لینک‌های روز: اوباما و فرمان کشتن صدها غیر نظامی

  • تفسیر رای خاتمی در پرتو فیلم جدايی نادر از سیمین » عباس عبدی
    اكنون اين اتفاق رخ داده است. چه بايد كرد؟ به‌نظر من اولين اقدام تمايز قائل شدن ميان جنبش اصلاحات و جنبش سبز است، اگرچه در مقاطعي به‌نحوي باهم تداخل داشته‌اند، ولي به‌لحاظ راهبردي انطباقي با يكديگر ندارند و تعارض خود را نشان خواهد داد. اين حق هركس است كه طرفدار راهبرد سياسي مطلوب خودش باشد، ولي نمي‌توان در زمان واحد، طرفدار ايده‌ها و رفتارها و راهبردهاي غيرقابل جمع شد. اين دو حركت هم به لحاظ مباني و هم به لحاظ رهبري تفاوت‌هاي جدي با يكديگر دارند، و هرگونه امتزاج آن‌ها، موجب مي‌شود كه عوارض هردو جنبش نصيب شود بدون آن ‌كه منافع هيچ‌كدام حاصل گردد. بنابراين هر كس آزاد است كه به هر جنبش اجتماعي كه مي‌خواهد بپيوندد و به تبعات و لوازم آن نيز ملتزم شود ولي نبايد ديگراني را كه با آن ايده و رفتار موافق نيستند، با ايجاد فضاي رواني و تبلغي واحساسي مجبور به تبعيت از آن كند و درصورت استنكاف او را متهم نمايد.
  •  کتاب‌هایی که به پدر طاهره هدیه می‌دهند » مهمانی (مائده ایمانی)
    طاهره برایم کتاب جدید فرستاده. اسمش هست «حافظ هفت»؛ قطع رقعی، جلد قرص، حداقل چهارصد صفحه. رمان است، انتشارات «سورهٔ مهر» چاپش کرده. دور تا دور جلدش را با یک جور نایلون خشک و نازک پرس کرده‌اند و طاهره حتا این نایلون را هم باز نکرده.  یک تکه کاغذ همراه بستهٔ بستی کرده که «به پدرم هدیه داده‌اند.» همین جمله برای من در حکم نشان تجاری کتاب است؛ با همین یک جمله و بدون نگاه کردن به جلد و قطع و ناشر، می‌توانم کل ایدهٔ کتاب را بخوانم، حال و هوای نثر را حدس بزنم و ویژگی‌های سه تا از شخصیت‌های اصلی را با تقریب بیش از هفتاد در صد بازگو کنم. هرچه نباشد بیشتر نوجوانی من با کتاب‌هایی که به پدر طاهره هدیه می‌دادند گذشته؛ هر چه نباشد من خودم را کارشناس این نوع ادبی می‌دانم.
  • قوانین و رفتار دولت‌مردان » کافه اقتصاد
  • در این پست تنها به این سوال می‌پردازم که چگونه قوانین می‌تواند رفتار دولت‌مردان را تحت تاثیر قرار دهد.
  •  گریزنده از بند » مانی ب.
    اشکال بحث‌های روشنفکری زنانه تن‌محور یا واژن‌محور طوری است که ممکن است در نهایت مجبور می‌شویم از مطرح‌کنندگان آن‌ها بخواهیم جهت آشنایی با فکت‌ها و فهم دقیق مدعای آن‌ها، بدون این‌که از ما توقع چشم‌پاکی داشته باشند(!) دامن خود را بالا بزنند، یا ممه‌های خود را نشانمان بدهند. وارد این‌جور بحث‌ها شدن، قابلیت تجرید را از انسان اهل فکر سلب می‌کند، و در عوض به خفته‌ترین غرایز دوران غارنشینی دوباره جان می‌بخشد.
  •  اوباما و فرمان کشتن صدها غیر نظامی، قسمت اول » اکبر گنجی  
    حتما بخوانید. 
  • اوباما و فرمان کشتن صدها غیر نظامی، قسمت دوم » اکبر گنجی 
    حتما بخوانید. 
  • انتشار مجدد لوموند دیپلماتیک در ایران » لوموند
    پس از سه سال توقف، لوموند دیپلماتیک مجددا در ایران بصورت ضمیمه روزنامه شرق منتشر می شود. از شما دعوت می کنیم که خبر انتشار اولین شماره را که پنجشنبه چهارم خرداد صورت پذیرفت هر چه وسیعتر پخش کنید. 
  • ایرانی بودن/ وقتی حال میده، و وقتی نمیده » مانی ب.
    یکی از عجایب فرهنگی ما وجود سرهایی است که به جای پرداختن به کاستی‌ها و قوت‌ها، متناوبا یک‌بار «افکنده» می‌شوند، یک بار «بلند». به غوره‌ی متکی سرفکنده و به کشمش فرهادی سربلند!
  •  دعوت از مطبوعات برای شرکت در دادگاه جمهوری اسلامی » اخبار روز
    استفاده‌ی «برخی» از «فعالان حقوق بشر» خارج از کشور از یک موضوع تاریخی مهم، به منظور پیش‌برد پروژه‌ی تغییر رژیم در ایران.
  • وبسایت تخصصی انیمیشن‌های کوتاه
    در این تارنما (وبسایت) تلاش کرده ایم آرشیوی جامع و با کیفیت از انیمیشن‌های کوتاه با موضوعات مختلف کمدی، موزیکال، هنری و … جمع آوری نماییم که به صورت رایگان برای دوستداران این ژانر از صنعت سینما قابل دانلود است. هچنین اطلاعات مختصری درباره هر عنوان قرار داده شده است که با فراهم آمدن توضیحات اضافه (از جمله نقد و بررسی آثار) در دسترس شما عزیزان قرار خواهد گرفت. امید است مطالب مندرج در تارنما مقبول خاطر شما مخاطبان محترم قرار گیرد. 

بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

ادبیات نژادپرستانه‌ی استعماری در خبررسانی ما چه می‌کند؟

من روزنامه‌نگار نیستم اما تا آن‌جا که می‌دانم یکی از مهم‌ترین چیزهایی که نویسندگان خبری باید رعایت کنند پرهیز از به کار بردن کلمات توهین‌آمیز یا اصطلاحاتی است که بار تبعیض‌آمیز قومیتی یا ملیتی دارند. البته از بعضی از منابع خبری داخلی که انتظاری ندارم، اما دیدن تیتری مانند زیر در سایت خبری‌ای مانند خبرآنلاین ناراحت کننده است:

در این‌جا تنظیم کننده‌ی خبر به جای صفت «پاکستانی» از اصلاح «پاکی» استفاده کرده است که به نظر می‌رسد همان paki در فرهنگ انگلیسی است که برای توصیف تحقیرآمیز شخصی که اهل پاکستان است به کار برده می‌شود. به نقل از لغت‌نامه‌ی آزاد اصطلاح پاکی محصول دوران بعد از استعمار است (تاکیدها از من است):

The abbreviation Paki acquired offensive connotations in the 1960s when used by British tabloids to refer to subjects of former colony states in a derogatory and racist manner. In modern British usage «Paki» is typically used in a derogatory way as a label for all South Asians, including Indians, Afghans and Bangladeshis. To a lesser extent, the term has been applied as a racial slur towards Arabs and other Middle Eastern-looking groups who may resemble South Asians. During the 60’s many emigrants were also dubbed as «black» to further segregrate them from the white community. Some would say such a division still exists in parts of England.

سوال این‌جاست که چرا واژه‌هایی چنین سخیف و تبعیض‌آمیز نسبت به فرهنگ‌های آسیایی که ریشه در استعمار کهن و مدرن دارند باید به سطح خبررسانی رسمی ما راه یابند؟


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. 

نگاه استراتژیک: ویکی‌لیکس و جنگ در افغانستان

به دنبال فاش شدن تعداد بسیار زیادی از گزارش‌ها و اسناد طبقه‌بندی شده‌ مربوط به عملیات ارتش آمریکا در افغانستان متن زیر ترجمه‌ی آزاد (و تلخیص) از تحلیل استراتفور از واقعه است. به نظرم بسیار مهم است که بدانیم در همسایگی‌ کشور ما چه اتفاقی در حال افتادن است. به خصوص این‌که ماندن یا خارج شدن نیروهای آمریکایی از افغانستان می‌تواند روی وضعیت ایران و کشاکش آن با آمریکا تاثیر جدی بگذارد.

سعی کرده‌ام ترجمه دقیق و تلخیص حاوی همه‌ی نکات مهم باشد، اما طبیعتا پیشنهاد می‌کنم در صورت امکان متن کامل را به زبان انگلیسی مطالعه کنید.

حجم و گوناگونی اسناد افشا شده توسط وب‌گاه ویکی‌لیکس (WikiLeaks) بسیار قابل توجه است: از گزارش‌های تاکتیکی واحدهای نظامی کوچک گرفته تا تحلیل‌های راهبردی و کلید‌ی‌تر سیاسی-نظامی مربوط به روابط بین ایالات متحده‌ی آمریکا و پاکستان.

در نگاه اول تصور این‌که این طیف وسیع از اطلاعات امنیتی در یک بانک اطلاعاتی معین نگهداری شده باشد دشوار است. از سوی دیگر، تصور این‌که یک فرد به تنهایی به تعداد زیادی بانک اطلاعاتی پراکنده دسترسی داشته و توانسته باشد بدون دیده شدن مطالب مربوطه را گردآوری، انتخاب و منتشر کند نیز دشوار به نظر می‌رسد.

شایان ذکر است که اطلاعاتی که تا این لحظه توسط این مدارک فاش شده، چندان حساس و با اهمیت نیستند و در دسته‌ی «محرمانه» (secret) یا کمتر قرار دارند. به هر حال نکته‌ی مهم این است که مطالب منتشر شده تقریبا با آن‌چه درباره‌ی جنگ در افغانستان تصور می‌شود انطباق دارد.

اطلاعات افشا شده، احتمالا از منابع اطلاعاتی مختلفی گردآوری شده. چنان‌چه این افشاگری غیرعمدی بوده باشد (unauthorized leak) نشانه‌ی اشکال جدی در سیستم امنیتی است که قطعا این ضعف بزرگ امنیتی تا این لحظه باید شناسایی شده و دستگیری عامل این نشت خبری نیز اعلام شده باشد. از طرف دیگر تصور این‌که همه‌ی چنین اطلاعات متنوع و گوناگونی در یک نقطه و در دسترس یک یا چند نفر نگهداری شده باشد که بتوانند بدون دیده شدن آن‌ها را به خارج منتقل کنند نیز عجیب است.

افشای اسناد ویکی‌لیکس موجب ایجاد موجی از حیرت و شگفتی شده است، اما این حیرت و شگفتی بیشتر تصنعی است تا حقیقی. این اسناد اگر چه جزییات بسیاری را فاش می‌کنند، اما چندان با آن‌چه بیشتر مردم به آن باور داشتند متفاوت نیستند. جالب آن‌که این مطالب حتی با آن‌چه مقامات نظامی آمریکایی می‌گویند نیز مغایرت چندانی ندارد. هیچ‌کس نمی‌گوید اوضاع جنگ خوب است، اگر چه بعضی معتقدند که شاید با گذر زمان بهتر شود.

همین‌طور تصویر طالبان به عنوان یک نیروی جنگنده‌ی توانا نیز موضوعی دانسته و فراگیر است. اگر آن‌ها نیروهای توانایی نبودند که آمریکا در شکست دادن‌شان این‌چنین دچار مشکل نمی‌شد. این طور به نظر می‌رسد که اسناد ویکی‌لیکس حاوی دو ادعای استراتژیک مهم هستند: اول این‌که جنگجویان طالبان پیچیده‌تر از آن‌‌چه عموم مردم می‌پندارند هستند. مثلا این ادعا که طالبان بر ضد هواپیماهای آمریکایی از سیستم پدافندی قابل حمل توسط نفر (man-portable air defense systems) استفاده کرده است و ثانیا این سوال که طالبان این سلاح‌ها را از کجا تهیه می‌کند چرا که بدون شک خود تولید کننده‌ی آن‌ها نیست.

بحث مهم موضوع خطوط تامین (supply lines) و مناطق امن (sanctuaries) طالبان است. در اسناد ویکی‌لیکز مدارکی وجود دارد که پاکستانی‌ها را متهم به تامین منابع و در اختیار قرار دادن منطقه‌های امن به طالبان می‌کند و نشان می‌دهد که آن‌ها همزمان مانع از ورود نیروهای آمریکایی به پاکستان (جهت پاکسازی این منطقه‌های امن طالبان) می‌شوند و توانایی یا تمایلی هم برای اجرا عملیاتی بر ضد طالبان ندارند.

اگر چه شاید تکان دهنده به نظر برسد، اما این اتهام که اسلام‌آباد از نیروهای معاند با نیروهایی آمریکایی حمایت می‌کند موضوع جدیدی نیست. بعد از شکست شوروی در 1989 در افغانستان سیاست آمریکا در منطقه واگذاری عملیات افغانستان به پاکستان بود. استراتژی آمریکا این بود که از جهادگران اسلام‌گرا علیه شوروی‌ها استفاده کند اما برای تامین و ارتباط با آن‌ها از نفوذ یکی از زیر مجموعه‌های دستگاه امنیتی و اطلاعاتی پاکستان به نام (ISI) استفاده کند. هنگامی که شوروی‌ها و آمریکایی‌ها افغانستان را ترک کردند، دستگاه اطلاعاتی پاکستان تلاش کرد دولتی متشکل از متحدان خود را در افغانستان سرکار بیاورد، تا این‌که در 1996 طالبان قدرت را در کابل به دست گرفت. روابط بین ISI و طالبان (که به شکل‌های مختلف وارث مجاهدان ضدشوروی هستند) عموما شناخته شده است. اسناد ویکی‌لیکس مدعی هستند که رابطه‌ی دستگاه اطلاعاتی پاکستان و طالبان دست نخورده باقی مانده است. صرف‌نظر از نکته که پاکستانی‌ها این رابطه را انکار می‌کنند، مقامات نظامی و سیاسی آمریکایی بارها به صورت رسمی یا غیررسمی چنین اتهامی را مطرح کرده‌اند. در نتیجه افشای این موضوع توسط اسناد ویکی‌لیکس اگر چه جالب است، فقط می‌تواند کسانی را حیرت‌زده کند که دوست دارند حیرت‌ کنند.

ایالات متحده طالبان را از قدرت ساقط کرد، اما هرگز آن را شکست نداد و تلاش جدی‌ای هم برای شکست دادن آن انجام نداد، چرا که شکست دادن طالبان نیازمند منابع عظیمی است که در اختیار آمریکا نیست. افغانستان موضوع درجه‌ی اولی برای آمریکا نیست، و القاعده نیز در کشورهای دیگر به ویژه پاکستان حضور قوی دارد و در نتیجه اشغال افغانستان به منظور مقابله با القاعده بی‌معنی است.

اما افغانستان برای پاکستان ناحیه‌ای حاوی منافع استراتژیکی بنیادی است. پشتون‌ها مهم‌ترین قوم منطقه هستند که در سراسر مرز افغانستان-پاکستان گسترده‌اند. همچنین چنان‌چه نیروهای متخاصم در افغانستان حضور داشته باشند (مانند آن‌چه در زمان شوروی بود) پاکستان از دو سمت افغانستان در غرب و هند در شرق به مخاطره خواهد افتاد. بنابراین از لحاظ استراتژیکی برای پاکستان بسیار مهم است که افغانستان تحت کنترل و نفوذ این کشور باشد یا این‌که دست کم یک کشور بی‌خطر باقی بماند.

غیرمنطقی خواهد بود اگر از پاکستانی‌ها انتظار داشته باشیم همکاری خود را با نیروهایی که فکر می‌کنند بعد از خروج آمریکا بخش بزرگی از دولت آینده‌ی افغانستان را تشکیل می‌دهند قطع کنند. پاکستانی‌ها می‌دانند که حضور آمریکا در افغانستان موقتی است. آن‌ها می‌دانند که افغانستان برای آمریکا وسیله‌ای برای نزدیک شدن به یک هدف است و نه خود آن هدف. پاکستانی‌ها می‌دانند طالبان در افغانستان شکست نخواهد خورد و با توجه به این‌که آن‌ها در افغانستان آشوب نمی‌خواهند، بسیار منطقی است که از طالبان حمایت کرده و با آن همکاری نزدیک داشته باشند. البته واضح است که با توجه به این‌که ایالات متحده نیرومند است و تنها اهرم مهمی است که پاکستان علیه هند دارد، پاکستانی‌ها هرگز نمی‌توانند حمایت خود از طالبان را به سیاست رسمی خود تبدیل کنند. ایالات متحده‌ی آمریکا شرایطی را به وجود آورده که تنها سیاست عقلانی پاکستان در پیش‌ گرفتن یک روی‌کرد دو-رویه است: مخالفت ظاهری با طالبان و حمایت پنهانی از آن.

این موضوع فقط برای کسانی عجیب به نظر می‌رسند که بخواهند چشمان خود را بر واقعیت‌های پاکستان ببندند و آمریکایی‌ها هرگز این‌کار را نمی‌کنند. همان‌طور که اسناد ویکی‌لیکس هم نشان می‌دهد، مدارک فراوانی وجود دارد که نشان‌گر روابط پنهانی دستگاه اطلاعاتی پاکستان (ISI) با طالبان است. آمریکایی‌ها می‌دانند که نمی‌توانند این روابط را قطع کنند. آن‌ها از یک‌سو به خدماتی که پاکستان می‌تواند در اختیارشان قرار دهد راضی ماندند و از سوی دیگر آن‌ها را تحت فشار قرار دادند تا حمایت خود را از طالبان بکاهد تا جایی که کم‌کم این دلهره در آمریکا پیدا شد که ممکن است این فشارها منجر به ناپایدار شدن پاکستان شود. از آن‌جایی که برای آمریکا پایدار بودن پاکستان مهم‌تر از پیروزی در افغانستان است (پیروزی‌ای که به هر حال هرگز رخ نخواهد داد) – آمریکا فشارها را بر پاکستان کمتر و حمایت‌هایش را بیشتر کرد. اگر پاکستان از هم می‌پاشید، هند به تنها قدرت منطقه‌ای تبدیل می‌شد که مطلوب آمریکا نیست.

اسناد ویکی‌لیکس جنگی را به تصویر می‌کشد که در آن نیروهای بسیار اندک آمریکایی در مقابل نیروهای توانا و مصمم طالبان که هیچ جایی هم قرار نیست بروند قرار دارند. طالبان می‌دانند که رمز پیروزی آن‌ها، شکست نخوردن است و آن‌ها می‌دانند که شکست نخواهند خورد. آمریکایی‌ها دیر یا زود خواهند رفت و تنها کاری که طالبان باید انجام دهند صبر کردن و آماده شدن است.

پاکستانی‌ها هم می‌دانند که آمریکایی‌ها می‌روند و طالبان یا ائتلافی شامل طالبان کنترل افغانستان را در دست خواهند گرفت. بنابراین آن‌ها قطعا روابط خوب خود را با طالبان حفظ خواهند کرد. همچنین آن‌ها این همکاری و حمایت از طالبان را تکذیب خواهند کرد چرا که آن‌ها نمی‌خواهند روابط‌شان با آمریکا، چه قبل از خروج آن از افغانستان چه بعد از آن، خدشه‌دار شود. آن‌ها نیازمند حامی‌ای هستند که منافع‌شان را در مقابل هند تضمین کند. از آن‌جا که ایالات متحده نه هندی یکه‌تاز در منطقه می‌خواهد و نه می‌خواهد که چین در نقش حامی اصلی پاکستان ظاهر شود (جای‌گزین آمریکا شود)، ریسک این‌که آمریکا بتواند چندان فشاری بر پاکستان وارد کند اندک است. با آگاهی به این موضوع، پاکستانی‌ها با آمریکا کنار می‌آیند: از یک سو به آمریکا کمک می‌کنند و از سوی دیگر به طالبان. قدرت، منافع و واقعیت شکل دهنده‌ی روابط بین کشورهاست و بسیار پیش می‌آید که گروه‌های مختلف داخل یک کشور برنامه‌های متضادی را دنبال کنند.

آن‌چه تاکنون از اسناد ویکی‌لیکس دیده‌ایم، جزییات بیشتری از همان قدرت، مناقع و واقعیت‌هایی را نشان می‌دهد که ما از قبل می‌دانستیم. آن‌ها واقعیت جدیدی را افشا نمی‌کنند. درباره‌ی این «افشاگری‌های تکان دهنده» بسیار گفته خواهد شد اما همان‌طور که گفتیم، این نکات فقط کسانی را شوکه خواهد کرد که دوست دارند شوکه شوند. جنگ در افغانستان درباره‌ی نیروهای ناکافی آمریکا و متحدانش در مقابل دشمنی تواناست که در خانه‌ی خود می‌جنگد و پاکستان موقعیت خود را با توجه به نتیجه‌ی محتوم جنگ (پیروزی طالبان) تعیین می‌کند. اسناد ویکی‌لیکس جزییات این داستان کلی را نشان می‌دهد.

و ما می‌مانیم و این معما که این مجموعه‌ی اسناد و مدارک توسط چه کسی گردآوری شده‌ است، و این‌که چه کسی به آن‌ها دسترسی داشته و زمان و امکانات کافی هم داشته که آشکارا کلیه‌ی روش‌های مرسوم حفاظتی را دور بزند و آن‌ها را به دنیای بیرون منتقل کند. تصویری که ما داریم یک فرد گمنام یا یک گروه کوچک است که تلاش دارند «واقعیت تکان ‌دهنده» را به گوش مردم برسانند. نکته اما این است که این واقعیت تکان دهنده نیست. صرف‌نظر از جزییات همه‌ی این واقعیت‌ها از پیش آشکار بود. چه کسی می‌خواهد جزییات واقعیتی را که همه می‌دانند بیان کند و به همه‌ی این اطلاعات هم دسترسی دارد و می‌تواند بدون لو رفتن آن‌ها را افشا کند؟ هر کس که هست، مهم‌ترین پرونده‌ برای خروج محتوم از افغانستان را ساخته و پرداخته است.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

اتحاد القاعده و جندلله؛ افزایش حملات تروریستی در ایران

فاجعه‌ی بمب‌گذاری در مسجد شیعیان در زاهدان مرا به یاد تحلیلی در «تایمز آسیا» انداخت که روزنامه‌نگار سرشناس پاکستانی «سید سلیم شهزاد» نگاشته است. مطلب حدود نُه روز پیش نوشته شده و باوجودی که همان‌موقع متوجه اهمیتش شدم اما فکر نمی‌کردم به این زودی حادثه‌ای غم‌انگیز در راستای همان تحلیل رخ دهد. اگر این تحلیل درست باشد، دولت ایران باید برای مقابله با آن با هشیاری و زیرکی عمل کند، به خصوص این‌که موضوع به ناحیه‌ی حساس، محروم و آسیب‌پذیری مانند سیستان و بلوچستان ایران مربوط می‌شود و البته می‌تواند به سرعت دامن‌گیر نقاط دیگر نیز بشود.

به زبان خودم قسمت‌هایی را که به ایران مربوط می‌شود خلاصه می‌کنم:

  • بحث از درگیری‌های اخیر بین طالبان و ارتش پاکستان شروع می‌شود که باعث آواره شدن نزدیک به یک و نیم میلیون نفر از مردم منطقه‌ شده است.
  • القاعده پیش‌بینی کرده که واشنگتن با این هدف که از لحاظ جغرافیایی تروریست‌های القاعده را محصور کند، پاکستان و هند را به جبهه‌ی جنگ علیه تروریسم وارد خواهد کرد و حتی تلاش خواهد کرد در این زمینه با ایران وارد همکاری شود.
  • استراتژی القاعده برای مقابله با این طرح واشنگتن (محصور کردن تروریست‌ها) تحت کنترل گرفتن یک دالان استراتژیک است که افغانستان، پاکستان و بلوچستان ایران را به هم متصل می‌کند.
  • برای رسیدن به چنین هدفی شبه‌نظامیان (القاعده) در جستجوی متحدین جدید در منطقه هستند. به این ترتیب عبدلله ملک ریگی رهبر گروهک جندالله در ایران قرار است فرستاده‌ی القاعده‌ را در آینده‌ی نزدیک در یکی از شهرهای ساحلی واقع در بلوچستان پاکستان ملاقات کند تا نقشه‌ی عمیات مشترک در افغانستان، پاکستان، ایران و هند را بریزند.
  • جندلله گروه تروریستی با گرایشات سنی و مخالف با دولت مرکزی ایران است. پیش از این القاعده با احتیاط به جندالله نگاه می‌کرد چرا که به وابستگی این گروهک به سازمان‌های جاسوسی پاکستان و آمریکا مشکوک بود.
  • در سه سال اخیر، برخی گروه‌های ضدشیعه‌ی بلوچی-پاکستانی که وابسته به گروه‌هایی مانند لشگر جهنگوی (Lashkar-e-Jhangvi) بودند با جندالله همکاری کرده‌اند و این همکاری‌ها باعث نزدیکی القاعده و جندالله به هم شده است.

هدف جندلله ناپایدارسازی حاکمیت شیعه‌ در ایران است. القاعده می‌تواند در این زمینه به جندلله کمک کند. اما سود القاعده از کمک به جندالله چیست؟ القاعده دو هدف را از نزدیک شدن به جندلله دنبال می‌کند:

  • یکی این‌که عملکرد بندر چابهار را مختل یا به کلی نابود کند. چرا که این بندرگاه می‌تواند جهت رساندن پشتیبانی به نیروهای ناتو مورد استفاده‌ی آمریکا قرار بگیرد. مسیر فعلی (از طریق پاکستان) به شدت ناامن شده است و تحت حملات مداوم طالبان قرار دارد.
  • هدف دوم القاعده از حمایت کردن جندلله، برقراری زمینه‌ی حضور و نفوذ القاعده در ایران است تا با اجرای عملیات تروریستی داخل خاک ایران بتواند با برقراری نوعی توازن، نقش ایران در افغانستان و عراق را مهار کند.
  • در شرایط فعلی، جندلله از نظر سازمانی ابتدایی و از نظر مالی ضعیف است و در سال‌های اخیر حملات پراکنده با دامنه‌ی اثر محدود انجام داده است. القاعده قصد دارد این وضعیت را عوض کند یعنی جندلله را در ایران تقویت کند. همان‌طور که پیش از این همین کار را در مورد لشگر جهنگوی در پاکستان کرده بود. متاسفانه این کار با افزایش حملات تروریستی علیه جمعیت شیعه (و روحانیان شیعه) در ایران توام خواهد بود.

بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

غیرنظامیان چطور کشته می‌شوند؟

تلویزیون روشن بود و سی‌ان‌ان داشت تصویرهای سیاه و سفید حمله‌ی موشکی/هوایی به چند هدف را نشان می‌داد. همزمان گوینده توضیح می‌داد: نیروهای پاکستانی به چندین هدف که «ظن آن می‌‌رفت» (Suspected) مراکز نیروهای طالبان باشند حمله کردند.

با توجه به این‌که به گفته‌ی گوینده این مراکز «احتمالا» متعلق به نیروهای طالبان بوده‌اند، پس نتیجه می‌گیریم که نیروهای پاکستانی «مطمئن» نبوده‌‌اند یعنی «احتمال» دارد که این مراکز متعلق به نیروهای طالبان نبوده‌ باشند. با توجه به این‌که تنها نیرویی که در حال حاضر با نیروهای پاکستانی درگیر است طالبان است، پس اگر این مرکزها متعلق به طالبان نبوده باشند یعنی مرکز نظامی نبوده‌اند و در نتیجه حتما غیرنظامی بوده‌اند.

ساختمان غیرنظامی چه جور جایی است؟ شاید یک خانه، شاید یک مدرسه، شاید یک بیمارستان، شاید…

کسی چه می‌داند.

و این‌گونه است که غیرنظامی‌ها کشته می‌شوند. و این‌گونه است که سیاست‌مدارها عمیقا از کشته شدن غیرنظامیان ابراز تاسف می‌کنند. و این‌گونه است که …


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

امپراتور و حقوق بشر: سامی محی الدین محمد الحاج

در این مجموعه هر از چند گاهی به «حقوق بشر به سبک امپراتور» نگاهی می‌اندازم.

سامی محی‌الدین محمد الحاج

سامی محی‌الدین محمد الحاج (Sami al-Haj)، فیلم‌بردار سودانی شبکه‌ی تلویزیونی الجزیره در زمستان سال 2001 در کشور پاکستان و در حالی که به سمت محل کارش می‌رفت توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد و با وجودی که ویزا و مدارک معتبر همراهش بود «بدون هیچ‌گونه محاکمه‌ای» به عنوان «نیروی دشمن» (Enemy Combatant) تا بهار سال 2008 (بیشتر از 6 سال) در خلیج گوانتانامو زندانی بود و بین کسانی که برای آزادی‌اش تلاش می‌کردند به نام زندانی شماره‌ی 345 شناخته می‌شد. او در تاریخ یک می 2008 بدون هیچ‌گونه اتهامی آزاد شد.

توجه کنید:

  • در پاکستان دستگیر شد (و نه در آمریکا)
  • بدون محاکمه
  • فیلمبردار شبکه‌ی خبری
  • بیش از 6 سال حبس

منبع


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

چهار کلمه از زبان دیگران: جان پیلجر، نشان تجاری، بزرگ‌ترین دروغ، اوباما

نوشته‌ی جان پیلجر (John Pilger) به مناسبت فرارسیدن «صد روز اول اوباما»:

صد روز اول ریاست جمهوری باراک اوباما او را یک مدیر بازرگانی رویایی، یک «مرد مارلوبورویی» برای نسل دهه‌ی 2000 (a Marlboro Man for the Noughties) و کمی چیزهای دیگر نشان داده است.

یکی از برنامه‌های بی‌بی‌سی در آمریکا به نام «مردان دیوانه» (Mad Men) نگاه نادری دارد به قدرت «تبلیغات شرکتی» (corporate advertising). تبلیغات «سیگار» که نیم قرن پیش توسط مردان «باهوش خیابان مادیسون» (Madison Avenue) [قلب صنعت تبلیغات در آمریکا] انجام شد به مرگ تعداد غیرقابل شماری انجامید. [به این ترتیب] تبلیغات (advertising) و خواهر دوقلویش روابط عمومی (public relations)، به ابزار فریب‌کارانه‌ی کسانی تبدیل شد که فروید را خوانده بودند و روان‌شناسی جمعی را در هر چیزی از [فروش] سیگار گرفته تا سیاست به کار می‌گرفتند تا درست همان‌گونه که می‌شود «مرد مارلبرو» (Marlboro Man) را به عنوان سمبل سلامتی مردانه معرفی کرد، سیاست‌مداران را نیز بتوان نشان تجاری زد، بسته‌بندی کرد و فروخت.

بیش از صد روز از انتخاب باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده‌ی آمریکا می‌گذرد. نشریه‌‌ی «عصر تبلیغات» «نشان تجاری اوباما» (Obama brand) را به عنوان بهترین بازاریاب سال 2008 انتخاب می‌کند که به راحتی کامپیوترهای اپل را پشت سر گذاشته است. دیوید فنتون (David Fenton) کمپین انتخاباتی اوباما را «سازمان‌دهی اقشار جامعه توسط گروه‌های تکنولوژی‌گرای پرتعداد و خودجوش توصیف می‌کند که هرگز پیش از این نظیرش دیده نشده است و در نتیجه نیروی بسیار بسیار قدرتمندی است»*.

با استفاده‌ی سیستماتیک از اینترنت و کاربرد شعار «بله ما می‌توانیم!» که برگرفته از شعار چزار چاوز (César Chávez) -از رهبران جنبش‌های کارگری – بود «گروه‌های تکنولوژی‌گرای پرتعداد و خودجوش» نشان تجاری‌شان را برای پیروز شدن در کشوری که از دست جورج بوش مستاصل بود تبلیغ کردند.

هیچ کس نمی‌دانست این «نشان تجاری» جدید واقعا نماینده‌ی چه چیزی بود. بازاریابی آن‌چنان ماهرانه و با موفقیت انجام شد (رکورد پرداخت هفتاد و پنج میلیون دلار فقط برای یک برنامه‌ی تبلیغاتی تلویزیونی) که بسیاری از آمریکایی‌ها واقعا باور کردند که اوباما در مخالفت با جنگِ بوش با آن‌ها هم عقیده است. اما در واقع، اوباما بارها از سیاست‌های جنگ‌طلبانه‌ی بوش و بودجه‌های کنگره‌ در این زمینه طرف‌داری کرده بود. همین‌طور بسیاری از آمریکایی‌ها باورکردند که او میراث‌دار گرایشات ضداستعماری (anti-colonialism) مارتین لوتر کینگ است. با این وجود صرف‌نظر از شعار بی‌معنای «تغییری که می‌توانیم آن‌ را باور داشته باشیم»، اوباما اگر یک تم سیاسی می‌داشت، دغدغه‌ی احیای آمریکا به عنوان یک گردن‌کلفت حریص مسلط بود، همان‌طور که مرتب تکرار می‌کرد «ما باید قوی‌ترین باشیم».

شاید تاثیرگذارترین بخش تبلیغات «نشان تجاری اوباما» به صورت رایگان توسط روزنامه‌نگارانی انجام شد که همچون ندیمان یک سیستم سفاک شوالیه‌های بالیاقت را ستایش می‌کردند. آن‌ها از او سیاست‌زدایی (depoliticised) کردند، سخنرانی‌های عادی و عاری از اصالت‌اش را دست به دست و دهان به دهان چرخاندند و … او را به عنوان یک مسیحا، از آن دسته موجودات کمیابی که … در واقع … کمک خواهند کرد تا نوع جدیدی از «بودن» در سیاره‌ی ما ایجاد شود، معرفی کردند.  [این قسمت نقل قول بود و آن‌را خلاصه کردم].

در صد روز اول ریاست جمهوری‌اش،‌ اوباما توجیهات و عذر شکنجه‌‌گران را پذیرفته، با حذف «دستگیری متهمان بدون حکم دادگاه» مخالفت کرده و خواستار پنهان‌کاری بیشتر دولت شده است. او گولاگ‌ (اردوگاه‌های زندانیان) جورج بوش را که دست‌کم 17000 نفر در آن دور از دسترس عدالت زندانی هستند دست نخورده باقی نگاه داشته است. در 24‌ام آوریل، وکیل او توانست در دعوای حقوقی‌ای‌ پیروز شود که حکم ‌داد «زندانیان خلیج گوانتانامو «شخص» نبوده‌اند و در نتیجه در برابر شکنجه شدن مصونیت نداشته‌اند». رئیس امنیت و جاسوسی ملی (Director of National Intelligence) او، آدمیرال دنیس بلیر (Dennis Blair) می‌گوید اعتقاد دارد شکنجه موثر است. یکی از مقامات عالی‌رتبه‌ی اطلاعاتی اوباما در آمریکای لاتین متهم به پنهان‌کردن ماجرای شکنجه‌ی یک راهبه‌ی آمریکایی در گواتمالا در 1989 شده است، یکی دیگر از مشاوران او مدافع پینوشه است. همان‌طور که دانیل السبرگ (Daniel Ellsberg) می‌گوید، آمریکا شاهد یک کودتای نظامی توسط جورج بوش بود که وزیر «دفاع» همان کابینه‌ یعنی رابرت گیتس (Robert Gates) همراه با سایر مقامات جنگ‌طلب دیگر در کابینه‌ی اوباما ابقا شدند.

در سراسر جهان، تهاجم خشونت‌بار آمریکا علیه مردم بی‌گناه، چه به صورت مستقیم و چه توسط عوامل واسط شدت گرفته است. سیمور هرش (Seymour Hersh) گزارش می‌دهد که در جریان قتل عام اخیر در غزه، «تیم اوباما به همه فهماند که مشکلی با کاروان «بمب‌های هوشمند» و سایر سلاح‌های پیش‌رفته که در حال ارسال شدن به اسرائیل بود و برای قصابی کردن کودکان و زنان استفاده می‌شد ندارد». در پاکستان، تعداد غیرنظامیانی که توسط موشک‌های آمریکایی که «هواپیمای بدون سرنشین» (drones) نامیده می‌شوند کشته شده‌اند از زمان آمدن اوباما به دفتر کارش دو برابر شده است.

در افغانستان، «استراتژی» آمریکا برای کشتار مردمان قبایل پشتون («طالبان») توسط اوباما گسترش بافته تا به پنتاگون فرصت دهد که در این کشور ویران شده پایگاه‌های دائمی‌ای تاسیس کند که بنا به گفته‌ی وزیر دفاع رابرت گیتس، نیروهای آمریکایی برای همیشه در آن‌ها باقی خواهند ماند. سیاست‌گذاری اوباما -سیاستی که از زمان جنگ سرد تغییر نکرده است- مرعوب ساختن روسیه و چین است که امروز رقبای امپراتوری‌اش هستند. او رفتار تحریک‌آمیز جورج بوش برای استقرار موشک در مرزهای غربی روسیه را به بهانه‌ی مقابله با ایران که اوباما شیادانه آن را «یک خطر واقعی» برای اروپا و آمریکا می‌خواند، ادامه داده است. در 5 آوریل 2009 در پراگ، او سخنرانی‌ای کرد که به عنوان «ضد هسته‌ای» (anti-nuclear) گزارش شده است. اما این سخنرانی به هیچ‌وجه چنین چیزی نبود. در چهارچوب «برنامه‌ی پنتاگون برای تعویض کلاهک‌های هسته‌ای به منظور بالابردن ضریب اطمینان» (Pentagon’s Reliable Replacement Warhead programme) ایالات متحده‌ی آمریکا در حال ساخت سلاح‌های هسته‌‌ای تاکتیکی جدید است تا مرز میان سلاح‌های متعارف و سلاح‌های هسته‌ای را مبهم کند [و درنتیجه کاربرد سلاح‌های هسته‌ای را عملی‌تر کند].

شاید بزرگ‌ترین دروغ اوباما — به بزرگی دروغ سیگار کشیدن برای شما خوب است — وعده‌ی خروج نیروهای آمریکایی از عراق، کشوری که به یک رودخانه‌ی خون تقلیل یافته، بود. اما به گفته‌ی طراحان نظامی بی‌شرم ارتش آمریکا بیش از 70000 نیروی نظامی برای «15 تا 20 سال آینده» در عراق باقی خواهند ماند. در 25 آوریل، هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجه‌ی او نیز این مساله را تایید کرد. چندان عجیب نیست که نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند تعداد روزافزونی از آمریکاییان به این نتیجه می‌رسند که فریب خورده‌اند. به خصوص که می‌بینند اقتصاد کشور به همان کلاه‌بردارانی سپرده شده که مسئول نابودی‌اش بوده‌اند. لاورنس سامرز (Lawrence Summers)، مشاور ارشد اقتصادی اوباما، سه تریلیون دلار پول را جلوی پای همان بانک‌هایی می‌ریزد که سال گذشته به او بیش از 8 میلیون دلار پرداخت کردند که 135000 دلار آن برای یک سخنرانی بود. تغییری که می‌توانید به آن باور داشته باشید (Change you can believe in).

بخش بزرگی از سیستم حاکم بر آمریکا (American Establishment) از جورج بوش و دیک چنی به خاطر این‌که «طرح بزرگ» (grand design) را — آن‌گونه که هنری کسینجر، جنایت‌کار جنگی و مشاور اوباما آن‌را می‌نامد– در معرض دید عموم قرار دادند و به خطر انداختند، متنفر هستند. در ادبیات بازاریابی، بوش «شکست یک نشان تجاری» (brand collapse) بود در حالی که اوباما، با آن لبخندهای شبیه آگهی‌های خمیردندان و کلیشه‌های درست‌کارانه‌اش، یک هدیه‌ی خداوندی است. او با یک حرکت، مخالفت عمومی مردم آمریکا با جنگ را تسکین داد و در سراسر آمریکا چشم‌ها را لبریز از اشک شوق کرد. او مرد بی‌بی‌سی است، مرد سی‌ان‌ان است، و مرد مورداک است، و مرد وال‌استریت است، و مرد سیا است. مرد تبیلغات [The Madmen به اول نوشته مراجعه کنید] خوب عمل کرده است..


* برای ترجمه‌ی این جمله محبور شدم از یک دوست خوب و همین‌طور چندین نفر از دوستان دیگر کمک فکری بگیرم. اصل آن این است:

David Fenton of MoveOn.org describes Obama’s election campaign as “an institutionalised mass-level automated technological community organising that has never existed before and is a very, very powerful force”.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: پاکستان روی لبه

  • نتیجه‌ی حضور احمدی نژاد در کنفرانس دوربان در ژنو را چگونه ارزیابی می کنید؟
    در نظرسنجی وبلاگ جمهور شرکت کنید
  • کتاب‌خانه‌ی دیجیتال جهان – پروژه‌ای از سازمان ملل
    هدف: ارائه‌ی رایگان مطالب کلیدی کشورها و فرهنگ‌های مختلف به زبان‌های مختلف
  • اين‌جا و اكنون: برخورد با زنان دست‌فروش در مترو
    خوشحالم که وبلاگ «این‌جا و اکنون» دوباره می‌نویسد. قسمتی از این پست را با هم بخوانیم:  زناني كه مجبورند در واگن‌هاي زنانه مترو (يعني دور از مزاحمت همه جاگير مردان) دست‌فروشي كنند، چه خطري براي چه كسي دارند؟ عامل آمريكا هستند؟ اصلاح‌طلب آمريكايي هستند؟ ماركسيست هستند؟ ليبرال هستند؟ فمينيست هستند؟ با انرژي هسته‌اي و پيش‌رفت‌هاي نانو تكنولوژيك و غيره و غيره مخالفت كرده‌اند؟ ادعا كرده‌اند فناوري هسته‌اي يك فناوري ضد دموكراتيك است؟ امنيت كدام ملت را به خطر انداخته‌اند؟ عليه كدام نظام تبليغ كرده‌اند؟ از ان يي دي پول گرفته‌اند تا براندازي كنند؟ اين «مستضعفان» پس ديگر چه كساني هستند كه شما از آن‌ها تفقد مي‌كنيد و دست حمايت بر سرشان مي‌كشيد از همان موضع پدرانه‌تان؟
  • اين‌جا و اكنون: پاكستان روي لبه
    ابعاد خطرناک گسترش نفوذ طالبان در پاکستان
  • همه میدانند – اینطور بی‌خودی بد مردن
    با جزئیاتی كه حالا به خاطر ندارم تعریف كرد كه این آدم‌ها موقع كاركردن در عمق دویست متری زمین توامان گاز متان تنفس می‌كرده‌اند و ریه‌هایشان از این گاز منفجره انباشته می‌شده و هنگامی كه جرقه‌ای زده شده هوای داخل ریه‌های‌شان هم منفجر شده و سینه‌هایشان را به این شكل شكافته است.
  • يک نقطه‌ی عطف در تاریخ انتخابات ایران || ملکوت
    در روزهای اخیر اتفاقی افتاده است که می‌تواند نقطه‌ی عطفی در تاریخ انتخابات رياست جمهوری ایران باشد. تا به حال سابقه نداشته است که همسر يک نامزد رياست جمهوری شانه به شانه‌ی همسرش در کمپين انتخاباتی شرکت کند.
  • موسوی بیست سال ساکت بود یا ساکت به نظر می‌رسید؟
    نماینده‌ بسیج دانشجویی این سوال را مطرح کرد که «شما ده‌ها نقد به دولت نهم وارد کرده‌اید، آیا این دولت نقطه قوت ندارد؟» موسوی در پاسخ گفت: «رسانه ملی هر لحظه در حال تبلیغات برای دولت نهم است. عده‌ای همواره می‌گویند که موسوی 20 سال سکوت کرده است ولی نمی‌گویند که در شورای انقلاب، شورای عالی دفاع و مجمع تشخیص مصلحت نظام حضور داشته است. چطور است که رسانه‌های ملی و دولتی در خدمت یک تکان دادن جزیی دست یک مدیر هستند اما به سراغ آدمی با این مسوولیت‌ها نمی‌روند. چرا در این مدت یک رسانه در دست دولت و حکومت هیچ مصاحبه‌ای با من نکرد؟ پس به من حق بدهید که در این 50 روز بیشتر به فکر بیان دیدگاه‌های خود باشم تا تعریف از دیگران. بنده با توجه به این همه تبلیغات رادیو و تلویزیونی که از خدمات بی‌شائبه‌ی دولت می‌شود حیف می‌دانم که وقت خود را در این باره تلف کنم».
  • ترجمه‌ی رباعیات خیام به انگلیسی ترجمه‌ی ادوارد فیتزجرالد
    با تشکر از پیکولوی عزیز

نگاه استراتژیک: خشم اردوغان و آینده‌ی دولت ترکیه — قسمت سوم

در دو قسمت قبلی نگاه استراتژیک، ابتدا وضعیت ژئوپولیتیکی منحصر به فرد ترکیه در جهان را دیدیم و گفتیم که ترکیه دو رویکرد اساسی پیش روی خود دارد. در قسمت دوم روی‌کرد اول ترکیه یعنی «انزوای سکولار» را بررسی کردیم، نگرشی که به جبر شرایط ویژه‌ی جنگ سرد این کشور را به عضویت ناتو و نزدیکی با آمریکا و اسرائیل کشانده بود.

در ادامه روی‌کرد کاملا متفاوتی را که پیش روی ترکیه است بررسی می‌کنیم: انترناسیونالیسم اسلامی.

منبع نوشته و نقشه: استراتفور

خشم اردوغان و آینده‌ی دولت ترکیه — قسمت سوم

ترکیه و انترناسیولیسم اسلامی

سکولاریسم تنها گزینه‌ی ترکیه نیست و دیدگاه مهم دیگری نیز برای ترکیه وجود داد: ظهور ترکیه یه عنوان یک قدرت اسلامی با مسئولیت‌هایی به مراتب فراتر از حفاظت از امنیت ملی خود. واضح است که این دیدگاه منجر به شکسته شدن پیوند ترکیه با اسرائیل و آمریکا خواهد شد. اما این موضوع در حال حاضر چندان اهمیتی ندارد. اسرائیل دیگر برای امنیت ملی ترکیه «ضروری» نیست. همین‌طور وابستگی ترکیه به آمریکا نیز از نوع ارباب-رعیتی نیست که دست ترکیه در انتخاب بسته باشد. در واقع این روزها آمریکا بیشتر به ترکیه نیاز دارد تا ترکیه به آمریکا.

مطابق این دیدگاه، ترکیه باید قدرت خود را برای حمایت از مسلمانان جهان توسعه دهد. مثلا در بالکان از آلبانیایی‌ها یا بوسنیایی‌ها حمایت کند. یا حوزه‌ی نفوذ خود را به سمت جنوب برای شکل دادن رژیم‌های عربی گسترش دهد. با در پیش گرفتن چنین سیاستی، ترکیه عمیقا در منطقه‌ی آسیای میانه، جایی که با آن پیوندهای طبیعی زیاد دارد درگیر خواهد شد. طرف‌داران این دیدگاه معتقدند این روش قدرت دریایی (maritime power) از دست رفته‌ را به ترکیه بازخواهد گرداند و این کشور خواهد توانست بر شمال آفریقا نیز تاثیر بگذارد.

این دیدگاه در قلب خود، بسیار توسعه‌گرایانه‌ (expansionist) است و نیازمند حمایت جدی ارتش خواهد بود. ارتشی که در حال حاضر تمایلی به خروج از خانه ندارد.

پنج قدرت مهم در دنیای اسلام وجود دارند که از پتانسیل‌ اقتصادی و نظامی کافی برای تاثیرگذاری بر منطقه‌هایی فراتر از همسایگان مستقیم مرزی‌شان برخوردارند. این قدرت‌ها عبارتند از: ترکیه، اندونزی، پاکستان، ایران و مصر. اندونزی و پاکستان از داخل از هم گسیخته و غیریکپارچه هستند و بخش بزرگی از توان‌شان صرف تلاش برای هماهنگی درونی می‌شود. ایران در تقابل دراز مدت با آمریکا قرار گرفته است و تقریبا تمام توان‌اش صرف این تنش می‌شود و امکان چندانی برای توسعه‌طلبی (expansionism) ندارد. مصر از داخل توسط رژیمی ناکارآمد و اقتصادی بحرانی‌ فلج شده و تا وقتی که تحولات داخلی اساسی در آن رخ ندهد امکان اعمال کردن نیرو فراتر از مرزهایش (project power) را نخواهد داشت.

اما شرایط ترکیه فرق می‌کند. ترکیه هفدهمین اقتصاد بزرگ جهان است. تولید ناخالص ملی (gross domestic product) آن از هر کشور مسلمان دیگری در جهان، حتی عربستان سعودی بیشتر است. تولید ناخالص ملی ترکیه از همه‌ی کشورهای اروپایی به جز آلمان، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و هلند بیشتر و حدود پنج برابر اسرائیل است. از نظرگاه درآمد سرانه‌ (تولید ناخالص ملی تقسیم بر جمعیت) ترکیه مقام بسیار پایین‌تری در فهرست جهانی دارد، اما قدرت ملی یک کشور، یعنی وزنی که در سیستم جهانی دارد، معمولا به اندازه‌ی کل اقتصاد یک کشور وابسته است نه به درآمد سرانه‌اش (چین را در نظر بگیرید که درآمد سرانه‌ی آن نصف ترکیه است). ترکیه در محاصره‌ی منطقه‌هایی بسیار ناپایدار است: دنیای عرب، قفقاز و بالکان. با این وجود پایدارترین و پویاترین اقتصاد منطقه را دارد و بعد از اسرائیل کارآمدترین نیروی نظامی را.

در سال‌های اخیر ترکیه چندین بار از مرزهای خود خارج شده است. به عنوان مثال، ترکیه برای حمله به نیروهای حزب کارگران کردستان (Kurdistan Workers’ Party) یا PKK که یک گروه جدایی‌طلب است طی عملیات هوایی-زمینی چندین بار وارد خاک عراق شده است. اما استراتژی ترکیه تا کنون این بوده که از درگیری‌های عمیق و جدی پرهیز کند. اما از دید اسلام‌گراهای ترک، قدرتی چنین بزرگ [ترکیه‌ی امروز] که توسط حاکمیت اسلامی اداره شود خواهد توانست به سرعت حوزه‌ی نفوذ خود را گسترش دهد. همان‌طور که گفته شد، این چیزی نیست که سکولارهای ارتش ترکیه می‌خواهند. آن‌ها فراموش نکرده‌اند که چگونه امپراطوری عثمانی توان ترکیه را تحلیل برد و نمی‌خواهند چنین چیزی تکرار شود.

turkeyglobe

دیدیم که ترکیه دو راه‌کرد اساسی پیش روی خود دارد: 1. انزوای سکولار مطابق خواست ارتش 2. توسعه‌طلبی اسلامی و ظهور به عنوان یک قدرت بزرگ اسلامی. کدام احتمال به آینده‌ی ترکیه نزدیک‌تر است؟

بخش‌های قبل این مجموعه:


با من بمانید تا در مجموعه‌ی «نگاه استراتژیک» دینامیسم حاکم بر دنیای امروز را بهتر بشناسیم.


لینک‌های روز (05-07-2008)

پنج در برابر صد و یازده: بمب خوشه‌ای ادامه دارد

111 کشور جهان در اجلاس دوبلین رسما ممنوعیت کاربرد بمب‌‌های خوشه‌ای را تصویب کردند و متعهد شدند ظرف مدت 8 سال زرادخانه‌های خود را از بمب‌های خوشه‌ای عاری سازند. (متن معاهده‌نامه). موفقیت در این طرح که به ابتکار نروژ آغاز شده بود یک دستاورد  تاریخی و بزرگ برای بشریت محسوب می‌شود.

آمریکا، روسیه،اسرائیل، پاکستان و هند از پذیرفتن این معاعده‌نامه سرباز زدند. این کشورها بزرگترین تولیدکنندگان و ذخیره‌کنندگان بمب‌های خوشه‌ای در جهان هستند.

در همین رابطه در بامدادی {1} و {2}

1_249187_1_9

یک بمب‌ خوشه‌ای اسرائیلی شامل حدود 600 بمبک عمل نکرده که در سال 2006 بر لبنان انداخته شده است.

cluster-bomb-feet1

بمبک‌های عمل‌نکرده‌ی خوشه‌ای در افغانستان.

food-bombs

به گزارش سازمان ملل از سال 1991 میلادی تاکنون بیش از 55 میلیون بمبک خوشه‌ای روی عراق ریخته شده که این کشور را به آلوده‌ترین منطقه‌ی جهان به مواد منفجره عمل نکرده تبدیل کرده است. {+}

تصویر بالا خانم سینتیا مک‌کینی (از نماینده‌گان کنگره آمریکا) را نشان می‌دهد که در حال شرح فرق بمبک‌های خوشه‌ای و بسته‌های غذایی که ارتش آمریکا روی سر کودکان گرسته می‌ریزد است. به عبارت دیگر کودکان باید غذایشان را از همان کسانی که بمب‌خوشه‌ای برسرشان می‌ریزند دریافت کنند؛ البته و صد البته باید توجه کرد بمبک‌ها به اندازه‌ی کافی از بسته‌های خوشمزه‌ی غذا متمایز باشند.

lebanon-cluster-bomb-sites

بنا به برآورد سازمان ملل حدود یک میلیون بمبک خوشه‌ای عمل‌نکرده در جنوب لبنان وجود دارد که باقی‌مانده‌ی بمب‌های خوشه‌ای ریخته شده توسط اسرائیل هستند.

مستند «بمب‌خوشه‌ای سلاحی خارج از کنترل» از دیدبان حقوق‌بشر (HRW)

بمبک‌های خوشه‌ای از مین‌ نیز خطرناک‌تر هستند. چرا که حتی با «وزش باد» ممکن است منفجر شوند.

بنا بر برآورد سازمان ملل اسرائیل حدود 4 میلیون بمبک خوشه‌ای را در مدت سه روز روی لبنان فروریخت؛ دوبرابر میزان بمبک‌هایی که آمریکا ظرف سه هفته روی عراق ریخت.

فیلم هواپیمای اف-شانزده در حال انداختن بمب‌خوشه‌ای

آمریکا با فاصله چشم‌گیری از کشورهای دیگر جهان، رکورددار استفاده از بمب‌های خوشه‌ای است. این کشور تنها در طول جنگ ویتنام از ده‌ها میلیون بمبک خوشه‌ای استفاده کرد. آمریکا هم اکنون نیز مخالف ممنوعیت استفاده از بمب‌های خوشه‌ای است و با توجه به نفوذی که در جهان امروز داراست ممکن است یک تنه موفقیت معاعده‌نامه 111 کشور جهان در دوبلین را به مخاطره بیاندازد.

b1_3 Web Large

بمب‌‌های‌خوشه‌ای از هولناک‌ترین سلاح‌های غیرهسته‌ای محسوب می‌شوند. با این‌حال

به نقل از آقای تام کیسی‌ (Tom Casey) یک مقام عالی‌رتبه‌ی دولت آمریکا:

بمب‌های خوشه‌ای ارزش‌ ویژه‌ی نظامی خود را نشان داده‌اند و حذف آن‌ها از زرادخانه‌های آمریکا می‌تواند جان سربازان ما یا متحدان ما را به خطر بیاندازد.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

درخواست استراتژیک ایران از چین و روسیه

در خبرها آمده است:

در نشست دوره‌ای «سازمان همکاری‌ شانگهای» یا «پیمان شانگهای» که در تاجیکستان برگزار می‌شود، ایران رسما درخواست عضویت در این سازمان را کرد. تاجیکستان در سال جاری میلادی ریاست سازمان را برعهده دارد و نشست سران نیز در شهر دوشنبه برگزار می شود.

سازمان همکاری‌ شانگهای چیست؟

«سازمان همکاری‌ شانگهای» یا (Shanghai Cooperation Organisation) در سال 2001 توسط کشورهای چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان تاسیس شد و هدف آن گسترش همکاری‌های امنیتی-اقتصادی-فرهنگی میان اعضا است (با تاکید روی همکاری‌های امنیتی).

کشورهای ایران، پاکستان، هندوستان، مغولستان نیز اعضای ناظر این سازمان هستند.

غول خفته‌ای به نام «سازمان همکاری‌ شانگهای»

اگر چه به صورت مستقیم در اساس‌نامه این سازمان ذکر نشده ولی اهمیت استراتژیک 250px-SCO_Taiwan_Mapاین سازمان را از لحاظ رقابت با نیروی نظامی ناتو و ایالات متحده را نمی‌توان نادیده گرفت. ناظران غربی اعتقاد دارند این سازمان در واقع نوعی «پیمان ورشوی مدرن» است. کشورهای عضو و ناظران این سازمان روی هم رفته بزرگترین قدرت اقتصادی-نظامی و بزرگ‌ترین تولید کننده و مصرف‌کننده انرژی در جهان هستند. همچنین این کشورها دارای 25٪ خاک کره زمین هستند.

اهمیت استراتژیک بالقوه این سازمان وقتی بالفعل می‌شود که اعضای ناظری مانند هندوستان (قطب عظیم اقتصادی-صنعتی) و ایران (دارای دومین ذخایر نفت و گاز در جهان و دارای نقش کلیدی در خاورمیانه به صورت عضو دائمی این سازمان درآیند.

سازمان همکاری‌ شانگهای و مسابقه تسلیحاتی

جاه‌طلبی‌های روزافزون آمریکا در راستای حفظ هژمونی و سلطه خود به عنوان ابرقدرت جهانی را باید از مهمترین انگیزه‌های تشکیل «سازمان همکاری‌ شانگهای» دانست. به عنوان مثال گسترش فعالیت‌های نظامی آمریکا به فضا، گسترش ناتو و طرح نصب سپر دفاعی موشکی در اروپای شرقی، اشغال نظامی افغانستان و به دنبالش عراق و تهدیدهای روزافزون علیه ایران.

قابل توجه است که اولین مانور نظامی مشترک اعضای «سازمان همکاری‌ شانگهای» در اگوست 2003 انجام شد. یعنی درست چند ماه پس از حمله نظامی آمریکا به عراق.

سازمان همکاری‌ شانگهای: ابرقدرت پنهان

با توجه به نزدیکی روزافزون روسیه و چین، سازمان همکاری‌ شانگهای برای تبدیل شدن به مهمترین وزنه سیاسی-اقتصادی-نظامی در معادلات جهانی یا به عبارت دیگر «ابرقدرت جهانی» دست‌کم به سه عامل زیر نیازمند است:shanghaico_logo

1. عضویت هند: حضور هند و اتحاد استراتژیک آن با کشورهای روسیه و چین «مثلث خطری» را تشکیل خواهد داد که قادر است موازنه قدرت را در سطح جهان عوض کند (دست‌کم از لحاظ تئوری). آمریکا در سال‌های اخیر پیوسته از نزدیک شدن هند به کشورهایی مانند چین و روسیه واهمه داشته است و برای بازنگاه داشتن هند، امتیازهای فراوانی به این کشور داده است. (نمونه همکاری‌های هسته‌ای آمریکا و هند)

2. عضویت ایران: در صورت نزدیکی و اتحاد با ایران، پشتوانه «نفت و گاز ایران» استقلال سیاسی و قابلیت مانور قدرت‌هایی مانند «چین» یا «هندوستان» را به مراتب در سطح جهانی افزایش می‌دهد و در واقع آسیب‌پذیری این کشورها را کم می‌کند. به اعتقاد من یکی از مهمترین دلایل فشارهای وارد شده به «ایران» از سوی غرب را باید در همین موضوع ریشه‌یابی کرد. حاکمیت «ساز مخالف‌زن» ایران که به دلایل مختلف قادر به اتحاد استراتژیک با غرب نیست، مستعد گرایش و پیمان با شرق است. آمریکا به شدت با هرگونه نزدیکی «ایران» با «چین» یا «هند» مخالف است. نمونه‌ مخالفت آمریکا را در موضوع خط لوله ایران-پاکستان-هند دیده‌ایم. آمریکا پاکستان را به تحریم تهدید کرد و باج‌دهی‌های هسته‌ای‌اش به هند  هنوز هم ادامه دارد.

3. عضویت پاکستان: پیوستن بزرگ‌ترین متحد آمریکا (غرب) در آسیای جنوبی (مرکزی) که پیوند کلیدی میان «ایران و چین» را نیز تقویت خواهد کرد می‌تواند رویای ابرقدرت درحال ظهور باشد.

اهمیت روزافزون سازمان همکاری شانگهای

نوام چامسکی درباره هند و اهمیت روزافزون «سازمان همکاری‌های شانگهای» می‌گوید:

هند هر دو مسیر را پیش می‌رود. بخشی از انگیزه آمریکا برای دادن امتیازهای هسته‌ای به هند تشویق این کشور به عضویت در «حلقه آمریکا» (US Orbit) بود. اما هندی‌ها بازی دوگانه‌ می‌کنند.‌ آن‌ها روابط خود با چین را بهبود داده‌اند. از لحاظ تجاری، سرمایه‌گذاری‌های مشترک یا روابط دیگر. هندی‌ها اگر چه هنوز به عضویت سازمان همکاری‌ شانگهای در نیامده‌اند، اما به عنوان ناظر در این سازمان که به طور غالب «چینی» است ولی به سرعت در حال رشد است و می‌تواند دربرابر ناتو مطرح شود،حضور دارند. این سازمان متشکل از کشورهای آسیای مرکزی و روسیه با منابع عظیمش است و همین‌طور چین که یک اقتصاد بزرگ در حال رشد است. این سازمان آمریکا را شامل نمی‌شود و درخواست آمریکا برای حضور به عنوان ناظر را تا‌کنون رد کرده است.

به تدریج ممکن است کشورهای دیگر منطقه نیز به آن ملحق شوند. کره جنوبی که تا کنون عضو نبوده ولی ممکن است به عنوان یک کشور صنعتی به عضویت این سازمان درآید. ژاپن نیز اگرچه تاکنون نقش خود را به عنوان وابسته (Client) آمریکا پذیرفته، اما این موضوع لزوما دائمی نخواهد بود.

چرا عضویت ایران در این سازمان مهم است؟

با توجه به مواردی که بر شمردم، عضویت ایران در «سازمان همکاری‌ شانگهای» (در صورت عملی شدن) می‌تواند «نقطه عطفی» در حیات این سازمان تلقی شود. چرا که حضور ایران در این سازمان ممکن است در درازمدت هند را نیز تشویق به پیوستن کند. از دیدگاه ایران نیز حضور در این سازمان می‌تواند راه خروجی از سیاست‌های فشار غرب از طریق تحریم و تهدید تلقی شود.

ایران بارها تمایل خود را برای عضویت در این سازمان اعلام کرده است. ولی «شرایط جهانی» تا این لحظه اجازه نزدیکی بیشتر ایران را به هند و چین نداده است. به خصوص آمریکا شدیدا با این موضوع مخالف است. درخواست رئیس‌جمهور ایران آقای احمدی‌نژاد برای نزدیکی بیشتر به این سازمان با برخورد منفی آمریکا روبه‌رو شد. دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا دراین‌باره گفت:

به نظر من خیلی عجیب است که کسی بخواهد کشوری مانند ایران که بزرگترین ملت تروریستی در جهان است را به عضویت سازمانی در آورد که مدعی مقابله با تروریسم است.

طبیعی است که رامسفلد واقعا منظورش «تروریست بودن» ایران نیست. «سازمان همکاری‌ شانگهای» هم البته برای برخورد با تروریسم طراحی نشده است. ترجمه روان و ساده این جملات صادفانه ولی پنهان پشت واژه‌های سیاسی این است:

من به نماینده‌گی از اقلیت حاکم بر آمریکا از عضویت ایران در سازمانی که هدفش (ماهیتش) ‌رقابت اقتصادی-نظامی با ناتو و آمریکاست مخالف هستم.

طبیعتا نفوذ اقتصادی-نظامی آمریکا در جهان امروز به حدی است که می‌تواند عامل تعیین کننده‌ مهمی در تصمیم‌گیری دولت‌ها، حتی دولت‌های قدرتمندی مانند چین یا هند باشد. ولی به نظر می‌رسد امپراطوری آمریکا دوران اوج خود را پشت سرگذاشته است و روزهای افول در راه است. شاید همین نکته است که آمریکا را از هر لحظه‌ دیگری در صد سال اخیر برای امنیت ایران و جهان «خظرناک‌تر» می‌کند.

و این خود حکایت دیگری است…


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

چه کسی بی‌نظیر را کشت؟

همیشه در پاسخ به دوستانی که اوضاع سیاسی ایران را نابسامان توصیف کرده‌اند مثال پاکستان را زده‌ام. کشوری که علی‌رغم به یدک کشیدن عنوان «جمهوری اسلامی» از بسیاری جهات با «جمهوری اسلامی ایران» فرق می‌کند. در واقع مهمترین تفاوت پاکستان با ایران، اوضاع سیاسی به شدت متشنج آن است و این واقعیت که این کشور دارای سلاح‌های هسته‌ای است. این به این معنی است که هرگونه بحران جدی و یا جنگ داخلی در آن می‌تواند منجر به فاجعه‌ای جهانی گردد. برخلاف عنوان نوشته، واقعا قصد آن را ندارم دنبال قاتل اصلی «بوتو» بگردم. چون در نبود اطلاعات کافی فقط حدس و گمان می‌توان زد. اما ترور دیروز بهانه‌ای شد برای این‌ که کمی در اوضاع و احوال تاریخ معاصر پاکستان وب‌گردی کنم و بدک ندیدم خلاصه‌ای از خوانده‌هایم را این‌جا بیاورم.

BhuttoEPA3008_468x342

پاکستان ششمین کشور پرجمعیت دنیا و دومین کشور پرجمعیت مسلمان است. این کشور در سال 1947 پس از جدایی از هند تحت رهبری محمد علی جناح تشکیل گردید و از سال 1956 به «جمهوری اسلامی پاکستان» تغییر نام داد. در آغاز پیدایش و به دلیلی ترجیحات استعماری پاکستان از دو قسمت کاملا جدا -از لحاظ جغرافیایی- تحت عنوان پاکستان غربی (پاکستان فعلی) و پاکستان شرقی (بنگلادش فعلی) تشکیل شده بود. در سال 1971 پاکستان شرقی به کشور مستقل «بنگلادش» تبدیل گردید.

تاریخی سرشار از کودتاهای نظامی

پاکستان در تاریخ 60 ساله خود، شاهد چهار کودتای موفق بوده است. در کودتای سال 1977، خانم بی‌نظیر بوتو پدرش «ذوالفقار بوتو»، رئیس جمهور وقت پاکستان را از دست داد. کوران سیاسی پاکستان، دیروز جان خود وی را گرفت.

فهرست کودتاهای «موفق» انجام شده در تاریخ پاکستان از آغاز تا امروز:

  • 1958: کودتای «ژنرال ایوب خان» و سرنگونی حکومت «اسکندر میرزا»
  • 1970: کودتای «ژنرال یحیی‌ خان» و سرنگونی حکومت «ایوب خان»
  • 1977: کودتای «ژنرال محمد ضیاالحق» و سرنگونی حکومت «ذوالفقار علی بوتو» (کودتا با حمایت آمریکا انجام شد و ذوالفقار علی بوتو پس از کودتا محاکمه و اعدام شد.)
  • 1999: کودتای «ژنرال پرویز مشرف» و سرنگونی حکومت «نواز شریف»

625px-Major_ethnic_groups_of_Pakistan_in_1980

نیمه شمالی پاکستان را اقلیت‌های پشتون تشکیل می‌دهند که از لحاظ قومی و مذهبی با گروه‌های قومی جنوب افغانستان نزدیکی بسیار دارند. در این مناطق است که نیروهای محلی و شبه‌نظامیان زیرزمینی قوای طالبان را حمایت می‌کنند. خانم «بوتو» تاکید کرده بود در صورت رسیدن به قدرت با گروه‌های حامی طالبان به شدت برخورد خواهد کرد.

«بی‌نظیر بوتو» که بود؟
«بی‌نظیر بوتو» (متولد 1953) در چند دهه اخیر از شخصیت‌های ‌سیاسی مهم پاکستان به شمار می‌رفت. بی‌نظیر در یک خانواده سیاسی بزرگ شد. پدرش «ذوالفقار علی بوتو» رئیس جمهور محبوب پاکستان در سال‌های 1971 تا 1973 بود که به دنبال کودتای نظامی سرنگون و اعدام شد. به عنوان دبیرکل «حزب مردم پاکستان» وی اولین زنی بود که در یک کشور مسلمان به مقام نخست وزیری ‌رسید. وی دوبار در سال‌های 1988 و 1993 به مقام نخست وزیری رسید و هر دوبار هم به اتهام رشوه‌خواری و فساد از سمت خود برکنار شد. بوتو از سال 1998 به تبعید خودخواسته‌‌ای در کشور امارات متحده عربی تن داد و اواخر مهرماه امسال به پاکستان بازگشت تا در عرصه سیاسی پاکستان مجددا نقش بازی کند.

چه کسانی از مرگ بوتو سود می‌برند؟

پاسخ سوال چه کسی بوتو را کشت به احتمال زیاد هرگز در تاریخ مشخص نخواهد شد و حرف و حدیث از حد گمانه‌زنی سندیت بیشتری نخواهد یافت. اما به هر حال مثل هر ماجرای جنایی دیگری باید متهمین را در میان گروه‌ها و یا افرادی جستجو کرد که از کشته شدن «بوتو» نفع می‌برند.

  • طالبان و القاعده
    نباید این احتمال را از نظر دور داشت که خانم «بوتو» تاکید کرده بود در صورتی که به قدرت برسد با گروه‌های حامی «طالبان» و «القاعده» در شمال پاکستان به شدت برخورد خواهد کرد. وی حتی تا حدی پیش رفته بود که گفته بود «در صورتی که نیروهای نظامی پاکستان برای برخورد با پایگاه‌های طالبان در پاکستان کافی نباشد دست نیروهای آمریکایی را برای انجام عملیات نظامی داخل خاک پاکستان باز خواهد گذاشت.» این احتمال وجود دارد که گروه‌های پشتیبان طالبان دست به کار شده و کار را قبل از این‌که دیر شود تمام کرده باشند. به خصوص این‌که تعدادی از رهبران این گروه‌ها نیز بارها قول داده بودند که «بوتو» را ترور کنند. یکی از مقامات «القاعده» در در افغانستان ادعا کرده که ترور «بوتو» کار «القاعده» بوده است. البته این ادعا به خودی خود چیزی را ثابت نمی‌کند ولی احتمال دخالت «القاعده» را دست کم در لایه اجرایی ترور بسیار بالا می‌برد. القاعده قبلا هم برای کشتن بوتو دست به ترور(های) ناموفق زده بود.
  • ژنرال پرویز مشرف
    خوب این یکی شاید خیلی واضح باشد که مشرف از حذف رقیب محبوبش نباید چندان ناراضی باشد. بخش قابل توجهی از مردم پاکستان (همینطور چند نفر از همکاران من که پاکستانی هستند) همه بدون این‌که تردیدی به خود راه دهند باور دارند که دست «ژنرال مقتدر» و «دموکراسی دوست» در ماجرای ترور «بی‌نظیر» در کار بوده است. دست کم می‌توان گفت، حتی اگر ژنرال مستقیما در ترور اخیر نقشی نداشته، تلاشی هم برای جلوگیری از بروز آن نکرده است. جالب است بدانید خانم بوتو در ای‌میلی که درخواست کرده بود در صورت کشته شدنش منتشر شود پرویز مشرف را به خاطر پوشش ضعیف امنیتی متهم کرده بود. وی تاکید کرده بود در صورتی که آسیبی به وی در پاکستان وارد شود، ژنرال مشرف را مسئول آن می‌داند.
    از طرف دیگر می‌توان تحلیل‌ کرد ‌که مشرف از مرگ بوتو متضرر شده است چون آشوب و تنش در پاکستان موقعیش را تضعیف خواهد کرد. بنابراین بعید است که نقش مستقیمی در ترور وی داشته باشد. فکر می‌کنم هنوز برای نتیجه‌گیری در این زمینه زود است و شاید هرگز هم مشخص نشود.
  • گروه‌های محلی و تندرو داخلی پاکستان
    اختلافات فرقه‌ای و قومی در مناطق مختلف پاکستان که هریک وابستگی‌های مستقیم و غیرمستقیمی با قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی دارند داستان ترور خانم بوتو را پیچیده‌تر می‌کند. واقعیت این است که بوتو همانطور که طرفداران زیادی داشت، دشمنان متنوع و گسترده‌ای نیز داشت که برخی از آن‌ها حتی از این‌که در مطبوعات او را به ترور کردن تهدید کنند ترسی نداشتند. از نظر بسیاری از گروه‌های تندرو داخلی «بی‌نظیر» یک سیاست‌مدار غرب‌زده و سکولار و خیانت‌کار به کشور و دین بود. گروه‌هایی نیز مانند جیش المحمد و حزب‌الله مجاهدین و … که توسط سازمان‌های امنیتی-اطلاعاتی پاکستان جهت انجام عملیات در منطقه کشمیر تجهیز شده‌اند، رسما و علنا بوتو را خائن به کشور می‌دانستند.

Benazir-Bhutto

بسیاری از دشمنان فرقه‌ای بوتو، او را یک سکولار غرب‌زده می‌دانستند.

  • رقبای سیاسی دیگر
    در این میان رقبای سیاسی «حزب مردم پاکستان» و خانم بوتو که از محبوبیت ویژه‌ای هم برخوردار بود از لحاظ سیاسی از حذف رقیب خود خوشنود خواهند شد. «نواز شریف» نخست‌وزیر سابق پاکستان و رهبر شاخه‌ای از حزب «لیگ مسلمانان پاکستان» پس از این‌که توسط مشرف سرنگون شد به عربستان سعودی پناه برد. وی چند ماه پیش جهت شرکت در انتخابات به پاکستان بازگشت.
    او در اعتراض به ترور اخیر اعلام کرد که انتخابات را تحریم می‌کند و از مشرف خواست به خاطر عدم تامین امنیت بی‌نظیر بوتو از سمت خود استعفا دهد.
  • ناشناس، ناشناس، ناشناس!
    شخص «بی‌نظیر بوتو» بارها هشدار داده بود که گروه‌ها و اشخاص متعددی در پاکستان و خارج از پاکستان وجود دارند که خواستار کشتن او می‌باشند. بدون داشتن اطلاعات کافی از ماجراهای پنهان، بیماری توهم و توطئه‌نگری جایگزین استدلال منطقی می‌شود. مثل اکثر ترورهای سیاسی در سطح جهان، عاملان این ترور نیز احتمالا هرگز مشخص نخواهند شد و در بهترین حالت تحقیقات در سطح عوامل اجرایی و روسای مستقیم آن‌ها متوقف خواهد گردید. تاریخ دراین‌باره قضاوت خواهد کرد…

برخی لینک‌های مرتبط:

سوال اساسی: آیا باید از حق ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای دفاع کرد؟

در طی ماه های گذشته فشارهای بین المللی به رهبری و هدایت آمریکا بر ایران برای کنار گذاشتن برنامه هسته ای خود به طور روزافزونی رو به افزایش گذاشته است. فشار به ایران در طی مذاکرات متناوبی که فی مابین ایران و اروپاییان انجام شد ادامه یافت و به دنبال امتناع ایران از متوقف کردن برنامه غنی سازی خود، کار به شورای امنیت سازمان ملل رسید که طی آن تاکنون دو قطعنامه بر ضد ایران صادر شده است. فطعنامه اول به شماره 1737 مورخ 31 آگوست 2006 را به عنوان آخرین مهلت ایران برای متوقف ساختن برنامه غنی سازی اعلام کرد و تحریم هایی را در مورد همکاری های بین المللی در زمینه فن آوری هسته با ایران قائل شد. به دنبال امتناع ایران، قطعنامه دوم به شماره 1747 مورخ 24 مارس 2007 از سوی شورای امنیت سازمان ملل صادر گردید که تحریم های پیشین را گسترش داده و صادرات تسلیحاتی ایران را نیز محدود نمود و مهلت دیگری برای ایران در نظر گرفته است.

ایران از سال 1970 تعهدنامه منع گسترش سالهای هسته ای یا همان NPT مشهور را امضا کرده است. مطابق با این تعهدنامه مهم اولا کلیه کشورهایی که دارای فناوری هسته ای نیستند از حق برخورداری از آن جهت استفاده صلح آمیز برخوردار می شوند و ثانیا کشورهایی که دارای سلاح هسته ای می باشند هرگونه گسترش و تولید سلاح های هسته ای را متوقف کرده و در راستای نابود سازی آنها گام برمی دارند.

متاسفانه هیچ یک از دو بند مهم NPT توسط کشورهای بزرگ جهان و به ویژه آمریکا مورد توجه و اجرای جدی قرار نگرفته است. آمریکا برنامه های تحقیقاتی خود را در زمینه گسترش سلاح های هسته ای متوقف ننموده است و به صورت پیوسته ای به دنبال طراحی و حتی استفاده از سلاح های هسته ای با قدرت انفجاری کمتر بوده است. تاکید بر تولید سلاحهای هسته با قدرت تخریبی کمتر و پر رنگ کردن نقش آنها در سیاسی خارجی آمریکا به دلایل مختلف صورت می گیرد. اولا این سلاح ها بر خلاف سلاح های هسته ای استراتژیک قابل استفاده هستند، چون استفاده از آنها از نظر نظریه پردازان نظامی آمریکا کم خطر است. ثانیا این سلاح ها در چهار چوب پیمان های کنترل تسلیحاتی که بین روسیه و آمریکا به امضا رسیده است قرار نمی گیرند. این سیاست توسط سایر کشورهایی هسته ای که بعضا حتی NPT را امضا نیز نکرده اند مانند هندوستان، پاکستان و اسرائیل پی گیری شده است. همچنین در مواردی مانند ایران، می بینیم که رویکردی دوگانه (double standard) با کشورهای مختلف می شود. به این ترتیب کشورهایی که مورد حمایت آمریکا نمی باشند از حق برخورداری از فن آوری هسته ای صلح آمیز محروم می گردند، حتی اگر هیچ گونه مدرکی از سوی آزانس بین المللی انرژی اتمی در مورد فعالیت های نظامی و یا غیر صلح آمیز ارائه نشده باشد.

از سوی دیگر در داخل ایران، موضوع دستیابی به فن آوری هسته ای توسط حاکمیت ایران به عنوان یک موضوع مناسب جهت برانگیختن حس وطن دوستی و غرور ملی ایرانیان تشخیص داده شده است و به طور خلاصه یه یک اهرم نیرومند تبلیغاتی مبدل شده است.

نقش مردم، طبقه تحصیلکرده و به ویژه آزاداندیشان ایرانی در این میان بسیار دشوار است. از یک سو مطابق با قوانین بین المللی تثبیت شده، این حق ایران است که به فن آوری هسته ای با مصارف صلح آمیز دست بیابد. از سوی دیگر با توجه به نگاه انتقادی که نسبت به عملکرد حاکمیت ایران وجود دارد نمی توانند به راحتی اجازه دهند که موضوع هسته ای ایران به عنوان یک موضوع تبلیغاتی داغ جهت برانگیختن عواطف ملی مورد استفاده قرار گیرد.

باز هم نباید فراموش کرد که اگر چه در یک جهان برابر و آزاد، این حق ایران است که به فن آوری صلح آمیز هسته ای دست بیابد و فطعنامه های شورای امنبت می بایست بر ضد مثلا اسرائیل صادر می گردید، ولی به هر حال واقعیت جهان امروز این است که حتی سازمان های بین المللی مانند شورای امنیت نمی توانند نگاه بی طرفانه و عادلانه ای به موضوعات روز جهان داشته باشند و خواه نا خواه سمت و سویی به طرف کشورهای غالب خواهند گرفت. در سابه چنین واقعیتی است که هم اکنون دو قطعنامه بر ضد ایران صادر شده است. صدور این دو قطعنامه بر ضد ایران را به هیچ عنوان نباید دست کم گرفت. چرا که همانطور که در بسیاری از تحلیل ها هم ذکر شده است، این قطعنامه ها زمینه ساز حرکات های خطرناک نظامی بر علیه ایران از سوی آمریکا و متحدانش خواهند شد. به طوریکه آمریکا به جهانیان نشان خواهد داد که همه تلاش های دیپلماتیک ، از جمله اعمال تحریم ها علیه ایران به شکست انجامیده است و تنها راه حل نظامی به عنوان آخرین گزینه باقی مانده است.

من شخصا فکر می کنم، حتی اگر ایران از مواضع هسته ای خود به شدت کوتاه بیاید به احتمال زیاد شاهد حمله آمریکا با ایران خواهیم بود. اما در صورتی که ایران به قطعنامه ناعدالانه اما به هر حال از لحاظ حقوقی الزام آور شورای امنبت تن در دهد، دست کم تا آینده غیر غابل پیش بینی بهانه ها و توجیهات آمریکا را جهت حمله نظامی به ایران پوچ خواهد کرد.

در درجه اول به عنوان یک ایرانی که در ایران زندگی می کند، و در درجه دوم به عنوان یک انسان که در این حباب خاکی کوچک زندگی می کند، امیدوار هستم که حاکمیت ایران جهت اجتناب از جنگ غریب الوقوع که بلایایش تا سالهای سال دامن مردمان ایران و کشورهای اطراف را خواهد گرفت به قطعنامه شورای امنیت تن در دهند. امیدوار هستم برخی جریانات جنگ طلب داخلی که حمله نظامی آمریکا به ایران را عامل تقویت و تثبیت خود در داخل ایران می دانند زمام تصمیم گیری در مورد چنین موضوع مهمی را به دست صاحبان خرد و دوراندیشی پسپارند که شاهد ادامه صلح و امنیت در ایران عزیزمان باشیم.