین روی محتوی و لحن گزارش آژانس که در ماه نوامبر منتشر شد تاثیر گذاشت به گونه‌ای که در این گزارش اتهام‌هایی نسبت به احتمال وجود داشتن ابعاد نظامی در برنامه‌ هسته‌ای ایران مطرح شده است. ماه گذشته، واشنگتن بانک مرکزی را تحریم کرد، عملا نفت علیه ایران را مورد تحریم قرار داد، قطع‌نامه سازمان ملل علیه ایران درباره با تروریسم را حمایت کرد و قطع‌نامه جدیدی نیز که وضعیت حقوق بشر در ایران را محکوم می‌کرد سازماندهی کرد.

اوباما سیاست‌اش در رابطه با ایران را در ژانویه ۲۰۱۲ در نیویورک توضیح داد و با افتخار اعلام کرد که توانسته است جهان را به حرکت وادار کند و رژیم تحریمی بی‌سابقه‌ای علیه ایران اعمال کند. اوباما گفت که تحریم‌هایی که توسط آمریکا رهبری می‌شوند اقتصاد ایران را به ویرانه‌ای تبدیل کرده است. فقط سه سال بعد از آن‌که کابینه اوباما سیاست تعامل با ایران را اعلام کرد، وزیر دفاع این کشور آقای لئون پانه‌تا ایران را یک کشور طرد شده خطاب کرد که یادآور توصیف کابینه‌های قبلی از ایران بود که ایران را عضو محور شرارت خوانده بودند. پانه‌تا همچنین یادآور شد که امیدوار است سیاست نوین اوباما رژیم ایران را تا آن پایه تضعیف کند که «وادار شوند تصمیم بگیرند که آیا می‌خواهند یک کشور طرد شده باقی بمانند یا به جامعه بین‌المللی ملحق شوند.»

این بیانات، نشانه‌های واضحی هستند که سیاست تعامل با ایران اوباما شکست خورده است. واقعیتی که ارزیابی آیت‌الله خامنه‌ای که گفته بود هدف اصلی سیاست آمریکا در قبال ایران تغییر رژیم است را تایید می‌کند. درهای برقراری ارتباط در حال بسته شدن هستند. اگر بخواهیم مانع از به هم کوبیده شدن این درها شویم، ایالات متحده باید بدون هیچ قید و شرطی اعلام کند که به دنبال تغییر رژیم در تهران نیست. ورای آن، به رسمیت شناختن چندین اصل برای بهبود روابط ایران و آمریکا بعد از دست کم ۳۰ سال بحران ضروری است. برای شروع، هر دو دولت باید تمرین مدارا کنند و سعی کنند حسن نیت متقابل را نشان دهند.

هم ایران و هم آمریکا تمایل دارند بازی نهایی طرف مقابل را بفهمند. هر دو باید پیش‌نویس یک «برنامه اصلی» جهت مذاکره را آماده کنند که شامل موضوعات هسته‌ای و همه موضوعات مهم دوجانبه یا بین‌المللی و منطقه‌ای باشد. این پیش‌نویس باید هدف نهایی مذاکرات را معین کند و توضیح دهد عملی کردن آن‌ها چه عوایدی نصیب هر طرف خواهد کرد. ایران و آمریکا باید در زمینه ایجاد امنیت و پایداری در افغانستان و جلوگیری از بازگشت طالبان به قدرت، ایجاد امنیت و پایداری در عراق،  ایجاد یک سازمان در منطقه خلیج فارس به منظور تضمین پایداری منطقه‌ای، همکاری هنگام بروز حوادث و مواقع اصطراری در دریا، تضمین آزادی کشتی‌رانی و مبارزه با دزدان دریایی، تشویق توسعه در آسیای مرکزی و منطقه قفقاز، تشکیل گروه مشترک جهت مبارزه با گسترش سلاح‌های کشتار جمعی و تروریسم، و حذف سلاح‌های کشتار جمعی و ترافیک مواد مخدر در خاورمیانه. در نهایت دو کشور می‌توانند کارهای متعددی در زمینه افزایش روابط بین مردم خود انجام دهند مثل افزایش توریسم، افزایش روابط دانشگاهی و فرهنگی و تسهیل فرایند صدور روادید.

اشتباه بزرگی خواهد بود اگر آمریکا بخواهد از اختلافات موجود بین رهبران ایران بهره‌برداری کند. رهبران اصلی ایران اختلاف نظرهای مختلفی دارند (مثل سایر کشورها) اما آن‌ها در مقابل دخالت بیگانه و تهاجم متحد و یکپارچه هستند. هم تهران و هم واشنگتن باید به صورت روزافزونی ایجاد تهدید، رفتار خصمانه و روش‌های تنبیهی را کنار بگذارند و نشان دهند که در دوران تعامل در جستجوی روابط سالم‌تری هستند. سیاست تعامل باید همراه با گام‌های مثبت عملی باشد، نه فقط کلام.

من به اندازه کافی نسبت به خطراتی که در روند فعلی‌ای سیاست ایران و آمریکا نهفته است آگاه هستم که معتقد باشم تغییر ضروری است. یک مسیر صلح‌آمیز وجود دارد، مسیری که در آن اهداف ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها تامین شود و همزمان حق قانونی ایران در زمینه فن‌آوری هسته‌ای به رسمیت شناخته شود. واشنگتن و تهران باید این راه درست را به کمک یکدیگر پیدا کنند و علی‌رغم آن‌چه امروز در عرصه بین‌المللی در حال وقوع است، من معتقدم که آن‌ها می‌توانند.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

انتخابات خبرگان به مثابه سنسور سیاسی

یکی از مهم‌ترین رویدادهای رسمی سیاسی ایران در هفته‌های آتی انتخابات مجلس خبرگان رهبری است. اهمیت اجرایی مجلس خبرگان در واقعیت سیاسی ایران کمتر از چیزی است که در تعریف قانونی آن آمده، اما انتخابات خبرگان از زاویهٔ دیگری مهم است و آن وقتی است که به خبرگان به صورت پسینی نگاه کنیم یعنی:

این خبرگان نیست که به ساخت سیاسی هویت می‌دهد (نگاه پیشینی) بلکه این ساخت سیاسی است که به خبرگان هویت می‌دهد (نگاه پسینی)

اهمیت نگاه پسینی به خبرگان این است که سوال‌هایی شبیه «مگر آقای هاشمی رفسنجانی در خبرگان چه کاری می‌تواند انجام دهد» جای خود را به سوال‌هایی شبیه «انتخاب شدن یا نشدن آقای هاشمی رفسنجانی چه چیزی به ما دربارهٔ آرایش گروه‌های مختلف سیاسی در ایران خواهد گفت؟». به عبارت دیگر اگر قبول کنیم خبرگان هویتش را از ساخت سیاسی می‌گیرد، یکی از بهترین و دقیق‌ترین شاخص‌ها برای سنجش وضعیت فعلی ساخت سیاسی، تحلیل وقایع خبرگان است.

این خبرها را از این زاویه بخوانید (ترتیب وقایع با کمی تقریب یا همزمانی درست است):

در همین رابطه:

.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

روی‌کرد متفاوت سیاست‌مدار کهنه‌کار

در میان انبوه وقایع و رویدادهایی که در چند هفته‌ی اخیر سیستم سیاسی ایران را پرتنش‌تر از همیشه نشان می‌دهد، شاید واکنش‌های آقای هاشمی رفسنجانی و اشاره‌های نه چندان غیرمستقیمی که در قالب بازانتشار خاطرات خود می‌کند از قابل اعتناترین موارد باشد که پیشنهاد می‌کنم حتما دقیقا پی‌گیری کنید. آقای عبدالله شهبازی می‌نویسد:

در چنين فضايي، بيانيه‌ی آيت‌الله هاشمی رفسنجانی به مناسبت سالگرد فاجعه هفتم تير تکان‌دهنده است. تغيير در عناوين اصلی صفحه اوّل وبگاه رسمي وی نيز، پس از صدور آن بيانيه، حائز اهميت فراوان است. اينک، هاشمی رفسنجانی به «سياست صبر» در قبال تهاجم‌های سنگين بر ارکان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ايران پايان داده. اين نقطه‌ی عطفی است در تحولات جاری. به گمانم، اين بار نيز، چون گذشته، ورود هاشمی به صحنه تعيين‌کننده و سرنوشت‌ساز خواهد بود.

آیا دیدگاه‌های آقای شهبازی (مثلا این‌جا)  با این فرازها از سخنرانی آقای هاشمی در حسینیه‌ی ارشاد 1349 که اخیرا در وب‌سایت ایشان منتشر شده است به یک افق اشاره می‌کنند؟

  • مراقب نفوذ چهره‌های مشکوک مسلمان‌ نمایی که با پای برهنه به زیارت برخی اماکن مذهبی «خاص» می‌روند ولی در خفا با یهودی‌ها ارتباط دارند باشید!
  • برخی مسلمانان دو آتشه در خدمت اهداف «یهود» همواره بوده‌اند!
  • همیشه باید مراقب نفوذ یهودیان مسلمان نما بود!
  • از صدر اسلام تاکنون همیشه بوده‌اند به ظاهر مسلمانان دو آتشه‌ای که در واقع در خدمت اهداف ضد اسلامی یهود بوده‌اند!
  • این خط انحرافی بیشتر در پی تهییج مردم و استفاده ابزاری از احساسات مردم مسلمان به اهل بیت (ع) و حتی امام زمان (عج ) است.

یا این نمونه [بنی‌صدر] یا این [انجمن حجتیه] که همه‌گی به تازگی در وب‌گاه آقای هاشمی منتشر شده‌اند و حاوی اشارت‌هایی صریح و تند هستند که متفاوت با رویه‌ی معمول او به نظر می‌رسند. در همین رابطه بالاگرفتن اختلاف میان مجلس و دولت و موضوع مالکیت دانشگاه آزاد، تهدید آقای هاشمی به کناره‌گیری، واقعه‌ی چهاردهم خرداد امسال، تهاجم بی‌سابقه به شخصیت‌های عالی‌رتبه‌ی مذهبی و بسیاری موارد ریز و درشت دیگر را کنار بازانتشار خاطرات دست‌چین شده‌ی آقای هاشمی (بخوانید افشاگری) در صفحه‌ی اول وب‌سایت‌ رسمی‌اش بگذارید تا به اهمیت چنین نشانه‌هایی در فضای سیاسی کشور پی ببرید. آیا روی‌کرد جدید‌ این سیاست‌مدار کهنه‌کار در ادامه‌ی تضعیف روزافزون موقعیت سیاسی‌اش و در نتیجه نوعی آخرین تلاش برای داشتن حضوری موثر است؟ آیا این آخرین حربه‌ی او قبل از کناره‌گیری است؟

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

چه کسانی از تحریک احساسات مردم سود می‌برند؟ تحلیلی از یک سناریوی بازنشر خشونت

این نوشته به بهانه‌ی انتشار فیلم-سند-خبر تاریخی و مهم حمله‌ی نیروهای انتظامی-امنیتی به کوی دانشگاه تهران نوشته می‌شود. به نظر من انتشار این فیلم فوق‌العاده مهم است. برای درک اهمیت نفوذ و تاثیر این فیلم در شرایط امروز ایران اجازه دهید خلاصه‌ای از روی‌داد‌های سیاسی-اجتماعی ایران را در ماه‌های اخیر (بعد از انتخابات) بنویسم. تحلیل و اطلاعات ارائه شده در این نوشته بر اساس گمانه‌زنی‌ها و تحلیل‌های شخصی من و همین‌طور اطلاعات پراکنده‌ای است که در اختیار عموم قرار دارد. مسلما بدون دسترسی به اطلاعات کلیدی و خارج از دسترس، احتمال دقیق بودن این تحلیل‌ اندک است؛ اما شاید بهترین تصویری باشد که بتوانیم از این پازل پراکنده و مغشوش تشکیل دهیم.

الف.

سناریوی انتخابات توسط محافلی قدرت‌مند در داخل کشور طراحی و اجرا می‌شود. سناریو با واکنش شدید مردم به خصوص در شهرهای بزرگ رو به رو می‌شود. حاکمیت چاره‌ای جز تصمیم‌گیری ندارد. یا باید با اعتراف به سناریویی اجرا شده عملا تن به یک عقب‌نشینی سازمانی بدهد یا این‌که برخورد سرکوبی در پیش بگیرد. گروه‌های قدرتمند تصمیم‌گیرنده‌ی داخل حاکمیت روش دوم را انتخاب می‌کنند. سرکوب شدت می‌گیرد و به طبع آن فضای امنیتی و خفقان تجویز می‌شود.

ب.

به تدریج دامنه‌ی اعتراضات شدت می‌گیرد و سطح مطالبات معترضان متنوع‌تر می‌شود و در بسیاری موارد از انتخابات فراتر می‌رود و برجک‌های کلیدی‌تری را نشانه‌ می‌گیرد. گروه‌های قدرتمند و تصمیم‌گیرنده‌ی داخل حاکمیت که به خاطر موقعیتی که دارند از توانایی «سنجش شرایط» خوبی برخوردار هستند نگران‌تر می‌شوند. آن‌ها می‌دانند که این شرایط خطرناک است و حتی اگر به صورت موقت بتوان آن‌را «جمع‌» کرد با شدتی بزرگ‌تر در آینده‌ای نه چندان دور باز خواهد گشت. از طرف دیگر آن‌ها می‌دانند که زیر فشار شدید اجتماعی که به صورت دینامیک و اکتیو در خیابان‌ها و حتی در بدنه‌ی حاکمیت حضور دارد نمی‌توانند کوتاه بیایند. کوتاه آمدن در شرایطی که جنبش معترضان در اوج نشاط و روحیه است به معنای تشدید آن (و نه مهار آن) و فراهم آوردن زمینه‌ی خطرناکی برای نابود شدن خودشان است.

ج.

اختلافات در میان مردان قدرت شدت می‌گیرد. تا دیروز بحث «تنظیم انتخابات» و اندکی بحران بود. قرار نبود کار به سرکوب مستقیم مردم در خیابان‌ها و خون‌ریزی‌های آشکار برسد. قرار نبود که بحران این قدر دامنه دار و طولانی شود. شخص، اشخاص و گروه‌های میانه‌رو در حاکمیت روز به روز نگران‌تر می‌شوند. آن‌ها سعی می‌کنند گروه‌های تندروتر را اندکی مهار کنند. اما انگار مشکلی پیش آمده است. گروه‌های اقتدارگرای تندرو مهار شدنی نیستند! ظاهرا این گروه‌ها به خاطر برخورداری از امکانات نامحدود نظامی-امنیتی و فعالیت چشم‌گیر در زمینه‌ی اقتصادی بیش از حد نیرومند شده‌اند. کسی را یارای مهار و کنترل آن‌ها نیست. آن‌ها دستور می‌دهند. آن‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند. آن‌ها ریش و قیچی را به دست گرفته‌اند.

د.

گروه‌های میانه‌رو بنا به مصلحت تلاش می‌کنند به رهبران معترضان نزدیک‌تر شوند. اما تندروها چنان میانه را به دست گرفته‌اند که صحبت از وحدت و تعدیل فضای امنیتی به راحتی امکان‌پذیر نیست. به هر حال گروه‌های میانه‌رو به نمایندگی آقای علی مطهری نماینده‌ی تهران با فرستادن سیگنال‌های مختلف به رهبران معترض، به خصوص به نیرومندترین و مهم‌ترین‌شان یعنی آقای میرحسین موسوی ندا می‌دهند. برنامه این است که اجازه داده شود تا جنبش سبز مدتی آرام‌تر شود و حاکمیت خودی نشان دهد و موضع قدرت بگیرد تا بتوانند در شرایط مناسب‌تری زمینه را برای مهار نیروهای افسارگسیخته‌ی امنیتی-نظامی فراهم کنند. نیروهایی که کم مانده کل نظام را ببلعند.

ه.

مذاکرات غیرمستقیم کم‌کم نشانه‌هایی از پیشرفت از خود نشان می‌دهد. در نقطه‌ی اوج این روند، آقای موسوی بیانیه‌ی کلیدی شماره‌ی هفدهم خود را صادر می‌کند. بیانیه‌ای که در آن ضمن پذیرش دی‌فاکتوی دولت فعلی راه‌کار «ما عجله نداریم و شما هم نیازی نیست اعتراف به شکست کنید» را پیش پای حاکمیت می‌گذارد. زمینه‌ها در حال فراهم شدن است و ائتلاف‌های مهمی که احتمالا «شخص» خیلی مهمی هم در آن حضور غیرمستقیم دارد شکل می‌گیرد. برخورد بسیار تند آقای هاشمی رفسنجانی با آقای محمد یزدی و عقب‌نشینی و سکوت ایشان در این روزها گویای شکل گرفتن جبهه‌های ائتلافی کاملا جدید است. به نظر می‌رسد آقای رفسنجانی یاران مهمی را با خود هم‌نوا کرده است. آقای موسوی دیگر بیانیه نمی‌دهد، اما در مصاحبه‌ای مواضع محکم و بسیار قاطعی می‌گیرد و ندا می‌دهد که خواسته‌های اصلی جنبش را فراموش نکرده است.

و.

آرام شدن اوضاع و نزدیک شدن به وحدت داخلی در حاکمیت اصلا به صلاح کارتل‌های امنیتی-نظامی-اقتصادی نیست. تا حد امکان بحران‌سازی ادامه می‌یابد. اعدام ناگهانی دو جوان که پیش از انتخابات دستگیر شده بودند از این جمله است. اتفاقات ریز و درشت بسیار می‌افتد تا از یک سو بحران ادامه یابد، صدای طیف‌های معتدل‌تر کم‌تر به گوش کسی برسد و از سوی دیگر گروه‌های تندروی اصلاح‌طلبان و طرف‌داران نظریه‌های «روز نهایی» نیرومندتر شوند. اما ائتلاف میانه‌رویی که شکل گرفته نیرومند است و عناصر هوشیار و با نفوذی مثل آقای رفسنجانی آن‌را مدیریت می‌کنند. همزمان با اوج گرفتن بحران‌ها، ائتلاف وحدت حاکمیت نیز پروژه‌ی خودش را پیش می‌برد و روز به روز یارکشی‌های مهم‌تری انجام می‌دهد.

ز.

مهم‌ترین بخش این سناریوی آرام‌سازی در بیست و دوم بهمن‌ماه طراحی و اجرا می‌شود. برنامه‌ی بیست و دوم بهمن تقریبا همان‌طوری اجرا می‌شود که باید می‌شد و تقریبا به همان هدفی می‌رسد که نیت طراحان‌اش بوده است. ایجاد حس ناامیدی، پراکندگی و شکست در طیف‌های مختلف جنبش سبز. بلافاصله حاکمیت با انتشار پروپاگاندای قوی در سطوح مختلف رسانه‌ای اعلام اقتدار و پیروزی می‌کند. طیف‌های تندروی مخالف و طرف‌داران نظریه‌های «روز نهایی» و «اسب تروا» اعتبار قبلی‌شان را از دست می‌دهند و طیف میانه‌روتر مخالفان میدان می‌گیرند. از آن طرف به خاطر وضعیت برتر و موقعیت پیروز و مقتدر حاکمیت حالا این فرصت پیش می‌آید تا زمینه برای مهار و کنترل نیروهای تندرو و افسار گسیخته‌ی داخل حاکمیت که عرصه را حتی بر خود اصول‌گرایان تنگ کرده‌اند فراهم شود.

ح.

کم‌کم عضلات نیرومند ولی غیرفعالی در درون حاکمیت به حرکت در می‌آیند. رای‌زنی‌های طولانی و سبک و سنگین‌کردن‌های مختلف همراه با یارکشی‌ها و اهداف مشترک کم‌کم طیف‌های مختلفی از اصلاح‌طلبان معتدل و اصول‌گرایان میانه‌رو را به هم نزدیک‌تر کرده است. هدف مهار گروه جوان و نیرومندی است که به زرادخانه‌ی نظامی-امنیتی ایران تکیه زده و از مونوپولی‌های اقتصادی کشور تغذیه می‌کند.  در همین روزها خبر طرح اصلاح قانون انتخابات که در دستور کار مجمع تشخیص مصلحت قرار گرفته است منتشر می‌شود. مردم جدی نمی‌گیرند. اما خیلی‌ها از جمله آقای کیهان موضوع را جدی قلمداد می‌کند. احتمالا خیلی‌های دیگر هم موضوع را جدی و خطرناک می‌دانند. موازنه انگار در حال به هم خوردن است. وضعیت گروه‌هایی که می‌خواهند شرایط بحرانی جامعه ادامه یابد تا بتوانند تسویه‌ حساب‌های داخلی و همین‌طور سلطه‌ی امنیتی-نظامی-اقتصادی خودشان را تکمیل کنند اصلا خوب نیست. کار به جایی رسیده که فرمانده‌ی نیروی انتظامی را هم برکنار کرده‌اند. باید کاری کرد!

ط.

چه کاری بهتر از ایجاد بحرانی جدید! بهترین سناریو نشت یکی از محرمانه‌ترین اسناد رسانه‌ای ماه‌های اخیر است. سندی که باید از طریق یک رسانه‌ی معتبر خارجی و در یک زمان کلیدی منتشر شود. زمانی که بتواند بیشترین هجمه‌ و شوک روانی را ایجاد کند، بیشترین اینرسی خبری را به خود بگیرد و بتواند موج احساسات میلیون‌ها ایرانی را برانگیزاند. خبر باید بتواند چنان شوری در مردم و جنبش معترضان ایجاد کند تا دوباره فضا برای تندروترین مخالفان سبز فراهم شود تا بتوانند با خونی تازه و گرم مشغول تبلیغ سناریوهای‌ «روز نهایی» شوند. خبر باید چنان به دقت انتخاب شود و چنان به موقع پخش شود که بتواند برایند خطرناکی که در داخل حاکمیت به زیان گروه‌های تندروی امنیتی-نظامی-اقتصادی ایجاد شده است را خنثی کند.

سند-خبر مورد نظر انتخاب می‌شود: فیلم حمله‌ی نیروهای انتظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران!

زمان نشت خبر هم انتخاب می‌شود: درست در شرایطی که طرح اصلاح قانون انتخابات در حال مطرح شدن است. درست فردای روزی که فرمانده‌ی نیروی انتظامی برکنار شده است!

رسانه‌ی مورد نظر هم انتخاب می‌شود: بی‌بی‌سی فارسی. اولا رسانه‌ا‌ی در خارج از کشور است و محدودیت‌های پخش رسانه‌های داخلی را ندارد و ثانیا معتبر است و مثل رسانه‌های لوس‌آنجلسی و واشنگتنی نیست که بین نخبگان برش اندکی داشته باشد.

ی.

بی‌بی‌سی فیلم-سند-خبر را منتشر می‌کند. برادران مسلح باتوم به دست شبانه به خانه‌ی نوجوانان مظلوم تجاوز می‌کنند. خانه. خانه. خانه. این مفهوم مقدس. فرزند فرزند فرزند… این مفهوم عزیز… این تجاوز به خانه‌ی فرزندان ماست. وای… مادرها و پدرها داغ می‌شوند. اشک‌های خشم و رنج و اندوه پای تلویزیون‌ها بر گونه‌های مردان و زنان این مرز و بوم می‌نشیند. موج احساسات طبیعی و معصومانه‌ی مردم شور تازه‌ای به آن‌ها می‌دهد. داغ‌ها تازه شده است. خشم‌های سرخورده و نفرت‌های مهار شده سر باز می‌کند. آن‌ها به خانه‌ی فرزندان بی‌دفاع ما تجاوز کردند. …

از فردا موج جدیدی از شور و شوق مردمی آغاز خواهد شد. تندروهای «اکسیون نهایی» از تریبون‌های جهانی‌شان سناریوهای جدید «اسب‌های تروا» را تبلیغ خواهند کرد. یک بار دیگر کارتل‌های اقتصادی-نظامی-امنیتی ایران به هدف خود می‌رسند.

بحرانی جدید آغاز شده است و نیروهای معتدل‌ روزهای سختی پیش رو خواهند داشت.

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

وعده‌ی دیدار فردا اول وقت پای صندوق‌های رای

1. حال و هوای این‌روزها و شب‌های تهران (و ایران) بی‌سابقه است. «مردم»، همه نوع مردم، توی خیابان‌ها و میدان‌ها هستند. همانقدر که به نظر احساساتی یا هیجان‌زده به نظر می‌رسند هوشیار هم هستند. این‌را وقتی توی جمع‌های پراکنده و بزرگ‌شان هستی متوجه می‌شوی. این روزها حتی با روزهای دوم خرداد هم قابل مقایسه نیست. شاید با هیچ «روزهای دیگری» در ده‌ها سال اخیر قابل مقایسه نباشد.

2. فضای سیاسی کشور متشنج به نظر می‌رسد و پشت‌پرده حوادثی رخ می‌دهد که مطمئنا همه‌ی آن‌ها به دست من و شما نمی‌رسد. اما همین‌هایی که به دست ما می‌رسد نگران کننده هستند. مثلا چند روز پیش برخی از کارمندان وزارت کشور نسبت به خطر تقلب در انتخابات هشدار دادند و هنوز پس‌ضربه‌های آن خبر داشت اینترنت را می‌لرزاند که نامه‌ی تند آقای هاشمی رفسنجانی به رهبر (در پاسخ به موج حملات صریح رئیس‌جمهور علیه برخی از سران نظام)  منتشر شد. مکاتبه‌ی رئیس مجلس خبرگان و یکی از بانفوذترین شخصیت‌های تاریخ انقلاب با عالی‌ترین مقام سیاسی کشور بدون شک به یکی از مهم‌ترین سندهای تاریخ معاصر ایران تبدیل خواهد شد. اگر این تنش‌های سیاسی به بحران خارج از کنترلی منجر نشود، احتمالا نتیجه‌ برگزاری سالم‌تر انتخابات خواهد بود.

3. جنجالی‌ترین و شاید پربازدیدترین برنامه‌های تاریخ صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مناظره‌های زنده بین نامزدهای ریاست‌ جمهوری بود که به نظر می‌رسد تاثیری متناسب با انتظارات اولیه‌ی حامیان دولت فعلی برجا نگذاشتند. با توجه به این‌که این برنامه‌ها از ظرفیت‌های موجود در صدا و سیما بسیار فراتر رفتند، به نظرم می‌رسد که کسانی که آن‌ها را پیشنهاد کردند (یا با برگزاری آن‌ها موافقت کردند) از قدرت مناظره و پشتوانه‌ی استدلالی رئیس‌جمهور مطمئن بودند. آن‌ها فکر می‌کردند فاتح مطلق این مناظره‌ها رئیس‌جمهور خواهد بود. اما چنین نشد. مناظره‌ها به سرعت تبدیل به دادگاه‌هایی شدند که در آن تک‌تک نامزدها در حضور هیات‌منصفه‌ای متشکل از ده‌ها میلیون ایرانی «محاکمه»‌ شدند. نتیجه‌ شگفت‌انگیز بود و فکر می‌کنم به شدت به زیان رئیس‌جمهور تمام شد.

مناظره‌ها تابوها و حریم‌هایی را شکست که بازسازی آن‌ها غیرممکن است. این وسط مطمئنا «عده‌ای» سیاست‌مدار ضرر کرده‌اند، اما برنده بی‌شک مردم بوده‌اند. مردمی که برخلاف برخی تحلیل‌ها، به قوه‌ی تشخیص و شعورشان اعتماد دارم و می‌دانم «شب» را از «روز» به خوبی تمیز می‌دهند.

4. در میان اطرافیان من، تقریبا هیچ تحریمی دیگری باقی نمانده است. «همه» بدون استثنا در انتخابات شرکت می‌کنند و به این نتیجه رسیده‌اند که «انتخابات» معنا دارد و به خصوص این انتخابات سرنوشت‌ساز است. «خواب» از چشم‌ها رفته است. ساعت 4 صبح، دوستی زنگ می‌زند و نظرم را درباره‌ی فلان سطر نامه‌ی آقای هاشمی ‌می‌پرسد. حق هم دارند.

وقت برای خواب زیاد خواهیم داشت، الان وقت بیدار بودن است.

5. مردم نگران هستند. من نیز. این نگرانی‌ها فقط و فقط با حضور من و تو از بین خواهد رفت. حضور داشته باشیم، این‌قدر زیاد و همبسته و ‌میلیونی که هیچ‌کس جرات نکند به «رای‌هایمان» نگاه چپ بیاندازد. اگر مردم حضور داشته باشند هیچ‌کس جرات انجام آن کارهای دیگر را ندارد. هیچ‌‌کس جرات ندارد با مردمی که میلیونی در خیابان‌ها یا پای صندوق‌ها حضور دارند، رو در رو شود.

وعده‌ی دیدار فردا اول وقت پای صندوق‌های رای..


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.